احمد احسائی

مقاله قابل قبول
پیوند کم
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ارزیابی نشده
نارسا
عدم جامعیت
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
احمد احسائی
حکیم و فقیه معروف امامی
اطلاعات فردی
نام کاملشیخ اَحْمَد بْن زَیْنُ الدّین بْن اِبْراهیم
تاریخ تولدرجب سال ۱۱۶۶ق
زادگاهروستای مُطَیرفی، احساء، شرق عربستان
تاریخ وفاتذیقعده سال ۱۲۴۱ق
محل دفنقبرستان بقیع
شهر وفاتمدینه
خویشاوندان
سرشناس
علینقی احسایی (فرزند)
اطلاعات علمی
استادانسید محمدمهدی بحرالعلوممحمدباقر بهبهانیجعفر کاشف‌الغطاءسید علی طباطبایی • میرزا مهدی شهرستانی و ...
شاگردانسید کاظم رشتیعلینقی احساییمحمدحسن نجفیاسدالله شوشتری و ...
محل تحصیلاحساء • نجفکربلا
اجازه روایت ازجعفر کاشف‌الغطاءسید محمدمهدی بحرالعلومسید علی طباطباییحسین آل عصفور
تألیفاتشرح الزیارة الجامعة الکبیره • جوامع الکلم • حیاة النفس فی حظیرة القدس • مختصر الرسائل الحیدریه فی فقه الصلوات الیومیه و ...
سایرفرقه شیخیه


شیخ اَحْمَد بْن زَیْنُ الدّین بْن اِبْراهیم (رجب ۱۱۶۶-ذیقعده ۱۲۴۱ق/مه ۱۷۵۳-ژوئن ۱۸۲۶) معروف به احمد احسائی عالم، حکیم و فقیه معروف امامی که جماعت شیخیه به او منسوبند و اساس تعالیم خود را از او گرفته ‎‎اند. مشرب و وقایع زندگی احسائی، دامنۀ تأثیر او را به پس از حیاتش رسانده و تحولاتی را در تاریخ امامیه به بار آورده است.

زندگی

زادگاه

زادگاه احسایی روستای مُطَیرفی در منطقۀ احساء در شرق عربستان است.[۱] به گفته خود او،[۲] سابقۀ تشیع در نیاکانش به جد چهارم او داغِر باز می‌گردد. داغر نخستین نفر از خاندان او بود که بادیه نشینی را رها کرد و در مطیرفی اقامت گزید. وی پس از این مهاجرت به تشیع روی آورد و نسل او نیز همگی بر این مذهب بودند.[۳]

مسافرت‌ها

احسایی تا ۲۰ سالگی در احساء علوم دینی را فراگرفت. در سال ۱۱۸۶ق به کربلا و نجف مهاجرت کرد. وی در ۱۲۰۸ق در پی شیوع بیماری طاعون در عراق به احساء بازگشت و پس از اقامتی ۴ ساله رهسپار عتبات شد. در بازگشت بعد از مدتی اقامت در بصره به ذورق در نزدیکی بصره رفت و تا ۱۲۱۶ق در آنجا ماند پس از آن به اقامت‌های موقت در بصره و روستاهای اطراف آن گذراند.[۴]

در این سال به عتبات رفت و از آنجا عازم زیارت مشهد شد و بین راه در یزد توقفی کرد. اهل یزد از او استقبال گرمی کردند و او به اصرار ایشان پس از بازگشت از مشهد، در یزد مقیم شد.[۵] احسایی به اصرار فتحعلی شاه مدتی به تهران رفت، و در سال ۱۲۲۳ق با موافقت فتحعلی شاه به یزد بازگشت.[۶]

