کاربر:Bazeli/صفحه تمرین ۵

از ویکی شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث غدیر

جایگاه و اهمیت

سند حدیث

دلالت حدیث

برداشت‌های کلامی

انتقادات اهل‌سنت

کتاب‌شناسی

  • حدیث غدیر از زبان امیرالمؤمنین(ع)، محمد محمدیان،‌ نشر معارف
  • حدیث غدیر سند گویای ولایت اثر ناصر مکارم شیرازی
  • حدیث غدیر نوشته سید علی حسینی میلانی
  • مفاد حدیث الغدیر اثر عبدالحسین امینی
  • أقوال العلماء فی صحة حدیث الغدیر وتواتره و محاکمة حول سند الحدیث اثر عبدالحسین امینی
  • المناشدة والاحتجاج بحدیث الغدیر اثر عبدالحسین امینی

حدیث غدیر و مسئله امامت نوشته مرتضی مطهری (برگرفته از کتاب‌های پانزده گفتار و امامت و رهبری)

حدیث غدیر و مسئله ولایت اثر مرتضی خسروشاهی، انتشارات شروق.

حدیث غدیر خم، سید علی‌اکبر قرشی

سیر تاریخی استنادات به حدیث غدیر در عصر ائمه، اثر محسن افشار، انتشارات سوم شعبان.



مضمون خطبه غدیر در طول قرن‌های متمادی، به چند صورت در منابع حدیثی و تاریخی شیعی و سنی نقل شده است. وجه «اشتراک تمام آنها، اعلان ولایت حضرت علی(ع) است. عبارت «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ (هرکه من مولای او هستم، این علی مولای اوست.)» در همه این نقل‌ها مشترک است.[۱] این بند از خطبه با عنوان حدیث غدیر معروف شده است.

به گفته علامه طباطبایی این حدیث، متواتر بوده و از تعداد زیادی از صحابه نقل شده است و بسیاری از علمای شیعه و سنی به تواتر آن اعتراف کرده‌اند.[۲] از نظر سمهودی، از عالمان شافعی مذهب در قرن نهم و دهم قمری، این حدیث صحیح است و هیچ تردیدی در آن نیست.[۳]

نقل‌های مستقیم

به گفته علامه امینی، این حدیث را احمد بن حنبل از ۴۰ طریق، ابن جریر طبری از ۷۲ طریق، جزری مقری از ۸۰ طریق، ابن عقده از ۱۰۵ طریق، ابوسعید سجستانی از ۱۲۰ طریق، ابوبکر جعابی از ۱۲۵ طریق،[۴] و حافظ ابوالعلاء العطار همدانی نیز از ۲۵۰ طریق،[۵] نقل کرده‌اند.

برخی از علمای رجال و حدیث‌شناس اهل سنت، اَسناد این حدیث را زیاد دانسته و بیشتر اسناد آن را صحیح و حسن به شمار می‌آورند.[۶] در میان راویان این حدیث، حدود ۹۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین[۷] قرار دارند.

نقل‌های غیر مستقیم

علاوه بر نقل‌های مستقیم از سوی این افراد، برخی این حدیث را از کسانی که در غدیر خم حاضر بوده‌اند، شنیده و نقل کرده‌اند. ابی الطفیل از سی نفر،[۸] عامر بن لیلی الغفاری از هفده نفر،[۹] عمیره بن سعد از دوازده نفر،[۱۰] زید بن ارقم از شانزده نفر،[۱۱] زیاد بن ابی زیاد از دوازده نفر،[۱۲] زاذان ابی عمر از سیزده نفر،[۱۳] عبدالرحمن بن ابی لیلی از دوازده نفر،[۱۴] عبد خیر و عمرو ذی مره و حبة العرنی از دوازده نفر،[۱۵] ابوهریره و أنس و أبی سعید از نُه نفر،[۱۶] ابی قلابه از دوازده نفر،[۱۷] حبه بن جوین از ؟؟ نفر، زید بن یثیغ از دوازده نفر،[۱۸] سعید بن وهب از پنج یا شش نفر[۱۹] شنیده و نقل کرده‌اند.

راویان حدیث غدیر

خطبه غدیر با اختلاف در برخی جزئیات و تعابیر در منابع شیعی و اهل سنت نقل شده است. در بسیاری از منابع، متن کامل خطبه نیامده است و نویسندگان به نقل فرازی اکتفا کرده‌اند که در آن امام علی به عنوان مولای مسلمانان معرفی شده است و با عنوان حدیث غدیر شناخته می‌شود.

