تکلیف مالایطاق

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از تکلیف فوق طاقت)
عدل الهی
تعریف عدل الهی
حسن و قبح
مسئله شر
جبر و اختیار
امر بین الامرین
قضا و قدر
نظام احسن
مستضعف فکری
تکلیف مالایطاق
استطاعت
قبح عقاب بلابیان
عذاب ابدی
خلقت اجباری
عدالت تشریعی

تَکْلیفِ مالایُطاق، اصطلاحی است کلامی به معنای واجب کردن تکلیفی از سوی خدا بر شخص مکلّف که توانایی انجام دادن آن را ندارد. اشاعره به امکان چنین تکلیفی معتقدند و در مقابل، معتزله و امامیه معتقدند این تکلیف از نظر عقلی، ممکن نیست.

تعریف اصطلاح و جایگاه

شیخ طوسی تکلیف ما لایطاق را کار و تکلیفی دانسته که برای انجامش ندادنش عذری باشد خواه آن عذر، نداشتن توانایی و قدرت انجام آن کارباشد یا نداشتن علم به تکلیف و یا نبودن خداوندی که فرمان تکلیفی را صادر کند، وی تمام این موارد را در قبیح بودن تکلیف یکسان دانسته است. [۱] [یادداشت ۱] این پرسش که آیا ممکن است خداوند تکلیف مالایطاق کند یا نه، یکی از بحث‌های فرعی مبحث کلی تکلیف در علم کلام است. این مسئله به مباحثی چون علم و عدل‌الاهی، حسن و قبح، تکلیف و استطاعت انسان مربوط است و هر یک از گروه‌های کلامی، نظری در این مسئله داده است.

بحث تکلیف مالایطاق در مباحث کلام اسلامی، بیش از هر موضوعی، وابسته به نگاه شخص نسبت به مسئله استطاعت و توانایی انسان در انجام افعال خود است و ارتباط زیادی با مسئله عدل الهی دارد. با وجود اینکه تمام متکلمان معتقدند که انسان در هنگام انجام یک کار نسبت به انجام آن توانایی دارد، اما اختلاف نظر آنان در این است که آیا قبل از شروع آن کار نیز نسبت به انجام آن کار توانایی دارد یا فقط هنگام انجام آن کار، از سوی خداوند توانایی انجام آن کار در او ایجاد می‌شود.

در میان فرقه‌های کلامی مختلف اسلامی، ۳ فرقه اشاعره، معتزله و امامیه، بیش از دیگران به بحث دربارۀ این موضوع پرداخته‌اند.

نظر اشاعره

اشاعره معتقدند که این چنین دستورهایی از جانب خداوند جایز است و خداوند می‌تواند به انجام کاری دستور بدهد که انجام آن از توان و قدرت انسان خارج است. دلیل این افراد این است که توانایی و استطاعت انسان نسبت به کارها و افعال خود، همزمان با انجام آن کار از جانب خداوند به او داده می‌شود و قبل از انجام آن کار، هیچ توانایی بر انجامش ندارد. بنابراین، خداوند می‌تواند به انسان دستور بدهد کاری را انجام بدهد که توان انجام آن را ندارد ولی در همان زمانی که قصد انجامش را داشت، خودش انسان را توانا کند.[۲][۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹]

اشاعره برای اثبات جواز تکلیف مالایطاق دو دسته دلیل نقلی و عقلی بیان کرده‌اند.

دلیل نقلی

به عقیده این افراد، اینکه در قرآن کریم به کافران دستور داده شده که ایمان بیاورند، خودش نمونه‌ای از تکلیف مالایطاق است، زیرا کافر قبل از اینکه ایمان بیاورد، نمی‌تواند سخن حق را بشنود و آن را بپذیرد. تنها پس از ایمان آوردن است که می‌تواند سخن حق را بپذیرد و قبل از آن نمی‌تواند.[۱۰][۱۱] در آیات قرآن کریم بیان شده که آنان نمی‌توانند سخن حق را بشنوند:

... ما كانُوا يَسْتَطيعُونَ السَّمْعَ... (ترجمه:...نه دیگر قدرت شنوایی برایشان می‌ماند...)[هود–۲۰]

... وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً (ترجمه:... و توانایی شنیدن سخن حق را نداشتند)[کهف–۱۰۱]

و نیز بیان شده است که آنان نمی‌توانند ایمان بیاورند:

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون (ترجمه:... در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند- چه آنان را بترسانی و بیم دهی، چه بیم ندهی- برایشان یکسان است. آنها ایمان نخواهند آورد)[بقره–۶]

به نظر اشاعره اگرچه خدا انسان کافر را مکلف کرده است که ایمان بیاورد، ولی در آیاتی که بیان شده، خداوند فرموده است که آنها قدرت ایمان آوردن ندارند.

بنابراین، مکلف کردن آنان به ایمان آوردن، نوعی تکلیف مالایطاق است.

دلیل عقلی

فخر رازی برای اثبات جایز بودن تکلیف مالایطاق، یک دلیل عقلی ارائه کرده است. این دلیل بر اساس علم مطلق خداوند خداوند است. او بیان می‌کند که:

  1. خداوند در قرآن بیان کرده که کافران نمی‌توانند ایمان بیاورند؛[۱۲]
  2. اگر ایمان آوردن کافر ممکن باشد، یعنی خداوند به این مسئله آگاه نبوده و خبر اشتباهی داده است؛
  3. علم خداوند محدودیت ندارد و نسبت به همه امور آگاه است؛
  4. خداوند به کافران دستور داده که ایمان بیاورند؛

در نتیجه:خداوند می‌تواند به انسان دستوری بدهد که در توان او نیست و تکلیف مالایطاق است.[۱۳]

نظر عدلیه

این دو گروه از متکلمان که شامل معتزله و امامیه می‌شود معتقدند که ایمان آوردن کافر نه تنها ممکن است، بلکه واقع شده است و از آنجا که لازمه تکلیف و دستور دادن این است که شخص قبل از انجام آن کار، توانایی انجامش را داشته باشد، بنابراین کافر نیز قبل از اینکه بخواهد ایمان بیاورد، باید توانایی ایمان آوردن را داشته باشد.

در نتیجه معلوم می‌شود که تکلیف کافران به ایمان آوردن، تکلیف مالایطاق نیست.

این گروه از متکلمان برای اثبات نظر خود، دو دسته دلیل عقلی و نقلی ارائه کرده‌اند:

دلایل نقلی عدلیه

این گروه برای اثبات نظر خود به چند آیه از قرآن کریم تمسک کرده‌اند. آیاتی که نشان می‌دهد انسان قبل از اینکه کاری را بخواهد انجام دهد، نسبت به آنجام آن توانایی دارد و تکلیف مالایطاق از سوی خداوند انجام نمی‌شود.[۱۴]

  1. لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها... (ترجمه:خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند...)[بقره–۲۸۶]

  2. وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی... (ترجمه:چه چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند...)[الکهف–۵۵]

در روایات و دعاها و سخنان امامان معصوم شیعه علیهم السلام نیز از خدواند در خواست شده که آنها را از تکلیف ما لایطاق که قابل تحمل و در ظرفیت توانایی انسان نیست معاف بدارد و با رحمت خودش با آنان برخورد کند .این گونه سخنان نشانگر آن است که در منطق امامان شیعه خداوند تکلیف ما لایطاق ندارد. البته باید توجه داشت که صرف امتحانات الهی در زمینه های مختلف که تماماً بر اساس مصالح و حکمت هایی است که بر ما چندان روشن نیست به معنای تکلیف مالایطاق نیست به عنوان نمونه امام حسین(ع) که سخت ترین ابتلائات و آزمون ها را تحمل کرده است در فرازی از یکی از دعاهایش می گوید:ارْحَمْنِي مِمَّا لَا طَاقَةَ لِي بِهِ وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَيْهِ. ترجمه: خدایا رحمم کن در برابر آن چه طاقت ندارم و نمی توانم بر آن صبر کنم. [۱۵]

دلایل عقلی عدلیه

به عقیدۀ این متکلمان، قدرت، تمایل، اختیار و هر آنچه لازمه تکلیف است، برای کافر و مؤمن پیش از انجام فعل به طور یکسان وجود دارد.[۱۶] این افراد برای اثبات ادعای خود، چند دلیل عقلی نیز ارائه کرده‌اند.

  • دلیل اول: ناسازگاری با عدالت خداوند:
  1. تکلیف در صورتی درست است که شخص قبل از انجام آن کار، توانایی انجام آن را داشته باشد؛
  2. تکلیف مالایطاق به این معناست که شخص توانایی انجام آن کار را ندارد که با عدالت خداوند سازگار نیست؛
  3. خداوند از نظر عقلی، عادل است و به کسی ظلم نمی‌کند؛
  4. تکلیف به این خاطر است که انسان بتواند کاری را انجام دهد یا آن‌ را ترک کند؛
  5. بر اساس عدالت خداوند، او باید به کسی که تکلیف را انجام دهد، پاداش بدهند و کسی که آن را انجام نداده است، مواخذه شود و در مقابل آن عذاب شود؛

نتیجه: اگر خداوند تکلیف مالایطاق بکند و بر اساس آن تکلیف، آن فرد را مواخذه و در نهایت عذاب کند، عدالت خداوند زیر سوال می‌رود.

  • دلیل دوم: این نوع تکلیف، قبیح است:
  1. تکلیف مالایطاق، از نظر عقلی زشت و قبیح است؛
  2. شخص حکیم، کسی است که کار لغو و زشت انجام نمی‌دهد؛
  3. خداوند حکیم است؛

در نتیجه، از آنجا که چنین دستوری با حکمت خداوند سازگار نیست، پس خدا چنین دستوری نمی‌دهد.[۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳]

  • دلیل سوم: این نوع تکلیف، عبث است:
  1. خداوند حکیم است؛
  2. حکیم کسی است که کار بیهوده انجام نمی‌دهد؛
  3. دستور دادن به کسی که توانایی انجام آن کار را ندارد، لغو و بیهوده است؛

در نتیجه، اگر ایمان آوردن کافر، ممکن نباشد و خداوند به او دستور بدهد که ایمان بیاورد، خداوند کار بیهوده‌ای انجام داده است و چون انجام کار بیهوده در مورد خداوند غیر ممکن است پس خدا چنین کاری را انجام نمی‌دهد.[۲۴][۲۵]

شیخ طوسی حکیم و متکلم بزرگ شیعی قبیح بودن تکلیف ما لایطاق را حکم مورد قبول و اتفاق عقلاء دانسته و با ذکر نمونه هایی (مانند: مکلف ساختن نابینا به نقطه گذاری یک کتاب و دویدن کسی که زمینگیر است و...) علت قبح و زشتی آنها را همان مالا یطاق(غیرقابل انجام دادن) بودنشان دانسته است. [۲۶] [یادداشت ۲]

نقد دلایل اشاعره

نقد دلایل اشاعره به شرح ذیل است:

  • نقد دلیل نقلی اشاعره

این افراد برخلاف اشاعره معتقدند که ایمان آوردن کافران ممکن است و آنها می‌توانند ایمان بیاورند. اما اینکه ایمان نمی‌آوردند به این دلیل است که خودشان چنین خواسته‌اند، نه اینکه خداوند جلوی ایمان آوردن آنان را گرفته باشد.[۲۷][۲۸]

  • نقد دلیل عقلی

این گروه در جواب از دلیل عقلی‌ای که فخر رازی ارائه کرده بود نیز بیان کرده‌اند علم خداوند هیچ ربطی به این مسئله ندارد.

  1. علم و آگاهی در امور خارجی تاثیر نمی‌گذارد بلکه فقط آن را نشان می‌دهد؛
  2. کافرانی که ایمان نمی‌آوردند خودشان چنین خواسته‌اند که ایمان نیاورند؛

نتیجه معنای اینکه خداوند می‌داند که کافر ایمان می‌آورد یا نه، این است که خدا می‌داند که کافر با توانایی و انتخاب خود، ایمان را انتخاب می‌کند یا کفر را.

پس هیچ گاه علم خدا به جهل مبدّل نمی‌شود، بلکه خدا از ازل می‌داند که هر شخص به اختیار خودش ایمان می‌آورد یا ایمان نمی‌آورد.[۲۹]

پانویس

  1. شیخ طوسی، الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد، ج۱، ص۶۱.
  2. الابانة عن اصول الدیانه، منسوب به ابوالحسن علی اشعری، ۱۹۷۵، ص۵۰ -۵۱
  3. ابن فورک، مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، ۱۹۸۶، ص۱۱۱
  4. باقلانی، التمهید، ۱۹۵۷، ص۲۹۴
  5. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹، ج۴، ص۲۹۶
  6. عضدالدین ایجی، المواقف، بیروت، ص۳۳۰
  7. فخر‌الدین‌ رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، ج۷، ص۱۴۰ به بعد
  8. فخرالدین رازی،المطالب العالیه، ۱۴۰۷، ج۳، ص۳۰۵ به بعد
  9. شهرستانی، الملل و النحل، ۱۹۲۳، ج۱، ص۶۸
  10. الابانة عن اصول الدیانه، منسوب به ابوالحسن علی اشعری، ۱۹۷۵، ۵۰-۵۱؛ اشعری،اللمع، ۱۹۵۲، ص۵۸
  11. باقلانی، التمهید، ۱۹۵۷، ص۲۹۴
  12. بقره:۶
  13. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹، ج۴، ص۳۰۰
  14. شیخ صدوق، الاعتقادات، ج۱، ص۲۸.
  15. کلینی، الكافي،۱۴۰۷ق، چاپ چهارم اسلامیه، ج۲، ص۵۸۵ ، حدیث ۲۲
  16. مانکدیم، (تعلیق) شرح الاصول الخمسه، ۱۳۸۴، ص۴۱۹؛ طوسی، الاقتصاد، ۱۴۰۶، ص۱۲۱-۱۲۳
  17. مانکدیم، (تعلیق) شرح الاصول الخمسه، ۱۳۸۴، ص۳۰۱
  18. عضدالدین ایجی، المواقف، بیروت، ص۳۳۱
  19. تفتازانی، شرح العقائد النسفیه، ۲۰۰۵، ص۱۴۹
  20. ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۳۹۸، ص۱۱۵
  21. حمصی، المنقذ من التقلید، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۰۳
  22. علامۀ حلی، انوار الملکوت، ۱۳۶۳، ص۱۵۲
  23. طوسی، الاقتصاد، ۱۴۰۶، ص۱۰۵
  24. مانکدیم، (تعلیق) شرح الاصول الخمسه، ۱۳۸۴، ص۵۱۰
  25. علامۀ حلی، انوار الملکوت، ۱۳۶۳، ص۱۵۰
  26. شیخ طوسی، الاقتصاد الهادي إلى‌طريق الرشاد، ج۱، ص۶۱.
  27. مانکدیم، (تعلیق) شرح الاصول الخمسه، ۱۳۸۴، ص۴۱۹
  28. طوسی، الاقتصاد، ۱۴۰۶، ص۱۲۱-۱۲۳
  29. مانکدیم، (تعلیق) شرح الاصول الخمسه، ۱۳۸۴، ص۵۱۳-۵۱۴

یادداشت

  1. و المراد بقولنا «تكليف ما لا يطاق» هو كلما يتعذر معه الفعل سواء كان ذلك لعدم القدرة أو عدم العلم أو عدم الإله، فإن الكل يتساوى في قبح التكليف و ان اختلفت.
  2. و انما قلنا ان تكليف ما لا يطاق قبيح، لأنه مركوز في العقل قبح تكليف الأعمى نقط المصاحف و المقعد العدو و العاجز حمل الأجسام الثقال و نقلها و العلم بقبح ذلك ضروري لاجتماع العقلاء على ذلك، و لا علة لذلك الا أنه تكليف بما لا يطاق.

منابع

  • الابانه عن اصول الدیانه، منسوب به ابوالحسن علی اشعری، مدینه، ۱۹۷۵م
  • ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش د. ژیماره، بیروت، ۱۹۸۶م
  • ابن میثم، میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، ۱۳۹۸ق
  • اشعری، ابوالحسن علی، اللمع فی الرد اهل الزیع و البدع، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۲م
  • باقلانی، محمد، التمهید، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م
  • تفتازانی، مسعود، شرح العقائد النسفیه، به کوشش محمدعدنان درویش، بیروت، ۲۰۰۵م
  • تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م
  • حمصی، محمود، المنقذ من التقلید، قم، ۱۴۱۲ق
  • شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش ویلیام کیورتن، لایپزیگ، ۱۹۲۳م
  • طوسی، محمد، الاقتصاد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م
  • عضدالدین ایجی، المواقف، بیروت، عالم‌الکتب
  • علامه حلی، حسن، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمی زنجانی، قم، ۱۳۶۳ش
  • فخر‌الدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی
  • فخرالدین رازی، المطالب العالیه، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م
  • مانکدیم، احمد، (تعلیق) شرح الاصول الخمسه، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م

پیوند به بیرون