محمد بن عباس خوارزمی
اطلاعات | |
---|---|
نام کامل | محمد بن عباس خوارزمی |
لقب | اَبوبَکْرِ خوارَزْمی |
زمینه فعالیت | شعر، کتابت |
محل زندگی | عراق، شام، بخارا، نیشابور، سیستان، طبرستان، اصفهان، شيراز، گرگان و هرات |
همزمان با | سامانیان، آل بویه |
مذهب | شیعه |
کتابها | رسائل ابوبکر خوارزمی، شرح دیوان المتنبی، دیوان شعر |
محمدبن عباس خوارزمی مشهور به اَبوبَکْرِ خوارَزْمی (۳۲۳-۳۸۳ق/۹۳۵-۹۹۳م)، شاعر، کاتب و ادیب شیعه است. وی در طول زندگی خود به عراق، شام، بخارا، نیشابور، سیستان، طبرستان، اصفهان، شيراز، گرگان و هرات مسافرت نمود. ابوبکر به هر شهری که وارد میشد ابتدا به مدح حاکم یا والی آنجا میپرداخت اما اندکی بعد همو را هجو میگفت و به ناچار از ترس جان به جای دیگری میرفت. از حوادث مهم زندگی او میتوان به مناظرهاش با بدیع الزمان همدانی اشاره نمود که شکست وی در این مناظره باعث مرگش گردید.
زندگینامه
ابوبکر به گفتۀ خود در خوارزم، در خانوادهای از اعیان و متموّلان شهر متولد شد.[۱] با این حال از آنجا که در جای دیگر ضمن اشاره به زادگاه مادرش، خود را زادۀ شهر آمل دانسته، برخی او را طبرستانی پنداشتهاند.[۲] بر این اساس از آنجا که زادگاه خود و پدرش، خوارزم و مادرش از مردم طبرستان بود، خود را گاه «خوارزمی» و گاه «طبری» معرفی میکرده و دیگران نیز گاه او را با نسبتی مرکب از این دو لفظ، «طبرخزمی» و یا «طبرخزی» خواندهاند.[۳]
وی ظاهراً از نوجوانی به دانش اندوزی و به خصوص حفظ اشعار کهن پرداخت.[۴]
سفرها
سفر به عراق و شام
او در نوجوانی پدر را از دست داد و به علت کجرفتاری اطرافیان از میراث پدری چشم پوشید و تهیدست خوارزم را ترک کرد.[۵] او که حافظهای سخت نیرومند داشت،[۶] در پی کسب علم و مال راهی عراق و شام شد. در بغداد از محضر اسماعیل بن محمد صفار و ابن کامل (راوی تاریخ طبری) بهره برد[۷] و در حلب به دربار سیف الدوله حمدانی پیوست و با ادبا و علمای دربار، از جمله نحویان بزرگی چون ابن خالویه،[۸] ابوالطیب لغوی و ابن جنی،[۹] مجالست یافت. در همانجا بود که با متنبی دیدار کرد و آنچنان شیفتۀ او گردید که چند سال بعد، یکی از کوشاترین ناشران شعر متنبی در خراسان گردید.[۱۰] ابوبکر بعدها نیز با حسرت از این روزگار خوش یاد میکرد.[۱۱]
سفر به بخارا و نیشابور
وی سرانجام با توشهای گرانقدر از ادب و تاریخ، انساب و اخبار عرب و لغت[۱۲] به شرق بازگشت و در بخارا به ملازمت ابوعلی بلعمی وزیر سامانیان درآمد، اما دوستی میان این دو ادیب، چندان نپایید و ابوبکر در ابیاتی سخت گزنده و ریشخندآمیز او را هجو کرد[۱۳] و به نیشابور که در آن زمان امیر احمد بن علی میکالی بر آن حکومت داشت، رفت و به مدح او پرداخت و صلههای کلان ستاند.[۱۴] ابوبکر سخت مورد اکرام و احترام علمای نیشابور قرار گرفت و در سلک مصاحبت ابوالحسن قزوینی، ابومنصور بغوی، ابوالحسن حکمی و کثیر بن احمد درآمد.[۱۵] نامههای فراوانی که بعدها ابوبکر برای شاگردان نیشابوریش نوشته، از مجالس فراوان بحث و درس وی در آنجا حکایت دارد.[۱۶]
مدح و هجای والی سیستان
اقامت وی در نیشابور نیز دیری نپایید. او دربار ابونصر را ترک گفت و پس از آن به سیستان رفت. ابتدا والی آن سرزمین، طاهر بن محمد را مدح گفت، اما چون صلۀ دلخواه را دریافت نکرد، به هجای او دست زد، امیر نیز او را به جرم ناسپاسی به زندان افکند. ابوبکر در زندان قصیدهای در مدح ابونصر میکالی سرود و ضمن آن از سختی و شکنجۀ زندان شکایت سر داد و خود را به جهت ترک ملازمت امیر و رفتن به سیستان سرزنش کرد و از وی خواست شفاعت کرده، او را رهایی بخشد.[۱۷]
رهایی از زندان
پس از رهایی از زندان به طبرستان رفت، اما ظاهراً در آنجا نیز با روی خوش مواجه نشد؛ از این رو پس از هجو حاکم طبرستان به نیشابور بازگشت و در انتظار فرصت مناسب برای رفتن به اصفهان، در آنجا اقامت گزید. شاید در همین ایام بود که نامهای به ابوعلی بلعمی نوشت و از شدت تنگدستی و فقر خود نالید.[۱۸]