علامه امینی در کتاب الغدیر، ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ نفر از علمای اهل سنت را نام می‌برد که از ابتدای قرن دوم تا قرن چهاردهم به این حدیث اشاره کرده‌اند.[۲۰] برخی از مهم‌ترین صحابه و تابعین و راویان دیگری که این حدیث را نقل کرده‌اند، عبارتند از:

اهل بیت صحابه تابعین متاخرین
امام علی(ع)[۲۱] ابوبکر بن ابوقحافه ابوسلیمان مؤذن محمد بن اسماعیل بخاری[۲۲]
حضرت فاطمه(س)[۲۳] عمر بن خطاب ابوصالح سمّان ذکوان مدنی احمدبن یحیی بلاذری[۲۴]
امام حسن(ع)[۲۵] عایشه دختر ابی بکر اصبغ بن نباته کوفی احمدبن شعیب نسائی[۲۶]
امام حسین(ع)[۲۷] عثمان بن عفّان سلیم بن قیس هلالی حسکانی حنفی[۲۸]
امام باقر(ع)[۲۹] ام سلمه (همسر پیامبر) طاووس بن کیسان ابن عساکر دمشقی[۳۰]
زید بن ارقم[۳۱] عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اموی[۳۲] فخرالدین رازی شافعی[۳۳]
انس بن مالک ابوراشد حبرانی ابن ابی الحدید معتزلی[۳۴]
خزیمة بن ثابت انصاری ابولیلی کندی ابن کثیر شافعی[۳۵]
جابر بن عبدالله انصاری ایاس بن نُذیر ابن صباغ مالکی[۳۶]
حذیفة بن یمان[۳۷] حبیب بن ابی ثابت اسدی متقی هندی[۳۸]
عبدالله بن عباس حبیب بن عتیبه کوفی ابن حمزه حسینی حنفی[۳۹]
سلمان فارسی ابو عبیده بن ابی حمید البصری شهاب الدین آلوسی[۴۰]
حسان بن ثابت ابو مریم زر ابن حبیش الاسدی شیخ محمد عبده مصری[۴۱]
سعدبن ابی وقّاص سالم بن عبد الله بن عمر ابومحمد بن داوود حلی[۴۲]
قیس بن ثابت بن شمّاس[۴۳] سعید بن جُبیر أسدی[۴۴] صفی الدین حلی[۴۵]

منابع مطالعاتی سند خطبه غدیر

کتاب الغدیر عبدالحسین امینی

ایرادهایی بر سند غدیر

برخی تلاش کرده‌اند تا ایرادهایی بر این واقعۀ تاریخی وارد کنند. مهم‌ترین آن ایرادها چنین هستند:

ادعای ضعیف‌بودن حدیث

با وجود ادعای تواتر و اسناد و طریق‌هایی که ذکر شد، برخی علمای اهل سنت، برآنند که این حدیث را نمی‌توان متواتر و صحیح دانست.[۵۴] دلیل این افراد، این است که بیشتر محدّثان، از جمله بخاری و مسلم آن را نقل نکرده‌اند و برخی چون ابی داود و ابی حاتم رازی آن را ضعیف شمرده‌اند.[۵۵]

در جواب این ادعا گفته شده که علمای زیادی از اهل سنت از جمله تِرمِذی(۲۷۹ق)،[۵۶] طَحاوی(۲۷۹ق)،[۵۷] حاکم نیشابوری(۴۰۵ق)،[۵۸] ابن کثیر(۷۷۴ق)،[۵۹] ابن حجر عسقلانی(۸۵۲ق)،[۶۰] ابن حجر هیتمی(۹۷۴ق)[۶۱] به صحت سندهای این حدیث شهادت داده‌اند. افزون بر این نقل‌های زیادی که باواسطه و بی‌واسطه از سوی صحابه و تابعین در کتاب‌های تاریخی و حدیثی نقل شده، نشان‌دهنده صحت سند این حدیث است.

ایراد بر صحت خطبه

ایراد دیگری که از سوی مخالفان این حدیث بیان شده، این است که علی(ع) در آن زمان در مکه نبوده است تا در غدیر خم این واقعه روی دهد؛ ایشان در مأموریت یمن بوده است.[۶۲] در مقابل، موافقان برآنند که همانطور که در منابع اهل سنت بیان شده، امام علی(ع) در آن زمان از یمن به مکه مراجعت نموده و در مراسم حج آن سال شرکت داشته است.[۶۳]

