بکتاشیه از طریقتهای صوفیه در آسیای صغیر و منطقه بالکان که پیروان بسیاری دارد. بکتاشیان خود را مسلمان و شیعه میدانند. آنان به وحدانیت خدا، نبوت محمد(ص) و ولایت علی(ع) معتقدند؛ اما این سه را در تثلیثی شبیه به تثلیث مسیحی مینگرند.
اطلاعات کلی | |
---|---|
مؤسس | حاج بکتاش ولی |
قدمت | قرن ششم قمری |
گرایش | صوفیه |
گستره جغرافیایی | ترکیه، آلبانی، منطقه بالکان |
شهرهای مهم | قیرشهر |
اطلاعات دینی | |
از فرقههای | شیعه |
باورها | اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت محمد(ص) و ولایت علی(ع) در قالب تثلیثی مشابه تثلیث مسیحی. |
آئینها | آیین اقرار، آیین جمع، صیام فاطمه |
وضعیت کنونی | |
مؤسسات | تکیه «عبدالمومن بابا» در کربلا |
غالب منابع تحقیق درباره بکتاشیان به التزام نداشتن آنان به احکام شریعت و ترک نمازهای یومیه، روزه رمضان و سایر عبادات اشاره کردهاند. این امر، یکی از وجوه اختلاف این طریقت با شیعه اثنی عشری است.
تاریخ شکلگیری
بنیانگذار
گفته شده بنیانگذار طریقت بکتاشیه شخصی به نام حاجی بکتاش ولی است.[۱] منابع نام و نسب وی را به صورت سیدمحمد رضوی[۲] محمد نیشابوری[۳] محمدبن ابراهیمبن موسی خراسانی [۴] و همچنین ولیبن سلطان ابراهیمبن موسی[۵] آوردهاند. حاج بکتاش را بکتاش رومی نیز نامیدهاند.[۶] در خصوص لفظ بکتاش و معنای آن، در منابع آمده است که، کلمهای ترکی و به معنای، برادر بزرگ، صاحب و شریک است. [۷] درباره علت نامگذاری او گفته شده است که چون حاج بکتاش به عثمان یکم (عثمان غازی)، وعده سلطنت میداد، عثمان نیز وقتی اندک فتحی کرد، به سیدمحمد لقب بکتاش یعنی برادر بزرگ داد.[۸] حاج بکتاش از سوی قبائل ترک با لقب ولی شناخته میشد. [۹]
جایگاه و اهمیت
در مقدمه کتاب مقالات غیبیه، به نقل از عبدالباقی گولپینارلی، آمده است که سید بکتاش ولی فرزند سیدابراهیم ثانیبن موسیبن ابراهیم مکرَّم المجاب، برادر تنی امام رضا(ع) است.[۱۰] در اینکه حاج بکتاش یک شخصیت افسانهای است یا تاریخی؛ برخی محققان مانند پطروشفسکی وجود او را افسانهای [۱۱] و برخی آمیخته به افسانه دانستهاند.[۱۲] فوأد کوپرلو حاج بکتاش را شاگرد و جانشین احمد یسوری معرفی میکند.[۱۳] اولیا افندی (چلبی) ضمن اینکه حاج بکتاش را مرید احمد یسوی میداند [۱۴] مینویسد که وی به فرمان احمد یسوی به همراه تعدادی از مقدسین از جمله محمد بخارا، شمسالدین تبریزی، محیالدین عربی و صاری صالتوق راهی بلاد روم (آسیای صغیر) شد. [۱۵] برخی منابع او را مرید و شاگرد لقمان پرنده معرفی میکند.[۱۶] محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانه الادب تصریح میکند که حاجی بکتاش از شیخ لقمان خراسانی کسب فیض نموده است.[۱۷] مصطفی شیبی، حاج بکتاش را از جمله صوفیانی میداند که به نهضت بابائیه پیوسته بود[۱۸] و در منابع حاج بکتاش را خلیفه خاص بابا رسول معرفی میکنند.[۱۹] گولیپنارلی معتقد است که حاج بکتاش بخاطر شخصیت و نفوذی که در میان ترکمانان داشت، بازماندگان شورش بابائیه دور حاج بکتاش جمع شدند و حاج بکتاش به عنوان سرور باباییان، شیخ قلندران و پادشاه ابدالان شناخته شد.[۲۰]
ولادت و وفات
در کتاب بستان السیاحه شیروانی آمدهاست که حاج بکتاش در شهر نیشابور متولد شده است.[۲۱] راجع به تاریخ ولادت و وفات حاج بکتاش منابع اتفاق نظر ندارند. در منابعی نظیر مناقب العارفین که قدیمیترین مأخذی است که از حاج بکتاش سخن به میان آورده است اطلاعات بخصوصی بدست نمیآید.[۲۲] اما برخی منابع ولادت را سالهای ۶۰۵ق [۲۳] ۶۴۶ق [۲۴] ۶۴۸ق [۲۵] ذکر کردهاند. تاریخ وفات حاجی بکتاش را نیز متفاوت ذکر کردهاند. بعضی ۶۶۹ق[۲۶] گروهی ۶۹۷ق[۲۷] و برخی ۷۳۸ق [۲۸] و بعضی هم ۷۴۰ق[۲۹] ذکر کردهاند. مزار وی در قیرشهر ترکیه واقع شده است.
صاری صالتوق
جریان تحول طریقت بکتاشیه در دو قرن پس از مرگ حاجی بکتاش و پیش از مطرح شدن نام بالیم سلطان چندان روشن نیست. اما این دوره از تاریخ این طریقه با نام دو تن یکی صاری صالتوق، از مریدان حاجی بکتاش، و دیگری سیدعلی سلطان از «ابدالان» پیوند خورده است. صاری صالتوق شخصیتی تاریخی داشته و ظاهرا یکی از درویشان مبلّغی بوده است که حاجی بکتاش به نقاط مختلف میفرستاده است.
بالیم سلطان
بالیم سلطان خاستگاه مسیحی داشته است و اهمیت وی در طریقه بکتاشیه چنان است که وی پس از حاجی بکتاش به «پیرثانی» مشهور شده است. بالیم سلطان طریقت بکتاشیه را سامان بخشید وآیینهای جدیدی آورد و سلسله مراتبی در طریقه بکتاشیه بنیان نهاد که پس از او ساختار این طریقه بر اساس آن شکل گرفت.[۳۰] اندکی پس از درگذشت بالیم سلطان، به تدریج عقاید شیعی افراطی در میان بکتاشیه پذیرفته شد و این طریقه هر چه بیشتر با اعتقاداد اهل تسنن رایج در محیط پیرامون خود فاصله گرفت. و نیز در حدود همین زمان بکتاشیان با آموزههای حروفیه که ظاهرا توسط علی الاعلی (۸۸۲ق/۱۴۷۷م) از شاگردان فضل الله حروفی (د۷۹۶ق/۱۳۹۴م) به آناتولی وارد شده بود، آشنایی یافتند.
ارتباط با قزلباشها
از جمله موضوعات مهم در تحولات بعدی این طریقه، ارتباط آن با قزلباشها و ینی چریان است، در طول قرن دهم هجری /۱۶ م. قزلباشها که شیعه و طرفدار دولت صفوی بودند به تدریج در میان بکتاشیان جای گرفتند و با آن درآمیختند. در این دوره، طریقه بکتاشیه ظاهرا به تشویق دولت عثمانی نقش واسطهای میان حکومت و طوایف قزلباش که با قیامهای خود، حکومت را دچار مشکل ساخته بودند ایفا میکرد. چون دولت عثمانی با نظارت بر بکتاشیان میتوانست قزلباشها را نیز زیر نظر داشته باشد و از قیامهای پی در پی آنان جلوگیری کند. جذب قزلباشها در طریقه بکتاشیه، خود از جمله عوامل موثر در پذیرش عقاید شیعی در این طریقه بوده است.[۳۱]
ارتباط با ینی چریان
بکتاشیه از سوی دیگر پیوندی محکم با ینی چریان داشت. ینی چریان سپاه برگزیده در فتوحات نظامی عثمانیها بودند. پیوند میان بکتاشیه و سپاه ینی چری از جمله عوامل بسیار مهم در بقای این طریقه در محیط متعصب سنی مذهب بود.[۳۲] اما همین ارتباط با ینی چریها موجب کاهش فعالیت بکتاشیان گردید زیرا سلطان محمود دوم که از شورشهای ینی چریان به تنگ آمده بود در سال ۱۲۴۱ق/۱۸۲۶م این سپاه را منحل و برخی از بکتاشیان را اعدام کرد و بسیاری را به نقاط سنی نشین که علمای دینی در آنجا نفوذ بسیاری داشتند تبعید کرد، و از آن پس این طریقه را هرچه بیشتر در تنگنا قرار داد.[۳۳]
در دوران سلطان عبدالحمید
اما طریقه بکتاشیه با پشت سر گذاشتن این بحران پس از چندی به تدریج دوباره جان گرفت و به ویژه در دوره سلطان عبدالحمید با چاپ کتاب های طریقه و نفوذ در حرکت های سیاسی، عضویت در فراماسونری و همراهی با ترک های جوان فعالیت گستردهای را آغاز کرد.