راهیابی به دربار صاحب بن عباد
ابوبکر خوارزمی سرانجام به اصفهان رفت و به یمن محفوظات فراوان و اطلاع عمیق از شیوههای مختلف شعر عرب به دربار صاحب بن عباد راه یافت و در مجالس و محافلی که در حضور وی تشکیل میشد، شرکت جست و در ازای مدایح بسیار، از عطایا و الطاف وی بهرهمند گردید. وی حتی کار تملق را به آنجا رسانید که برای ارضای ممدوح، متنبی را که سخت میستود، در نقدی گزنده به سبب ناسپاسی و بیوفایی با ممدوح نکوهش کرد.[۱۹]
در برخی منابع[۲۰] به ملاقات ابوبکر خوارزمی با صاحب بن عباد در ارجان اشاره شده که شاید در همین احوال رخ داده باشد. ابوحیان علت توجه صاحب بن عباد به ابوبکر را نه تواناییهای ادبی وی، بلکه آن میداند که صاحب او را به قصد جاسوسی به نیشابور فرستاده و از طریق او اخبار و اطلاعات لازم را کسب میکرده است.[۲۱] اما با توجه به سخنان مغرضانۀ ابوحیان در کتاب اخلاق الوزیرین نسبت به صاحب بن عباد، باید در این گفتۀ وی با دیده احتیاط نگریست.
ورود به دربار دیلمیان
پس از چندی صاحب او را با توصیهنامهای به دربار عضدالدولۀ دیلمی روانۀ شیراز کرد. در آنجا ابوبکر به مدح امیر پرداخت[۲۲] و از صلههای وی برخوردار شد و با ثروتی کلان به نیشابور بازگشت. خوارزمی این بار در نیشابور به کار بحث و تدریس و روایت شعر و ادب مشغول شد و دانش پژوهان از هر سو به محضر وی شتافتند.[۲۳] ثعالبی میافزاید که زندگی ابوبکر در این دوره، میان مجالس درس و محافل انس میگذشته است.[۲۴]
گویا ابوبکر طی این اقامت مجدد در نیشابور، سفر دیگری نیز به شیراز داشته که به هنگام مراجعت پاداشی مستمر برای وی مقرر شد که همه ساله به نیشابور ارسال میشده است.[۲۵]
فرار از نیشابور به گرگان
با اینهمه نیشابور که در آن زمان بیشتر تحت نفوذ امیران سامانی بود، برای ابوبکر که نسبت به دیلمیان، تعصب میورزید و کینۀ سامانیان را در دل داشت و گاه به هجوشان نیز میپرداخت[۲۶] اقامتگاه مناسبی نبود،[۲۷] بهویژه که رفتار خود او نیز در تحریک سامانیان مؤثر بوده است. زیرا همینکه تاش حاجب در خراسان دچار شکست شد، او زبان به سرزنش امیر و عتبی وزیر سامانیان گشود. برخی دسیسهچینان نیز که حضور ادیبی دانشمند و شاعری بانفوذ و متمایل به تشیع را در نیشابور خوش نمیداشتند، ابیاتی در هجو عتبی به وی نسبت دادند که شاعر خود سرودن آنها را تکذیب کرده است.[۲۸] وزیر نیز که مترصد فرصت بود، به مصادرۀ اموال شاعر و قطع زبان وی فرمان داد. کارگزاران عتبی، ابوبکر خوارزمی را دستگیر کردند و به قصد مصادرۀ اموال به خانهاش ریختند، اما شاعر از غفلت محافظان استفاده کرد و به گرگان نزد صاحب بن عباد گریخت و بار دیگر در دستگاه وی به مدیحهسرایی پرداخت، اما دیری نگذشت که میان آن دو اختلاف افتاد و شاعرِ خودرأی و بلندپرواز، صاحب را به سختی هجو گفت و با این ناسپاسی، خشم ولینعمت خود را چندان برانگیخت که حتی پس از مرگِ ابوبکر نیز با بیانی تلخ از او یاد میکرد[۲۹]
مناظره و مرگ شاعر
در همین احوال عتبی درگذشت (حدود ۳۷۱ق) و ابوالحسین مزنی که از شیفتگان ابوبکر خوارزمی بود، بر مسند وزارت نشست و او را به نیشابور فرا خواند و دستور داد اموال مصادره شدهاش را نیز باز گردانند. ابوبکر در نیشابور به بحث و درس پرداخت، اما باز طولی نکشید که آماج خصومتهای جمعی از علما و فقهای نیشابور قرار گرفت و سپس با ورود بدیع الزمان همدانی که به تعصبات ضد شیعی مشهور بود[۳۰] مخالفان وی به تحریک ادیب جوان پرداختند[۳۱] سرانجام در مجلسی در منزل ابوعلی زباره، از بزرگان نیشابور، ابوبکر خوارزمی را در مقابل بدیع الزمان که تنها «مقامۀ اسکندریه»اش مورد ستایش ابوبکر بود،[۳۲] قرار دادند. در این مناظره بدیع الزمان توانست به تمهیداتی که یاران شافعیاش فراهم کرده بودند، بر ابوبکر خوارزمی فایق آید.[۳۳] این شکست غیرمنتظره که آوازۀ آن به سرعت در همه جا پیچید،[۳۴] چنان بر ابوبکر ناگوار آمد که به تصریح غالب منابع، سبب مرگ وی گردید.[۳۵] چون ابوبکر خوارزمی درگذشت، شاگردان و دوستانش و حتی بدیع الزمان قطعات متعددی در رثای او پرداختند.[۳۶]
