شیخ حیدر صفوی (۸۹۳-۸۶۴ق) پنجمین شیخ طریقت صفوی و پدر شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفوی در ایران بود. او با دختر اوزون حسن، موسس و امیر حکومت آققویونلو ازدواج کرد. حیدر در زمان اوزون حسن، به ریاست خانقاه صفوی انتخاب شد. فراوانی مریدان، شیخ حیدر را در اندیشه انتقام خون پدر از خلیل سلطان، شاه شروان جسور کرد. سرانجام وی در اوایل ۸۹۳ق، به بهانه حمله چرکسها، به شروان حمله کرده و شهر را تصرف و مردم را قتل عام کرد، اما شاه شروان از دستش گریخت. سرانجام شیخ حیدر، در نبرد با فرخیسار، حاکم شروان و نیروهای کمکی به سپاه شروان شاه، کشته و سرش به دربار یعقوب بیگ در تبریز فرستاده شد.
نسب
پدرش شیخ جنید صفوی و مادرش خدیجه بیگم، خواهر اوزون حسن آق قوینلو، بود.[۱] حیدر ظاهراً اندکی بعد از کشته شدن پدرش، در جمادی الآخر ۸۶۴ق در آمِد[یادداشت ۱] متولد شد.[۲]
اوزون حسن آق قوینلو که در رقابت با جهانشاه بن قرایوسف، حکمران قراقوینلو، با شیخ جنید صفوی متحد شده و خواهر خود را به عقد وی در آورده بود، ظاهراً در ادامه همان سیاست، سرپرستی خواهرزاده خود را نیز برعهده گرفت.[۳]
ریاست خانقاه
اوزون حسن پس از غلبه بر رقیبان قراقوینلو و گورکانی خود، بر آذربایجان مسلط و در ۸۷۴ق وارد اردبیل شد. وی شیخ حیدرِ ده ساله را، به عنوان مرشد طریقت صفوی، به جای شیخ جعفر صفوی، به ریاست طریقت منصوب کرد. این امر اشتیاق مریدان آن خاندان را برانگیخت و بسیاری از آنان، که عموماً در آناطولی، طالش و سیاهکوه بودند، برای زیارت شیخ حیدر روانه اردبیل شدند.[۴] حمایت همه جانبه اوزون حسن از وی به رونق روزافزون خانقاه اردبیل کمک کرد. اوزون حسن در حمایت از حیدر، دختر خود، حلیمه بیگم آغا، را به عقد او درآورد.[۵]
تجهیز مریدان
از آن پس شیخ حیدر علاوه بر اندیشیدن به انتقام پدر، برای تداوم راه و نیل به مقاصد او نیز گام برداشت. به همین مناسبت، علاوه بر رهبری مذهبی مریدان، بخشی از اوقات خود را به امور نظامی و ساخت اسلحه برای مسلح کردن افرادش اختصاص داد. او خود تعداد زیادی نیزه، شمشیر، زره و سپر ساخت، چنان که خانقاه وی به قورخانه(اسلحه خانه) بدل گردید.[۶]
او همچنین به سازماندهی مریدانش پرداخت و کلاه مخروطی شکلِ دوازده تَرک سرخ رنگی (تاج حیدری) برای آنان ساخت که مدعی بود حضرت علی(ع) در عالم رؤیا به وی الهام کرده است.[۷]
ساخت و استعمال این کلاه، میتواند مبین اعتقاد صفویان به تشیع دوازده امامی، در آن زمان باشد.[۸] حمایت اوزون حسن و ترغیب اطرافیان خود به استفاده از این کلاه نیز به ترویج آن کمک کرد. به این ترتیب، تشکل مریدان طریقت صفوی، تحت عنوان جدید قزلباش تحکیم و توسعه یافت.[۹]
حکومت یعقوببیگ
با مرگ اوزون حسن در ۸۸۲ق و روی کار آمدن فرزندش یعقوببیگ، ارتباط خانقاه صفوی با دربار آق قوینلو قطع شد و یعقوببیگ کارگزاران دولتی و اطرافیان خود را با جدیت از به کار بردن تاج حیدری منع کرد.[۱۰]
حمله به چرکسها
شیخ حیدر که در ۸۸۸ق نیروهای خود را برای نیل به اهدافش آماده میدید، ظاهرا برای آزمودن آمادگی نیروهایش و نیز به منظور کسب غنایم برای تأمین تجهیزات لشکرکشی، به تقلید از پدرش، عازم سرزمین چرکسها در داغستان شد.[۱۱]
از آنجا که راه او ناگزیر از شروان میگذشت، کسب موافقت یعقوببیگ، که داماد شروانشاه نیز بود و به نوعی بر او ریاست داشت، لازم بود. از اینرو پس از کسب اجازه از دربار آق قوینلو، شیخ حیدر با مریدان خود به چرکسها حمله کرد و غنایم زیادی به دست آورد. در بازگشت، شیخ حیدر برای گرفتن انتقام پدر، قصد کرد به شروانشاه حمله کند ولی به علت خستگی مریدان و لزوم تجهیز بیشتر سپاه از این کار صرفنظر کرد. او پس از رسیدن به اردبیل، برای جلوگیری از سوءظن یعقوببیگ، بخشی از غنایم را به دربار او ارسال و مابقی را میان مریدانش پخش کرد و از آنها خواست این غنایم را صرف تهیه وسایل جنگی کنند.[۱۲]
هجرت به گیلان
پس از آن، ظاهراً برای تحکیم نفوذ خود در منطقه گیلان، به بهانه آنکه شیخ زاهد گیلانی، مراد و مرشد جدش (صفی الدین اردبیلی)، درعالم رؤیا از وی خواسته تا قبر در حال تخریبش را تعمیر کند، به آن منطقه رفت و به مرمت مقبره شیخ زاهد گیلانی مشغول شد.[۱۳] سندی از شیخ حیدر، ظاهراً مربوط به همین زمان، در دست است که در آن شیخ حیدر حق مالکیت یکی از اعقاب شیخ زاهد گیلانی را بر املاک موروثیشان به رسمیت شناخته و تأیید کرده است. بخشی از این سند نشان میدهد که احتمالا شیخ حیدر در آن ناحیه حکومت گونهای تشکیل داده بود یا آنکه کارگزاران دولتی این منطقه از فرمان وی تبعیت میکردند.[۱۴]
حمله مجدد به چرکس ها
چهار سال پس از لشکرکشی نخست، در ۸۹۲ق شیخ حیدر به همان شیوه قبل با چَرْکَسها جنگید و غنایم زیادی به دست آورد.[۱۵]
انتقام پدر
در اواخر ۸۹۲ق، با شیوع طاعون در تبریز، یعقوببیگ به ناچار به اصفهان و سپس به قم رفت.[۱۶] در اوایل ۸۹۳ق خدیجه بیگم، که برای زیارت به قم رفته بود، به اردوی یعقوببیگ شتافت تا از وی برای بار سوم اجازه غزای شیخ حیدر در چرکس را بگیرد. یعقوببیگ بیدرنگ از شروانشاه خواست تا با حیدر همکاری کند.[۱۷]
حمله به شروان
حیدر پس از آنکه عده زیادی از مریدانش در طالش و قراباغ به وی پیوستند، ظاهراً به عزم جنگ با چرکسها، اما در باطن برای گرفتن انتقام پدرش از شروانشاه به راه افتاد. او پس از عبور از رود کورا (کر)، در منطقه محمودآباد که اهالی آن غیرمسلمان (و احتمالا مسیحی) بودند، به غارت و کشتار پرداخت.[۱۸]
سپس به بهانه ابلاغِ فرمانِ یعقوببیگ به شروانشاه و در واقع برای کسب آگاهی کامل از اوضاع و احوال درونی قلمرو شروانشاه، یکی از مریدان خود را به شروان فرستاد. شروانشاه سفیر او را پذیرفت و برای یاری دادن به وی در امر غزا اعلام آمادگی کرد و سفیری نزد حیدر فرستاد. هنگامی که حیدر از اشتغالِ شروانشاه به ازدواج فرزندانش و پراکندگی نیروهای نظامی وی خبردار شد، سفیرِ او را پیاده به شروان بازگرداند تا به اربابش اطلاع دهد که حیدر برای گرفتن انتقام پدرش آمده است و زمانِ جنگ با او را در منطقه شماخی تعیین کرد.
تصرف شروان
سفیر، اندک زمانی پیش از موعد مقرر به دربار رسید. شروانشاه که فرصت تدارک نیرو نداشت، اموال و حرمسرایش را به قلعه گلستان فرستاد و با سربازان اندکی که داشت برای مبارزه با شیخ حیدر آماده شد. قزلباشان به راحتی مقاومت سپاهیان شروان را درهم شکستند و آنان را به درون قلعه گلستان راندند. آنگاه شهر را تصرف و اهالی را قتل عام کردند. شیخ حیدر همچنین با استفاده از توپ و منجنیق، کار را برای محاصره شدگانِ گلستان تنگ کرد.
واکنش یعقوببیگ
شروانشاه از سلطان یعقوببیگ و ظاهراً از ابوالمعصوم خان، حکمران ایالت طبرسران (تبرسران) یاری خواست.[۱۹] سپاهیان پراکنده شروان وقتی از وضع شروانشاه مطّلع شدند، در مناطق شمالی شروان گردهم آمدند و با اعزامِ فرستادهای به قلعه گلستان، از محاصره شدگان خواستند تا همراه با آنان و به طور همزمان، سپاهیان قزلباش را مورد حمله قرار دهند. این سفیر به اسارت قزلباشان افتاد و شیخ حیدر محاصره قلعه را رها کرد و با شتاب به محل تجمع سپاهیان شروان تاخت و آنها را تارومار کرد.
اگرچه، محاصره شدگان منظور شیخ را از ترک محاصره نمیدانستند، اما این امر به آنها فرصت داد تا از قلعه گلستان به قلعه مستحکم سلوط پناه ببرند. از آن سو، یعقوببیگ در پاسخ به استمداد شروانشاه، به سرعت خود را از سلطانیه به اردبیل رساند و سپاهی به فرماندهی سلیمانبیگ بیژن اوغلو و شاهزاده ابراهیم بن جهانگیر، پسرعمویش، به مقابله قزلباشان روانه کرد.[۲۰]
شیخ که قلعه سلوط را در محاصره داشت، به محض شنیدن این خبر، برای آنکه از دو سو محاصره نشود، به طرف قلعه دربند رفت؛ اما محافظان آن که از مستحکمترین قلاع منطقه بود، مانعِ عبور او شدند. حیدر به قلعه حمله کرد، اما نتوانست آن را بگشاید.[۲۱]
نبرد نهایی
در همین گیرودار، مطلّع شد که نیروهای یعقوببیگ برای کمک به شروانشاه به شماخی رسیدهاند و شروانشاه از قلعه سلوط خارج شده و همراه با آنها به سوی او روانه شدهاند. حیدر ناگزیر محاصره دربند را رها کرد و به سوی جنوب برگشت. دو سپاه در ۲۴ رجب ۸۹۳ در طبرسران با همدیگر برخورد کردند. شیخ حیدر در نبردی تن به تن بر سلیمانبیگ غلبه کرد، اما تیری به شیخ اصابت کرد.[۲۲]
نتیجه کار
تلاش فراوان قزلباشان برای انتقال او به جایی امن نتیجه نداد و دربان یعقوببیگ، موسوم به علیآقا، بر شیخ دست یافت و سرش را از تن جدا ساخت.[۲۳]
سپاهیان یعقوببیگ سرِ حیدر را همراه فتحنامه نزد او فرستادند. به دستور یعقوببیگ، سر او را در کوچههای تبریز گرداندند و بعد آن را در میدان تبریز آویزان کردند.[۲۴] قزلباشان جسد شیخ حیدر را در همان نزدیکی میدان جنگ (در طَبَرسَران) دفن کردند.[۲۵]
انتقال جسد
شاه اسماعیل در دومین لشکرکشی خود به شروان (حدود ۹۱۵ق)، جنازه پدر را به اردبیل منتقل کرد و در خیاو به خاک سپرد.[۲۶] از او سه پسر به نامهای سلطان علی، ابراهیم و اسماعیل بر جای ماند.[۲۷] مریدان، ظاهراً طبق وصیت شیخ حیدر، سلطان علی را به جای پدر منصوب کردند.[۲۸]
پانویس
- ↑ حسینی استرآبادی، ص۲۵.
- ↑ رجوع کنید به فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۳؛ قس منشی قمی، ج۱، ص۴۰؛ پیرزاده زاهدی، ص۶۸، که تولد او را در ۸۷۳ دانستهاند.
- ↑ رجوع کنید به فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۳.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۳، ۲۹۵؛ روملو، ج۱۱، ص۴۰۷، ۶۱۱.
- ↑ خواندمیر، ج۴، ص۴۲۷؛ اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۹.
- ↑ رجوع کنید به فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۵-۲۹۶؛ روملو، ج۱۱، ص۶۱۱-۶۱۲.
- ↑ رجوع کنید به عالم آرای صفوی، ص۳۰؛ قس اسکندرمنشی، همانجا، که ساخت کلاه را الهام غیبی دانسته است.
- ↑ رجوع کنید به بوداق منشی قزوینی، ص۱۱۹؛ حسینی استرآبادی، ص۲۶.
- ↑ رجوع کنید به عالم آرای صفوی، همانجا؛ واله اصفهانی، ص۵۳.
- ↑ رجوع کنید به عالم آرای صفوی، ص۳۱.
- ↑ رجوع کنید به اسکندرمنشی، همانجا؛ قس روملو، ج۱۱، ص:۶۱۱، ۸۸۹.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۶-۲۹۷؛ روملو، ج۱۱، ص۶۱۱-۶۱۲، ۶۱۴.
- ↑ رجوع کنید به روملو، ج۱۱، ص۶۱۴۶۱۵.
- ↑ رجوع کنید به پیرزاده زاهدی، ص۱۰۳۱۰۴؛ قس ساعدی، ص۷۵، که او را والی شرع در خیاو (مشکین شهر کنونی)، برزند و مغان دانسته است.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۷-۲۹۸؛ روملو، ج۱۱، ص۶۱۴.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۶۶-۲۶۷؛ روملو، ج۱۱، ص۶۱۵.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۲۹۹؛ قس روملو، ج۱۱، ص۶۱۵-۶۱۶، که از فرمان یعقوببیگ به حیدر برای کمک به سپاهیان شکست خورده صوفی خلیل موصل لو، از سرداران آق قوینلو، در گرجستان خبر داده است.
- ↑ رجوع کنید به فضل اللّه بن روزبهان؛ روملو، همانجاها.
- ↑ رجوع کنید به فضل اللّه بن روزبهان، ص۳۰۰-۳۰۳؛ عالم آرای شاه اسماعیل، ص۲۷؛ عالم آرای صفوی، ص۳۱، با این ملاحظه که در منبع اخیر نام طبرسران به خطا طبرستان آمده است.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۳۰۴-۳۰۸.
- ↑ رجوع کنید به منشیقمی، ج۱، ص۳۸-۳۹؛ اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۰.
- ↑ روملو، ج۱۱، ص۶۱۷-۶۱۸؛ منشی قمی، ج۱، ص۳۹؛ قس د. اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه، که به خطا زمان این جدال را ۸۹۸ ضبط کرده است.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۳۱۶-۳۱۷؛ قس روملو، ج۱۱، ص۶۱۸، که این کار را به سلیمانبیگ نسبت داده است.
- ↑ فضل اللّه بن روزبهان، ص۳۱۷-۳۱۸؛ روملو، همانجا؛ قس زنو، ص۴۳۰ که نوشته است سر او را جلوی سگان انداختند.
- ↑ جهانگشای خاقان، ص۴۷؛ اسکندرمنشی، همانجا؛ قس خواندمیر، ج۴، ص۴۳۴؛ منشی قمی، ج۱، ص۴۰، که این امر را به سران سپاه آق قوینلو نسبت دادهاند.
- ↑ رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۱.
- ↑ غفاری قزوینی، ص۲۶۲.
- ↑ رجوع کنید به عالم آرای صفوی، ص۳۲؛ روملو، همانجا.
یادداشت
- ↑ آمِد یا اَمیدا (به یونانی: Ἄμιδα) نام شهری باستانی که در حال حاضر در جنوب کشور ترکیه و استان دیاربکر قرار دارد. دهخدا مینویسد: نام شهری قدیم و مستحکم در شمال بین النّهرین ، و آن با سنگهای سیاه بنا شده و شط دجله آن را چون هلالی احاطه کرده است و در قرب آن چشمه هایی است که شهر را آب دهد. و امروز به دیاربکر معروف است.
منابع
- بوداق منشی قزوینی، جواهرالاخبار: بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا سال ۹۸۴ه.ق، چاپ محسن بهرام نژاد، تهران ۱۳۷۸ش.
- حسین پیرزاده زاهدی، سلسلة النسب صفویه، برلین ۱۳۴۳.
- جهانگشای خاقان: تاریخ شاهاسماعیل، چاپ اللّه دتا مضطر، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۶۴ش.
- حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۶ش.
- حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج۱۱، تهران ۱۳۴۹ش.
- کاترینو زنو، سفرنامه کاترینوزنو، در سفرنامههای ونیزیان در ایران: شش سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، ۱۳۸۱ش.
- غلامحسین ساعدی، خیاو، یا، مشکین شهر، تهران ۱۳۵۴ش.
- عالم آرای شاه اسماعیل، چاپ اصغر منتظر صاحب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹ش.
- عالم آرای صفوی، چاپ یداللّه شکری، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۳ش.
- احمد بن محمد غفاری قزوینی، تاریخ جهان آرا، تهران ۱۳۴۳ش.
- فضل اللّه بن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی، چاپ مسعود شرقی، تهران ۱۳۷۹ش.
- احمد بن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۹۱۳۶۳ش.
- محمدیوسف واله اصفهانی، خلد برین: ایران در روزگار صفویان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۲ش.
- EI1, s.v. "Haidar (Shaikh Haidar) " (by Cl. Huart
پیوند به بیرون
- منبع مقاله:دانشنامه جهان اسلام