دروزیه
اطلاعات کلی | |
---|---|
قدمت | قرن پنجم هجری |
گستره جغرافیایی | سوریه، لبنان، فلسطین |
حکومتها | آل مَعن، شهابیان |
علل پیدایش | اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله (ششمین خلیفه فاطمی |
نامهای دیگر | خود را موحدون مینامند |
اطلاعات دینی | |
از فرقههای | اسماعیلیه |
داعیان | محمد بن اسماعیل درزی، الاخرم و حمزة بن علی زوزنی |
باورها | در احکام ازدواج، ارث، وصیت و روزه تفاوتهایی با مسلمانان دارند |
کتابهای مهم | رسائل الحکمة، کتاب النُقَط و الدوایر |
وضعیت کنونی | |
وضعیت | فعال |
تعداد پیروان | حدود یک میلیون نفر |
مؤسسات | الحزب التقدمی الاشتراکی، |
شخصیتها | |
مذهبی | شیخ نعیم حسین |
سیاسی | کمال جنبلاط، ولید جنبلاط |
دُروزیه، فرقهای مذهبی، از مهمترین انشعابات اسماعیلیه که در نیمه اول سده پنجم هجری، بر مبنای اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله، ششمین خلیفه فاطمی شکل گرفت. محمد بن اسماعیل درزی، اخرم و حمزة بن علی زوزنی، مهمترین داعیان دروزی هستند. دروزیان خود را موحدون مینامند.
رسائل الحکمة مهمترین کتاب آنان است که در آن از تجلی، تَقَمُّص، نطق، نسخ ادیان و شرایع و... به عنوان مهمترین اعتقادات دروزیان سخن به میان آمده است.
آنان در احکام ازدواج، ارث، وصیت و روزه تفاوتهایی با مسلمانان دارند.
با اینکه جامعۀ دروز بسته است، اما اهتمام آنان به وجوب تقیه و سرّی نگه داشتن عقاید باعث شده است تا با پیروان ادیان دیگر زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند.
دروزیان به طور کلی در مناطق کوهستانی زندگی میکنند و امروزه غالباً در مناطقی از سوریه، لبنان و فلسطین ساکنند و هر کدام رهبری مستقل دارند. از مهمترین رهبران سیاسی دروزیان لبنان کمال جُنبَلاط مؤسس حزب سیاسی الحزب التقدمی الاشتراکی (حزب سوسیالیست ترقیخواه) بود. اکنون ولید جنبلاط رهبری سیاسی دروزیان لبنان را بر عهده دارد.
برخی اندیشمندان معاصر دروزی، با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی و قرآنی، در تلاشند تا آن را جزو مذاهب اسلامی معرفی کنند.
انتساب
در وجه انتساب این فرقه به دروزیه آرای مختلفی وجود دارد[۱] که بر اساس مشهورترین آنها، این عنوان برگرفته از نام محمد بن اسماعیل درزی است.[۲] اما خود دروزیان این انتساب را نمیپذیرند و با تبری جستن از تعالیم درزی، خود را موحدون مینامند.[۳]
تعالیم و باورها
دروزیان از همان ابتدا اهتمام خاصی به سرّی نگاه داشتن عقاید خود داشتند. وجوب تقیه، باعث شده است تا آنان بتوانند با دیگر فرقهها زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند و خود را با اوضاع گوناگون محیط زندگی سازگار کنند. به همین سبب بسیاری از بزرگان دروز در غالب نوشتههای خود از رموز و تأویلات خاصی برای بیان تعالیم بهره میجویند که برای عموم مردم قابل فهم نیست.[۴]
دروزیان هرگز اجازۀ چاپ کتابهای دینی خود را نمیدادند،[۵] تا اینکه برخی از کتابهای آنها در ۱۲۵۰ق در حملۀ سپاهیان ابراهیم پاشا به دست سپاهیان افتاد و برای نخستین بار عقاید آنان برملا شد.[۶]
خداشناسی
از نظر دروزیان، خدا خالق اول و منزه از تمام صفات است، هیچ شبیه و ضدی ندارد و خارج از دایرۀ درک عقل و ورای فهم بشر است. از این رو، به وصف در نمیآید و با هیچ اسمی نمیتوان به او اشاره کرد.[۷] با این حال خدا خود را در تجلیات گوناگون، آشکار کرده است تا انسان بتواند شناختی از او حاصل کند و به او انس بگیرد و تقرب جوید.[۸]
نظریۀ تجلی نظریۀ تجلی، که گاه از آن به کشف الهی تعبیر میشود، از بنیانیترین اعتقادات دروزیه است.[۹] تجلی خدا در ۷۲ دور از عمر حیات جهان... در قالب العلی الاعلی بوده که قبل از دور هفتاد و یکم رخ نموده و مدت آن در مجموع ۷۰ دور و برابر با ۳۴۳ میلیون سال بوده است. ظهور انسان و سجدۀ ملائکه در مقابل او در همین ادوار بوده است.[۱۰] آنگاه خدا در دور هفتاد و یکم در قالب البارّ متجلی شده است.[۱۱]
در دورۀ «البارّ» عقل در «آدم صفاالکی» یا «شَطنیل» ظاهر شد؛ شطنیل مردم را به توحید و دوری از مشرکین فرا خواند. قومی دعوت او را پذیرا شدند که شطنیل آنان را به سبب جدایی از مشرکین به «بنّ» نامبردار کرد.[۱۲]در نهایت، در این دور مردم به سوی مشرکان متمایل شدند، و البارّ بر آنان خشم گرفت و شریعتهایی پیاپی به واسطۀ نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و محمد بن اسماعیل برای آنها فرستاد.[۱۳]
پس از فترتی طولانی، خدا در دور هفتاد و دوم به ترتیب در ابو زکریا، علی، مُعل، القائم بامرالله، فرزند معل، منصور بالله، المُعِزّ، العزیز و سرانجام در الحاکم بامر الله متجلی شد.[۱۴]این ادوار تجلی حجتی برای خلق، و غایب شدن معبود از انظار برای آزمایش ایمان موحدان است.[۱۵]
در حال حاضر نیز خدا به سبب رواج کفر در بین مردم برای همیشه خود را از آنان مخفی کرده است.[۱۶]
دروزیه معتقدند که خدای واحد برای آخرین بار آشکارا در شخص الحاکم بامر الله متجلی شده است و نباید کسی را در پرستش الحاکم شریک کرد.[۱۷]به همین سبب دین خود را دین توحید مینامند.[۱۸]
به نظر دروزیان تجلی خدا در صورت بشری، که از آن به تجلی لاهوت در ناسوت تعبیر میشود، این لطف را دارد که چون متعلَّق تجلی از جنس خود بشر است انسان بهتر میتواند با او انس بگیرد و به او تقرب جوید.[۱۹]
به نظر آنها این تجلی بشری سزاوارتر و با حکمت و عدل خدا سازگارتر است تا تجلی خدا بر درختی که به واسطۀ آن با موسی سخن گفت.[۲۰]انسانی که خدا در او متجلی میشود دو جنبۀ لاهوتی و ناسوتی دارد. تبیین این مسئله همواره از مناقشه آمیزترین مباحث دروزیان بوده است.[۲۱]الحاکم حقیقتی لاهوتی دارد که وصف ناپذیر است، با حواس درک نمیشود و منزه از زمان و مکان است.[۲۲]
بنابراین، وقتی چنین وجودی در قالب انسانی متجلی میشود، نمیتوان گفت صورت مرئی خداست، چرا که در این حالت او را محدود کردهایم. در واقع، او از باب تأنیس و تقرب به این صورت درآمده است و نسبت این صورت او به حقیقت لاهوتیاش نسبت سراب به آب یا تصویر منقوش در آیینه به صورت حقیقی است.[۲۳]
شناخت تجلی لاهوت در ناسوت به تنهایی ممکن نیست و به راهنمایی عقل کلی نیاز است، که در قالب حمزه ظاهر شده است.[۲۴]
خلقت و حدود دعوت
نظام فکری دروزیان در باب خلقت اگر چه همچون دیگر جماعتهای اسماعیلیه بر نظام خلقت افلاکی و نوافلاطونی بنا شده است، اندکی با عقاید اسماعیلیان تفاوت دارد.[۲۵]
