Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۳۵
ویرایش
جز (←منابع) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اِعادۀ مَعْدوم''' | '''اِعادۀ مَعْدوم'''،اصطلاحی [[فلسفه اسلامی|فلسفی]] و [[کلام امامیه|کلامی]] به معنای بازگردان شیء معدوم(چیزی که به مفهوم فلسفی از میان رفته) به وجود، همراه با همه خصوصیات و تشخص آن. به سبب ارتباط این موضوع با مباحث [[معاد]] و [[معاد جسمانی]]، [[:رده:متکلمان|متکلمان]] و [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] بسیار از آن بحث کردهاند. | ||
اکثریت [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[ خواجه نصیرالدین طوسی| خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]، اعاده معدوم را نپذیرفتهاند و [[معاد]] را بدون ابتنای بر آن تبیین نمودهاند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بودهاند. | اکثریت [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیرالدین طوسی| خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]، اعاده معدوم را نپذیرفتهاند و [[معاد]] را بدون ابتنای بر آن تبیین نمودهاند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بودهاند. | ||
در میان [[:رده:متکلمان|متکلمان]] اهل سنت، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بودهاند؛ ولی از [[کرامیه]] و برخی دیگر به عنوان کسانی یاد شده است که قائل به اعاده معدوم نبودند و از میان رفتن اجسام را عدم نمیدانستند، بلکه [[معاد]] را گرد آمدن اجزاء متفرق میشمردند. | در میان [[:رده:متکلمان|متکلمان]] اهل سنت، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بودهاند؛ ولی از [[کرامیه]] و برخی دیگر به عنوان کسانی یاد شده است که قائل به اعاده معدوم نبودند و از میان رفتن اجسام را عدم نمیدانستند، بلکه [[معاد]] را گرد آمدن اجزاء متفرق میشمردند. | ||
برخی متکلمان معاصر شیعه معتقدند اعاده معدومی که [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از آن سخن گفتهاند، اعاده معدوم به معنای [[ فلسفه اسلامی |فلسفی]] آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیء دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref> | برخی متکلمان معاصر شیعه معتقدند اعاده معدومی که [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از آن سخن گفتهاند، اعاده معدوم به معنای [[فلسفه اسلامی|فلسفی]] آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیء دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref> | ||
== طرح مساله == | == طرح مساله == | ||
اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref> طباطبایی، نهایه الحکمة، مؤسسة النشر الإسلامی، ص۳۰-۳۲</ref> بازگرداندن معدوم به معنای تکرار و یا ایجاد مشابه آن نیست. | |||
اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref> طباطبایی، نهایه الحکمة، مؤسسة النشر | [[ابن سینا]]، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است.<ref>ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۶؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، مؤسسة النشر الإسلامی، ص۳۲.</ref> | ||
[[ابن سینا]]، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است.<ref>ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، | |||
== دیدگاه متکلمان == | == دیدگاه متکلمان == | ||
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین [[:رده:متکلمان|متکلمان]] مطرح شده و سپس به [[فلسفه اسلامی| فلسفه]] راه یافته است. | مساله اعاده معدوم ابتدا در بین [[:رده:متکلمان|متکلمان]] مطرح شده و سپس به [[فلسفه اسلامی| فلسفه]] راه یافته است. | ||
ریشه طرح این بحث نیز این بود که متکلمان، [[معاد]] و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این میدانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهین، ۳۰۵؛ ملاصدرا | ریشه طرح این بحث نیز این بود که متکلمان، [[معاد]] و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این میدانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهین، ۳۰۵؛ ملاصدرا اسفار، ۳۶۱</ref> از این رو به دفاع از امکام اعاده معدوم پرداختهاند. | ||
