پرش به محتوا

آیه ۴ سوره محمد

از ویکی شیعه
آیه ۴ سوره محمد
مشخصات آیه
واقع در سورهسوره محمد
شماره آیه۴
جزء۲۶
اطلاعات محتوایی
مکان نزولمدینه
موضوعچگونگی جهاد با کافران حربی
آیات مرتبطآیه ۵ سوره توبه


آیه ۴ سوره محمد، به تشریح اصول نبرد با کافران حربی پرداخته و بر ضرورت قاطعیت در جنگ و جواز اسیرگیری تنها پس از فروپاشی کامل قوای دشمن تأکید می‌کند. بر اساس نظر مفسران در ذیل آیه، تصمیم‌گیری درباره سرنوشت اسیران (آزادی، دریافت فدیه یا مبادله) به عهده رهبر اسلامی است. اگرچه برخی نزول آیه را مرتبط با جنگ اُحُد می‌دانند، علامه طباطبایی آن را دارای مفهومی کلی و فرازمانی می‌داند.

مفسران با تأکید بر محدودیت شمول این احکام به میدان نبرد، ادعای جنگ‌طلبی اسلام یا جواز قتل کافران در شرایط غیرجنگی را رد کرده‌اند.

برخی مفسران این آیه را با آیات دیگر نسخ‌شده می‌دانند، در حالی که مفسران دیگر با استناد به سیره پیامبر(ص) نسخ آن را نپذیرفته‌اند.

معرفی

آیه ۴ سوره محمد به موضوع جهاد،[۱] الزامات نبرد با کافران و برخی احکام جنگ می‌پردازد.[۲] این آیه در نهمین سوره مدنی قرار دارد.[۳] آیه ۴ سوره محمد به عنوان نتیجه‌گیری از آیات پیشین (۱-۳) که به تبیین ویژگی‌های مؤمنان و کافران پرداخته بودند، به جهاد با کافران فرمان می‌دهد[۴] و در آیه بعد، بهشت را پاداش شهیدان در این راه معرفی می‌کند.[۵]

﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ۝٤ [محمد:4] ﴿پس چون با کسانی که کفر ورزیده‌اند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پای درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود این است [دستور خدا] و اگر خدا می‌خواست از ایشان انتقام می‌کشید ولی [فرمان پیکار داد] تا برخی از شما را به وسیله برخی [دیگر] بیازماید و کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند هرگز کارهایشان را ضایع نمی‌کند ۝٤

شأن‌نزول

برخی مفسران نزول این آیه را مرتبط با غزوه احد و توصیف شرایط سخت مسلمانان در آن نبرد می‌دانند،[۶] که در آن مسلمانان با ایمان به حیات اخروی خود در مقابل دشمنان استوار ماندند.[۷] البته علامه طباطبایی با توجه به سیاق آیه، آن را حکمی عام و قابل تطبیق در همه نبردهای حق‌طلبانه مسلمانان با کافران در همه اعصار می‌داند و اختصاص آن به جنگ احد را بدون دلیل قطعی نمی‌پذیرد.[۸]

قاطعیت در نبرد با کافران

آیه ۴ سوره محمد بر لزوم برخورد قاطع با کافرانِ مهاجم تأکید دارد، به‌گونه‌ای که با ضربات کاری، توان نظامی آنان به طور کامل درهم شکسته شود[۹] و تسلیم شوند.[۱۰] عبارت گردن‌زدن در این آیه به عنوان کنایه‌ای از نابودی قطعی دشمن تفسیر شده است.[۱۱] برخی مفسران، تحقق این هدف را منوط به نابودی پایه‌های شرک و استقرار کامل حاکمیت اسلام می‌دانند[۱۲] و بر اساس روایات، استمرار جهاد را تا ظهور امام مهدی(عج) تبیین می‌کنند.[۱۳]

بر اساس این آیه، خدا می‌توانست با روش‌های دیگری مانند صاعقه و زلزله[۱۴] از دشمنان انتقام گیرد،[۱۵] اما مقابلهٔ مؤمنان و کافران را وسیله‌ای برای آزمودن آنان قرار داده است.[۱۶] مفسران اهداف گوناگونی برای این آزمایش الهی برمی‌شمرند: مانند تمایز میان فرمانبرداران و نافرمانان،[۱۷] آشکارسازی خلوص ایمان مؤمنان و شدت شقاوت کافران،[۱۸] زمینه‌سازی برای بازگشت کافران[۱۹] و نمایان‌ساختن اعمالی که مستحق پاداش یا عقاب هستند.[۲۰]

حکم اسیران جنگی

آیه ۴ سوره محمد اسیرگیری را تنها پس از پیروزی کامل مجاز شمرده[۲۱] و بر اساس نظر مفسران، کشتن اسیران پس از جنگ را ممنوع اعلام می‌کند.[۲۲] این آیه سه گزینه برای برخورد با اسیران پیشنهاد می‌دهد: آزادی بلاعوض، دریافت فدیه[۲۳] یا مبادله با اسرای مسلمان.[۲۴] مفسران تصمیم‌گیری در این مورد را برعهده رهبر مسلمانان می‌دانند.[۲۵]

مفسران با استناد به روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، معتقدند اگر اسیر در حین جنگ دستگیر شود، اعدام می‌گردد، اما اگر پس از جنگ اسیر شود، حاکم اسلامی اختیار تعیین سرنوشت او را دارد و در صورت پذیرش اسلام، همانند دیگر مسلمانان با او رفتار خواهد شد.[۲۶] به باور مفسران، هدف از این احکام، حفظ حقوق اسیران است.[۲۷]

