آل حرفوش
اطلاعات کلی | |
---|---|
وجه نامگذاری | انتسابشان به حرفوش خزاعی یا اشاره به طبقه اجتماعی آنها |
صدر خاندان | حسین حرفوشی رافضی |
بنیانگذار | علی بن موسی حرفوشی |
خاستگاه | دمشق |
عصر | ممالیک |
مذهب | شیعه |
مکان استقرار | دمشق - بعلبک |
حکومت | |
نام حکومت | حرفوشیان |
شروع حکومت | قرن دهم قمری |
پایان حکومت | ۱۲۸۳ق |
گستره حکومت | بخشهایی از سوریه و لبنان کنونی |
حاکمان | علی بن موسی حرفوشی، موسی بن علی حرفوشی، امیر یونس، امیرحسین حرفوشی، جهجاه حرفوشی |
شخصیتها | |
عالمان | محمد بن علی بن احمد حرفوشى |
آل حَرفوش، یکی از خاندانهای حاکمِ شیعی در بَعْلَبَک که حکومت آنان از اواخر عصر ممالیک، از قرن دهم قمری تا نیمه دوم قرن سیزدهم ادامه داشت. اختلاف شدید و جنگ میان امیران حرفوشی در سالهای ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۶ق باعث شد تا سلطان عبدالمجید عثمانی فرمان لغو امارت حرفوشیان را صادر کند. در پی آن، سپاهی به بعلبک گسیل شد و امیران حرفوشی را در روستای معلولا محاصره کرد و پس از کشتن برخی از آنان، بقیه را به جزیره کرت تبعید کرد. پرآوازهترین دانشمند حرفوشیان شیخ محمد بن علی بن احمد حرفوشی مشهور به حریری است. مقبره خانوادگی حرفوشیان در گورستان سَطْحه قرار دارد.
واژهشناسی، پیشینه
واژه حرفوش به معنای شخصی از یک طبقه اجتماعی فرودست در عهد ممالیک بوده است. مراد از این فرودستی اجتماعی دقیقاً روشن نیست و فقط دانسته شده که آنها حداقلی از سازماندهی با رئیسی به نام سلطان الحرافیش داشتهاند و این رئیس در مناسبات رسمی نیز حضور مییافته است.[۱]
- قول اول: اصل این خاندان، به ظن قوی، عراقی است و بیشتر جماعتهای شیعی لبنان و سوریه از عراق آمدهاند. بر اساس اطلاعات شفاهی، اجداد آنان، حرفوش خزاعی، به همراه سپاهیان فاتح شام به منطقه وارد شد و در غوطه دمشق استقرار یافت و هنگامی که ابوعبیده جراح راهی بعلبک شد، او را فرمانده یکی از لشکرهایش کرد. حرفوش در بعلبک اقامت گزید و نسل وی در آنجا گسترش یافت.[۲]
- قول دوم: به نظر میرسد واژه حرفوش که اسمی عراقی نیست، ناظر به معنای لغوی و مرتبط با مقام اجتماعی آنان بوده است، نه آنکه اسم شخص معین باشد. در واقع، به احتمال قوی آلحرفوش تبار همْدانی داشتهاند، به ویژه آنکه قطعاً تشیع در منطقه بعلبک، پس از مهاجرت همدانیان به شام رواج پیدا کرده است.[۳] در هر صورت، شکلگیری حکومتی شیعی با عنوان آلحرفوش در منطقه بعلبک، نشان از ترکیب جمعیتی شیعه در این منطقه و پیامدهای قهری آن است.
نخستین بار نام این خاندان در خاطرات روزانه شهابالدین احمد بن طوق آمده است. او دو بار از تیولدار(زمیندار) کوچکی به نام حسین حرفوشی رافضی نامبرده که حکومت مرکزی دمشق از وی خواسته بوده است که شیخ(کدخدای) روستای الجُبّة شود.
این سند، از آن جهت مهم است که هم به اقامتگاه اولیه آلحرفوش اشاره دارد و هم حاکی از ارتقای موقعیت این خاندان است. از طرفی روستای جُبّه و پیرامون آن، از اولین سکونتگاههای شیعیان هَمْدانی مهاجر از کوفه بوده است. این مهاجران در این مکان مستقر شدند و سپس گسترش یافتند تا پس از مدتی در بعلبک جای گرفتند.[۴]
حاکمان آل حرفوش
علی بن موسی
حکومت آلحرفوش با امارت علی بن موسی حرفوشی آغاز شد. او پس از سرکوب امیران محلی و حاکم بقاع، بر بعلبک چیره شد و بیش از نیم قرن حکومتی پرفراز و نشیب بر بعلبک داشت تا اینکه در ۹۹۴ق حاکم عثمانی شام او را دستگیر کرد و به استانبول فرستاد،[۵] اما سلطان مراد سوم عثمانی وی را آزاد کرد. بار دیگر در محرّم ۹۹۹ق،[۶] و به روایتی در ۱۰۰۱ یا ۱۰۰۲ق، دستگیر شد و به دستور صدراعظم عثمانی، سنانپاشا، به قتل رسید و در دمشق به خاک سپرده شد.[۷]
موسی بن علی
پس از وی پسرش، موسیبن علی (حکومت: ۹۹۹۱۰۱۶)، حاکم بعلبک شد و با فخرالدین مَعنی، امیر بیروت، بر ضد والیان دمشق متحد گردید.[۸] او در ۱۰۰۷ یا ۱۰۰۸ق با سپاه پانزده هزار نفری خود به یاری همپیمانش، امیرفخرالدین، در جنگ با یوسفپاشا سیفا حاکم طرابلس شتافت.[۹]
در ۱۰۱۵ق امیرموسی و امیر فخرالدین معنی و علیپاشا، جانپولاد امیر حلب، که با یکدیگر همپیمان شده بودند، راهی دمشق شدند. سه حاکم تصمیم داشتند ابنسیفا ترکمانی را از این شهر بیرون کنند ولی چون گفتگوهایی که امیرموسی در دمشق کرد به نتیجه نرسید، بیمناک شد و دو همپیمانش را رها کرد و به بعلبک بازگشت. این اقدام باعث خشم همپیمانان وی شد و ازاینرو به بعلبک حمله بردند و آنجا را غارت کردند و امارت شهر را به، عموزاده وی، امیر یونس حرفوشی سپردند. امیرموسی، پس از درنگی به انگیزه مقاومت، ناگزیر به دمشق پناه برد و در همانجا درگذشت.[۱۰]
امیر یونس
امیریونس،(حکومت: ۱۰۱۶۱۰۳۵) که فرمانروایی سیاستمدار بود، کوشید با ایجاد اتحاد و دوستی با امیران جبل لبنان از مداخله پاشاهای ترک عثمانی در امور بعلبک و بقاع بکاهد. این تلاشها خشم سلطان احمد عثمانی(حکومت: ۱۰۱۲ ۱۰۲۶ق) را برانگیخت و ازاینرو وی به احمدپاشا حافظ، والی دمشق، دستور داد به بعلبک لشکرکشی کند و امیریونس را بکشد، اما اقدامات امیرفخرالدین معنی، امیر یونس را از مرگ نجات داد.[۱۱] در پی لشکرکشی صد هزار نفره سلطان احمد عثمانی برای سرکوبی امیر فخرالدین معنی و تهدیدهای امیراحمد شهابی، یونس ناگزیر به لشکر عثمانی پیوست.[۱۲] امیریونس برای ایجاد یک حکومت گسترده و مبتنی بر هم پیمانی شیعی، از حمص تا بعلبک و کرک و جبلعامل، تلاش فراوانی کرد، اما با مخالفت و پیمانشکنی امیر فخرالدین معنی روبهرو شد.[۱۳]
این امیر دانشمند نخستین فرمانروای خاندان حرفوشی بود که در ۱۰۲۸ق مسجدی مخصوص شیعیان در بعلبک ساخت که چون در کنار رود قرار داشت به نام مسجد النهر معروف شد.[۱۴]
با وجود فشارهای فخرالدین معنی بر شیعیان جبلعامل و پناه بردن برخی از شیوخ و بزرگان جبلعامل به وی، امیریونس مناسباتش را با امیر فخرالدین معنی نگه داشت و حتی به وی در سرکوبی یوسفپاشا سیفا در ۱۰۲۸ق کمک کرد.[۱۵]
در ۱۰۳۲ق مناسبات دوستانه و همپیمانی خانوادگی میان امیریونس و امیرفخرالدین معنی، بر اثر سعایت امیریونس نزد حمزه بیگلربیگی(فرمانده سپاه شام) و مطّلع شدن امیر فخرالدین از این سعایت، بههم خورد.
یونس با سپاهیانش در اول محرّم ۱۰۳۳ق در مَیسَلون به لشکر عثمانی شام پیوست و همگی در عَنجَر به مصاف سپاه فخرالدین معنی رفتند. در این نبرد امیریونس شکست خورد و گریخت و مصطفیپاشا، والی عثمانی دمشق، نیز اسیر امیرفخرالدین معنی شد.[۱۶]
سپاهیان فخرالدین در ۱۲ محرّم ۱۰۳۳ق شهر بعلبک را تصرف کردند و امیریونس راهی حِمص و حَماه و حلب شد و در آنجا شکایتی نزد سلطان مراد چهارم(حکومت: ۱۰۳۲۱۰۴۹) فرستاد و پسرعمویش، امیرشَلْهوب حرفوشی، را راهی بعلبک کرد، اما شلهوب خیانت کرد و به فخرالدین معنی پیوست.[۱۷]
امیرفخرالدین معنی، پس از گرفتن رشوه کلان و تخریب بعلبک، در اول شعبان ۱۰۳۳ق از این شهر خارج شد و امیر یونس به بعلبک بازگشت و با پرداخت رشوه کلان به والی دمشق موفق شد شلهوب را بکشد[۱۸] تا اینکه در ۱۰۳۵ق، بر اثر توطئه امیر فخرالدین معنی و به دستور خلیلپاشا، والی عثمانی شام، در دمشق به قتل رسید.[۱۹]
دیگر حاکمان
با کشته شدن امیر یونس ستاره اقتدار حرفوشیان افول کرد و میان اعضای خاندان منازعات و کشتار بروز کرد. از برخی از این امیران، گزارشهایی در دست است:
در ۱۰۸۲ق امیرعلی حرفوشی با پسرعموهایش، امیرعمر و امیرشدید و امیریونس، درگیر شد و با کمک نیروهای حاکم شام توانست بعلبک را تصاحب کند.[۲۰]
در آغاز قرن دوازدهم امیرحسین حرفوشی با اقتدار بر بعلبک فرمان راند[۲۱] تا اینکه در ۱۱۳۶ق به قتل رسید و اسماعیلبن شدید حرفوشی در ۱۱۳۸ جانشین وی شد.[۲۲]
پس از کشمکشهای میان افراد خاندان حرفوشیان، حکومت بعلبک از امیرحیدر به برادرش، امیرحسین، رسید.[۲۳]
در ۱۱۶۴ق امیرحسین را مزدوران برادرش، امیرحیدر، کشتند و حکومت از آن حیدر حرفوشی شد. در ۱۱۶۸ق اسعدپاشاالعظم، والی دمشق، حیدر را عزل کرد و پسرعموی او، امیرحسین، را جانشین وی کرد.[۲۴]
در ۱۱۷۲ق امیراسماعیلبن شدید حرفوشی، با پرداخت رشوه، حاکم بعلبک شد تا اینکه در ۱۱۷۷ق حیدر حرفوشی بار دیگر امارت را تصاحب کرد و تا زمان مرگش در ۱۱۸۸ق همچنان بر بعلبک فرمان راند.[۲۵]
در ۱۱۹۰ق سپاهیان احمدپاشا معروف به جزّار، والی عثمانی صیدا، شهر بعلبک را گرفتند و محمد حرفوشی، حاکم شهر، را زندانی کردند.[۲۶]
امیرمحمد، به کمک سپاهیان امیریوسف شهابی، در ۱۱۹۵ق بعلبک را تصرف کرد، ولی سال بعد برادرش امیرمصطفی، به کمک لشکریان امیرمحمدپاشا العظم (والی شام)، آنجا را گرفت.[۲۷]
امیرمصطفی حرفوشی در ۱۱۹۶ق با امیریوسف شهابی صلح کرد و بزرگان فراری مناطق جنوب لبنان را، که از ظلم احمدپاشا جزار به وی پناه آورده بودند، بهگرمی پذیرفت و تیولهایی به آنان داد که این امر باعث خشم احمدپاشا جزار شد و لذا او به کمک محمد درویشپاشا، والی شام، سپاه عظیمی به بعلبک فرستاد. این سپاه شهر را تصرف کرد و مصطفی حرفوشی و شش تن از برادرانش و جمعی از زنان و کودکان خاندان حرفوشیان دستگیر و به دمشق گسیل شدند و اموالشان مصادره گردید و دیگر افراد این خاندان نیز تحت تعقیب قرار گرفتند.[۲۸]
امیر جهجاه بن مصطفی حرفوشی(حکومت: ۱۲۰۰-۱۲۳۲ق) یکی از نامدارترین فرمانروایان حرفوشیان بود. او از اردوگاه اسیران حرفوشیان در شام گریخت و پس از مدتی اقامت در نزد عموزادگانش در عراق، به بعلبک رفت و به کمک صد تن از بنیمعلوف، حکومت نیاکانش را به دست آورد.[۲۹]
جهجاه در دوران حکومتش با حوادث گوناگونی مواجه شد، از جمله در ۱۲۰۳ق پسر عمویش، امیرقاسم، با وی مخالفت کرد و در ۱۲۰۵-۱۲۰۶ق با سپاهیان والی شام و عکا درگیر شد و چند بار شهر بعلبک دستبهدست گشت.[۳۰]
وی، پس از حدود ۳۱ سال حکومت پرفراز و نشیب، در جمادی الاولی ۱۲۳۲ق وفات یافت و برادرش، امین، جانشین وی شد.[۳۱]
در ۱۲۳۵ق والی دمشق، به تحریک بشیر شهابی، امیرامین حرفوشی را عزل کرد و امیر نصوحبن جهجاه حرفوشی را به جای وی گمارد، ولی این حاکم جوان در ۱۲۴۱ق بهدست عمویش، امیرامین، کشته شد و حکومت بعلبک تا ۱۲۴۷ق از آنِ امین گردید.[۳۲]
در ۱۲۴۷ق امیرجواد حرفوشی از سوی ابراهیمپاشا(پسر محمدعلیپاشا، والی مصر)، که شام را تصرف کرده بود، حاکم بعلبک شد.[۳۳]
حرفوشیان جزو نخستین امیران لبنان بودند که بر ضد حضور ابراهیمپاشا و لشکر مصر در لبنان قیام و به سپاه عثمانی در تعقیب مصریان کمک کردند، ازاینرو عثمانیان در اواخر ۱۲۵۶ق ولایت بعلبک را به امیرخنجر حرفوشی سپردند.[۳۴]
پایان حکومت
اختلاف شدید میان امیران حرفوشی در سالهای ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۶ق و جنگ و کشمکش میان آنان باعث شد تا سلطان عبدالمجید عثمانی(حکومت: ۱۲۵۵۱۲۷۷) فرمان لغو امارت حرفوشیان را صادر کند.
در پی آن، سپاهی به بعلبک گسیل شد و امیران حرفوشی را در روستای معلولا محاصره کرد و پس از کشتن برخی از آنان، بقیه را به جزیره کرت تبعید کرد.[۳۵]
پس از لغو رسمی امارت حرفوشیان در بعلبک، برخی از امیران این خاندان تلاشهایی کردند و دو تن از آنان به نامهای امیرمحمدبن جواد و عَسّاف در ۱۲۷۰ق از تبعیدگاهشان در کرت گریختند و دست به اقداماتی زدند و بعضا برضد دولت عثمانی شوریدند، اما راه بهجایی نبردند تا اینکه با مرگ امیرسلمان در ۱۲۸۳ق، حکومت حرفوشیان از میان رفت.[۳۶]
امروزه نوادگان حرفوشیان در لبنان پراکندهاند[۳۷] و مقبره خانوادگی آنان در گورستان سَطْحه قرار دارد.[۳۸]
مشهورترین عالم
مشهورترین و پرآوازهترین دانشمند، ادیب، شاعر و نویسنده حرفوشیان، شیخ محمد بن علی بن احمد حرفوشی، به سبب اشتغال به فروش حریر، شهرت حریری داشته است.
وی بیش از ۱۲ کتاب در علوم گوناگون نگاشت، از جمله: القلائد السنیة علی القواعد الشهیدیة در شرح کتاب القواعد شهید اول.
حریری که شعر هم میسرود، به کرک منسوب بود و در همانجا تحصیلکرد و سپس به دمشق رفت، اما براثر تنگناهایی که به سبب تشیع بر او وارد شد، راهی ایران گردید و سالها در این کشور ماند.
در سال ۱۰۵۰ق به حج رفت و یک سال پس از آن درگذشت.[۳۹]
پانویس
- ↑ غزّی، ج۱۷، ص۳۲۰
- ↑ الوف بعلبکی، ص۸۶؛ ظاهر، ج۳، ص۶
- ↑ مهاجر، ص۱۸۲۰
- ↑ مهاجر، ص۱۱۳، ۱۱۵
- ↑ کردعلی، ج ۲، ص۲۳۱؛ ظاهر، ج ۳، ص۹ ۱۰؛ نصراللّه، ج ۱، ص۲۲۸
- ↑ غزّی، ج ۳، ص۱۹۴؛ کردعلی، ج ۲، ص۲۳۰
- ↑ محبی، ج ۴، ص۴۳۲؛ الوف بعلبکی، ص۸۷؛ معلوف، ص۶۱
- ↑ معلوف، ص۶۴۶۷؛ قرالی، ص۹۹، ۱۰۱
- ↑ محبی، ج ۲، ص۴۷، ج ۴، ص۴۳۲؛ دبس، ج ۷، ص۴۴، ۱۵۲
- ↑ محبی، ج ۴، ص۴۳۲۴۳۳؛ الوف بعلبکی، ص۸۸؛ کردعلی، ج ۲، ص۲۴۰؛ قرالی، ص۱۰۱
- ↑ خالدی صفدی، ص۵، ۷؛ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۸۱۷؛ شدیاق، ج ۲، ص۵۱
- ↑ خالدی صفدی، ص۱۲، ۲۲؛ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۸۲۰؛ شدیاق، ج ۲، ص۵۳، ۵۷ ۵۸
- ↑ خالدی صفدی، ص۶۶۶۷؛ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۸۵۱ ۸۵۲؛ شدیاق، ج ۲، ص۶۹
- ↑ ظاهر، ج ۳، ص۱۰؛ مهاجر، ص۱۱۳؛ نصراللّه، ج ۱، ص۳۲۱
- ↑ خالدی صفدی، ص۷۷؛ شدیاق، ج ۲، ص۷۰۷۱؛ الوف بعلبکی، ص۸۹؛ قرالی، ص۱۱۲
- ↑ خالدیصفدی، ص۱۴۶۱۵۱؛ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۸۹۰ ۸۹۱، ۸۹۵۸۹۷؛ تاریخ الأمراء الشهابیین، ص۶۵۶۷؛ شدیاق، ج ۲، ص۹۰۹۲
- ↑ خالدی صفدی، ص۱۵۳۱۵۴؛ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۸۹۷ ۸۹۸؛ شدیاق، ج ۲، ص۹۲۹۳
- ↑ خالدی صفدی، ص۱۸۲۱۸۳، ۱۹۸ ۱۹۹؛ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۹۱۷؛ شدیاق، ج ۲، ص۹۸
- ↑ الوف بعلبکی، ص۹۴؛ قرالی، ص۱۳۰
- ↑ شهابی، تاریخ، ج۳، ص۹۴۸؛ دبس، ج۷، ص۸؛ الوف بعلبکی، ص۹۵؛ امین، ج ۷، ص۳۳۴
- ↑ شدیاق، ج ۱، ص۱۰۲؛ نصراللّه، ج ۱، ص۲۸۰
- ↑ الوف بعلبکی، ص۹۶؛ نصراللّه، ج ۱، ص۲۸۲۲۸۳
- ↑ شهابی، تاریخ، قسم ۱، ص۳۸؛ ابوصالح، ص۶۳؛ نصراللّه، ج ۱، ص۲۸۳
- ↑ الوف بعلبکی، ص۹۷؛ نصراللّه، ج ۱، ص۲۸۴۲۸۵
- ↑ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۹۹۹
- ↑ شهابی، لبنان، قسم ۱، ص۱۲۰؛ الوف بعلبکی، ص۹۸
- ↑ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۱۰۲۲۱۰۲۳؛ شهابی، لبنان، قسم ۱، ص۱۳۴
- ↑ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۱۰۲۴
- ↑ شهابی، تاریخ، ج ۳، ص۱۰۳۴، ج ۴، ص۱۰۹۵؛ الوف بعلبکی، ص۹۸۹۹
- ↑ شهابی، تاریخ، ج۴، ص۱۰۹۷ ؛ شهابی، لبنان، قسم۱، ص۱۵۰۱۵۱؛ الوف بعلبکی، ص۹۹۱۰۰
- ↑ شهابی، لبنان، قسم ۳، ص۶۳۶؛ امین، ج ۷، ص۲۷۷
- ↑ الوف بعلبکی، ص۱۰۱۱۰۲ ؛ ظاهر، ج ۳، ص۶۱
- ↑ الوف بعلبکی، ص۱۰۲
- ↑ ظاهر، ج ۳، ص۴۵، ۶۲
- ↑ الوف بعلبکی، ص۱۰۵۱۰۶؛ امین، ج ۶، ص۲۳۰؛ ظاهر، ج ۳، ص۳۵؛ نصراللّه، ج ۱، ص۳۱۸۳۱۹
- ↑ الوف بعلبکی، ص۱۰۷۱۱۱؛ امین، ج ۳، ص۲۹۸؛ ظاهر، ج ۳، ص۳۶؛ نصراللّه، ج ۱، ص۳۲۸۳۳۷، ۳۴۱۳۴۲
- ↑ مهاجر، ص۱۱۳
- ↑ نصراللّه، ج ۱، ص۳۲۷؛ شماعی رفاعی، ص۵۱
- ↑ حرّعاملی، قسم ۱، ص۱۶۲۱۶۴؛ مدنی، ص۳۱۵۳۱۶؛ افندی اصفهانی، ج ۵، ص۱۲۸۱۳۰؛ روضاتی، ج ۱، ص۲۵۲۲۶۰
منابع
- ابوصالح، عباس، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
- افندی اصفهانی، عبدالله، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱.
- الوف بعلبکی، میخائیل، تاریخ بعلبک، بیروت ۱۹۲۶.
- امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت، ۱۴۰۳ق.
- امینی، عبدالحسین، شهداء الفضیلة، قم ۱۳۵۲ش.
- بستانی، بطرس، کتاب دایرةالمعارف: قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت ۱۸۷۶ ۱۹۰۰، چاپ افست، بیتا.
- تاریخ الأمراء الشهابیین، بقلم أحد أمرائِهم من وادی التّیم، چاپ سلیم حسن هشی، بیروت: المدیریة العامة للآثار، ۱۹۷۱.
- حرّ عاملی، محمد، املالآمل، چاپ احمد حسینی، بغداد (۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش.
- حسن نصراللّه، تاریخ بعلبک، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
- خالدی صفدی، احمد، لبنان فی عهد الامیر فخرالدین المعنی الثانی، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت ۱۹۶۹.
- دبس، یوسف، تاریخ الشعوب المشرقیة فی الدین و السیاسة و الاجتماع، (بیروت) ۲۰۰۰.
- روضاتی، محمدعلی، فهرست کتب خطی کتابخانههای اصفهان، اصفهان ۱۳۴۱ش.
- شدیاق، طنوس، اخبار الاعیان فی جبل لبنان، چاپ مارون رعد، (بیروت) ۱۹۹۵.
- شماعی رفاعی، قاسم، بعلبک فی التاریخ: دراسة شاملة لتاریخها و مساجدها و مدارسها و علمائها، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
- شهابی، حیدر احمد، تاریخ الامیر حیدر احمد الشهابی، چاپ مارون رعد، (بیروت) ۱۹۹۳.
- شهابی، حیدر احمد، لبنان فی عهدالامراء الشهابیین، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت ۱۹۶۹.
- ظاهر، سلیمان، تاریخ الشیعة: السیاسی، الثقافی، الدینی، چاپ عبداللّه سلیمان ظاهر، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
- غزّی، نجم الدین محمد، الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة، چاپ جبرائیل سلیمانجبور، بیروت ۱۹۷۹.
- قرالی، بولس، فخرالدین المعنی الثانی: حاکم لبنان و دولة تسکانا، بیروت ۱۹۹۲.
- کردعلی، محمد، خطط الشام، بیروت ۱۳۸۹ ۱۳۹۲/ ۱۹۶۹ ۱۹۷۲.
- محبی، محمد امین، خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر، بیروت: دارصادر،بیتا.
- مدنی، علی خان، سلافةالعصر فی محاسن الشعراء بکل مصر، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران (بیتا.
- معلوف، عیسی اسکندر، تاریخ الأمیر فخرالدین المعنی الثانی، بیروت ۱۹۶۶.
- مهاجر، جعفر، التّأسیس لتاریخ الشیعة فی لبنان و سوریة، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
- ناصری طاهری، عبدالله، بعلبک و حلب، تهران ۱۳۶۶ش.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام