برهان صدیقین: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Mkhaghanif (بحث | مشارکتها) جز اصلاح شناسه |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''بُرهان صدّیقین''' از [[براهین اثبات وجود خدا]] که بدون استفاده از مقدمات حسی و تجربی و با بحث از حقیقت هستی، وجود خداوند را اثبات میکند. گفته شده در براهین دیگر از غیر [[حق]] به حق پی میبرند، اما در این برهان جز حق حدّ وسط برهان | '''بُرهان صدّیقین''' از [[براهین اثبات وجود خدا]] که بدون استفاده از مقدمات حسی و تجربی و با بحث از حقیقت هستی، وجود خداوند را اثبات میکند. گفته شده در براهین دیگر از غیر [[حق]] به حق پی میبرند، اما در این برهان جز حق حدّ وسط برهان نیست. | ||
عنوان صدّیقین را نخستینبار [[ابن سینا]] برای این برهان به کار برده است. | عنوان صدّیقین را نخستینبار [[ابن سینا]] برای این برهان به کار برده است. |
نسخهٔ ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۴۴
بُرهان صدّیقین از براهین اثبات وجود خدا که بدون استفاده از مقدمات حسی و تجربی و با بحث از حقیقت هستی، وجود خداوند را اثبات میکند. گفته شده در براهین دیگر از غیر حق به حق پی میبرند، اما در این برهان جز حق حدّ وسط برهان نیست.
عنوان صدّیقین را نخستینبار ابن سینا برای این برهان به کار برده است.
وجه تسمیه
اصطلاح «صدیقین» را نخستین بار ابن سینا، برای برهانش در نمط چهارم اشارات بر وجود واجب تعالی به کار برده است.[۱] وی مدعی است که این روش برای اثبات و شناخت خدا، روش صدیقین است؛ چرا که از ذات الهی و نه افعال و مخلوقاتش (نظیر حرکت و حدوث)، بر وجود او استدلال شده است.[۲] [۳]
تقریرات
اولین تقریر از برهان صدیقین را ابن سینا ارائه داده است.[۴] پس از او، دیگر فیلسوفان مسلمان، تقریرات مختلفی از برهان صدّیقین عرضه کردند. میرزا مهدی آشتیانی در تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری[۵] آنها را تا ۱۹ تقریر برشمرده و توضیح داده که اغلب آنها نزدیک به یکدیگر است. در اینجا چند تقریر مشهور از این برهان را بیان میکنیم.
تقریر ابن سینا
از دیدگاه ابن سینا، دو روش کلى براى اثبات خداوند وجود دارد: یک روش این است که وجود افعال و مخلوقات واجب (مانند حرکت اشیا، نظم عالم و وجود ممکنات) را حد وسط برهان قرار دهیم، و با کمک آنها وجود خداوند را اثبات کنیم.[۶] روش دیگر که به باور ابن سینا مطمئن تر و شریف تر است، اثبات واجب تعالى با تأمل در خود وجود است، بى آن که نیازى به وساطت افعال و مخلوقات واجب تعالى باشد.[۷]
ابن سینا موجود را، به واجب و غیر واجب تقسیم میکند؛ و موجود غیر واجب را ممکن الوجود مینامد. او سپس در تقریر برهان میگوید: موجودی که حقیقتش امکان باشد، وجودش نمیتواند از جانب خودش باشد بلکه از ناحیه موجود دیگری موجود شده است.
حال این موجود دیگر، یا خودش ممکن است یا واجب؛ اگر واجب باشد که، همان مطلوب است و اگر ممکن باشد، دوباره همان سؤال پیش میآید و باید در نهایت به واجب برسد، و گرنه یا دور اتفاق میافتد و یا تسلسل و در نتیجه ممکنات باید تا بینهایت باشد. آنگاه وی با ردّ دور، فرض تسلسل را هم ناگزیر از منتهی شدن به واجب میداند.[۸]
ملاصدرا معتقد است که برهان ابن سینا، برهان صدیقین نیست، چرا که در برهان صدیقین، نظر به حقیقت وجود میشود، حال آنکه در برهان ابن سینا، نظر به مفهوم وجود شده است.[۹] ولی به نظر میرسد ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمیرسد، بلکه از مفهوم وجود، از آن نظر که حاکی از حقیقت وجود است، شروع میکند.[۱۰]
تقریر ملاصدرا
برهان صدّیقین با تقریر ملاصدرا جلوهای دیگر یافت. او برهانش را محکمتر و روشنتر و شریفتر از براهین دیگر میداند. وی معتقد است تقریر ابن سینا، مصداق حقیقی برهان صدیقین نیست، چرا که برای اثبات واجب، از مفاهیم ماهیت و امکان استفاده میکند.[۱۱]
صدرا در اسفار میگوید: «بدان که راهها به سوی خدا فراوان است، زیرا او دارای فضائل و کمالات متعددی است. «و هر طایفهای قبلهای دارد که خداوند آن را تعیین میکند»[۱۲] ولی بعضی از این راهها محکمتر، بهتر، و نورانیتر از بعضی دیگر است. و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود. و آن راه صدیقین است که آنان از خودِ او بر خودش استشهاد میکنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال.»[۱۳]
او معتقد است حقیقتِ هستی، موجود است، بدین معنا که عین موجودیت است و عدم بر آن محال است؛ و از طرفی، حقیقتِ هستی در ذات، یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتنِ خود، مشروط به هیچ شرط و مقید به هیچ قیدی نیست. هستی چون هستی است، موجود است نه به ملاک دیگر و نه به فرض وجودِ دیگر؛ پس هستی در ذات خود مساوی با بینیازی از غیر و نامشروط بودن به چیز دیگر یعنی مساوی با وجوب ذاتی ازلی است. در نتیجه، حقیقت هستی، در ذات خود قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق شود مساوی با ذات لایزال حق است. از نظر ملاصدرا اصالت وجود، عقل ما را مستقیماً به ذات حقّ رهبری میکند نه به چیزی دیگر؛ و غیر حق را که البته جز افعال و آثار و ظهورات و تجلیات او نخواهد بود، با دلیل دیگر باید پیدا کرد نه حق را.[۱۴]
تقریر محقق اصفهانی
محقق اصفهانی در کتاب تحفة الحکیم تقریری از برهان صدیقین ارائه میدهد که با فیلسوفان پیش از خود متفاوت است. وی با تحلیل مفهوم واجب الوجود بالذات میکوشد وجود آن را نتیجه بگیرد.[۱۵]
تقریر او از این قرار است: واجب الوجود بالذات، مطابق تعریف، موجودی است که وجود برای آن ضرورت و وجوب دارد. حال اگر برای مفهوم واجب الوجود بالذات، مصداقی وجود نداشته باشد، از این حالات خارج نیست: عدم مصداق یا به این دلیل است که وجود واجب الوجود بالذات در خارج ممتنع است، و یا اینکه وجود او، ممکن و نیازمند علت است. در هر دو صورت، لازم میآید که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود نباشد، در صورتی که ما در ابتدا فرض کردیم که واجب الوجود بالذات است، و نه ممتنع الوجود و یا ممکن الوجود.[۱۶][۱۷]
این تقریر، شبیه تقریر قدیس آنسلم از برهان وجودی است. بیشتر فیلسوفان اسلامی از حقیقت وجود، به وجوب وجود پی میبرند، در صورتی که در این تقریر از مفهوم واجب الوجود بالذات، به وجود آن پی برده میشود.[۱۸]
تقریر علامه طباطبائی
گفته شده که علامه طباطبائی در حاشیه اسفار و در جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم برهانی برای اثبات واجب اقامه میکند که بدون پیشفرض گرفتن هیچ اصل فلسفی و تنها با نظر به ضرورت ازلی هستی مطلق، مصداق کاملی از برهان صدیقین به حساب میآید.[۱۹] در تقریر علامه طباطبائی، به هیچ مقدمه و مبدأ تصدیقی فلسفی (حتی اصالت وجود) نیاز نیست. او میگوید: قبل از آنکه بحث شود آیا واقعیت خارجی ماهیت است یا وجود، اصل واقعیت را میپذیریم که نقطه مقابل سفسطه است؛ زیرا سفسطه انکار اصل واقعیت است و فلسفه اثبات اصل واقعیت.
سپس با بیانی مبسوط، مستدّل میسازد که حتی فرض زوال واقعیت نیز امکان ندارد و میگوید: بنابراین، اصل واقعیت زوال پذیر نیست، زیرا از فرض زوالش ثبوتش لازم میآید و چیزی که از فرض زوالش ثبوتش لازم آید قهرا زوالش ذاتا محال است؛ و اگر زوالش ذاتاً محال باشد پس ثبوت و تحقق آن ذاتا ضروری خواهد بود و این ضرورت ذاتی در این برهان، همان ضرورت ازلی است.
ضرورت ازلیه در موردی است که ثبوت محمول برای موضوع، به هیچ قید، شرط، وصف و حتی به دوام ذات موضوع مقید نباشد؛ در نتیجه حکم همواره و در همه حال برای موضوع ثابت است.[۲۰]
نتیجه آنکه در اصلِ واقعیت، یک واجب الوجود بالذّات وجود دارد که به نحو ضرورت ازلی دارای واقعیت است. آنگاه که هر یک از موجودات بررسی شود، مشاهده میگردد که هر یک از اینها یا سابقه زوال داشتهاند یا لاحقه زوال دارند. پس فهمیده میشود که هیچیک از اینها واجب بالذّات و واقعیت مطلق نیستند، بلکه بر آن واقعیت مطلق تکیه میکنند که همان واجب ازلی خواهد بود.[۲۱]
ضرورت ازلیه داشتن خداوند نیز به این معناست که واقعیت داشتن برای او، به هیچ شرط و قیدی مشروط نبوده، و ذات او در همه حال واقعیت دارد. در این تصور از خداوند، واقعیت برای او منوط به شرط، قید و یا زمان خاصی نیست. یعنی واقعیت او دارای ضرورت ازلی است. [۲۲]
بنابراین تقریر، مسئله اثبات واجب، دیگر به هیچ مبدأ تصدیقی فلسفی نیاز ندارد و میتواند اولین مسئله فلسفی قرار گیرد. البته شناخت و اعتماد به برخی مبادی تصوری برای این تقریر لازم است. مبادی تصوریهای مانند مفهوم هستی، مفهوم ضرورت ذاتی، ضرورت ازلی و مانند اینها، که از جمله مفاهیم عامه بدیهی هستند.[۲۳] همچنین طبق این تقریر، اصل وجود واجب بدیهی میشود نه نظری.
