فلسفه اسلامی
.
فلسفه اسلامی علمی که با روشهای عقلی و برهانی به مسائل کلی هستی، معرفت، نفس، خدا و دین میپردازد. کِندی نخستین فیلسوف مسلمان و فارابی مؤسس فلسفه اسلامی دانسته شده است. فلسفه اسلامی، سه مکتب مهم دارد که عبارتند از: فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و حکمت مُتعالیه.
فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، ابن رشد، میرداماد و ملاصدرا، از مهمترین فیلسوفان مسلمان و کتابهای الاشارات و التنبیهات، شِفاء، حکمة الإشراق، قَبَسات، اَسفار اَربعه، الشواهد الربوبیة، شرح منظومه و نهایة الحکمة از برجستهترین متون فلسفه اسلامی به شمار میروند.
فلسفه، در جهان اسلام با مخالفتهایی روبهرو بوده است. برخی از مخالفان، فلسفه اسلامی را شامل مطالب کفرآمیز میدانند و برخی نیز بر تفکیک معرفت دینی از فلسفه تاکید میکنند؛ اما با این حال، بسیاری از فقیهان و عالمان مسلمان، اهل فلسفه بوده و با آن مخالفتی نداشتند.
چیستی و جایگاه
فلسفه اسلامی، علمی است که با روش عقلی و برهانی، درباره مسائل کلی هستی مانند وجود و ماهیت، اصل علیت و همچنین درباره معرفت، نفس، خدا و دین بحث میکند.[۱] منظور فیلسوفان از روش عقلی و برهانی این است که مسائل فلسفی با استدلالهایی اثبات میشوند که مبتنی بر بدیهیات عقلیاند.[۲]مطهری فیسلوف شیعی معاصر، تصور بعضی مبنی بر گرایش تدریجی فلسفه اسلامی به جانب کلام، و یکیشدن این دو در فلسفه صدرا را تصور غلطی دانسته است و براین باور است که فلسفه اسلامی نه تنها یک قدم به طرف کلام نیامد بلکه این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و آخر کار در فلسفه هضم شد.[۳] وی همچنین تأثیر متکلمان در فلسفه اسلامی را به این نحو دانسته که چون آنان فلاسفه را همیشه به مبارزه میطلبیدند و به گفتههای آنها ناخن میزدند و تشکیک و انتقاد میکردند و احیاناً بنبستهایی برای فلاسفه ایجاد میکردند؛ همین امور فلاسفه را وادار به عکسالعمل و ابتکار و جستجوی راه حل برای اشکالات متکلمین میکرد.[۴] عکس العمل نشان دادن فلسفه اسلامی نسبت به کلام، مسائل جدیدی را به میان آورد که در فلسفههای قدیم یونانی و اسکندرانی سابقه نداشت.[۵]
آیت الله جوادی آملی فیلسوف شیعی بر این باور است که بدین سبب فلسفه را رئیس علوم و ابن سینا را رئیس العقلا و نیز شیخ الرییس گفتهاند، زیرا درباره هر دانشی بخواهد بحث شود فلسفه عهدهدار تغییر آن دانش است.[۶] وی هم چنان تصریح دارد که نه تنها موضوعات همه علوم را فلسفه تعیین میکندبلکه آبروی علوم را هم فلسفه فراهم میکند زیرا اثبات این که علم دینی داریم یا نداریم؟ یا این که اصولاً همه علوم دینی است؛ کار فلسفه است که مایه آبروبخشیدن به علوم است.[۷]
مسائل
مسائل فلسفه اسلامی را به پنج بخش کلی تقسیم کردهاند:
- امور عامّه یا الهیات بالمعنی الاعم: احوال کلی وجود، وجود مستقل و رابط، وجود ذهنی، موادّ ثَلاث(وجوب،امکان،امتناع)، جَعْل، ماهیّت، وحدت و کثرت، علیت، قُوّه و فعل، ثَبات و سَیَلان، علم و عالِم و معلوم و مَقولات عَشْر؛[یادداشت ۱]
- خداشناسی یا الهیات بالمعنی الاخص: اثبات ذات خدا، توحید، مباحث کلی صفات، اثبات صفات خدا مانند علم و قدرت و حیات و اراده و کلام و سمع و بصر و مسائل ناشی از هر یک از صفات، مانند قضا و قدر و لوح و قلم و عرش و کرسی و جبر و تفویض و نیز مباحث مربوط به افعال خدا مانند اثبات عوالم مجرد، حل مشکل شُرور، دوام فیض و حدوث عالم؛
- علم النفس: تعریف نفس، اثبات وجود نفس، اثبات جوهریت نفس، اثبات تجرد نفس، حدوث یا قِدَم نَفْس، قُوای نفس و شئون آن، چگونگی ارتباط قوای نفس با نفس و بقای نفس پس از مرگ؛
- معرفتشناسی: این بخش شامل مباحثی است که بیشتر در کتابهای برهان، به صورت پراکنده مطرحاند و در فلسفه اسلامی، بخشی مستقل، به آن اختصاص نیافته است؛
- دینشناسی فلسفی: حقیقت مرگ، بطلان تناسخ، اثبات معاد، عالم برزخ یا مثال مُنفَصِل، حقیقت حشر، حقیقت قیامت، حقیقت میزان و حساب، حقیقت سعادت و شقاوت، حقیقت بهشت و جهنم، حقیقت وحی، لزوم وحی، مسئله نبوّت و معاد جسمانی.[۸]
خاستگاه
خاستگاه فلسفه اسلامی، یونان باستان است. مسلمانان از قرن دوم هجری، ترجمه آثار فلسفی را آغاز کردند. در این قرن بخش زیادی از تألیفات ارسطو و شارحان مدرسهٔ اسکندریه و بسیاری از کتب جالینوس و برخی مکالمات افلاطون به عربی ترجمه شد.[۹] یعقوب بن اسحاق کندی، نخستین فیلسوف مسلمان،[۱۰] در همین دوره میزیسته است. او همزمان با جنبش علمیای که بر اثر ترجمه متون یونانی به عربی، به وجود آمده بود، به بغداد رفت و بسیاری از کتابهای یونانی، به ویژه آثار ارسطو را مطالعه کرد.[۱۱]
برخی، کندی را پایهگذار فلسفه اسلامی دانستهاند؛[۱۲] در مقابل، بعضی ابونصر فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی خوانده و کندی را زمینهساز تأسیس آن دانستهاند که درصدد برآمد فلسفهای نو و هماهنگ با معارف اسلامی ارائه کند.[۱۳] گفته شده فارابی، اصول و مبانی فلسفه اسلامی را پایهگذاری کرد؛ اما نتوانست آن را گسترش دهد. ابن سینا با نظریهپردازی در موضوعات گوناگون و طرح اصول و فروعات فلسفی جدید به گسترش و تکمیل فلسفه اسلامی پرداخت.[۱۴]
چالش عنوان فلسفه اسلامی
برخی از متفکران، عنوان فلسفه اسلامی را ترکیبی ناسازگار دانسته و گفتهاند روش فلسفه استدلال عقلی است و با روش دین که تعبد به قرآن و سنت است، ناسازگار است.[۱۵]
محمدتقی مصباح یزدی در پاسخ به این اشکال گفته است که وجودِ کمترین ارتباط میان فلسفه و اسلام، برای درستی عنوان فلسفه اسلامی کفایت میکند؛ چنانکه برخی از مسائل فلسفه اسلامی، از آموزههای اسلامی نشأت گرفته و برخی از آنها در خدمت اثبات آموزههای اسلامی است.[۱۶] برخی نیز برای رفع ناسازگاری ترکیب فلسفه اسلامی، گفتهاند اسلام در زمینههایی چون جهتدهی به مسائل، طرح مسئله، ابداع استدلال و رفع اشتباه، در فلسفه اسلامی تأثیرگذار بوده است بیآنکه لطمهای به عقلی بودن فلسفه وارد کند.[۱۷]
این چالش تنها متوجه فلسفه اسلامی نبوده است. اِتین ژیلسون ( مورخ و فیلسوف فرانسویÉtienne Gilson)(۱۹۷۸-۱۸۸۴م)نوشته است که برخی، وجود فلسفه مسیحی را با این استدلال ناممکن دانستهاند که چنین مفهومی مستلزم تناقض است و تحقق آن امکانپذیر نیست.[۱۸]
مکتبهای فلسفی جهان اسلام
فلسفه مَشّاء، فلسفه اِشراق و حکمت مُتعالیه، سه مکتب فلسفی مهم در جهان اسلاماند. فلسفه مشاء، نخستین مکتب فلسفه اسلامی، تحت تأثیر ارسطو، روشی کاملا استدلالی دارد. ابنسینا را برجستهترین فیلسوف مشاء دانستهاند.[۱۹] برخلاف این مکتب فلسفی، فلسفه اشراق افزون بر روش عقلی و استدلالی، بر شهود درونی و سیر و سلوک، تأکید میکند.[۲۰] مؤسس فلسفه اشراق، شهاب الدین سهروردی است.[۲۱]
حکمت متعالیه، نام نظام فلسفیای است که ملاصدرا بنا کرد. او با ترکیب سه روش عقلی و نقلی و شهودی، تلاش کرد مکتب فلسفی جدیدی ارائه دهد که ضعفهای مکتبهای فلسفی پیشین را نداشته باشد. در حکمت متعالیه، سه منبع معرفت، یعنی وحی و عقل و شهود معنوی یا مکاشفۀ عرفانی، به هم پیوند خوردهاند.[۲۲]
فیلسوفان نامدار
کِنْدی، فارابی، ابن سینا، ابن رشد، سهروردی، ملاصدرا، ملاهادی سبزواری و سیدمحمدحسین طباطبایی مهمترین فیلسوفان مسلمان هستند. کِندی، معروف به «فیلسوف عرب»، نخستین فیلسوف جهان اسلام است. او در قرن دوم و سوم هجری، میزیست و بسیار تحت تأثیر ارسطو(معلم اوّل) بود.[۲۳] ابونصر محمد فارابی(۲۶۰-۳۳۹ق) را مؤسس فلسفه اسلامی میدانند و به او معلم ثانی لقب دادهاند.[۲۴]
ابن سینا(۳۷۰-۴۲۸ق) بزرگترین فیلسوف مَشّائی در جهان اسلام است.[۲۵] تألیفات او در زمینه فلسفه، از مهمترین منابع فلسفه اسلامی است. ابن رشد اندلسی(۵۲۰-۵۹۵ق) نیز فیلسوف مسلمان مشائی بود. او را یکی از بزرگترین مفسران آثار ارسطو در همه دورانها دانستهاند.[۲۶] او با ترجمه و توضیح آثار ارسطو و ارتباط میان عقل و دین، تأثیر فراوانی بر اندیشمندان مغرب زمین گذاشت.[۲۷]
سهروردی(۵۴۹–۵۸۷ق) در فلسفۀ اسلامی به شیخ اشراق مشهور است.[۲۸] مهمترین اثر فلسفی او، حکمة الاشراق است.[۲۹]
میرداماد(درگذشته ۱۰۴۱ق) استاد ملاصدرا بود. گفتهاند: او زمینههای حکمت متعالیه را در اندیشه ملاصدرا فراهم کرد.[۳۰] ملاصدرا(درگذشته۱۰۵۰ق) بنیانگذار حکمت متعالیه، است. او نظام فلسفی خود را در کتاب اسفار تبیین کرده است.[۳۱]
ملا هادی سبزواری(۱۲۱۲-۱۲۸۹ق) را فیلسوف برجسته قرن سیزدهم قمری (نوزدهم میلادی) و بزرگترین مروج و شارح فلسفه صدرائی دانستهاند.[۳۲] سیدمحمدحسین طباطبائی(۱۲۸۱-۱۳۶۰ش)، از تأثیرگذارترین عالمان شیعه در فضای فکری و مذهبی ایران در سده ۱۴ش بوده است. بسیاری از مدرسان بعدی فلسفه در حوزه علمیه قم، شاگردان او بودهاند.
مهمترین آثار فلسفی
به گفته مرتضی مطهری، هر چند فلسفه اسلامی از فلسفه یونان گرفته شده است، فیلسوفان مسلمان با تألیف کتابهای فراوان، آن را بسیار گسترش دادند.[۳۳] مهمترین تألیفات مسلمانان در زمینه فلسفه، عبارت است از:
- الاشارات و التنبیهات: نوشته ابن سینا که درباره منطق، حکمت طبیعی، حکمت الهی و عرفان و تصوف است.[۳۴]
- شِفاء: این کتاب را شاهکار ابن سینا و فلسفه مشاء میدانند. این کتاب بسیار مورد توجه فیلسوفان مسلمان بوده و از زمان ابن سینا تاکنون، تدریس میشود.[۳۵]
- حکمةالاِشراق: مهمترین کتاب شهاب الدین سهروردی و منبع اصلی حکمت اِشراق است.[۳۶]
- قَبَسات: مهمترین اثر میرداماد که مسئله خلقت و چگونگی صدور جهان از سوی خداوند را مورد بحث قرار داده است.[۳۷]
- اسفار اربعه: مهمترین اثر ملاصدرا است. او مکتب فلسفی نوین خود یعنی حکمت متعالیه را در این کتاب بیان کرده است.[۳۸]
- الشواهد الربوبیة: از مهمترین آثار فلسفی ملاصدرا است؛ چرا که در آن، همهاندیشههای فلسفی او، به صورت مختصر بیان شده است.[۳۹]
- شرح منظومه: تألیف ملاهادی سبزواری از مهمترین آثار فلسفی پس از ملاصدراست که مباحث منطق و فلسفه را پوشش میدهد. شروح و تعلیقههای فراوانی (بیش از چهل مورد) بر این کتاب نگاشته شده است.[۴۰]
- نهایة الحکمة، کتابی است از سید محمدحسین طباطبائی که برای آموزش فلسفه در سطح عالی نگاشته شده و کل نظام فلسفه اسلامی را دربردارد [۴۱] و در واقع تلخیص اسفار صدر المتالهین است. [۴۲]
- اصول فلسفه و روش رئالیسم: این کتاب حاصل بحثهای فلسفی ویژهای است که سیدمحمدحسین طباطبائی برای برخی از طلاب حوزه علمیه قم بیان کرده است.[۴۳]
مخالفان فلسفه در جهان اسلام
اهل سنت و فلسفه اسلامی
بعد از تضعیف جریان معتزله و تسلط مسلک اشعری و اهل حدیث در میان اهل سنت، ضدیت با فلسفه، جریان فکری غالب در اهل سنت شد.[۴۴]
برای نمونه، ابوبکر خوارزمی(متوفای ۳۸۳ق) از عالمان اهل سنت، فیلسوفان را مُلحد، و فلسفه را مبنای الحاد میدانست.[۴۵]
ابوحامد غزالی(متوفای ۵۰۵ق) از عالمان نامدار اهل سنت -که یکی از مهمترین آثارش «تهافت الفلاسفه» در نقد فلسفه است- فیلسوفان را در سه دسته دهری(منکر خدا)، طبیعی(منکر آخرت) و الهی(منکر برخی عقاید اسلامی همچون معاد جسمانی) میگنجاند و بر همین اساس، تمام فلاسفه -از جمله افلاطون و ارسطو و ابنسینا و فارابی- را تکفیر میکند.[۴۶] ابن رشد(متوفای ۵۹۴ق) از فیلسوفان برجسته اهل سنت، در کتاب «تهافت التهافت» بیان میکند که بسیاری از اشکالات غزالی به فیلسوفان، ناشی از بدفهمی او از آرای فیلسوفان است.[۴۷]
ابن تیمیه(متوفای ۷۲۹ق)، از عالمان نامدار اهل سنت، نیز در کتابهایی همچون «الردّ علی عقاید الفلسفه»، «نصیحۀ اهل الایمان فی الردّ علی منطق الیونان» و «صون المنطق و الکلام عن فنّ المنطق و الکلام» به نقد منطق و فلسفه پرداخت.[۴۸] ابن قیم جوزی(متوفای ۷۵۱ق) نیز به تبعیت از استادش(ابن تیمیه) به نقد منطق و فلسفه پرداخت و اشعاری در ردّ منطق سرود.[۴۹] جریان ضد فلسفی در اهل سنت، در قرن دوازدهم هجری قمری توسط محمد بن عبدالوهاب به اوج خودش رسید و هنوز توسط برخی از وهابیان معاصر پیگیری میشود.[۵۰]
شیعه و فلسفه اسلامی
جریان غالب در فرهنگ شیعه، برخلاف اهل سنت، جریان عقلگرایی بود؛ به گونهای که بسیاری از فقیهان نامدار شیعه همچون خواجه نصیر الدین طوسی، علامه حلّی، میرداماد، محمدباقر سبزواری، فاضل هندی، ملاهادی سبزواری، آخوند خراسانی، محمدحسین غروی اصفهانی و امام خمینی اهل فلسفه نیز بودند.[۵۱] با این حال، گروهی از عالمان شیعه در قرن یازدهم، با عنوان «اخباریگری» به نقد منطق و فلسفه پرداختند.[۵۲] همچنین، در دهههای اخیر، گروهی از عالمان شیعه -که با عنوان «مکتب تفکیک» شناخته میشوند- با فلسفهآموزی و یا استفاده از فلسفه در تفسیر معارف دینی، مخالفت کردند.[۵۳] این مکتب، دارای طیفهای مختلفی است؛ گروهی از آنها همچون میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی، فلاسفه مسلمان را «نه خادم بلکه نابود کننده اسلام» دانسته[۵۴] و فلسفه را «دشمن بزرگ معارف الهی» معرفی میکنند؛[۵۵] اما گروهی از طرفداران معاصر مکتب تفکیک، مانند سیدجعفر سیدان و محمدرضا حکیمی، حکم کلی به نفی فلسفه نمیدهند و مکتب تفکیک را تنها بیانگر جدایی میان روشهای دین و فلسفه میدانند[۵۶] تا از این طریق، معارف وحیانی را از تلفیق با معارف بشری، حفظ کنند.[۵۷]
نظر امامان(ع) درباره فلسفه
از امام صادق(ع) در سرزنش فلسفه و فلاسفه روایتی نقل شده که «نابودی و ناکامی باد بر فیلسوفنمایان! چگونه قلبهایشان از دیدن این آفرینش عجیب کور است تا آنجا که تدبیر در آن را انکار میکنند».[یادداشت ۲][۵۸]همچنین از امام حسن عسکری(ع) روایت شده که زمانی خواهد آمد که... عالمانشان بدترین خلق خدا در زمین هستند چرا که به فلسفه و تصوف تمایل دارند؛ آنها از زمره اهل عدول و تحریف هستند که در دوستی با مخالفان ما افراط کرده و شیعیان را گمراه میکنند... اینان دزدان راه مومنان و دعوت کننده مردم به سوی گروههای الحادی هستند.[یادداشت ۳][۵۹]
برخی از محققان، سند این روایات را ضعیف دانسته و بر این باورند که حتی بر فرض قبول سندشان، مفاد آنها ناظر به سرزنش فیلسوفنماهایی است که از دین روی برگردانیده و مردم را گمراه میکنند؛ بنابراین، نباید چنین تلقی کرد که امامان(ع) هر فیلسوف و فلسفهای را توبیخ کردهاند؛ چنانکه نقد و توبیخ امامان(ع) درباره گروهی از فقیهان، به معنای نفی فقه و توبیخ تمام فقیهان نیست.[۶۰] جمله «طَلَبُ المَعارفِ مَن غَیرِ طَریقنا مُساوِقٌ لِاِنکارنا» (طلب کردن معارف از غیر ما اهل بیت مساوی با انکار ماست) و شبیه به این مضمون نیز گاه به عنوان حدیث و گاه به عنوان سخنی که میرزا مهدی اصفهانی از امام زمان(عج) شنیده شده است. [۶۱] یکی از دستاویزهای مخالفت امامان(ع) با فلسفه است ولی محققان تأکید کرده اند که با توجه به احادیث فراوانی که درباره ارزش و جایگاه حکمت و تلاش برای دستیابی به آن وجود دارد تردیدی باقی نمیماند که منظور از این گونه جملات - برفرض اطمینان به صادر شدن از امام معصوم - دریافت و عمل کردن به مطالبی است که با مکتب و مدرسه اهلبیت (ع) به هیچ وجه سازگاری نداشته باشد.[۶۲] حسن حسنزاده آملی نیز با نقل روایتی از امام صادق(ع) ـ بدين جهت كه ارسطو مردم را از برهان وحدتِ صُنع به وحدت صانع دلالت كرده است ـ یاد کردن ارسطو به بزرگی توسط حضرت را گزارش کرده است. و همچنین در روایتی امام صادق(ع) از ارسطو به عنوان «مُعَلِّمُ الْأَطِبَّاءِ» (آموزگار پزشکان) و از افلاطون به عنوان «رَئِيسُ الْحُكَمَاءِ» (رئیس حکیمان) یاد کرده است. [۶۳]
پانویس
- ↑ عبودیت، «آیا فلسفه اسلامی داریم؟»، ۱۳۸۲ش، ص۲۸.
- ↑ عبودیت، «آیا فلسفه اسلامی داریم؟»، ۱۳۸۲ش، ص۲۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۳، ص۲۳۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۳، ص۲۳۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۳، ص۲۳۳.
- ↑ «خبرنامه مجمع عالی حکمت اسلامی»، ص۶.
- ↑ «خبرنامه مجمع عالی حکمت اسلامی»، ص۶.
- ↑ عبودیت، «آیا فلسفه اسلامی داریم؟»، ۱۳۸۲ش، ص۲۸، ۲۹.
- ↑ فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ۱۳۷۳ش، ص۳۳۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۴، ص۴۵۸.
- ↑ نگاه کنید به معلمی، حکمت مشاء، ۱۳۸۹ش، ص۲۶.
- ↑ کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ۱۳۵۸ش، ص۲۱۰.
- ↑ معلمی، حکمت مشاء، ۱۳۸۹ش، ص۲۶.
- ↑ کرد فیروزجایی، حکمت مشاء، ۱۳۹۳ش، ص۲۶ و۲۷.
- ↑ کرد فیروزجایی، حکمت مشاء، ۱۳۹۳ش، ص۲۶-۲۸.
- ↑ عبودیت، «آیا فلسفه اسلامی داریم؟»، ۱۳۸۲ش، ص۳۰، ۳۱.
- ↑ مصباح یزدی، «فلسفه اسلامی؛ میزگرد فلسفهشناسی۳»، ۱۳۸۳ش، ص۱۳.
- ↑ عبودیت، «آیا فلسفه اسلامی داریم؟»، ۱۳۸۲ش، ص۳۲، ۳۳.
- ↑ ژیلسون، روح فلسفه قرون وسطی، ۱۳۷۹ش، ص۷، ۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۶ش، ج۵، ص۱۴۸.
- ↑ کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ۱۳۵۸ش، ص۲۷۷؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۶ش، ج۵، ص۱۴۸و ۱۴۹.
- ↑ کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ۱۳۵۸ش، ص۲۷۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۶ش، ج۵، ص۱۴۸.
- ↑ نصر، ملاصدرا؛ تعالیم، ۱۳۷۶ش، ص۱۹۳–۲۱۰.
- ↑ فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ۱۳۷۳ش، ص۳۷۴-۳۸۰.
- ↑ فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ۱۳۷۳ش، ص۳۹۷، ۳۹۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۵، ۱۳۷۶ش، ص۱۴۸،۱.
- ↑ خراسانی، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴ش. ج۳، ص۵۵۶-۵۶۴.
- ↑ بخشنده بالی، تأثیر فلسفی ابن رشد بر ابن میمون یهودی در اندلس قرون وسطا، مهر ۱۳۹۰، ص۹۵-۱۰۲.
- ↑ ضیایی، شهاب الدین سهروردی بنیانگذار مکتب اشراق، ص۲۷۱.
- ↑ ضیایی، شهاب الدین سهروردی بنیانگذار مکتب اشراق، ۱۳۸۶ش، ص۲۷۳-۲۷۵.
- ↑ دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۱۳۸۶ش، ص۲۸-۱۳۲.
- ↑ حائری یزدی، درآمدی بر کتاب اسفار، ۱۳۷۱ش، ص۷۰۷.
- ↑ حسینی سورکی، «نگاهی اجمالی به آراء و افکار و سبک و سلوک فکری و فلسفی ملا هادی سبزواری»، ص۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۶ش، ج۵، ص۲۶-۳۲.
- ↑ ملکشاهی،اشارات و تنبیهات ابن سینا، ۱۳۵۰ش، ص۵۷.
- ↑ غرویان،الهیات شفا و شرح آن، ۱۳۷۰ش، ص۵۳.