سفر به هرات
از رسائل ابوبکر برمیآید که او سفری نیز به هرات داشته است. ظاهراً هنگام سفر به هرات چندی در غرجستان اقامت گزیده و گویا در آنجا به زندان افتاده است. ابوبکر نیز در اشعاری گزنده طاهر بن شار حاکم غرجستان را هجو گفت و خود را چون بازی خواند که در قفس اسیر شده است.[۳۷]
در آن روزگار، ایران دچار آشوبها و کشمکشهای نسبتاً گستردهای بود و این پریشانی در درجۀ نخست زاییدۀ رقابت میان دیلمیان و سامانیان بود[۳۸] در این میان ابوبکر نیز، هم به سبب گرایشهای مذهبی دیلمیان و هم به سبب صله هایی که به وی میپرداختند، جانب آنان را میگرفت، در مقابل، نیشابور تحت سلطۀ سنی مذهبانی بود[۳۹] که غالباً سعی در آشفته کردن افکار عمومی بر ضد وی داشتند،[۴۰] چندانکه حتی بدیع الزمان نسبت به شدت این تحریکات زبان به اعتراض میگشاید.[۴۱] با اینهمه، از رسائل وی برمیآید که او با امیران و حاکمان مناطق مختلف به خصوص آنان که زمانی میزبانش بودهاند، پیوسته مراسله و مکاتبه داشته است. اگرچه گزارش دقیقی از چگونگی ارتباط و زندگانی او در دربار ایشان در دست نیست، اما قصاید مبالغه آمیزی که وی در مدح امیران و بزرگان سروده، بر این امر دلالت تمام دارد.[۴۲] بااینحال گویی او بهاندک بهانه، زبان به هجو ممدوحان میگشود و عاقبت همگان را از خویشتن میرنجانید و به همین سبب محنتها و رنجهای فراوان دید،[۴۳] بارها به زندان افتاد و اموالش مصادره شد. نتیجۀ این رفتار آن شد که ابوبکر، با آنکه در نیشابور املاک و مستغلات فراوان داشت و همه ساله از دربار عضدالدوله در شیراز برایش مستمری میرسید، باز غالباً در تنگدستی میزیست.[۴۴] حتی یک بار برای روزی فرزندی که هنوز زاده نشده بود، دل نگرانی داشت.[۴۵] این عوامل همه موجب آن شده بود که ابوبکر پیوسته روحیهای ناامید و بدبین داشته باشد و از دست دوستان، یا از کثرت دشمنان ناله سر دهد[۴۶] و یا در برخی سرودهها و نوشتهها زبان به نکوهش روزگار گشاید.[۴۷]
مذهب
ثعالبی اشارتی درباره مذهب ابوبکر ندارد، اما غالب منابع بر شیعه بودن او متفقالقولند و حتی او را به نوعی غلوّ در تشیع و یا رفض منسوب داشتهاند[۴۸] و ابن شهر آشوب نیز او را از جمله شعرای «متقین» شمرده است،[۴۹] اما قطعیترین سند که مأخذ منابع دیگر بوده، دو بیت از خود اوست که در آن خویشتن را پدر در پدر[۵۰] و یا به روایت دیگری از همان شعر، از جهت خویشان مادری،[۵۱] رافضی میخواند و سپس خود را به بنوجریر منتسب میداند و در عبارتی جالب توجه که قرائت ابیات را به گونۀ دوم تأیید میکند، مدعی میگردد که فرزند حلال زاده به دایی خویش شباهت مییابد؛
گرایش وی به تشیع در بسیاری از رسائلش به خصوص آنهایی که برای ابومحمد علوی نوشته،[۵۲] بهچشممیخورد. او حتی گاه صریحاً خود را شیعه معرفی میکند.[۵۳] اما آنچه بر تشیع او دلالت صریحتر دارد، نامهای است که بر اثر اقدامات محمدبن ابراهیم خطاب به مردم نیشابور نوشته است.[۵۴] ابوبکر که در این نامه، شیعی مذهبی پرشور جلوه میکند،[۵۵] بر مصائبی که در طی قرون از سوی امویان و عباسیان، بر ائمۀ اطهار(ع) و شیعیان ایشان رفته، اشاره کرده است. کلمۀ رافضی که در آن دو بیت مذکور است، غالباً بر امامیان اطلاق شده است. این موضوع از یک سو و اتهام او به هجو خلفا و صحابه[۵۶] از سوی دیگر و نیز برخی عقایدش چون اعتقاد به غصب حق حضرت علی(ع) و میراث فاطمه(ع) ممکن است، خواننده را بر آن دارد که وی را امامی بپندارد، اما فحوای نامۀ مذکور، بیشتر بر گرایش او به زیدیان دلالت دارد و صنعانی[۵۷] نیز صریحاً او را زیدی مذهب میخواند. نامیدن امام حسین (ع) با لقب امیرالمؤمنین[۵۸] که در میان امامی مذهبان نامتعارف است و همچنین عنایت خاص وی به محمد نفس زکیه در سراسر رساله، احتمال زیدی بودن او را قوت میبخشد.