اعلام انحلال از سوی دولت
در سال ۱۳۰۴ش/۱۹۲۵م طریقه بکتاشیه همچون دیگر طریقهها در کشور ترکیه منحل اعلام شد و از آن پس رهبری این طریقه به آلبانی انتقال یافت.[۳۴]
جغرافیا
- به طور کلی طریقه بکتاشیه در خارج از سرزمین آناتولی تنها در میان جماعات ترک پذیرفته شده بود و در آلبانی بیش از هر جای دیگر پیرو داشت. این طریقه ظاهرا در قرن نهم هجری / ۱۵م به آلبانی وارد شد و به تدریج در میان مردمان آن منطقه که از عثمانیان متعصب سنی مذهب، دل زده بودند پیروانی یافت. تا آنجا که پس از انحلال این طریقه در ترکیه بیشترین جمعیت بکتاشی خارج از ترکیه در آلبانی ساکن بودند.
- پیروان طریقه بکتاشیه در سایر مناطق بالکان همچون تراکیه، مقدونیه، کوزوو و نیز بلغارستان فعالیت داشتند. اما همه آنان با سخت گیری نظامهای کمونیستی در این سرزمینها به تدریج از فعالیت افتادند.[۳۵]
- طریقه بکتاشیه در مصر نیز پیروانی در میان جماعت ترک و آلبانی تبار ساکن قاهره داشت. این جماعت در قرن های ۱۲ـ۹ق/۱۸ـ۱۵م تکیه هایی مخصوص به خود در مصر داشتند اما با آغاز قرن سیزدهم قمری/۱۹م تنها تکیه قصرالعین در قاهره فعالیت داشته است.
- بکتاشیان در کربلا نیز تکیهای به نام «عبدالمومن بابا» داشتند.[۳۶]
اعتقادات
- بکتاشیان خود را مسلمان و شیعه میدانند آنان به وحدانیت خدا، نبوت محمد(ص) و ولایت امام علی(ع) معتقدند. اما این سه را در تثلیثی شبیه به تثلیث مسیحی مینگرند. در دیدگاه آنان، خدای متعال حقیقت مطلقی است که در وجود محمد(ص) و علی(ع) تجلی کرده است و این دو تجلی، خود با یکدیگر و با آن حقیقت مطلق یکی هستند. محمد(ص) و علی(ع) در ظاهر دو شخص و در باطن حقیقتی واحدند.[۳۷] در نگاه از زاویهای دیگر؛ بکتاشیه بر این باورند که ذات بیتعین احدیت، نخست در نور محمدی(ص) تعین یافت اما در این نور محمدی(ع)، علی(ع) نیز به همان اندازه محمد(ص) ظهور و حضور دارد. به علاوه در دیدگاه آنان گرچه خداوند قرآن را بر پیامبر(ص) نازل کرد اما همانگونه که پیامبر(ص)، علی(ع) را باب علم دانسته است، در واقع بدون علی(ع) درک معارف و حقایق موجود در قرآن امکان ناپذیر است و به خاطر همین، علی(ع) آشکار کننده دین و مفسر آن به شمار میآید و در مرتبهای حتی بالاتر از پیامبر(ص) قرار میگیرد.[۳۸]
- بکتاشیان در بزرگداشت علی(ع) از این هم فراتر رفتهاند و با استناد به کتابی منسوب به علی(ع) به نام خطبة البیان که گفته میشود بر اساس یکی از خطبههای آن حضرت نوشته شده و در بردارنده مضامینی غلو آمیز درباره اوست جایگاه منحصر به فرد علی(ع) را در هستی توجیه و تبیین میکنند.[۳۹]
- بکتاشیان به دیگر امامان شیعه اثنی عشری نیز معتقدند و آنان را ائمه بر حق معصوم و جانشینان علی(ع) میدانند به ویژه برای امام جعفر صادق(ع) احترام خاصی قائلند.
