آقا محمدخان قاجار
کتابشناسی یا ارجاعات این مقاله ناقص است. میتوانید با اصلاح نحوهٔ ارجاع به منابع بر طبق شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیشیعه کمک کنید. |
اطلاعات شخصی | |
---|---|
پدر | محمدحسن خان قُوانْلو |
مادر | دختر اسکندرخان قوانلو |
دین | اسلام |
محل دفن | ابتدا در شوشا سپس در نجف |
حکومت | |
سمت | رئیس ایل، بنیانگذار و نخستین شاه سلسله قاجار |
سلسله | قاجار |
پایان حکومت | ۲۱ ذیحجه ۱۲۱۱ قمری |
اقدامات مهم | تاسیس سلسله قاجار |
آثار برجا مانده | مرمت آستان قدس رضوی، طلاکاری گنبد حرم امام حسین(ع) و ضریح نقره نجف، احداث مساجدی در قزوین |
پیش از | فتحعلی شاه |
آقا محمد خان، (ح ۱۱۵۵-۱۲۱۱ق)، رئیس ایل، بنیانگذار و نخستین شاه سلسله قاجار (د ح ۱۲۱۰-۱۲۱۱ق/۱۷۹۵-۱۷۹۷م). او در دوره حکومت کریم خان زند در دربار وی، تحت نظر زندگی میکرد و پس از به قدرت رسیدن، تهران را به عنوان مرکز حکومت برگزید. او با اینکه از لحاظ جسمی مریض و ضعیف بود، فردی مقتدر و اهل جنگ و ستیز و همین طور علاقهمند به امور مذهبی بود. طلاکاری گنبد حرم امام حسین(ع) و ضریح نقره نجف، مرمت آستان قدس رضوی در مشهد و تعمیر چندین مسجد در قزوین و تهران به فرمان او انجام گرفت. او در سال ۱۲۱۱ق در جبهه نبرد با قفقاز توسط سه تن از لشکریان خود به قتل رسید.
نسب
شاهان | |
---|---|
آقامحمدخان (۱۱۶۱-۱۱۷۶) | |
فتحعلیشاه (۱۱۷۶-۱۲۱۳) | |
محمدشاه (۱۲۱۳-۱۲۲۷) | |
ناصرالدینشاه (۱۲۲۸-۱۲۷۵) | |
مظفرالدینشاه (۱۲۷۵-۱۲۸۵) | |
محمدعلیشاه (۱۲۸۵-۱۲۸۸) | |
احمدشاه(۱۲۸۸-۱۳۰۴) | |
چهرههای سرشناس | |
حاج ابراهیم کلانتر | |
قائم مقام فراهانی | |
حاج میرزا آقاسی | |
امیرکبیر | |
سپهسالار | |
میرزا رضا کرمانی | |
میرزای شیرازی | |
کامران میرزا | |
مهد علیا | |
ستارخان | |
میرزا کوچک خان جنگلی | |
علیقلی خان سردار اسعد | |
رویدادهای مهم | |
آقا محمدخان در استرآباد زاده شد. مادرش دختر اسکندرخان قوانلو بود و پدرش محمدحسنخان قُوانْلو[۱] و پدربزرگش فتحعلیخان (سپهسالارِ طهماسبِ دوم صفوی) است.
محمد حسن خان پس از کشته شدن پدرش در سال ۱۱۳۸ق/۱۷۲۶م، ریاست تیره قوانلو (اَشاقه باش) ایل قاجار را در استرآباد و گرگان برعهده گرفت. وی در کشمکشهای ملوک الطوایف، در دفاع از صفویان (سلطنت شاه اسماعیل سوم) یا به طور مستقل، ادعای پادشاهی داشت و در نبرد با زندیان و آزادخان افغان، اصفهان را گرفت و شیراز را محاصره کرد، لیکن به علت رقابتهای درونی ایل به دست محمدعلیخان، یکی از سران تیره دَوَلوی قاجار (یوخاریباش) که پیوسته بر تیره دیگر ایل (اشاقهباش) ریاست داشتند [۲] در ۱۱۷۲ق/۱۷۵۸م کشته و سرش نزد شیخ علیخان سردار زند فرستاده شد.
