واقعه مدرسه فیضیه حادثه‌ای است که در دوره پهلوی در مدرسه فیضیه قم رخ داد و عوامل حکومت شاه با برهم زدن مراسم سوگواری شهادت امام صادق(ع) در جمعه ۲ فروردین سال ۱۳۴۲ش مصادف با (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) به ضرب‌وشتم طلاب و مردم پرداختند. این واقعه، سرآغاز نهضت اسلامی بود که به پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران انجامید.

واقعه فیضیه
نقاشی واقعه فیضیه اثر حبیب‌الله صادقی که در سال ۱۳۵۶ش خلق شده است. در این اثر واقعه مدرسه فیضیه و دیگر حوادث این مدرسه در سال‌های قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ش به تصویر کشیده شده است.[۱]
نقاشی واقعه فیضیه اثر حبیب‌الله صادقی که در سال ۱۳۵۶ش خلق شده است. در این اثر واقعه مدرسه فیضیه و دیگر حوادث این مدرسه در سال‌های قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ش به تصویر کشیده شده است.[۱]
شرح ماجراواقعه فیضیه در شهر قم به وقوع پیوست.
بر اساس شواهد تاریخی عوامل حکومت شاهنشاهی با هجوم به مدرسه فیضیه و برهم زدن مراسم سوگواری امام صادق(ع) به ضرب‌وشتم طلاب و مردم پرداختند.
طرفینمردم / رژیم شاهنشاهی
زمانجمعه ۲ فروردین سال سال۱۳۴۲هجری شمسی مصادف با (۲۵ شوال سال ۱۳۸۲ق)
دورهحکومت پهلوی
مکانمدرسه فیضیه
علتسرکوب اعتراضات و مخالفت‌های به حق مردم ایران
عاملانمأموران ساواک
پیامدهاسرآغاز نهضت اسلامی که منجر به تشکیل حکومت اسلامی در ایران شد.
تلفاتصدها نفر
واکنش‌هاپیام تسلیت مراجع بزرگ شیعه از داخل و خارج از کشور به امام خمینی و محکوم کردن جنایات عوامل شاهنشاهی.

پیشینه و زمینه‌های واقعه

پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی زعیم حوزه علمیه و مرجع تقلید شیعیان، در سال ۱۳۴۰ش، روند مبارزات حوزویان و مردم با طاغوت و حکومت پهلوی، وارد دوره‌ جدیدی شد و شکل علنی یافت.

«لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی»، «حق رأی زنان»، «قسم به کتاب آسمانی به جای قرآن» و «رفراندم انقلاب سفید شاه»‌ از مواردی بود که هر کدام به دلایل و انگیزه‌هایی اعتراض روحانیت و در رأس ایشان، آیت الله سید روح الله خمینی را که اکنون شخصیت طراز اول حوزه به شمار می‌رفت فراهم آورد.

این اعتراضات و زد و خوردها به جایی رسید که آیت الله خمینی طی پیامی در چهارشنبه ۳ بهمن سال ۱۳۴۱ش ( ۲۶ شعبان ۱۳۸۲سال ق) به رفتار سرکوب‌گرانه پهلوی دوم و حمله ساواک و نیروهای شهربانی و ژاندارمری به فیضیه اعتراض کرد. [یادداشت ۱]

مهم‌ترین خواسته انقلابیان و روحانیت در این مقطع، عزل اسدالله عَلم از مقام نخست‌وزیری به عنوان مجرم اصلی بود.[۲]

این خواسته بدین دلیل مطرح شد که اعلام شد شاه قرار است به قم بیاید و با علما دیدار کند.

سرانجام شاه تنها با استقبال مأموران دولتی وارد قم شد و نتوانست عصبانیت خود را از عدم حضور مردم و روحانیت، پنهان کند. محمدرضا پهلوی در صحن حرم حضرت معصومه(س) و درجمعی معدود، سخنرانی کرد و روحانیت را ارتجاع سیاه نامید.

دو روز بعد در ۶ بهمن سال ۱۳۴۱ش «لوایح ششگانه» شاه با حمایت «کندی»، رئیس جمهور اسبق آمریکا به «تصویب ملّی» گذاشته شد که به آتش اعتراض‌ها و انتقادات، دامن زد.

شاه در اقدام بعدی پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۴۱ش طی سخنانی در «پایگاه وحدتی» دزفول، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و وعده داد اعتراضات را سرکوب خواهد کرد. آیت الله خمینی نیز متقابلاً با ارسال نامه‌ها و پیام‌هایی به مراجع، علما و متدینین، جشن عید نوروز ۱۳۴۲ را تحریم کرده و نوشت:«هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد، روحانیت را پایمال کند.... من این عید را برای جامعه مسلمین، عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.»[۳]

شاه برای سرکوب اعتراضات و مخالفت با عزا شدن نوروز، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران و نجم الدین بدره‌ای را مأمور کرد با نیروهای خود روانه قم شوند.

روز واقعه

عصر جمعه ۲ فروردین سال ۱۳۴۲ش مصادف با (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) سالروز شهادت امام صادق علیه‌السلام، قرار بود سه جلسه مهم در بیت امام خمینی، مدرسه حجتیه و مدرسه فیضیه برقرار شود.[۴]

با توجه به تعطیلی نوروز و اعلام عزای عمومی و صدور اعلامیه علما، ده‌ها هزار نفر مردم از سراسر کشور به قم سرازیر شدند و در مراسم تاریخی شهادت امام صادق علیه‌السلام در مدرسه فیضیه شرکت کردند. ازدحام چنان بود که تمام صحن و ایوان‌های طبقه دوم پر از جمعیت بود.[۵]

تلاش ساواک در به هم ریختن جلسه بیت امام و مدرسه حجتیه بی‌نتیجه ماند.[۶] اما جلسه مدرسه فیضیه به گونه‌ای دیگر رقم خورد. مجلس سوگواری در این مدرسه از سوی آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی (۱۴۱۴ق/۱۳۷۲ش) برپا شده بود. بخشی از مأموران با لباس مبدل به قم آمده و بین جمعیت در فیضیه نشسته بودند.[۷] بخش عمده نیروهای گارد شاهی نیز بیرون مدرسه و در میدان آستانه مستقر شده بودند.[۸]

سخنران نخست این مراسم، سید محمد آل طه (۱۴۳۸ق/ ۱۳۹۵ش) بود و منبری بعدی حاج شیخ مرتضی انصاری قمی (د.۱۳۵۰ش) بود[۹] که در مراسم صبح مدرسه حجتیه نیز سخنرانی کرده بود. وی درباره زندگی امام صادق علیه‌السلام و کوشش‌های دامنه‌دار آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقایق قرآن و مکتب تشیع و کارشکنی‌های شدید مخالفین و معاندین به سخنرانی پرداخت. آن گاه از حوزه علمیه قم به عنوان «دانشگاه امام صادق علیه‌السلام» و «سربازخانه امام زمان(عج)» سخن به میان آورد. در میانه سخن، ناگهان صدای پر مهیب صلوات در فضای مدرسه پیچید. شیخ مرتضی انصاری سخت کوشش می‌کرد آرامش مجلس به هم نخورد و با لحنی ملایم اظهار داشت: «ما با کسی سر جنگ نداریم، ما در اینجا جمع شده‌ایم تا برای ششمین پیشوای شیعیان ذکر مصیبتی بکنیم و اگر حرفی می‌زنیم، سخنی می‌گوییم جز نصیحت مشفقانه منظوری نداریم،...» که ناگهان بار دیگر صدای صلوات طنین افکند و یکی از همان افراد از منبر بالا آمد تا بلندگو را بردارد، آقای انصاری هم یک پله پایین آمد و بلندگو را از دست او کشید و فریاد برآورد: «آی مردم!‌ای مسلمان‌هایی که صدها فرسخ راه به این شهر مقدس آمده‌اید، به شهر و دیار خود که بازگشتید به همه برسانید که دیگر به روحانیت اجازه ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمی‌دهند...» صدای صلوات‌ها قطع نشد و مجلس به هم خورد.[۱۰]

در این هنگام، صدها کماندوی گارد با دستور سرهنگ مولوی به مردم و روحانیون حمله‌ور شدند و به ضرب و شتم عزاداران پرداختند. این رفتار وحشیانه تا پاسی از شب ادامه داشت. گارد جاویدان شاه به جان مردم افتادند و بعضی از مردم و روحانیون را(سیدیونس رودباری)(۱۳۱۱-۱۳۴۲ش.) از بالای ایوان مدرسه به پایین پرت کردند. در این حادثه صدها نفر به خاک و خون کشیده شدند.[۱۱] گفته شده بیش از بیست نفر از زخمی‌ها به بیمارستان نکویی قم منتقل شدند که دو نفر از آنها نیز به شهادت رسیدند.[۱۲]


