خالد بن ولید

مقاله متوسط
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ارزیابی نشده
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از خالد ابن ولید)
خالد بن ولید
تصویر مقبره خالد بن ولید در حمص
تصویر مقبره خالد بن ولید در حمص
مشخصات فردی
نام کاملخالد بن ولید بن مُغیرةبن عبدالله بن عمر(عُمَیر) بن مَخزوم قرشی مخزومی
لقبسیف الله (نزد اهل سنت)
محل زندگیمکه، مدینه
خویشاوندانولید بن مغیره(پدر)، ابوجهل(پسر عمو)
درگذشت۲۱ یا ۲۲ق شام
مدفنحمص
مشخصات دینی
زمان اسلام آوردن۱ صفر سال هشتم، پیش از فتح مکه
حضور در جنگ‌هاجنگ بدر، احد و احزاب در صف مشرکین؛ پس از اسلام: جنگ موته، فتح مکه، جنگ حنین؛ دوران خلفاء: جنگ‌های ردّه، جنگ با ایران و فتح شام
دیگر فعالیت‌هاکشتار تعدادی از افراد بنی جَذِیمه پس از مسلمان شدن؛ شکست دادن أُکَیدِربن عبدالملک، حاکم مسیحی دُومَةُ الْجَنْدَل و اقدامات مخفیانه بر ضد امام علی (ع)


خالد بن ولید مخزومی از سرداران صدر اسلام، که در نزد اهل سنت به سیف‌الله مشهور است. وی قبل از مسلمان شدن، در جنگ‌های بدر، احد و احزاب در مقابل مسلمانان جنگید و پیش از فتح مکه، اسلام آورد. وی در جنگ موته و فتح مکه شرکت کرد و در جنگ حنین جزو فراریان بود.

مشهور‌ترین قضیه‌ای که درباره خالد بن ولید وجود دارد نحوه برخورد او با مالک بن نویره، صحابی پیامبر(ص)، بود. با آنکه مالک بن نویره و قبیله او و بنی تمیم، مسلمان بودند، خالد آنان را اسیر کرد و بعد دستور داد مالک بن نویره و افراد قبیله‌اش را کشتند و همان شب با زن مالک بن نویره همبستر شد. عُمَر بن خَطّاب، خالد را به جرم قتل مالک، مستحق قصاص و به جرم همبسترشدن با همسر او، مستحق سنگسار می‌دانست؛ اما ابوبکر خالد را در اجتهاد خود معذور دانست.

وی در برخی اقدامات مخفیانه بر ضد امام علی(ع)، عضویت داشت و به همین دلیل و نیز به سبب کارهای دیگرش مورد نکوهش شیعیان بوده است.

کنیه و قبیله

خالد بن ولید بن مُغیرة بن عبدالله بن عمر(عُمَیر) بن مَخزوم قرشی مخزومی از خاندان بنی‌مخزوم قریش بود. کنیه‌اش ابوسلیمان[۱] و به روایتی ابوالولید[۲] بود. خاندان او یکی از خاندان‌های بزرگ و مهم قبیله قریش، بود که با بنی هاشم رقابت می‌کردند.[۳]

ولادت و نسب

هرچند مورخان تاریخ تولد خالد را ذکر نکرده‌اند، اما باتوجه به تاریخ وفات و سن وی در هنگام مرگ می‌توان حدس زد که او در حدود ۲۶ سال پیش از مبعث پیامبر اکرم(ص) (۵۸۴م)، در مکه متولد شده است. پدرش، ولید بن مغیره، از اشراف و بزرگان قریش محسوب می‌شد[۴] و مادرش، عَصْماء (لُبابه صغرا یا کبرا)، دختر حارث بن حَرْب (یا حَزْن/ حَزْم) است که نسبش به قبیله قَیس عیلان بن مُضَر می‌رسد.[۵]

از مشهور‌ترین عموهای ولید یکی ابواُمَیة بن مغیره بود که گفته شده است اختلاف قبایل قریش را درباره چگونگی گذاشتن حجرالاسود به هنگام بازسازی کعبه، با پیشنهاد تعیین داور حل کرد و گفت قریش نخستین کسی را که از در مسجد وارد شود، حَکَم قرار دهند[۶] و دیگری، هشام بن مُغیره که از اشراف قریش و فرمانده بنی مخزوم در جنگ فِجار بود. با مرگ وی، قریشیان سه سال بازار برپا نکردند و مرگ وی را مبدأ تاریخ خود قرار دادند.[۷] میمونه دختر حارث از (همسران پیامبر(ص)) و لُبابه امّ الفضل (همسر عباس بن عبدالمطلب و مادربزرگ خلفای عباسی)، خاله‌های خالد بودند. [۸]

قبل از مسلمان شدن

خالد در جاهلیت جزو اشراف قریش و از سلحشوران آن‌ها بود و مسئولیت تدارک سپاه و سرکردگی سواران قریش را در جنگ برعهده داشت.[۹]

او در سال ۲ هجری در جنگ بدر، بر ضد مسلمانان شرکت کرد[۱۰] و به گفته واقدی، اسیر شد.[۱۱]

در سال سوم هجری در جنگ اُحُد، سرکرده سواران جناح راست قریش بود و براثر خطایی که چند تن از افراد سپاه اسلام در مراقبت از راه ورود دشمن مرتکب شدند، وی توانست مسلمانان را شکست دهد.[۱۲]

او در سال پنجم قمری، در غزوه خندق یا احزاب نیز شرکت کرد و جزو کسانی بود که قصد داشت از خندق عبور کند ولی موفق نشد.[۱۳]

