پرش به محتوا

تکبر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>S.j.mousavi
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Alikhosravi
خط ۵: خط ۵:


{{جعبه نقل قول | عنوان = | نقل‌قول = [[امام صادق (ع)]]: {{حدیث|ما مِن أَحَدٍ یَتیهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ یَجِدُ‌ها فى نَفسِهِ|ترجمه=هیچ کس نیست که تکبّر ورزد، مگر بر اثر خوارى و حقارتى است که در خود مى بیند.}} |تاریخ بایگانی | منبع = <small> [[کافی|کافى]]، ج۲، ص۳۱۲. </small> | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px | اندازه خط = ۱۲px|رنگ پس‌زمینه =#ffeebb| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
{{جعبه نقل قول | عنوان = | نقل‌قول = [[امام صادق (ع)]]: {{حدیث|ما مِن أَحَدٍ یَتیهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ یَجِدُ‌ها فى نَفسِهِ|ترجمه=هیچ کس نیست که تکبّر ورزد، مگر بر اثر خوارى و حقارتى است که در خود مى بیند.}} |تاریخ بایگانی | منبع = <small> [[کافی|کافى]]، ج۲، ص۳۱۲. </small> | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px | اندازه خط = ۱۲px|رنگ پس‌زمینه =#ffeebb| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
==در لغت و اصطلاح==
تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است.<ref> ابن منظور، ذیل «کبر» </ref> برخی، کبر و استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار برده‌اند،<ref>رجوع کنید به راغب اصفهانی، ۱۳۳۲ ش، ذیل «کبر»؛ مقدس اردبیلی، قسم ۱، ص ۴۴۲ </ref> ولی برخی میان کبر و تکبر فرق گذاشته‌اند؛ کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانسته‌اند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر می‌شود، اطلاق کرده‌اند. <ref>رجوع کنید به راغب اصفهانی، ۱۳۷۳ش، ص ۲۹۹؛ غزالی، ۱۳۶۸ش، ج ۳، ص ۷۱۸؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۱۹۳؛ نراقی، ج ۱، ص ۳۸۰</ref>
==در قرآن==
==در قرآن==
{{جعبه نقل قول | عنوان = | نقل‌قول ={{حدیث|وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْ‌ضِ مَرَ‌حًا إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ‌|ترجمه=و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمى‌دارد.}} |تاریخ بایگانی | منبع = <small>[[سوره لقمان|لقمان]]، ۱۸، ترجمه فولادوند.</small> | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px | اندازه خط = ۱۲px|رنگ پس‌زمینه =#ecfcf4| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
{{جعبه نقل قول | عنوان = | نقل‌قول ={{حدیث|وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْ‌ضِ مَرَ‌حًا إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ‌|ترجمه=و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمى‌دارد.}} |تاریخ بایگانی | منبع = <small>[[سوره لقمان|لقمان]]، ۱۸، ترجمه فولادوند.</small> | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px | اندازه خط = ۱۲px|رنگ پس‌زمینه =#ecfcf4| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}

نسخهٔ ‏۷ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۱۳

تَکَبُّر، یا بزرگ‌بینی، از رذایل اخلاقی است که قرآن کریم و روایات آن را از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده اند. برای تکبر اقسامی مانند تکبر در برابر خدا، تکبر نسبت به پیامبران و تکبر در برابر دیگر انسان‌ها ذکر کرده‌اند. گردن کشی در برابر خدا را که منشأ آن نادانی و گمراهی است، بد‌ترین نوع تکبر خوانده‌اند.

تکبر در برابر دیگر انسان‌ها نیز در متون دینی نکوهش شده است؛ حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک. چون استمرار ایمان در مؤمن و کفر در کافر یقینی نیست و چه بسا که در آینده ای دور یا نزدیک، جای آن دو با یکدیگر عوض شود.

امام صادق (ع): ما مِن أَحَدٍ یَتیهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ یَجِدُ‌ها فى نَفسِهِ (ترجمه: هیچ کس نیست که تکبّر ورزد، مگر بر اثر خوارى و حقارتى است که در خود مى بیند.)

کافى، ج۲، ص۳۱۲.

در قرآن

وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْ‌ضِ مَرَ‌حًا إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ‌ (ترجمه: و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمى‌دارد.)

لقمان، ۱۸، ترجمه فولادوند.

در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی می‌کند،[۱] از این جمله است. در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر[۲] و استکبار[۳] و خرامنده فخرفروش (مُختالٍ فَخور)[۴] به این معنا اشاره شده است. در آیه ۷۲ سوره زمر، فرشتگانِ عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته می‌توان دریافت که سرچشمه اصلی گناهان، تکبر و تسلیم نشدن به حق است. در برابر، به قرینه آیه ۵۰ سوره نحل می‌توان نشانه نفی استکبار را عمل به اوامر الاهی بدون چون و چرا دانست.

در روایات

امام علی (ع):
فَاعْتَبِروا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِیسَ، إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِیدَ، وَکَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لاَ یُدْرَى أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الاْخِرَةِ، عَنْ کِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة. فَمَنْ بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ؟ کَلاَّ، مَا کَانَ اللهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً (ترجمه: پس، از آنچه خدا به شیطان کرد پند گیرید، که کردار دراز مدت او را باطل گرداند و کوشش فراوان او بى ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زیست از سالیان دنیا یا آخرت ـ دانسته نیست ـ اما با ساعتى که تکبر کرد خدایش از بهشت بیرون آورد، و پس از ابلیس که ایمن بود که خدا را چنان نافرمانى نکند؟ هرگز خدا انسانى را به بهشت درنیاورد به کارى که بدان کار، فرشته اى را از بهشت برون برد.)

نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۱۹۲، ص۲۱۱.

روایات در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر می‌گیرد. از جمله، روایاتی که به تکبر شیطان اشاره دارد؛[۵] روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار می‌شمرد [۶] و سبب وجوب نماز را غلبه عرب جاهلی بر کبر می‌خواند؛[۷] روایاتی که به عاقبت متکبران در روز قیامت می‌پردازد؛[۸] و روایاتی در بیان سیره پیامبر(ص) و اهل بیت علیهم السلام در تقبیح کبر و مدح تواضع.[۹] آنچه از فحوای این روایات بر می‌آید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه ـ هماهنگ با قرآن کریم ـ تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خوانده‌اند.[۱۰]

در علم اخلاق

در علم اخلاق، تکبر از رذایل اخلاقی و یکی از اسباب غضب الاهی به شمار می‌آید.[۱۱] حتی برخی آن را منشأ سایر رذایل دانسته[۱۲] و با شرک در یک مرتبه نهاده‌اند.[۱۳] تعریف تکبر در علم اخلاق بر‌تر دانستن خود از دیگران و خوار دیدن و تحقیر آنان است.[۱۴] بخش اول این تعریف با تعریف عُجب مشترک است و این امر از ارتباط مفهومی کبر و عجب حکایت دارد، چنانکه کبر را از نتایج عجب و در معنا شبیه آن دانسته‌اند.[۱۵] تفاوت کبر و عجب در آن است که کبر، بر خلاف عجب، صرفِ بر‌تر دانستن و بزرگ پنداشتن خود نیست و مستلزم خوار دیدن دیگران هم هست.[۱۶]

مراتب و اقسام تکبر

تکبر خصلتی ذومراتب است: یکی آنکه کبر در دل باشد و در گفتار و کردار نیز ظاهر شود؛ دیگر آنکه به زبان نیاید اما در کردار معلوم باشد، که این از مرتبه اول خفیف‌ تر است؛ مرتبه سوم وقتی است که کبر در دل مستقر باشد و فرد نتواند خود را از این عیب خالی کند، اما سعی کند تا در رفتار و گفتار تکبر نکند. در چنین وضعی گناه فرد بسیار کمتر است و چه بسا همین مجاهده در دفع تکبر منجر به رفع کامل آن به توفیق الاهی شود.[۱۷]