ناسخ و منسوخ بودن آیه

برخی مفسران معتقدند حکم آیه (ممنوعیت کشتن اسیران)، پس از جنگ با آیات دیگری مانند آیه ۵۷ سوره انفال و آیه ۵ سوره توبه که به کشتن مشرکان در هر مکان اشاره دارند، نسخ شده است.[۲۸] اما مفسرانی مانند شیخ طوسی با استناد به عبارت «حَتَّیٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» (تا زمانی که جنگ بارهای خود را بر زمین نهد) و نیز سیره پیامبر(ص) که در آن هم آزادی اسیران و هم اعدام آنان دیده شده، نسخ این آیه را نپذیرفته‌اند.[۲۹]

برخی مفسران این آیه را ناسخ آیه ۶۷ سوره انفال می‌دانند، چرا که این آیه پس از سوره انفال نازل شده است.[۳۰] در مقابل، گروه دیگری از مفسران با استدلال بر عدم تناقض میان این دو آیه، توضیح می‌دهند که آیه انفال اسیرگیری پیش از پیروزی کامل را در شرایط خاص جنگ بدر که مسلمانان توان نگهداری اسیران را نداشتند، منع می‌کند، در حالی که این آیه اسیرگیری پس از شکست قطعی دشمن و در دوران قدرت‌یابی اسلام را مجاز شمرده است.[۳۱]

آیا اسلام دینی جنگ‌طلب است؟

برخی با استناد به آیه ۴ سوره محمد، اسلام را دینی جنگ‌طلب معرفی می‌کنند[۳۲] و تصور می‌کنند این آیه کشتن هر کافری را در هر شرایطی مجاز می‌شمارد.[۳۳] اما به باور مفسران شیعه[۳۴] و سنی،[۳۵] این حکم مختص میدان نبرد با کافران حربی است[۳۶] و واژه‌های لقیتم (روبرو شدید) و حرب (جنگ) بر این محدودیت دلالت دارد.[۳۷]

از دیدگاه اسلامی، جنگ به دلیل پیامدهای منفی آن امری ناپسند است[۳۸] و جهاد تنها در موارد خاصی مانند دفاع از امت اسلامی، رفع ظلم یا مقابله با فتنه مشروع شمرده می‌شود.[۳۹] جهاد در اسلام به معنای تحمیل عقیده نیست و نمونه‌های تاریخی مانند احکام اهل ذمه، گواه بر تعامل مسالمت‌آمیز اسلام با پیروان دیگر ادیان است.[۴۰]

پانویس

  1. طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۲۶، ص۲۶.
  2. مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۱.
  3. قرشی بنابی، احسن الحدیث، ۱۳۷۵ش، ج۱۰، ص۱۸۰.
  4. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۸، ص۲۲۶-۲۲۷.
  5. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷؛ مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۲.
  6. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۹، ص۲۹۲، به نقل از دیگران.
  7. ثعلبی، الکشف و البیان، ۱۴۲۲ق، ج۹، ص۳۰؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۳۶۴ش، ج۱۶، ص۲۳۰.
  8. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۸، ص۲۲۶.
  9. صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۵ش، ج۲۷، ص۸۶؛ زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۳۱۸.
  10. طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۲۶، ص۲۶؛ مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۱.
  11. مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۱؛ قرشی بنابی، احسن الحدیث، ۱۳۷۵ش، ج۱۰، ص۱۷۸.
  12. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷؛ بغوی، معالم التنزیل، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۲۱۰.
  13. نگاه کنید به طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷؛ بغوی، معالم التنزیل، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۲۱۰.
  14. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۴۰۲.
  15. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۹، ص۲۹۱؛ مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۲.
  16. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۸، ص۲۲۶؛ بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۱۲۰.
  17. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷.
  18. قرشی بنابی، احسن الحدیث، ۱۳۷۵ش، ج۱۰، ص۱۸۰.
  19. بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۱۲۰.
  20. مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۲.
  21. زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۳۱۸؛ آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۳، ص۱۹۶.
  22. مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۱؛ آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۳، ص۱۹۷.
  23. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۹، ص۲۹۱؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۲۶، ص۲۶؛ بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۱۲۰.
  24. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۸، ص۲۲۵؛ قرشی بنابی، احسن الحدیث، ۱۳۷۵ش، ج۱۰، ص۱۷۹.
  25. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۹، ص۲۹۱؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷.
  26. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۹، ص۲۹۱؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷.
  27. صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۵ش، ج۲۷، ص۸۸؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۴۱۱.
  28. طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۲۶، ص۲۶.
  29. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۹، ص۲۹۱؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۴۰۸ق، ج۱۷، ص۲۹۳.
  30. نگاه کنید به طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۱۴۷.
  31. قرشی بنابی، احسن الحدیث، ۱۳۷۵ش، ج۱۰، ص۱۸۰؛ مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۷، ص۶۱؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۸، ص۲۲۵-۲۲۶؛ صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۵ش، ج۲۷، ص۸۷.
  32. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۴۰۸، به نقل از دیگران.
  33. قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۸ش، ج۹، ص۶۴، به نقل از دیگران.
  34. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۸، ص۲۲۵؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ۱۴۰۴ق، ج۱۵، ص۲۸۱.
  35. طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۲۶، ص۲۶؛ بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۱۲۰؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ۱۴۲۲ق، ج۹، ص۳۰؛ زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۳۱۸.
  36. ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۴۰۸ق، ج۱۷، ص۲۹۲.
  37. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۳۹۸.
  38. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۴۰۸.
  39. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۴۰۹.
  40. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۱، ص۴۱۰.

منابع

  • آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
  • بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
  • بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • حسینی همدانی، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، انتشارات لطفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بی‌تا.
  • صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۵ش.
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
  • قرشی بنابی، علی‌اکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
  • مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش.