پرش به محتوا

رسالة الحقوق

مقاله نامزد خوبیدگی
از ویکی شیعه
رسالة الحقوق
رسالة الحقوق
اطلاعات روایت
موضوعبیان حقوق و وظایف انسان نسبت به دیگران
صادره ازامام سجاد (ع)
منابع شیعهتحف العقول، الخصال، من لایحضره الفقیه
احادیث مشهور
حدیث سلسلةالذهبحدیث ثقلینحدیث کساءمقبوله عمر بن حنظلةحدیث قرب نوافلحدیث معراجحدیث ولایتحدیث وصایتحدیث جنود عقل و جهلحدیث شجره


رِسالَةُ الحُقوق حدیثی از امام سجاد(ع) درباره پنجاه حق که بر عهده انسان است؛ همچون حق خدا، پیشوایان، اعضای بدن، خویشاوندان و اعمالی مانند نماز، روزه، حج، قربانی و صدقه. این حدیث از ابوحمزه ثمالی نقل شده و قدیمی‌ترین منابع آن تُحَفُ العقول، تألیف ابن‌شُعبه حَرّانی (درگذشت ۳۸۱ق) و سه کتاب شیخ صدوق (درگذشت ۳۸۱ق)، مَن لایَحضُرُهُ الفَقیه (از کتب اربعه امامیه) الخصال و اَلاَمالی است.

حدیث‌پژوهان این حدیث را به‌جهت اعتبار راویان و منابع حدیثی‌اش معتبر می‌دانند. این رساله به زبان‌های متعددی همچون فارسی، انگلیسی، فرانسوی، اردو و هندی ترجمه شده و شرح‌های بسیاری نیز به زبان فارسی و عربی بر آن نوشته شده است.

معرفی اجمالی

رسالة الحقوق، حدیثی است از امام سجاد(ع) که در آن حقوقی که برعهده انسان است، همچون حق خدا، حق پیشوایان، حق خویشاوندان و حق اعضای بدن بیان شده است.[۱]

طبق نقل شیخ صدوق در الخصال، امام سجاد(ع) این حدیث را به صورت نامه برای یکی از اصحابش نوشته است.[۲]

اعتبار حدیث و منابع آن

حدیث‌پژوهان با توجه به سلسله سند رسالة الحقوق و اینکه در کتاب‌های معتبر حدیثی آمده است، اعتبار بسیاری برای آن قائل‌اند.[۳] حدیث را ابوحمزه ثمالی از امام سجاد(ع) نقل کرده است که رجالیان شیعه او را از «شیعیان برگزیده»، «ثقه» و «معتمد» توصیف کرده‌اند.[۴]

قدیمی‌ترین منابع حدیثی که این رساله در آنها به‌طور کامل نقل شده، عبارت‌اند از: تُحَف‌العقول، تألیف ابن‌شُعبه حَرّانی،[۵] (درگذشت ۳۸۱ق)، خصال،[۶] من لایَحضُرُهُ الفقیه[۷] و اَلامالی،[۸] هر سه نوشته شیخ صدوق، (درگذشت۳۸۱ق).

به‌گفته محدث نوری در مُستَدرَک‌الوسایل، سید بن طاووس (۵۸۹-۶۶۴ق) هم حدیث را در کتابش فلاح‌السائل آورده و گفته است که آن را از کتاب رسائل‌الائمه، نوشته کلینی نقل می‌کند.[۹] البته این مطلب در نسخه چاپی کتاب فلاح‌السائل نیست؛ اما تصحیح کنندگان مستدرک می‌گویند در نسخه سنگی آن وجود دارد.[۱۰] کتاب رسائل‌الائمهٔ کلینی از بین رفته است.[۱۱]

تفاوت متن

در منابع حدیثی متن رساله حقوق با اختلاف‌هایی نقل شده است. از جمله در دو کتاب تُحَف‌العقول و خصال، حدیث به‌صورت مفصل‌تر آمده است و مقدمه‌ای دارد که چکیده‌ای از مباحث حدیث را بیان می‌کند.[۱۲] این مقدمه در کتاب من لایَحضُرُهُ الفقیه و اَلامالی وجود ندارد.[۱۳] همچنین در کتاب امالی صدوق، حدیث با حق انسان بر خودش آغاز می‌شود؛[۱۴] برخلاف سه کتاب دیگر که با حق‌الله آغاز می‌شوند.[۱۵]

تعداد حقوق

شمار حقوقی که در رسالة الحقوق بیان شده است، به‌روایت تحف العقول پنجاه حق است. در فراز پایانی حدیث در این کتاب چنین آمده است: «این پنجاه حقی است که...».[۱۶] این عبارت در نقل‌های صدوق از این روایت وجود ندارد؛[۱۷] اما صدوق نیز شمار حقوق را پنجاه می‌دانسته است؛ زیرا او در کتاب خصال این عنوان را برای حدیث برگزیده است: «حقوق پنجاه‌گانه‌ای که علی بن الحسین برای اصحابش نوشت».[۱۸]

‏برخی از نویسندگان که متن رسالة الحقوق را نقل کرده‌اند، شمار این حقوق را ۵۱ حق ذکر کرده‌اند.[۱۹] گفته‌اند علت این مسئله این است که در تُحَف العقول حق‌الحج ذکر نشده است؛ حال آنکه در روایت صدوق آمده است.[۲۰] طبق تحلیلی که یکی از حدیث‌پژوهان از این مسئله مطرح کرده، حق‌الحج جزء حدیث بوده که در تُحَف‌العقول از قلم افتاده است؛ با این‌همه تعداد حقوق همان پنجاه است و این نویسندگان در شمارش حقوق، موردی را که حق نبوده است، حق شمرده‌اند.[۲۱]

محتوا

پنجاه حقِّ موجود در حدیث رسالة الحقوق را در هفت دسته به شرح زیر تقسیم کرده‌اند:

  1. حق خداوند
  2. حقوق اعضای بدن: زبان، گوش، چشم، دست، پا، شکم، عورت.
  3. حقوق افعال: نماز، حج، روزه، صدقه، قربانی.
  4. حقوق پیشوایان: حاکم، معلم، ارباب (حق ارباب بر برده).
  5. حقوق رعیت: مردم (حق مردم بر حاکمان)، شاگرد، همسر، بَرده (حق برده بر ارباب).
  6. حقوق خویشاوندان نَسَبی: مادر، پدر، فرزند، برادر.
  7. حقوق دیگران: شامل: کسی که تو را از بردگی آزاد کرده است، برده‌ای که تو آزاد کرده‌ای، نیکی‌کننده، مؤذن، امام جماعت، همنشین، همسایه، دوست، شریک، مال، بدهکار، معاشر، مُدَّعی، مُدَّعاعلیه (کسی که دعوا بر ضد او اقامه شده است)، مشورت‌کننده با تو، مشورت‌گیرنده از تو، نصیحت‌خواه، نصیحت‌گو، بزرگتر، کوچک‌تر، کسی که از تو درخواستی دارد، کسی که از او درخواستی داری، بدکنندهٔ به تو، شادکنندهٔ تو، هم‌دینان و اهل‌ذِمّه.[۲۲]

ترجمه‌ها

ترجمه‌های متعددی از رساله حقوق امام سجاد(ع) به زبان فارسی وجود دارد. در کتاب کتاب‌شناسی امام سجاد از حدود ۳۰ ترجمه به زبان فارسی نام آمده است.[۲۳] از جملهٔ آنها است:

  • ترجمه رساله حقوقی امام سجاد؛ رضا بهتاش
  • ترجمه رسالة الحقوق امام سجاد: سیمای مؤمنین؛ محمدصادق قبادی
  • ترجمه رساله حقوق امام سجاد؛ محمدجواد مولوی‌نیا
  • رساله حقوق امام سجاد؛ علی شیروانی.[۲۴]

افزون بر این، این حدیث ضمن برخی از کتاب‌ها هم ترجمه شده است؛ از جمله ترجمه خصالِ صدوق از محمدباقر کمره‌ای، زندگانی علی بن الحسین از جعفر شهیدی و ترجمه تُحَف‌العقول از احمد جنتی.[۲۵] گفته‌اند احتمالاً نخستین‌بار محمدباقر خاتون‌آبادی (درگذشت ۱۱۲۷ق) آن را به فارسی ترجمه کرده است.[۲۶]

رسالةالحقوق به زبان‌های دیگر نیز ترجمه شده است؛ از جمله: انگلیسی، فرانسوی، یونانی، اردو، تاجیکی، ارمنی، تایلندی، هندی، مالایی، صربی، تاگالوگ (مانیل) و اَمْهَری (اتیوپی).[۲۷]

شرح‌ها

شرح‌های بسیاری بر رسالة الحقوق نوشته‌اند که برخی از آنها عبارت است از:

  • حقوق از دیدگاه امام سجاد(ع)؛ قدرت‌الله مشایخی
  • رساله حقوق امام سجاد(ع)؛ علی‌محمد حیدری نراقی
  • ترجمه و شرح رسالة الحقوق امام سجاد(ع)؛ محمد سپهری
  • حقوق اسلامی؛ شامل وظایف فردی و اجتماعی بر اساس رسالة الحقوق امام زین العابدین(ع)؛ علی‌اکبر ناصری
  • تأملاتٌ فی رسالة الحقوق للامام علی بن الحسین(ع)؛ سید محمدتقی مدرسی
  • تفصیل الحقوق؛ شرحٌ روائیٌ علیٰ رسالة الحقوق للامام السجاد(ع)؛ محمدحسین الرمزی الطبسی
  • رسالة الحقوق؛ سیدحسن قبانچی
  • المائدة السماویه فی شرح الرسالة السجادیه؛ معصوم بن رضی حسینی قُهستانی
  • شرح رساله حقوق حضرت سجاد؛ مصطفی میرتقی
  • اَلنَّهجَین فی شرح رسالةِ الحقوق للامام علی بن الحسین؛ صالح بن مهدی صالحی
  • رساله حقوق؛ آیت اللّه حسینعلی منتظری

متن و ترجمه

متن رساله حقوق امام سجاد(ع)
متن ترجمه
اعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ لِلَّهِ عَلَیْکَ حُقُوقاً مُحِیطَةً بِکَ فِی کُلِّ حَرَکَةٍ حرکتها [تَحَرَّکْتَهَا أَوْ سَکَنَةٍ سَکَنْتَهَا أَوْ مَنْزِلَةٍ نَزَلْتَهَا أَوْ جَارِحَةٍ قَلَبْتَهَا أَوْ آلَةٍ تَصَرَّفْتَ بِهَا بَعْضُهَا أَکْبَرُ مِنْ بَعْضٍ وَ أَکْبَرُ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَیْکَ مَا أَوْجَبَهُ لِنَفْسِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْ حَقِّهِ الَّذِی هُوَ أَصْلُ الْحُقُوقِ وَ مِنْهُ تَفَرَّعَ ثُمَّ مَا أَوْجَبَهُ عَلَیْکَ لِنَفْسِکَ مِنْ قَرْنِکَ إِلَی قَدَمِکَ عَلَی اخْتِلَافِ جَوَارِحِکَ فَجَعَلَ لِبَصَرِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِسَمْعِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِلِسَانِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِیَدِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِرِجْلِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِبَطْنِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِفَرْجِکَ عَلَیْکَ حَقّاً فَهَذِهِ الْجَوَارِحُ السَّبْعُ الَّتِی بِهَا تَکُونُ الْأَفْعَالُ ثُمَّ جَعَلَ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَفْعَالِکَ حُقُوقاً فَجَعَلَ لِصَلَاتِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِصَوْمِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِصَدَقَتِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِهَدْیِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِأَفْعَالِکَ عَلَیْکَ حَقّاً ثُمَّ تَخْرُجُ الْحُقُوقُ مِنْکَ إِلَی غَیْرِکَ مِنْ ذَوِی الْحُقُوقِ الْوَاجِبَةِ عَلَیْکَ وَ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقّاً أَئِمَّتُکَ ثُمَّ حُقُوقُ رَعِیَّتِکَ ثُمَّ حُقُوقُ رَحِمِکَ فَهَذِهِ حُقُوقٌ یَتَشَعَّبُ مِنْهَا حُقُوقٌ فَحُقُوقُ أَئِمَّتِکَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقُّ سَائِسِکَ بِالسُّلْطَانِ ثُمَّ حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ ثُمَّ حَقُّ سَائِسِکَ بِالْمِلْکِ وَ کُلُّ سَائِسٍ إِمَامٌ وَ حُقُوقُ رَعِیَّتِکَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالسُّلْطَانِ ثُمَّ حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ رَعِیَّةُ الْعَالِمِ وَ حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْمِلْکِ مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ مَا مَلَکْتَ مِنَ الْأَیْمَانِ وَ حُقُوقُ رَحِمِکَ کَثِیرَةٌ مُتَّصِلَةٌ بِقَدْرِ اتِّصَالِ الرَّحِمِ فِی الْقَرَابَةِ فَأَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقُّ أُمِّکَ ثُمَّ حَقُّ أَبِیکَ ثُمَّ حَقُّ وُلْدِکَ ثُمَّ حَقُّ أَخِیکَ ثُمَّ الْأَقْرَبُ فَالْأَقْرَبُ وَ الْأَوَّلُ فَالْأَوَّلُ ثُمَّ حَقُّ مَوْلَاکَ الْمُنْعِمِ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ مَوْلَاکَ الْجَارِی نِعْمَتُهُ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ ذِی الْمَعْرُوفِ لَدَیْکَ ثُمَّ حَقُّ مُؤَذِّنِکَ بِالصَّلَاةِ ثُمَّ حَقُّ إِمَامِکَ فِی صَلَاتِکَ ثُمَّ حَقُّ جَلِیسِکَ ثُمَّ حَقُّ جَارِکَ ثُمَّ حَقُّ صَاحِبِکَ ثُمَّ حَقُّ شَرِیکِکَ ثُمَّ حَقُّ مَالِکَ ثُمَّ حَقُّ غَرِیمِکَ الَّذِی تُطَالِبُهُ ثُمَّ حَقُّ غَرِیمِکَ الَّذِی یُطَالِبُکَ ثُمَّ حَقُّ خَلِیطِکَ ثُمَّ حَقُّ خَصْمِکَ الْمُدَّعِی عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ خَصْمِکَ الَّذِی تَدَّعِی عَلَیْهِ ثُمَّ حَقُّ مُسْتَشِیرِکَ ثُمَّ حَقُّ الْمُشِیرِ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ مُسْتَنْصِحِکَ ثُمَّ حَقُّ النَّاصِحِ لَکَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْکَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْکَ ثُمَّ حَقُّ سَائِلِکَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ سَأَلْتَهُ ثُمَّ حَقُّ مَنْ جَرَی لَکَ عَلَی یَدَیْهِ مَسَاءَةٌ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَسَرَّةٌ بِذَلِکَ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ عَنْ تَعَمُّدٍ مِنْهُ أَوْ غَیْرِ تَعَمُّدٍ مِنْهُ ثُمَّ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِکَ عَامَّةً ثُمَّ حَقُّ أَهْلِ الذِّمَّةِ ثُمَّ الْحُقُوقُ الْحَادِثَةُ بِقَدْرِ عِلَلِ الْأَحْوَالِ وَ تَصَرُّفِ الْأَسْبَابِ فَطُوبَی لِمَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی قَضَاءِ مَا أَوْجَبَ عَلَیْهِ مِنْ حُقُوقِهِ وَ وَفَّقَهُ وَ سَدَّدَهُ بدان که خدا را بر تو حقوقی است که تو را در هر جنبش و آرامش و هر جا باشی فرا گرفته‏اند، و در هر اندامی بچرخانی و هر ابزاری بگردانی، بعضی از حقوق بر بعضی بزرگترند. بزرگترین حقوقی که خدا بر تو واجب کرده حق او است تبارک و تعالی که آن پایه همه حقوق است و همه از آن بازگرفته شوند، آنگاه واجب نموده برای تو بر عهده تو از سر تا قدمت با اعضای مختلفت حقوقی را؛ برای دیده‌ات بر تو حقی است و برای گوشت بر تو حقی است؛ زبانت به تو حق دارد و دستت به تو حق دارد و پایت به تو حق دارد و شکمت به تو حق دارد و فَرْجت به تو حق دارد، این هفت عضو تو است که با آنها کار کنی. سپس خدا عز و جل حقی هم برای هر کار تو بر تو قرار داده، نمازت بر تو حقی دارد و روزه‏ات بر تو حقی دارد و زکاتت بر تو حقی دارد و قربانی‌ات بر تو حقی دارد و کارهایت بر تو حقی دارند. سپس دائره حق از تو به دیگران رسد که بر تو حق واجب دارند، و واجب‌ترین همه این حقوق بر تو حق پیشوایان تو است و سپس حقوق رعیتت و سپس حقوق خویشانت. این‌ها حقوقی است و حقوقی هم از آنها منشعب گردد، و حق پیشوایان که بر تو است سه گونه است واجب‌ترشان حق سلطانست که تدبیر کار تو به دست اوست؛ سپس حق آموزگار و سپس حق آقائی که مالک تو است، هر تدبیرکننده و سرپرستی پیشوا است حقوق زیر دست هم بر سه گونه است؛ حق زیر دست حکومت تو و سپس حق شاگرد و دانشجوی تو زیرا نادان زیر دست و رعیتِ دانا است، و حق زیر دستی که صاحب اختیار او هستی مانند زوجه و مملوک و حقوق خویشان فراوان است و پیوسته به اندازه پیوستگی رحم در خویشی، واجب‌تر همه بر تو حق مادر تو است و سپس حق پدر تو و سپس حق فرزندانت، سپس حق برادرت، سپس به ترتیب هر خویشی که نزدیک‌تر است، سپس حق آزادکننده و ولیِّ نعمت تو، سپس حق آزادشده‏ات که ولیِّ نعمت اوئی، سپس حق هر که به تو احسان کرده، سپس حق اذان‌گوی نمازت، سپس حق پیش‌نمازت، سپس حق همنشین تو، سپس حق همسایه‏ات، سپس حق شریکت سپس حق مالت، سپس حق بدهکارت، سپس حق بستانکارت، سپس حق رفیق معاشرت، سپس حق مدعی بر تو، سپس حق کسی که به او ادعا داری، سپس حق مشورت کننده با تو، سپس حق آنکه با او مشورت کنی‏. سپس حق اندرزجویت، سپس حق بزرگ‌تر از تو، سپس حق خردسال‌تر از تو، سپس حق سائل از تو، سپس حق کسی که از او سؤال کنی، سپس حق کسی که به تو بدی کرده به گفته یا کرده یا به شادی کردن علیه تو به گفتار یاکردار، به تعمد یا غیر تعمد، سپس حق همه هم‌کیشانت، سپس حق کافران ذمی، سپس حقوقی که در تغییر احوال و به اسباب پدید آیند، خوشا بر کسی که خدایش یاری دهد تا هر حقی بر او واجب کرده ادا کند و او را توفیق دهد و نگهدارد.
فَأَمَّا حَقُّ اللَّهِ الْأَکْبَرُ فَأَنَّکَ تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ بِإِخْلَاصٍ جَعَلَ لَکَ عَلَی نَفْسِهِ أَنْ یَکْفِیَکَ أَمْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْهَا

وَ أَمَّا حَقُّ نَفْسِکَ عَلَیْکَ فَأَنْ تَسْتَوْفِیَهَا فِی طَاعَةِ اللَّهِ فَتُؤَدِّیَ إِلَی لِسَانِکَ حَقَّهُ وَ إِلَی سَمْعِکَ حَقَّهُ وَ إِلَی بَصَرِکَ حَقَّهُ وَ إِلَی یَدِکَ حَقَّهَا وَ إِلَی رِجْلِکَ حَقَّهَا وَ إِلَی بَطْنِکَ حَقَّهُ وَ إِلَی فَرْجِکَ حَقَّهُ وَ تَسْتَعِینَ بِاللَّهِ عَلَی ذَلِکَ وَ أَمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فَإِکْرَامُهُ عَنِ الْخَنَی وَ تَعْوِیدُهُ الْخَیْرَ وَ حَمْلُهُ عَلَی الْأَدَبِ وَ إِجْمَامُهُ إِلَّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفَعَةِ لِلدِّینِ وَ الدُّنْیَا وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَةِ الْقَلِیلَةِ الْفَائِدَةِ الَّتِی لَا یُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلَّةِ عَائِدَتِهَا وَ یُعَدُّ شَاهِدُ الْعَقْلِ وَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِ وَ تَزَیُّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ [وَ] حُسْنُ سِیرَتِهِ فِی لِسَانِهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

۱.اما حق بزرگ‌تر خدا این است که او را بپرستی و چیزی را شریکش ندانی، و چون از روی اخلاص این کار را کردی خدا در عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از آن بخواهی برایت نگهدارد.

۲. حق خودت بر تو این است که کاملا او را در طاعت خدا بگماری، به زبانت حقش را بپردازی و به گوشت حقش را بپردازی و به چشمت حقش را بپردازی و به دست خود حقش را بپردازی و به پایت حقش را بپردازی و حق شکمت را بپردازی و حق فَرْجَت را بپردازی، و از خدا در این کار یاری جویی.

۳. حق زبانت این است که آن را از دشنام ارجمندتر بدانی و به سخن خوب عادتش بدهی و تأدیبش کنی و آن را در کام داری مگر در محل حاجت و برای سود دین و دنیا و آن را از پرگویی و یاوه‏سرایی کم فایده که ایمنی از زیانش نیست و درآمدش کم است مُعاف داری، زبان گواهِ خرد و دلیل بر آن شمرده شود و آراستگی مرد به زیور عقل خوش‏زبانی او است، و هیچ جنبش و توانایی نیست جز به او.

وَ أَمَّا حَقُّ السَّمْعِ فَتَنْزِیهُهُ عَنْ أَنْ تَجْعَلَهُ طَرِیقاً إِلَی قَلْبِکَ إِلَّا لِفُوَّهَةٍ کَرِیمَةٍ تُحْدِثُ فِی قَلْبِکَ خَیْراً أَوْ تَکْسِبُکَ خُلُقاً کَرِیماً فَإِنَّهُ بَابُ الْکَلَامِ إِلَی الْقَلْبِ یُؤَدِّی إِلَیْهِ ضُرُوبُ الْمَعَانِی عَلَی مَا فِیهَا مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ إِلَّا لِمَوْضِعِ عِبْرَةٍ تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً فَإِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الِاعْتِبَارِ وَ أَمَّا حَقُّ رِجْلَیْکَ فَأَنْ لَا تَمْشِیَ بِهِمَا إِلَی مَا لَا یَحِلُّ لَکَ وَ لَا تَجْعَلَهَا مَطِیَّتَکَ فِی الطَّرِیقِ الْمُسْتَخِفَّةِ بِأَهْلِهَا فِیهَا فَإِنَّهَا حَامِلَتُکَ وَ سَالِکَةٌ بِکَ مَسْلَکَ الدِّینِ وَ السَّبْقِ لَکَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۴. حق گوش پاک داشتن او است از اینکه راه دلت باشد مگر برای خبر خوبی که در دلت خیر پدید کند یا خُلق کریمت نصیب کند زیرا گوش دروازه دل است، هر نوع معنی خوب یا بدی را بآن می‌رساند. و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم.

۵. و اما حق چشمت این است که از هر چه روا نیست آن را بپوشانی و مبتذلش نسازی مگر برای محل عبرت‌آوری که از آن بینا شوی یا دانشی به دست آوری زیرا دیده وسیله عبرت است.

۶. و اما حق دو پایت این است که با آنها بجایی که روا نیست نروی و آنها را براهی که باعث سبکی راهرو است نکشانی زیرا آنها تو را حمل می‌کنند و تو را به راه دین می‌برند و پیش می‌اندازند و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ یَدِکَ فَأَنْ لَا تَبْسُطَهَا إِلَی مَا لَا یَحِلُّ لَکَ فَتَنَالَ بِمَا تَبْسُطُهَا إِلَیْهِ مِنَ اللَّهِ الْعُقُوبَةَ فِی الْآجِلِ وَ مِنَ النَّاسِ بِلِسَانِ اللَّائِمَةِ فِی الْعَاجِلِ وَ لَا تَقْبِضَهَا مِمَّا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهَا وَ لَکِنْ تُوَقِّرُهَا بِهِ تَقْبِضُهَا عَنْ کَثِیرٍ مِمَّا لَا یَحِلُّ لَهَا وَ تَبْسُطُهَا بِکَثِیرٍ مِمَّا لَیْسَ عَلَیْهَا فَإِذَا هِیَ قَدْ عُقِلَتْ وَ شُرِّفَتْ فِی الْعَاجِلِ وَجَبَ لَهَا حُسْنُ الثَّوَابِ مِنَ اللَّهِ فِی الْآجِلِ

وَ أَمَّا حَقُّ بَطْنِکَ فَأَنْ لَا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِقَلِیلٍ مِنَ الْحَرَامِ وَ لَا لِکَثِیرٍ وَ أَنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِی الْحَلَالِ وَ لَا تُخْرِجَهُ مِنْ حَدِّ التَّقْوِیَةِ إِلَی حَدِّ التَّهْوِینِ وَ ذَهَابِ الْمُرُوَّةِ فَإِنَّ الشِّبَعَ الْمُنْتَهِیَ بِصَاحِبِهِ إِلَی التُّخَمِ مَکْسَلَةٌ وَ مَثْبَطَةٌ وَ مَقْطَعَةٌ عَنْ کُلِّ بِرٍّ وَ کَرَمٍ وَ إِنَّ الرأی [الرِّیَّ الْمُنْتَهِیَ بِصَاحِبِهِ إِلَی السُّکْرِ مَسْخَفَةٌ وَ مَجْهَلَةٌ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْمُرُوَّةِ وَ أَمَّا حَقُّ فَرْجِکَ فَحِفْظُهُ مِمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ وَ الِاسْتِعَانَةُ عَلَیْهِ بِغَضِّ الْبَصَرِ فَإِنَّهُ مِنْ أَعْوَنِ الْأَعْوَانِ وَ ضَبْطُهُ إِذَا هَمَّ بِالْجُوعِ وَ الظَّمَإِ وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ التَّهَدُّدِ لِنَفْسِکَ بِاللَّهِ وَ التَّخْوِیفِ لَهَا بِهِ وَ بِاللَّهِ الْعِصْمَةُ وَ التَّأْیِیدُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِهِ ثُمَّ حُقُوقُ الْأَفْعَالِ

۷. و اما حق دست تو این است که آن را به ناروا دراز نکنی تا به دست‌اندازی بدان گرفتار عقوبت آخرت خدا شوی و گرفتار سرزنش مردم در دنیا و آن را از کاری که به تو واجب کرده نبندی ولی آن را احترام کنی به اینکه از محرمات بسیارش ببندی و بسیاری از آنچه هم که بر او واجب نیست به کار اندازی و چون دست تو در این دنیا از حرام باز ایستاد و خود را شریف داشت یا با عقل و شرافت بکار رفت در آخرت ثواب خوب دارد.

۸. و اما حق شکمت این است که آن را ظرف کم و یا بیش از حرام نکنی و از حلال هم به اندازه‏اش بدهی و از حد تقویت به حد شکم‌خوارگی و بی‌مروتی نرسانی، و هر گاه گرفتار گرسنگی و تشنگی شد او را ضبط کنی زیرا سیری بی اندازه شکم را بیاشوبد و کسالت آورد که مایه باز ماندن و دور شدن از هر کار نیک و ارجمند است، و نوشابه‏ای که صاحبش را مست سازد مایه سبکسری و نادانی کردن و بی‌مروتی است.

۹. و اما حق فَرجت نگهداری آنست از آنچه حلال نیست برایت و کمک گرفتن بر آنست به چشم‌پوشی از نامحرم؛ زیرا که آن بهتر یاور است، و نیز با بسیار یاد مرگ کردن و خود را تهدید نمودن از خوف خدا، و از خدا است عصمت و تأیید و جنبش و توانی نیست جز به او.

فَأَمَّا حَقُّ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَی اللَّهِ وَ أَنَّکَ قَائِمٌ بِهَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِکَ کُنْتَ خَلِیقاً أَنْ تَقُومَ فِیهَا مَقَامَ الذَّلِیلِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الْخَائِفِ الرَّاجِی الْمِسْکِینِ الْمُتَضَرِّعِ الْمُعَظِّمِ مَنْ قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ بِالسُّکُونِ وَ الْإِطْرَاقِ وَ خُشُوعِ الْأَطْرَافِ وَ لِینِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ الْمُنَاجَاةِ لَهُ فِی نَفْسِهِ وَ الطَّلَبِ إِلَیْهِ فِی فَکَاکِ رَقَبَتِکَ الَّتِی أَحَاطَتْ بِهَا خَطِیئَتُکَ وَ اسْتَهْلَکَتْهَا ذُنُوبُکَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ الصَّوْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ عَلَی لِسَانِکَ وَ سَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ وَ فَرْجِکَ وَ بَطْنِکَ لِیَسْتُرَکَ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ هَکَذَا جَاءَ فِی الْحَدِیثِ الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ فَإِنْ سَکَنَتْ أَطْرَافُکَ فِی حَجَبَتِهَا رَجَوْتَ أَنْ تَکُونَ مَحْجُوباً وَ إِنْ أَنْتَ تَرَکْتَهَا تَضْطَرِبُ فِی حِجَابِهَا وَ تَرْفَعُ جَنَبَاتِ الْحِجَابِ فَتَطَّلِعُ إِلَی مَا لَیْسَ لَهَا بِالنَّظْرَةِ الدَّاعِیَةِ لِلشَّهْوَةِ وَ الْقُوَّةِ الْخَارِجَةِ عَنْ حَدِّ التَّقِیَّةِ لِلَّهِ لَمْ یُؤْمَنْ أَنْ تَخْرِقَ الْحِجَابَ وَ تَخْرُجَ مِنْهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ الصَّدَقَةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا ذُخْرُکَ عِنْدَ رَبِّکَ وَ وَدِیعَتُکَ الَّتِی لَا تَحْتَاجُ إِلَی الْإِشْهَادِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِکَ کُنْتَ بِمَا اسْتَوْدَعْتَهُ سِرّاً أَوْثَقَ بِمَا اسْتَوْدَعْتَهُ عَلَانِیَةً وَ کُنْتَ جَدِیراً أَنْ تَکُونَ أَسْرَرْتَ إِلَیْهِ أَمْراً أَعْلَنْتَهُ وَ کَانَ الْأَمْرُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ فِیهَا سِرّاً عَلَی کُلِ حَالٍ وَ لَمْ یَسْتَظْهِرْ عَلَیْهِ فِیمَا اسْتَوْدَعْتَهُ مِنْهَا إِشْهَادَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ عَلَیْهِ بِهَا کَأَنَّهَا أَوْثَقُ فِی نَفْسِکَ وَ کَأَنَّکَ لَا تَثِقُ بِهِ فِی تَأْدِیَةِ وَدِیعَتِکَ إِلَیْکَ ثُمَّ لَمْ تَمْتَنَّ بِهَا عَلَی أَحَدٍ لِأَنَّهَا لَکَ فَإِذَا امْتَنَنْتَ بِهَا لَمْ تَأْمَنْ أَنْ یکون [تَکُونَ بِهَا مِثْلَ تَهْجِینِ حَالِکَ مِنْهَا إِلَی مَنْ مَنَنْتَ بِهَا عَلَیْهِ لِأَنَّ فِی ذَلِکَ دَلِیلًا عَلَی أَنَّکَ لَمْ تُرِدْ نَفْسَکَ بِهَا وَ لَوْ أَرَدْتَ نَفْسَکَ بِهَا لَمْ تَمْتَنَّ بِهَا عَلَی أَحَدٍ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۱۰. و اما حق نماز این است که بدانی نماز ورود به درگاه خدا است و تو در نماز برابر خدا می‌ایستی و چون بدین عقیده‏مند باشی شایسته است که چون بنده ذلیل در نماز بایستی که راغب و راهب و خائف و امیدوار و گدا و زاری کن است و آنچه که برابرش ایستاده به وسیله آرامی و سربزیری و خشوع اعضاء و فروتنی تعظیم می‌کند و از دل به خوبی با او راز می‌گوید و می‌خواهد که گردن او را از زیر بار خطاها که تو را فرا گرفتند و گناهانی که به پرتگاه نابودیت کشاند آزاد کند، و لا قوة الا باللَّه.

۱۱. و اما حق روزه آنست که بدانی روزه پرده‌ای ست که خدا بر زبان و گوش و چشم و فرج و شکمت افکند تا تو را از آتش دوزخ حفظ کند و همچنین در حدیث آمده که «روزه سپری است از دوزخ» و اگر اعضایت در پس پرده آن آرامند امیدواری که محفوظ شوی و اگر بگذاری در پرده خود پریشانی کنند و اطراف آن را به کنار زنی و بدانجا که نباید سرکشی نگاه شهوت‌خیز و پیروی خارج از حد خودداری داشته باشی در امان نیستی که پرده دریده شود و از آن به در شوی. و لا قوة الا باللَّه.

۱۲. و اما حق صدقه این است که بدانی این صدقه پس‌انداز تو است نزد پروردگارت و امانت بی نیاز از گواه تو است و چون بدین عقیده‏مند شوی بدان چه در نهانی بسپاری بیشتر اعتماد داری تا به آنچه آشکار باشد و تو را سزد که به خدا نهانی بسپاری هر چه را خواهی عیان کنی و این راز میان تو و او باشد در هر حال و در آنچه به او سپاری از گواهی گوش‌ها و دیده‌ها علیه او پشتیبانی نخواهی بحساب اینکه به این‌ها بیشتر اعتماد داری نه به حساب اینکه در پرداخت سپرده به خدا اعتماد نداری، سپس به صدقه خود بر احدی منت منه زیرا که آن برای تو است و اگر بدان منت نهی در امان نیستی که به روز همان کسی گرفتار شوی که بدو منت نهادی زیرا این خود دلیل است که تو آن را برای خود نخواستی و اگر برای خود می‌خواستی بر احدی بدان منت نمی‌نهادی. و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ الْهَدْیِ فَأَنْ تُخْلِصَ بِهَا الْإِرَادَةَ إِلَی رَبِّکَ وَ التَّعَرُّضَ لِرَحْمَتِهِ وَ قَبُولِهِ وَ لَا تُرِدْ عُیُونَ النَّاظِرِینَ دُونَهُ فَإِذَا کُنْتَ کَذَلِکَ لَمْ تَکُنْ مُتَکَلِّفاً وَ لَا مُتَصَنِّعاً وَ کُنْتَ إِنَّمَا تَقْصِدُ إِلَی اللَّهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یُرَادُ بِالْیَسِیرِ وَ لَا یُرَادُ بِالْعَسِیرِ کَمَا أَرَادَ بِخَلْقِهِ التَّیْسِیرَ وَ لَمْ یُرِدْ بِهِمُ التَّعْسِیرَ وَ کَذَلِکَ التَّذَلُّلُ أَوْلَی بِکَ مِنَ التَّدَهْقُنِ لِأَنَّ الْکُلْفَةَ وَ الْمَئُونَةَ فِی الْمُتَدَهْقِنِینَ فَأَمَّا التَّذَلُّلُ وَ التَّمَسْکُنُ فَلَا کُلْفَةَ فِیهِمَا وَ لَا مَئُونَةَ عَلَیْهِمَا لِأَنَّهُمَا الْخِلْقَةُ وَ هُمَا مَوْجُودَانِ فِی الطَّبِیعَةِ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

ثُمَّ حُقُوقُ الْأَئِمَّةِ فَأَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالسُّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّکَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَةً وَ أَنَّهُ مُبْتَلًی فِیکَ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ عَلَیْکَ مِنَ السُّلْطَانِ وَ أَنْ تُخْلِصَ لَهُ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَنْ لَا تُمَاحِکَهُ وَ قَدْ بُسِطَتْ یَدُهُ عَلَیْکَ فَتَکُونَ سَبَبَ هَلَاکِ نَفْسِکَ وَ هَلَاکِهِ وَ تَذَلَّلْ وَ تَلَطَّفْ لِإِعْطَائِهِ مِنَ الرِّضَی مَا یَکُفُّهُ عَنْکَ وَ لَا یُضِرُّ بِدِینِکَ وَ تَسْتَعِینُ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ بِاللَّهِ وَ لَا تُعَازِّهِ وَ لَا تُعَانِدْهُ فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ عَقَقْتَهُ وَ عَقَقْتَ نَفْسَکَ فَعَرَّضْتَهَا لِمَکْرُوهِهِ وَ عَرَّضْتَهُ لِلْهَلَکَةِ فِیکَ وَ کُنْتَ خَلِیقاً أَنْ تَکُونَ مُعِیناً لَهُ عَلَی نَفْسِکَ وَ شَرِیکاً لَهُ فِیمَا أَتَی إِلَیْکَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَّعْظِیمُ لَهُ وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَیْهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ عَلَی نَفْسِکَ فِیمَا لَا غِنَی بِکَ عَنْهُ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنْ تُفَرِّغَ لَهُ عَقْلَکَ وَ تُحَضِّرَهُ فَهْمَکَ وَ تُذَکِّیَ لَهُ قَلْبَکَ وَ تُجَلِّیَ لَهُ بَصَرَکَ بِتَرْکِ اللَّذَّاتِ وَ نَقْضِ الشَّهَوَاتِ وَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّکَ فِیمَا أَلْقَی رَسُولُهُ إِلَی مَنْ لَقِیَکَ مِنْ أَهْلِ الْجَهْلِ فَلَزِمَکَ حُسْنُ التَّأْدِیَةِ عَنْهُ إِلَیْهِمْ وَ لَا تَخُنْهُ فِی تَأْدِیَةِ رِسَالَتِهِ وَ الْقِیَامِ بِهَا عَنْهُ إِذَا تَقَلَّدْتَهَا وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۱۳. حق قربانی اینست که با قصد خالص برای پروردگارت باشد و تنها بمنظور رحمت او و قبول او باشد و برای جلب نظر مردم نباشد، و اگر چنین باشی خود فروش و ظاهر ساز نیستی و همانا قصد خدا را داری، و بدان که با آنچه میسور است باید خدا را خواست نه بدان چه دشوار است چنانچه خدا هم بخلق خود تکلیف آسان کرده و تکلیف دشوار نکرده، و همچنین فروتنی برای تو اولی است از خودنمائی و خان منشی زیرا خانها هستند که خود فروشی و پر خرجی میکنند و اما فروتنی و درویش مآبی نه کلفت دارد و نه خرج زیرا موافق سرشت آفرینشند و در طبیعت مخلوقند. و لا قوة الا باللَّه.‏

۱۴. و اما حق پیشوای حکومت بر تو اینست که بدانی تو برای او وسیله آزمایش شدی و او هم بتو گرفتار است بخاطر تسلطی که خدایش بتو داده و باید خیرخواه او باشی و با او در نیفتی زیرا که بر تو نفوذ دارد و سبب هلاک خود و او گردی و خوار شوی و برای او فروتنی و نرمش کن تا آنجا که رضایت او را باندازه ای که زیانش بتو نرسد بدست آری و زیان بدین تو نرسد و در این باره از خدا یاری جوئی و با او مبارزه و عناد نکنی زیرا اگر چنین کردی او را و خود را ناسپاسی کردی و خود را ببدی کشاندی و او را هم از جهت خود به هلاکت رساندی و تو سزاواری که کمک او شمرده شوی بر ضرر خود و شریک او باشی در هر چه با تو کند، و لا قوة الا باللَّه.

۱۵. و اما حق پدرِ علمی تو و استادت تعظیم او و احترام مجلس او است که خوب به او گوش کنی و بدو رو کنی و به او یاری دهی برای خودت تا آنچه را نیاز داری به تو بیاموزد باینکه عقل خود را خاص او سازی و فهم و هوشت را باو پردازی و دل خود را بدو دهی و خوب چشمت را باو اندازی بسبب ترک لذات و صرف نظر نمودن و کم کردن از شهوات. و بدان که این که در هر چه بتو آموزد باید رسول او باشی و آن را بنادانان برسانی و بر تو لازم است که این رسالت را بخوبی از طرف او ادا کنی و در ادایش خیانت نورزی و خوب بآن بپردازی که عهده دار هستی، و لا حول و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْمِلْکِ فَنَحْوٌ مِنْ سَائِسِکَ بِالسُّلْطَانِ إِلَّا أَنَّ هَذَا یَمْلِکُ مَا لَا یَمْلِکُهُ ذَاکَ تَلْزَمُکَ طَاعَتُهُ فِیمَا دَقَّ وَ جَلَّ مِنْکَ إِلَّا أَنْ تُخْرِجَکَ مِنْ وُجُوبِ حَقِّ اللَّهِ فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ یَحُولُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ حَقِّهِ وَ حُقُوقِ الْخَلْقِ فَإِذَا قَضَیْتَهُ رَجَعْتَ إِلَی حَقِّهِ فَتَشَاغَلْتَ بِهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

ثُمَّ حُقُوقُ الرَّعِیَّةِ فَأَمَّا حُقُوقُ رَعِیَّتِکَ بِالسُّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّکَ إِنَّمَا اسْتَرْعَیْتَهُمْ بِفَضْلِ قُوَّتِکَ عَلَیْهِمْ فَإِنَّهُ إِنَّمَا أَحَلَّهُمْ مَحَلَّ الرَّعِیَّةِ لَکَ ضَعْفُهُمْ وَ ذُلُّهُمْ فَمَا أَوْلَی مَنْ کَفَاکَهُ ضَعْفُهُ وَ ذُلُّهُ حَتَّی صَیَّرَهُ لَکَ رَعِیَّةً وَ صَیَّرَ حُکْمَکَ عَلَیْهِ نَافِذاً لَا یَمْتَنِعُ مِنْکَ بِعِزَّةٍ وَ لَا قُوَّةٍ وَ لَا یَسْتَنْصِرُ فِیمَا تَعَاظَمَهُ مِنْکَ إِلَّا بِاللَّهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْحِیَاطَةِ وَ الْأَنَاةِ وَ مَا أَوْلَاکَ إِذَا عَرَفْتَ مَا أَعْطَاکَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِ هَذِهِ الْعِزَّةِ وَ الْقُوَّةِ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا أَنْ تَکُونَ لِلَّهِ شَاکِراً وَ مَنْ شَکَرَ اللَّهَ أَعْطَاهُ فِیمَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَکَ لَهُمْ قَیِّماً فِیمَا آتَاکَ مِنَ الْعِلْمِ وَ وَلَّاکَ مِنْ خِزَانَةِ الْحِکْمَةِ فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِیمَا وَلَّاکَ اللَّهُ مِنْ ذَلِکَ وَ قُمْتَ بِهِ لَهُمْ مَقَامَ الْخَازِنِ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ لِمَوْلَاهُ فِی عَبِیدِهِ الصَّابِرِ الْمُحْتَسِبِ الَّذِی إِذَا رَأَی ذَا حَاجَةٍ أَخْرَجَ لَهُ مِنَ الْأَمْوَالِ الَّتِی فِی یَدَیْهِ رَاشِداً وَ کُنْتَ لِذَلِکَ آمِلًا مُعْتَقِداً وَ إِلَّا کُنْتَ لَهُ خَائِناً وَ لِخَلْقِهِ ظَالِماً وَ لِسَلَبِهِ وَ غَیْرِهِ مُتَعَرِّضاً

۱۶. و اما حق مالک تو بمانند حق همان پیشوای حکومت تو است جز اینکه مالک اختیار بیشتری نسبت بتو دارد و طاعت آقای مالک در هر کم و بیش بر تو لازمست مگر اینکه بخواهد تو را از حق واجب خدا بیرون برد و میان تو و حق خدا و حقوق خلق حایل شود، و چون حق خدا را ادا کنی نوبت حق مالک می شود و باید بدان مشغول باشی، و لا قوة الا باللَّه.‏

۱۷. و اما حقوق رعیت تو در حکومت بر آنها این است که بدانی همانا تو با نیروی فزون خود آنها را زیر رعیت گرفتی و همانا ناتوانی و زبونیشان آنها را رعیت تو کرده پس چه سزاوار است کسی که ضعف و ذلت او ترا بی نیاز ساخته از او که او را رعیت و زیردست تو ساخته و حکم تو را بر او نافذ کرده تا بعزت و نیروی خود در برابر تو نتواند ایستاد و بر آنچه اش از تو بزرگ و ناگوار آید جز [بخدا] بترحم و حمایت و صبر و انتظار یاری نجوید. و چه اندازه برای تو سزاوار است که چون بفهمی چه چیز خدا بتو داده از فزونی این عزت و نیروئی که بوسیله آن غلبه کردی بر دیگران که برای خدا شکر کنی و هر که شکر نعمت خدا کند به او نعمت بیشتری عطا کند و لا قوة الا باللَّه.

۱۸. و اما حق زیر دست علمی و شاگردت اینست که بدانی خدا به وسیله علمی که به تو داده و خزانه حکمتی که بتو سپرده تو را سرپرست شاگردانت ساخته و اگر در این سرپرستی که خدایت داده خوب کار کنی و بجای یک خزانه دار مهربان و خیرخواه مولا باشی نسبت به بنده هایش که صابر و خدا خواه است وقتی نیازمندی بیند از اموالی که بدست او است باو بدهد، سرپرست درستی باشی و خادم با ایمانی هستی و گر نه بخدا خائن و بخلقش ظالمی و متعرض سلب او (این نعمت را از تو) و عزتش شده‌ای.

وَ أَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِمِلْکِ النِّکَاحِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ جَعَلَهَا سَکَناً وَ مُسْتَرَاحاً وَ أُنْساً وَ وَاقِیَةً وَ کَذَلِکَ کُلُّ أَحَدٍ مِنْکُمَا یَجِبُ أَنْ یَحْمَدَ اللَّهَ عَلَی صَاحِبِهِ وَ یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ نِعْمَةٌ مِنْهُ عَلَیْهِ وَ وَجَبَ أَنْ یُحْسِنَ صُحْبَةَ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ یُکْرِمَهَا وَ یَرْفُقَ بِهَا وَ إِنْ کَانَ حَقُّکَ عَلَیْهَا أَغْلَظَ وَ طَاعَتُکَ لَهَا أَلْزَمَ فِیمَا أَحْبَبْتَ وَ کَرِهْتَ مَا لَمْ تَکُنْ مَعْصِیَةً فَإِنَّ لَهَا حَقَّ الرَّحْمَةِ وَ الْمُؤَانَسَةِ وَ مَوْضِعُ السُّکُونِ إِلَیْهَا قَضَاءُ اللَّذَّةِ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ ذَلِکَ عَظِیمٌ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِمِلْکِ الْیَمِینِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ خَلْقُ رَبِّکَ وَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ وَ أَنَّکَ تَمْلِکُهُ لَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ دُونَ اللَّهِ وَ لَا خَلَقْتَ لَهُ سَمْعاً وَ لَا بَصَراً وَ لَا أَجْرَیْتَ لَهُ رِزْقاً وَ لَکِنَّ اللَّهَ کَفَاکَ ذَلِکَ بِمَنْ سَخَّرَهُ لَکَ وَ ائْتَمَنَکَ عَلَیْهِ وَ اسْتَوْدَعَکَ إِیَّاهُ لِتَحْفَظَهُ فِیهِ وَ تَسِیرَ فِیهِ بِسِیرَتِهِ فَتُطْعِمَهُ مِمَّا تَأْکُلُ وَ تُلْبِسَهُ مِمَّا تَلْبَسُ وَ لَا تُکَلِّفَهُ مَا لَا یُطِیقُ فَإِنْ کَرِهْتَهُ خَرَجْتَ إِلَی اللَّهِ مِنْهُ وَ اسْتَبْدَلْتَ بِهِ وَ لَمْ تُعَذِّبْ خَلْقَ اللَّهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ الرَّحِمِ فَحَقُّ أُمِّکَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا حَمَلَتْکَ حَیْثُ لَا یَحْمِلُ أَحَدٌ أَحَداً وَ أَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا یُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ أَنَّهَا وَقَتْکَ بِسَمْعِهَا وَ بَصَرِهَا وَ یَدِهَا وَ رِجْلِهَا وَ شَعْرِهَا وَ بَشَرِهَا وَ جَمِیعِ جَوَارِحِهَا مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِکَ فَرِحَةً موبلة [مُؤَمِّلَةً مُحْتَمِلَةً لِمَا فِیهِ مَکْرُوهُهَا وَ ألمه و ثقله و غمه [أَلَمُهَا وَ ثِقْلُهَا وَ غَمُّهَا حَتَّی دَفَعَتْهَا عَنْکَ یَدُ الْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْکَ إِلَی الْأَرْضِ فَرَضِیَتْ أَنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِیَ وَ تَکْسُوَکَ وَ تَعْرَی وَ تُرْوِیَکَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحَی وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِهَا وَ تُلَذِّذَکَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِهَا وَ کَانَ بَطْنُهَا لَکَ وِعَاءً وَ حِجْرُهَا لَکَ حِوَاءً وَ ثَدْیُهَا لَکَ سِقَاءً وَ نَفْسُهَا لَکَ وِقَاءً تُبَاشِرُ حَرَّ الدُّنْیَا وَ بَرْدَهَا لَکَ وَ دُونَکَ فَتَشْکُرُهَا عَلَی قَدْرِ ذَلِکَ وَ لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِیقِهِ

۱۹. و أما حق زیر دست زناشوئی تو که همسر تو است اینست که بدانی خدا او را آرامش جان و راحت باش توان و انیس و نگهدار تو ساخته و نیز هر کدام از شما زن و شوهر باید به نعمت وجود همسرش حمد کند و بداند که این نعمت خدا است که به او داده، و لازم است که با نعمت خدا خوش‌رفتاری کند و آن را گرامی دارد و با او بسازد، و گر چه حق تو بر زنت سخت‏تر و طاعت تو بر او لازم‌تر است ــ نسبت به هر خواه و نخواه تو ــ تا آنجا که گناه نباشد ولی آن زن هم حق دلنوازی و اُنس و حفظ مقام آسایش در دامن او را دارد برای کامیابی و لذت‌جوئی که باید انجام شود و این خود حق بزرگی است. و لا قوة الا باللَّه.

۲۰. و اما حق زیر دستی که مملوک است این است که بدانی او هم آفریده پروردگار تو است و گوشت و خون تو است و تو اختیاردار او شدی نه اینکه در برابر خدا او را آفریدی و نه اینکه گوش و چشم به او دادی و نه اینکه روزی‌بخشِ او هستی، بلکه خدا است که همه اینها را کفایت کرده برای کسی که تو را بر او مسخر ساخته و تو را بر او امین کرده و او را بتو سپرده تا وی را در باره او مراعات کنی و به روش او با وی رفتار کنی، پس باید از هر چه خود میخوری بدو بخورانی و از هر چه پوشی بدو بپوشانی و باو تکلیف بیش از توان او نکنی و اگرش نخواستی خود را از مسئولیت الهی نسبت باو بیرون بَری و با دیگری عوضش کنی و خلق خدا را شکنجه و آزار نکنی، و لا قوة الا باللَّه.

۲۱. و أما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه دلش به و خورانیده که احدی از آن به دیگری نخوراند، و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه اعضایش نگهداری کرده و بدین فداکاری خرّم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او بر آورده تو را بروی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن تو را به نعمت اندر سازد و با بی‌خوابیِ خود تو را به خواب کند، شکمش ظرفِ وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فدای تو و به خاطر تو و به حساب تو گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.

وَ أَمَّا حَقُّ أَبِیکَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ أَصْلُکَ وَ أَنَّکَ فَرْعُهُ وَ أَنَّکَ لَوْلَاهُ لَمْ تَکُنْ فَمَهْمَا رَأَیْتَ فِی نَفْسِکَ مِمَّا یُعْجِبُکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَبَاکَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیْکَ فِیهِ وَ احْمَدِ اللَّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلَی قَدْرِ ذَلِکَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِکَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ مِنْکَ وَ مُضَافٌ إِلَیْکَ فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا بِخَیْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّکَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّیتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَی رَبِّهِ وَ الْمَعُونَةِ لَهُ عَلَی طَاعَتِهِ فِیکَ وَ فِی نَفْسِهِ فَمُثَابٌ عَلَی ذَلِکَ وَ مُعَاقَبٌ فَاعْمَلْ فِی أَمْرِهِ عَمَلَ الْمُتَزَیِّنِ بِحُسْنِ أَثَرِهِ عَلَیْهِ فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا الْمُعَذِّرِ إِلَی رَبِّهِ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ بِحُسْنِ الْقِیَامِ عَلَیْهِ وَ الْأَخْذِ لَهُ مِنْهُ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ أَخِیکَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ یَدُکَ الَّتِی تَبْسُطُهَا وَ ظَهْرُکَ الَّذِی تَلْتَجِی إِلَیْهِ وَ عِزُّکَ الَّذِی تَعْتَمِدُ عَلَیْهِ وَ قُوَّتُکَ الَّتِی تَصُولُ بِهَا فَلَا تَتَّخِذْهُ سِلَاحاً عَلَی مَعْصِیَةِ اللَّهِ وَ لَا عُدَّةً لِلظُّلْمِ بِخَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَدَعْ نُصْرَتَهُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَی عَدُوِّهِ وَ الْحَوْلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ شَیَاطِینِهِ وَ تَأْدِیَةَ النَّصِیحَةِ إِلَیْهِ وَ الْإِقْبَالَ عَلَیْهِ فِی اللَّهِ فَإِنِ انْقَادَ لِرَبِّهِ وَ أَحْسَنَ الْإِجَابَةَ لَهُ وَ إِلَّا فَلْیَکُنِ اللَّهُ آثَرَ عِنْدَکَ وَ أَکْرَمَ عَلَیْکَ مِنْهُ

۲۲. و أما حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری و خدا را سپاس‌گزار و بهمان اندازه شکر کن، و لا قوة الا باللَّه.

۲۳. و أما حق فرزندت بدان که او از تو است و در این دنیا بتو وابسته است خوب باشد یا بد و تو مسئولی از سرپرستی او با پرورش خوب و رهنمائی او بپروردگارش و کمک او بطاعت وی در باره خودت و در باره خودش و بر عمل او ثواب بری و در صورت تقصیر کیفر شوی پس در باره او کاری کن که در دنیا حسن أثر داشته باشد و خود را بآن آراسته کنی و در نزد پروردگارش نسبت باو معذور باشی بسبب سرپرستی خوبی که از او کردی و نتیجه الهی که از او گرفتی، و لا قوة الا باللَّه.

۲۴. و أما حق برادرت بدان که او دست تو است که با آن کار می‌کنی و پشت تو است که به او پناه می‌بری و عزت تو است که به او اعتماد داری و نیروی تو است که با آن یورش بری، مبادا او را ساز و برگ نافرمانی خدا بدانی و نیز وسیله ظلم به حق خدا، و او را در باره خودش یار باش و در برابر دشمنش کمک کار، و میان او و شیاطینش حائل شو و حق اندرز او را بجای آور و باو رو کن برای رضای خدا اگر منقاد پروردگارش شد و بخوبی از او پذیرا گردید و گر نه خدا نزد تو مقدم باشد و از اویش گرامیتر بدار.

وَ أَمَّا حَقُّ الْمُنْعِمِ عَلَیْکَ بِالْوَلَاءِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ أَنْفَقَ فِیکَ مَالَهُ وَ أَخْرَجَکَ مِنْ ذُلِّ الرِّقِّ وَ وَحْشَتِهِ إِلَی عِزِّ الْحُرِّیَّةِ وَ أُنْسِهَا وَ أَطْلَقَکَ مِنْ أَسْرِ الْمَلَکَةِ وَ فَکَّ عَنْکَ حَلَقَ الْعُبُودِیَّةِ وَ أَوْجَدَکَ رَائِحَةَ الْعِزِّ وَ أَخْرَجَکَ مِنْ سِجْنِ الْقَهْرِ وَ دَفَعَ عَنْکَ الْعُسْرَ وَ بَسَطَ لَکَ لِسَانَ الْإِنْصَافِ وَ أَبَاحَکَ الدُّنْیَا کُلَّهَا فَمَلَّکَکَ نَفْسَکَ وَ حَلَّ أَسْرَکَ وَ فَرَّغَکَ لِعِبَادَةِ رَبِّکَ وَ احْتَمَلَ بِذَلِکَ التَّقْصِیرَ فِی مَالِهِ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَوْلَی الْخَلْقِ بِکَ بَعْدَ أُولِی رَحِمِکَ فِی حَیَاتِکَ وَ مَوْتِکَ وَ أَحَقُّ الْخَلْقِ بِنَصْرِکَ وَ مَعُونَتِکَ وَ مُکَانَفَتِکَ فِی ذَاتِ اللَّهِ فَلَا تُؤْثِرْ عَلَیْهِ نَفْسَکَ مَا احْتَاجَ إِلَیْکَ أَبَدا

وَ أَمَّا حَقُّ مَوْلَاکَ الْجَارِیَةِ عَلَیْهِ نِعْمَتُکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ جَعَلَکَ حَامِیَةً عَلَیْهِ وَ وَاقِیَةً وَ نَاصِراً وَ مَعْقِلًا وَ جَعَلَهُ لَکَ وَسِیلَةً وَ سَبَباً بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ فَبِالْحَرِیِّ أَنْ یَحْجُبَکَ عَنِ النَّارِ فَیَکُونَ فِی ذَلِکَ ثَوَابُکَ مِنْهُ فِی الْآجِلِ وَ یَحْکُمَ لَکَ بِمِیرَاثِهِ فِی الْعَاجِلِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ رَحِمٌ مُکَافَاةً لِمَا أَنْفَقْتَهُ مِنْ مَالِکَ عَلَیْهِ وَ قُمْتَ بِهِ مِنْ حَقِّهِ بَعْدَ إِنْفَاقِ مَالِکَ فَإِنْ لَمْ تَخَفْهُ خِیفَ عَلَیْکَ أَنْ لَا یَطِیبَ لَکَ مِیرَاثُهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ ذِی الْمَعْرُوفِ عَلَیْکَ فَأَنْ تَشْکُرَهُ وَ تَذْکُرَ مَعْرُوفَهُ وَ تَنْشُرَ بِهِ الْقَالَةَ الْحَسَنَةَ وَ تُخْلِصَ لَهُ الدُّعَاءَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّکَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ قَدْ شَکَرْتَهُ سِرّاً وَ عَلَانِیَةً ثُمَّ إِنْ أَمْکَنَکَ مُکَافَاتُهُ بِالْفِعْلِ کَافَأْتَهُ وَ إِلَّا کُنْتَ مُرْصِداً لَهُ مُوَطِّناً نَفْسَکَ عَلَیْهَا

۲۵. و أما حق آقائی که تو را آزاد کرده اینست که بدانی مالش را در راهت خرج کرده و تو را از خواری بندگی و وحشت آن بعزت آزادی و آرامش آن رسانده و از اسیری ملکیت آزادت کرده و حلقه های بندگی را از تو گشوده و نسیم عزت را برایت پدید آورده و از زندان قهرت بدر آورده و جلو سختی تو را بسته و زبان عدالت را بر تو گشوده و همه دنیا را برایت مباح کرده و تو را مالک خود نموده و از اسارت رها کرده و برای عبادت پروردگار فراغت بخشیده و متحمل کسر مال خود شده، پس بدان که او پس از خویشاوندت از همه مردم بتو نزدیکتر است در زندگی و مرگت و سزاوارترین مردم است بیاری و کمک و همکاری تو در راه خدا، پس تا او را نیازیست خود را بر او مقدم مدار.

۲۶. و أما حق آزاد کرده تو اینست که بدانی خدا تو را حمایت کن و یاور و پناهگاهش ساخته و او را وسیله و واسطه میان خودش و تو نموده و سزا است که تو را از دوزخ نجات دهد و این ثواب در آخرت از او برای تو باشد و در دنیا هم میراث او را ببری در صورتی که خویشاوندی ندارد در عوض اینکه مالت را خرج او کردی و بحق او قیام کردی پس از صرف مالت در آزادی او و اگر مراعات او را نکنی بیم آن میرود که میراثش بر تو گوارا نباشد، و لا قوة الا باللَّه.

۲۷. و أما حق کسی که به تو احسان کرده اینست که او را شکر کنی و احسانش را یاد کنی و گفتار خیر در باره او منتشر کنی و میان خود و خدا سبحانه برایش دعاء خالص بکنی زیرا چون این کار را کردی او را در نهان و عیان قدردانی کردی و سپس اگرت میسّر شود به او عوض بدهی و گر نه در صدد آن باشی و خود را بر آن عازم کنی.

وَ أَمَّا حَقُّ الْمُؤَذِّنِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مُذَکِّرُکَ بِرَبِّکَ وَ دَاعِیکَ إِلَی حَظِّکَ وَ أَفْضَلُ أَعْوَانِکَ عَلَی قَضَاءِ الْفَرِیضَةِ الَّتِی افْتَرَضَهَا اللَّهُ عَلَیْکَ فَتَشْکُرَهُ عَلَی ذَلِکَ شُکْرَکَ لِلْمُحْسِنِ إِلَیْکَ وَ إِنْ کُنْتَ فِی بَیْتِکَ مُتَّهَماً لِذَلِکَ لَمْ تَکُنْ لِلَّهِ فِی أَمْرِهِ مُتَّهِماً وَ عَلِمْتَ أَنَّهُ نِعْمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَیْکَ لَا شَکَّ فِیهَا فَأَحْسِنْ صُحْبَةَ نِعْمَةِ اللَّهِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَیْهَا عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ إِمَامِکَ فِی صَلَاتِکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ قَدْ تَقَلَّدَ السِّفَارَةَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ وَ الْوِفَادَةَ إِلَی رَبِّکَ وَ تَکَلَّمَ عَنْکَ وَ لَمْ تَتَکَلَّمْ عَنْهُ وَ دَعَا لَکَ وَ لَمْ تَدْعُ لَهُ وَ طَلَبَ فِیکَ وَ لَمْ تَطْلُبْ فِیهِ وَ کَفَاکَ هَمَّ الْمُقَامِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ الْمَسْأَلَةِ لَهُ فِیکَ وَ لَمْ تَکْفِهِ ذَلِکَ فَإِنْ کَانَ فِی شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ تَقْصِیرٌ کَانَ بِهِ دُونَکَ وَ إِنْ کَانَ آثِماً لَمْ تَکُنْ شَرِیکَهُ فِیهِ وَ لَمْ‌یَکُنْ لَکَ عَلَیْهِ فَضْلٌ فَوَقَی نَفْسَکَ بِنَفْسِهِ وَ وَقَی صَلَاتَکَ بِصَلَاتِهِ فَتَشْکُرُ لَهُ عَلَی ذَلِکَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ الْجَلِیسِ فَأَنْ تُلِینَ لَهُ کَنَفَکَ وَ تُطِیبَ لَهُ جَانِبَکَ وَ تُنْصِفَهُ فِی مجاواة [مُجَارَاةِ اللَّفْظِ وَ لَا تُغْرِقَ فِی نَزْعِ اللَّحْظِ إِذَا لَحَظْتَ وَ تَقْصِدَ فِی اللَّفْظِ إِلَی إِفْهَامِهِ إِذَا لَفَظْتَ وَ إِنْ کُنْتَ الْجَلِیسَ إِلَیْهِ کُنْتَ فِی الْقِیَامِ عَنْهُ بِالْخِیَارِ وَ إِنْ کَانَ الْجَالِسَ إِلَیْکَ کَانَ بِالْخِیَارِ وَ لَا تَقُومَ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۲۸. و أما حق مؤذن اینست که بدانی تو را بیاد پروردگارت می‌آورد و به بهره‌ات دعوت می‌کند و بهترین کمک کاران تو است بر انجام فریضه‌ای که خدا بر تو واجب کرده است. پس او را بر این خدمت مانند کسی که بر تو احسان کرده قدردانی کنی، تو اگر در کار خود درون خانه‌ات به او بدبینی، نباید در کار او که برای خدا است بدبین باشی و باید بدانی که او بی تردید یک نعمت خدا داده است و با نعمت خدا خوش‌رفتاری کن و خدا را در هر حال بر آن حمد کن، و لا قوة الا باللَّه.

۲۹. و أما حق امام جماعت این است که بدانی پیک و سفیر میان تو و خدا است و نماینده تو است به درگاه پروردگارت، او از طرف تو سخنگو است و تو از طرف او سخن نگوئی او برایت دعا کند و تو برای او دعا نکنی و او برای تو خواسته و تو برای او نخواستی، و مهمِّ ایستادن برابر خدا و خواهش کردن از او را برایت کفایت کرده و تو برای او کاری نکردی اگر در اینها تقصیری باشد بگردن او است نه تو، و اگر گناهی کند تو شریک او نیستی و او را بر تو برتری نیست او خود را سپر تو کرده و نمازش را سپر نماز تو کرده و باید برای این قدرش را بدانی، و لا حول و لا قوة الا باللَّه.

۳۰. و أما حق همنشین اینست که او را بخوبی بپذیری و با او خوشامد بگوئی و در گفتگو با او بانصاف رفتار کنی و یکباره دیده از او برنگیری و قصدت از گفتن با او فهماندن او باشد و اگر تو رفتی و همنشین او شدی مختاری که هر گاه نمی‌خواهی برخیزی و اگر او آمده بر تو نشسته اختیار با او است و از جا برنخیز جز باجازه او، و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ الْجَارِ فَحِفْظُهُ غَائِباً وَ کَرَامَتُهُ شَاهِداً وَ نُصْرَتُهُ وَ مَعُونَتُهُ فِی الْحَالَیْنِ جَمِیعاً لَا تَتَبَّعْ لَهُ عَوْرَةً وَ لَا تَبْحَثْ لَهُ عَنْ سَوْأَةٍ لِتَعْرِفَهَا فَإِنْ عَرَفْتَهَا مِنْهُ مِنْ غَیْرِ إِرَادَةٍ مِنْکَ وَ لَا تَکَلُّفٍ کُنْتَ لِمَا عَلِمْتَ حِصْناً حَصِیناً وَ سِتْراً سَتِیراً لَوْ بَحَثَتِ الْأَسِنَّةُ عَنْهُ ضَمِیراً لَمْ تَتَّصِلْ إِلَیْهِ لِانْطِوَائِهِ عَلَیْهِ لَا تَسْتَمِعْ عَلَیْهِ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ لَا تُسْلِمْهُ عِنْدَ شَدِیدَةٍ وَ لَا تَحْسُدْهُ عِنْدَ نِعْمَةٍ تُقِیلُهُ عَثْرَتَهُ وَ تَغْفِرُ زَلَّتَهُ وَ لَا تَذْخَرْ حِلْمَکَ عَنْهُ إِذَا جَهِلَ عَلَیْکَ وَ لَا تَخْرُجْ أَنْ تَکُونَ سِلْماً لَهُ تَرُدُّ عَنْهُ لِسَانَ الشَّتِیمَةِ وَ تُبْطِلُ فِیهِ کَیْدَ حَامِلِ النَّصِیحَةِ وَ تُعَاشِرُهُ مُعَاشَرَةً کَرِیمَةً وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ الصَّاحِبِ فَأَنْ تَصْحَبَهُ بِالْفَضْلِ مَا وَجَدْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ إِلَّا فَلَا أَقَلَّ مِنَ الْإِنْصَافِ وَ أَنْ تُکْرِمَهُ کَمَا یُکْرِمُکَ وَ تَحْفَظَهُ کَمَا یَحْفَظُکَ وَ لَا یَسْبِقَکَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ إِلَی مَکْرُمَةٍ فَإِنْ سَبَقَکَ کَافَأْتَهُ وَ لَا تُقَصِّرَ بِهِ عَمَّا یَسْتَحِقُّ مِنَ الْمَوَدَّةِ تُلْزِمْ نَفْسَکَ نَصِیحَتَهُ وَ حِیَاطَتَهُ وَ مُعَاضَدَتَهُ عَلَی طَاعَةِ رَبِّهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَی نَفْسِهِ فِیمَا یَهُمُّ بِهِ مِنْ مَعْصِیَةِ رَبِّهِ ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِ رَحْمَةً وَ لَا تَکُونُ عَلَیْهِ عَذَاباً وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ الشَّرِیکِ فَإِنْ غَابَ کَفَیْتَهُ وَ إِنْ حَضَرَ سَاوَیْتَهُ لَا تَعْزِمْ عَلَی حُکْمِکَ دُونَ حُکْمِهِ وَ لَا تَعْمَلْ بِرَأْیِکَ دُونَ مُنَاظَرَتِهِ تَحْفَظُ عَلَیْهِ مَالَهُ وَ تَنْفِی عَنْهُ خِیَانَتَهُ فِیمَا عَزَّ أَوْ هَانَ فَإِنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَی الشَّرِیکَیْنِ مَا لَمْ یَتَخَاوَنَا وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۳۱. و أما حق همسایه حفظ او است هر گاه در خانه نباشد و احترام او است در حضور و یاری و کمک باو است در هر حال عیبی از او وارسی نکن و از بدی او کاوش منما که بفهمی و اگر بدی او را فهمیدی بی قصد و رنج باید برای آنچه فهمیدی چون قلعه محکمی باشی و چون پرده ضخیمی تا اگر نیزه ها دلی را برای یافتنش بشکافند بدان نرسند که بر آن پیچیده است، از آنجا که نداند بسخن او گوش مگیر، در سختی او را وامگذار و در نعمت بر او حسد مبر، از لغزشش در گذر و از گناهش صرف نظر کن و اگر بر تو نادانی کرد بردباری کن و بمسالمت با او رفتار کن و زبان دشنام را از او بگردان. و اگر ناصحی با او دغلی کرد جلوگیری کن و با او بخوبی معاشرت کن، و لا قوة الا باللَّه.

۳۲. و أما حق رفیق و همصحبتت اینست که تا توانی باو احسان کنی و اگر نتوانی لا اقل با انصاف باشی و او را باندازه ای که احترامت میکند احترام کنی و چنانت که نگه می دارد نگاهش بداری، و در هیچ کرمی بر تو پیشدستی نکند و اگر پیشدستی کرد باو عوض بدهی و تا آنجا که شایدش در دوستی او کوتاهی مکنی، بر خود لازم دانی که خیر خواه و نگهدار و پشت و پناه او باشی در طاعت پروردگار او و کمک او بر خودش در اینکه قصد نافرمانی پروردگارش را نکند سپس بر او رحمت باشی و عذاب نباشی، و لا قوة الا باللَّه.

۳۳. و أما حق شریک اگر غایب باشد کار او را بکنی و اگر حاضر است با او برابر کار کنی و بنظر و رأی خود بدون مشورت او تصمیم نگیری و مالش را نگهداری و در آن کم یا بیش خیانت نکنی زیرا بما رسیده است که دست خدا بر سر هر دو شریک است تا بهم خیانت نکرده اند، و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ الْمَالِ فَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ إِلَّا مِنْ حِلِّهِ وَ لَا تُنْفِقَهُ إِلَّا فِی حِلِّهِ وَ لَا تُحَرِّفَهُ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا تَصْرِفَهُ عَنْ حَقَائِقِهِ وَ لَا تَجْعَلَهُ إِذَا کَانَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ وَ سَبَباً إِلَی اللَّهِ وَ لَا تُؤْثِرَ بِهِ عَلَی نَفْسِکَ مَنْ لَعَلَّهُ لَا یَحْمَدُکَ وَ بِالْحَرِیِّ أَنْ لَا یُحْسِنَ خِلَافَتَکَ فِی تَرِکَتِکَ وَ لَا یَعْمَلَ فِیهِ بِطَاعَةِ رَبِّکَ فَتَکُونَ مُعِیناً لَهُ عَلَی ذَلِکَ أَوْ بِمَا أَحْدَثَ فِی مَالِکَ أَحْسَنَ نَظَراً لِنَفْسِهِ فَیَعْمَلُ بِطَاعَةِ رَبِّهِ فَیَذْهَبُ بِالْغَنِیمَةِ وَ تَبُوءُ بِالْإِثْمِ وَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ مَعَ التَّبِعَةِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ الْغَرِیمِ الطَّالِبِ لَکَ فَإِنْ کُنْتَ مُوسِراً أَوْفَیْتَهُ وَ کَفَیْتَهُ وَ أَغْنَیْتَهُ وَ لَمْ تَرُدَّهُ وَ تَمْطُلْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَطْلُ الْغَنِیِّ ظُلْمٌ وَ إِنْ کُنْتَ مُعْسِراً أَرْضَیْتَهُ بِحُسْنِ الْقَوْلِ وَ طَلَبْتَ إِلَیْهِ طَلَباً جَمِیلًا وَ رَدَدْتَهُ عَنْ نَفْسِکَ رَدّاً لَطِیفاً وَ لَمْ تَجْمَعْ عَلَیْهِ ذَهَابَ مَالِهِ وَ سُوءَ مُعَامَلَتِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ لُؤْمٌ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ الْخَلِیطِ فَأَنْ لَا تَغُرَّهُ وَ لَا تَغُشَّهُ وَ لَا تَکْذِبَهُ وَ لَا تُغْفِلَهُ وَ لَا تَخْدَعَهُ وَ لَا تَعْمَلَ فِی انْتِقَاضِهِ عَمَلَ الْعَدُوِّ الَّذِی لَا یَبْقَی عَلَی صَاحِبِهِ وَ إِنِ اطْمَأَنَّ إِلَیْکَ اسْتَقْصَیْتَ لَهُ عَلَی نَفْسِکَ وَ عَلِمْتَ أَنَّ غَبْنَ الْمُسْتَرْسِلِ رِبًا وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۳۴. و أما حق مال و دارائی اینست که آن را نگیری مگر از راه حلال، و صرف نکنی مگر در جای حلال، و بیجا خرج نکنی و از راه درست آن را بجای دیگر نبری، و چون خدا داده آن را جز براه خدا و آنچه وسیله راه خدا است بکار نبری، و بکسی که بسا قدر دانی از تو نکند با نیاز خودت ندهی، و سزا است که در باره آن ترک طاعت خدا نکنی تا بجای تو میراث بماند برای دیگران، و کمک بوارث کنی که از تو آن را بهتر منظور دارد، در طاعت خدا بمصرف رساند، و غنیمت را او ببرد، بار گناه و افسوس و پشیمانی و عقوبت بدوش تو بماند، و لا قوة الا باللَّه.

۳۵. و أما حق بستانکار تو اینست که اگر داری باو بپردازی و کارش را راه بیندازی و غنی و بی نیازش کنی و او را ندوانی و معطل نکنی زیرا رسول خدا (ص) فرموده نپرداختن توانگر بدهکاری خود را ستم است، و اگر نداری او را بخوشزبانی خشنود کنی و از او بآرامی مهلت بخواهی و او را بخوشی از خود برگردانی و با اینکه مالش را بردی با او بد رفتاری نکنی زیرا این پستی است، و لا قوة الا باللَّه.

۳۶. و أما حق معاشر با تو اینست که او را نفریبی و با او دغلی نکنی و باو دروغ نگوئی و غافلش نسازی و گولش نزنی و برای او کارشکنی نکنی مانند دشمنی که برای طرف خود ملاحظه ای ندارد، و اگر بتو اعتماد کرد هر چه توانی برای او بکوشی، و بدانی که مغبون کردن کسی که بتو اعتماد کرده مانند ربا است، و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ الْخَصْمِ الْمُدَّعِی عَلَیْکَ فَإِنْ کَانَ مَا یَدَّعِی عَلَیْکَ حَقّاً لَمْ تَنْفَسِخْ فِی حُجَّتِهِ وَ لَمْ تَعْمَلْ فِی إِبْطَالِ دَعْوَتِهِ وَ کُنْتَ خَصْمَ نَفْسِکَ لَهُ وَ الْحَاکِمَ عَلَیْهَا وَ الشَّاهِدَ لَهُ بِحَقِّهِ دُونَ شَهَادَةِ الشُّهُودِ وَ إِنْ کَانَ مَا یَدَّعِیهِ بَاطِلًا رَفَقْتَ بِهِ وَ رَوَّعْتَهُ وَ نَاشَدْتَهُ بِدِینِهِ وَ کَسَرْتَ حِدَّتَهُ عَنْکَ بِذِکْرِ اللَّهِ وَ أَلْقَیْتَ حَشْوَ الْکَلَامِ وَ لَفْظَةَ السُّوءِ الَّذِی لَا یَرُدُّ عَنْکَ عَادِیَةَ عَدُوِّکَ بَلْ تَبُوءُ بِإِثْمِهِ وَ بِهِ یَشْحَذُ عَلَیْکَ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ لِأَنَّ لَفْظَةَ السُّوءِ تَبْعَثُ الشَّرَّ وَ الْخَیْرُ مَقْمَعَةٌ لِلشَّرِّ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ الْخَصْمِ الْمُدَّعَی عَلَیْهِ فَإِنْ کَانَ مَا تَدَّعِیهِ حَقّاً أَجْمَلْتَ فِی مُقَاوَلَتِهِ بِمَخْرَجِ الدَّعْوَی فَإِنَّ لِلدَّعْوَی غِلْظَةً فِی سَمْعِ الْمُدَّعَی عَلَیْهِ وَ قَصَدْتَ قَصْدَ حُجَّتِکَ بِالرِّفْقِ وَ أَمْهَلِ الْمُهْلَةِ وَ أَبْیَنِ الْبَیَانِ وَ أَلْطَفِ اللُّطْفِ وَ لَمْ تَتَشَاغَلْ عَنْ حُجَّتِکَ بِمُنَازَعَتِهِ بِالْقِیلِ وَ الْقَالِ فَتَذْهَبَ عَنْکَ حُجَّتُکَ وَ لَا یَکُونَ لَکَ فِی ذَلِکَ دَرَکٌ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَشِیرِ فَإِنْ حَضَرَکَ لَهُ وَجْهُ رَأْیٍ جَهَدْتَ لَهُ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَشَرْتَ عَلَیْهِ بِمَا تَعْلَمُ أَنَّکَ لَوْ کُنْتَ مَکَانَهُ عَمِلْتَ بِهِ وَ ذَلِکَ لِیَکُنْ مِنْکَ فِی رَحْمَةٍ وَ لِینٍ فَإِنَّ اللِّینَ یُونِسُ الْوَحْشَةَ وَ إِنَّ الْغِلَظَ یُوحِشُ مِنْ مَوْضِعِ الْأُنْسِ وَ إِنْ لَمْ یَحْضُرْکَ لَهُ رَأْیٌ وَ عَرَفْتَ لَهُ مَنْ تَثِقُ بِرَأْیِهِ وَ تَرْضَی بِهِ لِنَفْسِکَ دَلَلْتَهُ عَلَیْهِ وَ أَرْشَدْتَهُ إِلَیْهِ فَکُنْتَ لَمْ‌تَأْلُهُ خَیْراً وَ لَمْ تَدَّخِرْهُ نُصْحاً وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۳۷. و أما حق طرفی که بتو ادعائی دارد اینست که اگر درست میگوید دلیل او را نقض نکنی و دعوت او را ابطال نکنی، و با خودت طرف شوی و برای او حکم کنی و بی شهادت شهود گواه او باشی زیرا که این حق خدا است بر تو، و اگر ادعای او باطل است با او نرمش کنی و او را بترسانی و بدینش قسم بدهی: و با تذکر بخدا از تندی او بکاهی و پر و ناروا نگوئی که تجاوز دشمن را از تو برنگرداند بلکه بگناه او گرفتار شوی و شمشیر دشمنی او باین سبب بر تو تیز گردد زیرا سخن بد شرانگیز است و سخن خوب شر برانداز است، و لا قوة الا باللَّه.

۳۸. و أما حق طرفی که باو دعوی داری اینست که اگر آنچه ادعا میکنی درست است در گفتگوی برای خروج از دعوی آرام باشی زیرا ادعا در گوش طرف کوبندگی دارد و دلیل خود را با نرمش باو بفهمانی با مهلت و بیان روشن و لطف کامل، و بسبب ستیزگی او با قیل و قال دست از دلیل خود برنداری تا دلیلت از دستت برود و جبران آن را نتوانی کرد، و لا قوة الا باللَّه.

۳۹. و أما حق کسی که با تو مشورت کند اینست که اگر نظر روشنی در کار او داری در نصیحت او بکوشی، و هر چه دانی باو بفهمانی و بگوئی که اگر بجای او بودی آن را بکار میبستی، و این برای آنست که از طرف تو مورد مهر و نرمش باشد زیرا نرمش وحشت را ببرد و سخت‌گیری انس را بوحشت کشاند، و اگر نتوانی باو نظری بدهی ولی کسی را بشناسی که اعتماد برأی او داری و برای مشورت خودت او را میپسندی وی را بدان رهنمائی کنی و ارشاد نمائی، و در باره او کوتاهی نکنی و از نصیحت او کم نگذاری و لا حول و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ الْمُشِیرِ عَلَیْکَ فَلَا تَتَّهِمْهُ فِیمَا یُوَافِقُکَ عَلَیْهِ مِنْ رَأْیِهِ إِذَا أَشَارَ عَلَیْکَ فَإِنَّمَا هِیَ الْآرَاءُ وَ تَصَرُّفُ النَّاسِ فِیهَا وَ اخْتِلَافُهُمْ فَکُنْ عَلَیْهِ فِی رَأْیِهِ بِالْخِیَارِ إِذَا اتَّهَمْتَ رَأْیَهُ فَأَمَّا تُهَمَتُهُ فَلَا تَجُوزُ لَکَ إِذَا کَانَ عِنْدَکَ مِمَّنْ یَسْتَحِقُّ الْمُشَاوَرَةَ وَ لَا تَدَعْ شُکْرَهُ عَلَی مَا بَدَا لَکَ مِنْ إِشْخَاصِ رَأْیِهِ وَ حُسْنِ وَجْهِ مَشُورَتِهِ فَإِذَا وَافَقَکَ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ قَبِلْتَ ذَلِکَ مِنْ أَخِیکَ بِالشُّکْرِ وَ الْإِرْصَادِ بِالْمُکَافَاةِ فِی مِثْلِهَا إِنْ فَزِعَ إِلَیْکَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَإِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَیْهِ النَّصِیحَةَ عَلَی الْحَقِّ الَّذِی تَرَی لَهُ أَنْ یَحْمِلَ وَ یَخْرُجَ الْمَخْرَجَ الَّذِی یَلِینُ عَلَی مَسَامِعِهِ وَ تُکَلِّمَهُ مِنَ الْکَلَامِ بِمَا یُطِیقُهُ عَقْلُهُ فَإِنَّ لِکُلِّ عَقْلٍ طیقة [طَبَقَةً مِنَ الْکَلَامِ یَعْرِفُهُ وَ یُجِیبُهُ وَ لْیَکُنْ مَذْهَبُکَ الرَّحْمَةَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ النَّاصِحِ فَأَنْ تُلِینَ لَهُ جَنَاحَکَ ثُمَّ تَشْرَئِبَّ لَهُ قَلْبَکَ وَ تَفْتَحَ لَهُ سَمْعَکَ حَتَّی تَفْهَمَ عَنْهُ نَصِیحَتَهُ ثُمَّ تَنْظُرَ فِیهَا فَإِنْ کَانَ وُفِّقَ فِیهَا لِلصَّوَابِ حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَی ذَلِکَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُ وَ عَرَفْتَ لَهُ نَصِیحَتَهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ وُفِّقَ لَهَا فِیهَا رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتَّهِمْهُ وَ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَمْ یَأْلُکَ نُصْحاً إِلَّا أَنَّهُ أَخْطَأَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ عِنْدَکَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهَمَةِ فَلَا تَعْنِی بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۴۰. و أما حق کسی که بتو مشورتی دهد اینست که او را در رأی ناموافقی که بتو دهد متهم نسازی وقتی بدان تو را اشاره کند زیرا در مرحله نظریات مردم جور بجورند و اختلاف دارند و اگر در رأی او بدبینی داری مختاری ولی نبایدش متهم سازی در صورتی که أهل مشورت است و برای اینکه بتو نظر داده و بخوبی وارد شور شده باید از او تشکر کنی، و اگر بدلخواه تو رأی داد خدا را حمد کن و آن را از برادرت قدردانی کن، و در مقام باش که اگر روزی با تو مشورت کرد باو پاداش بدهی، و لا قوة الا باللَّه.

۴۱. و أما حق کسی که از تو نصیحتی جوید اینست که باندازه استحقاقش و تحملش باو اندرز دهی و از راهی وارد سخن شوی که بگوشش خوش آید، و باندازه عقلش با او سخن گوئی زیرا هر عقلی را یک نحو سخن باید که آن را بفهمد و درک کند و باید روشت مهربانی باشد، و لا قوة الا باللَّه.

۴۲. و أما حق ناصح اینست که نسبت باو تواضع کنی باو دل بدهی و گوش فرا داری تا اندرز او را بفهمی، و سپس در آن تأمل کنی و اگر درست گفته خدا را بر آن حمد کنی و از او بپذیری، و نصیحت او را قدر بدانی، و اگر درست نگفته باو مهربان باشی و او را متهم نسازی و بدانی که در خیر خواهی تو کوتاهی نکرده جز اینکه خطا کرده مگر اینکه در نظر تو مستحق تهمت باشد که بهیچ سخن او اعتناء مکن در هر حال، و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ الْکَبِیرِ فَإِنَّ حَقَّهُ تَوْقِیرُ سِنِّهِ وَ إِجْلَالُ إِسْلَامِهِ إِذَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْفَضْلِ فِی الْإِسْلَامِ بِتَقْدِیمِهِ فِیهِ وَ تَرْکُ مُقَابَلَتِهِ عِنْدَ الْخِصَامِ لَا تَسْبِقُهُ إِلَی طَرِیقٍ وَ لَا تَؤُمُّهُ فِی طَرِیقٍ وَ لَا تَسْتَجْهِلُهُ وَ إِنْ جَهِلَ عَلَیْکَ تَحَمَّلْتَ وَ أَکْرَمْتَهُ بِحَقِّ إِسْلَامِهِ مَعَ سِنِّهِ فَإِنَّمَا حَقُّ السِّنِّ بِقَدْرِ الْإِسْلَامِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

وَ أَمَّا حَقُّ الصَّغِیرِ فَرَحْمَتُهُ وَ تَثْقِیفُهُ وَ تَعْلِیمُهُ وَ الْعَفْوُ عَنْهُ وَ السَّتْرُ عَلَیْهِ وَ الرِّفْقُ بِهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ وَ السَّتْرُ عَلَی جَرَائِرِ حَدَاثَتِهِ فَإِنَّهُ سَبَبٌ لِلتَّوْبَةِ وَ الْمُدَارَاةُ لَهُ وَ تَرْکُ مُمَاحَکَتِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی لِرُشْدِهِ‏ وَ أَمَّا حَقُّ السَّائِلِ فَإِعْطَاؤُهُ إِذَا تهبأت [تَهَیَّأَتْ صَدَقَةٌ وَ قَدَرْتَ عَلَی سَدِّ حَاجَتِهِ وَ الدُّعَاءُ لَهُ فِیمَا نَزَلَ بِهِ وَ الْمُعَاوَنَةُ لَهُ عَلَی طَلِبَتِهِ وَ إِنْ شَکَکْتَ فِی صِدْقِهِ وَ سَبَقَتْ إِلَیْهِ التُّهَمَةُ لَهُ لَمْ تَعْزِمْ عَلَی ذَلِکَ وَ لَمْ تَأْمَنْ أَنْ یَکُونَ مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ أَرَادَ أَنْ یَصُدَّکَ عَنْ حَظِّکَ وَ یَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ التَّقَرُّبِ إِلَی رَبِّکَ وَ تَرَکْتَهُ بِسَتْرِهِ وَ رَدَدْتَهُ رَدّاً جَمِیلًا وَ إِنْ غَلَبَتْ نَفْسُکَ فِی أَمْرِهِ وَ أَعْطَیْتَهُ عَلَی مَا عَرَضَ فِی نَفْسِکَ مِنْهُ فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

۴۳. و أما حق کبیر اینست که سن او را احترام کنی و اسلامش را تجلیل نمائی اگر از أهل فضیلت در اسلام باشد باینکه او را مقدم دانی، و با او طرفیت نکنی و در راه جلو او نروی و از او پیش نیفتی و باو نادانی نکنی و اگر بتو نادانی کرد تحمل کنی و او را گرامی داری برای حق مسلمانی و سن او، زیرا حق سن باندازه مسلمانیست، و لا قوة الا باللَّه.

۴۴. و أما حق خردسال مهرورزی باو است، و پرورش و آموزش و گذشت از او، و پرده پوشی و نرمش با او، و کمک او و پرده پوشی خطاهای کودکی او زیرا آن سبب توبه است، و مدارا کردن با او و تحریک نکردن او زیرا که این برشد او نزدیکتر است.

۴۵. و أما حق سائل اینست که اگر صدقه آماده داری باو بدهی، و نیاز او را بر طرف کنی و برای رفع فقر او دعاء کنی، و بخواست او کمک کنی، و اگر در صدق او شک کنی و او را متهم بدانی ولی بدان یقین نداری بسا که شیطان برایت دامی نهاده و میخواهد تو را از بهره ات باز دارد، میان تو و تقرب به پروردگارت حایل شود. او را بحال خود واگذار و بخوشی جواب کن و اگر هم با این حال باو چیزی بدهی کار بجائی است.

وَ أَمَّا حَقُّ الْمَسْئُولِ إِنْ أَعْطَی فَاقْبَلْ مِنْهُ مَا أَعْطَی بِالشُّکْرِ لَهُ وَ الْمَعْرِفَةِ لِفَضْلِهِ وَ اطْلُبْ وَجْهَ الْعُذْرِ فِی مَنْعِهِ وَ أَحْسِنْ بِهِ الظَّنَّ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ إِنْ مَنَعَ مَالَهُ مَنَعَ وَ أَنْ لَیْسَ التَّثْرِیبُ فِی مَالِهِ وَ إِنْ کَانَ ظَالِماً فَ إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ

وَ أَمَّا حَقُّ مَنْ سَرَّکَ اللَّهُ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ فَإِنْ کَانَ تَعَمَّدَهَا لَکَ حَمِدْتَ اللَّهَ أَوَّلًا ثُمَّ شَکَرْتَهُ عَلَی ذَلِکَ بِقَدْرِهِ فِی مَوْضِعِ الْجَزَاءِ وَ کَافَأْتَهُ عَلَی فَضْلِ الِابْتِدَاءِ وَ أَرْصَدْتَ لَهُ الْمُکَافَاةَ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ تَعَمَّدَهَا حَمِدْتَ اللَّهَ وَ شَکَرْتَهُ وَ عَلِمْتَ أَنَّهُ مِنْهُ تَوَحَّدَکَ بِهَا وَ أَحْبَبْتَ هَذَا إِذْ کَانَ سَبَباً مِنْ أَسْبَابِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ تَرْجُو لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ خَیْراً فَإِنَّ أَسْبَابَ النِّعَمِ بَرَکَةٌ حَیْثُ مَا کَانَتْ وَ إِنْ کَانَ لَمْ یَتَعَمَّدْ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ أَمَّا حَقُّ مَنْ سَاءَکَ الْقَضَاءُ عَلَی یَدَیْهِ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ فَإِنْ کَانَ تَعَمَّدَهَا کَانَ الْعَفْوُ أَوْلَی بِکَ لِمَا فِیهِ لَهُ مِنَ الْقَمْعِ وَ حُسْنِ الْأَدَبِ مَعَ کَبِیرِ أَمْثَالِهِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ إِلَی قَوْلِهِ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ هَذَا فِی الْعَمْدِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عَمْداً لَمْ تَظْلِمْهُ بِتَعَمُّدِ الِانْتِصَارِ مِنْهُ فَتَکُونَ قَدْ کَافَأْتَهُ فِی تَعَمُّدٍ عَلَی خَطَاءٍ وَ رَفَقْتَ بِهِ وَ رَدَدْتَهُ بِأَلْطَفِ مَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

۴۶. و أما حق کسی که از او چیزی خواهند اینست که اگر چیزی داد با تشکر ازو پذیرفته شود و قدردانی گردد، و اگر نداد او را بخوشی معذور دار و باو خوشبین باش و بدان که اگر دریغ کرد مال خود را دریغ کرده، و نسبت بمال خود ملامتی ندارد و اگر چه ظالم باشد زیرا انسان ظلوم کفار است.

۴۷. و أما حق کسی که وسیله شادی تو شده اینست که اگر مقصود او شادی تو بوده خدا را حمد کنی و او را شکر کنی باندازه ای که سزد، و او را پاداش بدهی و در مقام عوض باو باشی، و اگر مقصود او نبوده خدا را حمد کنی و شکر کنی و بدانی که از اوست و او مایه شادی تو شده و او را بعنوان اینکه یکی از اسباب نعمت خدا برای تو شده دوست بداری، و خیر او را بخواهی زیرا اسباب نعمت ها برکت است هر جا باشند و اگر چه او قصد نداشته باشد، و لا قوة الا باللَّه.

۴۸. و أما حق کسی که از قضا بتو بدی کرده اینست که اگر عمدی کرده بهتر است از او درگذری تا کدورت ریشه کن شود، و با این گونه مردم بادب رفتار کرده باشی زیرا خدا میفرماید: و هر آینه کسی که باو ستم شده و انتقام جوید مسئولیتی ندارد تا آنجا که این از کارهای پا بر جا و درست است و خدا عز و جل فرموده: اگر کیفر دادید بهمان اندازه باشد که زخم خوردید، و اگر صبر کنید و بگذرید برای صابران بهتر است، این در عمد است، و اگر بدی او تعمد نباشد با تعمد در انتقام باو ستم مکن تا او را عمدا ببدی عوض داده باشی بر کار خطا و با او تا توانی نرمی و ملاطفت کنی، و لا قوة الا باللَّه.

وَ أَمَّا حَقُّ أَهْلِ بَیْتِکَ عَامَّةً فَإِضْمَارُ السَّلَامَةِ وَ نَشْرُ جَنَاحِ الرَّحْمَةِ وَ الرِّفْقُ بِمُسِیئِهِمْ وَ تَأَلُّفُهُمْ وَ اسْتِصْلَاحُهُمْ وَ شُکْرُ مُحْسِنِهِمْ إِلَی نَفْسِهِ وَ إِلَیْکَ فَإِنَّ إِحْسَانَهُ إِلَی نَفْسِهِ إِحْسَانُهُ إِلَیْکَ إِذَا کَفَّ عَنْکَ أَذَاهُ وَ کَفَاکَ مَئُونَتَهُ وَ حَبَسَ عَنْکَ نَفْسَهُ فَعُمَّهُمْ جَمِیعاً بِدَعْوَتِکَ وَ انْصُرْهُمْ جَمِیعاً بِنُصْرَتِکَ وَ أَنْزِلْهُمْ جَمِیعاً مِنْکَ مَنَازِلَهُمْ کَبِیرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَالِدِ وَ صَغِیرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ وَ أَوْسَطَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ فَمَنْ أَتَاکَ تَعَاهَدْتَهُ بِلُطْفٍ وَ رَحْمَةٍ وَ صِلْ أَخَاکَ بِمَا یَجِبُ لِلْأَخِ عَلَی أَخِیهِ

وَ أَمَّا حَقُّ أَهْلِ الذِّمَّةِ فَالْحُکْمُ فِیهِمْ أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا قَبِلَ اللَّهُ وَ تَفِیَ بِمَا جَعَلَ اللَّهُ لَهُمْ مِنْ ذِمَّتِهِ وَ عَهْدِهِ وَ تُکَلِّمَهُمْ إِلَیْهِ فِیمَا طُلِبُوا مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أُجْبِرُوا عَلَیْهِ وَ تَحْکُمَ فِیهِمْ بِمَا حَکَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَی نَفْسِکَ فِیمَا جَرَی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ مِنْ مُعَامَلَةٍ وَ لْیَکُنْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ ظُلْمِهِمْ مِنْ رِعَایَةِ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ الْوَفَاءِ بِعَهْدِهِ وَ عَهْدِ رَسُولِهِ ص حَائِلٌ فَإِنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّهُ قَالَ مَنْ ظَلَمَ مُعَاهَداً کُنْتُ خَصْمَهُ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَهَذِهِ خَمْسُونَ حَقّاً مُحِیطَةً بِکَ لَا تَخْرُجْ مِنْهَا فِی حَالٍ مِنَ الْأَحْوَالِ یَجِبُ عَلَیْکَ رِعَایَتُهَا وَ الْعَمَلُ فِی تَأْدِیَتِهَا وَ الِاسْتِعَانَةُ بِاللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ عَلَی ذَلِکَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏

۴۹. و أما حق أهل ملت تو بطور عموم حسن نیت و مهربانی بهمه و نرمش با کردارشان و تألیف قلب و اصلاح آنها است و تشکر از خوشکردارشان بخودش و تو، زیرا بخودش هم که خوبی کند بتو کرده چون از آزار تو خودداری نموده، و زحمت بتو نداده و خودش را حفظ کرده پس برای همه دعا کن و همه را یاری کن و از هر کدام نسبت بخود مقامی منظور دار بزرگتر را پدر خود بدان و خرد سال را فرزند و میانه حال را چون برادر و هر کدام نزد تو آمدند با لطف و رحمت از آنها دلجوئی کن و با برادرت بحقوق برادری رفتار کن.

۵۰. و أما حق أهل ذمه حکمش اینست که از آنها بپذیری آنچه را خدا پذیرفته، و آن ذمه و عهدی که خدا برای آنها مقرر داشته بآن وفادار باشی و آنها را بدان حواله کنی در آنچه خواهند و بدان مجبورند و در معامله با آنها بحکم خدا عمل کنی و بمراعات اینکه در پناه اسلامند و برای وفاء بعهد خدا و رسولش بآنها ستم نکنی زیرا بما رسیده که فرمود: هر که بمعاهدی ستم کند من طرف او و خصم او باشم، از خدا بپرهیز، و لا حول و لا قوة الا باللَّه. این پنجاه حق است در گردنت که در هیچ حال از آنها جدا نتوانی بود و لازمست بر تو رعایت آنها و کوشش برای ادای آنها و استعانت از خدا جل ثناؤه بر این کار و لا حول و لا قوة الا باللَّه و الحمد للَّه رب العالمین

جستارهای وابسته

کتاب‌شناسی امام سجاد، صحیفه سجادیه و رساله حقوق (کتاب)

پانویس

  1. نگاه کنید به ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ۱۳۶۳ش، ص۵۵-۲۷۲؛ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۶۴-۵۷۰؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۶۱۸-۶۲۵؛ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۳۶۸-۳۷۵.
  2. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۶۴.
  3. حسینی جلالی، جهاد امام سجاد، ۱۳۸۲ش، ص۲۹۳.
  4. نجاشی، رجال النجاشی، ۱۳۶۵ق، ص۱۱۵.
  5. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ۱۳۶۳ش/۱۴۰۴ق، ص۲۵۵-۲۷۲.
  6. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۶۴-۵۷۰.
  7. صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۶۱۸-۶۲۵.
  8. صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۳۶۸-۳۷۵.
  9. محدث نوری، مستدرک‌الوسایل، ۱۴۰۸ق، ج۱۱، ص۱۶۹.
  10. نگاه کنید به محدث نوری، مستدرک‌الوسایل، ۱۴۰۸ق، ج۱۱، ص۱۶۹ (پانویس).
  11. حسینی جلالی، جهاد امام سجاد، ۱۳۸۲ش، ص۲۸۹.
  12. نگاه کنید به ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ۱۳۶۳ش/۱۴۰۴ق، ص۲۵۵و۲۵۶؛ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۶۴و۵۶۵.
  13. نگاه کنید به صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۶۱۸؛ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۳۶۸.
  14. نگاه کنید به صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۳۶۸.
  15. نگاه کنید به ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ۱۳۶۳ش/۱۴۰۴ق، ص۲۵۵؛ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۶۴؛ من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۶۱۸.
  16. نگاه کنید به ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ۱۳۶۳ش/۱۴۰۴ق، ص۲۷۲.
  17. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۷۰؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۶۲۵؛ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۳۷۵.
  18. نگاه کنید به صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۶۴.
  19. حسینی جلالی، جهاد امام سجاد، ۱۳۸۲ش، ص۲۹۴.
  20. حسینی جلالی، جهاد امام سجاد، ۱۳۸۲ش، ص۲۹۴.
  21. حسینی جلالی، جهاد امام سجاد، ۱۳۸۲ش، ص۲۹۴-۲۹۷.
  22. حسینی جلالی، جهاد امام سجاد، ۱۳۸۲ش، ص۳۰۵-۳۰۷.
  23. حبیبی و شمس‌الدینی مطلق، ۱۳۹۴ش، ص۳۲۱-۳۲۸.
  24. حبیبی و شمس‌الدینی مطلق، کتاب‌شناسی امام سجاد، ۱۳۹۴ش، ص۳۲۱-۳۲۴.
  25. سپهری، ترجمه و شرح رسالةالحقوق امام سجاد، ۱۳۸۴ش، ص۲۹و۳۰.
  26. حسینی جلالی، «رسالةالحقوق»، ص۷۰۷.
  27. حبیبی و شمس‌الدینی مطلق، ۱۳۹۴ش، ص۳۲۹-۳۳۲.

منابع

  • ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف‌العقول عن آل‌الرسول، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش/۱۴۰۴ق.
  • حبیبی، سلمان و مختار شمس‌الدینی مطلق، کتاب‌شناسی امام سجاد، صحیفه سجادیه و رساله حقوق، تهران، مجمع جهانی اهل‌بیت، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
  • حسینی جلالی، سید محمدرضا، جهاد امام سجاد، ترجمه موسی دانش، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • حسینی جلالی، سید محمدرضا، «رسالة الحقوق»، دانشنامه جهان اسلام (ج۱۹)، تهران، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
  • سپهری، محمد، ترجمه و شرح رسالة الحقوق امام سجاد، قم، دارالعلم، چاپ هشتم، ۱۳۸۴ش.
  • صدوق، محمد بن علی، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
  • صدوق، محمد بن علی، الخصال، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
  • نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، چاپ ششم، ۱۳۶۵ش.
  • محدث نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، مؤسسه آل‌البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، ‏۱۴۰۸ق.