در میان این زد و خوردها، طلاب،‌ آیت الله گلپایگانی و آقای مرتضی انصاری را به اتاق دوم سمت شرقی مدرس می‌برند. کماندوها در و پنجره اتاق را در هم شکسته و وارد اتاق شدند.[۱۳] در این درگیری علوی، داماد آیت‌الله گلپایگانی سخت مجروح شد و در بیمارستان بستری گردید همچنین علی صافی گلپایگانی۱۳۸۸ش) مصدوم شد. پس از خروج آیت اللّه گلپایگانی و مردم و روحانیون از مدرسه فیضیه، آقای انصاری هم از طریق رودخانه (مسیل) متواری شد و تا ۴۰ روز مخفیانه زندگی می‌کرد.[۱۴]

آیت‌الله گلپایگانی بعدها درباره آن روز چنین نوشت: «... حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به منظور عزاداری تشکیل شده بود پیش آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأمورین جنایتکار بی‌جهت به طلاب و علماء و مسلمانان بی‌دفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند...»[۱۵]

فردای واقعه

یک روز پس از واقعه اصلی فیضیه که مجلس عزای امام صادق(ع) با زد و خورد مأموران به هم خورد، روز ۳ فروردین، مدرسه فیضیه در محاصره کامل نیروهای نظامی و ساواک قرارگرفت و ورود غیر روحانی به مدرسه ممنوع شد. عصر روز سوم، بعضی از طلاب برای جمع‌آوری کتاب‌ها و وسایل و گروهی نیز برای دیدن وضعیت خونریزی‌ها، غارتگری‌ها و کتاب‌ها و قرآن‌های سوخته در فیضیه، گردآمده بودند که بار دیگر هجوم وحشیانه دژخیمان شاه آغاز شد. به گفته شاهدان، این بار «فیضیه» حمام خون شد، هیچ کس را سالم نگذاشتند، طلاب جوان را به خاک وخون کشیدند و کهنسالان را، چنانچه شعار جاویدشاه سرمی‌دادند، با کتک بیرون می‌انداختند وگرنه مجروح می‌ساختند.[۱۶]

گفتنی است طلابی که توانایی داشتند نیز در مقابل مهاجمان از خود دفاع می‌کردند و برخی از آنان توانستد از مدرسه بگریزند.

واکنش‌ها

هجوم به مدرسه فیضیه نقش مهمی در شکل‌گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی داشت. در پی هتک حرمت مراسم سوگواری امام صادق(ع) و مدرسه فیضیه، مراجع شیعه در داخل و خارج ایران پیام‌های تسلیت فرستاده و دست‌اندرکاران آن واقعه را محکوم کردند.[۱۷] در منبرها و مجالس نیز تا نام فیضیه برده می‌شد صدای شیون و گریه مستمعین بلند می‌شد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند. امام خمینی در همین زمینه پیامی خطاب به علمای تهران، صادر کرد و از پیامدهای این فاجعه خبر داد.[یادداشت ۲]

در پی این ماجرا، دولت وقت، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۴۲ش فرمان اعزام اجباری روحانیان به سربازی را اعلام کرد و جمعی از طلاب را نیز به سربازی بردند.

پیامدها

امام خمینی روز دوشنبه، عصر عاشورای ۱۳۸۳ق (۱۳ خرداد سال ۴۲) عازم فیضیه شده و میان جمعیت چند هزار نفری، شاه و اسرائیل را اساس گرفتاری‌های ملت، اعلام کرد.[یادداشت ۳] این سخنرانی باعث شد فردا شب ساعت ۲:۳۰ بامداد امام خمینی دستگیر و به زندان قصر تهران منتقل شود. در پی این اقدام شاه، مردم به پا خاستند و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش (۱۲ محرم ۱۳۸۳ق) روی داد. با اعتراض علما و مردم، امام ۱۵ فروردین ۱۳۴۳ش آزاد شد و به قم بازگشت و مردم قم به شادمانی پرداختند. همچنین جشنی در روز چهارشنبه ۲۰ فروردین (۲۵ ذی‌القعده ۱۳۸۳ق) در مدرسه فیضیه برگزار شد. امام خمینی پس از سخنرانی در ۴ آبان علیه کاپیتولاسیون، چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ش (۲۹ جمادی الثانی۱۳۸۴ق) به ترکیه و سپس عراق، تبعید شد.

پانویس

  1. «نقاشی: «فیضیه» - اثری فیگوراتیو از قیام ۱۵ خرداد»
  2. صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ص۱۴۳
  3. صحیفه امام خمینی، ج۱، ص۱۵۳ و ۱۵۴.
  4. روحانی،‌ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ۱۳۵۸ش، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴.
  5. روایت یک افسر ارتشی از فاجعه خونین فیضیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
  6. روحانی،‌ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ۱۳۵۸ش، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴.
  7. حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ۱۳۸۴ش، ص۲۵۱.
  8. زندگی‌نامه آیت‌الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد، ص۹۹.
  9. حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ۱۳۸۴ش، ص۲۵۱.
  10. روحانی،‌ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۹.
  11. روایت یک افسر ارتشی از فاجعه خونین فیضیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
  12. قاسم‌پور، خاطرات محسن رفیق دوست، ۱۳۸۳ش، ص۴۷.
  13. دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۳، ص۲۶۵ و ۲۶۶، از فیضیه ۴۲ تا فیضیه ۵۷، ص۷۸ و ۷۹ و خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص۸۵.
  14. انصاری قمی، ستارگان حرم، ج۸، ص۱۴۱.
  15. زندگی‌نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد، ص۱۸۴.
  16. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۶۹.
  17. نگاه کنید به: حاضری، اسناد ماندگار، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۶-۷۱.

یادداشت

  1. در این پیام آمده است: إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَیه رَاجِعُونَ. بعد از نصایح بسیار و ادای وظیفه روحانیت، نتیجه این شد که... از اوایل روز عده‌ای رجّاله با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بی‌پناه قم و طلاب و روحانیون حمله کرده و اهانت نمودند و بسیاری را کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین و رجاله به مدرسه فیضیه، مجاور حرم حضرت معصومه(س)، ریخته و تیراندازی کردند و با چوب و چماق، طلاب مظلوم را کتک زدند؛ و به بازار و خیابان قم ریخته و بعضی دکان‌ها را غارت کردند و درب و پنجره و شیشه مغازه‌ها را شکستند؛ هیچ کس پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیت برسد. صحیفه امام خمینی (ره)،ج۱، ص۱۴۲
  2. إِنَّا للَّهِ و إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ...حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی‌پناه. در روز وفات امام صادق- علیه‌السلام- با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند؛ و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان صلوات اللَّه و سلامه علیه را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و درب‌های تمام حجرات و شیشه‌ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افکندند. دست‌ها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتاب‌ها و قرآن‌ها را- چنانکه گفته شده- پاره کردند. اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید می‌کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی‌آوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباس‌های روحانیت را تبدیل نموده‌اند. دستور داده‌اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون- عموماً- و به بعضی افراد- به اسم- ناسزا می‌گویند و فحش‌های بسیار رکیک می‌دهند
  3. الآن عصر عاشوراست... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می‌گذرانم، این سؤال برایم پیش می‌آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی‌پناه و اطفال بی‌گناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، بنی هاشم را نمی‌خواستند، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی‌خواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچه‌های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟... لکن این فکر پیش می‌آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی‌خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد...اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،مدرسه را کوبید. ما را می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند... روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می‌کند...آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه‌های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه‌ انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه‌ها و اراذل را راه‌انداختند؛ در اتومبیل‌ها نشاندند و در کوچه‌ها گرداندند؛ گفتند: مفتخوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟... ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریممان وقتی که فوت میشود، آقازاده‌های آن... همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای بروجردیمان، وقتی که از دنیا می‌رود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفتخورند؟...ای آقای شاه!‌ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها.... آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟... آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار]...آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را می‌خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟... به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید... آن مردکه آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه‌ای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره‌ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می‌گوید: اعلیحضرت فرموده...آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور... همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره!... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟...صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۸.

منابع

  • روحانی (زیارتی)، سید حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، تهران، راه امام، ‭۱۳۵۹‬ش.
  • حسینیان، روح‌الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (۱۳۴۳ - ۱۳۴۱)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴ش.
  • زندگی‌نامه آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی(ره) به روایت اسناد، گردآورنده: محمد مهدی امامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲ش.
  • دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۴ش.
  • صابری همدانی، احمد، از فیضیه ۴۲ تا فیضیه ۵۷.
  • قاسم‌پور، داود، خاطرات محسن رفیق دوست، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳ش.
  • کریمی جهرمی، علی، خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، انتشارات دارالقرآن الکریم قم، ۱۳۷۳ش.
  • گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر، ستارگان حرم، ناشر: زائر، قم، ۱۳۷۷ش.
  • روایت یک افسر ارتشی از فاجعه خونین فیضیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.