شکر

مقاله قابل قبول
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ناقص
از ویکی شیعه
اخلاق
آیات اخلاقی
آیات افکآیه اخوتآیه اطعامآیه نبأآیه نجواآیه مشیتآیه برآیه اصلاح ذات بینآیه ایثار
احادیث اخلاقی
حدیث قرب نوافلحدیث مکارم اخلاقحدیث معراجحدیث جنود عقل و جهل
فضایل اخلاقی
تواضعقناعتسخاوتکظم غیظاخلاصخشیتحلمزهدشجاعتعفتانصافاصلاح ذات البینعیب‌پوشی
رذایل اخلاقی
تکبرحرصحسددروغغیبتسخن‌چینیتهمتبخلعاق والدینحدیث نفسعجبعیب‌جوییسمعهقطع رحماشاعه فحشاءکفران نعمت
اصطلاحات اخلاقی
جهاد نفسنفس لوامهنفس امارهنفس مطمئنهمحاسبهمراقبهمشارطهگناهدرس اخلاقاستدراج
عالمان اخلاق
ملامهدی نراقیملا احمد نراقیمیرزا جواد ملکی تبریزیسید علی قاضیسید رضا بهاءالدینیسید عبدالحسین دستغیبعبدالکریم حق‌شناسعزیزالله خوشوقتمحمدتقی بهجتعلی‌اکبر مشکینیحسین مظاهریمحمدرضا مهدوی کنی
منابع اخلاقی
قرآننهج البلاغهمصباح الشریعةمکارم الاخلاقالمحجة البیضاءرساله لقاءالله (کتاب)مجموعه وَرّامجامع السعاداتمعراج السعادةالمراقبات

شُکر سپاسگزاری و قدردانی زبانی و عملی از نعمت‌های خدا است. عارفان مسلمان، شکر را به سه نوع زبانی، قلبی(علمی) و عملی تقسیم می‌کنند. شکر زبانی اعتراف گفتاری به نعمت، شکر قلبی دانستنِ نعمت از خدا و شکر عملی اطاعت در رفتار و کردار از بخشنده نعمت (مُنعِم) است.

بنابر آیات قرآنی، شکر به نفع خود انسان است و شکر یا ناسپاسی، هیچ نفع یا ضرری برای خداوند ندارد؛ زیرا خدا از انسان و افعال او غنی و بی‌نیاز است. بر همین اساس، شکر نعمت باعث برکت و افزون شدن آنها می‌شود. امام علی(ع)، شکر را نشانه ایمان و تقوا و مایه برکت و حفظ نعمت‌ها خوانده است.

مفهوم‌شناسی

شکر در لغت به معنای شناخت احسان و نیکوکاری و انتشار آن است[۱] و در اصطلاح، به معنای به‌یادآوری و شناخت نعمت‌های خدا و اظهار قلبی و زبانی و عملی آنهاست.[۲] در زبان فارسی، غالبا کلمه «سپاسگزاری» معادل «شکر» انگاشته می‌شود که معادل دقیقی نیست.

برخی نویسندگان، در کنار شکر لغوی، از شکر عرفی هم سخن گفته‌اند. شکر لغوی اعم از شکر عُرفی است، چرا که هم شکر و سپاس خدا و هم غیر او را دربرمی‌گیرد، اما شکر عرفی فقط به معنای تشکر از نعمت‌های الهی است. یعنی، بین این دو نوع شکر نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است.[۳][یادداشت ۱]

در آیاتی از قرآن، از جمله «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ»[۴] یا «لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ‌ أَمْ أَكْفُرُ‌»[۵]، شکر در برابر کفر آمده است؛ زیرا از معانی کفر، پوشانیدن است و گویی کافر بر نعمت‌های الهی پرده می‌کشد و مومن با شکر خود، از آنها پرده بر می‌دارد و به آنها اعتراف می‌کند. معنای اعتراف به نعمت نیز در کلمه شکر نهفته است و شکر، همراه با نوعی تعظیم، اعتراف و نیز یادآوری نعمت و اظهار آن است و ضد آن کفر به معنای نسیان و پوشاندن نعمت است.[۶]امام صادق(ع) در حدیث مشهوری که لشگریان عقل و جهل را شمارش کرده «شکر» را از لشگریان عقل و ضد آن یعنی «کُفران» را از لشگریان جهل برشمرده است.«الشُّكْرُ وَ ضِدَّهُ الْكُفْرَانَ». [۷]

در قرآن

در شش آیه از قران کریم، خداوند از مومنین سپاسگزاری کرده است.در سه آیه( سوره فاطر ۳۰و۳۴ و سوره شوری ۲۳) خداوند خودش را با عنوان «غفور شکور»(آمرزنده و قدرشناس) معرفی کرده است و در یک آیه( سوره تغابن۱۷) به عنوان «شکور حلیم» (سپاس‌پذير بردبار)و در دو آیه( سوره بقره۱۵۸و سوره نساء ۱۴۷) به عنوان «شاکر علیم»(سپاس‌پذير [=حق‌شناس‌] دانا) [۸] افزون بر این آیات در دو آیه نیز سعی و تلاش بندگان را مورد عنایت قرار داده واز آنان حق شناسی کرده است. سوره اسراء آیه۱۹وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براى آن بكند و مؤمن باشد، آنانند كه تلاش آنها مورد حق‌شناسى واقع خواهد شد.و سوره انسان آیه۲۲ إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا اين [پاداش‌] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است. [۹]