برخی منابع مدعی شدهاند که شاه سلطان حسین صفوی به دلایلی، یکی از همسرانش را به استرآباد نزد فتحعلی خان قاجار میفرستد و این در حالی اتفاق میافتد كه آن زن از شاه سلطان حسین صفوی باردار بوده است. آن فرزند محمدحسن خان قاجار است و بنابراین آقا محمدخان، نوه دختری شاه سلطان حسین صفوی است.[۳]
نوجوانی
پس از کشته شدن محمدحسن خان قاجار، آقا محمد خان قاجار که پسر بزرگ وی بود، رئیس تیره قوانلو گردید و در منطقه خود لشکری فراهم آورد، ولی نتوانست در نبرد با حاکم نیرومند گرگان محمدحسینخان قاجار دَوَّلو (د ۱۱۷۷ق/۱۷۶۳م) کاری از پیش ببرد و از اینرو متواری گردید، لیکن محمدخان سوادکوهی حاکم مازندران که محل اختفای وی و یارانش را میدانست، او و یارانش را در اشرف (بهشهر) دستگیر کرد و به تهران نزد کریمخان فرستاد. وکیل پس از دلجویی از آنان، آقامحمدخان و خاندان او را ۲ سال در دامغان زیرنظر نگاه داشت، ولی به علت عدم اطمینان کافی به توصیه محمدحسینخان آنان را دوباره به تهران آورد و گروهی از جمله حسینقلیخان برادر آقامحمدخان را به قزوین تبعید کرد و دسته دیگر را که آقامحمدخان نیز در میان آنان بود، به شیراز گسیل داشت. پارهای از افراد برجسته خاندان آقامحمدخان نیز به مرور زمان خود را به شیراز رساندند و به وی پیوستند.[۴]
در دربار زندیه
منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار میگذراند و حسینقلیخان به دستور کریمخان به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکست خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور زکیخان زند (پسرعموی کریمخان) کشته شدند. حسینقلیخان که او را «پادشاه بی تخت و تاج» نامیده اند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریمخان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد.[۵]
آقامحمدخان نزدیک به ۱۶ سال (۱۱۷۷-۱۱۹۳ق/۱۷۶۴-۱۷۷۹م) در شیراز به سر برد.[۶] کریمخان با مهربانی بسیار با وی رفتار میکرد. وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگه چندروزه برَوَد و او بیشتر با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی، به شکار میرفت. کریمخانگاه در کارهای سیاسی با وی مشورت میکرد و با نوعی کنایه او را «پیران ویسه» (وزیرِ افراسیاب) خطاب میکرد. اعتماد وکیل به او تا انجا بود که میخواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسین قلیخان به مازندران بفرستد. [۷]
خروج از شیراز
خان قاجار توسط عمه (یا خواهر یا خاله) خود (خدیجه بیگم) که بهاندرون شاهی راه یافته بود و نفوذی فراوان داشت [۸]، از احوال درونی دربار و ماجراهای سیاسی شیراز باخبر میشد، تا اینکه از بیماری و مرگ قریب الوقوع خان زند آگاه گردید. پس به بهانه شکار از شهر بیرون شد و زمانی که نشانه های مرگ وی را دریافت، با نیرنگ و شتاب همراه ۲ برادرش جعفرقلی خان و مهدیقلی خان و چند تن دیگر که شمارشان را تا ۱۷ تن نوشته اند، در ۱۳ صفر ۱۱۹۳ق/۲ مارس ۱۷۷۹م از منطقه فارس بیرون آمد و با سختی و تنگدستی خود را به اصفهان و از آنجا به دولاب تهران رساند. در اصفهان و ورامین گروهی از سران قاجار و خوانین ایلات به او پیوستند [۹]. در سر راه خود به مازندران، یکی دو محموله «مالیات و خزانه» حکومت را که به شیراز میبردند مصادره کرد. [۱۰]
استوارسازی سلطنت
نام | تصویر | پادشاهی |
---|---|---|
آقا محمدخان | ۱۱۷۰-۱۱۷۵ (۵ سال) | |
فتحعلی شاه | ۱۱۷۶-۱۲۱۳ (۳۶ سال و ۸ ماه) | |
محمد شاه | ۱۲۱۳-۱۲۲۷ (۱۴ سال) | |
ناصرالدین شاه | (۱۲۲۷-۱۲۷۵) ۴۹سال | |
مظفرالدین شاه | ۱۲۷۵-۱۲۸۵ (۱۰ سال) | |
محمدعلیشاه | ۱۲۸۵-۱۲۸۸ (۳ سال) | |
