ورقة بن نوفل

مقاله نامزد خوبیدگی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از داستان ورقة بن نوفل)
ورقة بن نوفل
بشارت‌دهنده نبوت پیامبر اکرم(ص)
اطلاعات کلی
نام کاملورقة بن نوفل بن أسد بن عبد العزّی بن قصی
نسبطایفه قریش
خویشاوندان
سرشناس
پسر عموی حضرت خدیجه(س)
محل زندگیمکه


وَرَقَة بن نَوْفَل پسرعموی حضرت خدیجه(س) و بشارت‌دهنده نبوت پیامبر اکرم(ص) در آغاز بعثت بود. او را در زمان جاهلیت از دانایان عرب و مخالف شرک و بت‌پرستی دانسته‌اند که برای به‌دست آوردن دین حقیقی به شام رفت و دین مسیحیت را برگزید.

از ورقه قبل اسلام، پیش‌گویی‌هایی در مورد ظهور پیامبر جدید از مکه نقل شده است. برخی معتقدند که ورقه پس از بعثت پیامبر اکرم(ص) و قبل از دعوت حضرت محمد(ص) وفات یافت. عده‌ای با استناد به روایات متعدد، معتقدند که او مسلمان از دنیا رفت؛ اما عده‌ای دیگر او را در زمان مرگ، مسیحی دانسته‌اند.

ورقة بن نوفل شاهد معجزاتی از زمان کودکی و نبوت رسول اکرم(ص) و نماینده حضرت خدیجه(س) در خواستگاری پیامبر(ص) بود. نقش او در زمان بعثت و تصدیق نبوت حضرت محمد(ص)، بازتاب گسترده‌ای در منابع فریقین داشته است. در برخی از نقل‌ها آمده که پیامبر(ص) در مورد نبوت و دریافت وحی از جانب جبرئیل تردید نمود که با راهنمایی و بشارت ورقه بن نوفل به نبوت خود اطمینان پیدا کرد.

محققان شیعه معتقدند که چنین مطلبی از طریق امامیه نقل نشده و علمای شیعه و حتی برخی از عالمان اهل سنت با آن به مقابله پرداخته‌ و با ارزیابی سندی و محتوایی این‌گونه از نقل‌ها، آن را از خرافات و تحریفات اهل کتاب دانسته که به منابع راه یافته است. آنها با استناد به روایات اهل‌بیت(ع) از اطمینان قلبی و شادمانی پیامبر(ص) در آغاز بعثت سخن گفته‌ و معتقدند خداوند با براهین و نشانه‌های آشکار به پیامبرش وحی کرده تا به آنچه به او وحی شده، یقین کند.

زندگی‌نامه

ورقة بن نوفل بن أسد بن عبد العزّی بن قصی[۱] از طایفه قریش[۲] عمو[۳] یا پسر عموی حضرت خدیجه(س) همسر پیامبر اکرم(ص)[۴] که اوائل عصر نبوت رسول اکرم(ص) را درک کرد[۵] و بنا به گفته‌ای نبوت رسول خدا را به ایشان و همسرش خدیجه بشارت داد[۶] و تصدیق نمود.[۷] وی در زمان بعثت پیامبر(ص)، پیرمردی نابینا بود.[۸] در مورد صحابه بودن او اختلاف نظر وجود دارد.[۹] برخی مورخین او را صحابه پیامبر دانسته که به ایشان مشاوره می‌داده است.[۱۰]

ورقة بن نوفل، حکیم[۱۱] و از دانایان عرب دانسته شده[۱۲] و حتی ادعا شده عالم‌ترین فرد در مکه[۱۳] و اعلم زمان خود بود[۱۴] و عالمان زیادی از اهل کتاب را می‌شناخت.[۱۵] او کتاب ادیان را مطالعه می‌کرد[۱۶] و علاوه بر تسلط به زبان عبری،[۱۷] توانایی نوشتن زبان عربی[۱۸] به عبری را نیز داشته است[۱۹] و حتی انجیل را به زبان عبری[۲۰] و عربی می‌نوشت.[۲۱]

ورقه را از جمله کسانی دانسته‌اند که قبل از بعثت پیامبر(ص) ندای هاتفی را شنید که بهترین مردم زمین را بحیرای راهب و کسی که هنوز نیامده (یعنی پیامبر)، دانسته است.[۲۲] عده‌ای معتقدند که ورقه به علم کهانت مهارت داشت.[۲۳] وصیت‌های اخلاقی او به حضرت خدیجه(س) در منابع بازتاب داشته است.[۲۴]

وفات

برای زمان وفات ورقه بن نوفل اختلاف نظر وجود دارد:

  • قبل از بعثت: عده‌ای زنده بودن او در زمان بعثت را مورد تردید قرار داده[۲۵] و معتقدند قبل از وحی و دعوت پیامبر(ص) از دنیا رفت.[۲۶]
  • قبل از دعوت پیامبر(ص): برخی معتقدند که ورقة بن نوفل در زمان بعثت[۲۷] و قبل از دعوت پیامبر(ص) در سال ۱۲ قبل از هجرت از دنیا رفت[۲۸]
  • زنده بودن در زمان دعوت پیامبر(ص): عده‌ای ملاقات او با بلال حبشی را که در حال شکنجه به دست مشرکان بود، دلیلی بر زنده بودن او در زمان دعوت پیامبر(ص) دانسته‌اند.[۲۹]
  • بعد از هجرت: ورقه بعد از هجرت در مسیر شام، پیامبر(ص) را ملاقات کرد و پیامبر از او خواست در یکی جنگ‌ها شرکت کند. ورقه با قبول درخواست ایشان به بلاد لخم و جذام رفت و در آنجا کشته شد و پیامبر برای او رحمت فرستاد.[۳۰]

نویسنده کتاب انساب الاشراف دو قول را برای مکان وفات ورقه مطرح کرده است. او در سفرهای خود به شام درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد و دیگر آنکه وی بعد از بعثت در مکه وفات یافت و در آنجا دفن شد.[۳۱]

بستگان سرشناس

ورقة بن نوفل از خاندان حضرت آمنه(س)، مادر پیامبر اکرم(ص) نیز دانسته شده است.[۳۲] داستانی از خواهر او با نام ام قتال در زمان ازدواج عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه، پدر و مادر پیامبر اکرم(ص) نقل شده که با دیدن نوری در پیشانی عبدالله از او خواست تا با او ازدواج کند؛[۳۳] زیرا از برادر خود ورقه شنیده بود که از این قوم پیامبری برگزیده می‌شود؛ اما عبدالله با رد درخواست او، به خواستگاری آمنه رفت؛[۳۴] هرچند برخی از مورخان احتمال داده‌اند که اُمِّ قِتال همسر اول عبدالله بوده است.[۳۵] از عدی برادر ورقه نیز به عنوان والی حضرموت در زمان عمر خلیفه دوم و عثمان خلیفه سوم یاد شده است.[۳۶]

دین ورقة بن نوفل

ورقة بن نوفل را اهل کتاب[۳۷] و از جمله هدایت یافتگان زمان جاهلیت دانسته‌[۳۸] که با دین قوم خود به مخالفت پرداخت[۳۹]و از شرک و بت‌پرستی دوری کرد[۴۰] و دین حنیف ابراهیم[۴۱] یا دین نصرانی را برگزید.[۴۲] عده‌ای معتقدند که ورقه کشیش بود.[۴۳] وی ذبح حیوانات دوران جاهلیت را قبول نداشت[۴۴] و خمر[۴۵] و ازلام را حرام می‌دانست.[۴۶]

در مورد اسلام آوردن ورقة بن نوفل[۴۷] و یا باقی بودن به دین نصرانی اختلاف نظر وجود دارد[۴۸] عده‌ای معتقدند وی پس از بعثت پیامبر(ص)، او را تصدیق کرد و ایمان آورد؛[۴۹] اما قبل از آغاز دعوت پیامبر(ص)[۵۰] در حالی که هدایت یافته بود از دنیا رفت[۵۱] و حتی برخی او را محکوم به ایمان دانسته و اهل بهشت معرفی کرده‌اند.[۵۲]

طبق پاره‌ای از نقل‌ها پیامبر(ص) دیگران را از سب و لعن ورقه برحذر می‌داشت.[۵۳] روایاتی نیز مبنی بر تصدیق نبوت حضرت محمد(ص) و وفات قبل از اظهار به اسلام ورقه وجود دارد[۵۴] که برخی این روایات را دلیلی بر ایمان آوردن ورقه دانسته‌اند.[۵۵] [یادداشت ۱] از ورقة بن نوفل اشعاری نقل شده که در آن به تصدیق نبوت پیامبر(ص) می‌پردازد.[۵۶] برخی با استناد به این اشعار، او را مسلمان دانسته‌اند.[۵۷] [یادداشت ۲]

اما برخی معتقدند که ورقه در همان دین مسیحیت از دنیا رفت[۵۸] و حتی از ابن عساکر نقل شده، کسی را نمی‌شناسد که معتقد به ایمان آوردن ورقه باشد.[۵۹]

پیشگویی‌ها

ورقة بن نوفل به صورت شفاهی سخنانی را در مورد پیامبر آینده از قوم یهود و نصاری شنیده بود[۶۰] و با استفاده از تاریخ و قصص انبیاء و آشنایی با بعضی از خصوصیات پیامبران الهی و کتب آسمانی و اخبار آنان،[۶۱] ظهور پیامبر جدیدی را از قوم عرب[۶۲] در مکه،[۶۳] توسط قبیله قریش[۶۴] پیشگوئی کرد.

برخی معتقدند که او می‌دانست که زمان ظهور پیامبر نزدیک بوده و منتظر آن روز بود و اعتقاد داشت که در کتاب‌ها اطلاعات او ذکر شده است[۶۵] و حتی از زبان او نقل شده که در این زمان پیامبری ظهور خواهد کرد که رسالت بر او ختم می‌شود و بسیاری از عالمان به آن بشارت داده‌اند و اگر ظهور کند ایمان آوردن به آن واجب خواهد بود.[۶۶]

در یکی از سفرهای تجاری که پیامبر(ص) با اموال حضرت خدیجه(س) به شام رفت، مَیسَره غلام حضرت خدیجه(ص)، شنیده‌هایش از راهب مسیحی در ارتباط با حضرت محمد(ص) و مشاهدات خود مبنی بر حرکت دائمی و سایه افکندن دو ابر بر روی سر ایشان را به حضرت خدیجه(س) گزارش کرد و او نیز به اطلاع ورقه رساند. ورقه گفت: اگر این چیزهایی را که می‌گویی درست باشد، محمد(ص) پیامبر این امت خواهد بود و من می‌دانستم که این امت انتظار پیامبری را می‌کشد و اکنون زمان آن فرا رسیده است.[۶۷]

در پاره‌ای از نقل‌ها آمده که وی بعد از دیدن چند نشانه از پیامبر(ص)، گفت: به خدا قسم شکی ندارم او همان نبی مُنتَظر است.[۶۸]

شاهد بعضی معجزات پیامبر(ص)

در منابع به برخی از معجزات پیامبر(ص) که ورقة بن نوفل شاهد آن بود اشاره شده است از جمله:

  • در زمان کودکی رسول اکرم(ص)، خانواده او در پی حادثه‌ای، ایشان را گم می‌کنند. ورقه حضرت محمد(ص) را در زیر درختی پیدا کرد که در گذشته در آن وادی درختی وجود نداشت.[۶۹]
  • ورقه پیامبر(ص) را بعد از دعوت همگانی در راه مکه دید و از او خواست تا نشانه‌ای از پیامبری خود نشان دهد. پیامبر(ص) نیز از درختی که در آن وادی بود، خواست تا به سمت آنها بیاید و آن درخت به راه افتاد. ورقه با دیدن این صحنه اقرار به پیامبری ایشان نمود.[۷۰]

حضور در مراسم خواستگاری پیامبر(ص)

حضرت خدیجه(س) با ورقة بن نوفل، برای ازدواج با حضرت محمد(ص) مشورت کرد و او برخلاف «عمرو بن اسد» عموی حضرت خدیجه، پس از شنیدن توصیفات پیامبر از زبان حضرت خدیجه، بلافاصله با این ازدواج موافقت نمود.[۷۱]

وی در جلسه خواستگاری پیامبر(ص) حضور داشته و حتی گفته شده که او نماینده حضرت خدیجه(س) بوده است[۷۲] و ابوطالب و خانواده‌اش به همراه تنی چند از قریشیان برای خواستگاری از خدیجه(س)، نزد ورقة بن نوفل رفتند.[۷۳] ورقه بعد از خطبه خوانی ابوطالب، وصلت با خاندان ایشان را از افتخارات خاندان خود معرفی کرد.[۷۴]

برخی از محققان نمایندگی ورقة بن نوفل از جانب حضرت خدیجه(س) را مردود دانسته و معتقدند که خواستگاری خدیجه از عمرو بن اسد صورت گرفته است و در این مورد اجماع وجود دارد؛ چنان‌که این نقش در منابع یک‌بار به پدر خدیجه و بار دیگر به عمو و همان کلمات و جمله‌ها به ورقه نسبت داده شده است.[۷۵]

داستان ورقة بن نوفل

مهمترین نقش ورقة بن نوفل در تاریخ[۷۶] که منابع اسلامی به صورت پرتکرار و گاها با نقل‌ها و عبارات متفاوت به آن اشاره کرده‌اند، تصدیق نبوت پیامبر اسلام(ص) در ابتدای بعثت است که برای آن ادعای تواتر[۷۷] و شهرت شده است.[۷۸] این موضوع به داستان[۷۹] یا حدیث ورقه شناخته می‌شود.[۸۰]

در روایتی از عایشه که بیشتر منابع اهل سنت[۸۱] و حتی برخی از منابع شیعه[۸۲] به آن اشاره کرده‌اند نقل شده که پیامبر اسلام(ص) بعد از نزول وحی در غار حرا و ملاقات با جبرئیل، در حالی که می‌لرزید و مضطرب بود[۸۳] به خانه برگشت و نگرانی خود را از احتمال دیوانگی به همسر خود خدیجه(س) مطرح کرد.[۸۴] [یادداشت ۳] حضرت خدیجه(س) به تنهایی[۸۵] و یا به همراه پیامبر نزد ورقة بن نوفل رفت و موضوع را با او در میان گذاشت.[۸۶] [یادداشت ۴]

ورقة بن نوفل پس از شنیدن ماجرا مژده داد که حضرت محمد(ص) پیامبر است و ملاقات‌کننده با او جبرئیل بوده[۸۷] که بر حضرت موسی(ع) نیز نازل شده است.[۸۸] [یادداشت ۵] پیامبر(ص) نیز بعد از شنیدن سخنان ورقه، آرام گرفت و نگرانی‌های او رفع شد.[۸۹]

چگونگی ملاقات ورقة بن نوفل با پیامبر(ص) به صورت متفاوت ذکر شده است. برخی معتقدند که حضرت محمد(ص) بعد از دریافت وحی به همراه همسر خود خدیجه نزد ورقه رفت[۹۰] و در برخی نقل‌های دیگر ملاقات ورقه با پیامبر(ص) را پس از ملاقات با حضرت خدیجه(س)، در زمان طواف کعبه دانسته‌اند که به نزد پیامبر رفت و خود ماجرا را از او پرسید و رسول اکرم(ص) مشاهدات خود را به وی گفت.[۹۱] و حتی از ملاقات او در یکی از راههای مکه نیز سخن به میان آمده است.[۹۲]

مضمون این روایت از اشخاص دیگری چون عبدالله بن عباس[۹۳] و ابومیسره[۹۴] نیز نقل شده است. بیهقی در کتاب دلائل النبوه، به برخی از روایات مشابه در این زمینه اشاره کرده است.[۹۵]

ارزیابی داستان

نکاتی که از این‌گونه روایت‌ها برداشت شده، تردید حضرت محمد(ص) در پیامبری و نزول وحی و ترس از دیوانگی و همچنین دلداری و اطمینان دادن ورقة بن نوفل به پیامبر(ص) است.[۹۶] شماری از مستشرقین با استناد به این‌ روایت‌ها او را از مشوقین اصلی پیامبر در ادامه راه پیامبری پس از مبعوث شدن دانسته‌اند.[۹۷]

برخی معتقدند که چنین مطالبی از طریق امامیه نقل نشده[۹۸] و پیشوایان شیعه به مقابله با این‌گونه روایات پرداخته‌اند.[۹۹] عده‌ای از محققان شیعه با استناد به احادیث اهل‌بیت(ع) از اطمینان قلبی پیامبر(ص) در آغاز بعثت و شادمانی او از کرامت الهی و ایمان فوری خانواده‌اش سخن گفته‌اند[۱۰۰] و معتقدند خداوند با براهین روشن و نشانه‌های آشکار به پیامبرش وحی کرده تا یقین کند که از سوی خداوند است[۱۰۱] و ایشان نیاز به مؤید دیگری نداشت و از کسی یا چیزی نمی‌ترسید.[۱۰۲] بنابراین اضطراب پیامبر و تصمیم به پرت کردن خود از بالای کوه و ترس از دیوانه‌گی از خرافات و تحریفات اهل کتاب بوده که در کتب تاریخی و حدیثی راه یافته است.[۱۰۳] [یادداشت ۶]

در روایتی از زرارة بن اعین آمده است که او از امام صادق(ع) پرسید: چرا پیامبر(ص) وقتی جبرئیل بر او نازل شد، نترسید و آن را از وسوسه‌های شیطان ندانست؟ امام صادق(ع) فرمود: خداوند به پیامبر خود سکینه و آرامش فرستاد و آنچه که از جانب خداوند می‌رسید به گونه‌ای بود که می‌دید.[۱۰۴]

عده‌ای از عالمان متقدم اهل سنت نیز با اشاره به داستان ورقه، به اطمینان پیامبر(ص) در دریافت وحی از جانب جبرئیل اشاره کرده‌اند.[۱۰۵] شیخ عبدالسلام محمد از محققان اهل ‌سنت و استاد علم حدیث و مقایسه ادیان در دانشگاه الازهر، مصر، داستان ورقة بن نوفل را کاملا دروغ و ساختگی دانسته است.[۱۰۶]

ارزیابی سید جعفر مرتضی عاملی

سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم پس از بیان چندین روایت متعارض در این زمینه،[۱۰۷] بخشی از کتاب را به نقد و بررسی این روایات اختصاص داده است.[۱۰۸] وی مهمترین سند روایات در این زمینه را که در کتاب‌های صحیح بخاری، صحیح مسلم و دیگر مجامع روایی از زهری، عروه بن زبیر و عایشه بوده، مورد بررسی قرار داده و آنها را ضعیف برمی‌شمارد[۱۰۹] و در ادامه با اشاره به تناقض آشکار روایات در بیشتر مضمون‌ها، آن را نشانه‌ای از جعل و تحریف عمدی دانسته است.[۱۱۰]

سید جعفر مرتضی گفته است چگونه ممکن است خداوند فردی را مبعوث کند اما خود او نداند که پیامبر است و ناچار از یک زن و یا یک نصرانی کمک بگیرد؟[۱۱۱] وی در ادامه به برخی از آیات قرآن اشاره می‌کند که حکایت از اطمینان قلبی رسول اکرم(ص) دارد.[۱۱۲] در بخش بعدی، زندگی ورقة بن نوفل را مورد بررسی قرار داده و به بسیاری از روایات متناقض در مورد زندگی او اشاره می‌کند.[۱۱۳]

سید جعفر مرتضی علّت به وجود آمدن این نوع داستان‌ها را اموری دانسته است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  • از بین بردن اعتماد عمومی مردم به مسئله وحی به‌عنوان مهمترین اعتقاد دینی، توسط معاندان.[۱۱۴]
  • کاستن از کرامت پیامبر اسلام(ص) و خدشه وارد کردن به قدسیت و منزلت آن حضرت در دل‌های مردم و ترسیم چهره مردی عادی نزد همگان.[۱۱۵]
  • اغراض سیاسی سیاست‌بازانی چون معاویه و عبدالله بن زبیر که با بنی‌هاشم دشمن بودند.[۱۱۶]
  • حسادت و دشمنی زبیریان با بنی‌هاشم. که عمده راویان خبر ورقة بن نوفل، زبیریان و حزب آنان از جمله عروه بن زبیر، اسماعیل بن حکم و عایشه هستند.[۱۱۷]

ارزیابی جعفر سبحانی

جعفر سبحانی در کتاب فروغ ابدیت پس از بررسی داستان، این‌گونه روایات را ساختگی[۱۱۸] و جزو افسانه‌های تاریخ دانسته و معتقد است که با زندگی پیامبران الهی سازگاری ندارد.[۱۱۹] سبحانی در ادامه به برخی از گونه‌های متفاوت روایات در این زمینه اشاره کرده و به نقد و بررسی آنها می‌پردازد.[۱۲۰]

جعفر سبحانی در رد این روایات دلایلی را ذکر می‌کند از جمله آنکه:

  • در زندگی هیچ یک از پیامبران چنین جریان زننده‌ای دیده نشده است.[۱۲۱]
  • مسلما تا روح پیامبر از هر نظر برای دریافت سِرّ الهی آماده نباشد خداوند او را به مقام نبوت برنمی‌گزیند.[۱۲۱]
  • در قرآن، حضرت موسی(ع) با شنیدن ندای الهی اطمینان یافت از طرف خدا است؛ آیا پیامبر اسلام(ص) که مرتبه‌ای بالاتر دارد مدت‌ها در شک و تردید بود تا ورقه به او اطمینان داد که پیامبر است؟
  • چرا ورقه مسیحی تنها از حضرت موسی(ع) نام می‌برد و می‌گوید این همان مقامی است که به موسی بن عمران داده شده است. این احتمال وجود دارد که این موضوع از اسرائیلیات بوده که در تاریخ و روایات اسلامی رخنه کرده است.[۱۲۲]

پانویس

  1. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۱؛ ابن قتیبة دینوری، المعارف، ۱۹۹۲م،ص۵۹؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۲۰۴.
  2. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۱،ص۲۵۷؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۱۵.
  3. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۷۴؛ موسوی، إیمان أبی طالب، ۱۴۱۰ق، ص۳۱۴؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۲۱، ص۳۸۷.
  4. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۸۷؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۱۵.
  5. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۲۰.
  6. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۸۷؛ ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۱؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۵.
  7. زندانی، بینات الرسول(ص) و معجزاته، قاهره، ص۲۳.
  8. بخاری، صحیح بخاری، ۱۴۱۰ق، ج۸، ص۸۴؛ مسلم، صحیح مسلم، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۴۲.
  9. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۵؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۲۰۳.
  10. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸،ص:۱۱۵
  11. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۹، ص۴۵۷؛ بحرانی، حلیة الأبرار، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۵۶.
  12. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۲.
  13. مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۱۳۶.
  14. استرآبادی، آثار احمدی، ۱۳۷۴ش، ص۸۰.
  15. ابن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، ۱۴۱۰ق، ص۱۱۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۳۸؛ صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۸۱.
  16. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۲۰؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۱۵.
  17. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۸۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۲۸.
  18. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۱۸.
  19. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۲۰.
  20. صالحی الشامی، سبل الهدی، مقدمه، ۱۴۱۴ق، ص۱۵.
  21. بخاری، صحیح بخاری، ۱۴۱۰ق، ج۸، ص۸۴؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۳۹.
  22. مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۵، ص۱۲۲.
  23. استرآبادی، آثار احمدی، ۱۳۷۴ش، ص۸۰.
  24. برای نمونه نگاه کنید به: طوسی، الأمالی، ۱۴۱۴ق، ص۳۰۲.
  25. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۲۰۳.
  26. مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۴، ص۱۴۳ به نقل از زهری.
  27. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۱۵.
  28. صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۱۱۵؛ بحرانی، حلیة الأبرار، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۵۶.
  29. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۶.
  30. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۰۷ به نقل از واقدی.
  31. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۰۶.
  32. صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۲۶.
  33. ابن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، ۱۴۱۰ق، ص۴۲-۴۳؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۱۹.
  34. طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۲۴۳.
  35. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۰۳.
  36. ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۰۶۱.
  37. زندانی، بینات الرسول(ص) و معجزاته، قاهره،ص۲۳.
  38. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۴۹۱.
  39. ابن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، ۱۴۱۰ق، ص۱۱۵؛ ابن طاووس، سعد السعود، قم، ص۲۱۵.
  40. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲،ص:۱۲۰؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸،ص:۱۱۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۲۰۴.
  41. صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۲۶؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۱۸.
  42. ابن قتیبة دینوری، المعارف، ۱۹۹۲م، ص۵۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۴۹۱؛ ماوردی، أعلام النبوة، ۱۴۰۹ق، ص۲۳۸؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۲۰.
  43. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۳۴؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۰۶ به نقل از واقدی.
  44. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۱۵.
  45. ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۸۱۹؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۳۶۵.
  46. ابن حبیب، المحبر، بیروت، ص۲۳۷؛ بغدادی، المنمق، ۱۴۰۵ق، ص۴۲۲.
  47. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۱.
  48. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۸۷-۸۸.
  49. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۳۴؛ ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۰۷.
  50. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۸؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۱۵.
  51. مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۵، ص۱۲۲.
  52. صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۲۶.
  53. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۲؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۷.
  54. ابن حنبل، مسند، ۱۴۱۶، ج۴۰، ص۴۳۰؛ ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۲.
  55. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۱-۶۷۲.
  56. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۸۸؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۴، ص۱۴۳؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.
  57. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۱۳.
  58. ابن حبیب، المحبر، بیروت، ص۱۷۱.
  59. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۵.
  60. ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، ج۱،ص۲۳۸.
  61. حشمتی، مترجم کتاب آرمسترانگ، محمد(ص)، ۱۴۲۵ق، ص۸۸.
  62. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۰۷.
  63. حشمتی، مترجم کتاب آرمسترانگ، محمد(ص)، ۱۴۲۵ق، ص۸۸.
  64. ابن حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۶.
  65. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۳۴.
  66. مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۱۳۶.
  67. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۲۷؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۲۴.
  68. ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۶.
  69. مجلسی، حیوة القلوب، ۱۳۸۴، ج۳، ص۱۸۷.
  70. مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۵، ص۳۴.
  71. مهرپویا، محمد(ص)در اروپا، ۱۳۸۲ش، ص۶۳.
  72. میرشریفی، پیام آور رحمت، ۱۳۸۵ش، ص۱۵.
  73. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۷۴؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۲۱، ص۳۸۷؛ مجلسی، مرآة العقول، ۱۴۰۴ق، ج۲۰، ص۹۸.
  74. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۷۵؛ ابن أبی جمهور، عوالی اللئالی، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۲۹۸.
  75. جعفرمرتضی عاملی، الصحیح، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹.
  76. سایت اسلام کوئست، ورقة بن نوفل که بود؟
  77. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۲
  78. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۳۲۳؛ ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۱
  79. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۶.
  80. هیکل، حیاة محمد، بی‌تا، ص۹۶.
  81. برای نمونه نگاه کنید به: بخاری، صحیح بخاری، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۵، ج۱، ص۳۵۸، ج۵، ص۳۶۴؛ مسلم، صحیح مسلم، ۱۴۱۲، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۲؛ ابن حنبل، مسند، ۱۴۱۶ق، ج۴۳، ص۵۳.
  82. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۴۴؛ حلی، العدد القویة، ۱۴۰۸ق، ص۳۴۱؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۱۹۴.
  83. طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۲۹۸.
  84. طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۰۱؛ ابن حنبل، مسند، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۴۴؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۴، ص۱۴۲.
  85. مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۴، ص۱۴۲.
  86. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۸۲.
  87. مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۴، ص۱۴۱.
  88. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۱۵.
  89. طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۰۲؛ بیهقی، دلائل النبوة، مقدمه، ۱۴۰۵ق، ص۲۳.
  90. ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۵.
  91. صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۲۳۳-۲۳۴؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۳۲.
  92. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۰۶.
  93. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۵۳.
  94. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۰۵.
  95. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۳۵-۱۴۹.
  96. عربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص۳۱۶.
  97. آرمسترانگ، محمد(ص)، ۱۴۲۵ق، ص۸۸.
  98. عربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ۱۳۸۳ش، ج،۱ص ۳۱۶.
  99. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۵.
  100. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۰۷.
  101. طبرسی، مجمع البیان،
  102. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۰۷.
  103. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۱۱.
  104. صفارف بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۱۸؛ عیاشی، تفسیر العیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۲، ص۲۰۱.
  105. ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، ج۱، ص۲۳۸-۲۳۹.
  106. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: پایگاه شبکه الکوثر، داستان «ورقة بن نوفل» ساختگی و دروغ است.
  107. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۸۸-۲۹۲.
  108. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۲-۳۱۵.
  109. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۵.
  110. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۸.
  111. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۸.
  112. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۹.
  113. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۰۲.
  114. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ج۲، ص۳۰۹.
  115. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۱۲.
  116. ا مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۱۳.
  117. مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۳۱۳.
  118. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۴.
  119. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۳.
  120. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۳.
  121. ۱۲۱٫۰ ۱۲۱٫۱ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۴.
  122. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۵.

یادداشت

  1. در روایتی از رسول خدا(ص) نقل شده که من کشیش (ورقه) را در بهشت دیدم که لباس ابریشمی به تن داشت، زیرا او ایمان آورد و رسالت مرا تصدیق نمود.(ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۷۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۰.) و حتی نقل شده که پیامبر(ص) وی را در حالی‌که لباس سفید به تن داشت در خواب دید و عنوان کرد که اگر او اهل دوزخ بود، لباس دیگری به تن می‌داشت.(ابن حنبل، مسند، ۱۴۱۶، ج۴۰، ص۴۳۰؛ ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۶۷۲.)
  2. نویسنده کتاب سبل الهدی به قول ضعیفی اشاره می‌کند که ورقه را اولین نفر در میان مردان دانسته که به دین اسلام گروید؛ اما در ادامه معتقد است که او تنها رسالت پیامبر را تصدیق کرد.(صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۰۴.)
  3. در برخی نقل‌ها آمده که پیامبر تردید کرده و احتمال داده است که کاهن شده است و خدیجه با ذکر بعضی از خصوصیات وی، از او خواسته تا چنین فکری نکند(ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۵۳.) و حتی گفته شده که پیامبر در زمان ملاقات با جبرئیل به علت ترس زیاد تصمیم گرفت خود را از کوه پرت کند.(طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۲۹۸.)
  4. عده‌ای از علمای اهل‌سنت معتقدند رفتن به نزد ورقه برای راهنمایی، پیشنهاد ابوبکر بوده است.(بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱،ص۱۰۶؛ صالحی الشامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۲۳۳.)
  5. وی با ذکر دلائلی شیطان بودن آن را رد کرد.(مقدسی، البدء و التاریخ، بی‌تا، ج۴، ص۱۴۲.) و حتی عده‌ای معتقدند راهکاری برای تشخیص شیطان از فرشته را به حضرت خدیجه(س) آموزش داد و او با امتحان آن، به نبوت پیامبر(ص) مطمئن شد.(ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۴۵؛ بیهقی، دلائل النبوة، مقدمه، ۱۴۰۵ق، ص۲۳-۲۴.)
  6. برخی در تأویل روایت، علت تب و لرز پیامبر(ص) را عظمت و جلال الهی و ترس و اضطراب به خاطر ترس از تکذیب قریشیان و دیوانه خواندن آن حضرت دانسته‌اند.(عربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص۳۱۶.)

منابع

  • ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، قم،‌دار سیدالشهداء للنشر، ۱۴۰۵ق.
  • ابن أثیر، علی بن محمد الجزری، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
  • ابن اسحااق، محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن اسحاق(کتاب السیر و المغازی)، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰ق.
  • ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۲ق.
  • ابن حبیب، محمد بن حبیب بن امیة الهاشمی البغدادی، کتاب المحبر، تحقیق ایلزة لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیدة، بی‌تا.
  • ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
  • ابن حزم، علی بن احمد بن سعید، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۳ق.
  • ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۶ق.
  • ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
  • ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و...، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
  • ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب(ع)، قم، نشر علامه - قم، ۱۳۷۹ق.
  • ابن طاووس، علی بن موسی، سعد السعود للنفوس منضود، قم، دارالذخائر، بی‌تا.
  • ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.
  • ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲م.
  • ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
  • ابن هشام الحمیری، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
  • استرآبادی، احمد بن تاج الدین، آثار احمدی تاریخ زندگانی پیامبر اسلام و ائمه اطهار(ع)، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۴ش.
  • آرمسترانگ،کارن، محمد زندگی نامه پیامبر اسلام(ص)، ترجمه کیانوش حشمتی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۴۲۵ق.
  • آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
  • بحرانی، سید هاشم، حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار(ع)، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، ۱۴۱۱ق.
  • بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، قاهره، وزارة الاوقاف، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • بغدادی، محمد بن حبیب، کتاب المنمق فی اخبار قریش، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
  • بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  • بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
  • عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۶ق.
  • حلی، علی بن یوسف بن المطهر، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۸ق.
  • ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت،‌ دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
  • زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت،‌ دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
  • زندانی،عبدالمجید، بینات الرسول(ص) و معجزاته، قاهره، دارالإیمان، بی‌تا.
  • سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم(ص)، قم، بوستان کتاب، چاپ بیست و یکم، ۱۳۸۵ش.
  • صالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت،‌دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۴ق.
  • صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ع)، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
  • طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ق.
  • عربی، حسین علی، تاریخ تحقیقی اسلام، قم، مؤسسه امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
  • عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعة العلمیة، ۱۳۸۰ق.
  • فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)- اصفهان، ۱۴۰۶ق.
  • قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی، ۱۴۰۹ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • گردانیده منسوب به بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
  • ماوردی، أعلام النبوة، بیروت،‌دار و مکتبة الهلال، ۱۴۰۹ ق.
  • مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت،‌دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مجلسی، محمدباقر، حیاة القلوب، قم، نشر سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
  • مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی‌بکر، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
  • مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۱۲ ه‍.ق.
  • مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  • مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۰ق.
  • موسوی، فخار بن معد، إیمان أبی طالب (الحجة علی الذاهب إلی کفر أبی طالب)، قم،‌دار سیدالشهداء للنشر، ۱۴۱۰ق.
  • مهرپویا، عباس، محمد(ص)در اروپا، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۲ش.
  • میرشریفی، سید علی، پیام آوران رحمت، تهران، سمت، ۱۳۸۵ش.
  • هیکل، محمد حسین، حیاة محمد(ص)، بی‌جا، بی‌تا.
  • یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت،دار صادر، بی‌تا.