امام علی علیه‌السلام
نخستین امام شیعیان
زندگی
مولود کعبهیوم‌الدارشعب ابی‌طالبلیلة المبیتهجرت به مدینهازدواج با فاطمه(س)فتح خیبرابلاغ آیات برائتمباهلهواقعه غدیر سقیفه بنی‌ساعدهشهادت فاطمه(س)شورای شش‌نفرهحکومت امام علی(ع)شهادت امام علی(ع)سال‌شمار زندگی
لقب‌ها
امیرالمؤمنینولی اللهاسداللهصدیق قسیم النار و الجنةابوترابیعسوب‌ الدینحیدرقرآن ناطقفاروقصاحب اللواءشاه مردانزوج البتولساقی کوثرصالح المؤمنینخاصف‌النعل
میراث
مصحف امام علی مصحف فاطمهسیره علوینهج البلاغه غُرَر الحِکَمدُستُورُ مَعالِمِ الحِکَمدیوان امام علی(ع)جَفْردعای ناد علیخطبه شقشقیهخطبهٔ بی‌الفخطبه بی‌نقطهحرم
فضائل
آیه ولایتآیه لیلة المبیتآیه تبلیغآیه اکمالآیه صادقینآیه خیر البریهآیه انفاقآیه نجواآیه ودآیه مباهلهآیه اولی‌الامرآیه مودتآیه اهل الذکرآیه نصرآیه انذارآیه اخوتآیه اطعامآیه شاهدآیه ۵۶ سوره مائدهآیه ۲۰ سوره توبهآیه علم‌الکتابحدیث مدینة العلمحدیث رایتحدیث وصایتحدیث منزلتحدیث یوم الدارحدیث طیر مشویحدیث ولایتخطبه غدیرلا فتی الا علیحدیث شجرهسلونی قبل ان تفقدونیحدیث تشبیهحدیث ذکر علی عبادةحدیث علی مع الحقخاتم‌بخشیماجرای تهنیتماجرای کسر اصنام
اصحاب
عمار بن یاسرمالک اشترسلمان فارسیابوذر غفاریمقدادعبیدالله بن ابی‌رافعحجر بن عدیدیگران


دلالت حدیث

حدیث غدیر از همان ابتدا، زمینه‌ساز مباحث گسترده عقیدتی شد. احتجاج‌های حضرت علی(ع) و اهل بیت با این حدیث از اولین نمونه‌های استفاده از این حدیث بوده است. متکلمان شیعه نیز برای اثبات حقانیت و اولویت حضرت علی (ع) برای خلافت، به این حدیث استناد داشته‌اند. بر اساس منابع نوشتاری کلام شیعی، شیخ مفید اولین متکلمی بود که به صورت مفصل با این حدیث استدلال کرده است.[۶۴][۶۵] شیخ طوسی[۶۶] و علامه حلی[۶۷] نیز به صورت مفصل از این حدیث بحث کرده‌اند. در مقابل، متکلمان اهل سنت، از جمله فخر رازی،[۶۸] قاضی ایجی،[۶۹] تَفتازانی،[۷۰] جُرجانی[۷۱] به پاسخ‌گویی به دیدگاه‌های شیعیان پرداخته‌اند.

نظر اهل سنت

مشهور علمای اهل سنت معتقدند که کلمه «ولی» در این حدیث به معنای صاحب اختیار و اولی در تصرف نیست؛ بلکه به معنای دوست و ناصر است. افرادی مانند تفتازانی،[۷۲] فخر رازی،[۷۳] قاضی ایجی و جرجانی[۷۴] مدعی‌اند که مولی نمی‌تواند به معنای صاحب اختیار و اولی در تصرف باشد. این افراد چنین استدلال کرده‌اند که:

اولا: در زبان عربی، صیغه مَفعَل به معنای اولی به کار نرفته است.[۷۵]

ثانیا: اگر مولی به معنای اولی در تصرف باشد، پس باید بتوانیم این دو را به جای یکدیگر به کار ببریم. درحالیکه مثلا در این حدیث، نمی‌توان به جای من کنت مولاه، بگوییم:من کنت اولی بالتصرف.[۷۶]

علمای شیعی در پاسخ به این ادعاها گفته‌اند:

اولا: خود علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که مولی در معنای اولی در تصرف و صاحب اختیار نیز به کار رفته است.[۷۷] ادیبان و واژه‌شناسانی چون غیاث برغوث التغلبی اخطل(۹۰ق)،[۷۸] أبو الشعثاء بن رؤبه السعدی عجاج(۹۰ق)،[۷۹] أبو زکریا یحیی بن زیاد فراء(۲۰۷ق)،[۸۰] ابو عبیده(۲۰۹ق)، اخفش(۲۱۵ق) و زجاج(۳۱۱ق)[۸۱] این مطلب را بیان کرده‌اند.

ثانیا: استعمال‌نشدن یک واژه به جای دیگری، نشانه هم‌معنا نبودن آنها نیست. مثلا با اینکه به عقیده خود اهل سنت، کلمه ناصر یکی از معانی کلمه مولی است، نمی‌توان مولی را به جای آن به کار برد.

ثالثا: استفادۀ دو واژه مترادف به جای یکدیگر، در جایی درست است که مانعی وجود نداشته باشد. در اینجا به خاطر وجود مانع، نمی‌توان این دو را به جای یکدیگر به کار برد. زیرا "اولی" فقط با حرف اضافه "من" به کار می‌رود، اما کلمه "مولی" چنین نیست. به این علت، نمی‌توان در یک جمله این دو کلمه را به جای یکدیگر به کار برد.[۸۲]

