بهمنیان

از ویکی شیعه
بهمنیان
نخستین پادشاهان مسلمان جنوب هند
مسجد شهر گُلبَرگِه؛ نخستین پایتخت بهمنیان
مسجد شهر گُلبَرگِه؛ نخستین پایتخت بهمنیان
اطلاعات حکومت
نام‌های دیگرسلطان نشین بهمنی
بنیانگذارابوالمظفر علاءالدین حسن بهمن شاه
سال تأسیس۷۴۸ق
گستره جغرافیاییاز شرق تا خلیج بنگال، از غرب تا دریای غرب، از جنوب سرزمین ویجانگر و از شمال گجرات
مذهبحنفی
نوع حکومتسلطنت
اقدامات مهمزمینه‌ساز شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و تشیع در منطقه
حوادث مهمحضور چشمگیر فرهیختگان از ایران، عراق و آسیای میانه
پایتخت‌هاگُلبرگه (حسن‌آباد) و بیدَر(محمدآباد)
جنگ‌هاجنگ با بریدیان
انقراض۹۳۲ق
علت انقراضضعف به دلیل اختلافات داخلی و شکست از دشمن خارجی
پیش ازقطب‌شاهیان، نظام‌شاهیان، عادل‌شاهیان، بریدشاهیان و عمادشاهیان
پس ازتُغلُقیان
افراد
شاهان مشهورعلاءالدین حسن، محمدشاه اول،‌محمدشاه دوم، فیروزشاه،‌ احمدشاه اول و احمدشاه دوم
وزیران مهمفضل‌الله اِنجو و محمود گاوان
شخصیت‌های مهمخواجه گیسودراز


بهمنیان (۷۴۸-۹۳۲ق) نخستین سلسله مستقل پادشاهان مسلمان دَکَن در جنوب هند بودند که زمینه حضور مذهب تشیع را در آن منطقه فراهم آوردند. ۱۸ پادشاه بهمنی، در طول ۱۸۰ سال سلطنت، ضمن تشویق عالمان، ادیبان و هنرمندان دکنی با فراخوانی روحانیان، دانشمندان و شاعران ایران، بین‌النهرین و ماوراءالنهر، به غنای فرهنگی سرزمین تحت حکمرانی خویش افزودند. عالمان، صاحب‌منصبان و شاعران شیعی با نگارش آثار، تصدی مناصب دولتی و اداره صحیح امور، مشی اخلاقی، عرفانی و دنیاگریزی سبب گرویدن برخی از شاهان بهمنی و بسیاری از توده مردم به تشیع گردیدند.

سلسله بهمنیان بیشتر از آنکه خود مروج تشیع باشند،‌ زمینه‌ساز گسترش و تعمیق تشیع شدند، به گونه‌ای که کمتر از یکصد سال بعد، اولین حکومت تمام شیعی دکن ظهور کرد.

خاستگاه بهمنیان

موسس سلسله بهمنیان، حسن کاکو (حکومت: ۷۴۸-۷۵۹ق) دانسته شده که بعدها به اشتباه از او با عنوان «کانکو» یا «گانگو» یاد کرده‌اند.[۱] حسن از سرداران محمدشاه تُغلُق (حکومت: ۷۲۵-۷۵۲ق) بوده است.[۲] محمدشاه تُغلُق پادشاه دهلی از سلسله تُغلقیان (حکومت: ۷۲۰-۸۱۵ق) و کسی بود که امیران دکن بر او شوریدند و یکی از فرماندهان خود به نام اسماعیل خان را به حکومت برگزیدند.[۳] بر اساس روایتی اسماعیل خان پس از دو سال، حکومت را به حسن گانگو واگذار کرد. روایت دیگر حاکی از غلبه گانگو بر اسماعیل خان است.[۴]

حسن خود را از نسل بهمن (اردشیر) فرزند اسفندیار از شاهان اساطیری ایران می‌دانسته[۵] از این روی به بهمن شاه ملقب گردید.[۶] وی سپس لقب ابوالمظفر علاءالدین بهمن شاه را برای خود برگزید و سلسله بهمنیان دکن را در سال ۷۴۸ق تاسیس کرد.[۷] روایتی دیگر حاکی از آن است که حسن گانگو به صورت مستقیم بر محمدشاه تُغلُق شوریده و با شکست فرمانده او، سلسله بهمنیان را تاسیس کرده است.[۸]

زمینه‌های گسترش تشیع در دوران بهمنیان

تاثیر بهمنیان بر گسترش و تعمیق تشیع، در دو دوره قابل بررسی است؛ زیرا تاریخ بهمنیان را به دو دوره گلبرگه و بیدر تقسیم کرده‌اند.[۹] این بدان سبب است که حسن کانکو (حکومت: ۷۴۸-۷۵۹ق) گُلبَرگه را به عنوان پایتخت برگزید و آن را حسن‌آباد یا احسن‌آباد نامید.[۱۰] بعدها در دوره احمد شاه اول (حکومت: ۸۲۴-۸۳۷ق) پایتخت به بیدَر منتقل شد.[۱۱] محققان بر این باورند که در دوره دوم، ویژگی‌های فرهنگ و تمدن ایرانی که تشیع جزء جدایی‌ناپذیر آن بود، بر فرهنگ و تمدن سلاطین دهلی و دکن چیره شد.[۱۲]

تشیع در دوره گلبرگه

بهمنیان به رغم آنکه خود از اهل سنت بودند؛ ولی حکمرانی آنان را زمینه‌ساز حضور و گسترش تشیع در دکن دانسته‌اند.[۱۳] به باور محققان، شاهان بهمنی برای رهایی از سلطه دولتمردان حکومت سابق؛ تُغلقیان (حکومت: ۷۲۰-۸۱۵ق) از دانشمندان و هنرمندان ایران، ماوراء النهر و بین النهرین برای حضور در دکن دعوت به عمل آوردند.[۱۴] گفته شده که با ورود مهاجران جدید که بیشتر ایرانی و شیعه و کمتر سُنی بودند[۱۵] و به آفاقیان و غریبه‌ها مشهور بودند، آرام آرام فرهنگ منطقه متحول و تشیع در دستگاه حکومتی نفوذ کرد.[۱۶]

بنا به گزارش‌های موجود، حسن گانگو، ایرانیان دانشمندی همچون صدرالشرف سمرقندی، میر محمد بدخشی (قاضی القضات سپاه)، حکیم ناصرالدین شیرازی (پزشک)، علیم‌الدین تبریزی (پزشک)، فضل‌الله اِنجو، احمد هروی (مفتی)، لطف‌الله سبزواری، سیف‌الدین غوری و عبدالملک عصامی (شاعر و کاتب مثنوی تاریخی فتوح السلاطین) را در حکومت خود به کار گرفت.[۱۷] همچنین در دربار او روز نوروز عید گرفته می‌شد و شاه با عالمان و شاعران ملاقات عمومی داشت.[۱۸] تاسیس مسجد بزرگ گلبرگه، از سوی محمد شاه اول؛ پسر علاءالدین حسن و نگارش اسامی پنج تن آل عبا بر بالای محراب آن به همراه نام خلفای راشدین،[۱۹] نشان از تعلق خاطر آنان به ارکان تشیع به رغم مذهب حنفی‌اشان است.[۲۰]

یور‌ش‌های تیمور به ایران و هند و بی‌ثباتی‌های فراوان ایران و شمال هند در آن زمان،[۲۱] سبب دیگری شمرده شده که تعداد بیشتری از عالمان و شاعران ایرانی و عراقی به جنوب هند رفته و سبب گسترش بیش از پیش تشیع در آن منطقه شوند.[۲۲] گزارش‌ها نشان از آن دارند که محمدشاه دوم؛ پنجمین سلطان بهمنی (حکومت: ۷۷۷-۷۹۹ق) و بزرگترین حامی تشیع میان شاهان بهمنی،[۲۳] به یاری وزیر دانشمندش؛ فضل الله اِنجو، مدارس زیادی تاسیس کرد و برای محدثان اهمیت فراوانی قائل شد.[۲۴] گفته شده فضل الله حتی از حافظ شیرازی نیز دعوت به عمل آورد ولی حافظ از بیم خطرات دریایی، از سفر منصرف شده، غزلی برای او سروده و برای شاه فرستاد و شاه نیز در مقابل هدایایی به او اهدا کرد.[۲۵]

محققان از این زمان به بعد،‌ احتمالاتی درباره تشیع برخی شاهان بهمنی می‌دهند.[۲۶]

مقبره خواجه گیسودراز عارف مشهور دوره بهمنیان

فیروزشاه؛ هشتمین سلطان بهمنی (حکومت: ۷۹۹-۸۲۴ق) از جمله این شاهان است که دعوت وی از عالمان و شاعران پرشمار ایرانی و به ویژه خراسانی، در منابع موجود است؛[۲۷] از جمله آنان می توان به عارف شهیر و پرآثار، صدرالدین ابوالفتح سید محمد حسینی، مشهور به خواجه بنده نواز و خواجه گیسو دراز (۷۲۱-۸۲۵ق) اشاره کرد.[۲۸]