علامه طباطبایی مفسر بزرگ شیعه در تفسیر آیه ۱۹ سوره اسراء می‌گوید: مشکور بودن سعی وتلاش آخرت خواهان از سوی خداوند این‌گونه است که خداوند عمل چنین کسانى را به بهترین وجه قبول نموده وکوشش آنان را مى‌ستاید وستایش خدا در برابر عمل بنده ، عبارت است از تفضل او بر بنده‌اش . و پاداش نیکی که به بنده اش مى‌دهد، تفضلى است بر بنده‌اش و گرنه وظیفه بنده، بندگى مولاى خویش است ونباید خود را طلبکار مولایش بداند، پس ثواب دادن، تفضل مولا است ، و ثناخواندنش بر بنده، تفضلى است دیگر؛ و برای همین است که خداوند داراى بخشش بزرگ است (واللّه ذوالفضل العظیم ) [۱۰]


موضوعات شکر در قرآن

برخی از متعلقات یا موضوعات شکر در قرآن عبارتند از:

  1. نعمت‌های مادی[۱۱]
  2. دین و یکتاپرستی[۱۲]
  3. خدا و والدین[۱۳]
  4. عفو و بخشایش خدا[۱۴]
  5. نجات از بلایا[۱۵]
  6. علم[۱۶]

نتایج شکرگزاری یا کفران نعمت

بنابر قرآن کریم[۱۷]، شکر به نفع خود انسان است و شکر یا ناشکری، هیچ نفع یا ضرری به خدا نمی‌رساند؛ زیرا خدا غنی و بی‌نیاز از نفعی است و بزرگتر از این است که انسان با ناشکری، ضرری به او برساند. در برابر، انسان از شکر سو می‌برد و شکر نعمت‌ها باعث برکت آنها می‌شود.[۱۸] همچنین شکر سبب هدایت به راه راست می‌شود.[۱۹] و در مقابل، عدم شکرگزاری باعث عذاب می‌شود.[۲۰]

در روایات

عن عبد العظيم بن عبد الله الحسنى عن محمود بن أبي البلاد قال سمعت الرضا عليه السلام يقول من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر عز وجل عبدالعظیم حسنی از محمود بن ابى البلاد نقل کرده كه گفت‌از امام رضا(ع) شنيدم كه فرمودهرکس از مخلوقینی که واسطه‌ دریافت‌‌ نعمتی‌ شده‌اند‌ شكرگزارى‌ نکند از‌خدا شكرگزارى نكرده است.

عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۲۷

امام علی (ع)، سپاسگزاری را نشانه ایمان[۲۱] و تقوا،[۲۲] مایه ابتلا و آزمایش،[۲۳] زیور توانگری،[۲۴] مایه فزونی[۲۵] و حفظ نعمت‌ها[۲۶] بیان می‌کند و از وی نقل شده است که مسلمان باید در هر حال شکرگزار باشد.[۲۷] امام علی، عبادت کسانی که خدا را از روی سپاسگزاری عبادت می‌کنند، عبادت آزادگان می‌نامند.[۲۸] و شکر و سپاسِ غلبه بر دشمن را، گذشت از او بیان می‌کند.[۲۹]

امام علی(ع) در نامه خود به حارث بن عبدالله همدانی، یکی از راه‌های شکرگزاری را تامل کردن در مورد افرادی بیان می‌کند که انسان از او برتر است.[۳۰] درباره زهد از امام اول شیعیان نقل شده است: زهد، کوتاهی آرزو و شکر نعمت‌هاست.[۳۱] او شکرگزاری را مانع عیب‌جویی از دیگران بیان می‌کند.[۳۲]

بر اساس روایتی از امام سجاد(ع)، باید از واسطه نعمت‌ها هم قدردانی کرد. ایشان می‌فرماید: روز قیامت خداوند به بعضی از بندگانش می‌گوید: آیا شکر فلان کس را به جای آوردی؟ آن بنده عرض می‌کند: خدایا من شکر تو را به جای آوردم. خداوند می‌فرماید: چون شکر او را به جا نیاوردی شکر مرا هم به جا نیاورده‌ای. سپس افزود شکرگزارترین شما در پیشگاه خدا کسی است که از مردم بیشترین قدردانی را به عمل آورد.[۳۳] در نقل‌ها آمده امام صادق(ع) از مسجد خارج شد و متوجه شد مرکب او گم شده، فرمود: اگر خدا آن را به من بازگرداند به گونه‌ای خدا را شکر می‌کنم که حق شکر او است. راوی گفت: طولی نکشید که آن مرکب را آوردند. پس حضرت فرمود: «الحمدلله». پس شخصی به حضرت گفت: فدایت گردم آیا این طور نیست که فرمودید به گونه‌ای خدای متعال را شکر می‌کنم که حق شکر اوست؟ حضرت فرمودند: آیا نشنیدی از من که گفتم «الحمد لله»؟[۳۴][یادداشت ۲]در روایت دیگری در ادامه آمده است که امام پس از این فقط به گفتن الحمدلله اکتفا کرد و افزود: ما تَرَكْتُ وَ لا بَقَّیْتُ شَیْئاً جَعَلْتُ كُلَّ أَنْواعِ الْمَحامِدِ للهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَما مِنْ حَمْد إِلاّ هُوَ داخِلٌ فیما قُلْتُ چیزى [از حمد خدا] را فراموش نكردم و فرو نگذاشتم. همه حمد و ستایش ها را به خداوند عزّوجل اختصاص دادم؛ زیرا هیچ حمد و ستایشى نیست مگر آنكه در حمدى كه من بر زبان آوردم داخل می گردد.[۳۵] در روایت دیگری از امام صادق(ع) است که فرمود: «تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» همه شکر و شکر کامل این است که انسان بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ». [۳۶]