انتساب به بنو جریر
مسئلۀ دیگری که باید طرح شود، ادعای او در انتساب به بنوجریر است. بیهقی[۵۹] و ابن خلکان[۶۰] او را خواهرزادۀ محمد بن جریر بن یزید طبری نویسنده کتاب تاریخ دانستهاند. از آن دسته از منابع کهن نیز که این روایت را آوردهاند، نظر این دو تأیید میشود.[۶۱] یاقوت هم در اینکه این محمد بن جریر همان طبری معروف است، تردید ندارد، اما ادعای ابوبکر را در انتساب به او تکذیب کرده میگوید: طبری رافضی نبوده و حنبلیان از سر حسادت او را چنین خواندهاند.[۶۲] با این حال برخی برآنند که منظور، محمدبن جریر امامی است.[۶۳]
شخصیت علمی
ابوبکر را بیتردید باید یکی از درخشانترین چهرههای ادب عربی به شمار آورد. حافظۀ شگفت انگیز[۶۴] و توشۀ عظیمی که از شعر و ادب کهن فراهم آورده بود[۶۵]، از وی راوی زبردست[۶۶] ناقدی چیره دست[۶۷] و دانشمندی متبحر در علوم لغت و ادب ساخت.[۶۸]
فضائل و دانشهای ابوبکر خوارزمی چنان متعدد و گسترده است که موجب شده است جرجی زیدان با نوعی اغراق، او را با ابن قتیبه قیاس کند.[۶۹] البته اینهمه اعتبار را از زمان حیات برای او قائل بودهاند و کمتر کتابی در ادب یافت میشود که به آثار او استشهاد نکرده باشد. علاوه بر این، انبوهی از کلمات حکیمانۀ وی به صورت مثل بر زبانها جاری بوده است.[۷۰]
ویژگیهای ادبی
اشعار
- آنچه از اشعار ابوبکر خوارزمی باقی مانده، غالباً استوار و روان است و قالب عمومی آنها همان ساختار معروف قصیدۀ عربی در سدههای ۴ و ۵ق است.
- در مضامین او سخن تازهای یافت نمیشود و تکرار و تقلید از ویژگیهای اوست. همین امر موجب شده است که او انبوهی از ابیات یا مصراعهای معروف عرب را در قصاید خود تضمین کند. از آنجا که این شیوه در آثار او فراوان بوده و او نیز به نیکی از عهدۀ این کار برمیآمده، ثعالبی، ۱۱ صفحه از جنگ خود را به تضمینهای او اختصاص داده است.
- ابوبکر خوارزمی اساساً به یاری صنایع ادبی و محفوظات بسیار، بر استواری اشعار خویش افزوده است و به همین جهت، شعر او بیشتر به ظرافتگوییهای متصنع و نکته پردازیهای پرتکلف آکنده است تا به الفاظ و تعابیر کهن و بیابانی. با اینهمه گاه در مراثی او احساس میشود که شاعر خواسته است حال و هوای پروقار و پرفخامت قصاید بزرگ سوگ را تجدید کند[۷۱]، اما ملاحظه میشود که مرثیۀ رکن الدولۀ دیلمی وی[۷۲] هم از معانی نو تهی است و هم وزن طربانگیز شعر، از اندوهناکی مضامین میکاهد.
البته ثعالبی فریب اینگونه اشعار را نخورده و با زیرکی تمام به برخی وصفهای نابجا یا معانی نامناسب که شعر ابوبکر را تباه کرده، اشاره نموده است.[۷۳]
- همۀ شیرینی شعر ابوبکر، در نکتههای کوتاه اوست که ثعالبی، بخشی از آنها را یکجا گرد آورده است.[۷۴] این قطعات که خود نمودار شعر مردی شهرنشین و فرهیخته است، اگرچه ارجمندی و صداقت شعر واقعی را ندارد، باز نشان میدهد که ابوبکر در صناعات ادبی دستی تمام داشته و انبوهی شعر و مثل حفظ کرده بوده است.