تشیع در دوره بیدر

احمد شاه اول؛ برادر فیروزشاه و نهمین سلطان بهمنی (حکومت: ۸۲۴-۸۳۷ق) پایتخت را به بیدَر منتقل و آن را محمدآباد نامید.[۲۹]

گزارش‌ها حکایت از آن دارند که احمد با حمایت شیعیان به ویژه تاجری شیعه به نام خلف حسن بصری به سلطنت رسید[۳۰] و به صورت رسمی به مذهب تشیع گرویده بود؛ ولی نسبت به مذهب دیگران، سخت‌گیری نمی‌کرد.[۳۱] حمایت او از شیعیان را سبب موج دیگری از مهاجرت شیعیان به دکن دانسته‌اند.[۳۲] خود او نیز تعداد قابل توجهی از عالمان و سادات را به دکن دعوت کرد. برای نمونه او شاه نعمت‌الله ولی را به دکن دعوت کرد؛ ولی شاه نعمت‌الله یکی از شاگردان خود را به نام «ملا قطب‌الدین» و نوه خود «میر نورالله» را به دربار او فرستاد.[۳۳] احمدشاه یک دختر خود را به تزویج نورالله و دختر دیگر خود را به تزویج برادرش، محب‌الدین حبیب‌الله درآورد. پس از درگذشت شاه نعمت‌الله ولی (۸۳۴ق) فرزند و جانشینش؛ برهان‌الدین خلیل‌الله با دو تن از پسرانش راهی دکن شد.[۳۴] با مهاجرت برهان‌الدین به شهر بیدر، این شهر برای بیش از سه قرن مرکز سلسلهٔ نعمت‌اللهی قرار گرفت؛ به گونه‌ای که در حدود سال ۱۱۸۴ق رضا علی‌شاه دکنی، بیست و هشتمین قطب سلسله نعمت‌اللهی، سید میر عبدالحمید، معروف به معصوم علی‌شاه را به ایران اعزام و تصوف را در آنجا احیا کرد.[۳۵] دعوت از شاعران در دوره احمدشاه دوم (حکومت: ۸۳۷-۸۶۱ق) نیز ادامه پیدا کرد و او یک ایرانی متولد طوس به نام نظیری را ملک‌الشعرای دربار خود کرد.[۳۶]

گسترش روزافزون شیعیان سبب گردید تا در دوره محمدشاه سوم (حکومت: ۸۶۷-۸۸۷ق)، محمود گاوان مشهور به خواجه جهان را به وزارت برگزید.[۳۷] منابع او را خواجه‌ای وارسته، دانشمندی فرزانه، سیاستمداری مدبر، فرماندهی مقتدر، ادیبی با کمال و یکی از سه فرد برجسته و مؤثر در میان شخصیت‌های سیاسی علمی، شیعی و ایرانی در دکن توصیف کرده‌اند.[۳۸] و بدین سان، حکومت بهمنیان، سبب رسوخ تشیع در فرهنگ بومی هند شد به گونه‌ای که کمتر از یکصد سال بعد، اولین حکومت تمام شیعی دکن یعنی عادل‌شاهیان(حکومت: ۸۷۶-۱۰۹۶ق) ظهور کرد.[۳۹]

گستره جغرافیایی، نظامی و اقتصادی

قلمرو بهمنیان و موقعیت پایتخت‌های ایشان

بیشترین گستره جغرافیایی که برای بهمنیان ثبت شده، از خلیج بنگال در شرق تا دریای غرب در غرب و از سرزمین ویجانگر در جنوب تا گجرات در شمال است که با سرزمین مالوا و وَرانگل هم مرز بود.[۴۰]

ارتش بهمنیان از مقدار قابل توجهی شیعه و سنی تشکیل شده بود.[۴۱] شیعیان از ایرانی‌ها، ترک‌ها، مغول‌های مهاجر از آسیای میانه تشکیل شده و سنیان از سنی‌مذهبان جنوب هند و مزدوران حبشی سازمان یافته بودند.[۴۲]

اقتصاد بهمنیان مبتنی بر غنایم جنگی و مالیات اراضی بود.[۴۳] بهمنیان نخستین حکومت هندی بودند که با عثمانیان رابطه سیاسی برقرار کرده و نمایندگانی به مصر گسیل داشتند.[۴۴]

با توجه به علاقه شدید بهمنیان به عمران و آبادانی، آثار بسیاری از آن دوره بر جای مانده است.[۴۵] معماری دوره گلبرگه تلفیقی از سبک معماری اسلامی، ایرانی و هندی است. مانند مسجد جامع گلبرگه، مسجد شاه بازار و مقبره گیسودراز که بیشتر معماری اسلامی ایرانی در آن نمود یافته است.[۴۶] مقبره فیروز نیز نمونه جالبی از تلفیق معماری هندی با معماری اسلامی است.[۴۷] در دوره بیدر با ورود مهاجران ایرانی به دکن، ویژگی‌های معماری ایرانی بروز و ظهور بیشتری در نماها پیدا کرد.[۴۸]

زوال بهمنیان

در دوران اوج بهمنیان در زمان وزارت محمود گاوان، او برای ثبات بیشتر حاکمیت، کاستن اختلاف‌ها و موازنه قوا، مناصب دولتی را میان دکنیان و آفاقیان تقسیم کرده بود.[۴۹] پس از دوران خواجه محمود، درگیری‌ها و اختلافات شدت یافت.[۵۰] حکمرانان محلی متمرد شده و خود را حاکمان مستقل خواندند. شاه با از دست دادن بخش عمده‌ای از قدرت خویش، بازیچه دست آنان شد. سرانجام کلیم‌الله آخرین پادشاه بهمنی از سوی امیر بریدی خلع و سرزمینش میان قطب‌شاهیان، نظام‌شاهیان، عادل‌شاهیان، بریدشاهیان و عمادشاهیان تقسیم شد.[۵۱]

پانویس

  1. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۶.
  2. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  3. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  4. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  5. هالیستر، تشیع در هند، ۱۳۷۳ش، ص۱۱۵.
  6. کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ش، ص۱۱.
  7. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۰.
  8. کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ش، ص۱۱.
  9. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  10. کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ش، ص۱۲.
  11. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۶.
  12. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  13. نجاتی حسینی، نقش علمای شیعه در گسترش تشیع در هند از حمله مغول تا پایان دوره صفویه، ۱۳۹۵ش، ص۱۲۱.
  14. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۷.
  15. هالیستر، تشیع در هند، ۱۳۷۳ش، ص۱۱۶.
  16. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  17. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۰.
  18. هندوشاه، تاریخ فرشته، ۱۳۸۸ش، ج۲، ص۲۴۳.
  19. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۰.
  20. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۰.
  21. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۰.
  22. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۰.
  23. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۷.
  24. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۱.
  25. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۸.
  26. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  27. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۹.
  28. رضوی، تاریخ تصوف در هند، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۳۰۴-۳۱۱.
  29. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۳۹۶.
  30. نجاتی حسینی، نقش علمای شیعه در گسترش تشیع در هند از حمله مغول تا پایان دوره صفویه، ۱۳۹۵ش، ص۱۲۲.
  31. هالیستر، تشیع در هند، ۱۳۷۳ش، ص۱۱۷.
  32. نجاتی حسینی، نقش علمای شیعه در گسترش تشیع در هند از حمله مغول تا پایان دوره صفویه، ۱۳۹۵ش، ص۱۲۲.
  33. کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ش، ص۳۳.
  34. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۴۰۴.
  35. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۱.
  36. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۲.
  37. کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ش، ص۳۰.
  38. قلی قرایی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، ۱۳۸۷ش، ص۲۳.
  39. نجاتی حسینی، نقش علمای شیعه در گسترش تشیع در هند از حمله مغول تا پایان دوره صفویه، ۱۳۹۵ش، ص۱۲۲.
  40. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  41. هالیستر، تشیع در هند، ۱۳۷۳ش، ص۱۱۶.
  42. هالیستر، تشیع در هند، ۱۳۷۳ش، ص۱۱۶.
  43. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  44. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  45. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  46. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  47. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  48. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  49. سمیعی، «بهمنیان»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، ص۲۱۹-۲۲۱.
  50. هالیستر، تشیع در هند، ۱۳۷۳ش، ص۱۲۴.
  51. رضوی، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ۱۳۹۶ش، ج۱، ص۴۱۶-۴۱۸.

منابع

  • رضوی، سید اطهرعباس، تاریخ اجتماعی – فکری شیعه اثناعشری در هند، ترجمه معتمدی، منصور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۶ش.
  • رضوی، سید اطهرعباس، تاریخ تصوف در هند، ترجمه منصور معتمدی، منصور، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۰ش.
  • سمیعی، مجید، «بهمنیان»، در دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش.
  • قلی قرایی، سید علی، «مقدمه»، در میرمحمدمومن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، تالیف سید محی‌الدین قادری، ترجمه عون علی جارَوی، قم، مورخ، ۱۳۸۷ش.
  • کرمی، مجتبی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۳ش.
  • نجاتی حسینی، راضیه، نقش علمای شیعه در گسترش تشیع در هند از حمله مغول تا پایان دوره صفویه، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۵ش.
  • هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳ش.
  • هندوشاه استرآبادی، محمدقاسم بن غلامعلی، تاریخ فرشته، به تصحیح و تعلیق محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۸ش.