احسایی در ۱۲۲۹ق در راه زیارت عتبات به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم روبه رو شد. حاکم اصرار به اقامت وی در کرمانشاه داشت و با تعهدی که در مورد تدارک سفر هر سالۀ او به عتبات داد، او را به اقامت راضی کرد. این اقامت بجز سفری دو ساله حدود ۱۰ سال طول کشید. سپس به مشهد و یزد و کرمانشاه رفت و پس از چندی به عتبات رفت. آنجا را به عزم مکه ترک کرد، اما در دو منزلی مدینه درگذشت.[۷]

دیدار با فتحعلی شاه

زمان که احسایی در یزد بود، آوازه‌اش در ایران پیچیده بود فتحعلی شاه قاجار باب مکاتبه را با او گشود و از او برای ملاقات در تهران دعوت به عمل آورد.[۸] احسایی برای آنکه دعوت شاه را نپذیرد عذر می‌آورد. تا آنکه شاه در نامه‌ای دیگر به او نوشت که آمدنش به یزد با قشون بسیار، تهدیدی برای ارزاق مردم آنجا خواهد بود و بار دیگر آمدن احسایی به تهران را خواستار شد. وی که تمایلی به رفتن نزد شاه نداشت، تصمیم گرفت یزد را به قصد بصره ترک کند اما با ناخرسندی مردم یزد روبه رو شد که بیم داشتند شاه خروج احسایی را حمل بر این کند که آن‌ها نمی‌خواسته‌اند پذیرای شاه باشند. وی به ملاحظه آن‌ها راهی تهران شد و نزد شاه تقرب یافت. پس از مدتی با درخواست از شاه و موافقت او به یزد بازگشت.[۹]

وفات

در ذیقعده ۱۲۴۱ق هنگامی که از عتبات به سمت مکه حرکت می‌کرد، در نزدیکی مدینه دار فانی را وداع کرد. او را در قبرستان بقیع دفن کردند.[۱۰]

منابع تحقیق

منابع عمدۀ شرح حال احسایی یکی رساله‌ای است کوتاه که وی به در خواست فرزند بزرگش محمدتقی نگاشته، و در آن از سال٬های نخست زندگی و احوال درونی خود گفته است، دوم اثری است از فرزندش عبدالله، و سوم بخش‌هایی از دلیل المتحیرین شاگرد و جانشین او سید کاظم رشتی که حاوی مطالبی است افزون بر دو مأخذ پیشین.

زندگی علمی

اساتید و مشایخ

احسایی در ۱۱۸۶ ق مقارن با آشوب‌های ناشی از حملات عبدالعزیز حاکم سعودی به احساء[۱۱] به کربلا و نجف مهاجرت کرد. اساتید وی به شرح زیر است:

وی مورد توجه اساتید خود قرار گرفت. [۱۲] وی در مدت اقامت در عتبات، اجازه‌های متعدد روایی از مشاهیر عالمان دریافت کرد. مشایخ روایی احسایی به شرح زیر است؛

شاگردان

و نیز دو فرزند وی:

احاطه به علوم گوناگون

از آثار وی برمی آید که وی علاوه بر فقه و دیگر علوم دینی متداول، در فلسفه تبحر داشته، و به دانش‌های گوناگون از ریاضیات و طبیعیات قدیم و علوم غریبه نیز آگاه بوده است، تعابیری که در اجازه‌های او به کار رفته، از دانش وسیعش در فقه و حدیث حکایت می‌کند.

آثار

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة

احسایی آثار فراوانی در زمینه‌های گوناگون دارد. فهرست تفصیلی آنها را در دو کتاب شناسی مستقل می‌توان دید:
۱. فهرست تصانیف، تالیف ریاض طاهر
۲. فصلی از فهرست کتب مشایخ عظام، تالیف ابوالقاسم ابراهیمی با تفصیل بیشتر