- همچنین علاوه بر دوازده امام، به چهارده معصوم نیز اعتقاد دارند که با چهارده معصوم شیعه متفاوت است. اینان فرزندان صغیر ائمه دوازده گانه را که در کودکی درگذشته و مرتکب گناهی نشدهاند معصوم میدانند به باور آنان، دوازده امام و چهارده معصوم همراه با فاطمه(س) و خدیجه(س) همه تجلیات گوناگون ذات الهی هستند و بر اساس عقاید حروفیان جمع آنان معادل ۲۸ حروف الفبای عربی است.[۴۰]
- از دیدگاه بکتاشیان؛ گناه با توجه به وحدت وجود توجیه میشود که بر اساس آن همه عالم جزء تجلیات گوناگون و رنگ به رنگ حقیقت الهی نیست. جهان و هرچه در آن است تنها نمود آن حقیقت است و بهرهای از بود ندارند. از این رو در چنین مجموعه آمیختهای از نمودهای بیحقیقت، انسان و آنچه غالبا گناه تصور میشود، توهمی بیش نیست. توهمی که بر اساس آن فرد ظاهر بین، عالم، خود و رابطه خود با علم و خداوند را حقیقتی میپندارد. حال آنکه در چشم اهل معرفت این تنها دریافتی بیحقیقت است. گناه واقعی در حقیقتی پنداشتن نمود و غافل شدن از بود و در قائل شدن به دو وجود حقیقی یعنی خداوند و عالم است؛ و فلاح واقعی در از میان برداشتن پرده این توهم و دریافتن واقعیت نمودین عالم و حقیقت خداوند است.[۴۱]
- به اعتقاد بکتاشیان به ویژه تودههای آنان، روح]] پس از مرگ با توجه به شیوه زندگی، خلقیات و اعمال شخص بار دیگر با حلول در حیوانات یا موجودات دیگر، زندگانی در این عالم را از سر میگیرد. این اعتقاد به تناسخ را شاید بتوان از بقایای عقاید بودایی و مانوی بازمانده در میان ترکمنهای مهاجری دانست که از شرق به غرب آمدند و در آسیای صغیر سکنی گزیدند و بخش عمدهای از آنهان به بکتاشیان پیوستند. با این همه گروهی از بکتاشیه که باورهای اسلامی عمیق تری دارند، اعتقاد به تناسخ را رد کرده، درباره سرنوشت روح پس از مرگ عقایدی همانند دیگر مسلمانان دارند.[۴۲]
سلسله مراتب
پیروان طریقه بکتاشیه در ۵ گروه عاشق، محب، درویش، بابا و خلیفه جای میگیرند. «عاشق» مرد یا زنی است که متمایل به این طریقه و علاقمند به ورود به آن باشد. «محب» کسی است که در مراسم رسمی ورود به طریقه شرکت کرده و در آن پذیرفته شده است. محب میتواند در مراسم مختلف این طریقه شرکت کند و پس از گذراندن آموزشهای لازم و پیشرفت در مراتب سلوک در مراسمی با عنوان «وقف وجود» به مرتبه «درویش» ارتقا یابد. درویشها اجازه دارند که کلاه مخصوص طریقه یا «تاج» بر سر بگذارند. آنان معمولا بیشتر وقت خود را زیر نظر «بابا»ها و صرف رسیدگی به امور مختلف تکیه میکنند. «خلیفه» بابا را از میان درویشان انتخاب میکند و هر بابا مسئولیت آموزش و نظارت بر سلوک درویشان و محبان را دارد؛ و ممکن است مجرد یا دارای همسر باشد. در بسیاری از موارد در صورتی که بابا، فرزند پسری داشته باشد مقام بابایی به طور موروثی به او منتقل میشود. باباها دستاری سفید (یا سبز ویژه سیدها) به دور تاج خود میپیچند[۴۳] در مرتبهای تقریبا همسنگ درویشان «مجردان» قرار دارند. اینان با شرکت در مراسم خاصی، سوگند تجرد یاد میکنند و گوشواری به نام «منقوش» به گوش میآویزند. عدهای رسم تجرد در این طریقه را متاثر از قلندریه و برخی آن را برگرفته از تجرد، و رهبانیت مسیحی میدانند.[۴۴] بالاترین مرتبه در میان بکتاشیان از آن خلیفه است. در گذشته ۴ خلیفه در ۴ تکیه مشهور بکتاشی ـ تکیه حاجی بکتاش در قیر شهر و تکیههای دیمتوقه، کربلا و قاهره ـ بر امور دیگر تکیهها نظارت میکردند.[۴۵]