از دیدگاه عرفا

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَ‌بُّکمْ لَئِن شَکرْ‌تُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ وَلَئِن کفَرْ‌تُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (ترجمه: و آنگاه که پروردگارتان اِعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، [نعمت‌] شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.)

سوره ابراهیم، ۷، ترجمه فولادوند.

یکی از ارکان اساسی در معنای شکر، شناخت و معرفت نعمت است، زیرا راهی است برای شناخت مُنعِم.[۳۷] یعنی وقتی بنده دانست که هر نعمتی فقط از جانب خداست، در واقع او را شکر کرده است.[۳۸] لذا، عزالدین کاشانی[۳۹] آن را نقطه آغاز شکر دانسته است و دیگر عرفا،[۴۰] دانستن نعمت از خدا را اصل شکر دانسته‌اند. بر این اساس، شکر، رؤیت منعِم است نه رؤیت نعمت.[۴۱]

خواجه عبدالله انصاری[۴۲] به معانی سه‌گانه معرفت نعمت و قبول نعمت و ثنای آن، و غزالی[۴۳] به علم، حال (شادمانی قلبی از نعمت) و عمل، که در واقع هر دو نوع معنا بر هم منطبق‌اند، اشاره کرده‌اند. برخی عرفا[۴۴] شکر نعمت را مشاهده بخشش همراه با نگه داشت حرمت، و برخی دیگر[۴۵] آن را اعتراف به نعمتِ منعِم و اقرار به ربوبیت او همراه با خضوع و فروتنی معنا کرده‌اند.

اقسام شکر

مَّا یفْعَلُ اللَّـهُ بِعَذَابِکمْ إِن شَکرْ‌تُمْ وَآمَنتُمْ وَکانَ اللَّـهُ شَاکرً‌ا عَلِیمًا (ترجمه: اگر سپاس بدارید و ایمان آورید، خدا می‌خواهد با عذاب شما چه کند؟ و خدا همواره سپاس‌پذیر [=حق‌شناس‌] داناست.)

سوره نساء، ۱۴۷، ترجمه فولادوند.

عرفا عموماً شکر را به سه بخش زبانی، قلبی(علمی) و عملی تقسیم می‌کنند.[۴۶] شکر زبانی اعتراف به نعمت، شکر قلبی دانستنِ نعمت از خدا، و شکر عملی اطاعت از منعم است.[۴۷] قشیری و جیلانی[۴۸] شکر قلبی را با عبارت ِملازمت بر بساط شهود با نگاهداشت حرمت، تعریف کرده‌اند. عزالدین کاشانی[۴۹] اعتراف قلبی وزبانی را کمال شکر و ابن عربی[۵۰] شکر علمی یا قلبی را «حق الشکر» دانسته‌اند. عرفا[۵۱] شکر عملی را با اعضا و جوارح میسردانسته‌اند که به معنای به کار بردن نعمت‌های الهی در جهت اطاعت خدا و عصیان نکردن به وسیله آنهاست، به- طوری که شکر هر عضو باید متناسب با آن هدفی باشد که برای آن آفریده شده است. نیز از جنید نقل کرده‌اند: «شکر، نافرمانی نکردن خداست به وسیلۀ نعمت هایش»[۵۲]

ابو حامد محمد غزالی صرف کردن نعمت در جهت طاعت را شرط شکر دانسته و نیز از نظر او شکر تعظیم و بزرگداشت منعم است، اما این تعظیم باید همچون حائل و مانعی او را از معصیت و نافرمانی منعِم بازدارد.[۵۳] ابن عربی[۵۴]آیه ۱۳ سورۀ سبأ(اِعملوا آل داود شکراً و قلیلٌ من عبادی الشَکور:ای آل داود شکرِ [این نعمت ها] را به جای آورید ولی عدۀ کمی از بندگان من شکرگزارند) را دلیلی بر شکر عملی دانسته است. برخی از عرفا[۵۵] شکر (عملی) را بر دو نوع تقسیم کرده‌اند: شکر عوام «بر خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها»، وشکر خواص «بر واردات قلبی و معنوی بر قلوب». عبدالرزاق کاشانی[۵۶] شناخت نعمت، قبول و عمل به آن را شکر عامه و اشتغال به شهود را به جای شکر، شکر خاصه دانسته است.[۵۷]

اقسام شاکران

امام حسین(ع): شُکرُک لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ یقتَضی نِعمَةً آنِفَةً. (ترجمه: شکر تو بر نعمت گذشته، زمینه ساز نعمت آینده است.)

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۸۰

بر اساس تقسیمات سه گانه شکر، شاکران نیز بر سه قسم هستند: عالِمان، عابدان و عارفان. عالمان با گفتارشان، عابدان با افعالشان و عارفان با ایستادگی بر اعتقادشان نسبت به پروردگار، او را شکرمی گویند، چرا که آنان همه چیز را از خدا می‌دانند و هر آنچه انجام می‌دهند طاعت و عبودیت است.[۵۸] اموی[۵۹] از قول برخی اهل تحقیق، علم به ناتوانی در شکر را شکر عارفان نامیده است. تقسیمات دیگری نیز برای شاکر ذکر شده است، از جمله: مبطِلان و محِقّان[۶۰] و شاکران به قهر و شاکران به لطف.[۶۱]

عرفا شکر را نعمت و توفیقی از جانب خدا می‌دانند که مانند هر نعمت دیگری باید شکر آن به جا آورده شود. بر این اساس، شکرِ حق ممکن نیست، زیرا بنده برای هر نعمتی که از جانب خدا به او می‌رسد باید تا بی‌نهایت شکر کند و این خارج از طاقت بشر است. در نتیجه، عرفا معتقدند که آگاهی به عجز و ناتوانی در ادای شکر الهی، خود شکری دیگر است.[۶۲] در تأیید این مطلب اغلب عرفا[۶۳] به گفتگوی حضرت داود(ع) با خدا اشاره کرده‌اند، که گفت: «خدایا چگونه شکر تو را به جای آورم در حالی که هر شکر، نعمتی است از جانب تو بر من و خود محتاج شکری دیگر(شکرِ شکر)» خداوند فرمود:«الآن، مرا شکر کردی.»امام زین العابدین(ع) نیز در مناجات الشاکرین ناتوانی انسان برای شکر نعمت های الهی را یادآور شده زیرا که هر شکری خود نعمتی است که نیاز به شکر دیگر دارد و با این نگاه هیچگاه نمی توان خدا را کامل شکر کرد.[۶۴] [یادداشت ۳]از نظر روزبهان بقلی شیرازی[۶۵] شکر خدا هرگز امکان پذیر نیست، چرا که شکر به معنای معرفت پیدا کردن است و معرفت یافتن یعنی محیط شدن، و محیط شدن بر خدا غیر ممکن است، چون او قدیم است و ما حادث و شکر حادث بر قدیم ممکن نیست.

حقیقت شکر

امام علی(ع): أکثِر أن تَنظُرَ إلی مَن فُضِّلتَ عَلَیهِ، فإنَّ ذلِک مِن أبوابِ الشُّکرِ. (ترجمه: و بدان کس که از او برتری، فراوان بنگر تا بدین نگریستن سپاس نعمت داری و شکر آن بگذاری.)

نهج البلاغه، نامه ۶۹، ترجمه شهیدی

بروسوی[۶۶] رؤیت عجز از شکر را حقیقت شکر به شمار آورده است. برخی دیگر از عرفا[۶۷] حقیقت شکر را «ثنای محسن با ذکر احسانش» دانسته‌اند. به این معنا که بنده با به یاد آوردن احسان (نعمت) خدا به او، پروردگارش را می‌ستاید و لذا نقشبندی[۶۸] بنده را شَکور نامیده است. از نظر سهروردی[۶۹] حقیقت شکر آن است که بنده هر آنچه را که خدا برایش اقتضا کرده است نعمت بشمارد، حتی اگر به حکمت آن آگاه نباشد.

وجه دیگری که در تأویل عبارت «ثنای محسن با ذکر احسانش» وجود دارد، شکری است که خداوند در مقابل شکر بنده به جا می‌آورد و آن با قبول اطاعت بنده و نعمت دادن به اوست،[۷۰] لذا خداوند را نیز شَکور نامیده‌اند[۷۱] و برخی شکر خدا از بنده را، دادن پاداش زیاد در برابر عمل اندک دانسته‌اند.[۷۲] تعبیر عین القضاه[۷۳] از شَکور این است که هر گاه بنده خود را در شکر پروردگار عاجز ببیند، خداوند به نیابت از او، خود را شکر می‌گوید و در این باره گفته‌اند: «شکرتُ الرب بالرب»، یعنی پروردگار را به وسیله پروردگار شکر کردم. از نظر فخر رازی[۷۴] شکرو سپاس بنده برای نعمت‌های متناهی دنیوی، شکری غیر متناهی است که با لفظ «الحمدلله» ادا می‌شود و این حمد مستحق پاداشی غیر متناهی (ثواب ابدی و خیر سرمدی) از سوی خداست.

تفاوت شکر با سایر مفاهیم اخلاقی

از اصطلاحات نزدیک به شکر، حمد و ذکر و صبر است. اگر چه شکر و حمد از نظر لغوی مترادف‌اند، ولی عرفا تفاوت‌هایی بین آنها قائل شده‌اند. از نظر تهانوی[۷۵] رابطه بین شکر و حمد، عموم و خصوص من وجه است، زیرا از جهتی(از نظر متعلّق) حمد اعم از شکر و از جهتی(از نظر مورد) شکر اعم ازحمد است. برخی دیگر[۷۶] فقط به جهتِ عمومیت حمد نسبت به شکر توجه کرده‌اند، زیرا شکر و سپاس فقط در برابر نعمت هاست، اما حمد به نعمت و غیر نعمت تعلق می‌یابد. برای نمونه، مولوی[۷۷] زیبایی و شجاعت را مثال زده است که این امور، مورد حمد و ستایش واقع می‌شوند و نه مورد شکر.

