کاربر:Gholampour/صفحه تمرین

از ویکی شیعه
آیه ۷ سوره آل‌عمران
مشخصات آیه
واقع در سورهآل‌عمران
جزء۳
اطلاعات محتوایی
مکان نزولمدینه


آیه ۷ سوره آل‌عمران

جایگاه

به گفته طبرسی، پس از اینکه در آیات قبل، نزول قرآن ذکر شد، در این آیه به کیفیت نزول قرآن پرداخته شد.[۱] به گفته مکارم شیرازی، خداوند در آیات قبل، از نزول قرآن به‌عنوان دلیل رسالت حضرت محمد(ص) و در آیه ۷ سوره آل‌عمران یکی از ویژگی‌های قرآن و چگونگی بیان مطالب در این کتاب سخن گفته است.[۲] ازنظر مکارم شیرازی، آیات متشابه، محل آزمایش است که عالم راستین و فتنه‌گر لجوج را از هم جدا می‌سازد.[۳]

کلینی در اصول کافی، روایتی از امام صادق(ع) که او نیز از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده که شخصی که بدون علم فتوا دهد، درحالی که فرق ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه نداند، هم خودش هلاک می‌شود و هم دیگران را هلاک می‌کند.[۴]

شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة، روایتی به سند محمد بن مسلم از امام صادق(ع) ذکر می‌کند که حضرت بعد از ذکر تفسیر و تأویل آیه، بیان کرده است که جز خدا و راسخان در علم، این تأویل آیه را نمی دانند.[۵]

طبرسی در کتاب الاحتجاج،‌ ذیل حدیث طولانی از پیامبر اسلام(ص)، ذکر می‌کند که حضرت محمد(ص) در خطبه غدیر بیان کرد که در قرآن آیات محکمی است که همه می‌فهمند و همچنین آیات متشابه نیز هست که هیچ‌کس متوجه آن نمی‌شود و برایش توضیح داده نمی‌شود مگر کسی که من دستش را به سوی خود بگیرم و بلند کنم و او معلم شماست. هر کسی که من مولای او هستم این علی مولای اوست و فرزندان پاک از او که ثقل اصغر هستند و قرآن که ثقل اکبر است و این دو از هم جدا نمی‌شوند مگر در حوض کوثر که بر من وارد شوند.[۶]

در تفسیر ثقلین ذکر شده که امام علی(ع) در حدیث طولانی ذکر کرده که خداوند افرادی را اهل علم قرار داد و بر بندگان دیگر با آیه ۷ سوره آل‌عمران «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»، واجب کرد که از آن‌ها اطاعت کنند.[۷]

در خطبه ۱۴۴ نهج البلاغه، امام علی(ع) کسانی را که گمان می‌کنند راسخان در علم هستند نه ما اهل‌بیت را مورد خطاب قرار می‌دهد که به دروغ و ستم چنین ادعایی کرده‌اند و خود را جای اهل‌بیت(ع) قرار داده‌اند در حالی که خداوند این مقام را به ما داده است.[۸]

متن و ترجمه

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

اوست کسی که این کتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره ای از آن آیات محکم [=صریح و روشن] است آنها اساس کتابند و [پاره ای] دیگر متشابهاتند [که تاویل پذیرند] اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه‌جویی و طلب تاویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی می‌کنند با آنکه تاویلش را جز خدا و ریشه داران در دانش کسی نمی‌داند [آنان که] می‌گویند ما بدان ایمان آوردیم همه [چه محکم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان کسی متذکر نمی‌شود.(سوره آل‌عمران، آیه ۷.)




شأن نزول

در کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق، شأن نزولی برای این آیه نقل شده بدین صورت که یهودیان نجران به همراه حی بن اخطب و برادرش خدمت پیامبر اسلام(ص) رسیدند و به دنبال این بودند که با آیات متشابه همچون حروف مقطعه، پایان کار این امت اخر الزمان و پیامبر اسلام را از طریق حروف ابجد حساب کنند، که این آیه نازل شد.[۹] ازنظر شیخ طوسی، شأن نزول این آیه، درباره مسیحیان نجران است که درباره اینکه آیا عیس(ع) کلمة الله و روح‌الله نیست، با پیامبر اسلام(ص) گفتگو کردند که پیامبر نظرش را گفت و آن‌ها گفتند که همین برای ما بس است، که در همین هنگام این آیه نازل شد.[۱۰]

شیخ طوسی از قول قتاده،‌ نقل می‌کند که این آیه درباره هرکسی که احتجاج می‌کند به متشابه برای باطلش، وارد است که حروریه و سبابیه و برخی دیگر از این جمله‌اند.[۱۱]

یکی از شأن نزول‌های این آیه ازنظر سید قطب: مسیحیان نجران که درباره بشر نبودن عیسی(ع) و روح خدا بودن او با پیامبر بحث می‌کردند و با برخی آیات متشابه،‌ دنبال اثبات آن بودند که این آیه نازل شد.[۱۲]

به گفته ابوالفتوح رازی، در شأن نزول آن اختلاف شده. بنابه گفته ربیع، مسیحیان نجران[۱۳] به گفته کلبی، یهودیان که خواستند از طریق جمّل، پایان کار امت پیامبر اسلام(ص) را متوجه شوند.[۱۴] ابن جریح گفت، مراد منافقان هستند.[۱۵] حسن بصری گفت خارجی‌ها، قتاده گفت حروری‌ها و برخی دیگر گفتند به‌طوری کلی مبتدعان.[۱۶]

مقاتل با شأن نزول درباره یهود و پایان امت اسلام[۱۷]

گروه پیروی کننده از متشابهات

اختلاف شده در اینکه گروه پیروی کننده از متشابهات، چه کسانی هستند. ۱. مسیحیان نجران که در اینکه عیسی پسر خداست با پیامبر اسلام(ص) بحث کردند که به نظر شما عیسی کلمة الله است و روح الله نیست؟ پیامبر گفت بله، در این هنگام عرض کردند، همین برای منظور ما کافی است که این آیه نازل شد. (از ربیع) ۲. یهود که قصد داشتند پایان کار این امت(امت پیامبر اسلام(ص)) را از حساب جمل به دست آورند. (از کلبی) ۳. منافقان (ابن جریح) ۴. همه کسانی که برای مقاصدشان دنبال آیات متشابه می‌گردند که آیه بنابر عمومیتش، حروریه که گروهی از خوارج بودند و پیروان عبدالله بن سأ که در مورد امام علی(ع) غلو کردند را هم شامل می‌شود.[۱۸]

معنای تأویل قرآن

ازنظر علامه طباطبائی، تأویل قرآن، حقیقت واقعی است که بیانات قرآنی از حکم، موعظه یا حکمت به آن مستند می‌شود و برای جمیع آیات قرآنی چه محکم و چه متشابه وجود دارد. این تأویل از قبیل مفهومی که الفاظ بر آن دلالت کنند نیست؛ بلکه از امور عینی است که از دایره الفاظ بالاتر است و خداوند جهت تقریب به ذهن، آن را به الفاظ مقید کرده است.[۱۹]

محکمات و متشابهات

کلینی در اصول کافی، روایتی نقل کرده که امام صادق(ع) منظور از آیات محکم امام علی(ع) و امامان، منظور از آیات متشابه، فلانی و فلانی است.[۲۰] روایت طولانی دیگری در اصول کافی از امام صادق(ع) نقل شده که امام در ابتدای آن ذکر می‌کند، مردمی بدون علم و از روی نادانی درباره قرآن سخن گفته‌اند. سپس امام پس از خواندن این آیه، بیان می‌کند که آیه‌های نسخ شده از متشابهات و آیه‌های نسخ‌کننده از محکمات هستند.[۲۱]

شیخ طبرسی، محکمات را به یقینها، از احکام به معنای استواری، متشابه به معنای چیزهایی که با یکدیگر مشتبه شده و مشکل می‌گردند، زیغ به معنای کجی و انحراف، ابتغا به معنای طلب کردن، فتنه به معنای فساد و اصل آن به معنای آزمایش، تأویل به معنای تفسیر و اصل آن به معنای برگشت به چیزی است.[۲۲]

به گفته شیخ طبرسی، برای محکم و متشابه چند معنا ذکر شده است. احتمال اول، محکم، بدون قرینه، مراد، از ظاهر آن معلوم است و متشابه، بدون قرینه مراد، از ظاهر آن معلوم نیست.[۲۳] احتمال دوم از ابن عباس، محکم آیات نسخ کننده و متشابه آیات نسخ شده. احتمال سوم از محمد بن جعفر بن زبیر و ابوعلی جبائی، تنها یک معنا از آن می‌توان برداشت کرد و متشابه دو معنا یا بیشتر. احتمال چهارم، محکم آیاتی که الفاظ و عبارات آن، تکرار نشده باشد و متشابه تکرار شده باشد. احتمال پنجم از جابر بن عبدالله، محکم تأویل و تفسیرش معین باشد و متشابه نامعلوم.[۲۴]

ازنظر مکارم، آیات محکم، به آیات صریح و روشن و آیات متشابه، به آیاتی که ظاهرا پیچیده است به دلیل سطح مطلب یا دلایل دیگر، گفته می‌شود.[۲۵] آیات محکم، آیاتی که مفهوم آن روشن است و جای بحث ندارد. آیات متشابه، آیاتی که در ابتدا پیچیده و احتمالات متعددی به آن داده می‌شود؛ اما باتوجه به آیات محکم که ام‌الکتاب و اصل و مرجع است،‌ تفسیر می‌شود.[۲۶]

مراد از آیات محکم ازنظر علامه طباطبائی، آیاتی دانسته شده که صراحت و اتقان دارد از حیثی که هیچ تشابهی(تردید و اشتباهی) در آن راه ندارد برخلاف آیات متشابه.[۲۷] مراد از متشابه، آیاتی است که منظور از آن برای شنونده روشن نیست و شنونده با شنیدن،‌ معنای آن را درک نمی‌کند؛ بلکه در معنای آن که این معناست یا آن معنای دیگر، تردید می‌کند، تا اینکه این آیه به آیه محکم برسد و روشن شود.[۲۸]

از نظر علامه طباطبائی، شانزده قول برای معنای محکم و متشابه ذکر شده که وی آن‌ها را درست نمی‌داند و همه را رد کرده‌است[۲۹] وی در صفحه ۴۱، مدعی این است که اکثر انحرافات در جامعه اسلامی و فرقه‌ها چه در معارف و چه در احکام و در صفحه ۴۲ ادعای تمامی فتنه‌ها و محنت‌های اسلام و مسلمین، به دلیل پیروی از آیات متشابه و تأویل آن‌ها بوده است.[۳۰]

شیخ طوسی در التبیان، آیات محکم را آیاتی معرفی کرده که مراد از آن با ظاهرش دانسته می‌شود بدون نیاز به قرینه و دلالتی به خاطر وضوحش.[۳۱]

از نظر ابوالفتوح رازی در روض الجنان، آیات محکم، آیاتی است که مراد از آن، از ظاهرش مفهوم شود.[۳۲] و متشابه، مراد از او از ظاهرش فهمیده نشود و مراد در او متشبه باشد.[۳۳]

به اعتقاد علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش، محکم آیاتی است که تأویلش در تنزیلش است و متشابه، آیاتی است که لفظ واحد و معنای مختلفی دارند.[۳۴]

ازنظر محمدجواد مغنیه در التفسیر الکاشف، مراد از محکم، آیاتی است که نیاز به تفسیر ندارد و به شدت روشن و واضح است که احتمال تخصیص، تأویل یا نسخ در آن داده نمی‌شود.[۳۵] اما متشابه بر چند دسته است: معنایی که مجمل است، عقل ظاهر آن را نمی‌پذیرد، لفظی که معمولا دو یا چند معنا بیشتر دارد، لفظی که دلالت بر عموم کند ولی مقصود برخی از آن باشد، آیه مشتمل بر حکم منسوخ باشد. آیاتی که یکی از این معانی را داشته باشد، متشابه است.[۳۶]

ام الکتاب

شیخ طبرسی، ام الکتاب به معنای اصل کتاب است.[۳۷]

شیخ طوسی نیز مراد از ام الکتاب را اصل کتاب که با آن بر متشابه استدلال می‌شود، ذکر کرده است.[۳۸]

از نظر ابوالفتوح رازی در روض الجنان، ام الکتاب یعنی اصل کتاب.[۳۹] مقاتل هم با این نظر موافق است.[۴۰]

در روایات

در تفسیر عیاشی روایتی نقل شده که از امام صادق(ع) سؤال شده که محکم و متشابه چیست؟ که امام محکم را آیاتی که به آن عمل می‌شود و متشابه، آیاتی که مفهومش برای جاهلش (کسی که نمی‌فهمدش) مشتبه است که امام در ادامه ذکر کرد که به محکم هم ایمان می‌آوریم و هم به آن عمل می‌کنیم؛ ولی متشابه، فقط به آن ایمان می‌آوریم ولی به آن عمل نمی‌کنیم.[۴۱] در روایت دیگری در تفسیر عیاشی، از امام صادق درباره محکم و متشابه سؤال شد، که وی ناسخ را ثابت و منسوخ را گذشته ذکر کرده و محکم را چیزی که به آن عمل می‌شود و متشابه آیاتی که با یکدیگر تشابه داشته باشند، ذکر شده است.[۴۲]

در روایتی طولانی از کلینی در اصول کافی، روایتی از امام باقر(ع) نقل شده که منسوخات از متشابهات و ناسخات از محکمات ذکر شده است.[۴۳]

در روایتی که شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا از امام رضا(ع) نقل شده است، وی کسی را که آیات متشابه را به محکم برگرداند، به سوی خدا هدایت شده، خواند و ذکر کرد که در اخبار ما نیز محکم و متشابه وجود دارد که باید متشابه به محکم برگردانده شود و برحذر داشت که اگر این کار صورت نگیرد، موجب گمراهی مردم می‌شود.[۴۴]

چرا بخشی از آیات قرآن،‌ متشابه است؟

به گفته مکارم شیرازی، چند احتمال در این قضیه ذکر شده است. ۱. الفاظ انسانی که دچار نارسایی است، قالب معانی الهی نیست. ۲. بسیاری از معانی مربوط به جهان ماورای طبیعت است که از ذهن ما دور است. ۳. به کار انداختن فکر و اندیشه و به وجود آوردن نهضت فکری در مردم. ۴. دلیلی که در روایات ذکر شده این است که آیات متشابه، نیاز مردم به انبیا و اوصیای آن‌ها را روشن می‌سازد. ۵.آزمایش افراد و جداسازی فتنه‌گر از مؤمن که در آیه به آن اشاره شد.[۴۵]

به گفته طباطبائی، وجود آیات متشابه در قرآن، ضروری است.[۴۶] عقل و فهم افراد از درک تأویل آیات قرآن عاجز است و جز نفس‌های پاک، کسی آن را نمی‌فهمد.[۴۷] تنها راه رسیدن به این هدف یعنی نفس پاک، این است که انسان نفس خود را بشناسد با تربیت علم و عمل.[۴۸] هدایت دینی هم بنا شده برپایه علم و نفی تقلید.[۴۹] فهم عامه مردم، مافوق محسوسات را درک نمی‌کند و با محسوسات سروکار دارد.[۵۰] بیانات لفظی قرآنی، مَثَل‌هایی برای معارف حقه الهی هستند. خداوند برای اینکه معارف را بیان کند و مردم بفهمند، آن‌ها را به اندازه سطح فهم مردم تنزل داد و چاره‌ای جز این نبود، چون عامه مردم جز حسیات را نمی‌فهمند و خداوند آن معانی کلی را در قالب این محسوسات به آن‌ها داد.[۵۱] لذا به ناچار هرکس به اندازه فهمش از آن چیزی می‌فهمد و این مستلزم وجود آیات متشابه است.[۵۲]

دلیل پیروی از آیات مشابه

ازنظر طبرسی، چند دلیل برای پیروی از آیات متشابه وجود دارد. برای گمراهی و فاسد کردن دین مردم، به جهت مشتبه کردن برای مردم ضعیف (از مجاهد) و برای به دست آوردن شرف و ثروت چنین کاری می‌کنند بنابر این منظور از فتنه ثروت است.[۵۳]

منظور از فتنه

به گفته طبرسی، کسانی که دلیل رسیدن به فتنه را شرف و ثروت می‌دانند، منظور از فتنه را ثروت معنا کرده‌اند.[۵۴] شیخ طبرسی مراد از فتنه را بنابر روایتی از امام صادق(ع)، کفر دانسته است.[۵۵] کلینی در اصول کافی، روایتی نقل کرده که امام صادق(ع) منظور از آن کسانی که در قلب‌هایشان انحراف وجود دارد، اصحاب و اهل ولایت فلانی و فلانی ذکر کرده است.[۵۶]

راسخان در علم چه کسانی هستند؟

کلینی در اصول کافی، روایتی نقل کرده که امام صادق(ع) مراد از راسخان در علم، امیرالمؤمنین و ائمه(ع) است.[۵۷]

شیخ طبرسی، راسخون در علم به معنای ثابتان و ریشه‌داران در علم است.[۵۸]

به گفته مکارم شیرازی، راسخان در علم، مفهوم وسیعی دارد که همه دانشمندان و متفکران را دربرمی‌گیرد؛ ولی در بین آن‌ها افراد ممتازی هستند که جزو مصادیق این کلمه قرار دارند، همچنان که پیامبر اسلام(ص) و اهل‌بیت(ع) طبق این نظر، جزو مصادیق این کلمه قرار می‌گیرند.[۵۹]

در تفسیر عیاشی روایتی نقل شده که امام صادق(ع)، آل محمد(ص) را راسخان در علم معرفی کرده است.[۶۰] در روایات دیگری در تفسیر عیاشی پس از سؤال از امام باقر(ع) درباره تأویل قرآن، وی پس از پاسخ، با استناد به این آیه «مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»، ذکر کرده که ما می‌دانیم آن را.[۶۱]

در روایت دیگری از تفسیر عیاشی که از امام صادق(ع) و او از امام باقر(ع) نقل کرده است، امام علی(ع)، راسخان در علم را کسانی معرفی کرده که از امور ماورای غیب بی‌نیازند و به معارفی که از حیطه علمشان بیرون است و تفسیرش را نمی‌دانند، اقرار دارند.[۶۲]

کلینی در اصول کافی، روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده که امام صادق(ع)، اهل‌بیت(ع) را راسخان در علم و کسانی که تأویل آیات را می‌دانند، معرفی کرده است.[۶۳]

در روایت دیگری که در تفسیر عیاشی و اصول کافی نقل شده است، امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) ذکر کرده است که قرآن دارای خاص و عام، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه است و فقط خدا و راسخان در علم از آن آگاهی دارند. حضرت محمد(ص) افصل راسخان در علم است و پس از او، اوصیایش از آن آگاهی دارند.[۶۴] در روایات دیگری نیز در تفسیر عیاشی به نقل از فضیل بن یسار و ابابصیر از امام صادق(ع)، ائمه(ع) به‌عنوان راسخان در علم و کسانی که تأویل آیات را می‌دانند، نام برده شده است.[۶۵]

در الدرالمنثور روایتی نقل شده است که شخصی از پیامبر اسلام(ص)، درباره راسخان در علم پرسید. حضرت محمد(ص) نیز راسخان در علم را کسی که به سوگندش پای‌بند، زبانش راستگو، قلب استوار و در شکم و شهوت عفیف است، معرفی کرده است.[۶۶]

کلینی در اصول کافی، روایتی نقل کرده است که امام باقر(ع)، راسخان در علم را کسی که در علمش اختلاف نمی‌شود، معرفی کرده است.[۶۷]

علامه طباطبائی، این روایات را از باب تطبیق کلی بر مصداق دانسته است.[۶۸]

راسخان در علم از معنای آیات متشابه آگاهند یا خیر؟

عبارت راسخان در علم در جمله چند نقش و معنا برای آن ذکر شده است. اگر واو عطف بر الله باشد، معنا این است که آیات متشابه را جز خدا و راسخان در علم، کسی نمی‌داند. این معنا بنابر روایتی است از امام محمدباقر(ع)، همچنان که بنابر روایتی دیگر از امام باقر(ع)، پیامبر اسلام(ص)، افضل در راسخان در علم بود که تفسیر و تأویل همه آیات را می‌دانست و پس از او، اوصیایش، تفسیر و تأویل همه آیات را می‌دانند. گرچه نقل شده که ابن عباس گفته که من از راسخان در علم هستم.(ابن عباس و دیگران) قول دیگر اینکه واو عاطف نیست؛ بلکه اول کلام است. بنابر این معنا این است که آیات متشابه را جز خدا کسی نمی‌داند و راسخون در علم هم می‌گویند که ما ایمان آوردیم و به آن‌ها ایمان داریم (و چیزی از متشابهات نمی‌داند). (عایشه، کسائی، فرا و جبائی)[۶۹]