=== اشاعره === | === اشاعره === | ||
[[اشاعره]] بر پایه نصوص دینی اعاده معدوم را به نحو مطلق پذیرفتهاند. به عقیده آنان دو صفت «مُبدئ» و «مُعید» اختصاص به ذات الهی دارند و ملازم یکدیگرند. هر چیزی که آفرینش آن محال نباشد، معدوم ساختن و ایجاد دوبارهاش برای خداوند امکان پذیر است، خواه جوهر باشد، خواه عرض.<ref>ابن فورک، محمد، مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، ج۱، ص۵۴ – ۵۵؛ بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، ج۱، ص۲۳۳؛ آمدی، علی، غایة المرام، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱</ref> از سوی دیگر در نظر آنان فعل اعاده چیزی جز مُعاد (آنچه اعاده شده) نیست، همچنان که آفرینش ابتدایی عبارت است از شیء آفریده شده. | |||
[[اشاعره]] بر پایه نصوص دینی اعاده معدوم را به نحو مطلق پذیرفتهاند. به عقیده آنان دو صفت | |||
=== معتزله === | === معتزله === | ||
از دیدگاه [[معتزله]] - با آراء متفاوتی که دارند - هر موجودی اگر از ۳ ویژگی برخوردار باشد، بازگرداندن آن پس از عدم امکان پذیر است: نخست اینکه باقی باشد، زیرا آنچه صفت بقاء بر آن صدق نکند، وجودش ذاتاً به زمانی واحد اختصاص دارد، مانند اعراضی چون صوت و حرکت؛ دوم اینکه از افعال خداوند باشد، چون افعال بندگان در حدوث خود مقید به زمانند و اعادۀ آنها به معنی تأخیر ایجاد آنها از زمان خاصشان است، حال آنکه قدرت بر فعل، محدود به وقت و جنس و محل واحد است؛ سوم اینکه ایجاد آن به نحو ابتدا و بدون واسطه باشد، یعنی اعادۀ اموری که وجود آنها ناشی از مخلوقات دیگر است - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» نامیده میشوند - ممکن نیست.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، ۲/۳۰۵- ۳۰۷، المغنی، ۱۱/۴۵۹-۴۶۴، نیز ۹/۱۱۹-۱۲۳؛ قس: سید مرتضی، ۱۵۱</ref>. معتزله جوهر و پارهای از اعراض را دارای این ۳ ویژگی میدانند و به این دلیل اعادۀ جوهر اجسام و برخی اعراض آنها را ممکن میشمارند.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، ج۲، ۳۰۵، ۳۰۸، المغنی، ج۱۱، ۴۵۱</ref> | |||
از دیدگاه [[معتزله]] - با آراء متفاوتی که دارند - هر موجودی اگر از ۳ ویژگی برخوردار باشد، بازگرداندن آن پس از عدم امکان پذیر است: نخست اینکه باقی باشد، زیرا آنچه صفت بقاء بر آن صدق نکند، وجودش ذاتاً به زمانی واحد اختصاص دارد، مانند اعراضی چون صوت و حرکت؛ دوم اینکه از افعال خداوند باشد، چون افعال بندگان در حدوث خود مقید به زمانند و اعادۀ آنها به معنی تأخیر ایجاد آنها از زمان خاصشان است، حال آنکه قدرت بر فعل، محدود به وقت و جنس و محل واحد است؛ سوم اینکه ایجاد آن به نحو ابتدا و بدون واسطه باشد، یعنی اعادۀ اموری که وجود آنها ناشی از مخلوقات دیگر است - و اصطلاحاً | |||
برخی از [[معتزله]] مانند [[کرامیه]] و ابوالحسین بصری، اعاده را ممتنع دانستهاند.<ref>کاشی، ۶۱؛ فخررازی، محصل، ۳۹۰</ref> | برخی از [[معتزله]] مانند [[کرامیه]] و ابوالحسین بصری، اعاده را ممتنع دانستهاند.<ref>کاشی، ۶۱؛ فخررازی، محصل، ۳۹۰</ref> | ||
=== متکلمان امامیه === | === متکلمان امامیه === | ||
متکلمان شیعه نیز به این موضوع پرداختهاند. در کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، قدیمیترین کتاب اعتقادی [[شیعه]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۱</ref> | متکلمان شیعه نیز به این موضوع پرداختهاند. در کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، قدیمیترین کتاب اعتقادی [[شیعه]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۱</ref> | ||
برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز میدانستهاند. از آن جمله میتوان از [[ سدیدالدین حمصی رازی |سدید الدین حمصی]] نام برد. در بین متأخران نیز، [[ محمدباقر مجلسی |علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است. <ref>مجلسی،بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶، ۳۳۱</ref> اما اکثر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]] همچون [[خواجه نصیرالدین طوسی| خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صریح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمردهاند.<ref>طوسی | برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز میدانستهاند. از آن جمله میتوان از [[سدیدالدین حمصی رازی|سدید الدین حمصی]] نام برد. در بین متأخران نیز، [[محمدباقر مجلسی|علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است.<ref>مجلسی،بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶، ۳۳۱</ref> اما اکثر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]] همچون [[خواجه نصیرالدین طوسی| خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صریح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمردهاند.<ref>طوسی قواعد العقائد، ۴۶۳؛ حلی شرح یاقوت، ۱۹۲؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۴۵۰</ref> | ||
== دیدگاه فلاسفه == | == دیدگاه فلاسفه == | ||
اعاده معدوم بنا بر مبانی [[فلسفه اسلامی|فلسفی]] غیر ممکن است، تا آنجا که برخی امتناع آن را بدیهی شمردهاند. به نظر آنان اعتقاد به اعادۀ معدوم ناشی از سوء فهم و نداشتن تصوری درست از این مفهوم است، در حالی که ذهن به صِرف داشتن چنین تصوری، محال بودنش را تصدیق میکند.<ref>ابن سینا، «المباحثات»، ص۱۷۸؛ صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۳۵۶</ref> | |||
اعاده معدوم بنا بر مبانی [[فلسفه اسلامی |فلسفی]] غیر ممکن است، تا آنجا که برخی امتناع آن را بدیهی شمردهاند. به نظر آنان اعتقاد به اعادۀ معدوم ناشی از سوء فهم و نداشتن تصوری درست از این مفهوم است، در حالی که ذهن به صِرف داشتن چنین تصوری، محال بودنش را تصدیق میکند.<ref>ابن سینا، | |||
[[ابن سینا]] در شفا میگوید:<ref> الهیات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> | [[ابن سینا]] در شفا میگوید:<ref> الهیات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> | ||
::: | :::«عقل بدون آن که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ میکند و آن چه دراین باره ذکر میشود نه از باب تعلیم و آموزش بلکه از قبیل تنبیه و یادآوری است.» | ||
از دیدگاه فلاسفه، حکم به امتناع اعادۀ معدوم یک حکم فطری است. فطریات، قضایایی هستند که دلیلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن میآید و انسان برای تصدیق آنها نیاز به تلاش فکری ندارد. بااینهمه، [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] در این موضوع به بحث و استدلال پرداختهاند: | از دیدگاه فلاسفه، حکم به امتناع اعادۀ معدوم یک حکم فطری است. فطریات، قضایایی هستند که دلیلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن میآید و انسان برای تصدیق آنها نیاز به تلاش فکری ندارد. بااینهمه، [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] در این موضوع به بحث و استدلال پرداختهاند: | ||
=== دلیل اول === | === دلیل اول === | ||
یکی از این استدلالها مبتنی بر مفهوم زمان است. اگر فرض کنیم که چیزی در زمان خاصی موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادۀ آن بدین معناست که بار دیگر با عین همان ویژگیها و از جمله با همان قید زمانی وجود پیدا کند، در حالی که زمان امری است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذیر. اگر زمان پیشین نیز اعاده پذیر فرض شود، باز هم اعادۀ معدوم امکان ندارد، زیرا لازمۀ مفهوم اعاده این است که هر چیزی با اعاده شدۀ خود از حیث زمان متمایز باشد. بنابراین، اگر پس از معدوم شدن چیزی، در زمانی دیگر موجودی با همان خصوصیات پدید آید، نمیتوان این موجود را اعاده شدۀ موجود نخست دانست، و باید آن را نه عین اولی، بلکه مثل آن به شمار آورد.<ref> (ابن سینا، همانجا، الشفاء، ۳۶؛ سهروردی، «حکمة الاشراق»، ۲/۲۳۸-۲۳۹؛ صدرالدین شیرازی، همان، ۱/۳۵۷- ۳۵۸</ref> | |||
یکی از این استدلالها مبتنی بر مفهوم زمان است. اگر فرض کنیم که چیزی در زمان خاصی موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادۀ آن بدین معناست که بار دیگر با عین همان ویژگیها و از جمله با همان قید زمانی وجود پیدا کند، در حالی که زمان امری است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذیر. اگر زمان پیشین نیز اعاده پذیر فرض شود، باز هم اعادۀ معدوم امکان ندارد، زیرا لازمۀ مفهوم اعاده این است که هر چیزی با اعاده شدۀ خود از حیث زمان متمایز باشد. بنابراین، اگر پس از معدوم شدن چیزی، در زمانی دیگر موجودی با همان خصوصیات پدید آید، نمیتوان این موجود را اعاده شدۀ موجود نخست دانست، و باید آن را نه عین اولی، بلکه مثل آن به شمار آورد.<ref> (ابن سینا، همانجا، الشفاء، ۳۶؛ سهروردی، | |||
متکلمان از آنجا که ظرف زمانی موجودات را درشان وجودی آنها بیتأثیر میپنداشتند، این استدلال را نمیپذیرفتند. گرچه آنان معتقد بودند که اعادۀ چیزی مستلزم اعادۀ اعراض آن نیز هست، اما در تصور آنان زمان از دایره این اعراض بیرون بود.<ref>نک: جوینی، ۳۷۲</ref> | متکلمان از آنجا که ظرف زمانی موجودات را درشان وجودی آنها بیتأثیر میپنداشتند، این استدلال را نمیپذیرفتند. گرچه آنان معتقد بودند که اعادۀ چیزی مستلزم اعادۀ اعراض آن نیز هست، اما در تصور آنان زمان از دایره این اعراض بیرون بود.<ref>نک: جوینی، ۳۷۲</ref> | ||
=== دلیل دوم === | === دلیل دوم === | ||
یکی از ادلۀ دیگری که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آوردهاند، این است که اگر اعادۀ معدوم امکان پذیر باشد، بدین معنی است که شیئی میتواند با عین خصوصیات شیء معدومی وجود پیدا کند که در این صورت آن را دارای هویت شیء نخست و مُعاد (اعاده شده) آن به شمار میآوریم. اگر ایجاد شیء دوم با عین ویژگیهای شیء نخست، ممکن دانسته شود، به همین گونه باید شیء سومی نیز بتواند با عین همان ویژگیهای شیء نخست ابتدائاً ایجاد شود. در این صورت نمیتوان شیء سوم را هم، در حالی که مُعاد وجود یافته است، مُعاد دانست، بلکه باید آن را «مثل» شیء نخست به شمار آورد. اما نمیتوان از دو چیز عیناً یکسان، یکی را مُعاد شیء اول محسوب کرد و دیگری را همانند آن. بنابراین ایجاد عین یک چیز معدوم فرض نادرستی است.<ref>ابن سینا، همانجا، «المباحثات»، ۲۱۹-۲۲۰، ۱۳۱-۱۳۲؛ سهروردی، «المشارع»، ج۱، ص۲۱۴؛ صدرالدین شیرازی، همان، ج۱، ص۳۵۹</ref> | |||
یکی از ادلۀ دیگری که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آوردهاند، این است که اگر اعادۀ معدوم امکان پذیر باشد، بدین معنی است که شیئی میتواند با عین خصوصیات شیء معدومی وجود پیدا کند که در این صورت آن را دارای هویت شیء نخست و مُعاد (اعاده شده) آن به شمار میآوریم. اگر ایجاد شیء دوم با عین ویژگیهای شیء نخست، ممکن دانسته شود، به همین گونه باید شیء سومی نیز بتواند با عین همان ویژگیهای شیء نخست ابتدائاً ایجاد شود. در این صورت نمیتوان شیء سوم را هم، در حالی که مُعاد وجود یافته است، مُعاد دانست، بلکه باید آن را | |||
=== دلیل سوم === | === دلیل سوم === | ||
استدلال دیگر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] این است که اگر معدومی عیناً اعاده شود، بدین معنی است که عدم میان یک چیز و خود آن فاصله شود و به بیان دیگر آن چیز بر خودش تقدم زمانی داشته باشد و این غیر ممکن است.<ref>ملاصدرا، ج۱، ۳۵۶</ref> | استدلال دیگر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] این است که اگر معدومی عیناً اعاده شود، بدین معنی است که عدم میان یک چیز و خود آن فاصله شود و به بیان دیگر آن چیز بر خودش تقدم زمانی داشته باشد و این غیر ممکن است.<ref>ملاصدرا، ج۱، ۳۵۶</ref> | ||
=== در حکمت متعالیه === | === در حکمت متعالیه === | ||
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشنتر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود میگوید: هویت هر چیز همان وجود آن است و عدم نیز هویتی جز رفع وجود ندارد. پس همچنانکه هر چیز تنها یک هویت دارد، به همین گونه وجود و عدم آن نیز یکی بیش نیست. بنابراین نمیتوان برای یک ذات و یک شخص واحد دو وجود یا دو عدم تصور کرد. معدوم عیناً اعاده پذیر نیست، زیرا فرض بر این است که هویت شخصی آنچه اعاده شده است، همان هویت شیء معدوم باشد. در این صورت باید وجود آنها را نیز یکی دانست، در حالی که لازمۀ مفهوم اعاده، دو وجود برای هویت واحد است.<ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۳۵۳</ref> | |||
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشنتر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود میگوید: هویت هر چیز همان وجود آن است و عدم نیز هویتی جز رفع وجود ندارد. پس همچنانکه هر چیز تنها یک هویت دارد، به همین گونه وجود و عدم آن نیز یکی بیش نیست. بنابراین نمیتوان برای یک ذات و یک شخص واحد دو وجود یا دو عدم تصور کرد. معدوم عیناً اعاده پذیر نیست، زیرا فرض بر این است که هویت شخصی آنچه اعاده شده است، همان هویت شیء معدوم باشد. در این صورت باید وجود آنها را نیز یکی دانست، در حالی که لازمۀ مفهوم اعاده، دو وجود برای هویت واحد است. <ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۳۵۳</ref> | |||
== جدال متلکلمان با فلاسفه == | == جدال متلکلمان با فلاسفه == | ||
از آنجا که بیشتر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]]، [[معاد]] را از مصادیق بازگرداندن معدوم میشمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد میدانستند. از این رو اختلافات تندی بین [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] و [[:رده:متکلمان|متکلمان]] در این باب در گرفت. | از آنجا که بیشتر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]]، [[معاد]] را از مصادیق بازگرداندن معدوم میشمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد میدانستند. از این رو اختلافات تندی بین [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] و [[:رده:متکلمان|متکلمان]] در این باب در گرفت. | ||
[[ابوحامد غزالی|غزالی]] فصلی از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وی به [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] نسبت میدهد، انکار معاد جسمانی و تأویل ثواب و عقاب اخروی به لذت و الم روحانی است.<ref>ص ۲۶۸- ۲۷۳</ref>[[محمدباقر مجلسی|علامه مجلسی]] نیز گفته است: | [[ابوحامد غزالی|غزالی]] فصلی از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وی به [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] نسبت میدهد، انکار معاد جسمانی و تأویل ثواب و عقاب اخروی به لذت و الم روحانی است.<ref>ص ۲۶۸- ۲۷۳</ref>[[محمدباقر مجلسی|علامه مجلسی]] نیز گفته است: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در [[قیامت|روز قیامت]] همه مردم را زنده میکند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز میگرداند.... و به شبهات حکما که میگویند اعاده معدوم ممکن نیست، و به تأویلات آنها که [[معاد جسمانی]] را تأویل به [[معاد]] روحانی میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref> | ||
آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آن را محال میشمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نیست. دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات [[معاد جسمانی]] انسانها هستند. و پیداست که [[معاد]] انسان در [[قیامت|روز قیامت]]، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق میپذیرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم، </ref> | آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آن را محال میشمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نیست. دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات [[معاد جسمانی]] انسانها هستند. و پیداست که [[معاد]] انسان در [[قیامت|روز قیامت]]، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق میپذیرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم، </ref> | ||
نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] هرگز منکر [[معاد جسمانی]] نبودهاند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشتهاند. آنان به این دلیل که اعاده معدوم را ناممکن میشمردند، [[معاد جسمانی]] را به گونهای متفاوت با [[:رده:متکلمان|متکلمان]] تفسیر کردهاند. [[ابن رشد]] در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقاید دینی فلاسفۀ مسلمان، باقی بودن نفس را لازمۀ اصل [[معاد]] میشمارد.<ref>ص ۵۸۰ - ۵۸۵</ref>وی تأکید میکند که مقصود از اعاده باید ایجاد | نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] هرگز منکر [[معاد جسمانی]] نبودهاند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشتهاند. آنان به این دلیل که اعاده معدوم را ناممکن میشمردند، [[معاد جسمانی]] را به گونهای متفاوت با [[:رده:متکلمان|متکلمان]] تفسیر کردهاند. [[ابن رشد]] در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقاید دینی فلاسفۀ مسلمان، باقی بودن نفس را لازمۀ اصل [[معاد]] میشمارد.<ref>ص ۵۸۰ - ۵۸۵</ref>وی تأکید میکند که مقصود از اعاده باید ایجاد «مثل» این اجسام باشد، نه عین آنها، زیرا معدوم عیناً اعاده پذیر نیست. پس جسمی که اعاده میشود، با جسم پیشین وحدت نوعی دارد، نه وحدت عددی. بازگشت [[نفس]] به جسم دیگر متضمن امر محالی نیست که قول به اعاده عین اجسام با آن روبه روست. | ||
به طور خلاصه، از دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، [[مرگ]] آدمی و پایان این جهان هرگز به معنی معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه [[مرگ]] نوعی انتقال، و استکمال است. | به طور خلاصه، از دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، [[مرگ]] آدمی و پایان این جهان هرگز به معنی معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه [[مرگ]] نوعی انتقال، و استکمال است. | ||
خط ۸۹: | خط ۷۸: | ||
* ابن ابی جمهور، محمد، المجلی، تهران، ۱۳۲۹ق. | * ابن ابی جمهور، محمد، المجلی، تهران، ۱۳۲۹ق. | ||
* ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش موریس بویژ، بیروت، ۱۹۸۷م. | * ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش موریس بویژ، بیروت، ۱۹۸۷م. | ||
* ابن رشد، | * ابن رشد، «الکشف عن مناهج الادلة»، فلسفة ابن رشد، بیروت، ۱۳۹۸ق /۱۹۷۸م. | ||
* ابن سینا، الشفاء، الهیات، به کوشش جرج قنواتی و سعید زاید، قاهره، ۱۳۸۰ق /۱۹۶۰م. | * ابن سینا، الشفاء، الهیات، به کوشش جرج قنواتی و سعید زاید، قاهره، ۱۳۸۰ق /۱۹۶۰م. | ||
* ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق: آیت الله حسن زاده آملی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۱۸ق. | * ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق: آیت الله حسن زاده آملی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۱۸ق. | ||
* ابن سینا، | * ابن سینا، «المباحثات»، ارسطو عند العرب، به کوشش عبد الرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۴۷م. | ||
* ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ۱۹۸۷م. | * ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ۱۹۸۷م. | ||
* ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، ۱۴۰۷ق /۱۹۸۷م. | * ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، ۱۴۰۷ق /۱۹۸۷م. | ||
خط ۱۰۰: | خط ۸۹: | ||
* جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، ۱۳۶۹ق /۱۹۵۰م. | * جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، ۱۳۶۹ق /۱۹۵۰م. | ||
* سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، ۱۲۹۸ق. | * سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، ۱۲۹۸ق. | ||
* سهروردی، یحیی، | * سهروردی، یحیی، «حکمة الاشراق»، «المشارع و المطارحات»، مجموعة مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش. | ||
* سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۱۱ق. | * سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۱۱ق. | ||
* صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، ۱۳۸۳ق. | * صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، ۱۳۸۳ق. |