confirmed، templateeditor
۱۱٬۵۴۹
ویرایش
(ویکی سازی) |
(تمیز کاری) |
||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
در دوران سلطان محمد خدابنده دو جنگ اتفاق افتاد. یکی با امرای [[استاجلو]] و دیگری با سلاطین [[ازبک]]<ref>احسن التواریخ، حسن بیگ روملو، ج۳، ص۱۵۳۱</ref> دوران سلطنت محمد خدابنده دوران تضاد بین امراء قزل باش با پادشاه و همچنین تضاد بین خود امراء بود؛ به طوری که این مشکلات با ضعف شخصی و فقدان لیاقت و قدرت فردی دوره سلطنت وی را تیره ساخت. تهی شدن خزانهای که تهماسب سالیان درازی با خست و مالدوستی خاصی از رعایا ستانده و انباشته بود، با بذل و بخششهای بیحساب شاه محمد به بزرگان دولت، امراء قزلباش و سادات و علما به منظور حامی و پشتیبان برای سلطنت متزلزل خود، بحرانهای اجتماعی و اقتصادی را شدیدتر نمود.<ref>باستانی پاریزی،۱۳۴۸:ص۶۸</ref> | در دوران سلطان محمد خدابنده دو جنگ اتفاق افتاد. یکی با امرای [[استاجلو]] و دیگری با سلاطین [[ازبک]]<ref>احسن التواریخ، حسن بیگ روملو، ج۳، ص۱۵۳۱</ref> دوران سلطنت محمد خدابنده دوران تضاد بین امراء قزل باش با پادشاه و همچنین تضاد بین خود امراء بود؛ به طوری که این مشکلات با ضعف شخصی و فقدان لیاقت و قدرت فردی دوره سلطنت وی را تیره ساخت. تهی شدن خزانهای که تهماسب سالیان درازی با خست و مالدوستی خاصی از رعایا ستانده و انباشته بود، با بذل و بخششهای بیحساب شاه محمد به بزرگان دولت، امراء قزلباش و سادات و علما به منظور حامی و پشتیبان برای سلطنت متزلزل خود، بحرانهای اجتماعی و اقتصادی را شدیدتر نمود.<ref>باستانی پاریزی،۱۳۴۸:ص۶۸</ref> | ||
===بازگشت اقتدار=== | ===بازگشت اقتدار=== | ||
در سال ۹۹۶ قمری [[شاه عباس اول|عباس اول]] به کمک مرشد قلیخان استاجلو در [[قزوین]] بر تخت سلطنت نشست. در این دوران آشفتگی و بیثباتی سرتاپای سلطنت صفوی را از درون و برون تهدید میکرد. در درون، در طبقه بالایی جامعه داعیه امراء قزلباش و تمایلات گریز از مرکز آنان، تجزیه امپراتوری صفوی را وعده میداد و در طبقه پایینی جامعه جنبشها و قیامهای مختلف در گوشه و کنار مملکت موجودیت حکومت فرزندان [[صفیالدین اردبیلی |شیخ صفی]] را به معارضه میطلبید و سرانجام از بیرون، تهاجمات و حملات دشمنان غربی [[عثمانی]] و شرقی [[ازبکان]]، وحدت و یکپارچگی دولت را تهدید میکرد.{{مدرک}} | در سال ۹۹۶ قمری [[شاه عباس اول|عباس اول]] به کمک مرشد قلیخان استاجلو در [[قزوین]] بر تخت سلطنت نشست. در این دوران آشفتگی و بیثباتی سرتاپای سلطنت صفوی را از درون و برون تهدید میکرد. در درون، در طبقه بالایی جامعه داعیه امراء قزلباش و تمایلات گریز از مرکز آنان، تجزیه امپراتوری صفوی را وعده میداد و در طبقه پایینی جامعه جنبشها و قیامهای مختلف در گوشه و کنار مملکت موجودیت حکومت فرزندان [[صفیالدین اردبیلی |شیخ صفی]] را به معارضه میطلبید و سرانجام از بیرون، تهاجمات و حملات دشمنان غربی [[عثمانی]] و شرقی [[ازبکان]]، وحدت و یکپارچگی دولت را تهدید میکرد.{{مدرک}} | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
ضعف نفس شاه، [[شرابخواری]] و شهوت رانی و عدم کنترل او بر امراء و عمال رقابت و دو دستگی درباریان و امراء و تضاد و فساد میان آنان و سپاهی رزم ندیده در صلح صد ساله اوضاع را چنان آشفته کرده بود که فرمانده سپاهیان ایران، فتحعلی خان ترکمن، خود [[حرم امام رضا(ع)]] در [[مشهد]] را مورد دستبرد قرار میداد.<ref>باستانی پاریزی،۱۳۴۸:ص۲۰۱</ref> در حالی که [[محمود افغان]] رئیس قبیله غلجایی [[قندهار]]، جانشین پدرش میرویس در سال ۱۱۳۴ قمری آماده حرکت به سوی [[اصفهان]] بود، در پایتخت [[حکیمباشی]] و [[ملاباشی]] سرگرم منازعه و جدال با فتعلی خان اعتماد الدوله بودند و هنگامی که محمود، اصفهان را در محاصره گرفت، هیچ امیدی به نجات تاج و تخت شاه نماند و سرانجام عمر سلطنت صفویان در سال ۱۱۳۵ قمری به سر رسید.{{مدرک}} | ضعف نفس شاه، [[شرابخواری]] و شهوت رانی و عدم کنترل او بر امراء و عمال رقابت و دو دستگی درباریان و امراء و تضاد و فساد میان آنان و سپاهی رزم ندیده در صلح صد ساله اوضاع را چنان آشفته کرده بود که فرمانده سپاهیان ایران، فتحعلی خان ترکمن، خود [[حرم امام رضا(ع)]] در [[مشهد]] را مورد دستبرد قرار میداد.<ref>باستانی پاریزی،۱۳۴۸:ص۲۰۱</ref> در حالی که [[محمود افغان]] رئیس قبیله غلجایی [[قندهار]]، جانشین پدرش میرویس در سال ۱۱۳۴ قمری آماده حرکت به سوی [[اصفهان]] بود، در پایتخت [[حکیمباشی]] و [[ملاباشی]] سرگرم منازعه و جدال با فتعلی خان اعتماد الدوله بودند و هنگامی که محمود، اصفهان را در محاصره گرفت، هیچ امیدی به نجات تاج و تخت شاه نماند و سرانجام عمر سلطنت صفویان در سال ۱۱۳۵ قمری به سر رسید.{{مدرک}} | ||
{{حکومتهای ایران پس از اسلام}} | |||
== صفویه و تشیع == | == صفویه و تشیع == | ||
===رسمی شدن مذهب شیعه=== | ===رسمی شدن مذهب شیعه=== |