بر طبق تعالیم دروزی، خالق با البارّ به امر خود عقل کلی را از نور خویش آفرید و عناصر همۀ موجودات را در علم او به ودیعت نهاد و او را علت همۀ مخلوقات قرار داد. عقل کلی چون به خود نظر کرد و خود را بدون شبیه و ضد یافت دچار عجب شد و در این هنگام از او ضد صادر شد. عقل کلی دریافت که آزمایش شده است، پس از خدا آمرزش طلبید و از او خواست که وی را در مقابل ضد یاری کند. از این طلبِ آمرزش نفس کلی پدید آمد، اما هنگام خلقتش، همراه نور عقل، عناصر کوچکی از تاریکی نیز در او متجلی شد.[۲۶] از نور نفس کلی کلمه و از کلمه سابق یا جناح اَیمن و از سابق تالی یا جناح اَیسَر صادر شد. سرانجام، از نور تالی زمین و آنچه در آن است و افلاک و بروج دوازده گانه و طبایع چهارگانه و هیولی پدید آمدند.[۲۷]
حمزه، بر پایۀ این عقیده در باب خلقت، مراتب عُلوی فوق را به اعضای مهم تشکیلات دعوت خویش نیز اطلاق کرد. پنج مرتبه یا حد وجود دارد:
- عقل کلی
- نفس کلی
- کلمه
- جناح ایمن سابق
- جناح ایسر تالی
مرتبۀ عقل کلی در شخص حمزه متجسد شده است و چهار مرتبۀ بعدی به ترتیب به اسماعیل بن محمد تمیمی، محمد بن وَهب قرشی، سلامة بن عبدالوهاب سامری و علی بن احمد سموقی تعلق دارد. اینان اربعۀ حُرُم برگرفته از آیه ۳۶ سوره توبه یا حجج اربعهاند که در هر زمان با صور و اسامی گوناگون ظاهر میشوند.[۲۸] این حدود وزیران یا داعیان عالی رتبۀ الحاکماند که تجسد پنج انبعاث کیهانی یا پنج اصل عالم عُلوی به شمار میروند.[۲۹] زیر این حدود پنجگانه به ترتیب داعی، مأذون، و مُکاسر نقیب قرار دارد، که با سه اصل علوی جد، فتح و خیال منطبق است. تمام مؤمنان عادی تابع این حدودند.[۳۰] به جز این حدود، حدود دیگری نیز وجود دارد که یاور آنهاست.[۳۱]
در نظام فکری دروزیان، برخلاف فاطمیان، بین حدود عُلوی و سِلفی دوگانگی وجود ندارد، بلکه حدود جسمانی همان حدود روحانی و عُلوی است نه مطابق آنها.[۳۲]
از زمان کنارهگیری مقتنی سلسله مراتب سازمان تبلیغی حمزه، از جمله مرتبۀ داعی و مراتب پایینتر آن، به تدریج کاربردش را از دست داد و مجموعۀ نوشتههای مقدّس دروزیان جای خود غایب را گرفت.[۳۳]
تَقَمُّص
از نظر دروزیان روح انسان جاودانه است و هنگام مرگ به جسم دیگر منتقل میشود. این انتقال شبیه برتنکردن پیراهن جدید است و از این رو این عقیده را تقمص مینامند.[۳۴]
آنان در تأیید این عقیده به آیاتی از قرآن، مانند آیههای ۲۸، ۵۶، ۲۴۳ سوره بقره، آیۀ ۶۶ سورۀ حج، آیۀ ۱۱ سورۀ روم، استناد میجویند.[۳۵]
ارواحانسانها همه با هم و به صورت یکباره خلق شده است؛ از این رو، تعداد آنها همواره ثابت و معین است و با گذشت زمان کم یا زیاد نمیشود.[۳۶] از سوی دیگر، تعداد ارواح مؤمنان و کافران نیز از آغاز خلقت معین بوده است، و با مرگ یک مؤمن تنها یک مؤمن دیگر میتواند متولد شود و با مرگ یک مشرک مشرکی دیگر.[۳۷] این اعتقاد، که بیانگر ثابت و معین بودن شمار دروزیان زنده نیز هست، در واقع فلسفۀ عدم پذیرش عضو جدید در جامعۀ دروزی را بیان میکند.[۳۸]
در تقمص تمایز جنس نیز حفظ میشود و روح مردان همواره به مردان و روح زنان به زنان انتقال مییابد.[۳۹] همچنین هیچگاه روح آدمی به جسم حیوان منتقل نمیشود.[۴۰]
نظریه نطق
با انتقال روح از جسدی به جسد دیگر، تمام معلومات پیشین او هم منتقل میشود. از این رو، انسان معلومات پیشین را به یاد میآورد. این حالت را نطق میگویند.[۴۱] عبدالله نجار، از بزرگان معاصر دروزی، نظریۀ نطق را خرافه و ناآشنایی انسان با ادوار گذشته را دلیل بطلان آن میداند.[۴۲]
دروزیان تقمص را مقتضای عدل خدا میدانند، چرا که زندگی در بدنها و موقعیتهای مختلف فرصت کافی و مناسب را برای رهایی و تطهیر نفس فراهم میسازد که این امر در یک بار زندگی تحقق نمییابد.[۴۳]
غایت نهایی تقمص امتحان و تطهیر نفس و رسیدن نفس به کمال دانسته شده است، هر چند ممکن است انسان به مرتبۀ نازلتری نیز سقوط کند.[۴۴]
دروزیان، برخلاف برخی از عقاید خود، اعتقاد به تقمص را پنهان نمیکنند، بلکه مصرانه از آن دفاع میکنند و کتابها و مقالههایی هم در تأیید آن نوشتهاند.[۴۵]
روز واپسین و قیامت
چون روح جاودانه است و مرگ ندارد، محشر، معاد و رستاخیز بیمعناست. در اندیشۀ دروزیان، یوم الاخر پایان مرحلۀ تکامل ارواح است و قیامت روزی است که توحید فراگیر شود و موحدان بر کفر و شرک پیروزی یابند و تقمص به پایان رسد.[۴۶]
در این روز ارواح صالح هر یک بهاندازۀ تکاملی که یافتهاند به عقل کلی متصل میشوند و هر کس بهاندازۀ اتصاف به عقل کلی ثواب کسب میکند. عذاب نیز ناشی از نرسیدن به این مراتب است.
از نشانههای نزدیکی آن روز، تسلط مسیحیان و یهودیان بر شهرها و تسلیم شدن مردم به فساد و پستی و آرای فاسد و اشغال فلسطین به دست یهودیان و حاکم شدن فردی ناصالح از نسل امامت است.[۴۷]
در این روز نامعلوم، الحاکم بامرالله در صورت ناسوتی خود در کنار رکن یمانی کعبه ظاهر میشود و حمزه، در کنار او، با گرفتن شمشیر او مخالفان را تهدید میکند. در این هنگام مردم به چهار گروه تقسیم میشوند: اهل ظاهر، اهل باطن، مرتدان و موحدان. سه فرقۀ نخست جزو هلاک شدگاناند و تنها موحدان نجات مییابند.[۴۸]
بهشت و جهنم
دروزیان مادی بودن بهشت و جهنم را نفی میکنند و بهشت را رسیدن به توحید و جهنم را شرک به خدا میدانند.[۴۹]
نسخ ادیان و شرایع
در رسائل الحکمة[۵۰]آمده که حمزه برای نسخ ادیان برخاسته است، و بنابراین یکی از شرایط پذیرش مستجیبین در دعوت، اعلام برائت آنان، از جمیع مذاهب و ادیان است.[۵۱]
دعوت توحید دروزیان نهایت همۀ دعوتها و ناسخ همۀ تعالیم پیامبران پیشین، از جمله یهودیت، مسیحیت و اسلام، و ناسخ شریعت ظاهر و باطن به شمار میرود.[۵۲]
فرایض دینی و اخلاق
اعتقاد دروزیان به تأویل باعث برداشتهای مختلفی از فرایض دینی شده است که از نقض فرایض در رسائل الحکمة تا اثبات آنها در آرای معاصران را در برمیگیرد. در عبارات متعددی از رسائل الحکمة تربیت روحانی از انجام فرایض مهمتر تلقی شده و در برخی موارد مؤمنانی که خود را وقف علوم و حقایق توحیدی کردهاند از انجام دادن اعمال واجب مذهبی معاف شدهاند.[۵۳]
هفت خصلت توحیدی
الحاکم بامرالله هفت تکلیف شرعی را از دروزیان برداشت و به جای آن هفت خصلت توحیدی بر آنان مقرر کرد.[۵۴][۵۵]که عبارتند از:
- صدق اللسان به جای نماز، که عبارت است از ایمان و توحید و دلیلی بر توحید الحاکم.[۵۶] از اوقات پنج گانۀ نماز هم به حدود پنج گانه تعبیر شده است.[۵۷]
- حفظ الاخوان به جای زکات، که عبارت است از یاری رساندن به برادران دینی و مراعات آنان از هر نظر.[۵۸]
- ترک عبادت عدم و بهتان به جای روزه. هر مذهبی خارج از مذهب توحید، از جمله عقاید تنزیل و تأویل و فروع آنها، عدم به شمار میرود.[۵۹]
- برائت از ابلیسها و طغیان به جای حج. از ناطقان و اساسها و ائمه و حجج شرایع ظاهری و باطنی به ابلیس تعبیر شده است.[۶۰]
- توحید و پرستش الحاکم در هر عصر و زمان به جای شهادتین.[۶۱]
- رضا به جای جهاد.
- تسلیم امر الحاکم شدن به جای ولایت، که این دو رکن اخیر نتیجۀ ارکان قبلی است و با این دو موحدان از باقی مردم باز شناخته میشوند.[۶۲]
اما عبدالله نجار بر آن است که اصول شریعت دروزیان همان هفت اصل معروف اسلامی، یعنی شهادتین، نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و ولایت است.[۶۳]
اصول اخلاقی دروزیان
- راستگویی مهمترین اصل است و دروغ فقط در مواردی مانند تقیه جایز دانسته شده است.[۶۴]
- به موجب حفظ الاخوان، کمک و حمایت متقابل در بین دروزیان مقام والایی دارد و باید به برآوردن همۀ نیازهای مادی و معنوی برادران دینی اهتمام ورزید.[۶۵]
- بر اساس اصول رضا و تسلسم، باید مستجیب در طاعات خاضع باشد و با کنار گذاشتن اختیار و ارادۀ خویش، تسلیم اوامر الحاکم شود و در همۀ سختیها صبور باشد و به آنها رضا دهد، چرا که هیچ عملی بدون داشتن رضایت پذیرفته نیست.[۶۶]
- با وجود اذعان به نقض فرایض دینی در رسائل الحکمة[۶۷]، هر گونه اباحه گری رد شده و پاکدامنی، عفت، وقار و متانت به مردان و زنان تأکید شده و زنا، شرب خمر و ریا حرام اعلام شده است.[۶۸]
احکام، آداب و شعائر
مرسل نصر فرق بین مذهب دروزیان را با دیگر مذاهب اسلامی در سه مورد میداند:
- اعتقاد به عدم تعدد زوجات،
- عدم رجوع به مطلّقه
- وصیت.[۶۹]
احکام ازدواج
- تأکید بر تساوی زوجین در حقوق.[۷۰]
- جایز بودن طلاق،
- رجوع به زن مطلقه جایز نیست، حتی با وساطت محللّ.[۷۱]
- در صورت وقوع طلاق، هر یک از طرفین که خطاکار باشد دیگری در نصف مال او ذی حق خواهد بود.[۷۲]
- تعدد همسری جایز نیست و تأکید بر تولید نسل و حفظ و بقای آن.[۷۳]
- جایز نبودن ازدواج با غیر دروزی.[۷۴]
این احکام بر پایۀ آرای سید عبدالله تنوخی (۸۲۰-۸۸۴ ه.ق) شکل گرفته و همچنان پابر جاست.[۷۵]
احکام ارث
احکام ارث دروزیان، همانند دیگر احکام شرعی آنها، با فقه حنفی مطابقت دارد[۷۶]، با این تفاوت که پدر میتواند ورثه را از ارث محروم کند و اموال خود را برای وارثان شرعی یا غیر وارثان وصیت کند.[۷۷]البته این در صورتی است که وی این اموال را کسب کرده باشد، اما اگر آن را به ارث برده باشد حق وصیت ندارد.[۷۸]
روزه
دروزیان ایام خاصی از سال را روزه میگیرند، که مهمترین آنها نه روز نخست ذیحجه است. شرایط و آداب و مبطلات این روزه همان است که در روزۀ مسلمانان معمول است.
عید قربان
بزرگترین عید دروزیان عید قربان است.[۷۹]
کتابها
- رسائل الحکمة: این اثر که مهمترین کتاب دروزیان است، متشکل از۱۱۱رساله و در ۶بخش تنظیم شده است. ترتیب رسالهها و محتوای آنها در تمام نسخههای خطی و چاپی یکسان است. برخی از این رسالهها شامل سجلاتی است که در دورۀ الحاکم صادر شده و برخی از سوی حمزة بن علی خطاب به اشخاص مختلف و برخی هم در تبیین عقاید نوشته شدهاند. قسمتی از این رسالهها از محمد بن اسماعیل تمیمی و قسمتی دیگر هم از تألیفات سموقی است. نویسندۀ برخی از رسالهها نیز نامعلوم است.[۸۰]
- کتاب النُقَط و الدوایر،که در۱۹۰۲ میلادی به کوشش کریستیان فریدریش زیبولد چاپ شد و نویسندۀ آن نامعلوم است.[۸۱]
- الشریعة الروحانیة فی علوم البسیط والکثیف، که مجموعه رسائل است.
- رسائل إلجام الجاحدین که نویسنده سعی کرده است آن را به اسلوب قرآن بنویسد.
- شرح میثاق ولی الزمان، که مؤلف آن خود را حقیر محمد حسین نامیده است.[۸۲]
تشکیلات دینی
امروزه دروزیان به دو بخش عقّال و جهّال تقسیم میشوند.
عقال
روحانیون پرهیزکاری که به حقایق دینی واقف بوده و قادر به خواندن و تفسیر نوشتههای سرّی و نیز رسائل الحکمة هستند. آنان راهنمای روحانی جهالند و بر مراسم و فرایض جامعه نظارت میکنند.
دانشمندترین افراد طبقۀ عقال مرجعیت خاصی در جامعه دارند و شیخ خوانده میشوند.[۸۳]
جهال
سایر افراد که بر هوای نفس خود تسلط ندارند از جرگۀ جهالند.[۸۴]
ورود یک جاهل به جرگۀ عقال موکول به موفقیت وی در امتحانات طولانی در خصوص تطبیق دادن عقاید و رفتار مذهبیاش با الگوی رفتاری مورد نظر است و پس از آن وی دقیقاً باید بر طبق مقررات دین زندگی کند.[۸۵]چنین کسی اگر معیارهای پذیرفته شده را نادیده بگیرد، از حضورش در مجامع دینی و از اشتغال او به خواندن رسائل جلوگیری میشود. این حالت اِبعاد رد خوانده میشود.[۸۶]
نهادهای عبادی و اجتماعی
محل اجتماعات مذهبی دروز شامل مجالس و خلوتها است، اولی همان مسجد و دومی مکان خاصی برای عبادت متدینان است. ظاهراً مسجد محل عبادت جهال و خلوت محل عبادت عقال است.[۸۷]
هر روستای دروزی حداقل یک مجلس دارد و برخی روستاها یک خلوت نیز دارند.[۸۸]هزینههای جاری مجالس و خلوتها از خیرات و وقف تأمین میشود.[۸۹]زمان عبادت و تجمع عقال جمعه شبها و مجالس وعظ و ارشاد عمومی پنج شنبه شبهاست.[۹۰]
ظاهراً از زمان سید عبدالله تنوخی دروزیان برای نشان دادن تعلق خود به اسلام تعدادی مسجد نیز بنا کردند.[۹۱]اما زعبی معتقد است که همواره مسجد تنها محل عبادت دروزیان بوده است و خلوتها را خود اشخاص برای عبادت و خلوت شخصی میساختهاند.[۹۲]
اصلاح طلبی در جامعۀ دروز
در دوران معاصر، بیشتر اندیشمندان دروزی تلاش میکنند با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی و قرآنی و استدلالات عقلی آن را جزو مذاهب اسلامی معرفی کنند.