آئین ها
آئین اقرار
از مهمترین آیینهای بکتاشیان «آیین اقرار» یا «آیین جمع» است که مراسم ورود تازه واردان به این طریقه است. این آیین مبتنی بر حکایت گردهم آیی علی(ع) و ۱۱ امام و عده دیگری (جمعا ۴۰ تن) در خانه فاطمه (س)، و در واقع باز آفرینی همان رویداد است. پیش از شروع مراسم داوطلب ورود به این طریقه، گوسفندی قربانی میکند و مخارج مراسم را بر عهده میگیرد. سپس کسی را به عنوان رهبر برمیگزیند که او را در اجرای مراسم هدایت میکند؛ پس از غروب آفتاب به اتاق بزرگی در تکیه با نام «میدان» وارد میشود و با ادای احترام در جای مخصوص خود مینشیند. سپس بابا، «صلوات نامه»ای شامل نام دوازده امام میخواند و مشکلات طریقه را برای عاشق شرح میدهد. پس از آن با خواندن ترجمانها (سخنان منظوم و منثور خاص) شمعها روشن میشود و عاشق با رهبر از میدان خارج میشود. در بیرون از میدان مطابق فقه شیعه وضو میگیرد و همرا با رهبر به میدان باز میگردد و پس از ادای احترام، نزد بابا میرود. بابا با سفارش به پرهیز از بدیها، شهوات و افشای اسرار، به او تلقین میکند که مذهبش جعفری، مرشدش محمد(ص) و راهبرش علی(ع) و پیر طریقش حاجی بکتاش است. آنگاه عرق چینی بر سر او میگذارد و به طنابی که بر گردن اوست سه گره میزند که نماد مراقبت از دست، زبان و خودداری از شهوات است. پس از ادای احترام به همه حاضران، عاشق در جای خود مینشیند و به همه شربتی داده میشود. با پایان مراسم ورود به طریقه، سفره گسترده میشود و حاضران شراب مینوشند و سپس مراسم سماع که زنان نیز در آن شرکت دارند، برگزار میشود. حضور آزادانه زنان در آیینهای بکتاشی از ویژگیهای این طریقه است.[۴۶]
صیام فاطمه
از مهمترین اوقات سال در نزد بکتاشیان ۱۰ روز نخست محرم است که در آن روزه ای به نام «صیام فاطمه» میگیرند و از خوردن گوشت، شیر و کره اجتناب میورزند. همچنین در این ۱۰ روز مراسم عزاداری برگزار میکنند و در پایان آن غذای خاصی به نام «عاشوره» در تکیه میخورند. بکتاشیان همچنین نوروز را به عنوان سالروز تولد امام علی(ع) جشن میگیرند.[۴۷]
عدم التزام به شریعت
غالب منابع تحقیق درباره بکتاشیان به عدم التزام آنان به احکام شریعت و ترک نمازهای یومیه روزه رمضان و سایر عبادات، اشاره کردهاند. این امر، یکی از وجوه اختلاف این طریقه با شیعه اثنی عشری است. البته وجود ارکان نامه هایی مثل «شرعیات بکتاشی» نوشته نجیب عاصم (د۱۳۵۴ق/۱۹۳۵م) که بر ادای فرایض و پایبندی به قوانین شرعی شیعه تاکید دارند، خود شاهد آن است که همواره اقلیتی پیرو شریعت نیز در این طریقه وجود داشته است.[۴۸]
دعا
در این طریقه ادعیه و اذکاری به نامهای «گلبانگ» و «ترجمان» نیز وجود دارد که مریدان، آنها را میآموزند و در اوقات مشخصی از روز میخوانند.[۴۹]
ادبیات
