مناظرات امام کاظم(ع)
مناظرات امام کاظم(ع) مناظرات و گفتگوهای امام کاظم(ع) با خلفای عباسی و همچنین با عالمان ادیان و مذاهب دیگر که در منابع حدیثی گزارش شده است. گفتگوهای او با عالمان یهودی و مسیحی بیشتر در پاسخ به پرسشهای آنان بود که منجر به پذیرش دین اسلام از سوی آنان شد. او همچنین در گفتگویی از مهدی عباسی فدک را مطالبه کرد و در واکنش به ادعای هارون عباسی که پیامبر(ص) را پسرعمو میخواند، رسول خدا(ص) را پدر خطاب میکرد.
گفتگو با ابوحنیفه
بر پایه روایتی ابوحنیفه به دیدار امام صادق(ع) آمد، تا از او در مورد مسئلهای سؤال کند که با پسرش موسی بن جعفر(ع) که در آن موقع ۵ سال داشت مواجه شد. ابوحنیفه سؤالی را که برای امام صادق(ع) آماده کرده بود، از امام کاظم(ع) پرسید: گناه از طرف خدا صادر میشود یا از طرف بنده؟ امام کاظم(ع) پاسخ داد: یا از طرف خداست و بنده هیچ نقشی در آن ندارد که در آن صورت خدا بنده را به خاطر چیزی که در آن نقشی نداشته تنبیه نمیکند. یا از طرف خدا و بنده است که در آن صورت خدا شریک قویتر است و شریک قویتر حق ندارد ضعیفتر را به خاطر گناهی که هر دو در آن نقش داشتهاند، تنبیه کند. یا از طرف بنده است و خدا در آن نقشی ندارد که در آن صورت اگر خدا بخواهد بنده را میبخشد و اگر نخواهد تنبیه میکند، و خدا کسی است که کمکش در همه حال طلب میشود. نقل است که ابوحنیفه با شنیدن این پاسخ، خانهٔ امام صادق(ع) را ترک کرد و اظهار داشت که این پاسخ برایش کافی است.[۱]
در موقعیتی، ابوحنیفه از امام کاظم(ع)، نزد امام صادق(ع)، ایراد گرفت: پسرت موسی را دیدم که نماز میخواند، در حالیکه مردم از جلویش رد میشدند، او آنان را از این کار بازنمیداشت. وقتی امام صادق(ع) از فرزندش پرسید آیا این سخن ابوحنیفه درست است. امام کاظم(ع) پاسخ داد: بله کسی که من برایش نماز میخوانم به من نزدیکتر از کسانی است که از جلویم رد میشوند و به آیه نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ترجمه:ما از رگ گردن به او نزدیکتریم)[سوره ق–۱۶] استناد کرد.[۲]
گفتگو با عالمان یهودی و مسیحی
گفتگو با عالمان یهودی
بر اساس روایتی که در کتاب قرب الاسناد آمده است عدهای از یهود نزد امام صادق(ع) رفتند و گفتند جانشینان و اوصیاء پیامبران دانش غیرآموختنی دارند. آیا شما نیز چنین دانشی دارید؟ امام صادق فرزندش موسی بن جعفر(ع) را، که آن زمان پنج سال داشت، فراخواند و بر سینهاش دست کشید و برای او دعا کرد و سپس به یهودیان گفت هر سؤالی دارید از او بپرسید. آنها درباره معجزات پیامبر اسلام پرسیدند. بر اساس این روایت، موسی بن جعفر(ع) معجزات متعددی را از پیامبر(ص) برای آنان برشمرد. یهودیان گفتند از کجا بدانیم معجزات پیامبر همان گونه است که تو برشمردی؟ موسی بن جعفر گفت ما چگونه بدانیم که معجزات موسی(ع) همان گونه است که شما میگویید؟ گفتند ما آنها را از نقل راستگویان دریافتهایم. موسی بن جعفر گفت درستی آنچه برای شما گفتم را از آن جهت دریابید که کودکی آنها را بازگو کرده که نه از کسی علم آموخته و نه از ناقلان اخبار شنیده، بلکه خداوند دانش را به او تلقین کرده است.
یهودیان شهادتین را بر زبان جاری کردند و به امامت امامان شیعه گواهی دادند. سپس امام صادق پیشانی موسی بن جعفر را بوسید و فرمود: أَنْتَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي (تو امام پس از من هستی).[۳]
مناظره با بریهه
گفتگوی امام کاظم با راهب
راهب: چگونه درخت طوبی ریشهاش در خانه عیسی و به گفته شما در خانه محمد و شاخههایش در تمام خانههاست.