به گفته مکارم شیرازی، طبق قرائن و روایات مشهور،‌ راسخان در علم عطف بر الله است و آن‌ها هم از آیات مشابه آگاه هستند.[۷۰]

ازنظر علامه طباطبائی، واو استیناف است، نه عاطفه و راسخان در علم عطف به الله نیست و معنا اینست که فقط خداوند از آیات متشابه آگاه است. این جمله نیز طرف دوم برای قول قبلی «فاما الذین فی قلوبهم ضیغ» است به این صورت که مردم نسبت به قرآن دو دسته‌اند: عده‌ای که دل‌هایشان بیمار است، آیات مشابه را دنبال می‌کنند و عده‌ای دیگر که راسخان در علم هستند،‌ می‌گویند که ما به همه قرآن ایمان آوردیم و همه قرآن از طرف خداوند است. اختلاف این دو دسته از جهت زیغ قلب (انحراف در قلب) و رسوخ علم است.[۷۱]

به گفته شیخ طوسی نیز در اینجا دو قول مطرح است. قول اول که نظر عایشه، حسن، جبائی و اکثر مفسران است، اینکه فقط خدا تأویل آیات متشابه را می‌داند و واو در جمله بعد استیناف است. قول دوم که نظر ابن عباس، مجاهد و ربیع است، اینکه خدا و راسخان در علم، تأویل آیات متشابه را می‌دانند و واو در ابتدای جمله بعد،‌ عاطفه است.[۷۲] به گفته ابوالفتوح نیز هر دو قول مطرح شده است. برخی قول اول و واو استیناف،[۷۳] برخی قول دوم و واو عاطفه.[۷۴]

علی بن ابراهیم قمی به دلیل این روایتی است از امام محمدباقر(ع)، همچنان که بنابر روایتی دیگر از امام باقر(ع)، پیامبر اسلام(ص)، افضل در راسخان در علم بود که تفسیر و تأویل همه آیات را می‌دانست و پس از او، اوصیایش، تفسیر و تأویل همه آیات را می‌دانند، قائل است به اینکه واو در ابتدای جمله عاطفه است و خداوند و راسخان در علم از تأویل این آیات آگاه هستند.[۷۵]

به گفته مغنیه نیز در اینجا دو قول مطرح شده که قول صحیح آن است که واو عاطفه است و علاوه بر خداوند، راسخان در علم نیز همراه خداوند، از تأویل آیات متشابه آگاه هستند، زیرا بر خداوند قبیح است که آیه‌ای نازل کند که معنای آن را هیچ‌کس نداند.[۷۶]

مقاتل بن سلیمان در تفسیرش قائل به این است که جمله و واو استیناف است و فقط خدا از علم تأویل آیات متشابه آگاه است و جمله راسخان در علم درباره المتدارسون فی علم التورات یعنی عبدالله به سلام و اصحابش از مؤمنان اهل تورات.[۷۷]

پانویس

  1. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۶۹۹.
  2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۳۱.
  3. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۳۲.
  4. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۴۳.
  5. شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۶۴۹.
  6. طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۶۰.
  7. حویزی، تفسير نور الثقلين، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۳۱۵.
  8. نهج البلاغه، به شرح و ترجمه علی‌نقی فیض‌الاسلام اصفهانی، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۴۳۷.
  9. شیخ صدوق، معانی الأخبار، دار المعرفة للطباعة و النشر، ص۲۳-۲۴.
  10. شیخ طوسی، التبیان،‌ دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۳۹۹.
  11. شیخ طوسی، التبیان،‌ دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۳۹۹.
  12. قطب، فی ظلال القرآن، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۶۹-۳۷۰.
  13. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۸.
  14. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۹.
  15. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۹.
  16. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۹.
  17. ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۳ق، ج۳، ص۲۶۴.
  18. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۰-۷۰۱.
  19. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۴۹.
  20. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۴۱۵.
  21. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۴۱۵.
  22. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۶۹۸-۶۹۹.
  23. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۱.
  24. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۱-۷۰۲.
  25. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۳۱.
  26. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۳۳.
  27. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۲۰.
  28. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۲۱.
  29. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۳۲-۴۱.
  30. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۴۱-۴۲.
  31. شیخ طوسی، التبیان،‌ دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۳۹۴.
  32. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۴.
  33. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۵.
  34. قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۹۶.
  35. مغنیه، التفسير الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۱۰.
  36. مغنیه، التفسير الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۱۰-۱۱.
  37. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۶۹۸-۶۹۹.
  38. شیخ طوسی، التبیان،‌ دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۳۹۵.
  39. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۷۴.
  40. ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۳ق، ج۳، ص۲۶۳-۲۶۴.
  41. عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳.
  42. عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۰-۱۱.
  43. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۲، ص۲۸.
  44. شیخ صدوق، عيون أخبار الرضا عليه السلام، جهان، ج۱، ص۲۹۰.
  45. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۳۶-۴۳۷.
  46. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۵۷-۵۸.
  47. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۵۸.
  48. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۵۸-۵۹.
  49. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۵۹-۶۰.
  50. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۶۰-۶۱.
  51. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۶۲-۶۳.
  52. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۶۳.
  53. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۰.
  54. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۰.
  55. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۰.
  56. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۴۱۵.
  57. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۴۱۵.
  58. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۶۹۸-۶۹۹.
  59. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۳۹-۴۴۰.
  60. عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۶۳.
  61. عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۱.
  62. عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۶۳.
  63. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۲۱۳.
  64. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۲۱۳؛ عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۶۴.
  65. عياشى، تفسير العيّاشی، ‌۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۶۴.
  66. سیوطی، تفسیر الدر المنثور، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۷.
  67. کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۲۴۵.
  68. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۱۰۷.
  69. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق. ج۲، ص۷۰۰.
  70. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۴۱-۴۴۲.
  71. طباطبایی، المیزان، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق، ج۳، ص۲۸.
  72. شیخ طوسی، التبیان،‌ دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۰۰.
  73. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۸۰-۱۸۱.
  74. ابو‌الفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش، ج۴، ص۱۸۱.
  75. قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۹۶-۹۷.
  76. مغنیه، التفسير الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۱۴.
  77. ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۳ق، ج۳، ص۲۶۴.

منابع

  • قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران، دارالقرآن الکریم، ۱۳۷۶ش.
  • ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان، گردآورنده محمدمهدی ناصح و محمدجعفر یاحقی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶-۱۳۷۸ش.
  • حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسير نور الثقلين، به تصحیح هاشم رسولی، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، گردآوری علی‌اکبر غفاری،‌ تهران، دارالکتب، ۱۳۹۵ق.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه السلام، به تصحیح مهدی لاجوردی، تهران، جهان، بی‌تا.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، بی‌جا، دار المعرفة للطباعة و النشر، بی‌تا.
  • شیخ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، به تصحیح هاشم رسولی و دیگران، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۸ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، گردآورنده احمدحبیب عاملی، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • طباطبایی، محمد حسین، المیزان، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۰-۱۳۵۳ق.
  • عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العيّاشی، ‌به تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.
  • قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق، ۱۴۰۸ق.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، به تصحیح طیب جزایری، قم،‌ دار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
  • طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، گردآوری محمدباقر موسوی خرسان، مشهد، نشر المرتضی، ۱۴۰۳ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، گردآوری محمد آخوندی و علی‌اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۸۹ق.
  • مغنیه، محمدجواد، التفسير الکاشف، قم، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۲۴ق.
  • ابن سلیمان، مقاتل، تفسیر مقاتل بن سلیمان، به تصحیح عبدالل محمود شحاته، بیروت،‌ دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۳ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱-۱۳۷۴ش.
  • نهج البلاغه، به شرح و ترجمه علی‌نقی فیض‌الاسلام اصفهانی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات فقیه (تألیفات فیض الاسلام)، ۱۳۶۸ش.