آفاقیان
آفاقیان یا غریبان، عنوانی است برای گروهی که در سدههای ۹ و ۱۰ق/۱۵ و ۱۶م در دوران حکومت سلسلههای بهمنشاهیان، عادلشاهیان، قطبشاهیان و نظامشاهیان، به تدریج از ایران، عراق و حجاز به دکن در کشور هندوستان مهاجرت کردند و در نواحی مختلف آن سرزمین تقسیم شدند.
رواج زبان فارسی در نواحی مرکزی و جنوبی هند که مسلمانان آن سرزمینها را با جهان اسلام مرتبط میساخت، پیدایش سبک جدید در معماری و خطّاطی و سایر هنرها، ظهور آثار و تألیفات مهم ادبی و علمی و تاریخی و بالاخره گسترش تشیع و معارف آن در بسیاری از نواحی شبه قاره، تا حدود قابل ملاحظهای وابسته به فعالیتهای این گروه از مهاجران مسلمان بوده است.
تبارشناسی
آفاقیان عموماً شیعه و غالباً از سادات کربلا، نجف، گیلان و سیستان بودند.[۱] در متون تاریخی از دوره بهمنشاهی به بعد این گروه را غالباً «غریب» یا «غریب الدّیار» نامیده اند[۲] اما عنوانی که در کتب و تحقیقات تاریخی جدید به آنان داده میشود «آفاقی» است. این عنوان از اصطلاح فقهی «آفاقی» (کسانی که به خارج از مواقیت حج تعلق دارند) گرفته شده است.
دوره بهمنشاهیان
در اوایل دوران حکومت بهمنشاهیان (۷۴۸-۹۳۲ق/۱۳۴۷-۱۵۲۶م)، از روزگار سلطان محمود دوم (۷۸۰-۷۹۹ق/۱۳۷۸-۱۳۹۷م) مهاجرت گروهی آفاقیان به ناحیه دکن آغاز گردید.[۳] تاجالدین فیروز (۸۰۰-۸۲۵ق/۱۳۹۸-۱۴۲۲م) هشتمین سلطان این سلسله به قصد تأمین کارگزاران دستگاه حکومتی و نظامی خود و نیز برای رویارویی با سلاطین دهلی، سیاست جلب گروههای مهاجر از سرزمینهای دیگر را در پیش گرفت و همه ساله با فرستادن کشتی به ایران و عراق، از امیران و کارشناسان و هنرمندان و اهل علم و ادب و عرفان دعوت میکرد که به دکن آمده به دربار او ملحق شوند.[۴] جانشینان وی این سیاست را پی گرفتند.
سلطان شهاب الدین احمد اول (۸۲۵-۸۳۹ق/۱۴۲۲-۱۴۳۶م) پادشاه معروف بهمنی، از شاه نعمتالله ولی (د ۸۳۴ق/۱۴۳۱م) بنیان گذار طریقه نعمت اللهیه با فرستادن هدایائی درخواست کرد که یکی از فرزندان خود را به هند بفرستد، و شیخ نوه خود نورالله، فرزند تنها پسرش خلیل الله را به دکن فرستاد.[۵] احمدشاه در محلی که بعدها به مناسبت این ملاقات تاریخی «نعمت آباد» نام گرفت، خود به استقبال نورالله آمد، و او را ملک المشایخ لقب داد، و بدین ترتیب بر تمامی مشایخ دکن از جمله مریدان محمد گیسودراز (د ۸۲۵ق/۱۴۲۲م) پیر قبلی خود برتری داد.[۶] پس از مرگ شاهنعمتالله در ۸۳۴ق/۱۴۳۱م خانواده وی به بیدر پایتخت جدید بهمن شاهیان مهاجرت کردند و در آنجا احترام و نفوذ بسیار حاصل کردند، چنانکه محبالله نبیره شیخ دامادِ ولیعهد شد و حبیب الله با عنوان غازی، داماد شاه گردید و جاگیر بیر به او سپرده شد.[۷] احمدشاه گذشته از تشویق پیروان طریقتهای صوفیانه به مهاجرت، نزدیک به ۳۰۰۰ کماندار از عراق، آسیای مرکزی و ترکیه به دکن دعوت کرد.[۸]
نبرد با دکنیان و حبشیان