این افراد با سرّی نگه داشتن تعالیم دروز و منحصر دانستن فهم کتابهای مقدس در عقال مخالفاند و میکوشند با مطالعۀ متون مقدس دروزی و شرح و تفسیر آن، مذهب دروزی را برای عامۀ دروزیان قابل فهم و به طرزی پذیرفتنی تفسیر کنند.[۹۳][۹۴][۹۵][۹۶]
از جملۀ این نویسندگان عبدالله نجار است که، به رغم مخالفت عقال، محتویات رسائل الحکمة را تفسیر و قسمت عمدهای از آن را در دسترس همگان قرار داده است.[۹۷]
داعیان
سه داعی اصلی دعوت دروزی، که در تقدم و تأخر میان آنان اختلاف است عبارتند از:
- حسن بن حیدره فرغانی معروف به الاخرم
- حمزة بن علی زوزنی
- محمد بن اسماعیل درزی معروف به نشتکین.[۹۸]
تاریخچه
به نظر میرسداخرم نخستین کسی است که در ۴۰۸ نهضتی را به قصد اعلام الوهیت الحاکم سازمان داد. اما تلاشهای وی به سبب مخالفت سازمان دعوت رسمی اسماعیلیه بینتیجه ماند و به قتل او انجامید.[۹۹]با قتل اخرم، حمزة بن علی دعوت جدید را، پس از یک سال تعلیق، از سر گرفت.[۱۰۰]
به اعتقاد دروزیان، الحاکم در ۴۰۸ شروع دعوت توحید را اعلام و حمزه را امام الموحدین معرفی کرد[۱۰۱]در این هنگام، در پی رقابت محمد بن اسماعیل درزی با حمزه در رهبری نهضت شکاف افتاد.
محمد بن اسماعیل ظاهراً اولین شخصی بود که الوهیت الحاکم را آشکارا اعلام کرد و توانست بسیاری از پیروان حمزه را نزد خود گرد آورد[۱۰۲]و همین امر شورشهایی را در اعتراض به نهضت جدید رقم زد. اما در ۴۱۰ محمد بن اسماعیل به دست مخالفان کشته یا ناپدید شد و حمزه نیز اختفا گزید[۱۰۳]حمزه پس از یک سال، ظاهراً با پشتیبانی الحاکم، دعوت را از سر گرفت[۱۰۴]وی به الوهیت الحاکم صورت کلامی داد و سازمان دعوت نیرومندی پدید آورد.[۱۰۵]
مخالفت اسماعیلیه
دعوت جدید با مخالفت جدی سازمان دعوت رسمی اسماعیلی مواجه شد. حمید الدین کرمانی (د ۴۱۱)، برجستهترین داعی اسماعیلی این دوره، چندین اثر در ردّ آموزههای مذهب جدید، و ردّ الوهیت الحاکم، از جمله رسالة مَباسم البشارات بالامام الحاکم بأمرالله و الرسالة الواعظة را نگاشت.[۱۰۶] پس از اینکه الحاکم در ۴۱۱ کشته یا ناپدید شد، حمزه و داعیان او نیز پنهان شدند[۱۰۷] پس از الحاکم پسرش الظاهر بر تخت نشست[۱۰۸] و پیروان دعوت جدید را تحت تعقیب قرار داد و مصر را از طرفداران دروزیه خالی کرد. بدین سان، از دروزیان تنها گروهی در جنوب لبنان، سوریه، به ویژه در وادی اتیم در جبل هرمون و در منطقۀ جبل الاعلی در غرب حلب، باقی ماندند.[۱۰۹]
پس از ناپدید شدن حمزه، چند سالی فعالیتهای دعوت جدید به حالت تعلیق درآمد. تا اینکه علی بن احمد سَمّوقی معروف به بهاءالدین مقتنی در ۴۱۸ رهبری دعوت را در دست گرفت[۱۱۰]وی بیشتر دعوت جدید را در خارج از مصر تبلیغ کرد و تمام منطقۀ شام را زیر نفوذ خود قرار داد و نیز انبوهی از پیروان را در جنوب لبنان، در وادی التیم، در دمشق و حومۀ آن، در منطقۀ حلب، و در جبل السُماق، در مغرب حلب، گرد آورد[۱۱۱]مسئولیت دعوت در نواحی امارت غرب (جبل لبنان) به امیر ابوالفوارس معضاد تنوخی واگذار شد. امارت تنوخی پناهگاه بسیاری از دروزیان بود که از سیاست خصمانۀ الظاهر فراری شده بودند.[۱۱۲]
تعطیل دعوت
رقابت برخی داعیان دروز در شام با مقتنی، مانند ابن الکردی و سُکَین، برای نیل به رهبری نهضت، به شکاف در دعوت و سرانجام توقف آن انجامید.[۱۱۳]
مقتنی اندکی پیش از مرگ در ۴۳۵، دعوت دروزی را رسماً تعطیل کرد، و از آن زمان به بعد جامعۀ دروز به صورت جامعهای بسته درآمد که دیگر نه گروندۀ جدیدی را میپذیرفت و نه اجازۀ تغییر مذهب میداد.[۱۱۴]
پس از مرگ مقتنی، در منابع تاریخی از فعالیتهای دروزیان، مگر در برهههای کوتاهی از تاریخ، اطلاعی نیست. آنان سلسلههای سیاسی خودمختار و محلی کوچک و متعددی در کوهستان محل اقامت خود تشکیل دادند، از جمله حکومت تنوخیان در منطقهای از کوهستانهای شرق بیروت، که قلمرو آن در اوج اقتدار از طرابلس تا صَفَد در جلیل امتداد مییافت.[۱۱۵]
همچنین امارت، خاندان آل جندل (حکومت: ۴۹۴ تا ۵۵۲) از امیران تنوخی از وادی التَیم تا جنوب شُوف و بعلبک و بخشهایی از جبل عامل امتداد مییافت.[۱۱۶]از مهمترین امرای این خاندان جندل بن قیس و دو فرزندش، برق و ضحاک، بودند که در زمان این دو نبردهایی بین دروزیه و پیروان نُصَیریه و نیز نزاریان در ۵۲۲ رخ داد و به پیروزی دروزیان انجامید.[۱۱۷]
در عهد ضحاک، نورالدین محمود بن زنگی (حکومت: ۵۴۱-۵۶۹) قلعۀ جندل و بعلبک را از او گرفت و سپس وادیالتیم نیز از دست آل جندل خارج شد.[۱۱۸]
ورود به سیاست
پس از فتح شام در ۹۲۲ به دست سلطان سلیم اول عثمانی، دروزیان به عنوان نیرویی سیاسی ظاهر شدند و یکی از سلسلههای دروز مشهور به آل مَعن (حکومت: ۹۲۲-۱۱۰۹) جایگزین آل بَحتَر و بر لبنان مرکزی و شمالی حکومت کرد.[۱۱۹]
نخستین حاکم این سلسله، امیر فخرالدین اول بود که با حمایت حکومت عثمانی حاکم منطقۀ شوف گردید و پس از مرگش در ۹۵۱ پسرش قرقماز جانشین او گردید.[۱۲۰]در۹۹۲ عثمانیها قرقماز را مسئول مفقود شدن مالیاتهایی دانستند که به استانبول فرستاده میشد. از این رو، ابراهیم پاشا، حاکم موقت مصر، را مأمور سرکوب او کردند. وی نیز با حیله دروزیان را به جلسهای در عین صوفر خواند و در آنجا فرمان قتل عام آنها را صادر کرد. در آن روز شش صد دروزی کشته و صدها تن دیگر به اسارت در آمدند، اما امیر قرقماز گریخت.[۱۲۱]