- قدرت او در یافتن و به کار بردن تشبیهات ظریف موجب شده است که بسیاری از نویسندگان به ابیات و قطعات او استشهاد کنند.[۷۵]
فارسی گویی
میتوان گفت که ابوبکر زبان مادری خود فارسی را نیک میدانسته است. در قطعهای که یاقوت[۷۶] آورده، هر ۶ قافیۀ آن، کلمات فارسی است (دستبند، جهنبند، درند، خردمند، دردمند، چند) و او خود در پایان اشاره میکند که این شعر را از باب مزاح سروده است، اما از اینگونه «فارسیات» ابونواسی که بگذریم کمتر اثری از فرهنگ فارسی او در اشعارش میتوان یافت. تنها جایی که شاید بتوان از این تأثیر سخن گفت، اشعاری است که در مدح دیلمیان سروده و در آنجا پادشاهان آل بویه را با بهرام[۷۷]، ابرویز بن هرمز[۷۸] و اردشیر[۷۹] قیاس کرده، یا آنان را «قمر الدیوان» خوانده و تاجشان را یادآور تاج کهن پنداشته.
هجویات
ابوبکر از سرودن شعرهای «سخیف» شرمانگیز هم روی گردان نبود.[۸۰] این بیپردگی موجب میشد که به آسانی بتواند هر که حق او جفایی مرتکب میشد، با سخنان زهرآلود هجو کند.
منثورات
همۀ شهرت ابوبکر، نه به شعر که به رسائل اوست. وی اگرچه در مقابل نثر دیگر بزرگان، شیوۀ خویش را ترسل میخواند[۸۱] و مدعی است که به اختصار میگراید[۸۲]، اما درواقع نثرش متکلف (دنبالۀ شیوۀ ابن عمید از سدۀ ۳ق) است و تکرار و اطناب از خصوصیات آن است. برخی کوشیدهاند این اطناب و تکرار را توجیه کرده، علت آن را جنبۀ تعلیماتی آن رسائل بدانند. با اینهمه سجع کوتاه و آهنگین، کلامش را به نظمی موزون شبیهتر میسازد.
رسائل او، به صورت «اخوانیات»، در همان موضوعات معروف شعر یعنی مدح، هجا، رثا، تسلیت، تهنیت و شکر و گله... و غالباً خطاب به امیر، وزیر، قاضی، شاگرد، فقیه و... نگارش یافته است که در مجموع از بارزترین نمونههای نثر ادبی سدۀ ۴ق محسوب میشود.
سبک ادبی
استفاده از صنایع بدیعی چون جناس، طباق، استعاره و به کارگیری تشبیهات دلنشین، تضمین آیات قرآنی و ادعیه[۸۳] و نیز اشعار قدما[۸۴]، چندان وسیع است که او خود مکتوباتش را ترکیبی از آثار گذشتگان مینامد.[۸۵] وی پیوسته الفاظ فصیح و استوار عربی را حتی در طنز و فکاهه[۸۶] به کار برده است و گویی میکوشیده از واژگان غریب و نامأنوس پرهیز کند.[۸۷]
اهمیت آثار
آثار ابوبکر خوارزمی علاوه بر اعتبار ادبی، از آنجا که وی سفرهای بسیار کرده و در بارگاه بسیاری از شاهان، امیران و وزیران خرد و کلان ایران زیسته، میتواند از جنبههای تاریخی و اجتماعی نیز سودمند باشد: نامۀ مشهور او به شیعیان نیشابور[۸۸]، مدح مؤیدالدولۀ دیلمی[۸۹]، تعریض به ضعف خلفا[۹۰]، وصف ظلم ظالم و ستمهایی که بر مردم شده[۹۱] و نیز ذکر آداب و رسوم و اخلاقیات مردم زمان، چون ناپسند دانستن ازدواج بیوه زنان[۹۲]، اظهار کراهت از فرزند دختر[۹۳]، اشاره به جشنهای باستانی ایران چون مهرگان و نوروز.[۹۴]
آثار
- رسائل یا دیوان رسائل ابوبکر خوارزمی: این اثر بارها به چاپ رسیده است از جمله: استانبول (۱۲۷۹ق)، بولاق (۱۲۹۷ق) و بمبئی (۱۳۰۱ق). رسالۀ نود و ششم این مجموعه که درباره شیعیان نیشابور نوشته شده، جداگانه با عنوان من ادب التشیع بالخوارزم و به کوشش و شرح صادق آئینه وند در تهران (۱۳۶۵ش) به چاپ رسیده است، همو ترجمۀ فارسی این رساله را با نام ادبیات انقلاب در شیعه، در تهران (۱۳۵۹ و ۱۳۶۲ش) به چاپ رسانده است.
- دیوان شعر: براون در «فهرست نسخ خطی دانشگاه کمبریج» نسخهای را[۹۵] به عنوان دیوان ابوبکر خوارزمی معرفی نموده است[۹۶] و پس از او بروکلمان و سزگین نیز به معرفی این نسخه پرداختهاند[۹۷]، اما این نسخه نه تنها از لحاظ سبک شعری و تطابق زمانی نمیتواند به ابوبکر خوارزمی منتسب باشد، بلکه در آغاز و انجام آن نام سرایندۀ دیوان یعنی شیخ محمد بکری آمده است و در متن آن نیز دو بار از سال ۹۵۷ق و حضور شاعر در مدینه و سرودن قصیده در حرم پیامبر(ص) سخن گفته شده است.[۹۸] بدین ترتیب انتساب آن دیوان به ابوبکر خوارزمی درست نیست و آنچه از اشعار ابوبکر بر جای مانده، ظاهراً همان قریب ۵۰۰ بیتی است که ثعالبی در یتیمة الدهر گردآورنده است.
- شرح دیوان المتنبی: امروزه نسخهای از این کتاب در دست نیست، اما بدیعی[۹۹] به وجود این اثر تصریح کرده است. این شرح که ظاهراً شرحی لغوی بوده، مورد استناد شارحان بعدی دیوان از جمله واحدی[۱۰۰] قرار گرفته است. همچنین در کتاب التبیان فی شرح الدیوان (دیوان ابی الطیب المتنبی) منسوب به ابوالبقاء عکبری از شرح ابوبکر به عنوان یکی از مآخذ آن نام برده شده و بارها به مطالب وی استناد شده است[۱۰۱]؛ کتابی نیز با نام مفیدالعلوم و مبیدالهموم که چندین بار در مصر و سوریه به چاپ رسیده، به شخصی به نام ابوبکر خوارزمی منسوب است، اما عباس اقبال نخستین بار در ۱۹۳۸م در یادداشتی بر یکی از نسخههای چاپی المکارم و المفاخر (بخشی از کتاب مفیدالعلوم که به طور مستقل و توسط عزت عطار در قاهره، ۱۳۵۴ق، چاپ شده است)، با استناد به اینکه سبک نگارش این کتاب و درنتیجه کتاب المکارم با سبک ابوبکر خوارزمی تفاوت فاحش دارد و نیز چون در اثنای کتاب از حسن صباح (درگذشت ۵۱۸ق) سخن به میان آمده است[۱۰۲]، انتساب آن را به ابوبکر خوارزمی نادرست دانسته است. در ۱۹۸۵م نظر اقبال تأیید شد و محمد عبدالقادر عطا پس از بررسی ۴ نسخۀ خطی کتاب، آن را به نام زکریای قزوینی به چاپ رساند.[۱۰۳]
پانویس
- ↑ ص ۲۲۹؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۴
- ↑ نک : طه، ص۱۶۰
- ↑ ابوبکر، ص۴۷، ۶۱، ۸۱؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۴؛ سمعانی، ج۹، ص۳۸؛ قس: ابن قیسرانی، ص۹۷
- ↑ ثعالبی، یتیمه،ج۴، ص۱۹۴؛ ابن خلکان، ج۴، ص۴۰۱؛ صفدی، الوافی، ج۳، ص۱۹۲
- ↑ ابوبکر، ص۴۷، ۶۱، ۸۱
- ↑ سمعانی، ج۵، ص۲۱۴؛ ذهبی، ص۶۹
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۴؛ سمعانی،ج۵، ص۲۱۴، ج۹، ص۳۸؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱، ج۲، ص۸۰
- ↑ نک : ابن انباری، ص۲۱۴؛ یاقوت، ادبا، ج۹، ص۲۰۴
- ↑ نک : شکعه، ص۳۳
- ↑ نک : بلاشر، ص۳۸۱
- ↑ ص ۲۱۸-۲۱۹
- ↑ سمعانی، ج۵، ص۲۱۳-۲۱۴؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۱۹۴
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۴، ۲۰۵؛ قس: ابوبکر، ص۱۱۹، که خود این جدایی را معلول سعایت حاسدان قلمداد میکند
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۰؛ نیز نک : جرفادقانی، ۲۵۵-۲۵۶
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۵؛ ابوبکر، ص۳۴، ۷۸، جاهای مختلف
- ↑ ابوبکر، ص۱۱۸، ۱۲۲، جاهای مختلف ؛ نیز نک : قفطی، ج۱، ص۲۷۷
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۵-۲۰۶
- ↑ ص ۴۲-۴۳
- ↑ ص ۱۴
- ↑ ابن خلکان، ج۴، ص۴۰۱
- ↑ ص ۱۰۸-۱۰۹
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲-۲۲۳
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۷-۲۰۸
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۷-۲۰۸
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۷-۲۰۸
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۳۴-۲۳۵
- ↑ نک : ابوبکر، ص۱۰۹
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۸
- ↑ نک : سمعانی، ج۹، ص۳۸؛ ابن انباری، ص۲۲۳؛ قس: ابوحیان، ص۱۰۸-۱۱۰؛ نیز نک : ابوبکر، ص۱۰۱
- ↑ نک : یاقوت، ادبا، ج۲، ص۱۶۲-۱۹۶؛ محدث، ج۲، ص۷۱۱
- ↑ نک : بدیع الزمان، ص۱۸۶-۱۸۷
- ↑ نک : بدیع الزمان، ص۳۸۹-۳۹۰
- ↑ نک : بیهقی، ص۵۶؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۸-۲۰۹؛ یاقوت، ادبا، ج۲، ص۱۷۳-۱۹۴
- ↑ نک : ابن بسام، ج۴ ص۵۹۸
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۹؛ یاقوت، ادبا، ج۲، ص۱۶۶
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۹؛ باخرزی، ج۳، ص۱۵۰۶، ۱۵۰۷
- ↑ نک : ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۶-۲۰۷؛ سیوطی، ج۱، ص۱۲۵؛ EI2، ذیل «الخوارزمی »
- ↑ نک : ابن اسفندیار، ج۲، ص۲ به بعد
- ↑ نک : مقدسی، ص۳۲۳
- ↑ ابوبکر، ۱۶
- ↑ ص ۱۸۶-۱۸۷
- ↑ نک : جرفادقانی، ص۶۴، ۶۸-۶۹
- ↑ ابوبکر، ص۱۶، جاهای مختلف
- ↑ ابوبکر، ص۴۲-۴۳؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲
- ↑ برای نمونه، نک : ص۱۶، ۱۳۵
- ↑ نک : ابوبکر، ص ۱۲۲، ۱۳۸-۱۳۹ ؛ ثعالبی، یتیمه،ج۴ ص۲۳۴-۲۴۰، التمثیل، ص۱۲۵؛ نسوی، ۱۲۴؛ شیخ بهائی، ص۴۵۵، ۴۵۶؛ صفدی، تمام المتون، ص۳۱۱
- ↑ یاقوت، بلدان، ج۱، ص۶۸؛ صفدی، الوافی، ج۳، ص۱۹۴؛ ضیف، ص۲۳۳؛ حسن، ج۳، ص۳۷۷
- ↑ ابن شهرآشوب، ص ۱۵۲
- ↑ یاقوت، بلدان، ج۱، ص۶۸؛ صفدی، الوافی، ج۳، ص۱۹۵؛ صدر، ص۸۸
- ↑ ذهبی، ص۶۹؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۶
- ↑ ص ۴۴-۵۰، ۷۹-۸۰
- ↑ ص ۵۰
- ↑ ص ۱۶۰-۱۷۲
- ↑ نک : مبارک، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶
- ↑ نک : یاقوت، ادبا، ج۲، ص۱۹۶
- ↑ صنعانی، ج۲، ص۳۷۵
- ↑ نک: ابوبکر، ص۵۱
- ↑ ص ۱۰۸
- ↑ ج۴، ص۴۰۰-۴۰۱
- ↑ نک : سمعانی، ج۵، ص۲۱۳؛ ذهبی، ص۶۸؛ صفدی همان، ج۳، ص۱۹۲
- ↑ بلدان، همانجا
- ↑ نک : شوشتری، ج۱، ص۹۸؛ خوانساری، ج۷، ص۲۹۴-۲۹۷؛ امین، ج۹، ص۳۷۷؛ برای اقوال مختلف، نک : محدث، ج۲، ص۶۸۲-۶۸۸
- ↑ نک : سمعانی، ج۵، ص۲۱۳-۲۱۴؛ ذهبی، ص۶۹، به نقل از حاکم نیشابوری
- ↑ ابن خلکان، ج۱، ص۴۱۱، ج۴، ص۴۰۱
- ↑ ثعالبی، غرر، ص۴۴۶؛ ابن خلکان، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱، که میان ابومحمد خازن و ابوالفضل ابن خازن خلط کرده است
- ↑ ثعالبی، ثمار، ص۱۷۱، یتیمه، ج۴، ص۲۴۲؛ آلوسی، ج۳، ص۱۲۸-۱۲۹
- ↑ ثعالبی، همان، ج۴، ص۱۹۴؛ سمعانی، ج۵، ص۱۳
- ↑ طه، ص۳۸۲
- ↑ ثعالبی، همان، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۸، التمثیل، ص۲۵۰-۲۵۱
- ↑ نک : ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۸؛ رثای ابوسعید
- ↑ همان، ج۴، ص۲۲۶
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۹-۲۱۲
- ↑ ثعالبی، التمثیله، ص۲۳۲؛ حصری، ص۳۹۹۱؛ جرجانی، ص۱۱۶؛ ابن خلکان، ج۴، ص۴۰۱؛ صفدی، همان، ج۳، ص۱۹۳
- ↑ بلدان، ج۴، ص۹۹۳
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۳
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۳
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص224
- ↑ نک : ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۳۲
- ↑ نک: ص۱۳۱
- ↑ ص ۲۶
- ↑ ص ۱۲، ۲۶، جاهای مختلف
- ↑ ص ۱۳، ۱۴، جاهای مختلف
- ↑ ص ۴۹
- ↑ ص ۳۰، ۱۱۱
- ↑ نک : ضیف، ص۲۳۳-۲۳۸؛ طه، ص۳۷۸-۳۸۱؛ شکعه، ص۱۰۰
- ↑ نک : صفدی، تمام المتون، ص۲۱۲-۲۱۳؛ تهرانی، ص۳۴۰-۳۴۹؛ ضیف، ص۲۳۳؛ مبارک، ص۳۳۶-۳۳۷
- ↑ نک : جرفادقانی، ص۶۴، ۶۸-۶۹، ۸۷، جاهای مختلف
- ↑ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۳۰؛ نسوی، ص۱۸۲؛ متز، ج۱، ص۱۶۶
- ↑ ابوبکر، ص۱۳۸
- ↑ ابوبکر، ص۲۱۳-۲۱۴
- ↑ ابوبکر، ص۳۰-۳۱، ص۷۸-۷۹
- ↑ ابوبکر، ص۲۷، ۹۳، جاهای مختلف
- ↑ شماره ۲۴/۱۳ R
- ↑ ص ۸۷
- ↑ جGAL, S, I، ص150 ؛ ج GAS, II، ص635-636
- ↑ نک : بکری، جاهای مختلف
- ↑ ص۲۶۹
- ↑ ص ۱۲۲، ۱۸۴، جاهای مختلف
- ↑ التبیان، ج۱، ص۲۱، ۷۸، جاهای مختلف
- ↑ نک : قزوینی، ص۸۹
- ↑ عطا، ص۶
منابع
- آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب، به کوشش محمد بهجه الاثری، بیروت، دارالکتب العلمیه
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه اللـه، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م
- ابن اثیر، علی بن محمد، اللباب، قاهره، ۱۳۵۶-۱۳۵۷ق
- ابن اسفندیار، محمدبن حسن، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۰ش
- ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهه الالباء، به کوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، ۱۹۵۹م
- ابن بسام شنترینی، علی، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، به کوشش احسان عباس، تونس، الدار العربیه للکتاب
- ابن خلکان، وفیات
- ابن شهر آشوب، محمدبن علی، معالم العلماء، نجف، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م
- ابن قیسرانی، محمدبن طاهر، الانساب المتفقه، به کوشش دیونگ، لیدن، ۱۸۶۵م
- ابوبکر خوارزمی، محمدبن عباس، رسائل، بیروت، ۱۹۷۰م
- ابوحیان توحیدی، اخلاق الوزیرین، به کوشش محمدبن تاویت طنجی، دمشق، ۱۹۶۵م
- امین، محسن، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ باخرزی، علی بن حسن، دمیه القصر، به کوشش محمد تونجی، دمشق، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م
- بدیع الزمان همدانی، «رسائل»، کشف المعانی و البیان عن رسائل بدیع الزمان ابراهیم احدب، بیروت، مطبعه کاتولیکیه
- بدیعی، یوسف، الصبح المنبی، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳
- بکری، شیخ محمد، دیوان، نسخۀ خطی کتابخانۀ دانشگاه کمبریج، شم ۲۴/۱۳ R
- بلاشر، رژیس، ابوالطیب المتنبی، ترجمۀ ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۸۵م
- بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۰۸ش
- التبیان فی شرح الدیوان (دیوان ابی الطیب المتنبی)، منسوب به ابوالبقاء عکبری، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه
- تهرانی، ابوالفضل، شفاء الصدور، تهران، ۱۳۱۶ش
- ثعالبی، التمثیل و المحاضره، به کوشش عبدالمفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م
- همو، ثمار القلوب، قاهره، مطبعه الظاهر
- همو، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زوتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م
- همو، یتیمه الدهر، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۷ق
- جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغه، به کوشش محمد رشید رضا، بیروت، ۱۳۹۸ق
- جرفادقانی، ناصح بن ظفر، ترجمۀ تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۵۷ش
- حسن، حسن ابراهیم، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۹۶۵م
- حصری، ابراهیم بن علی. زهرالآداب، به کوشش علی محمد بجاوی. قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م
- خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، ۱۳۹۰ق
- ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات ۳۸۱-۴۰۰ق)، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م
- سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی معلمی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م
- سیوطی، بغیه الوعاه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م
- شکعه، مصطفی، بدیع الزمان الهمدانی، بیروت، ۱۹۸۳م
- شوشتری، سید نوراللـه، مجالس المؤمنین، تهران، ۱۳۶۵ش
- شیخ بهائی، محمدبن حسین، الکشکول، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م
- صدر، حسن، تأسیس الشیعه، بغداد، شرکه النشر والطباعه
- صفدی، خلیل بن ایبک، تمام المتون، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۹م
- همو، الوافی بالوفیات، به کوشش ددرینگ، دمشق، ۱۹۵۳م
- صنعانی، یوسف بن یحیی، نسمه السحر، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانه مرکز
- ضیف، شوقی، الفن و مذاهبه فی النشر العربی، قاهره، ۱۹۶۰م
- طه، هند حسین، الادب العربی فی اقلیم خوارزم، بغداد، ۱۹۷۶م؛ عطا، محمد عبدالقادر، مقدمه بر مفید العلوم (نک : هم ، قزوینی)
- قزوینی، زکریا بن مفید، مفید العلوم و مبید الهموم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م
- قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م
- مبارک، زکی، النثر الفنی فی القرن الرابع، بیروت، ۱۹۳۱م
- متز، آدام، الحضاره الاسلامیه فی القرن الرابع الهجری، ترجمۀ محمد عبدالهادی ابوریده، بیروت، دارالکتاب العربی
- محدث ارموی، جلال الدین تعلیقات نقض، تهران، ۱۳۵۸ش
- مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م
- نسوی، محمدبن احمد، سیره السلطان جلال الدین منکبرنی، به کوشش حافظ احمد حمدی. قاهره، ۱۹۵۳م
- واحدی، علی بن احمد، شرح دیوان ابی الطیب المتنبی، به کوشش فریدریش دیتریتسی، برلین، ۱۸۶۱م
- یاقوت، ادبا
- همو، بلدان
Broenw; EI2; GAL, S; GAS.