احمد شاه | ۱۲۸۸-۱۳۰۴ (۱۶ سال) |
نبرد با مرتضی قلیخان
آقامحمدخان ۳۶ تا ۳۸ سال داشت [۱۱] که به مازندران رسید. در اینجا گروهی از قاجاریان به وی پیوستند. برادرش مرتضی قلیخان که پیش از وی قدرتی در منطقه به دست آورده و خود را پادشاه خوانده بود، از ورود آقامحمدخان به گرگان جلوگیری کرد. [۱۲] کشمکش میان آقامحمدخان پس از ۴ سال جنگ و شکست و پیروزی، [۱۳] بر برادر خود مرتضی قلیخان چیره شد. برادر به روسیه گریخت و همداستان کاترین روم برابر خان گردید.
در ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م گیلان و مازندران و زنجان به زیر فرمان آقامحمدخان درآمد. در ۱۲۰۱ق/۱۷۸۶م کردستان و سال بعد یزد به قلمرو آقامحمدخان پیوست. در ۱۲۰۵ق/۱۷۹۰م، پس از جنگ و نیرنگ با افشارهای آذربایجان، آن خِطّه نیز تسخیر شد. [۱۴]
تهران، مرکز حکومت
آقامحمدخان پس از ۲ سال جنگ و نبرد پیگیر و تلاش برای یگانه ساختن تیرههای قاجار، بر بیشتر ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای ساری مرکز حکومت خویش ساخت. [۱۵] وی در این شهر در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م بیآنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست (ایرانیکا)، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م آورده است. و همو مینویسد در ۱۲۰۴ق/۱۷۸۹م برادرزاده خویش باباخان (فتحعلیخان) را به ولیعهدی برگزید. [۱۶]
نبرد با لطفعلی خان زند
آقامحمدخان در نبردهای پراکندهای در اصفهان در برابر علیمرادخان (برادرزاده کریمخان) و جعفرخان (پسر صادقخان، برادر کریمخان) شرکت جست، اما رقیب اصلی او لطفعلیخان زند که در ۲۰ سالگی پس از تاراندن رقیبان خانگی به تخت پادشاهی نشسته بود. آقامحمدخان در دوران زدوخوردهای داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلافهای جانشینان کریمخان و شخصیت ایشان آگاه بود، انقراض این سلسله را در نابود کردن لطف علیخان شجاع و بی آلایش، اما کم سیاست و بی تجربه می داسنت. از اینرو همه نیروی خود را در این راه به کار انداخت.[۱۷]
پیروزی بر زندیه
خانِ قاجار یکبار در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م در هزارِبیضا (۳۰ کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراستهتر وارد معرکه شد و در همان هنگام با حاجمیرزاابراهیم کلانتر شیراز که با سران زندیه اختلاف پیدا کرده بود، تماسهای محرمانه برپا کرد و در نبرد سمیرم عُلیا سپاه زندیه را شکست داد. از اینرو، چون لطفعلیخان به سوی شیراز رفت و دروازه شهر را به روی خود بسته یافت و پادگانهای پایتخت را خلع سلاح شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاجابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است.[۱۸]
تصرف شیراز
آقامحمدخان با ۰۰۰‘۴۰ سپاهی عازم نبرد گردید و در «شهرک» (میان اصفهان و شیراز) با ۵۰۰۰ تن سپاه زندی روبه رو شد. در این نبرد لطفعلی خان با رشادت هرچه تمامتر خود را تا سراپرده آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کمتجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی کرمان رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوانهای کریمخان به تهران گسیل دارند.[۱۹]
کشتار در کرمان
لطفعلی خان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به طبس رفت و با کمک امیرحسین خان زنگویی ۳۰۰ سوار فراهم و آهنگ یزد کرد و با شکست علینقی خان بافقی آنجا را بگشود و روانه شیراز گشت. وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاجابراهیم کلانتر و محمدحسین خان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، بم و نَرْماشیر آورد. او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت و در ۱۲۰۸ق/۱۷۹۳م شهر را گشود و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد.[۲۰]
آقامحمدخان سراسیمه و کینه توزانه باباخان را با ۰۰۰‘۵ سوار و عنوان جهانبانی به سوی کرمان فرستاد و خود نیز با لشکری در حدود ۰۰۰‘۶۰ تن به دنبال وی روانه شد. لطفعلیخان با ۳۰۰ مرد جنگی در برابر آن ارتش نیرومند جنگید. با اینکه مردم کرمان و همین ارتش اندک بیش از ۴ ماه، از ۱۷ ذیقعده ۱۲۰۸ تا اول ربیع الثانی ۱۲۰۹ق/۱۷ ژوئن ۱۷۹۴ تا ۲۶ اکتبر ۱۷۹۴م پایداری کردند، اما زیر فشارهای نظامی آقامحمدخان و قحطی در شهر، آخرین پناهگاه زندیان فرو ریخت و لطفعلی خان آواره بم گردید.[۲۱]
آقامحمدخان در کرمان جنایت و سنگدلی را به نهایت رساند. شمار کشتگان، کور شدگان، زنان و دخترانی را که میان ارتشیان آزمند و خشمناک تقسیم شدند، چندین هزار تن برآورد کردهاند.[۲۲]
سقوط دولت زندیه
لطفعلیخان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینه توزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون آورد و دستور انجام جنایت دیگری نیز در حق او داد که به گفته مورخی بیگانه، نگارش آن مایه «آلودگی صفحه تاریخ» میگردد. پس از آن لطفعلیخان با خواری به تهران گسیل گشت و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی کشته شد و بدینسان زندیان برافتادند.[۲۳]
بازگشت به تهران
آقامحمدخان پس از فاجعه کرمان عازم قلعه بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلیخان، شهر را گشود و مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزاابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتمادالدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و در شعبان ۱۲۰۹ق/مارس ۱۷۹۵م خانِ پیروزِ قاجار به تهران آمد.[۲۴]
نخستین لشکرکشی به قفقاز
آقامحمدخان در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م پس از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان برای رام کردن ابراهیمخان جوانشیر که حاکم قراباغ در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایه پیمان ۱۷۸۳م (۱۱۹۷ق) سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه قفقاز گردید.[۲۵]
حاکم قراباغ پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در ۲ ماه پل مرمت شد و لشکریان بدان سوی رسیدند و با تاکتیکهای نظامی حساب شده، پیشروی در ۳ جبهه آغاز گردید [۲۶]: سمت راست به سوی شیروان، سمت چپ به سوی ایروان پایتخت ارمنستان و مرکز به سوی شوشا (یا شیشه، شوشی، پناه آباد) از قراباغ. پس از یک رشته نبردهای محلی در ایروان و شوشا و شیروان، شهر تفلیس گشوده شد (۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م). آقامحمدخان در اینجا نیز دست به جنایات هراسناک زد.[۲۷]
او در رمضان ۱۲۱۰ق/مارس ۱۷۹۶م در دشت مغان، محل تاجگذاری نادرشاه، تاج کیانی بر سر نهاد و در اردبیل بر مزار شیخ صفی الدین اردبیلی شمشیر تشریفاتی شاهان صفوی را به میان بست.[۲۸]
گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه
در ۱۲۱۰ق/۱۷۹۵م، همه مناطق کشور بهجز خراسان در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. در این زمان، وی به بهانه زیارت بارگاه امام رضا(ع) لشکریانش را آماده کارزار ساخت. گروهی از راه معمولی مشهد و گروهی دیگر از راه فیروزکوه و ساری و گرگان عازم شدند و در راه پس از سرکوب ترکمانان و نافرمانان محلی و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و اسفراین وارد سبزوار شدند و راه را به سوی مشهد دنبال کردند.
حاکمان خراسان، یکی پس از دیگری وارد اردوی آقامحمدخان شدند. نادرمیرزا پدر نابینای خود را در مشهد گذاشت و از بیم خان قاجار به افغانستان گریخت و شاهرخ به پیشواز آقامحمدخان شتافت. خان قاجار پس از زیارت حرم امام برای گردآوری ثروت نادری هرکس را که درباره اش گمانی می برد احضار کرد و شکنجه داد.[۲۹]
آقامحمدخان حاکمان منطقه اعم از ترک و ترکمان و کرد و فارس را رام خود کرد و آماده لشکرکشی به ماوراءالنهر شد که تغییراتی در وضع سیاسی اروپا پیش آمد و خان بی آنکه به کارهای خراسان و ماوراءالنهر و مطیع ساختن بگیجان پایان دهد، روانه تهران شد و محمد ولیخان را با ۰۰۰‘۱۰ سوار به سرداری کل خراسان گماشت و در مشهد بداشت.[۳۰]
لشکرکشی دوم به قفقاز
روسها از پیش در فکر تسخیر قفقاز بودند و از اینرو با حاکمان محلی پیوندها و پیمانهای نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی مجهز مستقر کرده بودند. در نخستین حمله آقامحمدخان به تفلیس و قفقاز، حدود ۰۰۰‘۶ سرباز به فرماندهی سرهنگ گوداویچ در داغستان آماده بودند که هراکلیوس متواری از او کمک خواست. این فرمانده در برابر قدرتنمایی آقامحمدخان از دربار کاترین دوج اجازه خواست که به هراکلیوس یاری رساند. کاترین بر پایه پیمان خود با فرمانروای گرجستان اجازه داد. نیز سرداری ۲۲ ساله به نام زوبوف را با ۰۰۰‘۳۵ سپاهی روانه منطقه کرد. هر دو سپاه به دنبال پیروزی هایی در ناحیه رود ترک به هم پیوستند و حاکمان محلی را رام کردند و دربند، باکو، بخشی از تالش و شَماخی و گنجه تسخیر شد. دسته ای از سپاه روس پس از عبور از جلگه شیروان وارد دشت مغان گشت و از رود ارس گذشت و آذربایجان را تحت فشار گذاشت. سپاه دیگر پس از اشغال لنکران از راه دریا، بندر انزلی و رشت و بخشی از گیلان را به زیر سیطره خود درآورد.[۳۱]
آقامحمدخان در راه آذربایجان
در این وضع بسیار پیچیده، آقامحمدخان پس از احضار باباخان به تهران و دادن زمام امور شهر به میرزاشفیع مازندرانی و ابقای محمدخان قاجار دولو در مقام بیگلربیگی تهران و دادن مسئولیت حفاظت شهر به او، خود در اواسط ذیقعده ۱۲۱۱ق/مه ۱۷۹۷م با لشکری مجهز عازم آذربایجان گشت. در این هنگام خبر درگذشت کاترین و جانشینی پسرش پل و فرمان عقبنشینی ارتش روس از سوی او رسید [۳۲]. وی پس از عبور از ارس، در ۱۷ ذیحجه ۱۲۱۱ق/۱۳ ژوئن ۱۷۹۷م قلعه شوشا را گشود و بر آن شد که نواحی اشغالی را تصرف کند.