توجه خاص احمدشاه به مهاجران خارجی و قدرت نفوذی که اینان در دستگاه حکومتی او حاصل کرده بودند به زودی مایه حسادت دکنیها[۹] و حبشیها[۱۰] گردید و سرانجام به منازعاتی خونین منجر شد. شدت گرفتن این جریان وقتی بود که پس از نبرد بیجانگر[۱۱] سلطان مناصب مهم دولتی و اختیار جاگیرها را یکسره به آفاقیان سپرد. سرداران آفاقی چون سیدحسن بدخشی، میرعلی سیستانی، قاسمبیک صف شکن و قلندرخان در برار، تلنگانه، کلهر و گلبرگه مقامات حساس نظامی را در اختیار گرفتند،[۱۲] خواجه حسن اردستانی نیز به آموزش تیراندازی به شاهزادگان گمارده شد، سلطان، خلف حسن بصری را نیز با عنوان ملکالتجار، وکیلالسلطنه و صدراعظم خود کرد.[۱۳] پیامد این توجه و التفات خاص در زمان جانشین شهابالدین احمد، علاءالدین احمد دوم (۸۳۹-۸۶۲ق/۱۴۳۵-۱۴۵۸م) که بیش از پیش به حمایت آفاقیان متکی بود، دامان این گروه را گرفت.
در ۸۵۰ق/۱۴۴۶م سلطان علاءالدین، خلف حسن بصری را به سرکردگی سپاه بهمنی که مرکب از گروههای آفاقی و دکنی و حبشی بود گماشت و او را مأمور حمله به سرزمین راجه سنگمیشورا و تسخیر قلاع و سرزمینهای سواحل دریا کرد.[۱۴] وی در نبردی که در جنگلهای انبوه سرزمین مَراتهه روی داد کشته شد و گروههای آفاقی سپاه او قتل عام شدند.[۱۵] این امر با نوعی سکوت و همداستانی سپاهیان دکنی همراه بود. ایشان بعدها به سلطان وانمود کردند که غربیان باقیمانده از کشتار عمومی که در جاگنه[۱۶] پناه گرفتهاند، قصد شورش دارند. سلطان در حال مستی به تحریک اطرافیان دکنی خود، مشیرالملک و نظامالملکدکنی را به چاکنه فرستاد تا آفاقیان را سرکوب کنند.[۱۷] فریاد دادخواهی آفاقیان در محاصره به سلطان نرسید و در مدت کوتاهی هزاران آفاقی که صدها تن از سادات مدنی و کربلایی در میان آنان بودند با زنان و فرزندانشان به قتل رسیدند.[۱۸] این برخورد نقطة اوج رقابت و دشمنی دیوانه وار میان این دو گروه بود. آفاقیان و دکنیان از این پس از هر فرصتی برای ضربه زدن به یکدیگر استفاده میکردند.
تنها در روزگار حکومت شهابالدین محمودشاه (۸۸۷-۹۲۴ق/۱۴۸۲-۱۵۱۸م) بر اثر حسن تدبیر وزیر مقتدر و ایرانیالاصل او، نجمالدین محمودبنگاوان (گیلانی؛ ۸۱۳-۸۸۶ق/۱۴۱۰-۱۴۸۱م) با تقسیم مناصب حکومتی میان این دو گروه، نوعی همزیستی و آرامش میان آنان برقرار گردید. با قتل محمود گاوان به دستور محمودشاه، این موازنه شکننده برهم خورد و آتش اختلاف بار دیگر بال گرفت تا آنجا که به فرسایش درونی قدرت بهمنشاهی و سرانجام به اضمحلال این سلسله منجر گردید.[۱۹]
دوره عادلشاهیان
آفاقیان و عادل شاهیان (۸۹۵-۱۰۹۷ق/۱۴۹۰-۱۶۸۶م): در دوران حکومت این سلسله که بنیان گذار آن یوسف عادلشاه (۸۹۵-۹۱۶ق/۱۴۹۰-۱۵۱۰م) خود در واقع از غربیان بود[۲۰] آفاقیان همچنان جزء طبقه ممتاز و از اشراف به شمار میرفتند و رقابت و دشمنی ایشان با دکنیان و حبشیان از مهمترین رویدادهای دکن در این روزگار بود. عادلشاهیان خود عموماً شیعه بودند و به سبب همین گرایش مذهبی، آفاقیان یا غریبان موقعیتی ممتازتر یافتند؛ اما گرایش تنی چند از سلاطین این سلسله به تسنن و همچنین خودداری سلاطین شیعی از اعمال خشونت با اهل تسنن، دکنیان را نیز همچنان در قدرت باقی گذارد.
