حدیث غمامه

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از حدیث سحابه)
حدیث غَمامه
حدیث غَمامه
اطلاعات روایت
نام‌های دیگربساط • غمام • سحابه • قاف
موضوعشرح سفری معنوی به ملکوت
صادره ازامام علی(ع)
راوی اصلیسلمان فارسی
اعتبار سندضعیف
منابع شیعهالمجموع الرائق من ازهار الحدائق • المحتضر • بحار الانوار
احادیث مشهور
حدیث سلسلةالذهبحدیث ثقلینحدیث کساءمقبوله عمر بن حنظلةحدیث قرب نوافلحدیث معراجحدیث ولایتحدیث وصایتحدیث جنود عقل و جهلحدیث شجره


حدیث غَمامَه درباره کرامات امام علی(ع) و شرح سفر شهودی او و برخی یاران خاصش به کوه قاف با سوارشدن بر پاره‌های ابر است. برخی این حدیث را از احادیث مشکل و غریب خوانده‌اند و بعضی آن را یکی از فوق‌العاده‌ترین احادیث عرفانی شیعه دانسته‌اند.

برخی محققان شیعه، حدیث غمامه را به‌دلیل مرسل‌بودن، مرفوع‌بودن، عدم نقل در منابع روایی معتبر، نقل‌شدن در کتاب‌های مجهول و غریب‌بودن مطالبش ضعیف تلقی کرده‌اند. به‌رغم نظر این حدیث‌پژوهان، این روایت از سوی برخی شارحان با گرایش حِکْمی و عرفانی همچون قاضی سعید قمی معتبر شمرده شده است.

حدیث غمامه در فضای تصوف و عرفان شیعی مورد توجه و تأمل حکیمان و عارفان امامیه قرار گرفته است؛ به طوری که از وجود شرح‌های متعدد عرفانی بر آن یاد شده است. با توجه به تفاسیر باطنی شیعی از حدیث غمامه، گفته شده که این حدیث حکایت تشرف به امام‌شناخت (معرفت به جایگاه امام و امامت)، به‌عنوان سرّ عرفان شیعی، است که در آن امام در مقام مظهر انسان کامل نمایان می‌شود.

جایگاه و ویژگی‌ها

حدیث غَمامَه از کرامات امام علی(ع)[۱] و شرح سفر شهودی امام(ع) و برخی خواص یارانش به کوه قاف[یادداشت ۱] دانسته شده است.[۲] این حدیث با نام‌های دیگری چون غَمام[۳] بِساط،[۴] سَحابه[۵] و قاف[۶] نیز خوانده شده است. حدیث غمامه حدیث مفصلی[۷] است که به‌دلیل وجود رخدادهای عجیب در آن[۸] مشکل[۹] و غریب[۱۰] خوانده شده است. به‌گفته برخی محققان، غرابت این حدیث موجب شده تا برخی شارحان آن به خوانندگان توصیه کنند تا با اعتراف به مقام بلند و کرامات چشم‌گیر ائمه(ع) از انکار چنین روایاتی دوری کنند.[۱۱] این روایت دارای مضامینی مشترک با برخی روایات غریب دیگر چون خطبة البیان[۱۲] و روایت جزیره خضراء[۱۳] دانسته شده است. برخی این روایت را دلیلی بر علم ائمه(ع) بر اسماء و صفات الهی[۱۴] و اثبات طی الارض و طی الزمان برای آنان به برکت اسم اعظم[۱۵] دانسته‌اند.

حدیث غمامه هرچند از منظر روایی از سوی برخی محققان شیعه ضعیف تلقی شده،[۱۶] در تصوف و عرفان شیعی فوق‌العاده مورد توجه و تأمل حکیمان و عارفان امامیه قرار گرفته است؛[۱۷] به طوری که از وجود شرح‌های متعدد عرفانی بر آن یاد شده است.[۱۸] هانری کربن، شیعه‌پژوه فرانسوی، معتقد است این حدیث یکی از فوق‌العاده‌ترین احادیث عرفانی شیعه[۱۹] و یک تمثیل عرفانی معتبر[۲۰] است. او نشانه این اهمیت را در این دانسته که حکیم ژرف‌نگری چون قاضی سعید قمی[۲۱] آن را حاوی اسراری بلندمرتبه و انواری لطیف دانسته و شرح کرده است.[۲۲]

در بستر تفاسیر باطنی شیعی از حدیث غمامه، گفته شده که این حدیث حکایت تشرف معنوی[۲۳] به امام‌شناخت (معرفت به جایگاه امام و امامت) به‌عنوان سرّ عرفان شیعی است که در آن امام در مقام مظهر انسان کامل نمایان می‌شود.[۲۴] کربن این روایت را نوعی پدیدارشناسی[یادداشت ۲] تجربه شهودی برای درک عالم‌ ملکوت[۲۵] و نشان‌دهنده امکان راهیابی موقت خواص امام معصوم به عالم ملکوت دانسته است.[۲۶] از نظر کربن، صورت‌ها و رخدادهای جاری در این روایت وجه ملکوتی یا مثالی واقعیت‌های عالم محسوس هستند.[۲۷] در زمینه عرفان‌پژوهی تطبیقی نیز کربن از روایت غمامه برای ارائه تفسیری تطبیقی میان معارف باطنی شیعه و معارف فلسفی و عرفانی یونان باستان،[۲۸] ایران باستان،[۲۹] یهودیت[۳۰] و مسیحیت[۳۱] استفاده کرده است.

نسبت با حدیث بساط و منابع

برخی شارحان و محققان حدیث غمامه را همان حدیث بساط دانسته‌اند؛[۳۲] اما گفته شده که این دو حدیث با یکدیگر متفاوت هستند.[۳۳] حدیث بساط حدیثی است که هرچند در برخی مطالب، چون سیر زمانی و مکانی، با حدیث غمامه مشترک است، راوی، مضمون و سیر رخدادها در آن با حدیث غمامه متفاوت است.[۳۴] به‌گزارش هانری کربن، در حدیث بساط به چگونگی رفتن امام علی(ع) و یارانش نزد اصحاب کهف پرداخته شده، ولی در حدیث غمامه شرح سفری شهودی به کوه قاف روایت شده است.[۳۵]

به‌گزارش برخی محققان، حدیث غمامه در دو منبع، از منابع بعد از قرن هفتم قمری، آمده است:[۳۶] اول، المجموع الرائق من ازهار الحدائق (تألیف در سال ۷۰۳ق) از هبة‌الله بن حسن موسوی که این روایت را به‌صورت مرفوع از سلمان فارسی نقل کرده است؛[۳۷] دوم، المحتضر از حسن بن سلیمان حلی (درگذشت ۸۰۲ق به بعد) که آن را از کتابی ناشناخته[۳۸] با عنوان منهج التحقیق الی سواء الطرق نقل کرده است.[۳۹] علامه مجلسی در بابی با عنوان «انهم علیهم السلام سُخِّرَ لَهم السَّحاب و یُسِّرَ لهم الاَسْباب»[۴۰] متن خبر غمامه را از کتاب المحتضر بدون هیچ توضیح و تفسیری درباره منابع آن آورده است.[۴۱]

اعتبار

برخی حدیث‌پژوهان، حدیث غمامه را به‌دلیل مرسل‌بودن در المحتضر،[۴۲] مرفوع‌بودن در المجموع الرائق،[۴۳] عدم نقل در منابع روایی معتبر،[۴۴] نقل‌شدن در کتاب‌های مجهول[۴۵] و غریب‌بودن مطالب[۴۶] ضعیف تلقی کرده‌اند.

به‌رغم تضعیف خبر غمامه از سوی عده‌ای از حدیث‌پژوهان، این روایت از سوی برخی شارحان آن با گرایش حِکْمی و عرفانی دارای اعتبار تلقی شده است؛ برای نمونه، قاضی سعید قمی این حدیث را مستفیضی تلقی کرده که نیازی به تحقیق در سلسله سند و رجال آن نیست، آنچنان که این کار برای صحیفه سجادیه هم لزومی ندارد.[۴۷] به‌گفته قاضی سعید، خبر غمامه را اکثر عالمان شیعه با سندهای معتبر در بسیاری از کتاب‌هایشان آورده‌اند؛ آنچنان که شیخ صدوق آن را در کتاب مشهورش المجموع الرائق آورده است.[۴۸] این نظرات قاضی سعید عیناً از سوی برخی عالمان شیعه تکرار شده و مبنایی برای اعتبار حدیث غمامه قرار گرفته است.[۴۹] کربن نیز نظرات قاضی سعید قمی تأیید کرده است: از نظر او سخن از نقادی تاریخی (نقد حدیث‌شناسانه) این روایتِ مکاشفه‌ای و احادیث مشابه آن موضوعیت ندارد؛ زیرا این رخداد در بستر عادی زمان تقویمی رخ نداده است.[۵۰] به نظر وی، اگر به سبک عالمان حدیث‌شناس درباره این روایت بحث کنیم، جز پوسته‌ای از حقایق عمیق ملکوتی آن باقی نمی‌ماند.[۵۱]

نظرات قاضی سعید قمی درباره اعتبار روایت غمامه مورد نقد قرار گرفته است؛ برای نمونه سید محمدعلی روضاتی، تراجم‌نگار و کتاب‌شناس شیعه، ادعای او مبنی بر مستفیض‌بودن روایت و نقل آن در اکثر کتاب‌های شیعه با اسانید معتبر را «شامل چندگونه اغراق» دانسته است.[۵۲] نسبت‌دادن کتاب المجموع الرائق به شیخ صدوق نیز توسط روضاتی نادرست تلقی شده است؛[۵۳] انتساب این کتاب به شیخ صدوق از سوی عالمانی چون شیخ حر عاملی،[۵۴] صاحب ریاض العلماء[۵۵] و محدث نوری[۵۶] رد شده است.

برخی عالمان شیعه، در عین اذعان به ضعف سندی و غرابت محتوایی حدیث غمامه، آن را رد نکرده‌اند؛ برای نمونه، علامه مجلسی با اینکه این روایت را در منابع معتبر ندیده، آن را رد نمی‌کند و علم آن را به خود امامان(ع) وا می‌گذارد.[۵۷]

گزارش عرفانی محتوا

هانری کربن، با تکیه بر شروح عرفانی روایت غمامه ، به‌خصوص شرح قاضی سعید قمی، گزارشی عرفانی از این روایت به‌دست داده است.[۵۸] به‌گزارش او، این حدیث شرح سفری پر رمز و راز[۵۹] و شهودی به کوه قاف[۶۰] است. آغاز ماجرا به‌گزارش او آنجاست که شش تن از یاران امام علی(ع) در خانه امام(ع) با آن حضرت به گفت‌وگوی روحانی مشغول بودند.[۶۱] به درخواست امام حسن(ع)، امام‌ علی(ع) یاران خاص خود را به سفری سوار بر پاره‌هایی از ابر می‌برد؛ سفری که از ملکوت گیاهان آغاز می‌شود و پس از عبور از ملکوت حیوانات به ملکوت انسان می‌رسد.[۶۲]

مهم‌ترین قسمت روایت غمامه از نظر کربن زمانی است که امام حسن(ع) از پدرش می‌پرسد که سلیمان(ع) به ملکی دست یافت که سزاوار هیچ‌کس از انسان‌ها نبود و خداوند این ملک را به او داد؛ آیا تو چیزی از ملک سلیمان(ع) داری.[۶۳] در پاسخ، امام علی(ع) با قدرت الهی خود سیری ملکوتی بدون حرکت در زمان و مکان برای یارانش ترتیب می‌دهد که پایان آن رسیدن به قله کوه انفسی و آفاقی قاف است که در آن قوانین زمان تقویمی ملغی می‌شود و سالکان با حقایق عالم غیب و دور از ادراک انسان عادی آشنا می‌شوند.[۶۴]

به‌گزارش کربن در حدیث غمامه، مجموع سیر یاران امام علی(ع) با او در ملکوت زمان و مکان[۶۵] پنج مرحله است و زمانی که همراهان امام(ع) از این سفر روحی بازمی‌گردند اهل ملکوت شده‌اند؛[۶۶] به همین دلیل قاضی سعید در انتهای شرح خود می‌گوید: همه این مطالب را تا آنجا که ممکن بود شرح دادم تا تو نیز در کنار یاران امام(ع) بر ابر ملکوتی جای بگیری و تا ملکوت بالا روی.[۶۷]

شرح قاضی سعید قمی بر حدیث غمامه

شرح‌ و ترجمه

در برخی منابع کتاب‌شناسی، شرح‌ها[۶۸] و ترجمه‌های فارسی متعددی به نظم[۶۹] و نثر[۷۰] برای حدیث غمامه یاد شده است. برخی محققان،‌ اهمیت شروح نوشته‌شده به‌صورت تک‌نگاری بر برخی روایات مشهور، مانند حدیث غمامه و حدیث حقیقت را در این دانسته‌اند که نظريات عالمان شيعه درباره احاديث در اين شروح قرار دارد؛ نظراتی در زمینه علوم مختلفی مانند کلام، فلسفه و عرفان.[۷۱] از جمله شروح مشهور حدیث غمامه از شرح قاضی سعید قمی[۷۲] و شرح فخرالدین ماوَراءُالنَهْری ترکستانی[۷۳] یاد شده است.