بخش زیادی از نوشته‌های احسایی را رسائلی تشکیل می‌دهد که وی در پاسخ به استفتائات و سوال‌هایی که در موضوعات مختلف بدو می‌رسیده، نگاشته است و برخی از آنها اهمیت و عنوان مستقل یافته‌اند. شمار رسائلی که از وی به جا مانده است به بیش از ۱۰۰ می‌رسد و بیشتر آنها را در مجموعه‌های چاپی و خطی که در شمار آثار او می‌آید می‌توان یافت:

  • شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، بزرگترین و معروف‌ترین اثر احسایی است.
  • جوامع الکلم، مجموعه‌ای از ۹۲ رساله که بیشتر آنها در پاسخ نامه هاست. بیشتر رساله‌های احسایی که نسخه‌های فروانی از آنها در مجموعه‌های خطی کتابخانه‌ها پراکنده است، در این کتاب یافت می‌شود. جلد دوم این کتاب همچنین مشتمل بر ۱۲ قصیده بلند از احسایی در رثای امام حسین(ع) است.
  • حیاة النفس فی حظیرة القدس، کتابی مختصر در اصول عقاید که هم در جوامع الکلم و هم جداگانه چاپ شده است. از این کتاب دو ترجمه فارسی توسط سید کاظم رشتی و شیخ محمدحسین عظیم آبادی حاری منتشر شده است.
  • شرح العرشیة شرحی بر العرشیة صدرالدین شیرازی.
  • شرح المشاعر، شرحی بر المشاعر صدرالدین شیرازی
  • العصمة و الرجعة در پاسخ محمدعلی میرزا دولتشاه در دو موضع عصمت و رجعت نگارش شده است.
  • الفوائد شامل ۱۲ فائده در مباحث عام وجود، آفرینش الهی و افعال انسان. احسایی خود بر این کتاب شرح نوشته و چس از آن ۷ فائده دیگر را با شرح بدان افزوده است.
  • مجموعة الرسائل شامل ۳۳ رساله از رسائل مشهورتر او در پاسخ اشخاص
  • مجموعة الرسائل در علوم قرانی. بیشتر رساله‌های این مجموعه چاپ شده، تالیف حاج محمدکریم خان کرمانی است و دو اثر از احسایی را در بردارد با عنوان رسالة فی رسم الفاظ القرآن الشریف و رسالة فی بعض اسرار التجوید.
  • مختصر الرسائل الحیدریه فی فقه الصلوات الیومیه.
  • أفضليّة بعض الأئمّة على بعض‏.

از احسایی دست نوشته‌های زیادی در کتابخانه سعادت کرمان نگهداری می‌شود که مجموعه هایی از آنها با عناوین کشکول و رسائل در خور ذکرند و بخش‌هایی از آنها هنوز به چاپ نرسیده است.

عقاید احسایی

وصف کلی

وصف کلی اندیشه احسایی را می‌توان در این خلاصه کرد که وی علوم و حقایق را به تمامی نزد پیامبران و امامان می‌داند و از دیدگاه او حکمت - که علم به حقایق اشیاء است- با باطن شریعت و نیز با ظاهر آن از هر جهت سازگاری دارد. او معتقد است که عقل آنگاه می‌تواند به ادراک امور نایل شود که از انوار اهل بیت روشنی گیرد و این شرط در شناخت‎‌های نظری و عملی یکسان وجود دارد. درست است که تعقل در اصول و معارف واجب است، اما از آنجا که حقیقت با اهل بیت همراهی دارد، صدق احکام عقل در گرو نوری است که از ایشان می‌گیرد.[۲۴]

وی از یکسو موضع اهل ظاهر را در اکتفا به ظاهر شریعت نمی‌پذیرد و از سوی دیگر پرداختن به باطن شریعت و از پایبندی به ظاهر آن بازماندن را مردود می‌شمارد.[۲۵]

در آثار وی معارضه‌هایی سخت با ابن عربی آمده است.[۲۶] و به ملاصدرا و فیض کاشانی ایراد می‌گیرد.[۲۷]

احسایی می‌گوید تمسکش به اهل بیت در دریافت حقایق سبب شده است که در برخی مسائل با بسیاری از آراء حکما مبانی فلسفی را تا آنجا پذیرفته است که از دید او با باطن تعالیم شریعت در تعارض نباشد.

معاد و اطوار جسم

معروف‌ترین نظریه احسایی در باب کیفیت معاد جسمانی است. او ظاهر شریعت را که می‌گوید معاد جسمانی با همین کالبد طبیعی است، نمی‌پذیرد و آن را ناساگار با تغییر و تباهی در کالبد ظاهری می‌داند. راه حلی که احسایی ارائه می‌دهد، جداسازی جسم و جسد است. بر این اساس می‌گوید آدمی دو جسم و دو جسد دارد.[۲۸]

  • جسد اول کالبد ظاهری ماست که از عناصر زمانی تشکیل شده است. این جسد در قبر زوال می‌یابد.[۲۹]
  • جسد دوم جسد هورقلیایی است که مثل جسد اول فناپذیر نیست و در قیامت برانگیخته می‌شود. این جسد مرکب از عناصر مثالی و لطیف زمین هورقلیا است که عناصری برتر از عناصر دنیاست.[۳۰]به بعد جسد دوم پیش از مرگ در باطن جسد اول نهفته است و پس از زوال آن در خاک، خلوص یافته و در قبر برجا می‌ماند، اما به سبب لطافتش قابل رؤیت نیست. [۳۱]

مرگ آدمی مفارقت از این دو جسد است.

  • جسم اول حامل روح در عالم برزخ است و مفارقت روح از دو جسد با جسم اول صورت می‌گیرد. جسم اول جسمی لطیف و اثیری که صورت دهنده آثار و قوای روح در حیات برزخی انسان است. [۳۲]
  • جسم دوم جسم اصلی و حقیقی انسان است و در همه این نشآت هویت شخص را ثابت می‌دارد. این جسم مرکب از هیولا و مثال و حامل طبیعت مجرد و نفس و عقل است و انسان حقیقی هموست[۳۳]. احسایی در جایی ازاین جسم به «‌نفس‌» نیز تعبیر کرده است. [۳۴]

با دمیدن نفخه نخست جسم اول از روح جدا می‌گردد و از میان می‌رود و آنچه پس از نفخه دوم، حشر می‌یابد، جسم دوم به همراه جسد دوم است. [۳۵] سیری که احسایی برای جسم آدمی وصف می‌کند، سیری است دو سویه: جسم حقیقی همچنانکه در هبوط از عالم غیب به دنیا ناگزیر به شائبه جسم اول و جسد اول آمیخته شده است، باز در سفر اخروی خویش از آن دو عاری می‌گردد. [۳۶]

احسایی شبهه انکار معاد جسمانی را در نظریه خود، بدین گونه پاسخ می‌دهد که مقصود از جسم دوم که معاد خواهد داشت، در واقع همین پیکر محسوس است، اما با ساختی خلوص یافته که بر خلاف جسد دنیوی تباهی در آن راه ندارد. [۳۷]

او حکم تباهی کالبد در قبر دربارۀ پیامبر(ص) و امامان(ع) را نیز صادق می‌داند. اما این کالبد از جسم اصلی ایشان که در غایت لطافت است، جداست و امری است عارضی که دیدار و استفادۀ خلق را از ایشان امکان پذیر ساخته است. پس اگر در احادیث از بقای اجساد امامان(ع) در قبر سخن رفته است، مقصود جسدی است بدون صورت عنصری، یعنی همان جسد هورقلیایی که این جسد تنها برای امامان دیگر قابل مشاهده است. [۳۸]

قول به جسد هورقلیایی که در تفکر احسایی تبیین کننده معاد جسمانی است، در نظام اعتقادی شیخیه مبنای تبیین مسأله معراج پیامبر(ع) و غیبت امام زمان(ع) نیز قرار گرفته است.

جایگاه امام در آفرینش

احسایی در آثار خود سهم شایانی به مباحث امامت داده است که نمونه آن را در شرح مبسوطی که بر زیارت جامعه کبیره نوشته است، می‌توان دید. شاخص اندیشه وی در این زمینه، توجه خاصی است که به جنبه‌های تکوینی مقامِ امام نشان می‌دهد. از جمله در بازگوکردن این عقیده که پیامبر و امامان برترین مخلوقات خداوند و واسطه فیض اویند، آنان را علل اربعه کائنات -یعنی علت‌های فاعلی، مادی، صوری و غایی - معرفی می‌کند. در فلسفه ارسطویی و حکمت اسلامی، هر یک از این اقسام چهارگانه گویایی جنبه‌ای از نیازمندی پدیده به علت است. احسایی به استناد مضامین حدیثی، کمال هر یک از چهار جنبه علیت را در وجود پیامبر و امامان نشان می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که علل اربعه کائنات، ایشانند.[۳۹]

وجود و ماهیت

احسایی در باب اصالت وجود و ماهیت قول خاصی دارد. او هر دو را اصیل می‌داند. هر یک از وجود و ماهیت بعدی واقعی از شیء را تشکیل می‌دهند. هستی یافتن شیء، یک جنبه‌اش فعل خداست که همان وجود است و جنبه دیگرش انفعال خود فعل یعنی ماهیت شیء، بنابراین هر ممکنی به معنی حقیقی زوجی ترکیبی است. [۴۰]

او دیدگاهی انسان‌شناسانه در این باره دارد. از دوگانه اطاعت و معصیت در سرشت انسانی، به این نتیجه می‌رسد که نمی‌توان هر دو را به یک امر منتسب کرد. نحوه ترکیب وجود و ماهیت را می‌توان از راه شناخت گرایش ترکیبی انسان و فعل اختیاری او دریافت. این ترکیب به گونه‌ای است که هیچ یک از دو جزء آثار خود را از دست نمی‌دهند. چنانچه اصالت دو جنبه گرایش انسان مانع آن نیست که فعل را به کل مجموعه نسبت دهیم، اصیل دانستن وجود و ماهیت به وحدت شی لطمه‌ای نمی‌زند. در این صورت وجود و ماهیت دو اعتبار برای شی واحدند. با این همه ماهیت جدای از وجود عدمی است. جعل شیء ابتداً به وجود تعلق می‌گیرد، اما وجود در تحقق و ظهور خویش محتاج ماهیت است. [۴۱]

احسایی می‌گوید خدا نیازی به ماهیت ندارد؛ زیرا سنخیتی میان او و مخلوقاتش نیست. چه اگر وجود او از سنخ وجود آنها دانسته شود، ترکب در آن راه خواهد داشت. از این رو وحدت وجود نفی می‌شود. احسایی در مواضع گوناگون بر ابطال هرگونه‌اندیشه متمایل به وحدت وجود اصرار ورزیده، و آن را منافی توحید شمرده است. [۴۲] گفته شده که شیخ احمد احسائی درباره کفر معتقدان به وحدت وجود ادعای اجماع کرده است.[۴۳]

به باور برخی از محققان، تمام آن‌چه كه‌ باعث افتادن شيخ‌ احسائی در دامن‌ ثنويّت‌ پوسيدۀ از هم‌ گسسته شد فقط‌ عدم‌ عرفان‌ او به‌ مسائل‌ حكمت‌ و اصول‌ مُتقَنۀ فلاسفه‌ و ممشای صحیح‌ عرفاء بالله‌ و اولیای خدا بوده‌ است‌ و این که فقط با اتّکاء به‌ فکر خود وارد در مسائل‌ معقول‌ شد و نتوانست‌ از آنجا جان‌ سالم‌ به‌ در برد. علامه طهرانی معتقد است که شيخ‌ احمد احسائی برایي حلّ مسألۀ شرور در برابر خیرات‌ قائل‌ به‌ دو اصل‌ اصیل‌ و دو ركن‌ ركين‌ و دو اساس‌ قویم‌ ازلی شده‌ و ماهيّت‌ و وجود را با هم در اين‌ مسأله‌ راه‌ داده‌ و در حقیقت او معتقد به‌ ثنويّت‌ يزدان‌ و أهريمن‌، در لباس‌ وجود و ماهيّت‌ شده است.[۴۴]

زندگی امام مهدی در عالم هورقلیا

احسائی همانند دیگر عالمان شیعه، وجود و ظهور امام زمان را از اصول مسلم و ضروری دین می‌داند؛[۴۵] اما بر خلاف آنان، معتقد است كه زندگی و بقای امام نه در این جهان، بلكه در عالم هورقلیا تحقق دارد.[۴۶][یادداشت ۱]

مخالفت علما با او

احسایی در اواخر زندگی با مخالفت برخی علما روبرو شد که پاره‌ای از دیدگاه هایش را غلو و انحراف تلقی می‌کردند. احسایی خود می‌گوید محمد بن حسین آل عصفور بحرانی که پدرش از مشایخ اجازۀ او بوده است، در بحثی رویارو وی را انکار کرد. [۴۷]

اما نخستین مخالفت آشکار با احسایی، از جانب محمدتقی برغانی از علمای بانفوذ قزوین صورت گرفت. وی در مجلسی با احسایی در باب معاد جسمانی به گفتگو می‌نشیند و به وی اعتراض می‌کند و آن مجلس به جدال اطرافیان می‌کشد. حاکم قزوین برای آشتی محفلی تشکیل می‌دهد، اما این بار گفتگو به تکفیر احسایی از جانب برغانی انجامید. انتشار این تکفیر، باعث شد احسایی از شهر برود. [۴۸]

او پس از ترک قزوین، در سفرهایش به مشهد و یزد و اصفهان، با همه معارضه‌هایی که با او شده بود، از پایگاه مردمی برخوردار بود، تا جایی که گفته می‌شود در اصفهان ۱۶ هزار نفر به او اقتدا می‌کردند.[۴۹]

اما تلاش برغانی در تأکید بر تکفیر او و نامه‌هایی که در این باره می‌نوشت، از عواملی بود که عرصه را بر احسایی در واپسین سفرش به کربلا تنگ کرد و او را از نیت ماندگار شدن در آنجا منصرف ساخت. در این میان نیز گروهی نیز عقاید غلوآمیزی را به او نسبت دادند و در تحریک علمای کربلا و سران دولت عثمانی کوشیدند.[۵۰]آنچه از فتوای برخی علما بر ضد احسایی نوشته‌اند[۵۱] مربوط به همین اوان و پس از آن است.

دفاع برخی از علما از احسایی

در مقابل گروهی دشمنی با او را روا نمی‌شمردند؛ از آن جمله محمدابراهیم کلباسی بود که از معتقدات احسایی آگاهی داشت و پس از وفات او، در اصفهان ۳ روز عزای برپا داشت.[۵۲] وی درباره احسایی می‌گوید «‌منسوب داشتن شیخ به برخی امور ناشایست به ویژه از جانب کسانی که به مطالب و اصطلاحات او وقوفی ندارند، جرأت زیادی می‌طلبد‌».[۵۳]