پس از مرگ یوسف عادلشاه، در آغاز سلطنت جانشین وی اسماعیل عادلشاه (۹۱۶-۹۴۱ق/۱۵۱۰-۱۵۳۴م) و در روزگار وزارت کمال خان، آفاقیان مغضوب و از مناصب عالی دور بودند. او به نام ۴ خلیفه خطبه خواند، تسنن را در دربار رواج داد و تقریباً تمامی گروههای سپاهی آفاقی را منحل و پراکنده ساخت. با قتل این حامی بزرگ دکنیان که خود حنفی مذهب بود، آفاقیان به قدرت بازگشتند و واحدهای سپاهی «غریب» بار دیگر گرد آمدند.[۲۱] سیاست قلع و قمع دکنیان پس از این واقعه تا آنجا پیش رفت که حتی آفاقیان یا غریبانی را که با دکنیان خویشاوند بودند نیز در بر گرفت.[۲۲]
در دوران ابراهیم عادلشاه اول
در دوران ابراهیم عادلشاه اول (۹۴۱-۹۶۵ق/۱۵۳۴-۱۵۵۸م) دکنیان و حبشیان بار دیگر به قدرت رسیدند و غریبان از مناصب و مقامات برکنار شدند.[۲۳] تنها اسدخان لاری، وزیر قدرتمند او، از آفاقیان در صحنه باقی ماند. او نیز همواره با توطئههای دکنیان روبهرو بود.[۲۴] این دوران همزمان با کوششهای دریانوردان پرتغالی به رهبری آلفونسو دو آلبوکرک برای ایجاد پایگاههای تجاری و کسب نفوذ سیاسی در جنوب هند بود. در اسناد پرتغالیان آفاقیان «مردان سفید» نامیده شدهاند.[۲۵] سیاح پرتغالی مانوئل دفریاسئزا از اشراف و امرایی سخن میگوید که به قصد عزل ابراهیمشاه مشغول اقدام و ایجاد اغتشاش بودند و پرتغالیها را دعوت به همکاری میکردند. اینان ظاهراً از آفاقیان بودهاند.[۲۶]
در دوران علیعادل شاه اول
در دوران علیعادل شاه اول (۹۶۵-۹۷۸ق/۱۵۵۸-۱۵۷۰م) که خود برخلاف تمایل پدرش شیعه مذهب بود. آفاقیان دوباره قدرت یافتند، تشیع اثناعشری با تجلیات خاص آن تثبیت شد، و جریان مهاجرت غریبان یا افاقیان به دکن و بیجاپور وسعت و دامنة بیسابقه گرفت.[۲۷] دوران حکومت جانشین وی ابراهیم عادلشاه دوم که مردی صلح جو و با تدبیر بود، با همزیستی آفاقیان و دکنیان سپری شد. ولی بر روی هم سیاست او با تمایلات آفاقیان سازگار نبود، و از همین روی رهسپار احمدنگر و بیجانگر شدند، و به دربار سلاطین نظامشاهی وقطبشاهی پیوستند[۲۸] و در این مراکز قدرت به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی پرداختند.
دوره نظام شاهیان
آفاقیان و نظام شاهیان (۸۹۶-۱۰۰۷ق/۱۴۹۱-۱۵۹۸م): با وجود گرایشهای شیعی حکام نظامشاهی، جز در دوران برهان دوم، هفتمین حاکم این سلسله (۹۹۹-۱۰۰۳ق/۱۵۹۱-۱۵۹۵م) آفاقیان از قدرت و نفوذ پیشین بیبهره بودند. در این دوران تصفیههای خونین از عناصر آفاقی پیشین بیبهره بودند. در این دوران در این دوران تصفیه های خونین از عناصر آفاقی به وقع پیوست که منشأ آن همان اتهام قدیمی و گاه واقعی اقدام علیه سلطان وقت بود که از طرف رقبای دکنی و حبشی طرح میگردید.[۲۹] از آن جمله کشتار آفاقیان در زمان مرتضی نظامشاه (۹۷۲-۹۹۶ق/۱۵۶۵-۱۵۸۸م) بود که در پی آن گروهی از ایشان از احمدنگر پایتخت نظامشاهیان به گُلْکَنده و بیجاپور مهاجرت کردند.[۳۰]
در دوران جانشین مرتضی نظامشاه، میران حسین (۹۹۶-۹۹۷ق/۱۵۸۸-۱۵۸۹م)، کوشش آفاقیان برای برکناری او با شکست مواجه شد و به سرکوب و کشتار عمومی ایشان منتهی شد و تنها با وساطت و شفاعت فرهادخان حبشی که از تربیت یافتگان آفاقیان آفاقیان بود، خونریزی متوقف گشت.[۳۱] جانشین او اسماعیل، نظامشاه (۹۹۷-۹۹۹ق/۱۵۸۹-۱۵۹۱م) غریب کشی را در احمدنگر ادامه داد و طبعاً آهنگ مهاجرت آفاقیان به بیجاپور، که در آن هنگام مرکز حکومت ابراهیم عادلشاه دوم بود، سریعتر شد.[۳۲] در زمان سلطنت برهان نظامشاه جانشین اسماعیل، دگرگونی در سیاست پیشین روی داد و غریب کشی پایان گرفت، و گروهی از دکنیان و حبشیان که موجب کشتارها شده بودند کیفر دیدند. او توجهی خاص به غریبان و بهویژه سادات و فضلای این قوم داشت و در جهت بهبود وضع زندگی و رفاه ایشان کوشش میکرد؛[۳۳] اما در اواخر روزگار حکومت او و در دوران جانشینان وی آفاقیان باز از مواضع قدرت دور شدند.[۳۴]
دوره قطبشاهیان
آفاقیان و قطبشاهیان (۹۱۸-۱۰۹۸ق/۱۵۱۲-۱۶۸۷م): در دوران سلاطین قطبشاهی نیز اوضاع و احوال آفاقیان فراز و نشیب بسیار داشت. مهمترین واقعه در دوران محمدقلی قطبشاه، پنجمین حاکم قطبشاهی (۹۸۹-۱۰۲۰ق/۱۵۸۱-۱۶۱۱م)، هنگامی روی داد که چند سوداگر آفاقی در حالت مستی قلعه نبات گهات را مورد تعرض قرار دادند. خبر این حادثه به عنوان آشوبگری آفاقیان توسط کوتوال قلعه به محمدقلی قطبشاه رسید و دکنیان از موقعیت استفاده کرده موضوع را به صورت اقدام به شورش بر سلطان تلقین نموده حکم قتل عام آفاقیان را از او گرفتند. در پی این حکم در طی نیم ساعت نزدیک به ۱۰۰ نفر کشته شدندو خانهها و اموال غریبان به غارت رفت و به آتش کشیده شد.[۳۵] سیاست دور کردن آفاقیان از مناصب مهم پس از محمدقلی قطبشاه شدت گرفت. ابوالحسن قطبشاه (۱۰۳۸-۱۰۹۸ق/۱۶۷۲-۱۶۸۷م) که سیاست جدیدی در پیش گرفت، به تصفیة عناصر آفاقی بسنده نکرد و حتی دکنیان مسلمان را نیز از عرصه قدرت راند و با گماردن وزرای هند و برهمن (مادنا و اکنا) خشم مسلمین را برانگیخت و اسباب زوال این سلسله را فراهم ساخت.[۳۶]
تأثیر فرهنگی، هنری و اجتماعی آفاقیان
سهم تاریخی آفاقیان یا غریبان در تاریخ سرزمین دکن در قرون ۹ و ۱۰ق/۱۵ و ۱۶م تنها به زمینههای سیاسی و نظامی محدود نمیگردد. درواقع مهمترین و ماندگارترین تأثیر این مهاجرتِ گروهی در عرصههای فرهنگی رخ نمود. معماری شهرهای معماری بزرگ دکن چون بیدر، بیجاپور و بیجانگر، احمدنگر و جز آن آشکارا نفوذ این مهاجرین بهویژه ایرانیان را در فرهنگ و هنر نمایان میکند. شاهکار مغیث شیرازی خطاط بزرگ خط تُلث، با قوسهای ظریف و باشکوه آن در مقبره شاهحبیب در بیدر، بنای تخت کرمانی در همان شهر که احتمالاً منزل مسکونی شاهخلیلاله بوده است، چاندمنار در دولت آباد که در ۸۴۹ق/۱۴۴۵م برپا شد و مناره مدرسه محمود گاوان در بیدر (بنا شده در ۸۷۶ق/۱۴۷۱م) نمونههایی از این تأثیر و نفوذ هنری است.
استفاده فراوان از کاشی و خصوصاً کاشی کاری با رنگهای آبی و سبز سیر در بناهای این دوره تأثیر هنر معماری ایرانی را نشان میدهد.[۳۷] در ادبیات نیز این تأثیر آشکار است. سلطان محمود دوم بهمنی، پنجمین سلطان این سلسله که خود در ادبیات فارسی و عربی صاحب اطلاع و نظر بود، حافظ شیرازی را به دکن دعوت کرد.[۳۸]
مردان فرهیختهای از آن سوی دریاها چون مولانا لطفالدین سبزواری، حکیم حسن گیلانی، سیدمحمود گرزونی[۳۹] و گروهی از پیروان شاه نعمت الله ولی از مهاجرنی بودند که به حیات فرهنگی دکن در این دوره رونق بخشیدند. شاعر بنامِ این دوره، میرزامحمدامین اصفهانی میرجمله (۹۸۱-۱۰۴۱/۱۵۷۳-۱۶۳۱) نیز آفاقی بود. دو کتاب از مهمترین کتب تاریخی هند د دوران اسلامی، یعنی تاریخ فرشته نوشته محمد قاسم فرشته، و برهان مآثر تألیف سیدعلی طباطبا از آثار این عصر است و مؤلفان هر دو کتاب از آفاقیان بودند.[۴۰]
رواج زبان فارسی در نواحی مرکزی و جنوبی هند که مسلمانان آن سرزمینها را با جهان اسلامی مرتبط میساخت، پیدایش سبک جدید در معماری و خطّاطی و سایر هنرها، ظهور آثار و تألیفات مهم ادبی و علمی و تاریخی و بالاخره گسترش تشیع و معارف آن در بسیاری از نواحی شبه قاره، تا حدود قابل ملاحظه ای وابسته به فعالیتهای این گروه از مهاجران مسلمان بوده است.
پانویس
- ↑ غوری، ۱۵۶؛ شروانی، «نفوذ فرهنگی...»، ۳۷۵
- ↑ فرشته، ۲/۱۰ به بعد؛ خافی خان و طباطبا، موارد مختلف مربوط به تاریخ همین دوره
- ↑ شروانی، «بهمنیان» I/۱۵۶
- ↑ غوری، ۱۵۶
- ↑ طباطبا، ۶۵؛ فرشته، ۱/۳۲۹
- ↑ غور ۱۵۰؛ شروانی، «نفوذ فرهنگی»...، ۳۷۴
- ↑ طباطبا، ۸۸؛ شروانی «بهمنیان دکن» ۱۳۴
- ↑ شروانی، «نفوذ فرهنگی»، ۳۷۳؛ عزیزاحمد، ۴۸
- ↑ ساکنین و مهاجرین قدیمیتر این سرزمین
- ↑ مهاجرینی که از افریقا، بهویژه از سواحل سومالی به دکن آمده بودند و عموماً چون سنی مذهب بودند همواره مواضع مشترکی با دکنیها در مقابل آفاقیها داشتند
- ↑ شروانی، «تاریخ دکن»، II/۱۴۰؛ «ویجیه نگر»
- ↑ فرشته، ۱/۳۲۰-۳۲۳؛ شروانی، نبهمنیان دکن»، ۱۴۰
- ↑ فرشته، ۱/۳۲۲
- ↑ همو، ۱/۳۳۴
- ↑ همانجا
- ↑ چاکنه یا چاکن، در ۲۰ مایلی شمال پونا
- ↑ خافی خان، ۳/۷۹-۸۲؛ فرشته، ۱/۳۳۵؛ شروانی، «بهمنیان»، I/۱۷۴