ادبیات بکتاشیه مشتمل بر آثاری منثور و منظوم است که در این مجموعه نظم جایگاهی والاتر از نثر دارد. بکتاشیه نیز چون مولویه، آراء و آثار و عقاید خود را با شعر، موسیقی و سماع بکتاشی بیان داشتهاند.[۵۰] اشعار آنها که به «نَفَس» و «دوریه» مشهور است با وزن هجایی و به زبان ترکی است. بکتاشیان در این اشعار خواستههای خود را به بان ساده و عامیانه بیان کردهاند.[۵۱]
تاریخچه
تاریخ ادبیات بکتاشیه از قرن هشتم هجری/۱۴م با سعید امره آغاز شده، در قرن ۸ و ۹ق و ۱۵م با ظهور شاعر توانایی چون قایقوسوز ابدال تحول نوینی یافت، قایقوسوز ابدال در شعر و نثر بکتاشی جایگاه برجسته دارد.[۵۲] یونس امره که مضامین اشعار او به زبان ترکی آناتولی شاهدی بر بکتاشی بودن اوست با سرودن معنویترین اشعار همراه با احساسات عمیق دینی و خلوص آشکار، ادبیات بکتاشی را به اوج رسانید.[۵۳] گرچه بعد از یونس امره شاعران بسیاری در زمینه ادبیات بکتاشی شعر سرودهاند اما اشعار آنان تکرار مضامین اشعار گذشتگان است.[۵۴]
موضوعات
در ادبیات و اشعار بکتاشی از موضوعاتی چون محبت اهل بیت(ع)، تقدیس دوازده امام، تولی و تبری، علاقه افراط آمیز به علی(ع) وگاه به الوهیت رسانیدن آن حضرت سخن رفته است. همچنین مراثی امام حسین(ع) و فاجعه کربلا، اشعاری در مدح حاجی بکتاش و بزرگان طریقت علوی ـ بکتاشی و مناقب آنان، شعرهایی درباره البسه و آیینها وگاه عقاید حروفیه، قلندریه، حیدریه، باباییه و نیز آراء ابن عربی و جلالالدین مولوی در آثار ادلی بکتاشیه یافت میشود.[۵۵]
پانویس
- ↑ سری بابا، الرساله الاحمدیه، ۱۹۳۹م، ص۶.
- ↑ شیرازی، طرائق الحقائق، چاپ اول، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانه الادب، ۱۳۲۶ش، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ الشیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۹.
- ↑ نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ۱۳۸۳ش، ص۲۱۰.
- ↑ توفیق سبحانی و قاسم انصاری، حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه، ص۵۲۵.
- ↑ شیرازی، طرائق الحقائق، چاپ اول، ج۲، ص۳۴۷.
- ↑ مدرسی چهاردهی، خاکسار و اهل حق، ۱۳۹۲ش، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ moosa، E ntermst shiites The Chulatsest، syracuse university، p43
- ↑ توفیق سبحانی و قاسم انصاری، حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه، ص۲.
- ↑ پطروشفسکی، اسلام در ایران (از هجرت تا پایان قرن نهم هجری)، ۱۳۵۴ش، ص۳۶۶.
- ↑ زرینکوب، ارزش میراث صوفیه، ۱۳۷۸ش، ص۸۴.
- ↑ کوپریلی، ریشههای افسانههای مربوط به بکتاش ولی، ۱۳۶۴ش، ص۱۲۷.
- ↑ moosa، E ntermst shiites The Chulatsest، syracuse university، p۳۱
- ↑ moosa، E ntermst shiites The Chulatsest، syracuse university، p۳۱
- ↑ شیرازی، طرائق الحقائق، چاپ اول، ج۲، ص۳۴۸.
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانه الادب، ۱۳۲۶ش، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ الشیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۹.
- ↑ افلاکی، مناقب العارفین، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۳۸۱.
- ↑ گولیپنارلی، مولویه پس از مولانا، ۱۳۸۲ش، ص۳۶۵.
- ↑ شیروانی، بستان السیاحه، نشرسنایی، ص۱۵۲.
- ↑ افلاکی عارفی، مناقب العارفین، ۱۳۹۶ش، ص۳۷.
- ↑ سامی، تاریخ مصور ادبیات ترک، جزء۴، ص۲۹۳.
- ↑ نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۵۷۶.
- ↑ شیمل، ابعاد عرفانی اسلام، ۱۳۷۵ش، ص۵۳۸
- ↑ گولپینارلی، مولویه بعداز مولانا،۱۳۶۶ش، ص۳۵۸.
- ↑ نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۵۷۶.
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانه الادب، ۱۳۲۶ش، ج۱، ص ۲۹۷.
- ↑ براون، از سعدی تا جامی، ۱۳۳۹ش، ص۵۱۶.
- ↑ ر.ک: ه د، بالیم خان.
- ↑ اینالجیک، ص۱۹۵؛ تریمینگام، ص۸۳ـ۸۲؛ ایرانیکا، IV/۱۲۰.
- ↑ EI۲، ایرانیکا، IV/۱۲۰.
- ↑ تریمینگام، ص۱۲۵، ۸۱؛ حکمت، ج۳، ص۵۱۷؛ EI۲؛ اصفهانیان، ۲۲ـ۲۱.
- ↑ تریمینگام، ص۲۵۴ـ۲۵۳؛ دائره المعارف اسلام، v/۳۷۸؛ رامزاور، ص۱۱۴ـ۱۰۹، حکمت، ج۵، ص۵۱۷.
- ↑ کیسلینگ، ص۲۸۶ـ۲۸۱؛ تریمینگام، ص۱۲۵؛ ایرانیکا، ۱۲۱ـ۱۲۰ IV.
- ↑ ر.ک: کوپریلی، طریقه ص۳۱ـ۳۰؛ ایرانیکا، IV/۱۲۱.
- ↑ برج، ص۱۳۳-۱۳۲؛ شیبی، ج۲، ص۳۴۰ EI۲.
- ↑ برج ص۱۳۴-۱۱۴ شیبی ج۲ ص۳۴۱.
- ↑ شیبی، ج۲، ص۳۴۳-۳۴۱؛ EI۲؛ برج، ۱۴۵-۱۴۰، ۱۳۶-۱۳۴.
- ↑ برج، ۱۴۸-۱۴۵؛ شیبی، ج۲۰، ص۳۴۳؛ پاکالین، ص۱۹۷-۱۹۶ I/۱۹۶.
- ↑ رجوع کنید به: برج ص۱۲۹-۱۲۶.
- ↑ برج، ص۱۳۱-۱۲۹؛ هاشم پور، ص۵۳۶؛ پاکالین، I/۱۹۷؛ کوپریلی، ادبیات، ص۳۵۳-۳۵۲.
- ↑ ایرانیکا، IV/۱۲۱؛ اینالجیک، ص۱۸۹ـ۱۸۸، برج ۱۶۴ـ۱۶۲.
- ↑ پاکالین، I/۱۱۹؛ برج ۱۶۵ـ۱۶۴.
- ↑ برج، ۱۶۶ـ۱۶۲، ایرانیکا، IV/۱۲۱، .
- ↑ پاکالین، I/۱۹۹-۲۰۰؛ هاشم پور، ص۵۳۱ـ۵۲۹، برج ص۱۹۹ـ۱۷۵؛ گولپینارلی، تصوف ۱۱۱، ۱۶۱، ایرانیکا، همانجا.
- ↑ ایرانیکا، IV/۱۱۹-۱۲۰، برج ۱۷۰ـ۱۶۹، هاشم پور ۵۳۲ـ۵۳۱.
- ↑ ایرانیکا IV/۱۱۹-۱۲۰؛ EI۲؛ دائره المعارف خاورمیانه.
- ↑ ر.ک: برج، ص۱۶۸ـ۱۶۶؛ پاکالین، I/۲۰۰-۲۰۰۱.
- ↑ بانارلی، I/۲۹۴.
- ↑ دائره المعارف ترک، VI/۳۸؛ هاشم پور، ۵۳۸ـ۵۳۷؛ گولپینارلی، تصوف، ص۱۸۰، نیز، ۱۷۶ـ۱۷۱؛ برج، ص۱۲۰ـ۸۷.
- ↑ دائره المعارف ترک، VI/۳۸؛ هاشم پور، ۵۳۸ـ۵۳۷؛ گولپینارلی، تصوف، ص۱۸۰، نیز، ۱۷۶ـ۱۷۱؛ برج، ص۱۲۰ـ۸۷.
- ↑ برج، ص۵۵ـ۵۳.
- ↑ هاشم پور، ۵۳۸.
- ↑ کوپریلی، ادبیات ترک، ۳۵۳ـ۳۴۹؛ گولپینارلی، تصوف، ۱۷۹ـ۱۷۸.
منابع
- آژند، یعقوب، حروفیه در تاریخ، تهران، ۱۳۶۹.
- ابن بطوطه، رحلة، بیروت، ۱۹۶۴م.
- اصفهانیان، داوود، سیری در افکار بکتاشیه، ارمغان، ۱۳۵۵ش. شماره ۱.
- الشیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ترجمه: ذکاوتی قراگزلو، تهران، ۱۳۸۷ش.
- افلاکی، شمسالدین احمد، مناقب العارفین، بکوشش: تحسین یازیجی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۲ش.
- سبحانی، توفیق، و قاسم انصاری، «حاجی بکتاش و طریقت بکتاشیه»، نشریه دانشگاه ادبیات و علوم انسانی، تبریز، شماره۱۲۰، زمستان۱۳۵۵ش.
- حکمت، علی اصغر، تعلیقات بر تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی) ادوارد براون، تهران، ۱۳۵۷ش.
- سری بابا، احمد، الرساله الاحمدیه فی تاریخ الاطریقه العلیه البکتاشیه، بیروت، مطبعه الشرق، ۱۹۳۹م.
- شیبی، کامل مصطفی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- شیرازی، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، مصحح: محمدجعفر محجوب، تهران، نشر سنایی، بیتا.
- شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، تهران، نشر سنایی، بیتا.
- کوپریلی، محمد فواد، ریشههای افسانههای مربوط به بکتاش ولی، ترجمه محمدتقی امامی، گستره تاریخ و ادبیات، تهران، ۱۳۶۴ش.
- گولپینارلی، عبدالباقی، تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، ترجمه توفیق هاشم پور سبحانی، تهران، نشر دریا.
- گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلال الدین، ترجمه توفیق هشام پور سبحانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
- مدرسی تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، تهران، نشر خیام، ۱۳۲۶ش.
- مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، تهران، اشراقی، ۱۳۹۲ش.
- نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، تهران، اساطیر مرکز بین الملل گفتگو تمدنها، ۱۳۸۳ش.
- هاشم پور سبحانی، توفیق و قاسم انصاری، حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تبریز، ۱۳۵۵ش، شماره ۱۲۰.
منابع لاتین
- Banrali, N. S., Türk edebiyati tarihi, Istanbul, 1971.
- Birge, J. K., the Bektashi Order of Dervishes, London, 1965.
- Browne, E. G., A Literary of persia, Camridge, 1976.
- EI2, encyclopaedia of the Modern Middle East, New York, 1996.
- Gölpinarli, A., Yunus Emre hayati, Istanbul, 1936.
- Inalcik, H., the Ottoman Empair, tr. N. Itzkowitz and C. Imber, london, 1973.
- Iranica, Kissling, H. J. Zur frage der Anfänge des Bektašitums in Albanien, Oriens, Leiden, 1962, vol. XV.
- matti moosa, E ntermst shiites The Chulatsects, syracuse university, 1982
- Köprülü, M. F., Misir"da Bektașilik, Türkiut, mecmuasi, Istanbul, 1939, vol. VI.
- Id, Türkedebiyati"nda ilk mutasavvi flar, Ankara, 1966.
- Pakalin, M.Z., Osmanli tarihdeyimleri ve terimleri sözlügü. Istanbul, 1983.
- Ramsaur, E.E., the young Turks, Prelude to the Revolution of 1908, Princetion, 1975.
- Trimingham, J.S., The sufi Orders in Islam, Oxford, 1971.
- Türk ansiklopedisi, Istanbul, 1968.
- Türkiye diyanet vakfi islaam ansiklopedisi Istanbul, 1992.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دائرة المعارف بزرگ اسلامی
- دانشنامه جهان اسلام