استدلال فخر رازی[۷۸] این است که حمد به معنای ثنای مُنعِم بر تمام نعمت‌هایی است که از وی صادر شده و به غیر رسیده است، اما شکر فقط به آن دسته از نعمت‌هایی تعلق می‌گیرد که شاکر از آن بهره‌مند شده است. غزالی[۷۹] حمد را از امثال تسبیح و تهلیل، و ثنا و ستایش و شکر را از امثال صبر و تفویض دانسته است. نیز در تفاوت حمد و شکر، حمد را بر دفع بلاها و شکر را بر وصول نعمت‌ها از جانب خدا دانسته‌اند.[۸۰] البته به سبب نزدیکی معنای حمد و شکر، گاه به یک معنا نیز به کار می‌روند که حدیثی از پیامبراکرم گواه این مطلب است. آن حضرت اولین کسانی را که به بهشت فراخوانده می‌شوند، حمد کنندگان(حَمّادون) دانسته و در معرفی این افراد، به شاکر بودن آنان در هر حال (سختی و آسایش) اشاره فرموده‌اند.{{یاد|[یادداشت ۴][۸۱]

برتری شکر بر صبر

امام صادق(ع): ما مِن عَبدٍ أنعَمَ الله عَلَیهِ نِعمَةً فَعَرَفَ أنَّها مِن عِندِ الله إلاّ غَفَرَ الله لَهُ قَبلَ أن یحمَدَهُ. (ترجمه: هیچ بنده‌ای نیست که خداوند به او نعمتی دهد و او آن را از جانب خدا بداند مگر آن که، پیش از سپاسگویی او، خداوند بیامرزدش.)

کافی، ج ۲، ص۴۲۷

بیشتر عرفا در نسبت بین شکر و صبر، به فضیلت شکر بر صبر رأی داده‌اند،[۸۲] ولی عزالدین کاشانی[۸۳] صبر را مقدّم بر شکر دانسته و گفته است: «از آن جهت که ثمرۀ صبر جمیل، ثواب جزیل است و ادای شکر بر حصول این نعمت، لازم و واجب، مقام شکر تالی مقام صبر آمد.»

غزالی،[۸۴] ضمن بررسی رابطۀ این دو از جهات گوناگون، گاه به تساوی مقام صبر و شکر و گاه به برتری هر کدام بر دیگری رأی داده است. برای مثال، وی با استناد به جمله «الصبر حال الفقیر و الشکر حال الغنی»، فضیلت صبر را بر شکر اثبات کرده و بر این مطلب تصریح نموده که این مقام (برتری صبر بر شکر) برای اقناع عوام است، اما برای اهل علم و تحقیق کافی نیست و با اشاره به معانی سه گانه شکر(علم، حال و عمل) تساوی مقام شکر و صبر یا برتری شکر بر صبر را ثابت کرده است. وی در منهاج العابدین،[۸۵] با استناد به آیه ۱۳ سورۀ سبا (و قلیل من عبادی الشکور: تعداد کمی از بندگان من شکرگزارند) و آیه ۱۰ سورۀ زمر (انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب: صابران اجر و پاداش خود را بی‌حساب دریافت می‌دارند)، به بیان دیدگاه‌های دیگران در فضیلت شکر یا صبر پرداخته و سپس استدلال خود را دربارۀ تساوی مقام صبر و شکر چنین بیان کرده است که وقتی محنت و بلایی به بنده می‌رسد، اگر بنده بر آن صبر کند در واقع شاکر است، زیرا در جهت تعظیم خداوند تعالی و فرمانبرداری او از جزع خودداری کرده، و این عین شکر است. از سوی دیگر، اگر شاکر، نفس خود را به شکر وادارد و بر طاعت، صبر کند، در حقیقت صابر است. در نتیجه، صابر شاکر و شاکر صابر است.[۸۶]

مراتب شکر

عرفا برای شکر، وجوه و مراتبی نیز ذکر کرده‌اند. خواجه عبدالله انصاری[۸۷] سه درجه برای شکر قائل است: شکر بر مَحابّ (امور دوست داشتنی)، شکر بر مکروهات (بدی‌ها و زشتی ها) و سومین مرتبه شکر که در مراتب بالای آن روی می‌دهد، استغراق در مشاهدۀ منعِم است، به گونه‌ای که شاکر را از مشاهدۀ نعمت بازدارد. بالاترین مرتبۀ این نوع شهود، شهود منعِم از سر تفرید است و در این حالت، سالک به مقامی می‌رسد که نه نعمت و نه شدت، هیچکدام، را غیر از خدا مشاهده نمی‌کند. اگر چه عرفا[۸۸] از جهات گوناگون به بحث از درجات و مراتب شکر پرداخته‌اند، اکثر آنان[۸۹] دربارۀ کامل ترین نوع شکر ـ که شکر بر شکر است ـ اتفاق نظر دارند.[۹۰] محی الدین عربی در تفسیرش مراتب شکر را شهود کردن مُنعِم( خداوند نعمت بخش) در نعمت به وسیله قلب و بکار بستن آن در راه رضایت او با اعضا و جوارح و حمد زبانی دانسته است. [۹۱]

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج ۴، ص ۴۳۲
  2. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۶۵
  3. جرجانی، التعریفات، ص ۱۳۳-۱۳۴؛ تهانوی، ج ۱، ص ۱۰۳۸-۱۰۳۹
  4. بقره، ۱۵۲
  5. نمل، ۴۰.
  6. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ص۳۴۷
  7. کلینی، کافی،۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۱.
  8. عبدالباقی، المعجم المفهرس، ۱۴۱۴ق، ص۴۹۰-۴۹۱.
  9. عبدالباقی، المعجم المفهرس، ۱۴۱۴ق، ص۴۹۱.
  10. طباطبایی، المیزان، منشورات اسماعيليان، ج۱۳، ص۶۶ ، موسوی همدانی، ترجمه المیزان، ج۱۳، ص۹۰.
  11. نحل، ۱۴ و ۷۸ و ۱۱۴ و ۲۱؛ بقره ۷۲؛ لقمان، ۳۱؛ شوری ۳۳؛ روم، ۴۶؛ اعراف، ۱۰؛ سبا ۱۳ و ۱۵؛ یونس ۶۰؛ یس، ۳۵؛ فرقان ۶۲
  12. یوسف، ۳۸؛ ابراهیم، ۵
  13. لقمان، ۱۴
  14. بقره، ۵۳
  15. انعام، ۶۳
  16. انبیاء، ۸۰، نمل، ۴۰ و ۱۵، لقمان، ۱۲
  17. برای نمونه ر.ک: آیات: نمل، ۴؛ لقمان، ۱۲؛ زمر، ۷
  18. ابراهیم، ۷
  19. نحل، ۱۲۱
  20. ابراهیم، ۵؛ نساء، ۱۴۷؛ سبا، ۱۵ و ۱۶
  21. نهج البلاغه، حکمت، ۳۲۵
  22. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴
  23. نهج البلاغه، خطبه ۹۰
  24. نهج البلاغه، حکمت، ۳۳۳
  25. نهج البلاغه، حکمت، ۱۳۰ و ۱۴۷
  26. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۸ و ۱۳
  27. نهج البلاغه، حکمت، ۲۶۵
  28. نهج البلاغه، حکمت، ۲۲۹
  29. نهج البلاغه، حکمت، ۱۰
  30. نهج البلاغه، نامه ۶۹
  31. نهج البلاغه، خطبه، ۸۰
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۰
  33. کلینی، ۱۴۰۷ق، کافی، ج ۲، ص ۹۹
  34. کافی، ج ۲، ص ۹۷.
  35. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۶، ص۲۹۰.
  36. کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۹۵.
  37. عبدالرزاق کاشانی، ۱۳۷۲، ص ۲۱۰؛ همو، ۱۳۷۹، ص ۳۴۲
  38. محاسبی، ص ۷۹؛ غزالی، ۱۴۱۲، ج ۴، ص ۳۳۶
  39. کاشانی، ص ۲۶۷
  40. غزالی، همان، ص ۳۳۵؛ عبادی، ص ۸۷
  41. قشیری ص ۱۷۵؛ جیلانی، ص ۶۰۲؛ نقشبندی، ج ۲،ص ۲۳۸
  42. عبدالرزاق کاشانی، همان، ص ۲۱۲
  43. همانجا
  44. قشیری، ص ۱۷۴؛ جیلانی، همانجا
  45. کلابادی، ص ۱۰۰؛ نقشبندی، ج ۲،ص ۲۳۷
  46. ابن عربی، ج۲، ص۲۰۲، ابن قدامه مقدسی، ص۲۶۳؛ عبدالرزاق کاشانی، همان، ص۲۱۱
  47. قشیری، ص۱۷۴؛اموی، غزالی، همانجاها؛ عین القضاه، ۱۳۸۰، ج۱، ص۲۶۱
  48. همانجاها
  49. کاشانی، ص۲۶۷
  50. ابن عربی، همانجا
  51. مستملی بخاری، ج۳، ص۱۲۹۰؛ جیلانی، مقدسی، همانجاها؛ مرآت عشاق، ص۳۳۲
  52. اموی، ص۲۲۴
  53. غزالی، إحياء علوم الدين،الناشر دار الکتاب العربي، ج۱۲، ص۱۶۷.
  54. ابن عربی، ج۲، ص۲۰۲
  55. قشیری،ص۱۷۵؛ جیلانی، ص۶۰۲؛اموی، ص۲۲۵
  56. کاشانی، ۱۳۷۲، ص۲۱۲-۲۱۳
  57. برای اطلاع بیشتر دربارۀ تقسیمات دیگر شکر، رجوع کنید به اموی، ص۲۲۵-۲۲۶؛ عین القضاه، ۱۳۸۰، همانجا
  58. قشیری، ص۱۷۴؛ جیلانی، ص۶۰۱؛ نقشبندی، ج۲، ص۲۳۸
  59. اموی، ص۲۲۵
  60. عزالدین کاشانی، ص۲۶۸
  61. مولوی، ۱۳۶۲، ص۱۸۱
  62. رجوع کنید به اموی، ص۲۲۵؛ جیلانی، ص۶۰۲؛ فخررازی، ص۲۲۲-۲۲۳
  63. قشیری، ص۱۷۴؛جیلانی، عزالدین کاشانی، همانجاها
  64. قمی، شیخ عباس،مفاتیح الجنان، مناجات الشاکرین.
  65. شیرازی، ص۲۸۷-۲۸۸
  66. بروسوی، ج ۷،ص۱۴۷
  67. قشیری، همانجا؛ جیلانی، ص۶۰۱؛ نقشبندی، ج۲، ص۲۳۷
  68. همانجا
  69. سهروردی، ص۴۹۷
  70. رجوع کنید به جیلانی، همانجا؛ تهانوی، ج۱، ص۱۰۳۸؛ نقشبندی، ج۲، همانجا
  71. قشیری،ص۱۷۴؛ عین‌القضاه، بیتا، ص۲۴۶؛ جیلانی، همانجا
  72. قشیری، جیلانی، همانجاها؛ بروسوی، ج۷، ص۳۴۵
  73. همانجا
  74. فخر رازی، ص۲۲۳
  75. تهانوی، ص۱۰۳۸-۱۰۳۹
  76. غزالی، ۱۳۵۹، ص۱۹۵؛ فخر رازی، ص۲۱۹؛ مولوی، ۱۳۶۲، ص۱۸۲
  77. همانجا
  78. فخر رازی، ص۲۲۰
  79. غزالی، همانجا
  80. قشیری، ص۱۷۸، فخر رازی، همانجا
  81. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۱۵، غزالی، ۱۴۱۲، ج۴، ص۳۳۵؛ سهروردی،ص۴۹۷؛ دربارۀ نزدیکی معنای شکر و ذکر، رجوع کنید به آیۀ ۱۵۲سورۀ بقره، و غزالی،۱۳۶۴، ص۳۵۶
  82. غزالی، ۱۳۵۹، ص۱۹۷؛ مولوی، همان، ص۱۸۱؛ بروسوی، ج۷، ص۹۹
  83. کاشانی، ص۲۶۷-۲۶۶
  84. غزالی، ۱۴۱۲، ج۴، ص۴۰۲-۴۱۰
  85. منهاج العابدین، ص۱۹۷
  86. برای اطلاع بیشتر از معانی صبر و شکر، رجوع کنید به ابن قدامه مقدسی، ص۲۷۶ـ ۲۷۷؛ بروسوی، ج ۷، ص۹۹؛ اموی،ص۲۱۷، ۲۲۵ ؛ نیز برای تفاوت شاکر و صابر، رجوع کنید به به قشیری، ص۱۷۷؛ سهروردی، ص۴۹۷
  87. عبدالرزاق کاشانی، ۱۳۷۲، ص۲۱۳ـ ۲۱۶
  88. عبادی، ص۸۸، ابن قدامه مقدسی، ص۲۸۰؛ بروسوی، ج۷، ص۳۴۵
  89. قشیری، ص۱۷۴، جیلانی، ص۶۰۲؛ نقشبندی، ج۲،ص ۲۳۸
  90. برای اطلاع بیشتر از موضوعاتی مانند موضع شکر، شکر بر بلا و نعمت،رجوع کنید به غزالی، ۱۳۵۹، ص۱۹۵ـ ۱۹۶؛ مولوی، ۱۳۸۶، دفتر ششم، بیت ۲۷۸۵، دفتر پنجم، بیت۲۳۵۷ ؛ برای تفاوت شاکر و شکور، رجوع کنید به قشیری، ص۱۷۵؛ جیلانی،ص۶۰۲؛ نقشبندی، ج۲، ص۲۳۸
  91. ابن العربی، تفسیر ابن عربی،۱۴۲۲ق، ج۱، ص۳۱۸.

یادداشت

  1. یکی ا ز نسبت‌های چهارگانه منطقی میان دو مفهوم کلی است این نسبت بین دو مفهومی برقرار است که یکی از آنها همۀ مصادیق دیگری را در برمی‌گیرد ولی دیگری تنها بعضی از مصادیق مفهوم اول را در برمی‌گیرد. هر شکر عرفی شکر لغوی است ولی برخی از شکر های لغوی شکر عرفی نیستند. به تعبیر دیگر شکر لغوی تمام مصادیق شکر عرفی(شکر خدا) را در برمی‌گیرد ولی شکر عرفی برخی مصادیق شکر لغوی را در برمی‌گیرد. دهخدا، لغتنامه، ذیل عموم
  2. براساس آیات ۱۵۹و ۱۶۰ سوره صافات( سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ* إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ. خدا منزه است از آنچه در وصف مى‌آورند.به استثناى بندگان پاكدل خدا.) خداوند متعال بندگانى دارد که ایشان را براى خود خالص ‌کرده یعنى هیچ موجودى غیر از خدا در این افراد سهمى ندارد، و خود را به ایشان شناسانده ، و غیر خود را از یاد ایشان برده، در نتیجه تنها خدا را مى‌شناسند و غیر از خدا را فراموش مى‌کنند، و اگر غیر از خدا، چیزى را هم بشناسند به وسیله خدا مى‌شناسند، چنین مردمى اگر خدا را با غیر زبانشان و در نفسشان وصف کنند، به اوصافى وصف مى‌کنند که لایق ساحت کبریایى اوست و اگر هم به زبان وصف کنند - هر چند الفاظ قاصر و معانى آنها محدود باشد - دنبال وصف خود اعتراف مى‌کنند که بیان بشر عاجز و قاصر است از این‌که قالب آن معانى باشد و زبان بشر الکن است از اینکه اسماء و صفات خدا را در قالب الفاظ حکایت کند.طباطبایی، المیزان، منشورات اسماعيليان، ج۱۷، ص۱۷۴.بر این اساس امام صادق(ع) که نمونه کاملی ازبندگان مخلص خداست اگر خداوند را حمد کند حق شکر او را ادا کرده است. [نیازمند منبع]
  3. فَکلَّما قُلْتُ لَک الْحَمْدُ، وَجَبَ عَلَیَّ لِذلِک اَنْ اَقُولَ لَک الْحَمْدُ
  4. أول من يُدعى إلى الجنة الحَمّادون، الذين يحمدون الله في السَّرّاء والضَّرّاء.

منابع

  • قرآن کریم.
  • نهج البلاغه، فیض الاسلام، انتشارات فیض الاسلام، تهران، ۱۳۷۴ش.
  • محیی‌الدین ابن عربی، الفتوحات المکیه، بیروت، بی‌تا.
  • ابن العربی، تفسیر ابن عربی، تحقیق و تصحیح: الشيخ عبد الوارث محمد علي، دار الكتب العلمية، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • ابن‌منظور.
  • عمادالدین الاموی، حیاة القلوب، در حاشیة ابوطالب مکّی، قوت القلوب،ج۲، بیروت، بیتا.
  • اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
  • روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، چاپ هانری کربن، تهران ۱۳۴۴/۱۹۶۶.
  • محمد علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم، لبنان،۱۹۹.
  • علی ابن محمد الشریف الجرجانی، التعریفات، بیروت،۱۹۷۸.
  • عبدالقادر الجیلانی الحسنی، الغنیه لطالبی الحق عزوجل، قاهره ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
  • اسماعیل ابن حمّاد الجوهری، الصحاح‌الّلغه، چاپ خلیل مأمون شیحا، بیروت ۱۴۲۸/۲۰۰۷.
  • فخرالدین رازی، تفسیر کبیر، چاپ عماد زکی البارودی، قاهره ۱۳۸۲/۲۰۰۳.
  • ابوحفص عمربن محمد سهروردی، عوارف المعارف، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  • قطب‌الدین منصوربن اردشیر عبّادی، التصفیه فی احوال المتصوفه «صوفی نامه»، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران۱۳۶۸ش.
  • محمد غزالی،احیاء علوم الدین،چاپ شیخ العیدروس، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • همو، منهاج العابدین، ترجمۀ عمرابن عبدالجبارسعدی ساوی، چاپ احمد شریعتی، تهران ۱۳۵۹ش.
  • همو، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیو جم، تهران ۱۳۶۴ش.
  • خلیل‌بن احمد فراهیدی، العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۱۰.
  • عبدالکریم هوازن القشیری النیشابوری، الرساله القشیریه، چاپ معروف زریو و عبدالحمید بلطهچی، دمشق ۱۹۹۸/۱۳۶۷ یا ۱۹۹۰/۱۳۶۹.
  • کمال‌الدین عبدالرزاق کاشانی، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادی‌زاده، تهران ۱۳۷۹ش.
  • همو، شرح منازل السائرین، چاپ بیدارفر، قم۱۳۷۲/۱۴۱۳.
  • عزالدین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۱.
  • ابوبکر محمد کلابادی، التعرف، چاپ محمد جواد شریعت، تهران،‌ ۱۳۷۱ش.
  • اسماعیل ابن محمد عبدالله مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، بی‌جا، ۱۳۶۳.
  • ابی عبدالله الحارث ابن اسد المحاسبی،بدء من اناب الی الله؛ چاپ مجدی فتحی السید، قاهره ۱۴۲۵/۲۰۰۵.
  • جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، مثنوی معنوی، چاپ رینولد نیکلسون، تهران ۱۳۸۶ش.
  • همو، فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۲ش.
  • احمد ابن عبدالرحمن ابن قدامه المقدسی، مختصر منهاج القاصدین، چاپ عبدالله اللیثی الانصاری، بیروت ۱۴۱۹ /۱۹۹۸.
  • مرآت العشاق، چاپ مرضیه سلیمانی، تهران ۱۳۸۰ش.
  • احمد الکمشخانوی النقشبندی، جامع الاصول فی الاولیاء الطرق الصوفیه، چاپ ادیب نصرالله، بیروت، ۱۹۹۷.
  • عین القضاه همدانی، نامه های عین القضاه، چاپ علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران ۱۳۸۰.
  • همو، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران، بی تا.
  • امام خمینی، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۷۳.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ق.

پیوند به بیرون