نظر شیعه

شیعیان معتقدند که لفظ مولی در این روایت به معنای اولی در تصرف است و همانطور که پیامبر (ص) نسبت به امور مسلمانان از خودشان سزاوارتر بود، امام علی (ع) نیز دارای چنین اولویتی است. با اثبات اولویت، امامت نیز ثابت می‌شود؛ زیرا اَعراب، واژه اولی را تنها در موردی به کار می‌برند که شخص مولی، سرپرستی افرادی را بر عهده دارد و دستورات او برای آن افراد معتبر و مورد قبول است[۸۳] و وقتی اولویت در تصرف ثابت شد، اولویت ایشان در تمام بخش‌های زندگی مسلمانان ثابت می‌شود، همان‌گونه که پیامبر (ص) چنین اولویتی داشت:اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (ترجمه:پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.)[سوره احزاب–۶]

برای اثبات این مطلب، شیعیان به تحلیل و بررسی مفاد این حدیث پرداخته‌اند. کلمه مولی که در این حدیث چند مرتبه به کار رفته است، مشتق از «ولی» و از نام‌های خداوند است.[۸۴][۸۵] این واژه در چند معنا به کار رفته است. در یک کاربرد، ولی بر وزن فعیل به معنای فاعل است[۸۶] و بر معانی والی، حاکم، سرپرست، مدبّر، تصرف کننده در امور و ولی نعمت دلالت دارد.[۸۷] کاربردهای دیگر این واژه عبارتند از اولی و سزاوارتر، نزدیک، بدون فاصله[۸۸] و تبعیت کننده، دوستدار.[۸۹][۹۰][۹۱]

قرائن استدلال شیعیان

به عقیده شیعیان، با وجود کاربردهای متنوع واژه مولی، هم داخل متن حدیث و هم خارج از آن، قرائنی وجود دارد که نشان می‌دهد کلمه مولی در این حدیث، تنها به معنای اولی در تصرف است. این قرائن عبارتند از:

قرائن داخلی
  • تقارن دو جمله "الست اولی بکم من انفسکم" و جمله "من کنت مولاه"

در این حدیث، پیامبر(ص) بر اولویت خویش بر مؤمنین نسبت به خودشان تصریح می‌فرماید. این سخن، بر اساس آیه شریفه«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»[۹۲] است. اولویتی که در این آیه شریفه مطرح شده است، به معنای اولویت در سرپرستی امورِ مربوط به زندگی مؤمنان و همچنین اولویت در حکم‌کردن درباره آنان نسبت به خودشان است. زمانی که اولویت وجود داشته باشد، یعنی قبول و اطاعت از حکم شخصی که نسبت به ما اولویت دارد، برای ما نیز لازم است.[۹۳] بر طبق نظر برخی مفسران، اولویت در این آیه، تمام امور مرتبط با دین و دنیای مسلمانان را شامل می‌شود؛[۹۴][۹۵]چرا که پیامبر(ص) مؤمنان را تنها به چیزی وامی‌دارد که مصلحت دین و دنیای آنها را در پی داشته باشد.[۹۶]

بنابراین، تقارن این جمله-که به معنای اولویت در تصرف است- با اعلام ولایت حضرت علی(ع) در جمله من کنت مولاه...، نشان می‌دهد که مراد از مولی در فراز دوم نیز بیان اولویت علی(ع) در تصرف است.[۹۷]در منابع اهل سنت نیز از قول عمر بن خطاب نقل است که بلافاصله پس از این اقراری که پیامبر(ص) در غدیر خم از مردمان گرفت و علی را به عنوان ولیّ معرفی کرد عمر به امام علی این گونه خطاب کرد و تبریک گفت: بخٍّ بخٍّ لك يا عليّ ابن أبي طالب أصبحتَ مولاي و مولى كلّ مؤمن «آفرين، آفرين به تو اى فرزند ابو طالب! تو با این سخن پیامبر(ص) مولاى من و مولاى هر مؤمنی شدى.»[۹۸]

  • جملات ابتدایی خطبه

پیامبر(ص) در آغاز خطابه خود، از وفات خویش خبر می‌دهد و آنگاه از توحید می‌پرسد و اینکه آیا به رسالت خویش عمل نموده است.[۹۹] اینها همگی نشانه این هستند که حضرت به دنبال چاره‌جویی و ارائه راه حلی برای دوران پس از خویش هستند تا امت، بی‌سرپرست نماند و زحمات طاقت‌فرسایی که در این سالها کشیده بودند، به هدر نرود. گویی می‌خواهند جانشینی تعیین کنند تا زمام امور را پس از رحلت ایشان به دست گیرد.[۱۰۰] آیه تبلیغ نیز قرینه‌ای بر این مدعا است.