مبانی قرآنی و حدیثی برهان صدّیقین
برهان صدّیقین، که در قالبی کاملاً فلسفی و عقلی مطرح شده، نمونهای از هماهنگی بحث فلسفی با قرآن و احادیث و مخصوصاً ادعیة مأثوره و عرفان است.
ملاصدرا این نوع برهان عقلی و درک مبانی آن را نه از خود که از الهامات غیبی به خویشتن میدانسته است. بیشتر تقریرات و شروح این برهان نیز مزین به آیات و روایات و مؤید به آنهاست؛[۲۴] از جمله:
اَوَلَمْ یکْفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ شَهیدٌ (آیا پروردگار تو که بر هر چیز گواه است خودش بس نیست.)[۲۵]
- بِکَ عَرَفْتُکَ: تو را به تو شناختم؛[۲۶]
- یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتهِ بِذاتِهِ:ای کسی که خودش، دلیل و نشانه خودش است؛[۲۷]
- کَیفَ یسْتَدَلُّ عَلَیکَ بِماهُوَ فی وُجودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیکَ. اَیکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُهورِ ما لَیسَ لَکَ حَتّی یکُونَ هُوَالْمُظْهِرُ لَکَ، مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ اِلی دَلیلٍ یدُلُّ عَلَیکَ...(چگونه میتوان با چیزی که در هستیاش نیازمند به توست، بر تو استدلال کرد؟ آیا چیزی جز تو ظهوری دارد که تو نداشته باشی تا بتواند روشنگر تو باشد؟ کِی ناپدید شدهای تا به دلیلی که بر تو گواه باشد نیاز داشته باشی؟)[۲۸]
پانویس
منابع
- آشتیانی، مهدی، تعلیقه بر شرح منظومة حکمت سبزواری، چاپ عبدالجواد فلاطوری و مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۷ش.
- ابن سینا، عبدالله، الاشارات والتنبیهات، مع الشرح لِنصیرالدین طوسی و شرح الشرحِ لقطب الدین رازی، تهران، ۱۴۰۳ق.
- اصفهانی، محمد حسین، تحفة الحکیم، با تعلیقات مهدی حائری یزدی، تهران، مرکز نشر علوم اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، نشر اسراء، ۱۳۹۰ش.
- صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم،المکتبة المصطفویة، ۱۳۸۶ق.
- قمی، عباس، کلیات مفتاح الجنان، با ترجمة فارسی، تهران، ۱۳۶۹ش.
- محمدرضائی، محمد، الهیات فلسفی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۱ش.
- مروارید، محمود، «تأملّى در برهان صدیقین به تقریر علامه طباطبایى»، مجله نقد و نظر، شماره ۴۵ و ۴۶، ۱۳۸۶ش.
پیوند به بیرون
- ↑ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۱۳۹۱ش، ص۲۱۵.
- ↑ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۶۶.
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۱۹.
- ↑ محمدرضائی، الهیات فلسفی، ۱۳۹۱ش، ص۲۱۵.
- ↑ تعلیقه بر شرح منظومة حکمت سبزواری، ص۴۸۸۴۹۷
- ↑ مروارید، تأملی در برهان صدیقین علامه طباطبائی، ص۴۶.
- ↑ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۶۶.
- ↑ نگاه کنید:الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۱۸-۲۸
- ↑ ملاصدرا، اسفار، جلد 6، ص26.
- ↑ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۱۳۹۱ش، ص۲۱۶.
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۱.
- ↑ سوره بقره، آیه۱۴۸.
- ↑ صدرالدین شیرازی، اسفار اربعه، ج۶، ص۱۲.
- ↑ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،ج ۶، ص۱۴۱۶
- ↑ محمدرضائی، الهیات فلسفی، ۱۳۹۱ش، ص۲۲۷.
- ↑ محمدحسین اصفهانی، تحفة الحکیم، ص۱۰۲.
- ↑ محمدرضائی، الهیات فلسفی، ۱۳۹۱ش، ص۲۲۷و۲۲۸.
- ↑ محمدرضائی، الهیات فلسفی، ۱۳۹۱ش، ص۲۲۸.
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۴.
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۵.
- ↑ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج ۶، ص۱۴ ۱۵، حاشیة طباطبائی
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۵.
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۴.
- ↑ نگاه کنید به: ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۶۶.
- ↑ سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ کلیات مفتاح الجنان اول دعای ابوحمزة ثمالی، ص۳۱۶
- ↑ کلیات مفتاح الجنان، دعای صباح علی علیهالسلام، ص۱۰۴
- ↑ کلیات مفتاح الجنان، دعای امام حسین علیهالسلام در روز عرفه، ص۴۶۷؛