خاتمیت

مقاله نامزد خوبیدگی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از ختم نبوت)
اعتقادات شیعه
‌خداشناسی
توحیداثبات خداتوحید ذاتیتوحید صفاتیتوحید افعالیتوحید عبادیصفات ذاتصفات فعل
فروعتوسلشفاعتتبرکاستغاثه
عدل الهی
حُسن و قُبحبداءامر بین الامرین
نبوت
عصمت پیامبرانخاتمیتپیامبر اسلاممعجزهاصالت قرآن
امامت
باورهاعصمت امامانولایت تكوینیعلم غیبخلیفة‌اللهغیبتمهدویتانتظار فرجظهوررجعتامامت تنصیصی
امامانامام علیامام حسنامام حسینامام سجادامام باقرامام صادقامام کاظمامام رضاامام جوادامام هادیامام عسکریامام مهدی
معاد
برزخمعاد جسمانیحشرصراطتطایر کتبمیزان
مسائل برجسته
اهل‌بیتچهارده معصومکرامتتقیهمرجعیتولایت فقیهایمان مرتکب کبیره


خاتَمِیّت، به‌معنای این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر و اسلام آخرین دین آسمانی است و پس از او پیامبر و دین الهیِ دیگری نخواهد آمد. مسئله خاتمیت در قرآن و احادیث اسلامی آمده است و علمای مسلمان آن را از ضروریات دین اسلام می‌دانند.

در آیه چهلم سوره احزاب، پیامبر اکرم «خاتَم النبیین» معرفی شده است که علمای مسلمان آن را به این معنا تفسیر کرده‌اند که او آخرین پیامبر خدا است. جامع‌بودن دین اسلام و تحریف‌ناپذیری قرآن را از علت‌های خاتمیت و عدم نیاز به دین جدید دانسته‌اند.

خاتمیت از اواخر قرن بیستم میلادی و به‌سبب ظهور فرقه‌هایی همچون بابیّت و بهائیّت که مدعی شریعت جدید بودند، و همچنین به‌علت مطرح‌شدن دیدگاه‌های نو درباره وحی و نبوت، موردتوجه ویژه بحث‌های کلامی قرار گرفت.

ازجمله آثاری که درباره خاتمیت نوشته شده است، کتاب الخاتمیة فی الکتاب و السنة و العقل الصریح، نوشته جعفر سبحانی از مراجع تقلید شیعه و کتاب ختم النبوة فی ضوء القرآن و السنة، نوشته ابوالاعلی مودودی (۱۲۸۲-۱۳۵۸ش) مؤسس جماعت اسلامی پاکستان است.

واژه‌شناسی

خاتمیت، از ریشه خَتَم است. خَتَم به‌معنای رسیدن به پایان چیزی است.[۱] خاتَم‌ُالنبیین یعنی کسی که نبوّت با او پایان یافته است.[۲] خاتمیت هم دراصطلاح به این معنا است که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبری نخواهد آمد.[۳] از خاتم‌بودن حضرت محمد، این نتیجه به‌دست می‌آید که دین او، آخرین دین الهی است.[۴]

جایگاه و اهمیت خاتمیت

خاتمیت به معنای پایان نبوت و رسالت و آخرین دین بودن اسلام یکی از ضروریات دین اسلام است و در قرآن کریم و احادیث مطرح شده است.[۵]

به‌گفته برخی محققان، تا پیش از اواخر قرن بیستم میلادی، مسئله خاتمیت در منابع اسلامی به‌صورت گسترده و مستقل مطرح نبود. آنان ظهور فرقه‌هایی مانند بابیّت و بهائیّت و ادعای ایجاد شریعت جدید از سوی آنان و نیز شکل‌گیری رویکردی متفاوت با نگاه سنتی به دین را که به تفسیر خاصی از نبوّت، وحی و خاتمیت منجر شد، از عوامل اهمیت‌یافتن مسئله خاتمیت در این دوره دانسته‌اند.[۶]

برخی گفته‌اند نگرش جدید به خاتمیت، با سخنان اقبال لاهوری آغاز و با نقد و بررسی آنها ادامه یافت.[۷] درباره اندیشه‌های وی کتاب‌ها و رساله‌هایی نوشته شده است. مرتضی مطهری، از نخستین کسانی است که آرای اقبال لاهوری را نقد کرده است.[۸]

در آموزه‌های مسیحیت، خاتمیت مطرح نبوده است؛ اما می‌گویند برخی از عالمان مسیحی، در بحث‌های کلامی با مسلمانان، به‌ویژه در قرن دوم هجری، می‌گفتند عیسی خاتم‌الانبیا است.[۹]

دلایل خاتمیت

آموزه خاتمیت پیامبر اسلام، هم در قرآن و هم در احادیث اسلامی مطرح شده است.[۱۰]

دلایل قرآنی

از دلایل قرآنی این آموزه که متکلمان به آن استناد می‌کنند، آیه چهلم سوره احزاب است: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ [احزاب:40] محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه او فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.

در این آیه کلمه خاتم به دو صورت خاتَم و خاتِم قرائت شده است: در قرائت عاصِم، خاتم به‌فتح «تا» خوانده شده است که یا فعل ماضیِ باب مفاعله به‌معنای ختم‌‌کردن است، یا اسم و به‌معنای مُهر و آخر پیامبران.[۱۱] در قرائت‌ دیگر به کسر «تا»، خاتِم اسم فاعل و به‌معنای ختم‌‌کننده پیامبری است.[۱۲]

به‌گفته مرتضی مطهری، در هر دو قرائت، مفهوم آیه این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر خدا خواهد بود.[۱۳]

برای اثبات خاتمیت، به آیات دیگری هم استناد شده است؛ مثلاً گفته‌اند آیاتی که رسالت پیامبر اسلام را عام و گسترده معرفی می‌کند، بیان‌کننده خاتمیت است.[۱۴] آیات زیر را از این دسته دانسته‌اند:[۱۵]

  • «وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ کافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً؛ و ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم، نفرستاديم.»[۱۶]
  • «تَبارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً؛ بزرگ است کسى که بر بنده خود، فرقان را نازل فرمود، تا هشداردهنده‌اى براى جهانیان باشد.»[۱۷]
  • «و ما اَرسلناک اِلّا رحمةً لِلعالمین؛ و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستاديم.»[۱۸]

دلایل روایی

در کتب حدیثی شیعه و اهل‌سنت، احادیثی درباره خاتمیت نقل شده است. برای نمونه پیامبر اسلام(ص) در حدیث منزلت، نسبتِ علی(ع) به خود را همانند نسبت هارون به موسی دانسته است، با این تفاوت که پس از او پیامبری نخواهد آمد.[۱۹] همچنین از او نقل شده است که اگر کسی پس از من ادعای نبوّت کرد، دروغ‌گو است.[۲۰]

در برخی از دعاهای منقول از ائمه(ع) نیز به خاتمیت پیامبر اسلام، اشاره شده است.[۲۱]

چرایی ختم نبوت

متفکران مسلمان به‌ویژه در دوران معاصر، استدلا‌هایی را درباره علت خاتمیت مطرح کرده‌اند که تحریف‌ناپذیری قرآن، جامع‌بودن اسلام و بی‌نیازی به پیامبران تبلیغی، از آن جمله است؛

تحریف‌ناپذیری قرآن

آمدن دین الهیِ نو، به‌علت آن بوده است که در ادیان پیامبر پیشین تحریف به‌وجود می‌آمد؛ اما این مسئله درخصوص اسلام صدق نمی‌کند؛ چراکه خداوند ضمانت کرده است قرآن تحریف نشود. بنابراین پس از اسلام، به دین دیگری نیاز نیست.[۲۲]

جامع‌بودن دین اسلام

برپایه آیه اکمال دین که در آن آمده است: «امروز دین شما را برایتان كامل کردم»، اسلام دینی جامع است و نیازهای آیندگان را هم دربر گرفته است. درنتیجه وجود دین دیگری لازم نیست.[۲۳]

بی‌نیازی به پیامبران تبلیغی

یکی از علت‌های ظهور پیامبر جدید، بیان جزئیات شریعت و استمرار ارتباط بین خدا و مردم است؛ این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تأمین می‌شود و در دوره غیبت امام دوازدهم نیز، تبیین دین، به مجتهدان واجد شرایط سپرده شده است. بنابراین ضرورتی برای وجود پیامبران تبلیغی هم باقی نمی‌ماند.[۲۴] مرتضی مطهری فیلسوف و متفکر معاصر درباره خاتمیت بر این باور است که دوره خاتمیت نسبت به دوره‌های گذشته، نظیر دوره نهایی و تخصصی است نسبت به دوره‌های ابتدایی، یعنی دوره صاحب ‏نظر شدن بشر است. مانند دوره دانشگاه که دوره تخصصی یعنی دوره صاحب‏ نظر شدن است، دوره اجتهاد در فنّ مربوطه است. دوره دین خاتم برای بشر از نظر کلی، نه از نظر ملاحظه یک فرد بخصوص نسبت به فرد دیگر، دوره صاحب‏ نظرشدن است. در دوره صاحب ‏نظرشدن بشر است که در مسائل دینی اجتهاد و مجتهد شأن پیدا می‌کند. وی هم‌چنین معتقد است که چنین چیزی در ادیان ابراهیم و موسی و حضرت عیسی وجود نداشته است و آنچه قرآن از آن تعبیر به «فقاهت» و «تفقه در دین» می‌کند به هیچ وجه در آن ادیان به چشم نمی‌خورد.[۲۵]

اشکالات به خاتمیت

اشکالاتی هم به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام، وارد شده است که علمای مسلمان به آنها پاسخ داده‌اند.[۲۶]

خاتم به معنای زینت است

ازجمله گفته‌اند: در آیه ۴۰ سوره احزاب، «خاتم» به‌معنای انگشتر است و منظور از آن این است که پیامبر اسلام، زینت پیامبران است، نه آخرین آنان.[۲۷]

در پاسخ گفته‌اند خاتم در اصل به‌معنای وسیله ختم‌‌کردن است و انگشتر را هم به این دلیل خاتم نامیده‌اند که در گذشته ختم‌‌کردن و مُهرکردن نامه‌ها با حکاکی روی انگشتر، زیاد انجام می‌شده است. بنابراین استفاده از لفظ «خاتم» به‌معنای «زینت»، برخلاف معنایی است که از آیه به ذهن می رسد.[۲۸]

ختم رسالت یا ختم نبوت؟

کسانی به خاتمیت اشکال کرده‌اند که قرآن از پیامبر با تعبیر خاتم‌النبیین یاد کرده است، نه خاتم‌المرسلین. از این‌رو پیامبر آخرین نبیّ است، نه آخرین رسول، و ممکن است بعد از او رسول دیگری مبعوث شود.[۲۹]

چنان‌که در تفسیر نمونه آمده برخی پاسخ داده‌اند که: مرتبه رسالت فراتر از نبوت است و کسی به رسالت می‌رسد که پیش‌تر نبی بوده باشد. درنتیجه وقتی نبوت پایان یابد، به‌طریق اولیٰ رسالت نیز پایان می‌یابد.[۳۰]

نظریه خاتمیت به‌معنای آغاز عقلانیت به جای وحی

عبدالکریم سروش با وام‌گیری از اقبال لاهوری و تأیید سخن او، و با تکیه بر نظریه بسط تجربه نبوی [۳۱] معنای دیگری از خاتمیت ارائه داده است.[۳۲] به باور این‌دو، عقل بشری به‌اندازه‌ای از رشد و بالندگی دست یافته که انسان می‌تواند به وسیله آن، مسیر سعادت و هدایت را بپیماید؛ بنابراین «عقل» جانشین «وحی» شده و ارسال پیامبران و ادامه نبوت لازم نیست.[۳۳] پیامبران، متعلق به دوران حاکمیت غرایز بودند و وقتی بشر، آن دوران (حاکمیت غریزه) را پشت سر گذاشت و به دوره حاکمیت عقل رسید، بی‌نیاز از پیامبر و وحی می‌شود.[۳۴] در نتیجه اسلام با این کار، بشر را از دوره کودکی به مرحله بلوغ و بزرگسالی رساند.[۳۵] سروش نیز تصریح می‌کند که پیامبران به ندرت استدلال می‌کردند.[۳۶] از این رو زبان ادیان، زبان ولایت است و زبان استدلال نیست.[۳۷]

به اعتقاد سروش معنای خاتمیت بر همین شأنیت بنا می‌شود؛ فرمان دادن بدون نیاز به استدلال با وفات پیامبر از بین رفت و دیگر هیچ کس پس از پیامبر حق ندارد بدون دلیل و استدلال به دیگران حکمی کند.[۳۸]

با این حال تجربه دینی پس از پیامبر نیز ادامه دارد و منافاتی با این معنای خاتمیت ندارد؛ زیرا تجربه دینی افراد تنها به خودشان محدود می‌شود و برای دیگران تکلیف‌آور و عمل آفرین نیست[۳۹] و حجیتی بر دیگران ندارد.[۴۰] هیچ کس پس از پیامبر ولایت بر دیگری نداشته و تنها عقل جمعی به صفت جمعی، حاکم و ولی آدمیان است.[۴۱]

نقد

مرتضی مطهری در کتاب ختم نبوت سخنان اقبال را به معنای ختم دیانت و بی‌نیازی از وحی دانسته است که نه تنها با اصل دین‌داری سازگار نیست[۴۲] بلکه حاکمیت عقل تجربی با مبانی خودِ اقبال که تجربه باطنی را قبول دارد نیز سازگار نیست. [۴۳] به اعتقاد مطهری در دوران خاتمیت به انسان می‌گویند تو عقلت به آنجا رسیده است که آنچه را که از طریق وحی احتیاج داشتی که به تو بگویند به تو گفته‌اند و تو باید به کار ببندی و برای همیشه زندگیت را با آنها تطبیق بدهی. به تعبیر دیگر معنای دوره خاتمیت این نیست که یکی از ادوار تمدن اسمش دوره خاتمیت است و دوره‌های تمدن ملاک خاتمیت نیست. دوره خاتمیت یعنی دوره‌ای که بشریت رسیده است به حدی که اگر قانون را به او تلقین و تعلیم کنند، می‌تواند آن را ضبط کند و بعد با نیروی عقل خودش از همین قوانین برای همیشه استفاده کند. [۴۴]

به‌گفته منتقدانِ اقبال و سروش، بر اساس این معنای خاتمیت رویکرد به انبیاء، رویکردی ضد عقل دانسته شده که ختم نبوت با آزاد سازی عقل مساوی خواهد بود.[۴۵] در حالی که قرآن مخالفان خود را دعوت می‌کند که استدلال و برهان خود را بیان کنندقُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۴۶] [۴۷] خود نیز در برابر افرادی چون فرعون که در باطل بودنش شکی نیست، برهان اقامه کرده است[۴۸] هم‌چنین قرآن‌ کریم‌ به طور مکرر مردم‌ را به‌ علت‌ و حکمت‌ احکام‌ خود متوجه‌ ساخته‌ و پس‌ از هر بیانی، غایت‌ و حکمت‌ آن‌ را با الفاظی‌ چون‌ «لعلهم‌ یرشدون» «باشد که (به سعادت) راه یابند.»بقره ۱۸۶و «لعلکم‌ تهتدون»« باشد كه شما راه يابيد..»آل عمران ۱۰۳ و «لعلکم‌ تفلحون» «باشد كه رستگار شويد.»سوره اعراف۶۹ متذکر شده‌ است.[۴۹] حتی به گفته پیامبر اسلام، پیامبران مامور بوده‌اند با مردم به اندازه عقل‌شان سخن گویند».[۵۰][یادداشت ۱] این روایت و روایات مشابه نشان از عقلانیت در آموزه‌های پیامبران دارد.[۵۱]

هم‌چنین منتقدان لازمه سخنان سروش را بی‌اعتباری بخش مهمی از دین با عنوان عرضیات و امور تاریخی کشیده می‌دانند.[۵۲] همچنین بر اساس این مبنا، حوزه دیانت، به عنوان حوزه فراعقلی و خردگریز حساب می‌شود.[۵۳]

خاتمیت و رجعت حضرت عیسی(ع)

در ذیل تفسیر آیه خاتمیت به موضوع رجعت حضرت عیسی(ع) نیز پرداخته شده است که البته آن را مغایر با خاتمیت رسول خدا(ص) نمی‌دانند. زیرا مسیح در هنگام رجعت بر دین پیامبر خواهد بود.[۵۴] چنان‌که نبوت او در اصل قبل از پیامبر اسلام(ص) بوده است.[۵۵] لذا با توجه به آن‌که همه شرایع با آمدن پیامبر اکرم(ص) نسخ شده‌اند[۵۶] و ادعای پیروان سایر ادیان پذیرفته نمی‌شود،[۵۷] عیسی(ع) به عنوان عاملی بر شریعت حضرت محمد(ص) و بخشی از امت او بازخواهد گشت.[۵۸]

کتاب‌شناسی

درباره خاتمیت کتاب‌هایی نوشته شده است؛ برخی از آنها عبارت‌اند از:

  • «خاتمیت» تألیف شهید مطهری.
  • ختم النبوة فی ضوء القرآن و السنة، اثر ابوالاعلی مودودی (۱۲۸۲-۱۳۵۸ش) مؤسس جماعت اسلامی پاکستان. این کتاب به زبان اردو نوشته شده و این مسائل را بررسی کرده است: خاتمیت در قرآن و روایات، مفهوم لغوی کلمه خاتم، اجماع صحابه و عالمان مسلمان بر ختم نبوت، ظهور حضرت مهدی و نزول حضرت عیسی. خلیل‌احمد حامدی آن را به عربی ترجمه کرده است.
  • الخاتمیة فی الکتاب و السنة و العقل الصریح، نوشته جعفر سبحانی. این کتاب به‌زبان عربی نوشته شده است. در آن، خاتمیت بررسی لغوی شده، دلایل قرآنی، روایی و عقلی آن مطرح و به اشکالات آن پاسخ داده شده است. رضا استادی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.[۵۹]

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغه، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۴۵.
  2. مطهری، خاتمیت، ۱۳۸۰ش، ص۲۶.
  3. طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱۶، ص۳۲۵.
  4. مصباح، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۷۷.
  5. برای نمونه نگاه کنید به علامه حلی، واجب‌الاعتقاد، ۱۳۷۴ش، ص۵۲؛ سبحانی، «خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم»، ص۵۹؛ مصباح، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۷۷.
  6. رضانژاد، «خاتمیت، نفی بابیت»، ص۳۹۷.
  7. عباسی، «خاتمیت از دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری»، ص۷.
  8. عباسی، «خاتمیت از دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری»، ص۹.
  9. پاکتچی، «خاتمیت»، ص۵۸۴.
  10. عارفی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ۱۳۸۶ش، ص۱۹.
  11. مطهری، خاتمیت، ۱۳۸۰ش، ص۱۴.
  12. میبدی، کشف الاسرار، ۱۳۷۱ش، ج۸، ص۶۲.
  13. مطهری، خاتمیت، ۱۳۸۰ش، ص۱۴.
  14. نگاه کنید به مطهری، خاتمیت، ۱۳۸۰ش، ص۱۷.
  15. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۳۴۱-۳۴۲.
  16. سوره سباء، آیه ۲۸.
  17. سوره فرقان، آیه۱.
  18. سوره انبیاء، آیه۱۰۷.
  19. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۰. «باب من فضائل علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه»
  20. شیخ صدوق، مَن لایحضُرُه الفقیه، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۱۶۳.
  21. برای نمونه نگاه کنید به طوسی، مصباح‌المتهجد، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۸۳؛ سیدبن‌طاووس، فلاح‌السائل، ۱۴۰۶ق، ص۲۲۱.
  22. مصباح، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۸۴-۱۸۵.
  23. مصباح یزدی، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۸۵-۱۸۶.
  24. مصباح یزدی، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۸۶-۱۸۷.
  25. «آشنایی با قرآن» مطهری، آشنایی با قرآن ، ج۲، ص۱۷.
  26. میرزا حسین علی بها، ابقان، ص۱۳۶؛ به‌نقل از عارفی، خاتمیت، ۱۳۸۶ش، ص۶۵.
  27. حسینی طباطبایی، ماجرای باب و بها، ص۱۶۳: به نقل از عارفی، خاتمیت، ۱۳۸۶ش، ص۶۲.
  28. مصباح، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۸۰.
  29. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۳۳۸.
  30. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۳۳۸.
  31. سروش، بسط تجربه نبوی، ۱۳۸۵ش، ص۶۵.
  32. جعفری، «معنا و مبنای خاتمیت از منظر روشنفکران»، ص۴۰.
  33. اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ۱۳۴۶ش، ص۱۴۵-۱۴۶.
  34. اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ۱۳۴۶ش، ص۱۴۵-۱۴۶.
  35. اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ۱۳۴۶ش، ص۱۴۵-۱۴۶.
  36. «مبانی روشنفکری دینی در گفتگو با دکتر سروش»
  37. سروش، بسط تجربه نبوی، ۱۳۸۵ش، ص۷۴.
  38. «مبانی روشنفکری دینی در گفتگو با دکتر سروش»
  39. سروش، بسط تجربه نبوی، ۱۳۸۵ش، ص۷۳.
  40. سروش، بسط تجربه نبوی، ۱۳۸۵ش، ص۷۵-۷۶.
  41. سروش، بسط تجربه نبوی، ۱۳۸۵ش، ص۷۵-۷۶.
  42. مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۷.
  43. مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۹.
  44. مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۲۲۰.
  45. بهمن‌پور، «بنگر که را به قتل که دلشاد می‌کنی»، ص۸۲۷.
  46. سوره بقره، آیه۱۱۱.
  47. فاضلی، «نادرنگری»، ص۸۳.
  48. فاضلی، «نادرنگری»، ص۸۴.
  49. فاضلی، «نادرنگری»، ص۸۳.
  50. ملاصدرا، شرح أصول الكافی، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۱۳۸.
  51. فاضلی، «نادرنگری»، ص۸۵.
  52. «مبانی روشنفکری دینی در گفتگو با دکتر سروش»
  53. «مبانی روشنفکری دینی در گفتگو با دکتر سروش»
  54. بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج۴، ۲۳۳؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ۱۳۶۸ش، ج۱۰، ص۳۹۸.
  55. شبر، الجوهر الثمین، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۱۵۰.
  56. سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ۱۴۱۹ق، ص۴۲۸.
  57. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۸، ص: ۵۶۷.
  58. زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۵۴۵.
  59. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران

یادداشت

  1. «إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِیَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی‌ قَدْرِ عُقُولِهِمْ»

منابع

  • اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، با ترجمه احمد آرام، تهران، رسالت قلم، ۱۳۴۶ش.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۴۱۴ق.
  • رضانژاد، عزالدین، خاتمیت، نفی بابیت، انتظار موعود، ش ۱۸۶، ۱۳۹۱ش.
  • ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۴ق.
  • ابن طاووس، علی بن موسی، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم، بوستان کتاب، ۱۴۰۶ق.
  • بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت،‌دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • پاکتچی، احمد، مدخل خاتمیت در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
  • زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
  • سبحانی، جعفر، «خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم علیهم‌السلام»، کلام اسلامی، ش۵۵، پاییز ۱۳۸۴ش.
  • سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، به قلم حسن محمد مکی عاملی، ج۳، قم ۱۴۱۲ق.
  • سبزواری نجفی، محمد، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۱۹ق.
  • شبر، عبدالله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، کویت، شرکة مکتبة الالفین، ۱۴۰۷ق.
  • طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تصحیح: سید احمد حسینی، تهران، کتابفروشی، ۱۴۱۶ق.
  • طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.
  • عارفی شیرداغی، محمداسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۶ش.
  • عباسی، ولی‌الله، «خاتمیت از دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری»، رواق اندیشه، ش ۲۸، فروردین ۱۳۸۳ش.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، واجب الاعتقاد علی جمیع العباد، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۴ش،
  • قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح: علی‎اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
  • مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل الی رسول الله صلی‌الله علیه و سلم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • مصباح، محمدتقی، راه و راهنماشناسی(بخش ۴ و ۵ معارف قرآن)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ۱۳۷۶ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، بی‌نا، بی‌تا.
  • مطهری، مرتضی، خاتمیت، تهران، صدرا، ۱۳۸۰ش.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
  • میبدی، احمد بن ابی‌سعود، کشف الاسرار و عده الابرار، تحقیق: علی اصغر حکمت، تهران: نشر امیرکبیر، ۱۳۷۱ش.

پیوند به بیرون