پس از چند سال، حکومت به امیر فخرالدین دوم، پسر قرقماز، رسید[۱۲۲]وی در دورۀ حکومت خود بر ناحیهای وسیع از شام حکومت کرد که از شمال به انطاکیه و از جنوب به صفد در فلسطین میرسید.[۱۲۳]او سرانجام در جنگ با عثمانیها به اسارت در آمد و در استانبول اعدام شد.[۱۲۴]
استقرار در فلسطین
در دورۀ حکومت فخرالدین دوم دروزیان از لحاظ نظامی و سیاسی و اقتصادی موقعیت ممتازی در منطقه یافتند.[۱۲۵]در این دوران حضور دروزیان در جلیله و منطقۀ کرمل تثبیت و استقرار آنها در فلسطین آغاز شد.[۱۲۶]
از ویژگیهای زمامداری فخرالدین دوم، مدارای او با پیروان ادیان دیگر بود که باعث سکونت غیر دروزیان، مانند مسیحیان، در روستاهای دروزی نشین و همزیستی دروزیان و یهودیان شد. [۱۲۷]
انتقال حکومت به شهابیان
پس از فخرالدین دوم حکومت آل معن رو به ضعف نهاد، و با درگذشت احمد معنی، آخرین امیر آل معن، در ۱۱۰۹ حکومت آنان پایان یافت و به سلسلۀ دروزی دیگری به نام شهابیان، ملقب، به امرای دروز منتقل شد.[۱۲۸]
در دوران حکومت شهابیان (۱۱۰۹-۱۲۵۸) اختلافات قبیلهای میان دروزیان بالا گرفت و در ۱۱۲۳ بین دو گروه قیسی از طوایف جنوب، شامل معنیون و بحتریها و یمنی از طوایف جنوب، شامل ارسلانیها و علمالدینیها جنگی سخت در عین دارا در گرفت.[۱۲۹]
در نتیجۀ این جنگ، که به پیروزی قیسیها انجامید، یمنیها، که مخالف حکومت شهابیان بودند، به حوران در سوریۀ فعلی کوچ کردند.[۱۳۰]گروه قیسی هم در دورۀ حکومت امیر ملحم (۱۱۴۴-۱۱۶۶) به دو گروه عمدۀ یزبکی و جنبلاطی تقسیم شد، که تا به امروز این دو گروه از مهمترین گروههای دروزی در لبناناند. این انشقاق و نزاعهای میان آنها، که با حمایتِ گاه گاه حکومت از یکی از آنها همراه بود، باعث تضعیف شهابیان شد.[۱۳۱]
در۱۲۴۷ محمد علی پاشا، حاکم مصر، منطقۀ جنوب سوریه را اشغال کرد و تا۱۲۶۵ بر آن منطقه تسلط داشت.[۱۳۲]در این دوره، امارت شهابیان، که منحصر به بیروت، صیدا و صور بود، تحت فرمان محمد علی پاشا بود.[۱۳۳]
ابراهیم پاشا، پسر محمد علی، سیاستهایی در مخالفت با دروزیان لبنان در پیش گرفت، همچون توقیف سلاحهای آنها، اخذ مالیات و فراخواندن آنها به سربازی، که به شورش آنان در حوران، وادی التیم و جبل لبنان انجامید.[۱۳۴]
در این دوره بسیاری از رهبران دروزی به اتهام شورش بر سیاستهای ابراهیم پاشا تبعید شدند.[۱۳۵]
در ۱۲۵۶، دروزیان اتحادی با مسیحیان مخالف تشکیل دادند که این اتحاد به اخراج یا تبعید محمد علی پاشا از لبنان انجامید. [۱۳۶]البته آنها پس از این رخداد درگیریهایی با مسیحیان مارونی لبنان پیدا کردند که با دخالت حکومت مرکزی عثمانی به خاتمه یافتن استقلال محلی لبنان و استقرار نظم و قانون در منطقه انجامید.[۱۳۷] امیر بشیر سوم (حکومت: ۱۲۵۶-۱۲۵۸)آخرین امیر شهابی بود که از حکومت عزل و به استانبول فرستاده شد. در این ماجرا بسیاری از دروزیان لبنان نیز از ترس حکومت عثمانی به جبل حوران کوچ کردند.[۱۳۸]تا این دوران مرکز حکومت دروزیان هم از نظر نفوذ سیاسی و نظامی و هم از نظر جمعیتی در لبنان قرار داشت.[۱۳۹]
جدایی دروزیان سوریه و لبنان
در۱۳۳۴/۱۹۱۶، طبق قرار داد سایکس-پیکو ادارۀ سوریه و لبنان به فرانسه و ادارۀ فلسطین به بریتانیا و جبل الدروز نیز به سوریه واگذار شد؛ در نتیجه دروزیان فلسطین از همکیشان خود در سوریه و لبنان جدا شدند.[۱۴۰]
در سالهای نخست دهۀ ۱۳۰۰ش/دهۀ ۱۹۲۰، دروزیان در نهضت سوری- عربی بر ضد فرانسه سهم مهمی داشتند، به گونهای که از آن با عنوان «الثورة الدرزیة» نام میبرند.[۱۴۱]سلطان اُطرُش، که دروزی بود، رهبری قیام را بر عهده گرفت.[۱۴۲]این شورش سرکوب شد و بسیاری از دروزیان سوریه به مناطق شرق اردن، جلیله و کوه کرمل گریختند.[۱۴۳]
از ۱۳۱۰ش/۱۹۳۰ به بعد، دروزیان در لبنان و سوریه در فعالیتهای سیاسی و حزبی مشارکت داشتند[۱۴۴]،به گونهای که در ۱۳۳۵ش/۱۹۵۶ شش کرسی از ۹۹ کرسی مجلس نمایندگان لبنان به دروزیان اختصاص یافت.[۱۴۵]
جمعیت
آمار دقیقی از جمعیت دروزیان در دست نیست، اما کمیتۀ روابط عمومی دروزیان امریکا کل جمعیت آنان را در جهان در دهۀ۱۳۶۰ش/۱۹۸۰ حدود یک میلیون تن تخمین زده است.[۱۴۶]
وضعیت کنونی
امروزه عمدۀ دروزیان در سه کشور لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی متمرکزند.[۱۴۷] افزون بر این مناطق، گروههای کوچکی از دروزیان در اردن، اروپا، کانادا، امریکای لاتین، فیلیپین، ایالات متحده، استرالیا و غرب افریقا ساکنند.[۱۴۸]
مناطق زندگی
دروزیان به طور سنتی بیشتر در مناطق کوهستانی زندگی میکردند و این امر اکنون در لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی کاملاٌ مشهود است.
لبنان
در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکناند، و تعداد کمی نیز در بیروت منطقۀ عالیه زندگی میکردند که در سالهای اخیر شمار آنان به سرعت رو به فزونی گذاشته است،
سوریه
دروزیان سوریه بیشتر در ایالت سُوَیدا اقامت دارند که جبل حوران مشهور به جبل الدروز یا جبل العرب در آن واقع شده است و شامل منطقهای وسیع با بیش از ۷۳ قریه است.[۱۴۹]
فلسطین
در فلسطین اشغالی بیشتر دروزیان در دو منطقۀ کوهستانی الجلیل و کوه کرمل ساکناند.[۱۵۰]
رهبری
به رغم قوی بودن حس همبستگی قومی و مذهبی در بین دروزیان، آنان در هر یک از کشورهای سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی رهبری مجزا و ساختار گروهی، مذهبی و قبیلهای متمایزی دارند. به همین سبب سهم آنها در سیاست نیز متفاوت است.
در لبنان، کمال جنبلاط که در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷نمایندۀ دروز از منطقۀ شوف در مجلس بود، حزب سیاسی الحزب التقدمی الاشتراکی را تأسیس کرد که تا به حال در صحنۀ سیاسی لبنان حضور دارد.[۱۵۱]
در۱۳۲۷ش/۱۹۴۸ قانون حقوق خصوصی جامعۀ دروز به تصویب کمیتهای از علما، قضات و نمایندگان مجلس رسید و از طرف دولت لبنان به رسمیت شناخته شد.[۱۵۲]
دروزیان سوریه یکی از اجزای اصلی گروههای نژادیاند که چندین دهه بر مرکز کشور مسلط بودهاند، اما در حال حاضر تا حدودی خارج از دایرۀ قدرت قرار گرفتهاند.[۱۵۳]
در فلسطین اشغالی، دروزیان با پذیرش حکومت اسرائیل زندگی مسالمتآمیزی با یهودیان آن کشور دارند. این مسئله باعث شد رفتار رژیم اسرائیل در مقایسه با دیگر مردم فلسطین اشغالی، متفاوت باشد به گونهای که در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۶/۲۱ آوریل ۱۹۵۷ با شناسایی آنان به عنوان یک گروه مستقل و تصویب قانون دادگاههای دینی دروزیان و گشایش دادگاههای مستقل دینی دروزی در ۱۳۴۱ش/۱۹۶۲ و ثبت عنوان دروزی در کارت شناسایی آنها به جای عرب، روند رسمی تفکیک دروزیان را از اعراب کامل کرد.[۱۵۴]
دروزیان فلسطین اشغالی از سالهای اولیۀ تشکیل رژیم اشغالی اسرائیل نمایندگانی در کنست مجلس قانونگذاری این رژیم داشتند.[۱۵۵]
با این حال، دروزیانِ بلندیهای جولان، که در ۱۳۵۹ش/۱۹۸۰ به قلمرو آن رژیم ملحق شد، با حفظ وفاداری خود به سوریه، در مقابل اِعمال قوانین شهروندی از سوی رژیم اسرائیل به سختی مقاومت میکنند.[۱۵۶]
نگارخانه
-
شیخ نعیم حسین، رهبر مذهبی دروزیان لبنان
-
کمال جنبلاط از رهبران سیاسی دروزیه در لبنان
-
ولید جنبلاط رهبر سیاسی کنونی دروزیان لبنان
-
وداع روحانیون دروزی با یکی از رهبران دروزی لبنان
پانویس
- ↑ هانی ابومصلح غالب، ص۴۸-۴۹؛ برغوثی ص۵-۷
- ↑ ندیم نایف حمزه، ص۶۸؛ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۱۵؛ هاجسون، ص۱۰
- ↑ هشی، فی الاسماعیلیین و الدروز، ص۱۰۷؛ عسراوی، ص۱۵۳
- ↑ برغوثی، ص۵۶-۶۲
- ↑ حلبی،ص۹۵؛ ابوعزالدین، ص۱۱۹؛ محمد کامل حسین، ص۹۲
- ↑ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۱۹
- ↑ سائل الحکمة، ص۶۷،۷۷-۷۸، ۱۴۱-۱۴۵، ۲۵۰، ۴۴۱، ۴۸۰-۴۸۱؛ نیز حامد بن سیرین، ص۱۲۰-۱۲۲
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۵-۸۰، ۵۳۰-۵۳۳؛ نیز حامد بن سیرین، ص۷۰
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۱۱۲؛ سامی نسیب مکارم، ص۱۰۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۴، ۱۵۱؛ کتاب النقط و الدوایر، ص۴۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۱۳-۱۱۸؛ کتاب النقط و الدوایر، ص۴۴؛ برای آگاهی بیشتر از این دور انور یاسین و همکاران، ص۱۴۱-۱۴۷
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۱۴
- ↑ سائل الحکمة، ص۱۲۰-۱۲۲، ۲۶۳؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۱۴۴-۱۴۷
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۶۶-۲۶۹
- ↑ سائل الحکمة، ص۲۷۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۱۰۹
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۸، ۲۶۹-۲۷۰
- ↑ دفتری، ص۲۳۰
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۵۰-۲۵۱، ۲۵۸؛ نیز حامد بن سیرین، ص۷۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۴۲، ۵۲۹
- ↑ نبیه محمود سعدی، سفر التکوین الفلسفی فی مذهب الموحدین (الدروز)، ص۲۳۰-۲۳۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۷-۷۸، ۱۴۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۵۸-۲۵۹؛ نیز حامد بن سیرین، ص۷۵؛ سامی نسیب مکارم، ص۱۰۹
- ↑ رسائل الحکمة ص۵۳۱؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۱۱۱
- ↑ حامد بن سیرین، ص۱۷۰-۲۰۳
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۲-۱۳۶
- ↑ سائل الحکمة، ص۱۴۶؛ نیز حامد بن سیرین، ص۱۶۳
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۴۰-۲۴۱؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۱۵۸-۱۵۹
- ↑ حامد بن سیرین، ص۱۶۶-۱۶۹
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۷؛ نیز ابوعزالدین، ص۱۰۴؛ دفتری،ص۲۳۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۷
- ↑ حامد بن سیرین، ص۵۶۳
- ↑ دفتری، ص۲۳۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۷۱؛ کتاب النقط و الدوایر، ص۳۰-۳۲؛ نیز ذبیانی، ص۱۹۶
- ↑ مرسل نصیر، معالم الحلال و الحرام عند الموحدین، ص۲۲۳
- ↑ رسائل الحکمة، ص۵۳۵؛ نیز حامد بن سیرین، ص۳۹۶
- ↑ امجد عزام، ص۶۳
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۳۳۲-۳۳۳؛ بتس، ص۱۷
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۳۳۲؛ سامی نسیب مکارم،ص۱۲۰
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۷۱؛ نیز انور فؤاد ابی خُزام، ص۳۴۴؛ امجد عزام،ص۵۸
- ↑ سامی نسیب مکارم، ص۱۲۶-۱۲۷؛ عبدالله نجار، ص۶۹
- ↑ عبدالله نجار، ص۶۹-۷۳
- ↑ انور فؤاد ابی خزام، ص۳۴۶؛ ذبیانی، ص۱۰۵-۱۰۹غ برغوثی،ص۹۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۷۱؛ نیز امجد عزام، ص۶۳؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۳۹
- ↑ انور فؤاد ابی خزام، ص۳۴۴؛ ذبیانی، ص۵۱-۵۳
- ↑ عبدالله نجار، ص۸۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۱۲۴-۱۲۵
- ↑ محمد کامل حسین،ص۱۲۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۷۲-۲۷۴؛ نیز ذبیانی، ص۲۰۱-۲۰۳؛ امجد عزام، ص۶۹؛ برغوثی؛ ص۲۱،۲۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۴۱۷،۴۳۶،۶۰۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۴۷؛ نیز حامد بن سیرین،ص۲۰۸
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۵-۷۶، ۵۴۵-۵۴۶، ۶۴۰؛ نیز حامد بن سیرین، ص۲۱۳-۲۲۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۸۳، ۱۷۷،۷۴۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۲،۶۶
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۳۵۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۶۹۹،۳۱۲،۷۸؛ کتاب النقط والدوایر، ص۵۳-۵۵؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۳۵۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۵۴-۵۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۴۵؛ کتاب النقط والدوایر، ص۵۷؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۳۵۹
- ↑ رسائل الحکمة، ص۵۷-۵۸؛ کتاب النقط والدوایر، ص۵۸
- ↑ کتاب النقط والدوایر، ص۵۹
- ↑ کتاب النقط والدوایر، ص۶۰-۶۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۵۴، ۳۶۹، ۵۴۷
- ↑ عبدالله نجار، ص۹۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۳۱۴؛ نیز حامد بن سیرین، ص۵۲۷
- ↑ رسائل الحکمة، ص۴۴۴؛ نیز حامد بن سیرین، ص۵۲۸
- ↑ رسائل الحکمة، ص۸۰، ۱۸۳؛ نیز حامد بن سیرین، ص۵۲۸
- ↑ ص۷۱، ۱۶۵-۱۶۷
- ↑ حامد بن سیرین، ص۵۳۶-۵۳۸
- ↑ المیراثُ لَدَی الطوائف الاسلامیة الثلاث، ص۱۲-۱۳
- ↑ رسائل الحکمة،ص۲۲۲
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۲؛ حلبی، ص۱۱۱
- ↑ ابوعزالدین،ص۲۲۹؛ حلبی،ص۱۱۱
- ↑ ابوعزالدین، ص۲۳۰؛ حلبی، ص۱۰۶-۱۰۷؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۷۴؛ ذبیانی، ص۲۰۳
- ↑ ابوترابی، ص۴۸
- ↑ حلبی، ص۱۰۸-۱۱۴؛ ابوترابی، ص۲۹-۳۵
- ↑ مرسل نصر، المیراث لدی الطوائف الاسلامیة الثلاث، ص۳۶-۴۵
- ↑ التنوخی، توضیحات عجاج نویهض، ص۱۷۵؛ حلبی، ص۱۱۳؛ ذبیانی، ص۲۰۵؛ عسراوی، ص۱۵۸
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۲
- ↑ محمد کامل حسین، ص۱۲۳؛ حلبی، ص۹۷، ۱۰۰
- ↑ خطیب، ص۱۷۳-۱۸۴رساله ها؛ محمد کامل حسین، ص۹۲-۱۰۳
- ↑ کتاب النقط و الدوایر، مقدمۀ زیبولد، صvii
- ↑ خطیب، ص۱۷۰-۱۷۲
- ↑ مرسل نصیر، الموحدون «الدروز» فی الاسلام، ص۹۵-۹۶؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۶۹-۳۷۱؛ ابوعزالدین؛ ص۲۲۳-۲۲۴؛ دفتری، ص۲۳۱
- ↑ ابوعزالدین،ص۳۳۶
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۲؛ ابوعزالدین، ص۲۲۳-۲۲۴
- ↑ ابو عزالدین، ص۲۲۴؛ حلبی، ص۴۳
- ↑ بتس، ص۲۲؛ حلبی، ص۴۴-۴۵
- ↑ حلبی،ص۴۴-۴۵
- ↑ ابوعزالدین،ص۲۲۵؛ بتس،ص۵۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۱؛ حلبی، ص۴۴؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۷۰
- ↑ حلبی،ص۴۷-۴۸؛ابوترابی،ص۱۸۷
- ↑ ص۹۰-۹۲
- ↑ عسراوی،ص۹،۸۰، ۱۵۳، ۹۱-۱۰۹
- ↑ زعبی، ص۳۶-۳۸، ۶۶-۶۹
- ↑ مرسل نصر، ۱۴۱۷ ص۳۳-۴۳، ۵۱-۶۱، ۱۸۱
- ↑ مرسل نصر، ص۶۹-۸۹
- ↑ عبدالله نجار، ص۸،۱۶، ۲۲-۲۳
- ↑ عظیمی، ص۳۲۳؛محمد عبدالله عنان، ص۱۹۸-۱۹۹؛ محمد کامل حسین، ص۷۵؛ بریر، ص۷۲-۷۶
- ↑ سبط ابن جوزی، ص۳۱۳، محمد عبدالله عنان، ص۱۹۹، حلبی، ص۵۲
- ↑ مقریزی، اتغاظ الحنفا، ج۲، ص۱۱۳؛ مقریزی، کتاب المقفّی الکبیر، ج۳،ص۶۶۰
- ↑ عباس ابو صالح، ۱۹۸۱، ص۶۰؛ محمد کامل حسین، ص۷۶
- ↑ انطاکی، ص۲۲۱؛ محمد عبدالله عنان، ص۱۹۹
- ↑ انطاکی، ص۲۲۳؛ سبط ابن جوزی، ص۳۱۳-۳۱۴؛ نیز محمد عبدالله عنان، ص۲۰۴-۲۰۵
- ↑ برای آگاهی از موضع الحاکم نسبت به دعوت جدید محمد عبدالله عنان، ص۲۰۵-۲۰۸
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۴۰-۲۴۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۵۵-۷۴، ۷۸-۷۹)؛ محمد عبدالله عنان، ص۱۹۹-۲۰۲
- ↑ ابن جوزی، ج۷، ص۲۹۷
- ↑ عظیمی، ص۳۲۴؛ ابن تغری بردی، ج۴، ص۲۴۷
- ↑ حلبی، ص۵۳
- ↑ محمد کامل حسین، ص۸۴
- ↑ هشی، دروز تاریخهم و مآسیهم، ص۳۶؛ ابو عزالدین، ص۱۲۷؛ حسن امین بعینی، ص۳۲
- ↑ ندیم نایف حمزه، ص۶۹؛ نبیه قاضی، ص۴۶؛ ابو عزالدین، ص۱۲۷
- ↑ عظیمی، ص۳۳۵؛ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۸۹
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۹۲؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۱۹؛ نبیه محمود سعدی، مذهب التوحید (الدرزیة) فی مقالات عشر، ص۱۰۰-۱۱۳؛ بتس، ص۱۳
- ↑ ندیم نایف حمزه، ص۶۹-۷۱، ۸۱-۸۵؛ ابو عزالدین، ص۱۳۳
- ↑ برای امارت آل جندل یحیی حسین عمار، ج۲، ص۱۹۶-۲۲۶
- ↑ ابن قلانی، ص۳۵۲-۳۵۳؛ حسن امین بعینی، ص۳۹؛ نیز ابوعزالدین، ص۱۳۶-۱۳۷؛ یحیی حسین عمار، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ حسن امین بعینی، ص۳۹؛ یحیی حسین عمار، ج۲، ص۲۰۵
- ↑ شدیاق، ج۱، ص۲۳۸؛ ابوعزالدین، ص۱۷۹؛ ندیم نایف حمزه، ص۲۱۳-۲۱۶؛ حتّی، لبنان فی التاریخ، ص۴۵۰؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۷۶-۱۸۷
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۳۱؛ حتّی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۶۳-۱۶۴؛ اتاشی، ص۳۱
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۳۲؛ حتّی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۷۸-۱۷۹
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۳۳؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۷۹.
- ↑ دویهی، ص۴۵۳-۵۰۰؛ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۷۷-۸۰، ۸۵؛ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۲۰
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۴۰؛ ماریتی، ص۲۱۳-۲۱۵؛ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۸۸-۸۹
- ↑ سن پی یر، ص۴۱-۴۸؛ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۴۰-۱۴۲؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۸۱-۱۸۲
- ↑ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۲۰؛ اتاشی، ص۳۳
- ↑ اتاشی، ص۳۴؛ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة..، ص۹۰-۹۱
- ↑ حسن امین بعینی، ص۴۲-۴۳؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۳۳-۳۴؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۸۸؛ ماریتی، ص۲۵۵
- ↑ تاریخ الأمراء الشهابیین، ص۵۹-۶۰؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۵۵-۵۷؛ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۵۴-۱۵۶
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۵۸-۵۹؛ یحیی حسین عمار، ج۳، ص۳۶۰-۳۶۱؛ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۲۰
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۶۸-۶۹، ۷۱، ۱۹-۱۰۵، ۱۶۵-۱۶۸؛ یحیی حسین عمار، ج۳، ص۳۶۰-۳۶۱؛ حلبی، ص۵۹-۶۰
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۲۴۳-۲۴۴
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۲۴۷
- ↑ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۴۱-۴۳؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۲۵۲-۲۵۵؛ حنّا ابورا شد، ص۹۶-۹۷
- ↑ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۴۱-۴۶
- ↑ اتاشی، ص۳۵-۳۶؛ چرچیل، الدروز و الموازنة تحت الحکم الترکی...، ص۳۲-۳۰؛ هشی، فی الاسماعیلیین و الدروز، ص۶۵-۶۷
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۴۰۴-۴۰۸؛ چرچیل،الدروز و الموازنة تحت الحکم الترکی، ص۳۰؛ اتاشی، ص۳۷؛ حتی،مختصر تاریخ لبنان، ص۲۱۷-۲۲۰
- ↑ نبیه قاضی، ص۵۲-۵۳
- ↑ اتاشی، ص۳۴
- ↑ حنّا ابوراشد، ص۱۴۲؛ اتاشی، ص۳۵
- ↑ حسن امین بعینی، ص۲۰۹
- ↑ حنّا ابوراشد، ص۱۴۷-۱۸۸، ۲۴۵-۲۴۹؛ حسن امین بعینی، ص۱۵۶-۱۶۰، ۲۰۸-۲۱۳؛ اتاشی، ص۳۸
- ↑ حنّا ابوراشد، ص۱۸۶، ۲۸۹-۳۰۸؛ حسن امین بعینی، ص۲۱۲-۲۱۳
- ↑ حسن امین بعینی، ص۲۲۹-۲۳۳، ۲۶۱-۲۶۴
- ↑ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۱۹-۱۲۰
- ↑ بتس، ص۵۵-۵۶
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۱
- ↑ حلبی، ص۱۱۹-۱۲۲؛ ابوترابی،ص۱۸۰
- ↑ محمد کامل حسین، ص۷؛ حسن امین بعینی، ص۲۸۰-۲۸۴؛ حلبی،ص۴۰
- ↑ محفوظ عبدالعال، ص۴۱-۴۷؛ هانی ابومصلح غالب، ص۵۰
- ↑ حسن امین بعینی، ص۳۴۷،۳۵۲؛ اتاشی، ص۱۷۵؛ بتس، ص۹۷؛ نیز جنبلاط
- ↑ بتس، ص۹۶
- ↑ اتاشی، مقدمۀ جبرئیل بن –دُر، ص۱۰
- ↑ اتاشی، ص۱۳۵؛ نیزبتس، ص۱۰۰-۱۰۱؛ هانی ابومصلح غالب، ص۲۲۱-۲۲۲
- ↑ هانی ابومصلح غالب، ص۲۰۵-۲۰۷؛ محفوظ عبدالعال، ص۶۷-۷۲؛ بتس، ص۱۰۲
- ↑ اتاشی، ص۱۷۱-۱۷۲
منابع
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام
- ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ۱۳۸۳-۱۳۹۲ق/۱۹۶۳-۱۹۷۲م.
- ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، حیدر اباد، دکن ۱۳۵۷-۱۳۵۹ق/۱۹۳۸-۱۹۴۰م.
- ابن فلانی، تاریخ دمشق، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- جمیل ابوترابی، من هم الموحدون «الدروز» ؟، دمشق ۱۹۹۸م.
- زیدان اتاشی، دروزیها در اسرائیل: سرنوشتی مشترک، ترجمۀ کیومرث جاویدنیا و سجاد سلطانزاده، تهران ۱۳۸۲ش.
- امجد عزام، الموحدون الدروز بین الخطا و الصواب، دمشق ۲۰۰۹م.
- یحیی بن سعید انطاکی، تاریخ، در ابن بطریق، کتاب التاریخ المجموع علی التحقیق و التصدیق، ج۲، بیروت، ۱۹۰۹م.
- انور فؤاد ابی خُزام، اسلام الموحدین: المذهب الدروزی فی واقعه الاسلامی والفلسفی و التشریعی، بیروت، ۲۰۰۶م.
- انور یاسین، وائل سید، و بهاء الدین سیف الله، بین العقل و النبی، پاریس ۱۹۸۱م.
- جباره برغوثی، الدیانة الدروزیة، جیزه، مصر، ۲۰۰۹م.
- تاریخ الامراءالشهابیین، بقلم أحد أمراتهم من وادی التّیم، چاپ سلیم حسن هشی، بیروت: المدیریة العامة للآثار، ۱۹۷۱م.
- التنوخی: الامیر جمال الدین عبداللهف و، الشیخ محمد ابو هلال: المعروف بالشیخ الفاضل، چاپ عجاج نویهض، بیروت: دارالصحافة، ۱۹۶۳م.
- چارلز هنری چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة ۱۸۴۲-۱۸۵۲م، ترجمۀ فندی شعار، بیروت، ۱۹۸۵م.
- چارلز هنری چرچیل، الدروز و الموازنة تحت الحکم الترکی من سنة۱۸۴۰الی ۱۸۶۰ق، تعریب جاک مبارک، بیروت، ۱۹۸۶م.
- حامد بن سیرین، مصادر العقیدة الدرزیة، دیار عقل، لبنان ۱۹۸۵م.
- فیلیپ خوری حتّی، لبنان فی التاریخ، ترجمة انیس فریحه، بیروت، ۱۹۵۹م.
- فیلیپ خوری حتّی، مختصر تاریخ لبنان، ترجمه فؤاد جرجس نصار، بیروت، ۱۹۶۸م.
- حسن امین بعینی، دروز سوریة و لبنان فی عهد الانتداب الفرنسی: ۱۹۲۰-۱۹۴۳م، دراسة فی تاریخهم السیاسی، بیروت، ۱۹۹۳م.
- عباس حلبی، الموحدون الدروز: ثقافة و تاریخ و رسالة، بیروت، ۲۰۰۸م.
- محمد احمد خطیب، عقیدة الدروز: عرض و نقض، قاهره، ۲۰۰۴م.
- فرها دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، ۱۳۷۶ش.
- اسطفان بن میخائیل دویهی، تاریخ الازمنة، چاپ پطرس فهد، بیروت بیتا.
- جمیل ذبیانی، الاسلامیة الموحدین الدروز: فلسفۀ دین و دنیا، بیجا، ۱۹۹۲م.
- رسائل الحکمة، لحمزة بن علی، اسماعیل تمیمی، و بهاء الدین سموقی، دیار عقل، لبنان: دارالاجل المعرفة، ۱۹۸۶م.
- محمد علی زعبی، الدروز: ظاهرهم و باطنهم، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
- سامی نسیب مکارم، اضواء علی مسلک التوحید «الدرزیة»، بیروت، ۱۹۶۶م.
- سبط ابن جوزی، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان: الحقبة ۳۴۵-۴۴۷ه، چاپ جنان جلیل محمد هموندی، بغداد، ۱۹۹۰م.
- پوژه دو سن پی یر، الدولة الدرزیة، الترجمة حافظ ابو مصلح، بیروت ۱۹۸۳م.
- طنوس بن یوسف شدیاق، کتاب اخبار الاعیان فی جبل لبنان، ج۱، چاپ فؤاد افرام بستانی، بیروت ۱۹۷۰م.
- عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان: ۱۶۹۷-۱۸۴۲م، بیروت ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
- عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، بیروت ۱۹۸۱م.
- عبدالله نجار، مذهب الدروز و التوحید، قاهره، ۱۹۶۵م.
- نجیب عسراوی، المذهب التوحیدی الدرزی، برزیل ۱۹۹۰م.
- محمد بن علی عظیمی، تاریخ حلب، چاپ ابراهیم زعرور، دمشق، ۱۹۸۴م.
- کتاب النُقط و الدوایر و هو من کتب الدروز الدینیة، چاپ کریستیان فریدریش زیبولد، کیر شهاین، آلمان: شمر سو، ۱۳۱۹ق/۱۹۰۲م.
- جیووانی ماریتی، تاریخ فخرالدین امیر الدروز الکبیر، نقله الی العربیة پطرس شلفون، بیروت، ۱۹۸۵م.
- محفوظ عبدالعال، الدروز فی اسرائیل، قاهره، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م.
- محمد عبدالله عنان، الحاکم بامرالله و اسرار الدعوة الفاطمیة، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
- محمد کامل حسین، طائفة الدروز: تاریخها و عقائدها، قاهره، ۱۹۶۲م.
- مرسل نصر، معالم الحلال و الحرام عند الموحدین «الدروز»، بیروت، ۲۰۰۴م.
- مرسل نصر، الموحدون «الدروز» فی الاسلام، بیروت، ۱۴۱۷ق.
- مرسل نصر، المیراث لدی الطوائف الاسلامیة الثلاث: الموحدون (للدروز)، الشیعة (الجعفریة)، السنة (الحنفیة) و اصول المحاکمات الشرعیة، بیروت: المرکز العالمی للطباعة و التوثیق و الاعلام، بیتا.
- احمد بن علی مَقریزی، اتغاظ الحنفا، ج۲، چاپ محمد حلمی محمد احمد، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۱م.
- احمد بن علی مَقریزی، کتاب المقفّی الکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
- نبیه قاضی، تاریخ دعوة الموحدین (الدروز)، دمشق، ۲۰۰۹م.
- نبیه محمود سعدی، سفر التکوین الفلسفی فی مذهب الموحدین (الدروز)، دمشق، ۱۹۹۷م.
- نبیه محمود سعدی، مذهب التوحید (الدرزیة) فی مقالات عشر، دمشق، ۱۹۹۳م.
- ندیم نایف حمزه، التنوخیون: اجداد الموحدین (الدروز) و دور هم فی جبل لبنان، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
- هانی ابو مصلح غالب، الدرو زفی ظل الاحتلال الاسرائیلی، بیروت، ۱۹۷۵م.
- سلیم حسن هشی، دروز تاریخهم و مآسیهم، بیروت، ۱۹۸۵م.
- سلیم حسن هشی، فی الاسماعیلیین و الدروز، بیروت، ۱۹۸۵م.
- یحیی حسین عمّار، تاریخ وادی التیم و الاقالیم المجاورة، ینطا، لبنان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- Nejla M. Abu-Izzeddin, The Dnizes: a new study of their history, faith and society, Leiden ۱۹۸۴.
- Robert Brenton Betts, The Druze, New Haven ۱۹۸۸.
- David Bryer, “The origins of the Druze religion”, Der Islam, vol.۵۲, no.۱ (۱۹۷۵).
- Marshall Goodwin Simms Hodgson, “Al- Darazi and Hamza in the origin of the Druze religion”, Joumal of the American oriental Society, vol.۸۲ (۱۹۶۲).