ابوالحسن اشعری: تفاوت میان نسخهها
imported>Mahdiemadi بدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
}} | }} | ||
{{دیگر کاربردها|اشعری}} | {{دیگر کاربردها|اشعری}} | ||
'''ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری''' (۲۶۰ - ۳۲۴ق/ ۸۷۴ - ۹۳۶م)، [[کلام|متکلم]] | '''ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری''' (۲۶۰ - ۳۲۴ق/ ۸۷۴ - ۹۳۶م)، [[کلام|متکلم]] و بنیان گذار مکتبی در عقاید [[اسلام|اسلامی]] است که پیروانش [[اشاعره]] خوانده شدهاند. وی از دودمان [[ابوموسی اشعری]] بود. اشعری در [[بصره]] زاده شد و در همان شهر به درس [[ابوعلی جبائی]] (درگذشت ۳۰۳ق)، [[کلام|متکلم]] بزرگ [[معتزله (اصول مذهب)|معتزلی]]، راه یافت. وی همچنین در حلقه درس [[فقیه]] معروف [[شافعی]]، [[ابواسحاق مروزی]] (درگذشت۳۴۰ق)، حاضر میشد. | ||
مهمترین واقعه در زندگی اشعری، تحول عمیقی بود که در اندیشه او روی داد. اشعری تا ۴۰ سالگی بر مذهب [[معتزله (اصول مذهب) |اعتزال]] بود و با استادش [[ابوعلی جبائی]] پیوندی نزدیک داشت، اما پس از آن در ملأ عام رویگردانی خود را از این مکتب به اطلاع مردم رساند و مکتب [[اشاعره|اشعری]] را بنیان نهاد. | مهمترین واقعه در زندگی اشعری، تحول عمیقی بود که در اندیشه او روی داد. اشعری تا ۴۰ سالگی بر مذهب [[معتزله (اصول مذهب) |اعتزال]] بود و با استادش [[ابوعلی جبائی]] پیوندی نزدیک داشت، اما پس از آن در ملأ عام رویگردانی خود را از این مکتب به اطلاع مردم رساند و مکتب [[اشاعره|اشعری]] را بنیان نهاد. |
نسخهٔ ۱۴ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۱۴
اطلاعات کلی | |
---|---|
نام | ابوالحسن اشعری |
مذهب | سنی |
زادروز | ۲۶۰ق. |
اطلاعات علمی | |
آثار | مقالات الاسلامیین، الإبانة عن اصول الدیانة، .... |
ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری (۲۶۰ - ۳۲۴ق/ ۸۷۴ - ۹۳۶م)، متکلم و بنیان گذار مکتبی در عقاید اسلامی است که پیروانش اشاعره خوانده شدهاند. وی از دودمان ابوموسی اشعری بود. اشعری در بصره زاده شد و در همان شهر به درس ابوعلی جبائی (درگذشت ۳۰۳ق)، متکلم بزرگ معتزلی، راه یافت. وی همچنین در حلقه درس فقیه معروف شافعی، ابواسحاق مروزی (درگذشت۳۴۰ق)، حاضر میشد.
مهمترین واقعه در زندگی اشعری، تحول عمیقی بود که در اندیشه او روی داد. اشعری تا ۴۰ سالگی بر مذهب اعتزال بود و با استادش ابوعلی جبائی پیوندی نزدیک داشت، اما پس از آن در ملأ عام رویگردانی خود را از این مکتب به اطلاع مردم رساند و مکتب اشعری را بنیان نهاد.
معرفی
ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری، از نوادگان ابوموسی اشعری و بنیان گذار مکتب اشعری در عقاید اسلامی است. وی در سال ۲۶۰ در بصره زاده شد. در سنین جوانی در مجلس درس ابوعلی جبائی حاضر شد و در زمره معتزلیان درآمد. او تا ۴۰ سالگی بر همین مسلک باقی بود تا اینکه به ناگاه دچار تحول شده، مکتب اشعری را بنیان نهاده، به مقابله با باورهای عقیدتی پیشین خود و مکتب معتزله برخاست. او در سال ۳۲۴ در بغداد وفات یافت و میان کرخ و باب بصره دفن شد.[۱]
رویگردانی از معتزله
درباره رویگردانی او از اعتزال روایات گوناگونی وجود دارد و قدیمترین آنها از ابن ندیم است که میگوید روز آدینهای در مسجد جامع بصره بر بلندی قدم نهاد و با صدای رسا خود را معرفی کرد و اعلام داشت که من معتقد بودهام که قرآن مخلوق است و خداوند رؤیت نمیشود و افعال بد آدمیان مخلوق خود ایشان است. اکنون توبه کردهام و به باطل بودن معتزله اعتقاد پیدا کردهام و عیب و رسوایی ایشان را برملا میسازم.[۲]
به روایت ابن عساکر، وی پس از ۱۵ روز کناره گیری از مردم به مسجد درآمد و اعلام کرد که آن مدت را به تأمل گذرانده و نتوانسته است از راه دلایل عقلی به حقیقت دست یابد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی کتاب و سنت، بطلان عقاید پیشین بر او آشکار گشته است.[۳]
درباره انگیزه تحول فکری اشعری روایتهای دیگری نیز وجود دارد که در پارهای از آنها از رؤیا و الهام نیز سخن رفته است.[۴] مثلا سبکی در طبقات الشافعیة الکبری چنین نوشته است:
|
مبانی کلامی اشعری
معرفت ضروری و اکتسابی
از دیدگاه اشعری معرفت انسانی بر دو نوع است: ضروری و اکتسابی. معرفت اکتسابی علمی است که از راه نظر و استدلال عقلی به دست میآید، و معرفت ضروری همه شناختهای غیرنظری را در برمیگیرد، اعم از شناخت حسی، علم به بدیهیات و شناختی که از راه خبر موثق حاصل میگردد. [۶] نخستین فعل واجب بر انسان نظر و استدلال برای کسب معرفت به خداوند است. از سوی دیگر معرفت به خدا، به گونهای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتی اکتسابی است و طریقی جز نظر و استدلال ندارد. این حکم به معنای نفی تقلید در معرفت خداست.[۷]
منشأ نخستین واجب
نکته مهمی که تمایز اشعری را از معتزله در این باره نشان میدهد، دیدگاه او در منشأ نخستین واجب، یعنی ملاک وجوب معرفت عقلی به خداست. وی بر خلاف معتزله علم به وجوب نظر را مستقیما مبتنی بر حکم عقل نمیداند، بلکه آن را معرفتی نقلی و حاصل از حکم شارع به شمار میآورد، بدین معنا که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است، زیرا عقل شایستگی آن را ندارد تا درباره اینکه آیا اساساً آدمی در پیشگاه خداوند به چیزی مکلّف است یا نه، داوری کند.[۸]
حسن و قبح شرعی
اصل حسن و قبح شرعی که با نام اشعری شناخته میشود، مبتنی بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملی عقل قائل میشود و قلمرو توانایی و واقع نمایی عقل را به احکام نظری محدود میسازد. بدین گونه، از عقل نمیتوان هیچ گونه حکمی درباره نیک و بد کارها و آن چه فعل یا ترک آن بر انسان واجب است، به دست آورد.[۹]
معرفت حاصل از اخبار موثق
اشعری معرفت حاصل از اخبار موثق را معرفتی ضروری دانسته است. از این رو همچنان که انسان درباره دادههای حسی شکی به خود راه نمیدهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره میگیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیرمحسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسی باشد.[۱۰]بنابراین، تکلیف انسانها از آنجا آغاز شده است که پیامبر الهی این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند به عذاب الاهی دچار خواهند بود. با شناختی که انسانها از راستگویی او دارند، اندیشه کردن در نشانههای پیامبری او بر آنان واجب میگردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بیچون و چرا به احکام شرع است.[۱۱]
استدلال از شاهد به غایب
نظر و تعقل در باب عقاید دینی به تعبیر اشعری «استدلال از شاهد به غایب» است، بدین معنا که انسان حکمی را که درباره امور معینی در جهان محسوس صادق میداند، به مورد مشابهی در جهان ناشناخته سریان دهد.[۱۲]
اشعری ضمن این که با پذیرش اعتبار قیاس، برخی مفاهیم عقلی و لوازم منطقی آنها را تصدیق میکند و در برهانهای خویش به کار میگیرد، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلی مانعی بر سر التزام به نصوص دینی نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل میشود و در مواردی که معتزله ناگزیر از تأویل بودهاند، نشان میدهد که در آنجا نمیتوان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد. بدین گونه، یکی از عمدهترین ویژگیهای اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینی، اعتبار عقل و قیاس را میپذیرد و میکوشد با تعریف حدود کارآیی آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه اصحاب حدیث را به گونهای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقلگرا قرار میدهد.[۱۳] |
آراء و عقاید
خداوند و صفات او
اشعری کتاب اللمع را با استدلال بر وجود ذات الاهی آغاز میکند. او از برهان اتقان صنع برای اثبات وجود خدا استفاده میکند. به جز برهان اتقان صنع که مستقیماً مخلوق بودن جهان را ثابت میکند، اشعری برهان دیگری میآورد که نتیجه آن اثبات حادث بودن جهان است.
خلاصه این برهان که شهرستان آن را روایت میکند این است که اگر جواهر، یعنی ذرات تشکیل دهنده جهان، را قدیم فرض کنیم، ناگزیر باید فرآیند اجتماع و افتراق آنها را که جهان مجموعهای از آنهاست، به ذات جواهر نسبت دهیم. حال آن که ذرات نمیتوانند بنا بر ذات خویش با هم پیوند یابند یا جدا شوند، زیرا ذره در ذات خود مقتضی هر دو حالت است. بنا بر این ترکیب جهان مبدئی غیر از اجزاء آن دارد.[۱۴] اشعری سپس برای اثبات توحید از برهان تمانع بهره میبرد. او در اللمع به اثبات ۷ صفت ذاتی خداوند که مفاهیم صفات دیگر به آنها باز میگردد پرداخته است: عالم، قادر، حی، مرید، متکلم، سمیع و بصیر.[۱۵] |
کلام الاهی
اشعری به سنت اصحاب حدیث کلام خداوند را صفتی قدیم و قائم به ذات او میداند که نفی کننده هر گونه معنایی است که منافی تکلم او فرض شود. به عقیده او ذات حی خداوند واجد همه صفاتی است که مفهوم حیات آنها را اقتضا دارد، مانند کلام و علم. اشعری این نکته را مبنای استدلال بر ازلی بودن کلام الاهی قرار میدهد. نظریه «کلام نفسی» اشعری از نتایج تأکید او بر وحدت هر یک از صفات ذاتی است.
کلام ازلی همچون علم و قدرت الاهی با شمول بیپایانش، در حقیقت خود واحد و تقسیم ناپذیر است. از چنین وحدتی لازم میآید که کلام خدا در عین آن که مشتمل بر اقسام گوناگون بیان است و نیز گزارش هایی از حوادث زمانی را دربردارد، در ذات خود نتواند تقسیم پذیر و مقید به زمان باشد. اما قرآن که همواره مصداق بحث متکلمان درباره کلام الاهی بوده است، مجموعهای است از حروف و کلمات به زبان قومی خاص، و چنین وصفی از کتاب خدا با حکمی که اشعری برای کلام الاهی قائل میشود، سازگار نیست. از اینجاست که وی میان دو مفهوم از کلام الاهی فرق مینهد: یکی قرآن کریم به عنوان کتابی شامل حروف و عبارات که از راه وحی بر زبان پیامبر(ص) جاری شده است؛ و دیگر معنایی ازلی، واحد و نامتناهی که قائم به ذات خداست، یعنی کلام نفسی، و قرآن تعبیر و ترجمه آن معناست. اشعری با این تمایز، صورت مسئله دشوار و تاریخی خلق قرآن را بدین گونه تغییر میدهد که آن چه اصحاب حدیث و اهل سنت و جماعت درباره مخلوق نبودن قرآن گفتهاند، بر کلام نفسی صادق است، اما قرآن را به هیأتی که متشکل از حروف و اجزاء است، باید حادث به اراده الاهی دانست. بدین سان، اشعری محل نزاع با معتزله را از مخلوق بودن یا تبودن قرآن به اثبات یا نفی مفهوم کلام نفسی تبدیل کرده است.[۱۶] |
رؤیت خداوند
اشعری با اعتقاد به تأویل ناپذیر بودن نصوص صریحی که تعارض با مبانی توحیدی ندارند، معتقد است که به شهادت قرآن، مؤمنان خداوند را به چشم سر میتوانند ببینند. اهمیت این بحث نزد اشعری، او را به نوشتن ۳ کتاب و رساله در این زمینه واداشته است.[۱۷][۱۸]
افعال انسانی و نظریه کسب
بحث درباره حدود اختیار انسان و چگونگی ربط آن به خلقت عام الاهی از عمدهترین وجوه کلام اشعری است. وی با طرح نظریه «کسب » که بعدها به دست پیروانش بسط یافت، کوشیده است با حفظ عقیده به اراده و قدرت فراگیر خداوند، جایی برای آن چه از خود آدمی برمی آید و به اصل تکلیف و ثواب و عقاب معنا میبخشد، باز کند. واژه «کسب» و «اکتساب» در معنی فعل ارادی انسان، پیش از اشعری نیز سابقه داشته است.[۱۹]اما کاربرد خاص آن ناظر به وضع دوگانه فعل ارادی است، بدین معنا که با تأکید بر مخلوق بودن فعل از سوی خداوند، «کسب» برای دلالت بر سهم انسان در افعال خویش وضع شده است. کاربرد کسب را به معنایی مشابه این، به دو شخصیت معتزلی مقدم بر اشعری به نامهای ضرار و نجّار نسبت دادهاند که البته رأی آنان در این خصوص از موارد اختلافشان با معتزله بوده است.[۲۰]با این همه، به سبب سهم شایانی که اشعری در تبیین و تثبیت این مفهوم داشته است، نظریه کسب را باید از دستاوردهای او به شمار آورد.[۲۱]
عدل الاهی
نظریه اشعری درباره عدل الاهی یکی از مهمترین وجوهاندیشه کلامی او و نمونهای برجسته از اختلافات مبنایی وی با معتزله است. فصلی از اللمع با عنوان «فی التعدیل و التجویز» به این موضوع اختصاص دارد، اما اثر عمیق این نگرش اشعری به مسأله عدل در ابواب دیگر کلام او نیز کم و بیش نمایان است. از دیدگاه اشعری افعال خداوند سراسر عدل و حکمت است، اما ملاک عادلانه و حکیمانه بودن آنها چیزی جز صادر شدنشان از ذات الاهی نیست. اگر فعل خدا عدل دانسته میشود، نه از آن روست که معیارهای شناخته شده انسانها از عدل بر آن صدق میکند، بلکه باید گفت چنین فعلی عین عدل و ملاک عدل است، زیرا عملی را باید جور و خلاف عدل دانست که تجاوز از حدود مقرر به شمار رود، در حالی که هیچ حقیقتی فوق ذات خدا و بیرون از ملک او نیست تا بتواند حدی برای فعل او قرار دهد.[۲۲]
ایمان
در مسأله ایمان دیدگاه اشعری در مجموع به نگرش اهل سنت و جماعت نزدیک است. آنان در میان دو موضع افراطی خوارج و مرجئه، ضمن آن که برای عمل به احکام دین جایگاهی در مراتب ایمان قائل بودند، ارتکاب گناهان کبیره را دلیل بر زوال ایمان نمیشمردند. اما بررسی آراء اشعری نشان میدهد که وی در این زمینه دارای دیدگاههای ویژهای است که در مواردی با آن چه به اهل سنت و جماعت نسبت داده میشود، اختلاف دارد. اشعری ایمان را تصدیق به وحدانیت خداوند میداند، وی در این تعریف که ارزش عمل را از مفهوم ایمان خارج میسازد، به این مبنای خویش در تفسیر متون دینی استناد میکند که دلالتهای شرعی الفاظ از دلالتهای عرفی آنها جدا نیستند، بدین معنا که الفاط وارد در کتاب الاهی، هر چند کاربردهای اصطلاحی بیابند، معانی لغوی خود را حفظ میکنند، بنا بر این، آن چه در مفهوم ایمان معتبر است، چیزی بیش از معنی لغوی آن، یعنی تصدیق، نیست.[۲۳]اما حقیقت ایمان امری قلبی است و اقرار زبانی اگر با انکار قلبی همراه باشد، ایمان نیست، هر چند حکم ظاهری و فقهی ایمان بر آن صدق کند. به همین گونه، انکار زبانی اگر با انکار قلبی همراه نباشد، کفر حقیقی نیست.[۲۴]
امامت
به گفته ابن فورک، اشعری در رسالهای که به این موضوع اختصاص داده، بر اساس اصل حسن و قبح شرعی، لزوم عقلی امامت را انکار کرده است. بر این اساس، فرستادن انبیاء نیز بر خدا واجب نبوده است. بنا بر این جز احکامی که شارع در این زمینه قرار داده است، تکلیفی بر عهده انسانها نیست.[۲۵]وی ضمن آن که وجود هر گونه نصی را بر امامت فردی خاص انکار میکند، بر این عقیده است که تعیین هر یک از خلفای چهارگانه مبتنی بر انتخابی بوده است که خبرگان امت (اهل حل و عقد) به عمل آوردهاند و به خاطر بیعت، اطاعت از خلیفه - که از دید اشعری لزوماً افضل اهل زمان بوده است - بر همگان واجب گردیده است.[۲۶][۲۷]
آفرینش و جهان
با توجه به ویژگی اشعری در طرح ساختاری عقلانی برای عقاید اهل سنت، باید انتظار داشت که در اندیشه کلامی او مباحث جهان شناسی نیز، همچنان که در کلام معتزله معمول بوده است، در تبیین عقاید سهمی داشته باشد. انگیزه اشعریان در پرداختن به مباحث طبیعی و اصطلاحاً «دقیق الکلام »، تأکید بر قدرت مطلق الاهی و اثبات حضور مستقیم آن در همه پدیدهها بوده است. بنا بر این، اعتقاد به اصل جوهر یا جزء لایتجزأ (تشکیل جهان از ذرات تجزیه ناپذیر) و این قاعده که عرض دو لحظه نمیپاید (العرض لایبقی زمانین)، هر چند اختصاصی به اشعریان ندارد، مهمترین مبانی اعتقادی ایشان را در تبیین حدوث جهان و فاعلیت پیوسته خداوند فراهم ساخته است.[۲۸]
آثار
آن چه از آثار اشعری بر جای مانده است، بخش اندکی از آثار پرشمار اوست. وی در یکی از آثار خود به نام العُمَد فی الرؤیة که در ۳۲۰ق نگاشته، فهرستی از مصنفات خود را آورده است. بیشترین عناوین آثار او که ابن عساکر در تبیین ذکر میکند، از فهرست خود اشعری است. وی این بخش از کتاب مفقود العمد را از طبقات المتکلمین ابن فورک - که منبعی مهم درباره اشعری بوده است - عینا نقل میکند.[۲۹]این فهرست به علاوه آن چه ابن فورک و ابن عساکر در مورد آثار سال ۳۲۰ق به بعد بر آن افزودهاند، مجموعهای بالغ بر ۱۰۰ عنوان است. آثار به جای مانده از اشعری بدین قرار است:
- الابانة عن اصول الدیانة
- اللمع فی الرد علی اهل الزیغ و البدع
- مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین
- رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام
- رسالة کتب بها إلی اهل الثغر، یا رسالة الثغر
- رسالة الایمان
شماری از آثار از میان رفته نیز به قرار ذیل است:
- الجوابات فی الصفات
- کتاب فی تفسیر القرآن، که در دورههای بعد به المختزن شهرت داشته است.