- ↑ حبیبی، دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۸۷ش، ج۱۳، ص۷۷۰.
- ↑ آشنایی با کتاب القبسات، ۱۳۸۶ش، ص۱۱۱.
- ↑ حائری یزدی، درآمدی بر کتاب اسفار، ۱۳۷۱ش، ص۷۰۷.
- ↑ آشتیانی، مقدمه الشواهد الربوبیه، ۱۳۸۶ش، ص۱۳۲؛ محقق داماد، مقدمه الشواهد الربوبیه، ۱۳۸۲ش، ص۵.
- ↑ سبزواری، شرح منظومه، ۱۴۱۳ق، ج۲، مقدمه، ص۳۰.
- ↑ علمی اردبیلی، شرح نهایة الحکمه، ۱۴۲۹ق، ص۸.
- ↑ مصباح، شرح نهایة الحکمة، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۹-۲۱.
- ↑ خرمشاهی، مقدمهٔ اصول فلسفه رئالیسم، ۱۳۸۷ش، ص۱۱.
- ↑ اعرافی، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، ۱۳۹۱ش، ص۲۶-۲۸.
- ↑ عبدالرزاق، تمهید لتاریخ الفلسفۀالسلامیۀ،۱۹۴۴م، ص۸۷-۸۸.
- ↑ غزالی، المنقذ من الضلال، ۱۹۹۳م، ص۳۱.
- ↑ اعرافی، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، ۱۳۹۱ش، ص۵۷.
- ↑ طویل، دین و فلسفه، ۱۳۲۸ش، ص۱۷۲.
- ↑ طویل، دین و فلسفه، ۱۳۲۸ش، ص۱۷۲-۱۷۴.
- ↑ اعرافی، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، ۱۳۹۱ش، ص۳۶.
- ↑ اعرافی، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، ۱۳۹۱ش، ص۶۰-۶۷.
- ↑ ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۱۳۷۶ش، ج۱، صص۱۰۴-۱۲۳.
- ↑ اعرافی، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، ۱۳۹۱ش، ص۴۴-۴۷.
- ↑ ارشادینیا، نقد و بررسی مکتب تفکیک، ۱۳۸۲ش، ص۱۰۱، به نقل از: تقریرات میرزا مهدی اصفهانی، مرکز اسناد آستان قدس رضوی، ش۱۲۴۸۰، ص۲۵.
- ↑ موسوی، آئین و اندیشه، ۱۳۸۲ش، ص۲۳، به نقل از: شیخ محمود حلبی، دروس معارف الهیه، ص۸.
- ↑ خسروپناه، جریانشناسی فکری ایران معاصر، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۱-۱۱۸.
- ↑ حکیمی، مکتب تفکیک، ۱۳۷۵ش، ص۴۴-۴۷.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۷۵.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۴۰۸ق، ج۱۱، ص۳۸۰.
- ↑ اعرافی، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، ۱۳۹۱ش، ص۱۲۶-۱۳۴.
- ↑ نمازی، مستدرك سفينة البحار، ج۱، ص۱۰.
- ↑ «آیا این روایت صحت دارد که کسب علومی؛ مانند فلسفه و عرفان چون از طریق اهل بیت(ع) سفارش نشده، آموختن آنها جایز نیست؟ آیا ائمه(ع) فرمودند علم و دانش را فقط از ما بیاموزید!؟ آیا آموختن علوم غیر دینی؛ مانند فلسفه و عرفان جایز نیست؟»، سایت اسلام کوئسیت.
- ↑ طبرسی، الإحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص ۳۴۲.
یادداشت
- ↑ جوهر(ماده، صورت، جسم، نفس و عقل)، کَمّ، کَیْف، أین، مَتی، وضع، مِلک، اضافه، فعل، انفعال. بدایة الحکمه، علامه طباطبایی
- ↑ «فَتَبّاً و خَیبةً و تَعْساً لمُنتِحلی الفلسفة کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتی أنکروا التدبیر و العمد فیها.»
- ↑ «... علماؤهم شرار خلق الله علی وجه الأرض لأنّهم یمیلیون الی الفلسفة و التصوف، و أیم الله انّهم من أهل العدول و التحرف، یبالغون فی حبّ مخالفینا و یضلّون شیعتنا و موالینا.»
منابع
- «آشنایی با کتاب القبسات»، حکمت رضوی، ش۱۶، ۱۷، ۱۳۸۶ش.
- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در اسلام، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۶ش.
- ارشادینیا، محمدرضا، نقد و بررسی مکتب تفکیک، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲ش.
- اعرافی، علیرضا، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، قم، انتشارات موسسه فرهنگی اشراق و عرفان، ۱۳۹۱ش.
- باقری خرمدشتی، با همکاری فاطمه عسگری، کتابشناسی جامع ملاصدرا، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- بخشنده بالی، عباس، تأثیر فلسفی ابن رشد بر ابن میمون یهودی در اندلس قرون وسطا، معرفت، سال بیستم، شماره ۱۶۶، مهر ۱۳۹۰.
- حائری یزدی، «درآمدی بر کتاب اسفار»، ایرانشناسی، ش۱۶، ۱۳۷۱ش.
- حبیبی، نجفقلی، «حکمة الاشراق»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- حسینی سورکی، سیدمحمد، «نگاهی اجمالی به آراء و افکار و سبک و سلوک فکری و فلسفی ملا هادی سبزواری»، فروغ اندیشه، ش۱، ۱۳۸۰ش.
- حکیمی، محمدرضا، مکتب تفکیک، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵ش.
- خراسانی، شرفالدین، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش.
- خسروپناه، جریانشناسی فکری ایران معاصر، قم، تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۹۰ش.
- دباشی، حمید، «میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان»، ترجمه: حسن فتحی، در: تاریخ فلسفه اسلامی، ج۳، زیر نظر سید حسین نصر و الیور لیمن، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ش.
- ژیلسون، اتین، روح فلسفه قرون وسطی، ترجمه داودی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۹ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، شرح علامه حسن زاده، تحقیق مسعود طالبی، تهران، نشر ناب، ۱۴۱۳ق.
- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، مقدمه، تصحیح و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح، تعلیق و مقدمه سیدمصطفی محقق داماد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- ضیایی، حسین، «شهاب الدین سهروردی، بنیانگذار مکتب اشراق»، ترجمه یوسف شاقول و سیما نوربخش، در: تاریخ فلسفه اسلامی، ج۲، زیر نظر سیدحسین نصر و الیور لیمن، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ش.
- طباطبائی، محمدحسین، اصول فلسفهٔ رئالیسم، قم، موسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش.
- طویل، توفیق، دین و فلسفه، ترجمه: محمدعلی خلیلی، تهران، شرکت نسبی حاج محمدحسین اقبال و شرکاءتهران، ۱۳۲۸ش.
- عبودیت، عبدالرسول، «آیا فلسفه اسلامی داریم؟»، معرفت فلسفی، ش۱، ۱۳۸۲ش.
- علمی اردبیلی، علی، شرح نهایه الحکمه، قم، بوستان کتاب، ۱۴۲۹ق.
- غرویان، محسن، «الهیات شفا و شرح آن»، آینه پژوهش، ش۱۱، ۱۳۷۰ش.
- فاخوری، حنا و جر، خلیل، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳ش.
- کربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- کرد فیروزجایی، یارعلی، حکمت مشاء، قم۷ انتشارات حکمت اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
- مصباح یزدی و دیگران، «فلسفه اسلامی؛ میزگرد فلسفهشناسی۳»، معرفت فلسفی، ش۳، ۱۳۸۳ش.
- مصباح، محمد تقی، شرح نهایة الحکمة، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چ۱، ۱۳۷۸ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۹ش.
- معلمی، حسن، حکمت مشاء، قم، مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران؛ نشر هاجر، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- ملکشاهی، حسن، «اشارات و تنبیهات ابن سینا»، مقالات و بررسیها، ش۵و۶، ۱۳۵۰ش.
- موسوی، سید محمد، آیین و اندیشه؛ بررسی مبانی و دیدگاههای مکتب تفکیک، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۸۲ش.
- نصر، سید حسین، «ملاصدرا؛ تعالیم»، ترجمه حسین غفاری، در: تاریخ فلسفه اسلامی، ج۳، زیر نظر سیدحسین نصر و الیور لیمن، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ش.