اصحاب عقبه

مقاله قابل قبول
رده ناقص
بدون جعبه اطلاعات
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
از ویکی شیعه

اصحاب عَقَبه، گروهی از صحابه که در مسیر بازگشت از غزوه تبوک به سمت مدینه قصد جان پیامبر(ص) را داشتند. تاریخ‌نویسان درباره تعداد، افراد و همچنین آگاهی صحابه از نام آن‌ها اختلاف دارند. برخی مفسران نزول آیه ۷۴ سوره توبه را درباره آنان می‌دانند.

نامگذاری

عقبه به معنای راه دشوار در کوه[۱] و گردنه است.[۲] در مسیر بازگشت پیامبر از جنگ تبوک به سوی مدینه گردنه‌ای قرار داشت که برخی از صحابه گرفتار شده به نفاق در آنجا قصد جان پیامبر را کردند. در برخی منابع از این افراد به اصحاب عقبه یاد شده است.[۳]

همچنین به گروهی از صحابه که در سال‌های دوازدهم و سیزدهم بعثت در راه منا به مکه با پیامبر بیعت کردند و پیمان آن‌ها به بیعت عقبه مشهور است، اصحاب عقبه گفته می‌شود.[۴]

ترور نافرجام پیامبر

در رمضان سال نهم قمری، هنگامی که پیامبر از غزوه تبوک باز می‌گشت؛ گروهی از صحابه بر سر راه آن حضرت در گردنه کوهی کمین کرده و تصمیم داشتند حضرت را ترور کنند، آنان می‌خواستند شتر پیامبر را رَم دهند تا پیامبر از کوه پرتاب و کشته شود.[۵] [یادداشت ۱] خداوند، پیامبر را از قصد آنان خبر داد و ایشان نیز تمهیدات لازم را اندیشید. پیامبر به حذیفه بن یمان و عمار دستور داد؛ یکی در جلوی ایشان و دیگری در پشت سر، راه بیفتند و از پیامبر مراقبت کنند[۶] و همچنین دستور داد بقیه سپاه از پایین کوه بروند.[۷] سپاهیان از پایین کوه حرکت کردند اما منافقانی که قصد ترور داشتند به دامنه کوه رفتند. پیامبر صدای آنان را شنید و عصبانی شد. به حذیفه دستور داد آنان را پراکنده کند و در نتیجه آنان پراکنده شده و به صورت مخفیانه به سپاه پیوستند.[۸]

اُسَید بن حُضَیر از رسول خدا اجازه خواست تا آنان را به قتل برساند[۹] اما پیامبر با این امر مخالفت کرده و دلیل خود را چنین ذکر می‌کند: دوست ندارم عرب در مورد من بگوید: پس از آن‌که با کمک اصحابش به پیروزی‌هایی دست یافت؛ شروع به کشتن اصحابش کرد.[۱۰]

تعداد و اسامی

مورخان و سیره‌نویسان تعداد اصحاب عقبه را بین ۱۲ تا ۱۵ تن ذکر کرده‌اند.[۱۱] منابع در تعیین هویت این افراد اختلاف نظر دارند. گروهی شماری از آنان را از قریش و از بنی‌امیه دانسته‌اند. بر اساس روایتی از امام باقر(ع) شمار آنان ۱۲ تن دانسته شده که ۸ تن از قریش بوده است.[۱۲] شیخ صدوق بر اساس روایتی ۱۲ تن از آنان را از بنی‌امیه و ۵ تن را از سایر قبایل دانسته است.[۱۳]

اسامی

همچنین منابع تاریخی درباره آگاهی اصحاب پیامبر از نام آنان اختلاف دارند. برخی بر این باروند که پیامبر تنها اسامی این افراد را به حذیفه گفته[۱۴] اما پیامبر وی را از افشای اسامی آنان بازداشته است.[۱۵] بنا بر گزارش واقدی، پیامبر عمار یاسر را نیز از نام آنان آگاه ساخت.[۱۶]

برخی احتمال داده‌اند که رخدادهای سیاسی پس از پیامبر اکرم سبب شده تا برخی از این افراد حذف و افراد دیگری جایگزین آنان شوند[۱۷]؛ مثلا در برخی منابع از عبدالله بن ابی و ابوعامر راهب در شمار اصحاب عقبه نام برده، در حالی‌که گفته شده عبدالله بن ابی در جنگ تبوک حضور نداشته و ابوعامر راهب نیز پیش از این به روم رفته بود.[۱۸]

در برخی منابع سعد بن ابی‌سَرح، ابوحاضر اعرابی، جُلاس بن سُوَید، مجمع بن جاریه، مُلَیح تَیمی، حُصَین بن نُمَیر، طُعَیمَة بن اُبَیرِق و مُرَّة بن رَبیع از اصحاب عقبه دانسته شده‌اند.[۱۹]

آیات مرتبط

برخی مفسران نزول آیه ۷۴ سوره توبه «و هَمّوا بِما لَم ینالوا»[یادداشت ۲] را در شأن اصحاب عقبه می‌دانند.[۲۰] البته برخی روایات نزول این آیه را مربوط به ماجرای ترور پیامبر در سال دهم قمری و پس از حجة الوداع در گردنه هَرشا[۲۱] می‌دانند؛ که ۱۴ تن از صحابه تصمیم گرفتند پیامبر را ترور کنند.[۲۲]

طبرسی ماجرای اصحاب عقبه را در ذیل آیات ۶۴-۶۵ سوره توبه نیز آورده است.[یادداشت ۳][۲۳] در روایتی از امام صادق(ع) مراد از...اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کسَبوا... اصحاب عقبه معرفی شده است.[۲۴]

پانویس

  1. راغب، مفردات، ج۱، ص۳۴۱.
  2. قرشی، قاموس، ۱۴۱۲ق، ج۵، ص۲۳.
  3. مسعودی، التنبیه و الاشراف، قاهره، ص۲۳۶؛ یعقوبی، تاریخ، بیروت، ج۲، ص۶۸؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۴۴.
  4. ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، ج۱، ص۴۶۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۳۸.
  5. طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، ۱۳۹۱ق، ج۹، ص۳۲۶و۳۳۲.
  6. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷، ج۵، ص۱۹.
  7. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲، ج ۵، ص۷۹.
  8. بیهقی،‌ دلائل النبوة، ۱۴۰۵، ج ۵، ص۲۵۶.
  9. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۴۳.
  10. ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان، ۱۴۲۲ق، ج۵، ص۶۴؛ طبرسی، جوامع الجامع، ۱۳۷۷ش، ج ۲، ص۷۱.
  11. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۴۵-۱۰۴۴؛ البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۰.
  12. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۷۹.
  13. شیخ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۳۹۸.
  14. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۶۸.
  15. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۴۵.
  16. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۴۴.
  17. تاریخ پیامبر اسلام، ص۵۲۳.
  18. بیهقی، ج۵، ص۲۵۸.
  19. بیهقی، ج۵، ص۲۵۸.
  20. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۷۹.
  21. «هرشی» مانند کسری تلفظ می‌شود [یعنی هاء در آن مفتوح و پایان آن الف مقصوره است] (سمهودی، خلاصة الوفاء، ج۲، ص۷۵۴).
  22. قمی، تفسیر، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۷۴.
  23. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۷۰.
  24. عیاشی، تفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۲۰۱.

یادداشت

  1. أن المنافقين كانوا أرادوا النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله بسوء كالفتك به ومفاجأته بما يهلكه
  2. یحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ ینَالُوا ۚ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ به خدا سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست)نگفته‌اند؛ در حالی‌که قطعا سخنان کفرآمیز گفته‌اند؛ و پس از اسلام آوردنشان کافر شده‌اند و تصمیم (به کار خطرناکی)گرفتند که به آن نرسیدند. آنان به این دلیل (از پیامبر) انتقام می‌گیرند که خدا و رسولش آنان را به فضل خود بی‌نیاز ساختند.
  3. یحذَرُ المُنافِقونَ اَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فی قُلوبِهِم... منافقان از اینکه سوره‌ای بر(علیه)آنان نازل شود می‌ترسند که آن‌ها را به آنچه که در دل‌هایشان دارند آگاه سازد.

منابع

  • ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۸ق.
  • ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، دارالمعرفة، بیروت، بی‌تا.
  • آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر؛ ابوالقاسم گرجی، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۸ش.
  • بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، تحقیق: عبدالمعطی قعلجی، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۹۸۵م-۱۴۰۵ق.
  • ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • راغب اصفهانی، المفردات.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، تصحیح: علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۲ش.
  • طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه اعلمی، چاپ دوم، ۱۳۹۱ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: محمدجواد بلاغی، ناصرخسرو، تهران، ۱۳۷۲ش.
  • عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، المطبعة العلمیه، تهران، ۱۳۸۰ق.
  • قرشی، سید علی‌اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۱۲ق.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح: طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتب، قم، ۱۴۰۴ق.
  • مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح: عبدالله اسماعیل الصاوی، دارالصاوی، القاهره، بی‌تا(افست: قم، مؤسسة نشر المنابع الثقافة الاسلامیة).
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۹ق-۱۹۸۹م.
  • یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دارصادر، بیروت، بی‌تا.