- الفصول و الرد علی الملحدین و الخارجین عن الملة کالفلاسفة و الطبائعیین و الدهریین
- کتاب فی الرد علی الفلاسفة
- المسائل المنثورةالبغدادیة[۳۰]
پانویس
منابع
- ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، به کوشش حسام الدین قدسی، دمشق ۱۳۴۷ق
- ابن جوزی عبدالرحمان، المنتظم، بیروت، ۱۳۵۹ق
- الذهبی شمس الدین، تهذیب سیر اعلام النبلاء، بیروت، ۱۴۱۲ق
- السبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره،
- الزرکلی خیرالدین، الاعلام، بیروت، ۲۰۰۲
- ابننديم، كتابالفهرست، چاپ ايمن فؤاد سيد، لندن ۱۴۳۰/۲۰۰۹
- ابن فورک محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ۱۹۸۷م
- اشعری علی، الابانة عن اصول الدیانة، قاهره، ۱۳۴۸ق
- _______، اصول اهل السنة و الجماعة (رسالة النفر)، به کوشش محمد سید جلیند، ریاض، ۱۴۱۰ق
- _______، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق
- _______، اللمع، به کوشش جوزف مک کارتی، بیروت، ۱۹۵۳م
- _______، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۴۰۰ق
- بغدادی عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، ۱۳۴۶ق
- _______، الفرق بین الفرق، به کوشش محمدزاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ق
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۱ش.
- شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق
- _______، نهایة الاقدام، به کوشش آلفرد گیوم، پاریس، ۱۹۳۴م
- نسفی میمون، تبصرةالادلة، به کوشش کلود سلامة، دمشق۱۹۹۳
- Wolfson H. A., The Philosophy of the Kalam, Harvard, 1976
پیوند به بیرون
منبع مقاله: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، مدخل اشعری
- ↑ شمس الدین الذهبی، تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۸؛ الزرکلی خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۲۶۳؛ السبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۴۷
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱
- ↑ ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹
- ↑ نک: ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۱
- ↑ ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷
- ↑ اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹
- ↑ ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳
- ↑ ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱
- ↑ ابن فورک، ص۲۸۷
- ↑ ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵
- ↑ ابن فورک، ص۲۸۶
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴
- ↑ شهرستانی، نهایة الاقدام، ص۱۱، ابن فورک، ص۲۰۳
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۵
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، صص۵۷ - ۵۸
- ↑ نک: ابن عساکر، ابن عساکر، ص۱۲۸، ۱۳۱، ۱۳۴
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۹
- ↑ نکـ: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۹۹، ۵۴۲، ۵۴۹؛ بغدادی الفرق بین الفرق، ص۱۰۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۴۷؛ و نیز نکـ: ولفسن، ص۶۶۵ - ۶۶۶
- ↑ نکـ: اشعری، مقالات الاسلامیین، ۲۸۱، ۴۰۸، ۵۶۶؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۸۹-۹۱
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، صص۶۰ - ۶۲
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۲
- ↑ اللمع، ص۷۵؛ ابن فورک، ص۱۴۹ - ۱۵۰، ۱۵۳ - ۱۵۶، ۱۹۱
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۳
- ↑ ص ۱۷۴، ۱۸۰ - ۱۸۱
- ↑ اللمع، ۸۱، ۸۳؛ ابن فورک، ۱۸۲ - ۱۸۶؛ نسفی، ج۲، ص۸۳۴
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۴
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۴
- ↑ ص۱۲۸ - ۱۳۴
- ↑ انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۲ - ۵۳