در شوال سال ششم هجری، به قولی خالد در رأس دویست سوار از مشرکان قریش، برای جلوگیری از حرکت پیامبر(ص) برای ادای مناسک حج، از مکه به محل کُراع الغَمیم رفت.[۱۴]

در سال هفتم هجری قمری که پیامبر(ص) و مسلمانان برای ادای عمرةالقضاء روانه مکه شدند، خالد چنان از اسلام و مسلمانان نفرت داشت که شهر را ترک کرد.[۱۵]

بعد از مسلمان شدن

مورخان درباره تاریخ اسلام آوردن خالد آرای متفاوتی داشته‌اند، به نحوی که برخی اسلام آوردنش را در سال پنجم، پس از غزوه بنی قُرَیظه، یا در فاصله زمانی میان صلح حدیبیه (ذی‌القعده سال ششم) و فتح خیبر (محرّم سال هفتم)[۱۶] یا در سال هفتم بعد از غزوه خیبر [۱۷] دانسته‌اند، اما بنابر مشهور، او در اول صفر سال هشتم، پیش از فتح مکه، اسلام آورد.[۱۸]

جنگ موته

خالد پس از چند ماه از اسلام آوردنش، در جنگ موته در جمادی الاولی سال هشتم شرکت کرد که پس از شهید شدن سران سپاه اسلام، او فرماندهی را برعهده گرفت و باقیمانده سپاه را به مدینه بازگرداند.[۱۹] او بعد‌ها می‌گفت در این نبرد نُه شمشیر در دستش شکسته بود.[۲۰] گفته شده است که پس از نبرد مؤته، خالد به سیف‌اللّه ملقب شد و در برخی روایات نقل شده است که این لقب را پیامبر(ص) به وی اعطا کرد.[۲۱] جعفر سبحانی پژوهشگر تاریخ اسلام در کتاب فروغ ابدیت بر این باور است که چون علی بن ابی‌طالب در میان مسلمانان لقب «اسداللّه» را دارد، برخی خواسته‌اند در برابر او سرداری بتراشند و به او لقب «سیف‌اللّه» بدهند و این کسی جز خالد بن ولید نخواهد بود. از این نظر می‌گویند پیامبر به وی، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سیف‌اللّه» داد.[۲۲]سبحانی این نقل تاریخی را افسانه دانسته و می‌افزاید اگر پیامبر به مناسبت دیگری به وی لقب «سیف‌الله» را می‌بخشید، جای گفت‌وگو نبود، اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته» ایجاب نمی‌کرد که پیامبر به او چنین لقبی را ببخشد. زیرا او کسی است که در رأس گروهی قرار داشته که مسلمانان به آنان لقب «فراریان» داده‌ و از آن‌ها با پاشیدن خاک به سر و صورتشان استقبال کرده‌اند؛ آیا شایسته است که پیامبر به او لقب «سیف‌اللّه» بدهد؟ [۲۳]

فتح مکه

در ۲۰ رمضان سال هشتم قمری و به هنگام فتح مکه، خالد به فرمان پیامبر(ص) در رأس گروهی از سواران، از ناحیه لیط در جنوب مکه به سوی این شهر حرکت کرد، اما با برخی از مشرکان قریش در خَنْدَمه درگیر شد و عده‌ای از آنان را کشت و وقتی وارد مکه شد، نزد پیامبر(ص) رفت و اقدام خود را توجیه کرد[۲۴] و آنگاه که پیامبر(ص) وارد کعبه شد، او کنار درِ کعبه ایستاد و اجازه نداد کسی وارد آن شود.[۲۵] پس از فتح مکه، خالدبن ولید در رأس گروهی سوار، به فرمان پیامبر اکرم(ص)، به بَطن نخله رفت و بت معروف العُزَّی، بزرگ‌ترین بت قریش، را از بین برد.[۲۶]

سال هشتم هجری

در اوایل شوال سال هشتم، پیامبر اکرم(ص) خالدبن ولید را در رأس گروهی ۳۵۰ نفره از مهاجران و انصار و بنی سُلَیم به سوی بنی جَذِیمه، در اطراف مکه، فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. با وجود اینکه بنی جَذیمه مسلمانی خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند، اما خالد دستور داد عده‌ای از آنان را گردن زدند که چون پیامبر(ص) مطّلع شد، از کار خالد تبری جست و حضرت علی(ع) را فرستاد تا دیه کشته شدگان را بپردازد. عبدالرحمن بن عوف این اقدام خالد را صرفاً برای انتقام خون عمویش، فاکه بن مغیره، دانسته است.[۲۷]

در سال هشتم، هنگامی که پیامبر(ص) برای جنگ با قبیله مشرک هوازن از مکه راهی غزوه حنین شد، خالد با سواران بنی سُلَیم در مقدمه سپاه حرکت می‌کرد، اما در جنگ جزو فراریان بود. گفته‌اند که بعداً بازگشت و در نبرد شرکت کرد و زخم‌هایی برداشت و عده‌ای از جمله یک زن را کشت. آنگاه پیامبر(ص) وی را از قتل کودکان، زنان و بردگان منع کرد.[۲۸] خالد همچنین هنگام حرکت پیامبر(ص) به سوی طائف برای نبرد با قبیله ثقیف (سال هشتم) در مقدمه سپاه پیامبر(ص) بود.[۲۹]

سال نهم هجری

در رجب سال نهم هجری، پیامبر(ص) هنگام اقامت در تبوک، خالد را در رأس گروهی با ۴۲۰ سوار به سوی أُکَیدِربن عبدالملک، حاکم مسیحی دَوْمَةُ الْجَنْدَل، فرستاد که پس از نبرد کوتاهی وی را اسیر و بعد با او صلح کرد.[۳۰]

در سال دهم هجری

در ربیع الآخر یا جمادی الاولی سال دهم، پیامبر(ص) خالد را با چهارصد نفر به سوی بنی حارث/ بَلْحارث بن کعب در نجران فرستاد و آنان را به اسلام دعوت کرد.[۳۱] در این سال، پیامبر(ص) خالد را به یمن فرستاد تا مردم آنجا را نیز به اسلام دعوت کند. او شش ماه در یمن به دعوت پرداخت ولی کسی به دعوت وی پاسخ مثبت نداد و در پی آن پیامبر(ص)، علی(ع) را به یمن روانه کرد و فرمود تا خالد را بازگرداند.[۳۲]

دوران خلیفه اول

به گفته واقدی، خالد در حجةالوداع حضور داشت[۳۳] و پس از رحلت پیامبر(ص) در شمار حامیان ابوبکر قرار گرفت[۳۴] و به همین سبب نزد او جایگاه والایی داشت و همواره تحت حمایت وی بود.[۳۵]

در جنگ‌های ردّه، ابوبکر به خالد دستور داد نخست به سوی قبیله طَی / طییء در اکناف، سپس به سوی طُلَیحةبن خُوَیلِد اسدی در بُزاخه و بعد به سوی مالک بن نُوَیره در بُطاح برود و چنانچه آنان به اسلام بازنگشتند، با آنان بجنگد.[۳۶] بعداً ابوبکر از فرستادن خالد به بُزاخه ابراز تأسف کرد.[۳۷] خالد در نبرد سختی طلیحه را که مدعی نبوت بود، شکست داد و یارانش را به شدت سرکوب کرد.[۳۸] سپس، مالک بن نویره و قبیله او را در حالی که مسلمان بودند، کشت و با همسرش همبستر شد.[۳۹]

کارهای خلاف شرع خالد، اعتراض برخی صحابه را بر انگیخت.[۴۰] عُمَر بن خَطّاب، خالد بن ولید را به جرم قتل مالک، مستحق قصاص و به جرم همبسترشدن با همسر او، مستحق سنگسار می‌دانست.[۴۱] در مقابل ابوبکر خالد را در اجتهاد خود معذور دانست.[۴۲] برخی نویسندگان اهل‌سنت برای دفاع از خالد بن ولید، مالک را مُرتَدّ دانسته‌،[۴۳] توجیهاتی را برای رفتار خالد ذکر کرده‌اند.[۴۴] اما شیعیان و برخی سنی‌مذهبان با استدلال‌هایی نظیر شهادت‌دادن تعدادی از صحابه بر اسلام او و پرداختن دیه وی از سوی ابوبکر، ارتداد مالک را ناصحیح دانسته‌اند.[۴۵]

جنگ با مسیلمه کذاب

در اواخر سال ۱۱ هجری، خالد راهی یمامه شد و در جایی به نام عقرباء، با مسیلمه کذاب ، که مدعی نبوت بود و یارانش که از قبیله بنی حنیفه بودند، جنگید. مسیلمه کشته و فتنه او سرکوب شد.[۴۶] پس از آن، خالدبن ولید فریب مُجَّاعَةبن مُرارَه حنفی را خورد و با او صلح کرد.[۴۷] سپس، با دختر وی ازدواج کرد که ابوبکر از این بابت او را سرزنش و توبیخ کرد.[۴۸]

جنگ با ایران

در اواخر سال ۱۱ یا در محرّم ۱۲، خالد به فرمان ابوبکر برای شرکت در فتوحات و فتح برخی مناطق زیر نفوذ ایران از یمامه راهی عراق شد.[۴۹] مورخان درباره تاریخ و چگونگی حرکت و مسیر خالد و تعداد و ترتیب جنگ‌های وی در عراق اختلاف نظر دارند.[۵۰]

خالد طبق دستور ابوبکر از أبُلَّه (در مشرق بصره، کنار دجله) شروع کرد و با سپاه خود در جاهایی از عراق، از جمله مَذار، وَلَجه، اُلّیس (نَهر الدَم) و أَمْغیشیا فتوحاتی کرد.[۵۱] او در سال ۱۲ پس از فتح حیره، پایتخت ملوک لَخمی، شهرهای مهم دیگری از سواد عراق را به جنگ یا صلح گشود.[۵۲]

خالد در ۲۵ ذی‌القعده سال ۱۲، هنگام بازگشت به حیره، پنهانی از سپاهش جدا و راهی مکه شد و مناسک حج را به جا آورد و با شتاب به نزد سپاهیانش در حیره بازگشت. ابوبکر او را به سبب این کار سرزنش کرد.[۵۳]

فتح شام

پس از آن، خالد به دستور ابوبکر فرماندهی سپاه اسلام در عراق را به مُثَنّی بن حارثه سپرد و خود با سرعت با بخشی از سپاه برای کمک به سپاهیان مسلمان در شام راهی آن ناحیه شد و فرماندهی تمام سپاه در شام را به عهده گرفت.[۵۴] مورخان شمار سپاهیان خالد را به اختلاف نوشته‌اند[۵۵] و در این مورد نیز درباره تاریخ و مسیر حرکت او اختلاف نظر است.[۵۶]

به نظر بسیاری از مورخان، خالد و افرادش در ربیع الآخر یا ربیع الاول سال ۱۳ از حیره و به قولی از عین التّمر حرکت کردند و با به کارگیری شیوه خاصی برای تأمین آب آشامیدنی مورد نیاز سپاهیان و به راهنمایی رافع بن عُمَیره طایی، راه طاقت فرسای بادیةالشام را از ناحیه قَراقِر در مشرق تا ناحیه سُوی در مغرب در مدت پنج یا هشت روز طی کردند و خود را به اطراف شام رساندند.[۵۷]

خالد پس از فتح شهرهایی همچون دَوْمَةالجَنْدَل، تَدمُر، و مَرج راهط، در بُصری به سپاهیان اسلام پیوست. سپس شهر بُصری را محاصره کرد تا اینکه مردمانش تن به صلح دادند.[۵۸]

جنگ‌های اجنادین و یرموک

هرچند مورخان درباره تاریخ دو جنگ سرنوشت ساز أَجنادِین و یرموک اختلاف نظر دارند[۵۹] بنا به دلایل و قراین مختلف، خالد به همراه سایر لشکرهای مسلمانان در اطراف دمشق، برای کمک به لشکر عمرو بن عاص در فلسطین و سرکوبی رومیان که در اجنادین (از شهرهای فلسطین) تجمع کرده بودند، روانه جنوب شد و در ۱۸ یا ۲۸ جمادی الاولی (و به قولی در ۲ یا ۲۸ جمادی‌الثانی) سال ۱۳ به مصاف رومیان رفت و آن‌ها را به شدت شکست داد.[۶۰] پس از این نبرد، خالد با سپاهیانش راهی شمال شام شد و در رجب سال ۱۳ (یا ۱۵ یا ۱۶) رومیان را در نبرد یرموک (در کنار رود یرموک) شکست داد.[۶۱]

دوران خلیفه دوم

در آغاز خلافت عمر (اواسط جمادی الآخره سال ۱۳)، خالدبن ولید به دستور وی از فرماندهی کل سپاه شام عزل گردید و فرماندهی به ابوعبیده جراح سپرده شد.[۶۲]

در اول محرّم سال ۱۴ در نبرد مَرج الصُّفَّر، خالد مشاور و همراه ابوعبیده بود، در ۱۶ محرّم در ناحیه شرقی دمشق اردو زد[۶۳] و در ماه رجب پس از مدتی محاصره شهر، از دروازه شرقی به جنگ و به روایتی با صلح وارد دمشق شد.[۶۴]

خالد در نبرد فَحْل (در اردن) که در ذیحجه سال ۱۴ یا رجب یا ذیقعده سال ۱۳ روی داد، سپاه رومیان را شکست داد.[۶۵] او بعدآ (در سال ۱۴ یا ۱۵) به فرمان ابوعبیده، منطقه بعلبک و بقاع را فتح کرد و سپس همراه ابوعبیده شهر حِمص را محاصره نمود تا اینکه مردمانش خواهان صلح شدند.[۶۶]

ابوعبیده خالد را از حمص به قِنَّسرین فرستاد و او سپاه رومیان را شکست داد و قنّسرین را محاصره و فتح و دژهای شهر را ویران کرد.[۶۷] براساس برخی روایات، خالد در فتح شهرهای جزیره همچون نصیبین و آمِد شرکت داشت.[۶۸]

حاکم قنسرین

هنگامی که عمر در سال ۱۷ به شام رفت، از خالد دلجویی کرد و به روایتی وی را به امارت شهرهای جزیره همچون رُ‌ها، حَرّان، رَقّه، تَلّمَوْزِن و آمِد گمارد و خالد یکسال در آن نواحی بود.[۶۹] بنابه روایتی دیگر، خالد از سوی ابوعبیده حاکم قنّسرین بود و در این زمان حملات متعددی به مناطق مرزی رومیان در آسیای صغیر کرد و غنایم بسیاری به دست آورد. چون عمر از بخشش‌های خالدبن ولید از غنایم فتوحات اخیر، به ویژه مبلغ کلانی که به اَشعَث بن قَیس داده بود، مطّلع شد، خشمگین گردید و به ابوعبیده دستور داد خالد را عزل و بازخواست کند تا معلوم شود این اموال را از کجا به دست آورده است. پس از آن، عمر نیمی از دارایی خالد را ضبط کرد.[۷۰]

عزل از حکومت

خالد پس از بازجویی و اندکی تأمل از سوی ابوعبیده که اکراه داشت خبر عزلش را به وی اطلاع دهد، به محل امارتش در قنّسرین بازگشت تا اینکه عمر شخصآ وی را عزل و به مدینه احضار کرد.[۷۱]

خالد در مدینه نخست از عمر نزد صحابه شکایت کرد. سپس پیش عمر رفت که پس از توضیح دادن منابع ثروتش و بازپس دادن بیست هزار (درهم؟) یا نیمی از مال خود خلیفه از او دلجویی کرد[۷۲] و سپس دلایل عزل خالد را برای کارگزاران و مردم اعلام نمود.[۷۳]

درگذشت

مقبرهٔ خالد در مسجد خالد بن ولید در شهر حمص سوریه

روایاتی حاکی از آن است که خالد پس از استعفا یا برکناری، به مدینه رفت، پس از مدتی بیمار و در همانجا درگذشت و عمر در تشییع‌ جنازه‌اش شرکت کرد.[۷۴] بنابر روایت دیگری که مشهور‌تر است، خالد پس از معزول شدن، عمره به جا آورد. سپس در حِمْص در انزوا زیست. وی عمر را وصی خود قرار داد و سرانجام بنابه قول مشهور‌تر در سال ۲۱ و به قولی ۲۲ در آنجا درگذشت.[۷۵] و در حومه شهر حِمْص به خاک سپرده شد.[۷۶] خالد هنگام مرگ شصت ساله بود.[۷۷]

گفته شده است از وی فقط اسب و سلاح و غلامی باقی ماند.[۷۸] گفته شده که او هنگام مرگ می‌گفت در صد نبرد شرکت کرده است و جایی از بدنش نبودکه بر آن اثر زخم نباشد.[۷۹] پس از مرگ خالد، زنان بنی مخزوم برایش گریستند و برای سوگواری گیسوان خود را بریدند و روی قبرش گذاشتند.[۸۰]

مقبره خالد بن ولید پس از تخریب

مسجد خالد بن ولید به خاطر داشتن ۹ گنبد و ۲ مناره از شهرت زیادی برخودار بود اما در جریان اتفاقات سوریه این مقبره نیز مورد حمله گروه های تکفیری واقع شد و قسمت هایی از آن صدمه دید.[۸۱]

خصوصیات

برخی مورخان خالدبن ولید را فرماندهی شجاع، بافراست، مهربان، خوش تدبیر، باوقار و خوش یمن دانسته و با این حال گفته‌اند وی قرآن را به سبب جهاد حفظ نبود.[۸۲] با وجود این، گفته شده است در ماجرای اخذ بیعت از علی(ع) برای خلیفه اول، خالد از کسانی بود که در این اقدام مشارکت کرد.[۸۳]

از دشمنان علی(ع)

طبق روایاتی در منابع متعدد شیعی، وی در برخی اقدامات مخفیانه بر ضد امام علی(ع) از جمله طرح قتل ایشان عضویت داشت؛ و به همین دلیل و نیز کارهای دیگرش به شدت مورد نکوهش بوده است.[۸۴]

از راویان حدیث

وی احادیثی چند از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است.[۸۵] عبدالله بن عباس، مِقدام بن مَعدی کَرَب و مالک بن حارث الاشتر از او روایت کرده‌اند.[۸۶]

نسل خالد

خالد در شام فرزندان بسیاری داشت که از آن جمله مهاجر، عبدالله، سلیمان، و عبدالرحمان بودند که همگی بر اثر طاعون در شام مردند و به روایتی، طاعون چهل تن از فرزندانش را کشت و نسلش ریشه کن و منقرض شد.[۸۷] اما برخی مورخان معاصر این نظر را نمی‌پذیرند و معتقدند که از خالد نسل بسیار به جا مانده است.[۸۸]

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۴؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۰؛ ابن عبدالبرّ، الإستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۴۲۷.
  2. ابن عبدالبرّ، الإستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۴۲۷.
  3. رجوع کنید به شلبی، تاریخ سیف اللّه خالدبن الولید، ۱۹۳۳م، ص۲۰ـ۲۴.
  4. ابوالفرج اصفهانی، كتاب‌الاغانى، قاهره، ج۱۶، ص۱۹۴.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۴؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج۱۶، ص۲۲۰.
  6. ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۱، ص۲۰۹.
  7. ابن قدامه، التبیین، ۱۴۰۸ق، ص۳۵۵؛ شلبی، تاریخ سیف اللّه خالدبن الولید، ۱۹۳۳م، ص۲۶.
  8. ابن کلبی، جمهرة النسب، ۱۴۰۷ق، ص۳۶۸.
  9. ابن عبدربّه، العقد الفرید، دار الاح‍ی‍اءال‍ت‍راث‌‌ال‍ع‍رب‍ی‌، ج ۳، ص۲۷۸؛ ابن عبدالبرّ، الإستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۴۲۷.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۴.
  11. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۱، ص۱۳۰.
  12. رجوع کنید به ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۴۰۱ق، ص۳۰۵؛ واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج ۱، ص۲۲۰، ۲۲۹، ۲۳۲، ۲۷۵، ۲۸۳؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۳، ص۷۰، ۹۱.
  13. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۴۶۵ـ۴۶۶، ۴۷۰، ۴۷۲ـ۴۷۳، ۴۹۰.
  14. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج ۲، ص۵۷۹ـ۵۸۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۳، ص۳۲۲ـ۳۲۳.
  15. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج ۲، ص۷۴۶؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۴.
  16. رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ص۴۰؛ ابن عبدالبرّ، الإستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۴۲۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۴۰.
  17. ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۵۱.
  18. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج ۲، ص۶۶۱؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۳، ص۲۹۰ـ۲۹۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۴، ص۲۵۲.
  19. رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۷۶۱ـ۷۶۵؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۹ـ۲۲، ۲۵.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج ۴، ص۲۵۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۴۰.
  21. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۵؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۰؛ بخاری، التاریخ الکبیر، دائرة المعارف العثمانية، ج۳، ص۱۳۶.
  22. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۷۷.
  23. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۷۸-۷۷۷.
  24. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۸۱۹، ۸۲۵ ـ۸۲۶، ۸۳۸ ـ ۸۳۹؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۴۹ـ۵۰.
  25. أزرقی، أخبار مکة، دار الأندلس للنشر، ج۱، ص۲۶۷.
  26. ابن کلبی، کتاب الاصنام، ۱۹۱۴م، ص۲۴ـ۲۷؛ واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۱، ص۶؛ ج۳، ص۸۷۳ ـ ۸۷۴؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۴، ص۷۹.
  27. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۸۷۵ـ۸۸۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۴، ص۷۰ـ۷۴.
  28. رجوع کنید به ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۴، ص۱۰۰؛ ابوالفرج اصفهانی، كتاب‌الاغانى، قاهره، ج۱۶، ص۱۹۵.
  29. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۹۲۳.
  30. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۱۰۲۵ـ ۱۰۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۶۹ـ۱۷۰.
  31. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۸۸۳ ـ ۸۸۴؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۲۳۹ـ۲۴۰؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۱۲۶ـ ۱۲۸.
  32. طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۲۹۰ـ۲۹۱.
  33. واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج ۳، ص۸۸۴.
  34. زبیر بن بکّار، الأخبار الموفقیات، ۱۹۷۲م، ص۵۸۱.
  35. زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۰.
  36. واقدی، ۱۹۹۰، ص۶۹ـ۷۰؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۲۴۹، ۲۵۳ـ۲۵۵.
  37. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج ۲، ص۱۳۷.
  38. رجوع کنید به واقدی، ۱۹۹۰، ص۸۱ ـ۹۴
  39. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲.
  40. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵، ص۱۵۹.
  41. ابی‌الفداء، تاریخ ابی‌الفداء، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۲۲.
  42. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۲۳.
  43. نگاه کنید به:‌ ابن‌اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۲۷۷.
  44. هِیْکَل، الصدیق ابوبکر، دار المعارف، ص۱۴۰-۱۴۱.
  45. نگاه کنید به:‌ ابن‌أثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۲۷۷؛ غلامی، «جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)»، ص۴۰.
  46. رجوع کنید به واقدی، ۱۹۹۰، ص۱۱۲ـ۱۴۶
  47. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۹۰.
  48. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج ۲، ص۱۳۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۳۶ـ۳۷.
  49. واقدی، ۱۹۹۰، ص۲۱۸ـ۲۲۱
  50. برای اطلاع کامل از این اختلاف نظر‌ها و روایت‌های مختلف رجوع کنید به هاشمی، «خالدبن الولید فی العراق»، ۱۳۷۳ق، ص۵۷ ـ۹۰؛ ۱۳۷۴ق، ص۲۳۱ـ ۲۶۹؛ ۱۳۷۵ق، ص۴۶ـ۸۳.
  51. رجوع کنید به طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۳۵۱ـ۳۵۸؛ برای روایات دیگر درباره فتوح خالد رجوع کنید به ابویوسف، کتاب الخراج، ۱۹۷۹م، ص۲۸، ۱۴۲؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ص۶۱ـ۶۲، ۶۹؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۲۴۱ـ۲۴۲، ۳۴۰.
  52. رجوع کنید به ابویوسف، کتاب الخراج، ۱۹۷۹م، ص۲۸، ۱۴۲ـ۱۴۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۲۴۳ـ ۲۴۸؛ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۹۶۰م، ص۱۱۱ـ۱۱۲؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۳۴۳ـ ۳۴۶، ۳۷۶ـ۳۸۴.
  53. طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۳۸۴.
  54. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ۱۹۷۰م، ص۶۸ـ۶۹؛ فسوی، المعرفة التاریخ، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۲۹۱ـ۲۹۲؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۳۸۴، ۳۹۳، ۴۱۵؛ أبي زرعة، تاريخ أبي زرعة، مجمع اللغة العربية، ج ۱، ص۱۷۲ـ۱۷۳.
  55. رجوع کنید به بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۰ هشتصد، ششصد یا پانصد تن؛ أبي زرعة، تاريخ أبي زرعة، مجمع اللغة العربية، ج۱، ص ۱۷۲ سه هزار تن؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۴۰۸ با نیمی از سپاهیانش.
  56. رجوع کنید به هاشمی، «خالدبن الولید فی العراق»، ۱۳۷۱ق، ص۳۹۴ـ۴۰۷؛ ۱۳۷۲ق، ص۵۴۲ـ۵۵۸؛ ۱۳۷۲ق، ص۴۵ـ۶۰.
  57. ابن حبیب، المحبر، ۱۹۴۲م، ص۱۹۰؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۰، ۲۵۰؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج ۲، ص۱۳۳ـ۱۳۴؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۴۰۶ـ ۴۰۹، ۴۱۵ـ۴۱۷.
  58. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ۱۹۷۰م، ص۸۱ـ۸۲؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۱ـ۱۱۳؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۴۰۷، ۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج ۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
  59. رجوع کنید به باشمیل، حروب الاسلام، ۱۴۰۴ق، ص۱۳۲ـ۱۴۶.
  60. رجوع کنید به ازدی، تاریخ فتوح الشام، ۱۹۷۰م، ص۸۴ـ۹۳؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۳ـ۱۱۴؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۴۱۷ـ۴۱۹؛ هاشمی، «خالدبن الولید فی العراق»، ۱۳۷۱ق، ص۶۹ـ ۱۰۲.
  61. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۵ـ ۱۳۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج ۲، ص۱۴۱؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۴۴۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۰۷.
  62. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۳۹ـ۱۴۰؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۴۳۵ـ۴۳۶، ۴۴۱.
  63. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۸ـ۱۲۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۱۸ـ۱۱۹؛ قدامةبن جعفر، الخراج، ۱۹۸۱م، ص۲۹۱ـ۲۹۳.
  64. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ۱۹۷۰م، ص۱۰۴ـ۱۰۵؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ص۶۷ـ۶۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۰ـ۱۲۴.
  65. خلیفةبن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ص۶۷ـ۶۸؛ فسوی، المعرفة التاریخ، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۲۹۶؛ أبي زرعة، تاريخ أبي زرعة، مجمع اللغة العربية، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۴۳۴ـ۴۳۵، ۴۴۱ـ۴۴۳.
  66. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ۱۹۷۰م، ص۱۴۴ـ۱۴۵؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ص۶۸، ۷۰؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۹ـ۱۳۱.
  67. طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۶۰۱.
  68. رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ص۷۷؛ خلیفةبن خیاط، کتاب الطبقات، ۱۴۱۴ق، ص۵۸۳.
  69. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۵۷.
  70. طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۴، ص۶۶ـ۶۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج ۲، ص۱۵۷.
  71. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۶۶ـ۲۶۸؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۲۶۷.
  72. طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۳، ص۴۳۷، ج ۴، ص۶۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۶۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۴، ص۱۱۸.
  73. زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۶۸، ۲۷۴ـ۲۷۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۵۶.
  74. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۵۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۷۰؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱، ص۳۸۱.
  75. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۴۱۳ق، ص۱۷۲ـ۱۷۳؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج ۴، ص۱۴۴، ۱۶۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۴، ص۱۲۰.
  76. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۷؛ بلاذری، أنساب الاشراف، دمشق، ج۸، ص۳۲۰؛ هروی، ص۸ـ۹؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱، ص۳۶۷
  77. ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا؛ همو، ۱۴۱۷، حوادث ۱۱ـ۴۰ه.، ص۲۳۲
  78. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج ۷، ص۳۹۷ـ۳۹۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۷۶ـ ۲۷۷.
  79. واقدی، ۱۹۶۶، ج ۳، ص۸۸۴؛ ابن قتیبه دینوری، عیون الأخبار، ۱۴۱۸ق، ج ۱، ص۲۵۷؛ ابن قدامه، التبیین، ۱۴۰۸ق، ص۳۴۶.
  80. ابوالفرج اصفهانی، كتاب‌الاغانى، قاهره، ج ۱۶، ص۱۹۶.
  81. مسجدخالدبن‌ولید پس از آزادی از دست تروریست‌های سوری؛شورشیان مقبره خالد بن ولید را ویران کردندقبر ویران شده خالد بن ولید، یادگار تروریست‌ها در حمص
  82. رجوع کنید به ازدی، تاریخ فتوح الشام، ۱۹۷۰م، ص۹۶، ۹۹؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۵۰؛ ذهبی، ۱۴۱۷، همانجا
  83. رجوع کنید به سُلیم بن قیس هلالی، ص۳۸۶ـ ۳۸۷؛ نیز رجوع کنید به ابن ابی الحدید، ج ۲، ص۵۷
  84. برای نمونه رجوع کنید به سلیم بن قیس هلالی، ص۳۹۴؛ ابن شاذان، ص۱۵۵ـ۱۵۸؛ ابن بابویه، ج ۱، ص۱۹۱ـ۱۹۲؛ کشی، ج ۲، ص۶۹۵
  85. رجوع کنید به ابن حنبل، ج ۴، ص۸۸ـ۸۹؛ فسوی، المعرفة التاریخ، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۱۶ـ۲۱۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۹۵ـ۲۹۸.
  86. رجوع کنید به ابن ابی حاتم، ج ۳، ص۳۵۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، ج ۱۶، ص۲۱۶.
  87. زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۴ـ۳۲۵، ۳۲۷ـ۳۲۸؛ ابن حزم، ص۱۴۷ـ۱۴۸
  88. رجوع کنید به خالدی، ص۹؛ محمدسلیمان طیب، ج ۶، ص۴۴۶ به بعد

منابع

  • ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن‌ابی حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن‌اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • ابن‌أثیر، علی بن ابی‌الکرم، اُسُد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
  • ابن‌اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق محمد حمیداللّه، قونیه، بی‌نا، ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
  • ابن‌اعثم کوفی، محمد بن علی، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  • ابن‌بابویه، علل الشرایع، چاپ افست قم، بی‌تا.
  • ابن‌حبیب، محمد بن حبیب، کتاب المُحَبَّر، تحقیق ایلزه لیشتن اشت‌تر، حیدرآباد دکن، بی‌نا، ۱۹۴۲م.
  • همو، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
  • ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت‬‏‫، دارالجیل‏‫، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • همو، اطراف مسند الامام احمدبن حنبل، چاپ زهیر ناصر، دمشق ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
  • ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره (۱۹۸۲).
  • ابن‌حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن‌سعد، الطبقات‌الكبرى، تحقیق احسان عباس، بيروت، دار صادر، چاپ اول، ۱۹۶۸م.
  • ابن‌سلام جمحی، طبقات فحول الشعراء، تحقیق محمود محمد شاکر، جده، دار المدني، ۱۴۰۰ق.
  • ابن‌شاذان، الایضاح، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۶۳ش.
  • ابن‌عبدالبرّ، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاح‍ی‍اءال‍ت‍راث‌‌ال‍ع‍رب‍ی‌، ۱۴۰۸ـ۱۴۱۱/ ۱۹۸۸ـ۱۹۹۰.
  • ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق عمرو بن غرامة العمري، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
  • ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق.
  • همو، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
  • ابن‌قدامه، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، چاپ محمدنایف دلیمی، بیروت، بی‌نا، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  • ابن‌کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۷ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۴، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، بی‌تا.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
  • ابن‌کلبی، هشام بن محمد، کتاب الاصنام، تحقیق احمد زکی پاشا، قاهره، بی‌نا، ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
  • ابن‌هشام، السیرةالنبویة، تحقیق مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، بی‌نا، ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
  • ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، كتاب‌الاغانى، قاهره، بی‌نا، ۱۳۸۳ق، چاپ افست بيروت [بى‌تا].
  • ابی‌الفداء، اسماعیل بن علی، تاریخ ابی‌الفداء، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
  • ابی‌زرعه دمشقی، تاریخ ابی زرعة الدمشقی، تحقیق شکراللّه قوجانی، دمشق، مجمع اللغة العربية، بی‌تا.
  • ابویوسف، کتاب الخراج، بیروت، بی‌نا، ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
  • ازدی، محمدبن عبدالله، تاریخ فتوح الشام، تحقیق عبدالمنعم عبدالله عامر، قاهره، بی‌نا، ۱۹۷۰م.
  • ازرقی، محمدبن عبدالله، أخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت، دار الأندلس للنشر، بی‌تا.
  • باشمیل، محمداحمد، حروب الاسلام فی الشام، بیروت، بی‌نا، ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  • بخاری، محمدبن اسماعیل، التاریخ الکبیر، تحقیق شیخ محمود محمد خلیل، حیدرآباد-دکن، دائرة المعارف العثمانية، بی‌تا.
  • فسوی، یعقوب بن سفیان، کتاب المعرفة والتاریخ، تحقیق اکرم ضیاء عمری، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، ۱۴۰۱ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق محمود فردوسعظم، دمشق، بی‌نا، ۱۹۹۶ـ ۲۰۰۰.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، تحقیق دخویه، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت، ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲.
  • زهیر صادق رضا خالدی، بنوخالد فی العراق و الوطن العربی، بغداد ۱۹۸۸.
  • خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، تحقیق مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت، بی‌نا، ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
  • خلیفةبن خیاط، کتاب الطبقات، روایة موسی بن زکریا تستری، تحقیق سهیل زکار، بیروت، بی‌نا، ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
  • دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطِّوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره، دار إحياء الكتب العربي، چاپ اول، ۱۹۶۰م.
  • محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۱ـ۴۰ه.، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
  • همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸.
  • زبیربن بکّار، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی عانی، بغداد، بی‌نا، ۱۹۷۲م.
  • سلیم بن قیس هلالی، کتاب سُلیم بن قیس الهلالی، چاپ محمدباقر انصاری زنجانی، بیروت ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵.
  • عبدالحسین شرف الدین، موسوعة الامام السید عبدالحسین شرف الدین، بیروت، دار الموّرخ العربي، ۱۴۲۷/ ۲۰۰۶.
  • ابوزید شلبی، تاریخ سیف اللّه خالدبن الولید البطل الفاتح، قاهره، بی‌نا، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
  • صفدی، خليل‌ بن ايبك، الوافى بالوفيات، ويسبادن، بی‌نا، ۱۹۶۲ـ۲۰۰۹.
  • طبری، محمدبن جرير، تاريخ‌الطبرى: تاريخ‌الامم والملوك، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، ۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ ۱۹۶۷.
  • عقاد، عباس محمود، عبقریة خالد، قاهره، بی‌نا، ۲۰۰۵م.
  • غلامی، علی، «جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)»، در مجله معرفت، شماره ۴۰، فروردین ۱۳۸۰ش.
  • قدامةبن جعفر، الخراج و صناعةالکتابة، تحقیق محمدحسین زبیدی، بغداد، دار الرشید للنشر، ۱۹۸۱م.
  • محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال الکشی، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق محمدباقربن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۴.
  • محمد سلیمان طیب، موسوعة القبائل العربیة، قاهره ۱۴۲۱/ ۲۰۰۱.
  • زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، تحقیق لوی پرووانسال، قاهره، دار المعارف، ۱۹۵۳م.
  • محمدبن عمر واقدی، کتاب الردة، روایة احمدبن محمدبن اعثم کوفی، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
  • همو، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
  • مَقْدِسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بیروت، پورت سعید، مکتبة الثقافة الدینیه، بی‌تا.
  • هاشمی، طه، «خالدبن الولید فی العراق»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج ۳، شماره ۱ (۱۳۷۳)، شماره ۲ (۱۳۷۴)، ج ۴، شماره ۱ (۱۳۷۵).
  • همو، «سفر خالدبن الولید من العراق الی الشام»، مجلةالمجمع العلمی العربی، ج ۲۷،ش ۳ (شوال ۱۳۷۱)،ش ۴ (محرّم ۱۳۷۲)، ج ۲۸،ش ۱ (ربیع الآخر ۱۳۷۲)،ش ۲ (رجب ۱۳۷۲).
  • همو، «معرکة اجنادین»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج ۲،ش ۲ (۱۳۷۱).
  • علی بن ابی بکر هروی، کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق ۱۹۵۳.
  • هیکل، محمد حسین، الصدیق ابوبکر، قاهره، بی‌نا، ۱۳۶۲ق.
  • هِیْکَل، محمد حسین، الصدیق ابوبکر، قاهره، دار المعارف، بی‌تا.
  • یعقوبی، احمدبن‌اسحاق، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دارصادر، [بى‌تا.]، چاپ افست قم [بى‌تا.].

پیوند به بیرون