این مقاله دربارهٔ بنیعباس است. برای مشاهده فهرستی از خلفای آنان، مدخل فهرست خلفای بنیعباس را ببینید.
بنی عباس، (حکومت: ۱۳۲-۶۵۶ق) از مشهورترین سلسلههای خلافت اسلامی که بیش از پنج قرن در محدوده فعلی خاورمیانه حکومت داشتند. فعالیت امام صادق (ع) و امامان بعدی، در زمان بنیعباس بود. در این دوره، امامان و علویان و پیروان آنان، در فشار و سرکوب شدیدی بودند. سیاست امامان در برابر حاکمان بنیعباس، تقیه و دوری از قیام و گاه گفتگوی صریح با خلیفه بود.
همه خلفای بنیعباس از نسل محمد بن علی، نوه ابنعباس، مفسر معروف بودند. محمد بن علی ادعا میکرد که ابوهاشم، نوه امام علی (ع)، او را به وصایت و امامت بنیهاشم انتخاب کرده است. ابومسلم، داعی مشهور عباسیان، در ۱۲۹ق از مرو قیام علیه بنیمروان را آغاز کرد که به سقوط آنان و شروع خلافت عباسیان منجر شد. مقر حکومت بنیعباس، بغداد بود. مشهورترین خلفای این سلسله، منصور (۱۳۶-۱۵۸ق)، هارون (۱۹۳-۱۷۰ق) و مامون (۱۹۸-۲۱۸ق) بودند. مستعصم آخرین خلیفه این سلسله توسط هلاکو خان امیر مغولها در سال ۶۵۶ق کشته شد.
تبار
همه خلفای عباسی از نسل محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بودند. عباس( ۵۶ سال قبل از هجرت- ۳۲ق.) عموی پیامبر بود. فرزندش عبدالله بن عباس (۶۸-۳ق) مشهور به ابنعباس از اصحاب سه امام اول شیعیان و از مفسران بود. علی (۴۰-۱۱۷ق) فرزند ابنعباس، توسط خلفای بنیمروان به حُمَیمه، در جنوب شام تبعید شد. فرزند او ابوعبدالله محمد (۱۲۵-۵۴ق) شبکه داعیان و طرفداران خود را ایجاد کرد. ابراهیم (۱۳۲-۸۲ق) فرزند محمد، معروف به ابراهیم امام، ابومسلم را به خراسان فرستاد. ابومسلم در ۱۲۹ق قیام علیه بنیامیه را شروع کرد و آنان را برانداخت و بنیعباس به حکومت رسیدند. اولین و دومین حاکم بنیعباس، ابوالعباس عبدالله سفاح و عبدالله منصور، برادران ابراهیم و فرزندان محمد بودند.
محمد بن علی در سال ۱۰۰ق دعوتگران خود را به عراق و خراسان فرستاد تا مردم را به آل محمد (ص) دعوت کنند. پایگاه اصلی وی، کوفه بود. پیروان او، خمس اموال و هدایا را برای او میفرستادند. محمد بن علی به مدت ۲۷ سال (۱۲۵-۹۸ق) توانست، سازمان تبلیغی مخفی و منظم ایجاد و اداره کند. پس از فوت محمد بن علی در سال ۱۲۵ق[۲] داعیان و پیروان او بنابر وصیتش، جانشینی پسرش ابراهیم را پذیرفتند.[۳]
هنگامی که مروان بن محمد با آشوبهای فراوان و عدم توان کنترل آن روبرو بود، ابومسلم خراسانی به داعیان پیوست.[۴] او در رمضان ۱۲۹ق در مرو قیام خود را شروع کرد.[۵] قُحطَبة بن شَبیب، فرمانده لشکریان بنیعباس به سمت شهرهای اطراف و عراق حرکت کرد.[۶] او در محرم ۱۳۲ق به کوفه رسید. ولی اندکی پیش از آن، ابراهیم در زندان مروان بن محمد درگذشت.[۷] ابراهیم به هنگام دستگیری، برادرش ابوالعباس عبدالله سفاح را جانشین خود قرار داد و از او خواست به کوفه برود.[۸]
شروع خلافت
نقشه قلمروی شرقی و شمالی بنی عباس در دوره اول حکومت
خلافت عباسی پس از بیعت با ابوالعباس عبدالله سفاح در ربیع الاول یا ربیع الثانی ۱۳۲ق/۷۴۹م در مسجد کوفه آغاز شد. آنها سپس مروان و بقایای امویان را تار و مار کردند.[۹]منصور، دومین خلیفه این خاندان، تلاش بسیاری برای تحکیم حکومت نمود. در آغاز عبدالله بن علی، عموی منصور در شام شورش کرد. ابومسلم این شورش را سرکوب کرد. منصور در شعبان ۱۳۷ق ابومسلم را بخاطر بیاعتمادی و بیم از قدرت او به قتل رساند و با بخششهای فراوان یاران او را به سکوت واداشت.[۱۰]
امامت حضرت صادق(ع)، امام ششم شیعیان و امامان بعدی با دوران حکومت بنیعباس همزمان بود. سیاست کلی این امامان شامل تقیه و عدم مخالفت صریح با بنیعباس در اجتماع، عدم شرکت در قیامهای علویان و انتقادهای صریح و شجاعانه در دیدارهای رودررو با خلفاء بود.[۱۴]
امام صادق(ع)
در برخی منابع، از ارسال دو نامه برای امام صادق(ع) توسط ابومسلم در زمان دعوت بنیعباس و دو نامه از سوی ابوسَلمه خلَاّل، وزیر سفاح روایت شده است. مسعودی نوشته که امام به دو نامه ابومسلم جوابی نداده است.[۱۵] اما فخر رازی آورده، جعفر بن محمد پاسخ داد: نه تو از یاران من هستی و نه این زمان، زمان من است.[۱۶] اسد حیدر، علت واکنش امام صادق به نامههای ابومسلم را در عدم صداقت و عدم وفاداری ابومسلم دانسته است.[۱۷] حضرت صادق به آورنده نامه ابوسلمه گفت: مرا کاری با ابوسلمه نیست! او شیعه دیگران است.[۱۸]
منصور برای اطلاع از تمایل یا عدم تمایل و فعالیتهای امام جعفر صادق(ع) علیه خود، او را زیرنظر داشت و گاه افراد و نامههای جعلی برای او میفرستاد. در این دوره روایاتی از امام صادق(ع) نقل شده است که بر تقیه تأکید میکرد.[۱۹] برخی نیز با انگیزههای متفاوت، نزد منصور از امام صادق بدگویی میکردند. عیسی بن موسی، پسرعموی منصور پس از سرکوب قیام نفس زکیه، بخشی از اموال امام ششم را مصادره کرد. منصور در پاسخ به شکایت امام، قصد قتل او را کرد ولی با صحبتها و تعهد امام، از این کار منصرف شد.[۲۰] منصور چندین بار حضرت صادق را از مدینه به عراق خواند و او را وادار به مناظره با ابوحنیفه کرد ولی نتوانست او را مغلوب کند.[۲۱] امام در ۱۴۸ق، سه سال پس از قیام نفس زکیه به شهادت رسید. تعدادی از علمای شیعه علت شهادت او را مسمومیت توسط منصور میدانند.[۲۲] حضرت صادق به خاطر سختگیریهای عباسیان و به منظور حفظ جان امام کاظم (ع)، پنج نفر،[یادداشت ۱] از جمله منصور را وصی خود معرفی کرد.[۲۳]
امام کاظم(ع)
دوران ۳۵ ساله امامت حضرت کاظم(ع)(۱۸۳-۱۴۸ق) همزمان با ۱۰ سال خلافت منصور(حکومت ۱۳۶-۱۵۸ق)، ۱۱ سال خلافت مهدی (حکومت ۱۵۸-۱۶۹ق)، یک سال خلافت هادی (حکومت۱۶۹-۱۷۰ق) و ۱۳ سال خلافت هارون (حکومت۱۷۰-۱۹۳ق) بود.[۲۴] دوران زندگانی موسی بن جعفر(ع) با دوران قدرت گرفتن عباسیان، و قیامهای متعدد از سوی علویان علیه آنان همزمان بود. قیام شهید فخ در سال ۱۶۹ق در دوره امامت موسی بن جعفر و خلافت هادی عباسی به وقوع پیوست.[۲۵] امام کاظم(ع) برای ارتباط با شیعیان و تقویت توان اقتصادی آنان، سازمان وکالت را که در زمان امام صادق(ع) پایهگذاری شده بود، گسترش داد.[۲۶] هنگامیکه مهدی عباسی از او خواست تا حدود فدک را مشخص کند، امام مرزهایی را تعیین کرد که با قلمرو حکومت عباسیان برابری میکرد.[۲۷] امام هفتم شیعیان اصحاب خود را به عدم همکاری با عباسیان سفارش میکرد، از جمله صفوان جمال را از کرایه دادن شتران خود به هارون منع کرد.[۲۸][یادداشت ۲] در عین حال از علی بن یقطین که در حکومت هارون الرشید، عهدهدار وزارت بود، خواست تا در دربار بماند و به شیعیان خدمت کند. [۲۹][یادداشت ۳]
امام کاظم(ع) در طول دوران امامتش چندین بار از سوی خلفای عباسی احضار و زندانی شد. نخستینبار در زمان خلافت مهدی عباسی، امام را از مدینه به بغداد منتقل کردند.[۳۰] هارون نیز دو بار امام را زندانی کرد.[۳۱] امام کاظم(ع) سالهای پایانی عمر خود را در زندانهای فضل بن یحیی و سندی بن شاهک گذراند. بدگویی یحیی برمکی[۳۲]، بیم هارون از موقعیت امام بین مردم و افزایش شیعیان او[۳۳] و عدم رعایت تقیه از سوی برخی یاران امام[۳۴] از جمله دلایل زندانی شدن او بیان شده است.
امام رضا(ع)
علی بن موسی الرضا، امام هشتم شیعیان، حدود ۲۰ سال امامت کرد که ۱۰ سال با حکومت هارون، پنج سال با محمد امین و پنج سال با مأمون طی شد.[۳۵] پس از شهادتموسی بن کاظم و شروع امامت و دعوت امام رضا، برخی از اصحاب، او را به تقیه دعوت کردند. حضرت رضا آنان را اطمینان داد که هارون به او آسیبی نمیزند.[۳۶] برخی از اطرافیان هارون نیز، او را علیه امام هشتم تحریک کردند.[۳۷]اباصلت هروی نقل کرده که هارون یکبار قصد جان امام را کرد ولی منصرف شد.[۳۸]
در زمان امین، اتفاق خاصی برای امام رضا(ع) از جانب حکومت او رخ نداد. زیرا امین گاهی به لهو و لعب میپرداخت و اکثرا مشغول اختلاف داخلی و مناقشه با مأمون بود و فرصتی برای توجه به علویان نیافت.[۳۹] این سالها نیز آزادی نسبی امام و فرصت برای فعالیتهای فرهنگی وی را به همراه داشت.[۴۰]
پس از موفقیت مامون بر امین (۱۹۸ق)، علویان تهدید بزرگی برای خلافت عباسی بود. در آن زمان در نقاط مختلف قلمروی عباسی، علویان سر به شورش و مخالفت زده بودند.[۴۱] مامون ابتدا مرکز حکومت را به مرو، از شهرهای بزرگ خراسان منتقل کرد و امام رضا را از مدینه احضار نمود. او در ۲۰۱ق به اجبار امام هشتم را ولیعهد خود کرد و الرضا نامید[۴۲] و به نامش سکه زد و رنگ سبز را نشانه دولت عباسی گرداند.[۴۳] حضرت رضا علیه السلام با علمای اسلام و علمای دیگر مذاهب سخن گفت و به سوالاتشان پاسخ داد.[۴۴] مامون دو سال بعد، پس از خاموش شدن قیام علویان، در حرکت به سمت بغداد، بنابر بعضی منابع، امام رضا(ع) را مسموم کرد.[۴۵]
امام جواد(ع)
محمد بن علی(ع)، پس از شهادت پدرش، امام رضا(ع) در سال ۲۰۳ قمری به امامت رسید. دوران ۱۷ ساله امامت او با خلافت مامون (۱۵سال)و برادرش، معتصم (۲سال) همزمان بود.[۴۶] مأمون عباسی در سال ۲۰۲ قمری دخترش را به عقد امام درآورد[۴۷] و در ۲۱۵ق اجازه داد دخترش به خانه امام برود.[۴۸] او علاقه داشت نوهای از نسل پیامبر داشته باشد.[۴۹] خلفای عباسی دو بار امام محمد تقی(ع) را به بغداد احضار کردند. حضرت جواد بار دوم، در ۲۸ محرم سال ۲۲۰ق، به دستور معتصم وارد بغداد شد و چند ماه بعد در بغداد به شهادت رسید.[۵۰] پس از گسترش قیامهای علویان علیه بنیعباس، معتصم، امام جواد و محمدبنقاسم، از نوادگان امامزینالعابدینعلیهالسلام، را به بغداد فراخواند تا نقش آنان را در قیامهای پنهانی شیعی دریابد.[۵۱]
امام هادی(ع)
امام هادی(ع)، امام دهم شیعیان، ۳۳ سال (۲۲۰ق-۲۵۴ق) امامت را بر عهده داشت.[۵۲] این مدت همزمان با دوره چند خلیفه عباسی بود: معتصم، واثق، متوکل، مستنصر، مستکین و معتز.[۵۳] معتصم، در زمان امام هادی، در مقایسه با دوران امام جواد، محدودیت و فشار کمتری به شیعیان روا میداشت؛ این تغییر رویکرد، ناشی از بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش یافتن قیامها از سوی علویان دانسته شده است.[۵۴] متوکل عباسی در سال ۲۳۳ق تصمیم گرفت امام هادی را وادار کند از مدینه به سامرا برود. در دوره مستنصر، فشار حکومت بر خاندان علوی از جمله امام هادی(ع) کاستی گرفت.[۵۵] امام دهم در زمان حکومت معتز عباسی مسموم شده و به شهادت رسید.[۵۶]
امام حسن عسکری(ع)
امام عسکری(ع) به مدت ۶ سال (از ۲۵۴ تا ۲۶۰ق) امامت کرد.[۵۷] دوره امامت او همزمان با سه خلیفه عباسی بود: معتز عباسی(۲۵۲-۲۵۵ق)، مهتدی (۲۵۵-۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶-۲۷۹ق). در دوره زندگی امام عسکری(ع)، دستگاه عباسی به ابزار دستی برای امیران رقیب تبدیل شده بود و بخصوص فرماندهان نظامی تُرک نقش مؤثری در نظام حکومتی داشتند. معتز در سال ۲۵۵ق امام عسکری را زندانی کرد.[۵۸] او در دوره یک ساله خلیفه بعدی (مهتدی) نیز همچنان در زندان بود.[۵۹] با آغاز خلافت معتمد (۲۵۶ق) که با قیامهای شیعی رو به رو بود، امام از زندان آزاد شد و بار دیگر به سازماندهی اجتماعی و مالی امامیه اهتمام ورزید. در صفر سال ۲۶۰ق امام به دستور معتمد به زندان افتاد و شخص خلیفه روزانه اخبار مربوط به امام را پیگیری میکرد. پس از مدتی امام عسکری به خانه حسن بن سهل (وزیر مامون) در نزدیکی شهر واسط منتقل شد.[۶۰] در این زمان، در میان شیعیان آمدن امام منتظَر رواج یافته، و خلیفه عباسی در جستجوی فرزند امام عسکری (ع) بود.[۶۱]
امام مهدی(عج)
حضرت مهدی (عج)، دوازدهمین و آخرین امام شیعیان است که در ۲۵۵ق، در زمان حکومت معتمد عباسی به دنیا آمد. محل تولد او در سامرا، در خانه پدرش بود که به دستور خلیفه در این شهر تحت نظر قرار داشت. معتمد عباسی به قابلهها امر کرده بود تا وقت و بیوقت، سرزده وارد خانه سادات شوند - بهویژه خانه امام حسن عسکری(ع) - و درون خانه را بگردند و از حال همسر او باخبر شوند و گزارش دهند.[۶۲] در آغاز خلافت «معتضد» عباسی، در سال ۲۷۹ق، دو بار خانه امام عسکری(ع) از سوی حکومت تفتیش شد.[۶۳] حضرت مهدی، در ۲۶۰ق پس از شهادت پدرش، غیبت صغری خود را با انتخاب وکیل یا نائب خاص شروع کرد.[۶۴]
موقعیت طالبیان و شیعیان
گفته شده ابن عباس به فرزندش على وصیت کرد(۶۸ق) پس از مرگ او، از حجاز خارج شود و از قیامهاى پسرعموهایش، علویان دورى کند.[۶۵] محمدبنعلی، نوه ابنعباس در ۱۰۰ق وقتی داعی خود را به خراسان میفرستاد، به او توصیه کرد از شخصی به نام غالب و یارانش که در نیشابور مردم را به امام باقر (ع) دعوت میکرد، دوری کند.[۶۶] او، برادران، فرزندان، داعیان و طرفدارانش در قیام زید (۱۲۲ق)و فرزندش یحیی (۱۲۵ق) شرکت نکردند.[۶۷]
بنیهاشم در سال ۱۲۹ق، در مکه برای تجدید بیعت تشکیل جلسه دادند ولی بنیعباس با شنیدن شروع قیام ابومسلم، جلسه را ترک کردند.[۷۱]
در دوران سفاح (۱۳۶-۱۳۲ق) علویان از آرامش نسبی برخوردار بودند. البته سفاح، وزیر خود، ابوسلمه خلال را که از داعیان و عوامل موثر سقوط بنیامیه و شروع خلافت بنیعباس بود، به قتل رساند. زیرا او به علویان اظهار تمایل کرده بود و قدرت بسیاری داشت.[۷۲] ابومسلم در قتل ابوسلمه، مخالفتی نکرد. او چند ماه پس از شروع خلافت سفاح، سلیمان بن کثیر را نیز به گمان همکاری با علویان گردن زد.[۷۳] او سپس جنبش شریک بن شیخ (۱۳۳ق) را در بخارا سرکوب کرد و او را کشت. تعدادی از مورخان، شریک و ماهیت قیام او را شیعی دانستهاند.[۷۴] سفاح مرکز حکومت خود را از کوفه به حیره، سپس انبار منتقل کرد؛ زیرا مردم کوفه را متمایل به علویان میدانست. او شهر هاشمیه را نزدیک انبار ساخت.[۷۵]
در حکومت منصور و پس از آن، سختگیری حاکمان عباسی بر علویان سبب شد، تا شماری از علویان دست به قیام بزنند. قیام نفس زکیه، تشکیل حکومت ادریسیان و قیام شهید فخ از آن جمله بود. قیام محمد بن عبدالله (۱۴۵ق) مشهور به نفس زکیه در مکه و مدینه و قیام برادرش، ابراهیم در بصره رخ داد.[۷۶] منصور در ابتدای حکومت، برای پیدا کردن نفس زکیه و برادرش ابراهیم، پدر آنان، عبدالله بن حسن را زیر نظر گرفت و تحت فشار قرار داد. منصور برای مقابله با علویان پسرش، محمد را «مهدی» خواند.[۷۷]او در نامهای به محمد نفس زکیه موضوع وراثت عباس از پیامبر(ص) را مطرح ساخت.[۷۸] در این زمان روایاتی با ساختار پیشگویانه ترویج میشد که بر بقای خلافت در فرزندان عباس و حتی محرومیت آل ابی طالب از آن تأکید داشت.[۷۹]
دورههای حکومت
سلسله عباسی را بر اساس قدرت خلیفه و اوضاع سیاسی میتوان به چهار دوره یا مرحله تقسیم کرد.[۸۰]
دوره نخست (۲۳۲-۱۳۲ق/۸۴۷-۷۵۰م): در این دوره، قدرت خلیفه بسیار بود و تسلط حکومت رو به گسترش و نفوذ بود. این دوره از خلافت ابوالعباس سفاح تا پایان خلافت واثق ادامه داشت.
دوره دوم (۳۳۴-۲۳۲ق/۸۴۷-۹۴۶م): اقوام تُرک آسیای میانه باعث تضعیف حکومت شدند. این دوره از آغاز خلافت متوکل تا میانه خلافت مستکفی طول کشید.
دوره سوم (۴۴۷-۳۳۴ق/۱۰۰۵-۹۴۶م): در ابتدای این دوره حاکمان پارسی آلبویه بر خلفاء تسلط پیدا کردند. این دوره از میانه خلافت مستکفی آغاز شد و در میانه خلافت القائم به پایان رسید.
دوره چهارم (۶۵۶-۴۴۷ق/۱۲۸۵-۱۰۰۵م): سلجوقیان در ابتدای این دوره قدرت را بدست گرفتند و مغولان در اخر این دوره، با کشتن مستعصم، خلافت بنیعباس را تمام کردند.
اقدامات برجسته: جنگ با روم (۱۸۱ق)[۸۶]، زندانی کردن و شهادت امام موسی الکاظم (۱۸۳ق)[۸۷]، ساختن بیتالحکمة (گردآوری و ترجمه کتابهای علمی عربی و غیر عربی)[۸۸]، سقوط و کشتن برمکیان (۱۸۷ق)[۸۹]
اقدامات برجسته: پیروزی بر برادرش محمد امین و شروع خلافت (۱۹۸ق)[۹۰]، سرکوبی قیام علویان (۲۰۰-۱۹۹ق)[۹۱]، ولایتعهدی امام رضا (۲۰۱ق)[۹۲]، شهادت امام رضا (۲۰۳ق)[۹۳]، تفتیش عقاید درباره خلق قرآن (۲۱۸ق)[۹۴] جنگ با روم (۲۱۸ق)[۹۵]
اقدامات برجسته: استفاده از ترکان در حکومت[۹۶]، شهادت امام جواد(ع) (۲۲۰ق)[۹۷]، انتقال حکومت به سامرا از بغداد (۲۲۱ق)[۹۸]، سرکوبی شورش بابک خرمدین (۲۲۳ق)[۹۹] شکست دادن لشکر روم و فتح عموریه (۲۲۳ق)[۱۰۰]
ابومسلم، در ۱۲۷ق به بنی عباس پیوست و در ۱۲۹ق به دستور ابراهیم امام، به مرو رفت و قیام علیه مروانیان را شروع کرد که باعث سرنگونی آنان و سرکار آمدن بنی عباس شد.[۱۰۱] ابومسلم در ۱۳۷ق توسط منصور بخاطر بدگمانی و ترس از قدرت او، کشته شد.[۱۰۲]
ابوسلمه، داماد بکیر بن ماهان، داعی معروف بنیعباس بود.[۱۰۳] او در خراسان فعالیت میکرد و ابومسلم را به ابراهیم امام، معرفی کرد.[۱۰۴]ابوسلمه چهارماه بعنوان وزیر سفاح، اولین خلیفه بنیعباس فعالیت کرد و به دستور او به دلیل ترس از قدرت او و تمایل ابوسلمه به علویان و احتمال عدم وفاداری او کشته شد.[۱۰۵]
برمکیان (فعالیت:)
اگرچه در زمان منصور و مهدی وزارت بود،[۱۰۶] اما این نهاد از زمان برمکیان استقرار یافت.[۱۰۷]برمکیان به همراه کامیابیها و پیشرفت امور، نفوذ بسیاری در شئون خلافت یافتند. به همین سبب، در ۱۸۷ق هارون تصمیم به حذف ایشان گرفت.[۱۰۸]
هلاکوخان، سلطان مغول در ۶۵۶ق مستعصم خلیفه بنی عباس را کشت و حکومت آنان به پایان رسید.
اتفاقات برجسته
طرح بازسازی شده از شهر بغداد در زمان تاسیسبنای بغداد
تا حدود ۱۴۵ق عباسیان در کوفه مستقر بودند. منصور پس از سرکوب قیام محمد نفس زکیه، بنای بغداد بیش از پیش مورد توجه قرار داد. بنای بغداد در استواری خلافت نقش زیادی داشت. [۱۰۹]
نبرد با رومیان
در ۱۸۱ق هارون به آسیای صغیر لشکر کشید و با تحمیل شرایط سنگین بر روم، صلح کرد.[۱۱۰] او در ۱۹۰ق بار دیگر به روم شرقی لشکر کشید و تا فتح هرقله پیش رفت.[۱۱۱]
↑ابن بابویه، اعتقادات الامامیه، ۱۳۸۹ش، ص۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص ۲۸۰؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ۱۴۱۳ق، ص۲۴۶؛ سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۲۱۴.
↑۱- خلیفه وقت، منصور دوانیقى
۲- محمد بن سلیمان(فرماندار مدینه).
۳- عبدالله بن جعفر بن محمد(برادر بزرگ امام کاظم(ع)).
۴- موسى بن جعفر(علیه السلام).
۵- حمیده(همسر آن حضرت)
↑ كلّ شيء منك جميل الّا اكرائك جمالك من هذا الرجل...تمام کارهایت نیک است جز کرایه دادن شترهایت به هارون
↑ تَضْمَنُ أَنْ لَا يَأْتِيَكَ وَلِيٌّ أَبَداً إِلَّا أَكْرَمْتَهُ ضمانت کنی که هر یک از دوستان(شیعیان) من نزد تو آمد او را تکریم کنی
↑او در کوفه در ابتدای حکومت مروان بن محمد قیام کرد. عبدالله پس از شکست، به منطقه جبال (همدان، ری، قومس و اصفهان) رفت و آنجا را به اضافه شیراز تصرف کرد.[۶۹] در این هنگام، خاندان عباسی مانند منصور و سفاح و عموهایش به او پیوستند. او منصور را والی ایذه کرد.
منبع
آبی، منصور؛ نثر الدرر، به کوشش محمد علی قرنه و علی محمدبجاوی، قاهره، ۱۹۸۳م.
ابن اثیر، الکامل،
ابن خلدون، مقدمه، بیروت،دار احیاء التراث العربی.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت،دار صادر.
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه الدمشق، تراجم النساء، به کوشش سکینه شهابی، دمشق، ۱۴۰۲/۱۹۸۲م.
ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
ابن قتیبه، فضل العرب و التبیه علی علومها، به کوشش ولید محمود خالص، ابوظبی، ۱۹۹۸م.
ابن هشام، عبدالملک، سیره النبی، به کوشش محمد محی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعه عیسی البابی الحلبی.
اخبار الدوله العباسیه، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، ۱۹۷۱م.
اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، قاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومی،
اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸/۱۹۴۹.
بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
تاریخ الخلفاء، به کوشش پ. گریازنویچ، مسکو، ۱۹۶۷م.
جنابی، عجمی محمد خطاب، هارون الرشید و موسسات الخلافه فی عهده، بغداد، ۱۹۸۹م.
جومرد، عبدالجبار، هارون الرشید حقائق من عهده و خلافته، بیروت، ۱۹۹۹م.
جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتاب، به کوشش مصطفی سقاء و دیگران، قاهره، ۱۹۳۸م.
حسین، صابر محمد دیاب، الدوله الاسلامی فی العصر العباسی، قاهره، ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۰م.
دوری، عبدالعزیز، الفکرة المهدیه بین الدعوه العباسیه و العصر العباسی الاول، دراسات عربیه و اسلامیه، به کوشش وداد قاضی، بیروت، ۱۹۸۱م.
دینوری، احمد، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۵۹م.
ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث ۸۱-۱۰۰، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
رشاد، عبدالمنعم و موفق سالم نوری، الامین الخلیفه المفتری علیه، بغداد، ۲۰۰۱م.
رفاعی، احمد فرید، عصر المامون، قاهره، ۱۹۲۸م.
ریس، محمد ضیاء الدین، الخراج و النظم المالیه للدوله الاسلامیه، قاهره، ۱۹۶۹م.
زبیری، مصعب، نسب قریش، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۹۵۱م.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۱۳۶۲ش.
زنبیر، محمد، محاولة جدیده لتفسیر نکبة البرامکة، البحث العلمی، بغداد، ۱۳۸۶ق، س۲، شم۸.
صقر،نادیه حسنی، السلم فی العلاقات العباسیه البیزنطیه فی العصر العباسی الاول، مکه، ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
ضیف، شوق، العصر العباسی الاول، قاهره،دار المعارف.
طبری، تاریخ.
عانی، حسن فاضل زعین، سیاسه المنصور ابی جعفر، بغداد، ۱۹۸۱م.