قرائن خارجی
يُناديهِمُ يَومَ الغَديرِ نَبِيُّهُم
بِخُمٍّ فَأَسمِع بِالرَّسولِ مُنادِيا
وقالَ فَمَن مَولاكُم ووَلِيُّكُم
فَقالوا ولَم يُبدوا هُناكَ التَّعامِيا
إلهُكَ مَولانا و أنتَ وَلِيُّنا
وما لَكَ مِنّا فِي الوِلايَةِ عاصِيا
فقال له قم یا علی فإننی
رضیتک من بعدی إماما و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیه
فکونوا له انصار صدق موالیا
هناک دعا اللهم وال ولیه
و کن للذی عادی علیا معادیا

پیامبر، در روز غدیر به مسلمانان ندا کرد و گفت: نبی و مولای شما کیست؟ بدون هیچگونه درنگی گفتند: خداوند مولای ماست و تو پیامبر مائی |و از ما در این زمینه نافرمانی نخواهی دید پیغمبر به علی فرمود: برخیز که تو بعد از من پیشوای این خلقی هر که من مولای اویم، علی مولای اوست و بر شماست که به راستی پیرو او باشید در اینجا پیامبر دعا کرد که خداوندا! دوست دوستدار او و دشمن دشمنانش باش.سید رضی، ص۴۳.

در برخی نقل‌های حدیث غدیر، بیان شده است که پس از پایان خطبه، خلیفه اول و دوم نزد امام علی(ع) آمدند و ولایت را به ایشان تبریک گفتند.[۱۰۱] عمر بن خطاب به ایشان گفت:

«بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا ابنَ أبی طالب، أصبَحتَ مَولای و مَولی کُلِّ مُسلمٍ»:‌ای اباالحسن، گوارا باد بر تو، مولای من و هر (مرد و زن) مؤمن شدی.[۱۰۲][۱۰۳] [یادداشت ۱]


این نوع تبریک‌گفتن نشان می‌دهد که صحابه و مسلمانانِ صدر اسلام، از کلمه مولی، معنای خلافت و اولویت در تصرف فهمیده بودند.[۱۰۴]

  • شعر شاعران صدر اسلام

تعدادی از مسلمانان این واقعه را به شعر درآورده‌اند. اولین آنها، حسان بن ثابت بود. او که در آن مکان حضور داشت، از رسول خدا(ص) اجازه گرفت و در وصف این واقعه چند بیت سرود. در این ابیات، از این واقعه به عنوان نصب‌شدن حضرت علی(ع) به عنوان امام و هادی امت، یاد شده است.[۱۰۵][۱۰۶]


پس از آن، و در سال‌های بعد عمرو عاص، قیس بن سعد بن عباده،[۱۰۷][۱۰۸] کمیت بن زید اسدی،[۱۰۹] محمد بن عبدالله حمیری،[۱۱۰] سید بن محمد بن حمیری،[۱۱۱]این واقعه را در قالب شعر بیان کردند.

حضرت علی(ع) نیز در چند بیت به این مسئله اشاره دارد.[۱۱۲]

عبدالحسین امینی نام چند شاعر از صحابه و تابعین و شاعران مسلمان تا قرن نهم را نقل می‌کند.[۱۱۳] محتوای تمام این ابیات و شعرها نشان می‌دهد فهم آنان از واژه مولی، اولویت و خلافت بوده است.

امام علی(ع):

فأوجبَ لی ولایتَهُ علیکمْ
رسولُ الله یومَ غدیرِ خُمّ
فویلٌ ثمّ ویلٌ ثمّ ویلٌ
لِمن یَلقی الإلهَ غداً بظلمی


و پیامبر خدا، در روز غدیر خم، به امر خدا ولایتم را بر شما واجب نمود
پس وای، وای، وای بر آنکه در روز بازپسین به ملاقات خدا رسد در حالی‌که به من ظلم نموده باشد.

شیخ مفید، الفصول، ص۲۸۰.

  • احتجاج و استدلال اهل بیت به این حدیث

امام علی(ع) در چند موقعیت به این حدیث استناد نموده است تا حقانیت(اولویت) خویش در خلافت و امامت را نشان دهند. احتجاج با طلحه در جنگ جمل،[۱۱۴] احتجاج در حیاط مسجد کوفه،[۱۱۵] در ضمن چند بیت شعر که در نامه‌ای به معاویه نوشت[۱۱۶] و احتجاج در جنگ صفین[۱۱۷] از جمله این موارد است. فاطمه زهرا(س) نیز در برابر مخالفان خلافت علی(ع)، به این حدیث احتجاج نمود.[۱۱۸]

  • مبتلاشدن برخی از صحابه که منکر این حدیث بودند به بیماری‌های لاعلاج

نقل می‌کنند که برخی از صحابه‌ که شاهد ماجرای غدیر بودند و از شهادت‌دادن به آن خودداری کردند، به نفرین اهل بیت دچار و بیمار شدند. به عنوان مثال، انس بن مالک به بیماری بَرَص مبتلا شد؛[۱۱۹][۱۲۰] زید بن ارقم[۱۲۱] و اشعث بن قیس[۱۲۲] نابینا شدند. این مطلب نشان دهنده این است که جریان آن واقعه مسئله‌ای مهم‌تر از اعلام دوستی و یاری حضرت علی(ع) بوده است که هم آنان انکار می‌کردند و هم اهل بیت(ع) آنان را مستحق نفرین خود می‌دانستند.[۱۲۳]

  • نزول آیه تبلیغ:

آیه ۶۷ سوره مائده که بنابر روایات[۱۲۴][۱۲۵] و نظر برخی مفسران[۱۲۶][۱۲۷] در حجة الوداع و در بین راه مکه و مدینه نازل شده است، تبلیغ امری مهم را بر دوش پیامبر(ص) گذارد که هم‌سنگ رسالت ۲۳ ساله ایشان بوده است؛ چنانکه اگر ایشان آن مطلب را به مردم اعلام نمی‌کرد، گویا رسالتش را انجام نداده بود. البته این مأموریت خطرهایی را در پی خواهد داشت که خداوند عهده‌دار حفاظت از آن شده است. تأکیدات و سفارش‌هایی که در این آیه وجود دارد، نشان می‌دهد کاری که ایشان باید انجام می‌داد، اعلام ولایت علی(ع) به مردم بوده است[۱۲۸][۱۲۹] و این نظر ابن عباس، براء بن عاذب و محمد بن علی است.[۱۳۰]

در مقابل برخی معتقدند که مراد از این مأموریت، بیان اموری چون حکم قصاص و رجم، حکم ازدواج با همسر فرزند خوانده‌اش زید، حکم وجوب جهاد یا بیان عیب یهودیان و قریش یا بیان عیب‌های بتهای مشرکان بوده است.[۱۳۱] اما با توجه به مطالبی که بیان شد، اشتباه این نظرات معلوم می‌شود.

  • نزول آیه اکمال دین:
آیه اکمال از آیات مربوط به جریان غدیر خم

بعد از اتمام خطبۀ پیامبر(ص)، آیه ۳ سوره مائده نازل شد.[۱۳۲] این مطلب، نشان‌دهنده ویژگی‌هایی برای این روز است. مأیوس‌شدن کافران از دین اسلام، کامل‌شدن معارف دین، تمام شدن نعمت خداوند و رضایت خداوند به اینکه اسلام دین نهایی مردم باشد.[۱۳۳][۱۳۴]

این آیه، به تعبیر برخی، آخرین فریضه در اسلام را بیان کرد و بعد از آن، امر واجب دیگری بیان نشده است.[۱۳۵][۱۳۶][۱۳۷] پیامبر(ص) نیز پس از نزول این آیه، حمد و سپاس خداوند را به خاطر کامل‌شدن دین به جای آورد.[۱۳۸] با توجه به اینکه در آن زمان حکمی باقی نمانده بود که کامل‌کننده دین و مأیوس‌کننده کفار باشد، اعلام ولایت حضرت علی(ع) تنها مسأله‌ای بود که تمام این خصوصیات را داشتِ[۱۳۹] همانطور که در چند روایت به این مسأله اشاره شده است.[۱۴۰]

در مقابل این دیدگاه، عده‌ای معتقدند کامل‌شدن دین به خاطر کامل‌شدن شریعت و احکام دین با بیان احکامی بوده که احتیاج آیندگان را نیز برطرف کرده و نیازی به آمدن دین جدید نیست.[۱۴۱]

به عقیده شیعیان این مسئله درست نیست و کامل‌شدن احکام ربطی به مأیوس‌شدن کفار از ارتداد و بازگشت مسلمانان به کفر ندارد؛ چرا که بسیاری از آنها امیدوار بودند با از دنیارفتن پیامبر به مرور زمان دین او هم فراموش شود؛ اما اعلام جانشین برای پیامبر، آنها را از این آرزو مأیوس کرد.[۱۴۲] به علاوه قوت ظاهری اسلام در روز فتح مکه ظاهر شد، نه در سال دهم هجری که واقعه غدیر خم اتفاق افتاد. بنابراین کامل‌شدن دین، به خاطر نمایان‌شدن قوت ظاهری اسلام در این روز نیست.[۱۴۳]

پس از آنکه پیامبر(ص)، مسئله ولایت علی(ع) را به مردم اعلام کرد، شخصی به نام نعمان بن حارث فهری نزد ایشان آمد و با حالت اعتراض به پیامبر(ص) گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی؛ ماهم قبول کردیم. اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولی ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بود یا از سوی خدا؟ به محض اینکه حضرت به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم جان باخت. در این هنگام آیات ابتدایی سوره معارج نازل شد:[۱۴۴]

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع (ترجمه:سؤال‌کننده‌ای درخواست عذابی کرد که واقع شد.)[۷۰–۱]

به اعتقاد شیعیان، این شخص از حدیث چیزی جز اعلام خلافت و صاحب‌اختیاری علی(ع) بعد از رسول الله نفهمیده است. اگر منظور از این خطبه، دعوت مردم به دوستی حضرت علی(ع) بود، معنا نداشت که آن شخص از این امر ناراحت شود و نیز چنین مجازاتی برایش در پی داشته باشد.