برای تکبر اقسامی نیز ذکر کرده‌اند، شامل تکبر در برابر خدا؛ تکبر نسبت به پیامبران؛ تکبر در برابر دیگر انسان‌ها. [۱۸] تکبر در برابر خدا را بد‌ترین قسم تکبر خوانده‌اند که منشأ آن نادانی و گمراهی است، همچون تکبر نمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان.[۱۹] تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسانهاست، چنانکه کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن به سبب غلبه تکبر نمی‌توانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند.[۲۰]

تکبر در برابر انسان ها

قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِ‌ینَ (ترجمه: و گفته شود: «از درهاى دوزخ درآیید، جاودانه در آن بمانید؛ وه چه بد [جایى‌] است جاى سرکشان!».)

سوره زمر، ۷۲، ترجمه فولادوند.

تکبر در برابر دیگر انسان‌ها نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک را جایز ندانسته‌اند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سر ایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمی‌تواند با اتکا به خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و بر این اساس به دیگری فخر بفروشد.[۲۱] قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران می‌شود و به معصیت می‌انجامد[۲۲] و انسان را از طلب کمال باز می‌دارد.[۲۳] مهم‌تر از این، بزرگی، صفتِ خاص خداست و کسی که تکبر و دعوی بزرگی می‌کند، در صفت خاص خدا با وی منازعه کرده است.[۲۴] در واقع آنچه موجب زشتی تکبر انسان می‌شود، آن است که وی از حد خود تجاوز کرده و وارد محدوده صفات خاص خدا شده است. [۲۵]

علل و اسباب تکبر

اصل و علت تکبر، جهل انسان نسبت به مرتبه حقیقی خویش[۲۶] و منسوب کردن صفات کمالی به خویش است.[۲۷] این انتساب از افراط در حب نفس ناشی می‌شود[۲۸] و اسبابی دارد، از جمله مغرور شدن به علم یا عمل و عبادت یا نَسَب یا جمال یا توانگری مالی و جسمی یا فراوانی اَتباع.[۲۹] یکی از بد‌ترین آثار چنین غروری، بازماندن از کمالِ اموری است که فرد به آن‌ها مغرور می‌شود؛ مثلاً مغرور شدن به علم مانع از کوشش برای کسب علم بیشتر می‌گردد.[۳۰] سبب آشکار شدن تکبر را عواملی چون حسد و کینه و عُجب و ریا ذکر کرده‌اند.[۳۱]

درمان تکبر

امام محمد باقر (ع): الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ (ترجمه: دور‌ترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.)

ثواب الاعمال، ص۶۸۸.

برای درمان تکبر شیوه‌هایی، هم در مقام علم هم در مقام عمل، ذکر کرده‌اند. در مقام علم، راه درمان تکبر شناخت عظمت خدا و وقوف به اختصاص این صفت به اوست. فرد با چنین‌شناختی، به دوری خود از عظمت هم پی می‌برد. تفصیلِ این شناخت وقتی است که فرد اسباب تکبر را بررسی می‌کند تا بی‌اساس بودن تکبر به چنین اموری معلوم شود، چرا که تمامی این امور یا خارج از ذات انسان یا فانی و تباه شدنی است.

در مقام عمل، توصیه کرده‌اند که انسان در گفتار و کردار دقیق شود تا آنچه از او پدید می‌آید از سر تواضع و به دور از خودپسندی باشد.[۳۲] در این باره در فقه توصیه‌های بسیاری در موارد مختلف وجود دارد، مثلاً یکی از علل تحریم ظرف طلا و نقره را اظهار تکبر در استفاده از چنین ظرف هایی دانسته‌اند یا به همین سبب بعضی لباس‌ها را برای نمازگزار مکروه شمرده‌اند.[۳۳]

از دیگر راههای درمان تکبر این است که انسان به آنچه موجب تکبر می‌شود، توجه نکند؛ یعنی محاسن و امتیازات خود را در نظر نگیرد و درعوض همواره عیوب خود را در نظر داشته باشد. همچنین خود را با افراد فرودست‌تر مقایسه نکند تا کمالات خود را بزرگ نبیند. [۳۴]

پانویس

الگوی پانویس غیرفعال شده است. لطفا از الگوی پانوشت استفاده شود

منابع

  • قرآن.
  • نهج البلاغة، چاپ شیخ محمد عبده، بیروت، بی‌تا.
  • محمدبن احمد ابشیهی، المستطرف فی کلّ فنّ مستظرف، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
  • ابن قدامه مقدسی، مختصر منهاج القاصدین، چاپ شعیب و عبدالقادر ارنؤوط، دمشق ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.
  • ابن قیّم جوزیّه، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی، چاپ سعید محمدلحام، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
  • ابن منظور، لسان‌العرب، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش.
  • اسماعیل بن موسی جیطالی نفوسی، قناطرالخیرات، چاپ افست عمان ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
  • حارث محاسبی، الرعایة لحقوق اللّه، چاپ عبدالقادر احمد عطار، بیروت، بی‌تا.
  • حسین بن عبدالصمد حارثی، نورالحقیقة و نورالحدیقة فی علم الاخلاق، چاپ محمدجواد حسینی جلالی، قم ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
  • محمدبن محمد حطاب، مواهب الجلیل لشرح مختصر خلیل، چاپ زکریا عمیرات، بیروت ۱۴۱۶.
  • مصطفی خمینی، ثلاث رسائل، العوائد و الفوائد، قم ۱۴۱۸.
  • محمدبن زکریا رازی، رسائل فلسفی ّ ه، ج ۱، چاپ پل کراوس: کتاب الطب الروحانی، قاهره ۱۹۳۹، چاپ افست تهران، بی‌تا.
  • حسین بن محمد راغب اصفهانی، کتاب الذریعة الی مکارم الشریعة، چاپ ابویزید عجمی، قاهره، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷، چاپ افست قم ۱۳۷۳ ش.
  • همو، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران، ۱۳۳۲ ش.
  • محمدامین زین الدین، کلمة التقوی، ج ۱، قم، ۱۴۱۳.
  • نصربن محمد سمرقندی، تنبیه الغافلین، بیروت: دارالجلیل، بی‌تا.
  • حسن بن یوسف علامه حلّی، منتهی المطلب، ج ۱، چاپ حسن پیشنماز، تبریز ۱۳۳۳.
  • محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۸ ش.
  • همو، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۱ ش.
  • محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق، چاپ محسن عقیل، قم، ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
  • علی بن محمد ماوردی، ادب الدنیا و الدین، چاپ مصطفی سقا، بیروت ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
  • محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
  • همان، ج ۲۹، چاپ عبدالزهراء علوی، بیروت: دارالرضا، بی‌تا.
  • احمدبن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت، ۱۳۹۸.
  • احمدبن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، قم ۱۳۷۵ ش.
  • محمدحسن بن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج ۸، چاپ عباس قوچانی، تهران ۱۳۶۵ ش.
  • مهدی بن ابی ذر نراقی، جامع السعادات، چاپ محمد کلان‌تر، نجف ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی می‌نوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۶۰ ش.
  • مسعودبن عیسی ورّام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، چاپ علی اصغرحامد، تهران؟ ۱۳۷۶.
  • یحیی بن عدی، تهذیب الاخلاق، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد دامادی، تهران ۱۳۶۵ ش.