پانویس

  1. احسایی، احمد، رساله، ص۱۳۲
  2. همانجا
  3. همانجا، احسایی، عبدالله، ۳-۴
  4. احسایی، عبدالله، ۱۹-۲۲
  5. همان، ۲۲-۲۳
  6. همان، ۲۶-۲۸
  7. همان، ۳۴-۴۰
  8. برای متن یکی از نامه‌های او، نک: ابراهیمی، ابوالقاسم، ۱۶۶
  9. احسایی، عبدالله، ۲۶-۲۸
  10. همان، ۳۶-۴۰
  11. انصاری، ۱/۱۲۹
  12. احسایی، عبدالله، ۱۷-۱۹
  13. محفوظ، ۳۷-۴۰
  14. بحرانی، ۴۰۶-۴۰۷، نیز نک: احسایی، احمد، چند اجازه، ۷، ۱-۲، رشتی، ۵۱-۵۲
  15. ابراهیمی، ابوالقاسم، ۱۱۵ به بعد
  16. گوهر، ۳۹-۴۰
  17. بحرانی، ۴۰۷
  18. شریف، ۵۴
  19. آقابزرگ، ۱۸/۱۱
  20. طاهر، ۱/۲۹
  21. ابراهیمی، عبدالرضا، ۲۴
  22. احسایی، احمد، همان ۱، ۶
  23. کنتوری، ۲۰؛ آقابزرگ، ۱۴۱/۱؛ نیز نک: هـ د، احسایی، علینقی؛ برای دیگر شاگردان او، نک: حائری، ۹۵-۹۶
  24. شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ۳/۲۱۷-۲۱۹
  25. جوامع الکم، ۱/۵۷۲
  26. شرح الزیارة، ۳/۲۱۸، کشکول، ۲/۴۵۱-۴۴۸
  27. شرح الزیارة ۱/۱۸ و ۳/۲۱۸، کشکول، ۲/۴۵۳-۴۵۵
  28. شرح الزیارة، ۴/۲۴-۲۶، شرح العرشیة، ۱/۲۶۷/۲۶۸
  29. شرح الزیارة، ۴/۲۷-۲۶، شرح العرشیة، ۲/۱۸۹
  30. مجموعه، ۳۰۸-۳۰۹؛ کربن، ارض ملکوت، ۱۴۶
  31. شرح الزیارة، ۲/۲۷-۲۹؛ شرح العرشیة، ۲/۱۸۹-۱۹۰
  32. همان، ۲/۱۹۰؛ شرح الزیارة، ۴/۲۹
  33. مجموعه، ۱۱۰-۱۱۱
  34. شرح العرشیة، ۲/۱۹۱
  35. شرح الزیارة، ۴/۲۹-۳۰
  36. همان، ۳۱۰-۳۱۱
  37. همان، ۳۰
  38. همان، ۳/۱۲۷-۱۲۹
  39. همان، ۳-۶۵، ۲۶۶-۲۹۸، ۴/۴۷-۴۸، ۷۸-۸۰؛ مجموعه، ۳۲۳
  40. همان، ۴۲؛ شرح المشاعر، ۱۱۹؛ شرح العرشیة، ۱/۳۰
  41. شرح المشاعر، ۲۴۳؛ شرح الزیارة، ۴/۲۶۶؛ مجموعه ۴۲
  42. شرح العرشیه، همانجا
  43. جهانگیری، محیی‌الدین ابن‌عربی، ۱۳۹۵ش، ص۵۴۳.
  44. طهرانی، الله شناسی، ج۳، صص۷۷ـ۸۰ /http://www.maarefislam.com/fa/index.php?Page=definition_book&UID=151097
  45. شیخیگری بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع:مرتضی مدرسی چهاردهی، ص۵۵
  46. جوامع الكلم: شیخ احمد اَحسائی، تهران، ۱۲۷۲ق؛ ج۲، ص۱۰۳
  47. ابراهیمی، ابوالقاسم، ۱۴۱
  48. تنکابنی، قصص العلماء، ۴۲-۴۳
  49. احسایی، عبدالله، ۳۷-۳۸
  50. تنکابنی، ۴۳؛ ابراهیمی، ابوالقاسم، ۱۷۰-۱۷۱
  51. نک:تنکابنی، ۴۳-۴۴
  52. خوانساری، ۱/۲۳۲
  53. شریف، ۵۴