امام کاظم: مانند خورشید است که نورش تمام مکانها را فرا میگیرد، با اینکه خودش در آسمان است.
چگونه میوهها و غذاهای بهشتی نه تمام میشود و نه کم میگردد؟
مانند [شعله] چراغ است که هر اندازه چراغهای دیگر را با آن روشن کنند، نور آن کم نمیشود.
آیا در بهشت سایهای گسترده هست؟
قبل از طلوع آفتاب تمام بهشت در سایهای گسترده است آیه أَ لَمْتر إِلی رَبِّک کیفَ مَدَّ الظِّلَّ اشار به آن است.
چه میخورند در بهشت که نه ادرار میکنند و نه غائط؟
بچه در رحم مادر چگونه تغذیه میکند که نه بول میکند و نه غائط؟
اهل بهشت خدمتکارانی دارند که برای آنها هر چه میل داشته باشند میآورند بدون اینکه آنان دستوری دهند!
هر وقت انسان احتیاج به چیزی پیدا کند اعضاء او متوجه میشوند و طبق خواسته او عمل میکنند بدون اینکه به آنها دستوری دهد.
کلید بهشت از طلا است یا نقره؟
کلید بهشت زبان انسان است که میگوید: «لا اله الا الله»[۴]
شیخ صدوق و دیگران از هشام بن حکم روایت کردهاند که بریهه بزرگ مسیحیان، به همراه گروهی از آنان نزد هشام آمد و با او مناظره کرد. هشام در این مناظره پیروز شد. بریهه به همراه هشام از عراق به مدینه رفت تا با امام صادق دیدار کند. آنان در ورودی خانه امام صادق با فرزندش موسی برخورد کردند. بر اساس برخی نقلها هشام داستان بریهه را برای امام کاظم نقل کرد. سپس بین امام کاظم و بریهه گفتگویی صورت گرفت. پس از این گفتگو بریهه و زن خدمتکارش مسلمان شدند.[۵] هشام ماجرای آنان و اسلام آوردنشان را به اطلاع امام صادق رساند امام صادق آیه ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَميعُ عَليمُ (ترجمه:فرزندانی که برخی از آنها از [نسل] برخی دیگرند و خداوند شنوای دانا است)[آل عمران–۳۴][۶]
امام کاظم از بریهه پرسید ای بریهه! چه میزان به کتاب خودت آگاهی داری؟ او در پاسخ گفت: من به کتاب خود آگاهی دارم. سپس امام پرسید تا چه اندازه به تأویل آن آشنایی؟ او پاسخ داد: به اندازه آگاهیم از آن به آن اعتماد دارم. امام کاظم فرازهایی از انجیل را خواند. بریهه گفت: حضرت مسیح انجیل را این چنین که شما میخوانید، تلاوت میکرد. این گونه قرائت را جز حضرت مسیح هیچ کس نمیخواند ۵۰ سال است که در جستجوی تو یا مثل تو بودم.[۷]
گفتگو با راهب
در مناقب ضمن روایتی از گفتگوی امام کاظم با راهبی سخن به میان آمده است بر اساس این حدیث، موسی بن جعفر از حکومت وقت گریزان بوده و وارد یکی از روستاهای شام شده بود. در آنجا پس از آنکه راهب دانست موسی بن جعفر مسلمان است از او پرسشهایی کرد. راهب پس از شنیدن پاسخهای امام، سخنان او را تأیید کرد و اسلام آورد.[۸]
گفتگو با خلفای عباسی
گفتگو با مهدی عباسی
گفتگوهایی میان موسی بن جعفر(ع) و مهدی عباسی درباره فدک و حرمت خمر در قرآن انجام شده است. امام کاظم برای اثبات حرمت خمر به آیات ۳۳ اعراف و ۲۲ بقره استناد کرده است[۹] هنگامی که مهدی عباسی اموال و دَینهایی که برعهدهاش بود را به صاحبانشان بازمیگرداند، امام کاظم فدک را از او مطالبه کرد.[۱۰] فدک دهکدهای بود که پیامبر(ص) پیش از وفات به دخترش فاطمه(س) بخشیده بود[۱۱] و پس از وفات پیامبر، ابوبکر آن را به نفع خلافت مصادر کرد[۱۲] پس از او در اختیار خلفای بعدی قرار گرفت.[۱۳] مهدی عباسی از امام کاظم(ع) خواست تا حدود فدک را مشخص کند و امام مرزهایی را تعیین کرد که با قلمرو حکومت عباسیان برابری میکرد.[۱۴] البته در مناقب، مطالبه فدک در دوران هارون عباسی گزارش شده است که حضرت حد آن را عدن، سمرقند، افریقیه و سیف البر مشخص کرد. هارون در پاسخ گفت دیگر برای ما چیزی نماند و امام فرمود میدانستم آن را پس نخواهی داد.[۱۵]
گفتگو با هارون عباسی
هارون، در کنار قبر پیامبر، برای نشان دادن نسب خود به پیامبر، رسول خدا را پسر عمو خطاب کرد، امام کاظم در واکنش به او، پیامبر(ص) را پدر خواند.[۱۶]