شرح قاضی سعید قمی

شرح ادبی، عرفانی و ذوقی[۷۴] قاضی سعید قمی بر حدیث غمامه که شرحی بسیار مهم[۷۵] و گسترده[۷۶] خوانده شده است. قاضی سعید، زمان تألیف شرح خود را سال ۱۰۹۹ قمری و در اصفهان ثبت کرده است.[۷۷] به گزارش کربن، شرح قاضی سعید نوعی شرح بر اساس مفهوم ولایت در عرفان نظری و حکمت متعالیه است.[۷۸] به گفته او، قاضی سعید علاوه بر استفاده از احادیث اهل‌بیت(ع) و کتاب‌های ادبی، مکرر از نظرات ابن‌عربی با تجلیل یادکرده و از اشعار مولوی در حاشیه شرح خود استفاده کرده است.[۷۹] از نظر روضاتی، شرح قاضی سعید شرح حدیثی غریب به مذاقی دور از متعارف است.[۸۰]

هانری کربن قسمت عمده‌ای از جلد چهارم کتاب اسلام ایرانی را به تبیین حدیث غمامه از دیدگاه قاضی سعید قمی اختصاص داده است.[۸۱] از نظر کربن، کلید اصلی شرح قاضی سعید نوعی کاوش در فلسفه زمان ملکوتی است.[۸۲] به‌گزارش او، قاضی سعید عموم تعبیرات این روایت را تفسیر فلسفی و عرفانی کرده است؛ برای نمونه رنگ زرد تاج امام علی(ع) را نشان از نزدیکی او به عالم برتر دانسته است.[۸۳] کربن اهمیت شرح قاضی سعید را این دانسته که می‌تواند مقدماتی برای تبیین کل حکایاتی از این دست را ایجاد نماید.[۸۴] کربن نظریه‌پردازی حکیمان مکتب فلسفی اصفهان، از جمله قاضی سعید، پیرامون حدیث غمامه را تلاشی برای فهم رخدادهایی می‌داند که نه تاریخی هستند و نه اسطوره‌ای، بلکه نوعی تمثیل عرفانی هستند؛[۸۵] او وجود چنین رویکردی در میان آنان را بابی برای ورود به گفت‌وگوهای فلسفی و معنوی روزگار نو دانسته است.[۸۶]

شرح فخرالدین ماوراءالنهری ترکستانی

شرح دیگری است بر حدیث غمامه که توسط فخرالدین ماوراءالنهری ترکستانی از عالمان شیعه مستبصر در دوره صفویه نوشته شده است.[۸۷] او این شرح را در قم[۸۸] و به پیشنهاد مرتضی‌قلی خان، والیِ اردبیل، نوشته و به شاه عباس دوم صفوی اهدا کرده است.[۸۹] گفته شده که او در این شرح حدیث مذکور را بخش‌بخش به عربی نقل و به فارسی شرح کرده است.[۹۰]

متن و ترجمه

مـتـن ترجمه
عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(ع) وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ(ع) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ(ع) سَأَلَ رَبَّهُ مُلْكاً لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ فَأَعْطَاهُ ذَلِكَ فَهَلْ مَلَكْتَ مِمَّا مَلَكَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ شَيْئاً فَقَالَ(ع) وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُلْكَ فَأَعْطَاهُ وَ إِنَّ أَبَاكَ مَلَكَ مَا لَمْ يَمْلِكْهُ بَعْدَ جَدِّكَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ بَعْدَهُ فَقَالَ الْحَسَنُ نُرِيدُ تُرِينَا مِمَّا فَضَّلَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الْكَرَامَةِ فَقَالَ(ع) أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَامَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَعَوَاتٍ لَمْ نَفْهَمْهَا ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى جِهَةِ الْمَغْرِبِ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ جَاءَتْ سَحَابَةٌ فَوَقَفَتْ عَلَى الدَّارِ وَ إِلَى جَانِبِهَا سَحَابَةٌ أُخْرَى فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَيَّتُهَا السَّحَابَةُ اهْبِطِي بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَهَبَطَتْ وَ هِيَ تَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ خَلِيفَتُهُ وَ وَصِيُّهُ مَنْ شَكَّ فِيكَ فَقَدْ هَلَكَ وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكَ سَلَكَ سَبِيلَ النَّجَاةِ قَالَ- ثُمَّ انْبَسَطَتِ السَّحَابَةُ إِلَى الْأَرْضِ حَتَّى كَأَنَّهَا بِسَاطٌ مَوْضُوعٌ فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) اجْلِسُوا عَلَى الْغَمَامَةِ فَجَلَسْنَا وَ أَخَذْنَا مَوَاضِعَنَا فَأَشَارَ إِلَى السَّحَابَةِ الْأُخْرَى فَهَبَطَتْ وَ هِيَ تَقُولُ كَمَقَالَةِ الْأُولَى وَ جَلَسَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عَلَيْهَا مُفْرَدَةً ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ وَ أَشَارَ إِلَيْهَا بِالْمَسِيرِ نَحْوَ الْمَغْرِبِ وَ إِذَا بِالرِّيحِ قَدْ دَخَلَتْ تَحْتَ السَّحَابَتَيْنِ فَرَفَعَتْهُمَا رَفْعاً رَفِيقاً فَتَأَمَّلْتُ نَحْوَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ إِذَا بِهِ عَلَى كُرْسِيٍّ وَ النُّورُ يَسْطَعُ مِنْ وَجْهِهِ يَكَادُ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ فَقَالَ الْحَسَنُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ كَانَ مُطَاعاً بِخَاتَمِهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِمَا ذَا يُطَاعُ فَقَالَ(ع) أَنَا عَيْنُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ أَنَا لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ فِي خَلْقِهِ أَنَا نُورُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُطْفَأُ أَنَا بَابُ اللَّهِ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ قَالَ أَ تُحِبُّونَ أَنْ أُرِيَكُمْ خَاتَمَ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ قُلْنَا نَعَمْ فَأَدْخَلَ يَدَهُ إِلَى جَيْبِهِ فَأَخْرَجَ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ فَصُّهُ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ قَالَ سَلْمَانُ فَتَعَجَّبْنَا مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ تَعْجَبُونَ وَ مَا الْعَجَبُ مِنْ مِثْلِي أَنَا أُرِيكُمُ الْيَوْمَ مَا لَمْ تَرَوْهُ أَبَداً فَقَالَ الْحَسَنُ أُرِيدُ تُرِينِي يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ السَّدَّ الَّذِي بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فَسَارَتِ الرِّيحُ تَحْتَ السَّحَابَةِ فَسَمِعْنَا لَهَا دَوِيّاً كَدَوِيِّ الرَّعْدِ وَ عَلَتْ فِي الْهَوَاءِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَقْدُمُنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى جَبَلٍ شَامِخٍ فِي الْعُلُوِّ وَ إِذَا شَجَرَةٌ جَافَّةٌ قَدْ تَسَاقَطَتْ أَوْرَاقُهَا وَ جَفَّتْ أَغْصَانُهَا فَقَالَ الْحَسَنُ مَا بَالُ هَذِهِ الشَّجَرَةِ قَدْ يَبِسَتْ فَقَالَ(ع) سَلْهَا فَإِنَّهَا تُجِيبُكَ فَقَالَ الْحَسَنُ أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ مَا بَالُكِ قَدْ حَدَثَ بِكِ مَا نَرَاهُ مِنَ الْجَفَافِ فَلَمْ تُجِبْهُ فَقَالَ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِحَقِّي عَلَيْكِ إِلَّا مَا أَجَبْتِيهِ قَالَ الرَّاوِي وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُهَا وَ هِيَ تَقُولُ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَلِيفَتَهُ ثُمَّ قَالَتْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) كَانَ يَجِيئُنِي فِي كُلِّ لَيْلَةٍ وَقْتَ السَّحَرِ وَ يُصَلِّي عِنْدِي رَكْعَتَيْنِ وَ يُكْثِرُ مِنَ التَّسْبِيحِ فَإِذَا فَرَغَ مِنْ دُعَائِهِ جَاءَتْهُ غَمَامَةٌ بَيْضَاءُ يُنْفَخُ مِنْهَا رِيحُ الْمِسْكِ وَ عَلَيْهَا كُرْسِيٌّ فَيَجْلِسُ فَتَسِيرُ بِهِ وَ كُنْتُ أَعِيشُ بِبَرَكَتِهِ فَانْقَطَعَ عَنِّي مُنْذُ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَهَذَا سَبَبُ مَا تَرَاهُ مِنِّي فَقَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ مَسَحَ بِكَفِّهِ عَلَيْهَا فَاخْضَرَّتْ وَ عَادَتْ إِلَى حَالِهَا وَ أَمَرَ الرِّيحَ فَسَارَتْ بِنَا وَ إِذَا نَحْنُ بِمَلَكٍ يَدُهُ فِي الْمَغْرِبِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَشْرِقِ فَلَمَّا نَظَرَ الْمَلَكُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ خَلِيفَتُهُ حَقّاً وَ صِدْقاً فَقُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هَذَا الَّذِي يَدُهُ فِي الْمَغْرِبِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَشْرِقِ فَقَالَ(ع) هَذَا الْمَلَكُ الَّذِي وَكَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِظُلْمَةِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَا يَزُولُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَمْرَ الدُّنْيَا إِلَيَّ وَ إِنَّ أَعْمَالَ الْخَلْقِ تُعْرَضُ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَلَيَّ ثُمَّ تُرْفَعُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ سِرْنَا حَتَّى وَقَفْنَا عَلَى سَدِّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِلرِّيحِ اهْبِطِي بِنَا مِمَّا يَلِي هَذَا الْجَبَلَ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى جَبَلٍ شَامِخٍ فِي الْعُلُوِّ وَ هُوَ جَبَلُ الْخَضِرِ(ع) فَنَظَرْنَا إِلَى السَّدِّ وَ إِذَا ارْتِفَاعُهُ مَدُّ الْبَصَرِ وَ هُوَ أَسْوَدُ كَقِطْعَةِ لَيْلٍ دَامِسٍ يَخْرُجُ مِنْ أَرْجَائِهِ الدُّخَانُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌(ع) يَا أَبَامُحَمَّدٍ أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ عَلَى هَؤُلَاءِ الْعَبِيدِ قَالَ سَلْمَانُ فَرَأَيْتُ أَصْنَافاً ثَلَاثَةً طُولُ أَحَدِهِمْ مِائَةٌ وَ عِشْرُونَ ذِرَاعاً وَ الثَّانِي طُولُ كُلِّ وَاحِدٍ سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ الثَّالِثُ يَفْرُشُ أَحَدَ أُذُنَيْهِ تَحْتَهُ وَ الْأُخْرَى يَلْتَحِفُ بِهِ ثُمَّ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‌(ع) أَمَرَ الرِّيحَ فَسَارَتْ بِنَا إِلَى جَبَلِ قَافٍ فَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ وَ إِذَا هُوَ مِنْ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ عَلَيْهَا مَلَكٌ عَلَى صُورَةِ النَّسْرِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ الْمَلَكُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَلِيفَتَهُ أَ تَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ وَ قَالَ لَهُ إِنْ شِئْتَ تَكَلَّمْ وَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ عَمَّا تَسْأَلُنِي عَنْهُ فَقَالَ الْمَلَكُ بَلْ تَقُولُ أَنْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ تُرِيدُ أَنْ آذَنَ لَكَ أَنْ تَزُورَ الْخَضِرَ(ع) قَالَ نَعَمْ فَقَالَ(ع) قَدْ أَذِنْتُ لَكَ فَأَسْرَعَ الْمَلَكُ بَعْدَ أَنْ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ثُمَّ تَمَشَّيْنَا عَلَى الْجَبَلِ هُنَيْئَةً فَإِذَا بِالْمَلَكِ قَدْ عَادَ إِلَى مَكَانِهِ بَعْدَ زِيَارَةِ الْخَضِرِ(ع) فَقَالَ سَلْمَانُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ رَأَيْتُ الْمَلَكَ مَا زَارَ الْخَضِرَ إِلَّا حِينَ أَخَذَ إِذْنَكَ فَقَالَ(ع) وَ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاءَ بِغَيْرِ عَمَدٍ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ رَامَ أَنْ يَزُولَ مِنْ مَكَانِهِ بِقَدْرِ نَفَسٍ وَاحِدٍ لَمَا زَالَ حَتَّى آذَنَ لَهُ وَ كَذَلِكَ يَصِيرُ حَالُ وَلَدِيَ الْحَسَنِ وَ بَعْدَه‏ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ فَقُلْنَا مَا اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِقَافٍ فَقَالَ(ع) تَرْجَائِيلُ فَقُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ تَأْتِي كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ وَ تَعُودُ فَقَالَ كَمَا أَتَيْتُ بِكُمْ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنِّي لَأَمْلِكُ مِنْ مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَا لَوْ عَلِمْتُمْ بِبَعْضِهِ لَمَا احْتَمَلَهُ جَنَانُكُمْ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ كَانَ عِنْدَ آصَفَ بْنِ بَرْخِيَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخَسَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْضَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عَرْشِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفِ النَّظَرِ وَ عِنْدَنَا نَحْنُ وَ اللَّهِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ أَنْكَرَنَا مَنْ أَنْكَرَنَا ثُمَّ قَامَ(ع) وَ قُمْنَا فَإِذَا نَحْنُ بِشَابٍّ فِي الْجَبَلِ يُصَلِّي بَيْنَ قَبْرَيْنِ فَقُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هَذَا الشَّابُّ فَقَالَ(ع) صَالِحٌ النَّبِيُّ فَقَالَ(ع) وَ هَذَانِ الْقَبْرَانِ لِأُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ إِنَّهُ يَعْبُدُ اللَّهَ بَيْنَهُمَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ صَالِحٌ لَمْ يَتَمَالَكْ نَفْسَهُ حَتَّى بَكَى وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) ثُمَّ أَعَادَهَا إِلَى صَدْرِهِ وَ هُوَ يَبْكِي فَوَقَفَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عِنْدَهُ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ فَقُلْنَا لَهُ مَا بُكَاؤُكَ قَالَ صَالِحٌ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) كَانَ يَمُرُّ بِي عِنْدَ كُلِّ غَدَاةٍ فَيَجْلِسُ فَتَزْدَادُ عِبَادَتِي بِنَظَرِي إِلَيْهِ فَقُطِعَ ذَلِكَ مُذْ عَشَرَةِ أَيَّامٍ فَأَقْلَقَنِي ذَلِكَ فَتَعَجَّبْنَا مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ(ع) تُرِيدُونَ أَنْ أُرِيَكُمْ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قُلْنَا نَعَمْ فَقَامَ وَ نَحْنُ مَعَهُ حَتَّى دَخَلَ بُسْتَاناً مَا رَأَيْنَا أَحْسَنَ مِنْهُ وَ فِيهِ مِنْ جَمِيعِ الْفَوَاكِهِ وَ الْأَعْنَابِ وَ أَنْهَارُهُ‏ تَجْرِي وَ الْأَطْيَارُ يَتَجَاوَبْنَ عَلَى الْأَشْجَارِ فَحِينَ رَأَتْهُ الْأَطْيَارُ أَتَتْ تُرَفْرِفُ حَوْلَهُ حَتَّى تَوَسَّطْنَا الْبُسْتَانَ وَ إِذَا سَرِيرٌ عَلَيْهِ شَابٌّ مُلْقًى عَلَى ظَهْرِهِ وَاضِعٌ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ فَأَخْرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) الْخَاتَمَ مِنْ جَيْبِهِ وَ جَعَلَهُ فِي إِصْبَعِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَنَهَضَ قَائِماً وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيَّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَنْتَ وَ اللَّهِ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكَ وَ قَدْ خَابَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْكَ وَ إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَأُعْطِيتُ ذَلِكَ الْمُلْكَ قَالَ سَلْمَانُ فَلَمَّا سَمِعْنَا كَلَامَ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ لَمْ أَتَمَالَكْ نَفْسِي حَتَّى وَقَعْتُ عَلَى أَقْدَامِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أُقَبِّلُهَا وَ حَمِدْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى جَزِيلِ عَطَائِهِ بِهِدَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً وَ فَعَلَ أَصْحَابِي كَمَا فَعَلْتُ ثُمَّ سَأَلْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا وَرَاءَ قَافٍ قَالَ(ع) وَرَاءَهُ مَا لَا يَصِلُ إِلَيْكُمْ عِلْمُهُ فَقُلْنَا تَعْلَمُ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ(ع) عِلْمِي بِمَا وَرَاءَهُ كَعِلْمِي بِحَالِ هَذِهِ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ إِنِّي الْحَفِيظُ الشَّهِيدُ عَلَيْهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ كَذَلِكَ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ وُلْدِي بَعْدِي ثُمَّ قَالَ(ع) إِنِّي لَأَعْرَفُ بِطُرُقِ السَّمَاوَاتِ مِنْ طُرُقِ الْأَرْضِ نَحْنُ الِاسْمُ الْمَخْزُونُ الْمَكْنُونُ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا أَجَابَ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْمَكْتُوبَةُ عَلَى الْعَرْشِ وَ لِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْعَرْشَ وَ الْكُرْسِيَّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ مِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِكَةُ التَّسْبِيحَ وَ التَّقْدِيسَ وَ التَّوْحِيدَ وَ التَّهْلِيلَ وَ التَّكْبِيرَ وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ تُرِيدُونَ أَنْ أُرِيَكُمْ عَجَباً قُلْنَا نَعَمْ قَالَ غُضُّوا أَعْيُنَكُمْ فَفَعَلْنَا ثُمَّ قَالَ افْتَحُوهَا فَفَتَحْنَاهَا فَإِذَا نَحْنُ بِمَدِينَةٍ مَا رَأَيْنَا أَكْبَرَ مِنْهَا الْأَسْوَاقُ فِيهَا قَائِمَةٌ وَ فِيهَا أُنَاسٌ مَا رَأَيْنَا أَعْظَمَ مِنْ خَلْقِهِمْ عَلَى طُولِ النَّخْلِ قُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ بَقِيَّةُ قَوْمِ عَادٍ كُفَّارٌ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِيَكُمْ إِيَّاهُمْ وَ هَذِهِ الْمَدِينَةَ وَ أَهْلَهَا أُرِيدُ أَنْ أُهْلِكَهُمْ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ قُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تُهْلِكُهُمْ بِغَيْرِ حُجَّةٍ قَالَ لَا بَلْ بِحُجَّةٍ عَلَيْهِمْ فَدَنَا مِنْهُمْ وَ تَرَاءَى لَهُمْ فَهَمُّوا أَنْ يَقْتُلُوهُ وَ نَحْنُ نَرَاهُمْ وَ هُمْ يَرَوْنَ ثُمَّ تَبَاعَدَ عَنْهُمْ وَ دَنَا مِنَّا وَ مَسَحَ بِيَدِهِ عَلَى صُدُورِنَا وَ أَبْدَانِنَا وَ تَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ لَمْ نَفْهَمْهَا وَ عَادَ إِلَيْهِمْ ثَانِيَةً حَتَّى صَارَ بِإِزَائِهِمْ وَ صَعِقَ فِيهِمْ صَعْقَهً قَالَ سَلْمَانُ- لَقَدْ ظَنَنَّا أَنَّ الْأَرْضَ قَدِ انْقَلَبَتْ وَ السَّمَاءَ قَدْ سَقَطَتْ وَ أَنَّ الصَّوَاعِقَ مِنْ فِيهِ قَدْ خَرَجَتْ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ فِي تِلْكَ السَّاعَةِ أَحَدٌ قُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا صَنَعَ اللَّهُ بِهِمْ قَالَ هَلَكُوا وَ صَارُوا كُلُّهُمْ إِلَى النَّارِ قُلْنَا هَذَا مُعْجِزٌ مَا رَأَيْنَا وَ لَا سَمِعْنَا بِمِثْلِهِ فَقَالَ(ع) أَ تُرِيدُونَ أَنْ أُرِيَكُمْ أَعْجَبَ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْنَا لَا نُطِيقُ بِأَسْرِنَا عَلَى احْتِمَالِ شَيْ‏ءٍ آخَرَ فَعَلَى مَنْ لَا يَتَوَالاكَ وَ [لَا] يُؤْمِنُ بِفَضْلِكَ وَ عَظِيمِ قَدْرِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِينَ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ ثُمَّ سَأَلْنَا الرُّجُوعَ إِلَى أَوْطَانِنَا فَقَالَ أَفْعَلُ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَأَشَارَ إِلَى السَّحَابَتَيْنِ فَدَنَتَا مِنَّا فَقَالَ(ع) خُذُوا مَوَاضِعَكُمْ فَجَلَسْنَا عَلَى سَحَابَةٍ وَ جَلَسَ(ع) عَلَى الْأُخْرَى وَ أَمَرَ الرِّيحَ فَحَمَلَتْنَا حَتَّى صِرْنَا فِي الْجَوِّ وَ رَأَيْنَا الْأَرْضَ كَالدِّرْهَمِ ثُمَّ حَطَّتْنَا فِي دَارِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفِ النَّظَرِ وَ كَانَ وُصُولُنَا إِلَى الْمَدِينَةِ وَقْتَ الظُّهْرِ وَ الْمُؤَذِّنُ يُؤَذِّنُ وَ كَانَ خُرُوجُنَا مِنْهَا وَقْتَ عَلَتِ الشَّمْسُ فَقُلْنَا بِاللَّهِ الْعَجَبُ كُنَّا فِي جَبَلِ قَافٍ مَسِيرَةَ خَمْسِ سِنِينَ وَ عُدْنَا فِي خَمْسِ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَوْ أَنَّنِي أَرَدْتُ أَنْ أَجُوبَ الدُّنْيَا بِأَسْرِهَا وَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ أَرْجِعَ فِي أَقَلَّ مِنَ الطَّرْفِ لَفَعَلْتُ بِمَا عِنْدِي مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَقُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ وَ اللَّهِ الْآيَةُ الْعُظْمَى وَ الْمُعْجِزُ الْبَاهِرُ بَعْدَ أَخِيكَ وَ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)..[۹۱] سلمان مى‌گويد: روزى من و دو فرزند على حسن(ع) و حسين(ع) و محمد بن حنفيه و عمار بن ياسر و مقداد بن اسود كندى -که خدواند از آنان راضی باشد- نزد اميرمؤمنان(ع) نشسته بوديم كه حسن(ع) به آن حضرت گفت: اى اميرمؤمنان، سليمان بن داود(ع) به سلطنت بزرگى دست يافت كه هيچ يک از مردم بدان دست نيافت و خداوند سلطنتى به او عطا فرمود كه به احدى از عالميان عطا نفرمود؛ پدر جان! آيا شما به چيزى از ملک سليمان دست يافته ايد؟ اميرمؤمنان(ع) فرمود: سوگند به آن خدایی كه دانه را شكافت و جانداران را آفريد، همانا پدر تو به سلطنتى دست يافته كه جز جدت رسول خدا(ص)، هيچ كس قبل و بعد از آن بدان دست نيافته و نخواهد يافت. حسن(ع) گفت: ما دوست داريم پاره‌ای از آنچه از این کرامت که خداوند به شما بخشیده را ببینیم. حضرت فرمود: چنین خواهم کرد اگر خداوند بخواهد.

حضرت برخاست و دو ركعت نماز گزارد، سپس به حياط خانه رفت و ما همين طور به او مى‌نگريستيم. پس دست خود را دراز نمود و دیری نگذشت که ابری آمد و بر فراز خانه قرار گرفت. سپس به آن ابر اشاره نموده فرمود: ای ابر، به‌سوى ما فرود آی. پس فرود آمد در حالی که مى‌گفت: «گواهى مى‌دهم كه معبودى جز الله نيست و گواهى می‌دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست و تو وصى و خلیفه او مى‌باشى. محمد رسول خدا و تو ولىِّ خدا هستى، هر كه در تو شک كند هلاک گردد و هر که به تو چنگ زند راه نجات را پوید. سپس آن دو ابر به‌طرف پايين سرازير شدند تا روى زمين فرود آمدند و مانند دو فرش روى زمين قرار گرفتند و بوى خوش آنها چون بوى مشک بود. امیرمؤمنان(ع) به ما فرمود: برخيزيد و بر اين ابر سوار شويد. همه بر روى يكى از آنها نشسته و در جاى خود قرار گرفتيم. سپس اميرمؤمنان(ع) برخاست و بر روى دو پاى خود ايستاد و سخنى گفت و با دست براى حركت به‌سمت مغرب اشاره کرد و ما سخن او را ندانسته و نفهميديم. هنوز سخن حضرتش تمام نشده بود كه بادى در زير ابر وزيد و آن را به آرامى و نرمى در هوا بلند كرد و ما اميرمؤمنان را ديديم كه بر روى ابر ديگر بر كرسى اى از نور نشسته. دو لباس زرد رنگ به تن، تاجى از ياقوت بر سر، نعلينى كه بندش از ياقوت درخشان بود در پا و انگشترى از دُرّ سفيد به‌دست داشت و چهره مباركش چنان نورانى بود كه چشم‌ها را تار مى كرد. حضرت حسن(ع) گفت: پدر جان! سليمان بن داود(ع) با انگشترش فرمانبرده مى‌شد و شما اى اميرمؤمنان با چه چيز فرمانبرده مى‌شويد؟ فرمود: فرزندم! من چشم خدا در زمینم، من زبان گویای خداوند در میان بندگانش هستم، من نوری الهی هستم که خاموش نمی گردد،‌ من باب خداوندم که از آن بار می‌یابند و من حجت خداوند بر بندگانش هستم. فرزندم، مى‌خواهى انگشترى سليمان بن داود(ع) را به تو نشان دهم؟ گفت: آری؛ حضرت دست در زير لباس كرد و انگشترى از طلا كه نگينش از ياقوت سرخ بود و چهار سطر بر روى آن نوشته بود بيرون آورد و گفت: به‌خدا سوگند اين انگشترى سليمان بن داود(ع) است كه نام ما بر روى آن نوشته شده است. ما همين طور در شگفت مانديم كه امام(ع) فرمود: از چه چيز در شگفتيد و اين شگفت شما چيست؟ من امروز چيزى به شما نشان مى‌دهم كه احدى پيش از من و پس از من نشان نداده و نمى‌دهد. حضرت حسن(ع) عرضه داشت: ای اميرمؤمنان، ما دوست داريم يأجوج و مأجوج و آن سد را به ما نشان دهيد. حضرت به باد فرمود: ما را ببر. چون باد سخن حضرت را شنيد به زير ابر رفت و ما را به هوا برداشت تا سر كوهى رسانيد كه درختى خشكيده و برگ ريخته بر آن قرار داشت. گفتيم: چرا اين درخت خشكيده و مرده است؟ فرمود: از خودش بپرسيد كه به شما خبر مى‌دهد. حضرت حسن(ع) به آن فرمود: ای درخت! چه شده كه تو را اين‌گونه مى‌بينيم؟ درخت پاسخ نداد؛ اميرمؤمنان(ع) فرمود: درخت، به حق من بر تو سوگند كه به اذن خدا پاسخ ايشان را بدهى. پس به خداى بزرگ سوگند كه شنيديم آن درخت مى‌گفت: لبيک لبيک اى وصى رسول خدا و خليفه بحق پس از وى. امام(ع) فرمود: داستان خود را به اينان بازگو. درخت به امام حسن(ع) گفت: ای ابامحمد، پدرت اميرمؤمنان(ع) هر شب به نزد من مى‌آمد و در كنار من نماز مى‌گزارد و تسبيح خدا مى‌گفت و در زير من مى‌نشست. چون از نماز و تسبيح خود فارغ مى‌شد ابر سپيدى كه بوى مشک از آن ساطع بود مى‌آمد و بر روى آن كرسى‌اى بود كه حضرت بر آن مى‌نشست سپس ابر او را مى‌برد و من هر شب به بوى خوش او مى‌زيستم. چهل شب است كه مرا ترک كرده و تا حال از او خبرى ندارم و اين وضع آشفته‌اى كه در من مى‌بينى به‌جهت فقدان او و غم و اندوهى است كه از آن ناحيه به من دست داده است؛ سرورم! از او بخواه كه با نشستن در نزد وى از من دلجويى كند كه به خدا سوگند من در اين وقت با نگاه به او و با بوى او زندگى می‌کنم. سلمان گفت: ما در شگفت مانديم، پس آن حضرت از كرسى خود فرود آمد و نزديک آن درخت گرديد و دست خود بر آن كشيد. سوگند به خدايى كه جانم به‌دست اوست من ناله‌اى از درخت شنيدم و مى‌ديدم كه درخت سبز مى‌شد تا آن كه برگ‌ها بر آن پوشانده شد و به قدرت خداى بزرگ و بركات حضرتش درخت ميوه داد. ما از آن خورديم و از شكر شيرين‌تر بود. گفتيم: ای اميرمؤمنان، جاى شگفتى است! فرمود: مشاهدات بعدى شما شگفت‌تر خواهد بود. سپس امام به‌جاى خود بازگشت و به باد فرمود: حركت كن. باد به زير ابر رفت و ما را آن قدر بالا برد تا دنيا را مانند گِردى سَر ديديم و فرشته‌اى را در هوا ديديم كه سرش زير خورشيد، پاهايش در قعر دريا، یک دستش در مغرب و ديگرى در مشرق بود. چون چشمش به ما افتاد گفت: «گواهى مى‌دهم كه جز الله نيست، يگانه است و شريكى ندارد و گواهى مى‌دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست و تو بدون شک جانشين به حق اويى. پس ‍ هركه درباره تو شک كند كافر است». گفتيم: ای! اميرمؤمنان، اين فرشته كيست و چرا يک دستش در مغرب و دست ديگرش در مشرق است؟ فرمود: من به اذن خدا او را در اين جا واداشته و او را مأمور تاريكى‌هاى شب و نور روز گردانيده‌ام و او پيوسته همين‌گونه خواهد بود تا روز قيامت و من كار دنيا را تدبير نموده و به اذن و فرمان خداى متعال هرچه خواهم مى‌كنم و اعمال آفريدگان به‌سوى من مى‌آيد و من آنها را به‌سوى خداى بزرگ بالا مى‌برم.


پانویس

  1. صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۳۰۹.
  2. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۰.
  3. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۳، ص۱۹۰.
  4. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳، ج۱۳، ص۲۰۴؛ روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰.
  5. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰.
  6. صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۱۹.
  7. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۳، ص۱۹۰؛ روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰.
  8. فیض کاشانی، علم الیقین، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۳۵۰.
  9. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰.
  10. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۷، ص۴۰؛ روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰.
  11. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۴.
  12. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۰۱.
  13. فیض کاشانی، علم الیقین، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۳۵۰.
  14. همدانی، بحر المعارف، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۵۳۱.
  15. ملاآقا دربندی، خزائن الاحکام، قم، ج۱، ص۱۹؛ کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۲.
  16. فیض کاشانی، علم الیقین، ۱۴۱۸ق، حواشی محقق، ج۱، ص۳۵۰.
  17. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۱۵۴.
  18. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳، ج۱۳، ص۲۰۴.
  19. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۶-۳۷۷.
  20. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۶-۳۷۷.
  21. قاضی سعید قمی، شرح حدیث بساط یا حدیث غمامه، ۱۳۸۱ش، ص۶۰.
  22. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۶-۳۷۷.
  23. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۴۵؛ کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۹.
  24. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۳۱.
  25. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۹.
  26. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۶؛ کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۹.
  27. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۹.
  28. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۱۴.
  29. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۲۷.
  30. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۴۳.
  31. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۱۷-۴۱۸؛ کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۶۱.
  32. برای نمونه نگاه کنید: آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۳، ص۱۹۰.
  33. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۰.
  34. جلالی و صادقی، «ارزیابی حدیث بساط فرش پرنده»، ص۱۵۴.
  35. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۰.
  36. برای نمونه نگاه کنید: روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰-۵۱.
  37. موسوی، المجموع الرائق، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۳۲۷.
  38. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۲۳، ص۱۸۴.
  39. حلی، المحتضر، ۱۴۲۴ق، ص۱۲۹-۱۳۷.
  40. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۷، ص۳۳-۴۰.
  41. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۴.
  42. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، حاشیه محققان، ج۲۷، ص۳۳.
  43. موسوی، المجموع الرائق، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۳۲۷.
  44. فیض کاشانی، علم الیقین، ۱۴۱۸ق، حواشی محقق، ج۱، ص۳۵۰.
  45. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، حاشیه محققان، ج۲۷، ص۳۳.
  46. فیض کاشانی علم الیقین، ۱۴۱۸ق، حواشی محقق، ج۱، ص۳۵۰.
  47. قاضی سعید قمی، شرح حدیث بساط یا حدیث غمامه، ۱۳۸۱ش، ص۸۹.
  48. قاضی سعید قمی، شرح حدیث بساط یا حدیث غمامه، ۱۳۸۱ش، ص۸۹.
  49. برای نمونه نگاه کنید: ملاآقا دربندی، خزائن الاحکام، قم، ج۱، ص۱۹.
  50. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۴۶.
  51. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۴۶.
  52. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۲.
  53. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۲.
  54. حر عاملی، امل الآمل، بغداد، ج۲، ص۳۴۱.
  55. افندی، ریاض العلماء، ۱۴۰۱ق، ج۵، ص۳۰۵.
  56. نوری، مستدرک الوسائل، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۳۰۵.
  57. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۷، ص۴۰.
  58. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۷۷-۴۶۵.
  59. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۱.
  60. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۰.
  61. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۹۰.
  62. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۱.
  63. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۱.
  64. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۲.
  65. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۲.
  66. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۲.
  67. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۲.
  68. آقابزرگ تهران، الذریعه، ۱۴۰۳، ج۱۳، ص۲۰۴؛ صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۳، ص۶۴؛ صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۳۱۱.
  69. صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۳، ص۱۷۱؛ صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۵،‌ ص۳۹۶.
  70. صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش، ج۳، ص ۶۴.
  71. صدرایی خویی و محمودی، «حديث شيعه در عرصه نسخه‌های خطی»، ص۲۲-۲۳.
  72. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳، ج۱۶، ص۳۴۰؛ صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی، ۱۳۸۴ش،ج۳، ص۱۷۱.
  73. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳، ج۵، ص۴۳۳.
  74. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۰.
  75. کربن اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۴۹.
  76. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۳، ص۱۹۰.
  77. قاضی سعید قمی، شرح حدیث بساط یا حدیث غمامه، ۱۳۸۱ش، ص۶۱
  78. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۹۰.
  79. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۲.
  80. روضاتی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، ص۵۴.
  81. کربن اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، مقدمه مترجم، ج۴، بخش اول، ص۹۸.
  82. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۸۲.
  83. کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۰۰.
  84. کربن اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۳۵۲.
  85. کربن اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۱۵۴.
  86. کربن اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۱۵۴-۱۵۵.
  87. افندی، ریاض العلماء، ۱۴۰۱ق، ج۴، ص۳۳۱-۳۳۲.
  88. افندی، ریاض العلماء، ۱۴۰۱ق، ج۴، ص۳۳۱-۳۳۲.
  89. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳، ج۵، ص۴۳۳.
  90. رئیس‌زاده، «ترکستانی، فخرالدین»، ص۱۴۸.
  91. حلی، المحتضر، ۱۴۲۴ق، ص۱۲۹-۱۳۷.

یادداشت

  1. کوهی در جغرافیای شهودی و باطنی در حکمت باطنی اسلامی که هم کوهی آفاقی است و هم انفسی. از آنجا که این کوه به‌شکل یک گنبد محیط بر عالم ناسوت است، نشانگر مرز میان این عالم و عالم ملکوت دانسته شده است (کربن، اسلام ایرانی، ۱۳۹۸ش، ج۴، بخش اول، ص۴۱۰).
  2. پدیدارشناسی (Phenomenology) یکی از جنبش‌های اصلی فلسفه غربی در سده بیستم میلادی دانسته شده که معتقد به مطالعه پدیده‌ها و توصیف آنها با درنظرگرفتن نحوه بروز آنها برای انسان، قبل از اینکه بخواهد آنها را تأویل یا به‌لحاظ ارزشی قضاوت کند، است (رضانژاد، «پدیدارشناسی چیست و چگونه می‌توان آن را در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد؟»).

منابع

  • آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، تحقیق سید احمد حسینی اشکوری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ق.
  • افندی، عبدالله بن عیسی‌بیگ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، قم، کتابخانه عمومی حضرت آيت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۱ق.
  • حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل فی علماء جبل عامل، تحقیق سید احمد حسینی اشکوری، بغداد، مکتبة الأندلس، بی‌تا.
  • جلالی، مهدی و علی صادقی، «ارزیابی حدیث بساط فرش پرنده»، در مجله حدیث‌پژوهی، شماره ۵، بهار و تابستان ۱۳۹۰ش.
  • حلی، حسن بن سلیمان، المحتضر، تحقیق سید علی اشرف، قم، المکتبة الحیدریة، ۱۴۲۴ق.
  • رئیس‌زاده، محمد، «ترکستانی، فخرالدین»، در دانشنامه جهان اسلام، ج۷، تهران، بنیاد دایرة‌المعارف اسلامی، ۱۳۹۳ش.
  • رضانژاد، الهام، «پدیدارشناسی چیست و چگونه می‌توان آن را در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد؟»، وبگاه مرکز آموزش های آزادتخصصی علوم انسانی، تاریخ درج مطلب: ۲۶ آبان ۱۴۰۰ش، تاریخ بازدید: ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ش.
  • روضاتی، سید محمدعلی، «پیرامون احوال و آثار محمدسعید قاضی و محمدسعید حکیم دو دانشمند قم»، در دومین دوگفتار، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان و مؤسسه فرهنگی مطالعاتی الزهراء، ۱۳۸۶ش.
  • صدرایی خویی، علی، فهرستگان نسخه‌های خطی (ج۴: متون حدیث شیعه)، قم، مؤسسه علمی‌فرهنگی دارالحديث، ۱۳۸۴ش.
  • صدرایی خویی، علی و عباس محمودی، «حديث شيعه در عرصه نسخه‌های خطی»، در مجله علوم و معارف قرآن و حدیث، شماره ۷، تابستان ۱۳۹۵ش.
  • فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی، علم الیقین، تحقیق محسن بیدارفر، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۱۸ق.
  • قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید، شرح حدیث بساط یا حدیث غمامه (سحابه)، تهران، انتشارات کتابخانه ملک، ۱۳۸۱ش.
  • کربن، هانری، چشم‌اندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی (ج۴، بخش اول: مکتب اصفهان، مکتب شیخیه)، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، نشر سوفیا، ۱۳۹۸ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق.
  • ملاآقا دربندی، آقا ابن‌عابد، خزائن الاحکام، قم، بی‌نا، بی‌تا.
  • موسوی، سید هبة‌الله بن حسن، المجموع الرائق من ازهار الحدائق، تحقیق حسین درگاهی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنیاد دایرة‌المعارف اسلامی، ۱۴۱۷ق،
  • نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
  • همدانی، عبدالصمد بن محمد، بحر المعارف، تحقیق و ترجمه حسین استادولی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۴۲۹ق.