پانویس

  1. خسروی سرشکی، «نقل‌های حدیث غدیر در منابع روایی قرن سوم و چهارم [اهل سنت]»، ۱۳۷۷ش، ص۱۵۴ـ۱۶۱.
  2. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۵، ص۱۹۶.
  3. سمهودی، جواهر العقدين فی فضل الشرفين، ۱۴۰۵ق، ج۲،‌ بخش اول،‌ ص۹۷.
  4. امینی، الغدیر، ج۱، ص۴۰.
  5. امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۵۸.
  6. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۷، ص۶۱؛ سمهودی، جواهر العقدين فی فضل الشرفين، ۱۴۰۵ق، ج۲،‌ بخش اول،‌ ص۹۸.
  7. امینی، الغدیر، دارالکتاب العربی، ج۱، ص۱۲۹-۱۵۱.
  8. ابن حنبل، ج۴، ص۳۷۰.
  9. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۴۸۴.
  10. ابن مغازلی، مناقب، ج۱، ص۶۶.
  11. ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۳۷۰.
  12. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۸۸.
  13. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۸۴.
  14. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۱۹؛ خطیب، ج۱۶، ص۳۴۸.
  15. ابن مغازلی، مناقب، ۱۴۱‍۲ق، ص۵۴.
  16. هیثمی،، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالفکر، ج۹، ص۱۳۶.
  17. دولابی، ج۳، ص۹۲۸.
  18. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۱۸.
  19. ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۳۶۶.
  20. امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۴و۱۵.
  21. ابن مغازلی، مناقب، ص۱۱۲، ح ۱۵۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۳۰۷؛ هیثمی، ج۹، ص۱۰۷.
  22. بخاری، ج۱، ص۳۷۵.
  23. ابن جزری، أسنی المطالب، ص۴۹.
  24. بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۰۸.
  25. قندوزی، ج۳، ص۳۶۹.
  26. نسائی، ص۱۳۲و۱۰۴و۱۰۳و۱۰۱و۱۰۰و۹۶و۹۳.
  27. سلیم بن قیس، ص۳۲۱.
  28. حاکم حسکانی، ج۱، ص۲۰۱، ح ۲۱۱.
  29. ابن فتال، روضةالواعظین، ج۱، ص۸۹؛ طبرسی، ج۱، ص۶۶؛ ابن طاووس، الیقین، ص۳۴۳؛ علم الهدی، نزهةالکرام، ج۱، ص۱۸۶.
  30. ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین، ج۲، ص۷۰.
  31. حلی، العُدَدُ القَویة، ص۱۶۹؛ ابن طاووس، التحصین، ص۵۷۸؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۰۱؛ حسین بن جبور، نهج الایمان، ورقه۲۶ ۳۴.
  32. امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۴تا۱۵.
  33. فخر رازی، ج۱۲، ص۴۹.
  34. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳.
  35. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۰۹.
  36. ابن صباغ، الفصول المهمه، ج۱، ص۲۳۵.
  37. ابن طاووس، الاقبال، ص۴۵۴تا۴۵۶.
  38. متقی هندی، ج۱۳، ص۱۵۸و۱۵۷و۱۳۸و۱۳۱و۱۰۵و۱۰۴و۱۶۸.
  39. ابن حمزه، البیان و التعریف، ص۵۹۳.
  40. آلوسی، ج۶، ص۱۹۴.
  41. رشیدرضا، ج۶، ص۳۸۴.
  42. الغدیر، ج۶، ص۱۱.
  43. امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۴تا۱۵.
  44. الغدیر، ج۱، ص۱۴۵.
  45. الغدیر، ج۶، ص۵۹.
  46. ابن طاووس، الطرائف، ص۳۳.
  47. هندی، میرحامد حسین.
  48. مجلسی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۸۱تا۱۸۲.
  49. حر عاملی، ج۲، ص۲۰۰تا۲۵۰.
  50. امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۲و۱۵۱و۲۹۴تا۳۲۲.
  51. بحرانی، سیدهاشم.
  52. بحرانی، عبدالله، ج۱۵/۳، ص۳۰۷تا۳۲۷.
  53. سید علی میلانی، ج۶تا۹.
  54. تفتازانی، ج۵، ص۲۷۲.
  55. جرجانی، شرح المواقف، ج‌۸، ص۳۶۱.
  56. ترمذی، ج۵، ص۵۶۳.
  57. طحاوی، ج۴ ص۲۱۲.
  58. حاکم نیشابوری،ج۳، ص۱۱۸.
  59. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۰۹.
  60. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۷، ص۷۴.
  61. ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة،ج۱، ص۱۰۶.
  62. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱؛ طحاوی، ج۴، ص۲۱۲.
  63. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹۱۰۸۰؛ حلبی، السیره الحلبیه، ج۳، ص۲۸۹.
  64. رجوع کنید به: مفید، اقسام المولی، ص۲۸ به بعد.
  65. مفید، الافصاح، ص۳۲.
  66. طوسی، الاقتصاد، ص۳۴۵.
  67. حلی، کشف المراد، ص۳۶۹.
  68. فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج‌۲، ص۲۸۳.