همچنین بر اساس روایتی، هارون به امام کاظم گفت چرا اجازه میدهید که مردم شما را به پیامبر نسبت دهند با اینکه شما فرزندان علی هستید نه فرزندان پیامبر؟ امام در پاسخ گفت: ای خلیفه، اگر پیامبر زنده میشد و از دختر تو خواستگاری میکرد آیا دخترت را به او میدادی؟ هارون گفت بله و با این کار بر عرب و عجم افتخار میکردم. امام کاظم گفت: اما پیامبر هرگز از دختر من خواستگاری نمیکرد زیرا او پدربزرگ من است. هارون برای بار دوم گفت: چگونه خود را فرزند پیامبر میدانید، با اینکه پیامبر فرزند پسری نداشت. امام کاظم هارون را به قبر پیامبر سوگند داد تا او را از پاسخ معاف دارد، اما هارون نپذیرفت و اصرار میکرد که باید اثبات کنی که شما فرزند رسول خدا هستید؟ سپس امام کاظم آیه وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿٨٤﴾ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلْيَاسَ ۖ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ[انعام–۸۴-۸۵.] را خواند و گفت؛ حضرت عیسی با اینکه پدر نداشت خدا او را از طرف مریم، فرزند ابراهیم شمرده است، ما نیز از طرف مادرمان فاطمه فرزند پیامبر هستیم، سپس آیه مباهله را خواند.[۱۷]
گزارش ابنشهرآشوب
همچنین ابن شهر آشوب گفتگویی از امام کاظم با هارون در مکه گزارش کرده است. بر پایه این گزارش هارون در سفری رسمی برای انجام مناسک حج از بغداد به مکه رفت. در این سفر کسی حق نداشت بر خلیفه پیشی گیرد و نگهبانان راه را برای خلیفه باز میکردند. اما یک اعرابی بر خلیفه سبقت میگرفت و پیش از هارون در محل رکن میایستاد و حجرالاسود را میبوسید و مناسک دیگر را انجام میداد تا اینکه دربان کعبه با تندی به او گفت: ای اعرابی از پیش روی خلیفه کنار برو. او در پاسخ گفت خداوند در این مکان، تمام انسانها را برابر قرار داده و فرموده «سواءً العاكِفُ فیه و البادِ» هارون پس از فراغت از مناسک، اعرابی را خواست اما او پیش هارون نیامد و به فرستاده هارون گفت من با خلیفه کاری ندارم اگر او با من کار دارد نزد من بیاید. هارون نزد او آمد و گفتگویی بین آن دو صورت گرفت. هارون گفت آیا اجازه میدهی بنشینم؟ اعرابی در پاسخ او گفت: خانه نه از من است و نه از تو، میخواهی بنشین و میخواهی برو. هارون نشست و از او پرسید: ای اعرابی چه چیزی تو را جسور کرده که بر خلیفه سبقت بگیری؟ اعرابی گفت چون من و خلیفه در اینجا یکسانیم. هارون در غضب شد و گفت از تو سؤالی میپرسم اگر پاسخ ندهی تو را عقاب میکنم و از او پرسید واجبات تو کدام است اعرابی برخی از اعداد را شمرد«۱، ۵، ۱۷، ۳۴، ۹۴، ۱۳۵، ۱ از ۱۲، ۱ از ۴۰، ۱از ۲۵۰ و ۱ از عمر»
هارون گفت این اعداد را که شمردی بیانگر چیست؟ اگر نتوانی بیان کنی دستور میدهم تو را بین صفا و مروه گردن بزنند. حاجب هارون گفت: ای خلیفه از این مقام بترس مبادا او را در حرم امن الهی گردن بزنی. اعرابی خندید، هارون از علت خنده او پرسید او در پاسخ گفت: «تعجب میکنم از آنکه از میان شما دو نفر کدامیک جاهلتر هستید؟ آنکه اجل نیامده را میبخشد یا آنکه تعجیل در سرنوشت دیگری میکند با اینکه از سرنوشت افراد بیخبر است؟
هارون گفت اکنون شرح اعداد را بگو: اعرابی گفت: یک، دین اسلام است و در دین پنج نماز در پنج وقت واجب شده است که ۱۷ رکعت است و ۳۴ سجده و ۹۴ تکبیر و ۱۳۵ تسبیح دارد. از ۱۲ یکی: منظور روزه ماه رمضان است که از ۱۲ ماه فقط یک ماه روزه واجب است. از ۴۰ یکی: منظور این است که از هر ۴۰ دینار یک دینار به عنوان زکات واجب است و از هر ۲۰۵ درهم ۵ درهم به مستحقین باید پرداخت. از تمام عمر یکی: منظور حج است که چون مسلمانی مستطیع شود یک بار باید به حج برود. یک از یک: منظور قصاص است
هارون گفت: به خدا سوگند خوب فهمیدم دستور داد کیسهای زر به او دادند. آن مرد گفت: ای خلیفه این کیسه درهم و دینار را برای چه به من میبخشی؟ آیا برای آن که خوب صحبت کردم یا برای آنکه جواب مسئله تورا دادم؟ هارون گفت برای شیرینی کلام تو.
اعرابی گفت: ای خلیفه اکنون من از تو سؤالی میپرسم اگر جواب دادی کیسه زر برای خودت باشد و اگر جواب ندادی بگو کیسه زر دیگری به من بدهند هارون قبول کرد و اعرابی پرسید: ای خلیفه خُنَفْساء با پستان به بچه خود شیر میدهد یا در دهان او دانه میگذارد؟ هارون گفت از مثل من خلیفه چنین سؤالی میکنی؟ اعرابی گفت: من از کسانی شنیدم که از پیامبر(ص) نقل میکردند که آن حضرت فرمود کسی که امیر و خلیفه قومی شود باید عقل او به اندازه عقل تمام مردم باشد. و تو که خلیفه و پیشوای این قوم هستی لازم است هر چه که از تو میپرسند جواب بدهی.
هارون گفت نمیدانم. خودت جواب را بگو و این دو کیسه زر را ببر. اعرابی گفت: خداوند برخی از حیوانات را نه از راه پستان و نه از راه دانه رزق میدهد بلکه رزق آن حیوانات را در خودشان قرار داده که چون از رحم مادر خارج میشوند از درون خود تغذیه میکنند و رشد میکنند و زندگی آنها از خاک تأمین میشود مانند خنسفاء که از پستان خود تغذیه میکند. هارون گفت بخدا این گونه مسألهای را تا کنون از کسی نشنیده بودم مرد عرب دو کیسه زر را گرفت و رفت. برخی از مردم به دنبال او راه افتادند و اسمش را بپرسیدند و وقتی که متوجه شدند او موسی بن جعفر است به هارون اطلاع دادند، هارون گفت به خدا سوگند میدانستم چنین شخصی باید میوه شجره طیبه باشد.[۱۸]
پانویس
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۱-۴۱۲؛مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۲۴۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۲۹۷.
- ↑ حمیری، قرب الإسناد، مؤسسه آلالبیت، ۳۱۷ - ۳۳۰.
- ↑ ابن شهر آشوب، المناقب، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۲۷۰-۲۷۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۶، ص۱۸۰، ۱۸۳-۱۸۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۲۷۰-۲۷۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۶، ص۱۸۰، ۱۸۳-۱۸۴.
- ↑ ابن شهر آشوب، المناقب، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۴۰۶؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۰۹ق، ج۲۵، ص۳۰۱.
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ سبحانی، فروغ ولایت، ۱۳۸۰ش، ص۲۱۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۵۴۳؛ شیخ مفید، المقنعة، ۱۴۱۰ق، ص۲۸۹ و ۲۹۰.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۴۱
- ↑ قرشی، حیاة الامام موسی بن جعفر، ۱۴۲۹ق، ص۴۷۲.
- ↑ ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۲۰-۳۲۴.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ش، ج۶، ص۱۶۴.
- ↑ صدوق، عيون أخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۸۴-۸۵.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳.
منابع
- ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، نشر علامه، ۱۳۷۹ق.
- حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۹ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بيروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸م.
- سبحانی، جعفر، فروغ ولایت: تاریخ تحلیلی زندگانی امیر مؤمنان علی(ع)، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۳۸۰ش.
- صدوق، محمد بن علی، التوحید، تصحیح هاشم حسینی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ق.
- طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تصحیح: حسن موسوی خرسان، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
- قرشی، باقر شریف، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیهماالسلام، تحقیق مهدی باقر القرشی، مهر دلدار، ۱۴۲۹ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المقنعة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۱۰ق.