پیوند به بیرون


  1. نحل: ۲۹؛ زمر: ۶۰، ۷۲؛ غافر: ۷۶
  2. نحل: ۲۳
  3. نساء: ۱۷۳
  4. لقمان: ۱۸؛ حدید: ۲۳
  5. نهج البلاغة، ج ۲، ص ۱۳۷ـ۱۳۹، خطبة قاصعه؛ حارث محاسبی، ص ۳۷۸؛ ابن قُدامه مَقدِسی، ص ۲۲۷
  6. حارث محاسبی، ص ۳۷۵، ۳۷۹؛ سمرقندی، ص ۱۱۷
  7. حارث محاسبی، ص ۳۷۸ـ ۳۷۹؛ ورّام، ج ۱، ص ۲۰۸؛ مجلسی، ج ۲۹، ص ۲۴۱
  8. ورّام، ج ۱، ص ۱۹۸ـ۱۹۹؛ فیض کاشانی، ص ۹۰؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۲۳۵؛ نراقی، ج ۱، ص ۳۸۲
  9. سمرقندی، ص ۱۱۶ـ۱۱۷؛ ماوردی، ص ۲۳۳؛ غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۴۹ـ ۲۵۱؛ ورّام، ج ۱، ص ۲۰۰ـ۲۰۱؛ نراقی، ج ۱، ص ۳۹۱ـ ۳۹۴
  10. مجلسی، ج ۷۰، ص ۲۳۵؛ برای بحث مفصّل در باره آیات و روایات مربوط به تکبر رجوع کنید به همان، ص ۱۷۹ـ ۲۲۸
  11. نصیرالدین طوسی، ص ۱۷۶
  12. غزالی، ۱۳۶۱ ش، ص ۲۵۳ـ۲۵۴؛ ابشیهی، ج ۱، ص ۲۸۴؛ حارثی، ص ۲۰۲
  13. ماوردی، ص ۲۳۱؛ ابن قَیّم جَوزیه، ص ۲۱۴
  14. یحیی بن عدی، ص ۱۸؛ ابن قدامه مقدسی؛ نراقی، همانجا‌ها
  15. راغب اصفهانی، ۱۳۷۳ ش، ص ۳۰۰؛ جیطالی نفوسی، ج ۳، ص ۴۶۸؛ نصیرالدین طوسی، ص ۱۷۸؛ فیض کاشانی، ص ۸۹
  16. رجوع کنید به ابن قدامه مقدسی، ص ۲۲۷ـ ۲۲۸؛ نراقی، همانجا
  17. غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۶۲ـ۲۶۳؛ نراقی، ج ۱، ص ۳۸۶ـ۳۸۷
  18. حارث محاسبی، ص ۳۷۸؛ غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۵۴ـ ۲۵۵؛ فیض کاشانی، ص ۹۱
  19. غزالی، ۱۳۶۸ ش، ج ۳، ص ۷۲۲؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۱۹۴ـ ۱۹۵
  20. غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۵۵
  21. رجوع کنید به حارث محاسبی، ص ۴۲۴ـ۴۲۶
  22. غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۵۶؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۱۹۵؛ نراقی، ج ۱، ص ۳۸۶
  23. یحیی بن عدی، ص ۱۸
  24. غزالی، همانجا؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۱۹۴؛ فیض کاشانی، ص ۹۲
  25. رجوع کنید به خمینی، ص ۴۱
  26. حارث محاسبی، ص ۳۷۷
  27. غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۵۷
  28. رازی، ج ۱، ص ۴۶
  29. مسکویه، ص ۱۶۶ـ۱۶۷؛ ماوردی، ص ۲۳۳؛ غزالی، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۵۷ـ ۲۶۵؛ همو، ۱۳۶۸ ش، ج ۳، ص ۷۲۷؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۱۹۶
  30. رازی، ج ۱، ص ۴۷
  31. غزالی، ۱۳۶۸ ش، ج ۳، ص ۷۳۹ـ۷۴۰؛ همو، ۱۳۶۱ ش، ج ۲، ص ۲۶۵؛ نراقی، ج ۱، ص ۳۸۱
  32. مسکویه، ص ۱۶۶ـ۱۶۷؛ غزالی، ۱۳۶۱ش، ج ۲، ص ۲۶۶ـ ۲۶۸، ۲۷۲ـ۲۷۴؛ همو، ۱۳۶۸ ش، ج ۳، ص ۷۴۸ـ ۷۵۹؛ ابن قدامه مقدسی، ص ۲۳۱ـ۲۳۳؛ مجلسی، ج ۷۰، ص ۲۰۱ـ ۲۰۵
  33. برای نمونه رجوع کنید به علامه حلّی، ج ۱، ص ۱۸۶؛ حطاب، ج ۲، ص ۲۵۷؛ بحرانی، ج ۷، ص ۱۲۱؛ نجفی، ج ۸، ص ۲۳۸؛ زین الدین، ج ۱، ص ۳۳۹
  34. رازی، همانجا