  69. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰-۳۶۵.
  70. تفتازانی، ج۵، ص۲۷۳تا۲۷۵.
  71. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰تا۳۶۵.
  72. تفتازانی، ج۵، ص۲۷۳تا۲۷۵.
  73. فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج‌۲، ص۲۸۳.
  74. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰تا۳۶۵.
  75. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱.
  76. فخر رازی، التفسیر، ج۲۹، ص۴۵۹.
  77. تفتازانی، ج۵، ص۲۷۳.
  78. شریف مرتضی، ج۲، ص۲۷۰.
  79. شریف مرتضی، ج۲، ص۲۷۰.
  80. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۲۲۷.
  81. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۲۲۷.
  82. امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۲۴.
  83. شریف مرتضی، الشافی، ج۲ ص۲۷۷
  84. ابن منظور، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده ولی.
  85. ازهری، ج۱۵، ص۳۲۴تا۳۲۷.
  86. فیومی، ج۱- ۲، ص۶۷۲
  87. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۱۴۱.
  88. طریحی، ج۱، ص۴۶۲؛ بستانی، ص۹۸۵؛ فیروز آبادی، ص۱۲۰۹.
  89. ابن منظور،لسان العرب، ۱۴۱۴ق،ج۱۵، ص۴۱۱.
  90. ازهری، ج۱۵، ص۳۲۲.
  91. طریحی، ج۱، ص۴۶۴تا۴۶۵.
  92. سوره احزاب، آیه۶.
  93. طوسی، التبیان، داراحیاء التراث العربی: لبنان، ج۸، ص۳۱۷.
  94. بیضاوی، ج۴، ص۲۲۵
  95. زمخشری، ج۳، ص۵۲۳.
  96. زمخشری، ج۳، ص۲۲۵.
  97. فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج۲، ص۲۸۳.
  98. . ابن مغازلی، مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۶۹، امینی، الغدیر، ج۱، ص ۲۳۰-۲۳۳.
  99. ابن اثیر، اسد الغابه، ناشر انتشارات اسماعيليان، ج۱، ص۴۳۹؛ یعقوب، ج۲، ص۱۱۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة،دار إحياء التراث العربي - بيروت، ج‌۷، ص۳۴۸۳۴۹؛ بلاذری، انساب الاشراف،۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۰۸.
  100. امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۵۷.
  101. مناوی، ج۶، ص۲۱۷.
  102. ابن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۲۸۱.
  103. ابن مغازلی، مناقب، ج۱، ص۴۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۴۹.
  104. امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۶۷.
  105. طوسی، الاقتصاد، ص۳۵۱.
  106. سید رضی، ص۴۳.
  107. سید رضی، ص۴۳
  108. دلائل الصدق، ج‌۴، ص۳۴۰
  109. سید رضی، ص۴۳.
  110. مجلسی، ج۳، ص۲۷۰.
  111. سید رضی، ص۴۳.
  112. طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۱.
  113. امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۱تا۴۹۵.
  114. حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۱۹.
  115. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۱.
  116. طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۱.
  117. مجلسی، ج۳۳، ص۴۱.
  118. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۰۴.
  119. صدوق، امالی، ص۲۲.
  120. ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۵۸۰.
  121. ابن مغازلی، مناقب، ج۱، ص۶۲.
  122. صدوق، امالی، ص۱۶۲.
  123. امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۶۴.
  124. قمی، ج۱، ص۱۷۱.
  125. طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۳.
  126. سیوطی، ج۲، ص۲۹۸.
  127. عیاشی، ج۱، ص۳۳۲.
  128. عیاشی، ج۱، ص۳۳۱.
  129. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۳۴.
  130. فخر رازی، ج۱۲، ص۴۰۱.
  131. فخر رازی، ج۱۲، ص۴۰۰تا۴۰۲.
  132. بحرانی، ج۲، ص۲۲۷.
  133. طباطبایی، ج۵، ص۱۸۱.
  134. مکارم شیرازی، ج۴، ص۲۵۸.
  135. عیاشی، ج۱، ص۲۹۳.
  136. قمی، ج۱، ص۱۶۲.
  137. فخر رازی، ج۱۱، ص۲۸۸.
  138. سیوطی، ج۲، ص۲۵۹.
  139. طباطبایی، ج۵، ص۱۶۸تا۱۷۵.
  140. عیاشی، ج۱، ص۲۹۳.
  141. طبری، جامع البیان، ج۵، ص۵۱.
  142. طباطبایی، ج۵، ص۲۸۴.
  143. طباطبایی، ج۵، ص۲۷۹.
  144. طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۰؛ قرطبی، ج۱۹، ص۲۷۸؛ ثعلبی، ج۱۰، ص۳۵.

یادداشت

  1. بخٍّ بخٍّ لك يا عليّ ابن أبي طالب أصبحتَ مولاي و مولى كلِّ مؤمن. ابن مغازلی، ج۱، ص۶۹.

منابع