یوسف عادلشاه

از ویکی شیعه

یوسُفْ عادِلْشاه ساوی (۸۴۸-۹۱۶ق)، از شاهزادگان عثمانی و مؤسس سلسلۀ عادل شاهیان دکن. وی از ترس برادر خود، از عثمانی به ایران گریخت و در ایران توسط پیروان شیخ حیدر صفوی به مذهب شیعه گروید، وی سپس به هند رفت و به دربار شاهان بهمنی راه یافت.

پس از کشته شدن محمود گاوان و مرگ محمدشاه سوم بهمنی، حکومت بهمنیان نابسامان گردید. وی از فرصت استفاده کرد و در بیجاپور عَلم استقلال برافراشت و در سال ۸۹۷، به یوسف عادلشاه ملقب گردید.

وی نخستین سلطانی بود که در هندوستان، به شیعۀ امامیه رسمیت بخشید و هم‌زمان با شاه‌ اسماعیل در ایران، شیعه را مذهب رسمی سلطنت خود اعلام نمود.

او در مذهب رسمی تعصب نشان نمی‌داد: سبّ و لعن خلفا و صحابه را منع کرد، اهل سنّت را وادار به ترک مذهب نکرد و حتی به امرای سنّی اجازه داد در مناطق تحت امر خویش شیوۀ اهل‌سنّت را رعایت کنند. در سلطنت او میان علمای شیعه و اهل سنّت بحث و تبادلنظر برقرار بود.

او در راه مذهب شیعه، سرمایۀ کلانی صرف کرد، سرانجام پس از بیست سال سلطنت، در ۹۱۶ق درگذشت. و در جوار مقبرۀ مراد خود (شیخ چندا)، در قصبه کرکی به خاک سپرده شد. شیخ چندا شیعی مذهب بود و نسب خود را به امام سجاد(ع) می‌رساند.

ولادت و درگذشت

او به یوسف عادلشاه ساوی/ سوایی مشهور بود[۱] هفت‌ساله بود که پدرش درگذشت؛ بنابراین، احتمالاً در ۸۴۸ق به دنیا آمده است.[۲]

پدر او سلطان مراد دوم عثمانی (ﺣﮑومت:۸۰۶۸۵۵ق) بود[۳] به نظر برخی، یوسف، غلامی گرجی بود که به محمود گاوان فروخته شد.[۴]

یوسف عادلشاه با ادب و هنر آشنا بود و در نوشتن خط نستعلیق، و عروض و قافیه مهارت داشت. وی از فضلا و هنرمندان حمایت، و ایشان را به بیجاپور دعوت می‌کرد.[۵]

یوسف عادلشاه، پس از بیست سال سلطنت، در ۹۱۶ق درگذشت. او را در جوار مقبرۀ شیخ چندا در قصبۀ کرکی دفن کردند. شیخ چندا شیعه مذهب بود و عادلشاه به وی ارادت داشت.[۶]

ورود به ایران

فرزند و جانشین سلطان‌ مراد، سلطان محمد فاتح (ﺣﮑومت: ۸۵۵-۸۸۶ق)، تصمیم گرفت تا شاهزادگان عثمانی را به قتل برساند[۷]، اما یوسف که هفت‌ساله بود، به کمک مادر و اقوام مادری‌اش از عثمانی به ایران گریخت و به شهر ساوه رفت.[۸]

خواجه عمادالدین محمود گرجستانی، تاجر ساکن ساوه، یوسف را همراه خود به ایران آورد و او را نخست به اردبیل و سپس به ساوه برد و در ساوه وی را، همراه فرزندان خود، به مکتب فرستاد و او در آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت.[۹]

گرویدن به مذهب شیعه

یوسف در ۸۶۴ق، به دلیل درگیری با خویشاوندان حاکم ساوه، ساوه را ترک کرد و چندی را در قم، کاشان، اصفهان و شیراز گذراند و با کمک پیروان شیخ حیدر صفوی، به مذهب شیعه گروید[۱۰]

ورود به هند

یوسف عادلشاه به هند رفت[۱۱] در آغاز، او به بندر دابل وارد شد و همراه عمادالدین گرجستانی به احمد آباد بیدر رفت. عمادالدین، او را نزد خواجه برد و محمود گاوان نیز از او حمایت کرد.[۱۲] یوسف از این طریق در سلک غلامان ترک پادشاه بهمنی درآمد و به دربار محمد شاه بهمنی (ﺣﮑومت:۸۶۷۸۸۷ق) راه یافت. او را به عزیزخان، میرآخور دربار، سپردند. پس از مرگ عزیزخان، به سفارش محمود گاوان، به وی منصب ششصدی و ریاست (داروغه‌گی) اصطبل شاهی داده شد.[۱۳]

یوسف پس از چندی، به سبب اختلاف با قائم‌مقام خود، از آن مقام کناره گرفت و به خدمت نظام‌الملک ترک، از امرای بهمنی، درآمد و در سایۀ توجهات او، منصب پانصدی و لقب عادلخانی را به دست آورد. سپس همراه نظام‌الملک، برای جنگ با راجپوت‌ها، به برار رفت؛ نظام‌الملک کشته شد و یوسف عادلخان فرماندهی را به دست گرفت. وی راجپوت‌ها را شکست داد، برار را تصرف کرد، غنایم شایانی نزد شاه‌بهمنی برد و به پاداش این فتح، منصب هزاری گرفت و طرفدار بیجاپور شد.[۱۴]

ملقب شدن به عادلشاه

در ۸۷۷ق، محمود گاوان او را حاکم دولت‌آباد کرد[۱۵] او در این دوره به‌عنوان فرمانده نظامی، در فتوحات مناطق گوناگون، در لشکر بهمنیان حضور داشت. پس از کشته شدن محمود گاوان و مرگ محمدشاه سوم بهمنی، حکومت بهمنیان نابسامان گردید. یوسف امرای غریب و دربار بهمنی را به خود جلب کرد. وی در بیجاپور عَلم استقلال برافراشت و از رود بهوره تا بیجاپور را تصرف کرد. در ۸۹۷ق، به نام او خطبه خوانده شد و وی به یوسف عادلشاه ملقب گردید.[۱۶]

تشیع مذهب رسمی سلطنت

یوسف عادلشاه به شکرانۀ به‌دست آوردن حکومت، و هم‌زمان با اینکه شاه‌اسماعیل مذهب شیعه را در ذی الحجه ۹۰۸ق در ایران رسمی اعلام کرد، در مسجد جامع ارگ بیجاپور،شیعه را مذهب رسمی سلطنت خود اعلام نمود.

وی نخستین سلطانی بود که در هندوستان، به شیعه امامیه رسمیت بخشید.[۱۷] وی از علمای شیعه، چون سیداحمد هروی، دعوت کرد به بیجاپور بروند.[۱۸]

مدارا با اهل سنت

او در مذهب رسمی تعصب نشان نمی‌داد: سبّ و لعن خلفا و صحابه را منع کرد[۱۹]، میان علمای شیعه و اهل سنّت بحث و تبادل‌ نظر برقرار بود، اهل سنّت را وادار به ترک مذهب نکرد و حتی به امرای سنّی اجازه داد در مناطق تحت امر خویش شیوۀ اهل‌سنّت را رعایت کنند.[۲۰]

خطبه خوانی به سبک امامیه

سیاست‌های مذهبی او مانع اختلاف سیاسی با پادشاه بهمنی (سلطان‌محمود، ﺣﮑومت:۸۸۷ ۹۲۴ق) و حاکمان سنّی مذهب چون احمد نظام‌الملک عین‌الملک بحری حاکم احمدنگر (ﺣﮑومت:۸۹۶۹۱۴ق) و قاسم برید شاهیان حاکم بیدر (ﺣﮑومت:۸۹۷۹۱۰ق) نشد.[۲۱]

این امیران و قطب الملک از گلکنده بر ضد یوسف عادلشاه لشکر کشیدند و سلطان محمودشاه بهمنی نیز، به بهانۀ دفاع از مذهب، همراه آنان شد، اما خواهان پایان دادن به استقلال یوسف عادلشاه بود.

عادلشاه که توان مقابله با سلطان بهمنی و متحدانش را نداشت، نزد عمادالملک (ﺣﮑومت:۸۹۰۹۱۰ق)، مؤسس عمادشاهیان، در برار رفت. به پیشنهاد عمادالملک، در بیجاپور به نام اهل سنّت خطبه خواندند.او به نظام‌الملک و قطب‌الملک نیز نامه‌ نوشت مبنی بر اینکه امیر برید قصد دارد بیجاپور را تصرف نماید. لذا، آنان شبانه اردوگاه را ترک کردند. امیر برید که تنها مانده بود، پس از تحمل خساراتی، جنگ را ترک کرد. عادلشاه نیز به بیجاپور رفت و بار دیگر به شیوۀ امامیه خطبه خواند.[۲۲]

عادلشاه پس از غلبه بر مشکلات حکومتی و جلب رضایت عین‌الملک کنعانی و کمال‌خان دکنی و فخرالملک ترک، سیداحمد هروی را همراه هدایا و پیام تبریک و نامه‌ای مبنی بر رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع در بخشی از دکن، نزد شاه اسماعیل صفوی فرستاد.[۲۳]

خدمات به تشیع

او افزون بر اینکه شیعه را مذهب رسمی سلطنت خود اعلام کرد در راه این مذهب سرمایۀ کلانی صرف کرد. وی مبلغ هنگفتی به کربلا و نجف فرستاد و نیز برای ادای دین به تاجر ساوه‌ای، عمادالدین، در آغاز سلطنت خود، مبلغ چشمگیری برای برپایی مسجد ساوه فرستاد.[۲۴]

در دورۀ او بیجاپور پناهگاه امنی برای علما، سربازان و هنرمندان ایرانی و ترک و عراقی شد. شیخ چندا مراد یوسف‌شاه بود که خود را نسل چهلم امام زین‌العابدین (ع) می‌دانست و در بیجاپور پیروان بسیار داشت.[۲۵]

پانویس

  1. فرشته، ج۲، ص‌۴
  2. نک: فرشته، ج۲، ص‌۳؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۶۹
  3. فرشته، ج‌۲، ص‌۲، ۴؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۶۷
  4. نهاوندی، ج‌۲، ص‌۴۰۵؛ هروی، ج‌۳، ص‌۷۷؛ اطهر رضوی، ص‌۱۱۲؛ هالیستر، ص‌۱۱۲
  5. فرشته، ج‌۲، ص‌۱۳
  6. فرشته، ج‌۲، ص‌۱۳۱۴؛ خافیخان، ج‌۳، ص۲۸۰
  7. فرشته ج‌۲، ص‌۲، ۴؛ خافیخان ج‌۳، ص‌۲۶۷
  8. فرشته،ج‌۲، ص‌۲؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۶۷۲۶۹؛ نوراللّه‌بن محمدعلی حسینی، ص‌۴
  9. فرشته، ج‌۲، ص‌۳؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۶۷۲۶۹
  10. فرشته، ج‌۲، ص‌۳؛ خافیخان ج‌۳، ص‌۲۶۷۲۶۹؛هالیستر، ص۱۱۲.
  11. فرشته، ج‌۲، ص‌۳؛ خافیخان ج‌۳، ص‌۲۶۷۲۶۹؛هالیستر، ص۱۱۲
  12. اطهر رضوی، ج‌۱، ص‌۱۱۲؛ هالیستر، ص‌۱۱۲
  13. فرشته، ج‌۴، ص‌۳۴؛ خافیخان، ج‌۳، ص۲۷۰۲۷۱؛ اطهر رضوی، ج‌۱، ص۱۱۲
  14. فرشته، ج‌۲، ص‌۴؛ اطهر رضوی، ج‌۱، ص‌۲۶۲
  15. اطهر رضوی، ج‌۱، ص‌۲۶۲
  16. فرشته، ج۲، ص۴؛ خافیخان، ج۳، ص‌۲۷۱؛ قاضی نوراللّه شوشتری، ص‌۴
  17. فرشته، ج‌۲، ص‌۱۱؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۷۵۲۷۷؛ میرعالم، ج‌۱، ص‌۴۳
  18. اطهررضوی، ج‌۱، ص‌۲۶۳
  19. فرشته، ج‌۲، ص‌۱۱؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۷۸
  20. فرشته، ج۲، ص‌۱۱؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۷۷؛ میرعالم، ج‌۱، ص‌۴۵؛ هالیستر، ص‌۱۱۳
  21. خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۷۸
  22. فرشته، ج‌۲، ص‌۱۲؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۷۸؛ میرعالم، ج‌۱، ص‌۲۶۲۸؛ اطهر رضوی، ج‌۱، ص‌۲۶۴۲۶۵
  23. فرشته، ج۲، ص۱۲؛ خافیخان، ج‌۳، ص۲۸۰؛ میرعالم،ج‌۱، ص‌۴۴؛ اطهر رضوی، ص‌۱۱۲
  24. فرشته، ج‌۲، ص‌۶؛ خافیخان، ج‌۳، ص‌۲۷۲؛ اطهر رضوی، ج‌۱، ص‌۱۱۲۱۱۳
  25. اطهر رضوی، ج‌۱، ص‌۲۶۶

یادداشت

منابع

  • خافی‌خان، منتخب‌اللباب، چاپ ولزلی‌هیگ، دبلین، بی‌تا.
  • ملاقاسم فرشته، تاریخ فرشته، بمبئی، ۱۸۶۸ق.
  • احمدبن محمد مقیم‌هروی، طبقات اکبری، چاپ محمد هدایت‌حسین، بنگال، بی‌تا.
  • نورالله‌بن محمدعلی حسینی (شوشتری)، تاریخ علی عادلشاهی، چاپ شریف‌النساء انصاری، حیدرآباد، ۱۹۹۱ق.
  • میرعالم،‌ حدیقة‌العالم، حیدرآباد، ۱۳۰۹ق.
  • Saiyid Athar Abbas Rizivi, Asocio – Intellectual History of the Isna’Asharıs shi’is In India; Astralia 1986.
  • Johon Norman Hollister, The shi’a of India, New Delhi 1979.

پیوند به بیرون