کشته شدن
آقامحمدخان ۳ روز پس از ورود به شوشا از خطای کوچک ۳ تن از فراشان خلوت خود به نامهای صادق گرجی، خداداد اصفهانی و عباس مازندرانی و سستی آنان در انجام کارها خشمگین شد و دستور کشتنشان را داد. صادقخان شقاقی که یکی از سرداران سپاه بود، و شاید به قول پارهای از مورخان در جریان توطئه بود، خواهش کرد که چون شب جمعه است، اجرای فرمان را به شنبه واپس افکند پس خان قاجار فریب خورد و اجازه داد آن ۳ تن همچنان به کار مشغول باشند، اما آنان از بیم جان، شبانه به خوابگاهش تاختند و با کارد و دشنه او را از پا درآوردند. درباره روز، ماه و سال قتل وی اختلاف کردهاند، ولی بنابر دلایل و قراین موجود شنبه ۲۱ ذیالحجه ۱۲۱۱ق (۱۸ ژوئن ۱۷۹۷م) صحیح به نظر میرسد. [۳۳]
قاتلان، جواهراتی را که خان همواره همراه خود داشت، برداشتند و به صادقخان شقاقی دادند. نعش آقامحمدخان ابتدا در شوشا(مرکز قره باغ) به خاک سپرده شد ولی پس از استقرار فتحعلی شاه بر تخت سلطنت، به تهران منتقل گردید. نعش چندی در حرم حضرت عبدالعظیم به امانت سپرده شد و سپس در ۲۶ جمادیالاول ۱۲۱۲ق/۱۶ دسامبر ۱۷۹۷م طی تشریفاتی خاص به نجف اشرف حمل گشت و پشت ضریح حضرت علی(ع) دفن گردید.
شخصیت و ویژگیها
وضعیت جسمی و روحی
در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلیخان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوعالنسل گردید و به نام اختهخان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیلالمزاج مینمود. بیماری صرع داشت و یکبار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه ارادهای قوی داشت و میکوشید کاستیهایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور میدید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ سالهاش میپنداشت.[۳۴]
آقامحمدخان از این امر ناراحت میشد و بسیار بدش میآمد که کسی به چهره یا چشمانش بنگرد. با اینکه میدانست دیگران به احوالش واقفند، کوشش میکرد تا ندانند یا بنمایانند که نمیدانند. از همینرو، تشکیل حرمسرا داد و زنی چند به همسری برگزید.[۳۵]
علاقهمندی به امور مذهبی
با همه گرفتاریها، به شکار و مطالعه هم علاقهمند بود. شبها در کنار بسترش شاهنامه میخواندند. به امور مذهبی معتقد بود. نماز و نوافل و نماز شب (گاه با گریه) بهجا میآورد و ادعیه، اذکار و زیارت عاشورا میخواند. روزه میگرفت وگاه در حال اضطرار هم روزه خویش را نمیشکست. نسبت به ائمه اطهار(ع) ارادت داشت. طلاکاری گنبد حضرت امام حسین(ع) و ضریح نقره نجف اشرف، مرمت آستانقدس رضوی در مشهد و تعمیر چندین مسجد در قزوین و تهران به فرمان او انجام گرفت در عین حال، چون دیگر شاهان شراب نیز مینوشید. [۳۶]
آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز
آقامحمدخان فرزند ایل و مرد جنگ و ستیز بود. وی مردی شجاع، فرزانه، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیرزن بود، اما میکوشید از فکرش بیشتر استفاده کند. در سرکوبی دشمنان هر نیرنگی را روا میدانست و برای بقای سلطنت قاجار و مصلحت هایی که تشخیص میداد، به هیچکس رحم نمیکرد و عزیزترین برادران و یاران و کسان خود را در این راه سربه نیست میکرد. بسیار سنگدل و کینهجوی بود. جنایات او در کرمان و بم و تفلیس وحشتناک بود و رفتارش با لطفعلیخان زند، شرمآور. پولدوست، خسیس و آزمند بود، اما نسبت به سربازان و نظامیان و هزینههای مذهبی سختگیری نمیکرد.[۳۷]
سادهزیستی
به سادهترین پوشاکها و خوراکها بسنده میکرد و از تجمل دوری میگزید [۳۸]. استقبال مردم در شهرها از او، خوشآیند وی نبود. از نگارشهای متکلف و منشیانه و فتحنامههای اغراقآمیز بیزاری میجست. برخورد و رفتارش با مردم عادی و سربازان بهتر بود تا بزرگان و گردنکشان.
آقامحمدخان، فردی مقتدر
آقامحمدخان در دورهای که شیوه ملوکالطوایفی ایران را به آشوب کشانده بود، آهنگ پادشاهی کرد. هزاران ستمگر کوچک، سران طوایف چادرنشین و زورمندان شهری در سراسر ایران اغتشاشها برپا کرده بودند و بازرگانی و کشاورزی از یک سوی و فرهنگ از دیگر سو، دچار وقفه گشته بود. وی دو نیروی سلطنتی زندیان و افشاریان را به کلی برانداخت و سران بسیاری از عشایر و ایلات را یا به خود جذب کرد یا نابود گردانید.
روسیه که سر تسخیر ایران را داشت آقامحمدخان با استواری، این اندیشه را نقش بر آب کرد و به جِد در راه حفظ مرزهای ایران کوشید.[۳۹]
پانویس
- ↑ اعتمادالسّلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۲۳
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۶
- ↑ ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ۱۳۳۸ش، ص۲۹۶.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.
- ↑ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۴
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ پاکروان، آغا محمد خان قاجار، ۱۳۴۸ش، ص۳۱؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۲، ص۳۱۶
- ↑ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۲، ص۳۱۶
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۲، ص۳۱۶؛ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ش، ج۱، ص۳۵.
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸
- ↑ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۵
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹
- ↑ اعتماد السلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۴۹.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۶.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۷.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۷۱-۷۳.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۷۸-۷۹؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۶۰؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۴۵؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۴۷؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۶۰
- ↑ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۶۳؛ بامداد، تاریخ رجال ایران، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.
- ↑ پاکروان، آغا محمد خان قاجار، ۱۳۴۸ش، ص۶۷-۶۹.
- ↑ اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ۱۳۴۹ش، ۲۵.
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰.
- ↑ ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰
- ↑ ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ۱۳۳۸ش، ص۲۷۴.
مآخذ
- اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، وحید، ۱۳۴۹ش.
- اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، منتظم ناصری، تهران، بی نا، ۱۳۰۰ق.
- بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، زوار، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.
- پاکروان، امینه، آغامحمدخان قاجار، رجال ایران، تهران، زوار، ۱۳۴۸ش.
- حزین، شیخمحمد، سفرنامه (کوتاه شده)، به کوشش محمد ملایری، تهران، بی نا، ۱۳۴۳ش.
- خانملک ساسانی، احمد، سیاستگران دوره قاجار، تهران، طهوری، ۱۳۳۸ش.
- دنبلی، عبدالرزاقبیک مفتون، مآثرسلطانیه، تبریز، بی نا، ۱۲۴۱ق.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تحت نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۹ش.
- سایکس، سرپرستی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ش.
- سپهر، محمدتقی لسانالملک، ناسخالتواریخ (بخش قاجار)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۸ق.
- شمیم، علیاصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابنسینا، ۱۳۴۲ش.
- عضدالدوله، سلطاناحمدمیرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابک، ۱۳۵۵ش.
- کلانتر، میرزامحمد، روزنامه، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش.
- گلستانه، ابوالحسن بن محمدامین، مجملالتواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ابنسینا، ۱۳۴۴ش.
- مرعشی صفوی، میرزامحمدخلیل، مجمعالتواریخ، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، طهوری و سنایی، ۱۳۶۲ش.
- مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، زوار، ۱۳۲۹ش.
- ملکی، جان، تاریخ ایران، ترجمه میرزااسماعیلخان حیرت، بمبئی، ۱۳۰۳ق.
- موسوی نامی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، اقبال، ۱۳۶۳ش.
- نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، بنیاد، ۱۳۴۴ش.
- واتسون، رابرت گرانت، تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم تا سال ۱۸۵۸م، ترجمه غ. وحید مازندرانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸ش.
- هدایت، رضاقلیخان، روضةالصفای ناصری، تهران، خیام، ۱۳۹۹ش.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دايرة المعارف بزرگ اسلامی
- سازمان مدیریت اسناد و کتابخانه ملی؛ ۲۰هزار جفت چشم ، فرش قرمز خان قاجار
- در سایه روشن کلام؛ حرم سرای آغا محمدخان قاجار
- بیژن ذبیحی، روان شناسی سیاسی آغا محمدخان قاجار