شاه اسماعیل دوم (۹۴۴-۹۸۵ق) سومین شاه صفوی که پس از وفات پدرش شاه طهماسب به حکومت رسید و حدود یک سال و شش ماه حکومت کرد.

شاه اسماعیل دوم
اطلاعات شخصی
ناماسماعیل
پدرشاه طهماسب اول
دیناسلام
حکومت
سمتسومین شاه صفوی
سلسلهصفویه
آغاز حکومت۹۸۴ق
پایان حکومت۹۸۵ق


مهم‌ترین شاخصه حکومت وی، سستی در احکام شیعی بود. او همچنین بسیاری از برادران و مدعیان سلطنت و همچنین مخالفان خود را به قتل رسانید. بنابر نقلی او به وسیله سم کشته شد.

تولد و کودکی

اسماعیل دوم، فرزند تهماسب در سال ۹۴۴ قمری به دنیا آمد.[۱] او در دربار رشد کرد و به تحصیل فنون نظامی پرداخت.

اسماعیل چهارده ساله بود که پس از پناهندگی برادرش القاص به سلطان عثمانی، از سوی پدر عهده‌دار ولایت شیروان شد[۲] و به همراهی جنگجویانش در نبرد و مقابله با تهاجم‌های پی‌درپی سلیمان و القاص شرکت جست.[۳] او همچنین در قفقاز به پیروزی‌هایی دست یافت. از آن هنگام، وی در دیده قزلباشان، حکم قهرمان ملی یافت.[۴]

اسماعیل از صلح میان دو دولت عثمانی و ایرانی ناخرسند بود. ازاین‌رو، شاه تهماسب زمامداری و ولایت خراسان را به او داد تا نه‌تنها او را از صحنه جنگ و صلح دور نگه‌دارد، بلکه روحیه قزلباشی او را تنزل دهد. با این همه، اسماعیل طرفدار حمله قزلباشان به عثمانی و تصرف بغداد بود.[۵] سرانجام شاه تهماسب او را از خراسان فراخواند و در قلعه قهقهه حبس کرد و یارانش را تار و مار ساخت.[۶]

اسماعیل ۲۱ سال در قهقهه زندانی بود، تا آنکه پدرش در سال ۹۸۴ قمری درگذشت و زمینه حضور سیاسی او فراهم آمد.

حکومت

با فوت شاه تهماسب، طایفه استاجلو و شماری از صاحب‌منصبان صفوی، حیدرمیرزا، فرزند تهماسب را به عنوان شاه جدید خواندند.[۷] اما مخالفان و سایر طوایف قزلباش همچون شاملو، رولو، افشار و قاجار با راهنمایی پری خانم، دختر تهماسب، به اعتراض برخاسته، حیدر را به قتل رسانیدند و سلطنت را به نام اسماعیل کردند و او را در قزوین بر تخت شاهی نشاندند.[۸]

اسماعیل دوم در ماه‌های آغازین سلطنت، به نابودی هر مدعی احتمالی پادشاهی برآمد[۹] و نخست دستِ خواهر خود، پری خانم را از مداخله در کار حکومت کوتاه کرد. سپس دستور قتل سران استاجلو را به بهانه آنکه طرفدار سلطنت حیدرمیرزا بودند، صادر کرد و آنگاه بسیاری از برادران و برادرزادگان خود را از بیم آنکه مبادا با او درگیر شوند، از بین برد.

او هفت تن از هشت برادر خود را کشت و بر برادرزادگان خردسال نیز رحم نکرد و بر آن بود که برادر مهتر خود، خدابنده را نیز به قتل برساند که اجل به او مهلت نداد.[۱۰]

مردم و برخی از سران قزلباش پس از سلطنت پنجاه ساله تهماسب، در پی تحول و نوآوری بودند و به اسماعیل دلخوش داشتند؛ اما خشونت و قتل‌های پی‌درپی، آنان را پریشان و ناامید ساخت.[۱۱]

به رغم پریشانی و اضطراب‌های داخلی، به طور کلی آرامش بر قلمرو صفویه حکمفرما بود و در این دوره عثمانیان نیز تعدی و تجاوزی به مرزهای ایران نداشتند.[۱۲]

رویکرد مذهبی

اسماعیل دوم، به مذهب شیعه پایبند نبود. عملکردهای ناشایست، به نوعی از او چهره‌ای مذهب‌گریز ساخت. این شیوه رفتار شاه، واکنش‌ها و پیامدهای تندی را در جامعه داشت که گذرا از آن یاد می‌کنیم.

سستی در تشیع

شاه برخلاف روش پیشینیان خود، در اعتقاد به تشیع سست گردید و به شیعیان بی‌مهری نشان داد. او به موازات گریز از تشیع، نسبت به اهل تسنن مماشات کرد و حتی به نوعی به ایشان گرایش نشان داد و عرصه فرهنگ و سیاست را برای سران فکری سنّیان فراهم ساخت.

اسکندربیک در این‌باره چنین یاد می‌کند:

از اطوار اسماعیل میرزا و سخنانی که در عقاید شیعه در پرده می‌گفت، مردمان او را در تشیع سست‌اعتقاد یافته، گمان به تسنن به او بردند.[۱۳]

برخی ریشه دشمنی اسماعیل با اهل تشیع را در مربی دوران کودکی او جست‌وجو می‌کنند.[۱۴] گروهی نیز آن را بیشتر در حکم دهن‌کجی کودکی دبستانی می‌دانند، تا خط مشی شهریار دوراندیش و سیاست‌مداری که بخواهد خود را با آیین کهن دراندازد و یا کیشی را که از هر لحاظ رواجش غیرممکن بود، از نو متداول سازد.[۱۵]

تعدادی از مورخان درباره علت این تغییر سیاست، از اثرگذاری شخصی به نام میرمخدوم شریفی یاد می‌کنند. وی گرایشی سنی داشت، خود را شیعی نشان می‌داد و در مسجد حیدریه قزوین در کنار خانه خود به وعظ اشتغال داشت و جمعیتی عظیم در پای منبر وعظ او گرد می‌آمدند.[۱۶] او در عهد شاه تهماسب، به دلیل متهم‌بودن به تسنن مورد توجه و التفات شاه نبود؛ اما هنگام ورود شاه اسماعیل به قزوین، از نزدیکان شاه جدید به شمار آمد و نصف صدارت به او تفویض یافت.[۱۷] اسکندربیک ضمن اشاره به اثر تربیتی میرمخدوم در شخصیت شاه اسماعیل دوم، مدعی است که سرانجام اسماعیل «از پرده بیرون آمده، در تقویت مذهب اهل سنت و جماعت و رفع طعن خلفای ثلاث با علما مباحثات و مناظرات می‌نمود و علما اکثر اوقات اغماض نموده، کمتر طرف بحث او می‌شدند.»[۱۸]

به گفته تاریخ‌نویسان، اسماعیل دوم تحت تأثیر میرمخدوم، نه‌تنها کوشید تا رسم تبرایی را از قزوین براندازد، که کوشید تا سنیانی را که هنوز بر مذهب باقی مانده بودند، پیدا کرده، به آنان کمک کند. میرمخدوم، مسئول یافتن این قبیل افراد و رسیدگی به ادعای آنان شد و فهرستی از آنان را فراهم کرد و پولی میان آنها تقسیم نمود.[۱۹]

درباره نفوذ میرمخدوم نوشته‌اند که او از اینکه شیعیان با اظهار لعن، او را ریشخند می‌کردند، به اسماعیل دوم شکایت کرد. او هم قورچیان را فرستاد و وقتی در ضمن صحبت مخدوم، پیری چنین گفت:

دشمنان علی را مدام لعنت باد
علی و آل علی را زجان و دل صلوات

قورچیان بر سر آن پیر ریختند و سر و صورتش را زخمی کردند.[۲۰]

خروش عالمان دین

اسماعیل دوم از حضور مقتدرانه عالمان شیعه ناخشنود بود و در نتیجه، با رفتاری نامناسب و همراه با تحقیر، با ایشان برخورد می‌کرد. او با عزل آنان از مناصبشان، فضای جدیدی را در کشور ایجاد نمود. وی با تجدید نظر در روش دینی شاهان پیشین، علما را رنجاند و آنان نیز با توجه به سنی‌گرایی او و همچنین اصرار وی بر محو مظاهر شیعی، رأی بر ضعف عقیده شاه به تشیع و تمایلش به تسنن دادند و از وی روی برگرداندند.[۲۱]

عالمان شیعی همچنین با پیش‌گرفتن سیاست تبری و بیزاری از دشمنان اهل‌بیت(ع)، حمایت و پشتیبانی خود را از تبراییان ادامه دادند. سید حسین کرکی، شیخ الاسلام عهد تهماسب، از کسانی بود که تبراییان را زیر چتر حمایتی خود قرار داد و به هشدارهای اسماعیل دوم وقعی ننهاد.

علما در واکنشی دیگر، از حذف نام امامان شیعه از روی سکه جلوگیری کردند. در این میان، سیدحسین کرکی در برابر این اقدام اسماعیل دوم ایستاد. بالاخره شاه پذیرفت تا این بیت خودساخته ذیل را روی سکه‌ها ضرب کنند:

زمشرق تا به مغرب گر امام است
علی و آل او ما را تمام است[۲۲]


رفتار شاه اسماعیل دوم، احساسات عمومی و به‌شدت مذهبی ایرانیان را برانگیخت و افکار عمومی با رهبری روحانیت شیعه، در اعتراض به اقدامات ضدشیعی شاه به خروش آمد. اسکندربیک می‌نویسد:

گمان مردم درباره اسماعیل میرزا بیشتر از پیشتر شد و این گفت‌وگو در میان خلایق افتاد، باطنا زبان تشنیع دراز کردند.[۲۳]

دامنه اعتراضات به نیروهای قزلباش که سخت به مذهب تشیع تمایل داشتند، نیز کشیده شد. روملو می‌گوید:

(اسماعیل دوم) اراده داشت که مردم را به مذهب شافعی درآرد. بنابر آن لشکر قزلباش از وی متنفر شدند.[۲۴]

سرانجام شاه اسماعیل در برابر هجوم عمومی مردم، مجبور به عقب‌نشینی شد و از اقدامات خود دست کشید. فشار شیعیان سبب شد تا میرمخدوم از دربار طرد شد و به کشور عثمانی رفت و در آنجا کتاب نواقض الروافض را بر ضد شیعه نوشت.

اسماعیل دوم در رمضان ۹۸۵ قمری در سن ۴۲ سالگی، پس از یک سال و شش ماه سلطنت درگذشت.[۲۵] او را که بر اثر مسمومیت و یا به نقلی در افراط استعمال افیون، در خانه حسن بیک مرده یافتند. برخی نوشته اند حسن بیک حلواچی اوغلی با دشمنانش هم‌داستان شد، مغز فیل به خوردش دادند و خفه‌اش کردند. نیز می‌گویند: «چون به افراط تریاق که معجونی افیون‌دار بود، می‌خورد، مسموم شد.»[۲۶]

پانویس

  1. تاریخ سلاطین صفویه، ص ۱۶
  2. تاریخ جهان آرا، ص ۲۹۶
  3. احسن التواریخ، ص ۴۲۲ – ۴۳۵
  4. شاه اسماعیل دوم صفوی، ص ۲۸
  5. شاه اسماعیل دوم صفوی، ص ۲۸ و ۳۴
  6. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۶ و خلاصه التواریخ، ج۱، ص ۳۸۵
  7. نقاوة الآثار، ص ۱۹ و ۲۰؛ احسن التواریخ، ص ۴۶۵
  8. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۹۶؛ احسن التواریخ، ص ۶۶۶ – ۶۷۲
  9. خلد برین، ص ۵۱۸؛ احسن التواریخ، ص ۴۸۲
  10. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۰۶ – ۳۲۷؛ قصص الخاقانی، ص ۱۰۰؛ تاریخ ادبیات ایران، ج۵، ص ۱۸
  11. خلد برین، ص ۳۹۴
  12. خلاصة التواریخ، ج۲، ص ۶۴۹؛ نقاوة الآثار، ص ۵۶
  13. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۳
  14. صفویه از ظهور تا زوال
  15. تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ج۱، ص ۲۵۰
  16. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۳۶
  17. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۲۹
  18. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۲۹
  19. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۲۰ و ۳۲۱؛ شاه اسماعیل دوم، ص ۱۱۸
  20. شاه اسماعیل دوم، ص ۱۱۹
  21. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۴؛ خلاصة التواریخ، ج۲، ص ۶۴۸
  22. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ صفویه از ظهور تا زوال، ص ۱۴۸
  23. عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۳۱
  24. احسن التواریخ، ص ۶۴۷
  25. تاریخ سلاطین صفویه، ص ۱۶
  26. احسن التواریخ، ص ۳۹۵؛ عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۸ و ۲۱۹

منابع

  • منبع اصلی: کتاب صفویان نماد اقتدار ایران، دفتر اول، محمدباقر پورامینی، قم، پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، نشر نورالسجاد، چاپ اول، ۱۳۸۱ شمسی
  • احسن التواریخ، حسن روملو، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۶۰ شمسی
  • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، تهران، انتشارات فردوس، ۱۳۷۳ شمسی
  • تاریخ جهان آرا، قاضی احمد غفاری قزوینی، تهران، کتابفروشی حافظ، ۱۳۴۳ شمسی
  • تاریخ سلاطین صفویه، میرزا محمد معصوم، به اهتمام دکتر سیدامیرحسین عابدی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۱ شمسی
  • تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ابوالقاسم طاهری، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۴۹ شمسی
  • خلاصة التواریخ، قاضی احمد بن شرف‌الدین حسینی، تصحیح محمدنادر نصیری مقدم، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۳ شمسی
  • خلد برین، محمدیوسف واله اصفهانی، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۳۷۲ شمسی
  • صفویه از ظهور تا زوال، رسول جعفریان، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۷۸ شمسی
  • عالم آرای عباسی، اسکندربیک ترکمان، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ شمسی
  • قصص الخاقانی، ولی قلی بن داود قلی شاملو، تصحیح و پاورقی دکتر سیدحسن سادات ناصری، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱ شمسی

پیوند به بیرون