یادداشت

  1. «هورقلیا هم عالمی است از عوالم که خداوند خلق فرموده است، مراد از آن عالم اجمالاً عالم امثال است یعنی عالم صور، اگرچه در مقام تفصیل، سماواتِ آن عالم را هورقلیا و ارض آن عالم را جابلقا و جابرسا می گوییم ، ولی گاه در کلام حکما کل آن عالم را با جمیع مراتب عالم هورقلیا می گویند و گاه اقلیم هشتم می گویند به این مناسبت که حکما و علمای قدیم این زمین را بر هفت اقلیم و هفت قسمت قرار داده اندو عالم هورقلیا چون فوق این اقالیم است و از حدود ظاهر این اقالیم خارج است ، اقلیم ثامنش می گویند...». (تنزیه الاولیاء ابراهیمی ص ۷۰۲). دهخدا، لغت نامه ذیل هورقلیا.

منابع

  • آقابزرگ، الذریعة
  • ابراهیمی ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، کرمان، چاپخانه سعادت.
  • ابراهیمی، عبدالرضا، مقدمه بر شرح الزیارة.
  • احسایی، احمد، جوامع الکلم، تبریز ۱۲۷۳-۱۲۷۶ ق.
  • همو، چند اجازه، رسائل، نسخه خطی کتابخانه سعادت کرمان شمـ الف ۷.
  • همو، رساله در شرح حال، فهرست کتب مشایخ.
  • همو، شرح العرشیة، کرمان، ۱۳۶۴ش.
  • همو، شرح المشاعر، کرمان، ۱۳۶۶ش.
  • همو، کشکول، نسخه خطی کتابخانه سعادت کرمان، شمـ د۳۵.
  • همو، مجموعة الرسائل الحکمیة (شمـ ۳۰)، کرمان، ۱۳۶۴ش.
  • احسایی، عبدالله، شرح احوال شیخ احمد احسایی، ترجمه محمدطاهر کرمانی، کرمان، ۱۳۸۷ ق.
  • انصاری احسایی، محمد، تحفة المستفید، به کوشش حمد جاسر، ریاض/ احساء، ۱۹۸۲م.
  • بحرانی، علی، انوار البدرین، به کوشش محمدعلی طبسی، نجف، ۱۳۷۷ق.
  • تنکابنی، محمد، قصص العلماء، تهران، ۱۳۹۶ق.
  • جهانگیری، محسن، محیی‌الدین ابن‌عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۹۵ش.
  • حائری اسکویی، علی، رسالة فی ترجمة الشیخ علینقی الاحسائی، همراه عقیدة الشیعة، کربلا، ۱۳۸۴ق.
  • خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، اصفهان، ۱۳۴۱ش.
  • رشتی، سیدکاظم، دلیل المتحیرین، به کوشش زین العابدین ابراهیمی، کرمان، ۱۳۵۸ش.
  • شریف کاشانی، حبیب الله، لباب الالقاب، تهران، ۱۳۸۷ ق.
  • طاهر، ریاض، فهرست تصانیف الشیخ احمد الاحسائی، کربلا، مکتبة الحائری العامة
  • طهرانی، محمدحسین، الله شناسی.
  • کرمانی، محمدکریم، هدایة الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت.
  • کنتوری، اعجاز حسین، کشف الحجب و الاستار، کلکته، ۱۳۳۰ق.
  • گوهر، حسن، «‌اللمعات »، اللمعات و المخازن، به کوشش علی اسکویی حائری، تبریز، مطبعه حقیقت.
  • محفوظ، حسین علی، اجازات الشیخ احمد الاحسائی، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۱م.
  • Corbin,Henry,intord.Kitab al-Masha'ir,Paris/tehran,1964.
  • id,Terre celeste et corpsde resurrection,Paris,1960.

پیوند به بیرون