- ↑ خافیخان ۳/۸۱-۸۵؛ رازی، ۶۰-۶۱؛ فرشته، ۱/۳۳۶
- ↑ شروانی، «بهمنیان»، I/۱۹۰, ۲۰۷؛ نعیم، ۱۸
- ↑ فرشته، ۲/۱۰، ۱۴
- ↑ فرشته، ۲/۱۵-۱۹؛ خافی خان، ۳/۲۸۴-۲۸۷؛ جوشی، I/۳۰۵
- ↑ خافی خان، ۳/۲۸۹
- ↑ فرشته، ۲/۲۷
- ↑ فرشته ۲/۲۸؛ غوری، ۱۵۹
- ↑ جوشی، همانجا، حاشیة ۴۴
- ↑ غوری، ۱۶۰
- ↑ فرشته، ۲/۳۵
- ↑ غوری، ۱۶۰؛ جوشی، I/۳۱۶
- ↑ فرشته، ۲/۱۳۸-۱۵۰
- ↑ خافی خان، ۲۱۱-۲۱۳؛ رادهی شیام، I/۲۵۲
- ↑ خافی خان، ۳/۲۲۹-۲۳۰
- ↑ خافی خان، ۳/۲۱۳-۲۳۲
- ↑ خافی خان، ۳/۲۳۶-۲۳۷
- ↑ رادهی شیام، I/۲۵۶
- ↑ فرشته، ۲/۱۷۳: خافی خان، ۳/۳۸۷-۳۸۸
- ↑ خافی خان، ۳/۴۰۹-۴۲۱
- ↑ شروانی، «بهمنیان» I/۱۷۶
- ↑ شروانی، همان، I/۱۵۶
- ↑ شروانی، «تاریخ دکن»، ۱۷۰
- ↑ شروانی، همان، I/۱۷۹
منابع
- خافی خان نظام الملکی، محمدهاشم، منتخب اللّباب، به کوشش سرولزلی هیگ، کلکته، انجمن آسیایی بنگال، ۱۹۲۵.
- رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی، ۱۳۴۰ش.
- طباطبا، سیدعلی بن عزیزالله، برهان مآثر، به کوشش سیدهاشمی، دکن، جامعه دهلی، ۱۳۵۵ق.
- فرشته، محمدقاسم بن هندوشاه، تاریخ، لکهنو، نولکشور، ۱۲۸۱ق.
منابع انگلیسی
- Aziz Ahmad, studies in Islamic Culrure in Indian Enuironment, Oxford University Press, ۱۹۷۰.
- Ghauri, Iftikhar Ahmad, "Muslims in The Deccan in The Middle Ages: A Historical Survery", Islamic Culture, Hyderabad, ۱۹۷۵, Vol. XLIX No ۳.
- Joshi, P.M., "The Adil Shahis and the Baridis", History of the Medieval Deccan Period, ed. H.K. Sherwani and P.M.Joshi, Hyderabad, ۱۹۷۴ Vol.I.
- Nayeem, M.A. Extemal Relations of The Bijapur Kingdom (۱۴۸۹-۱۶۸۶), Hyderabad, ۱۹۷۴.
- Rudhey Shyan, "The Nizam Shahis and Imad shahis", History of the Medieval Deccan Period, Hyderabad, ۱۹۷۴.
- Sherwani, H. K., "cultural Influences under Ahmad Shah Wali Bahmani", Islamic Culture, ۱۹۴۴, Vol. XVIII.
- id, "The Bahmanis", History of the …, Hyderabad, ۱۹۷۴ Vol. I.
- id, The Bahmanis of Deccan, New Delhi, Munshiram Manoharlal Publishers, ۱۹۸۵.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی