شهرت

از ویکی شیعه

شُهرَت از اصطلاحات علم اصول‌ فقه به‌معنای رواج یک فتوا یا فراوانی راویان یک حدیث در منابع حدیثی و فقهی. شهرت یکی از راه‌های کشف قول و نظر امام معصوم(ع) دانسته شده است. شهرت به اقسام و انواع مختلفی تقسیم شده که در حجیت و اعتبار هر کدام نظرات مختلفی وجود دارد. فقیهانی که حجیت شهرت را قبول دارند از آن در استنباط احکام فقهی استفاده می‌کنند.

مفهوم‌شناسی

شهرت به‌معنای شیوع و رواج یافتن، از اصطلاحات علم اصول فقه است. این شیوع و رواج گاه در نقل یک روایت و گاه در فتاوای فقها در یک مسئله فقهی است.[۱] به‌گفته سید مصطفی محقق داماد، از اساتید فقه و حقوق، شهرت در علم فقه، شبیه نظریه مشورتی در حقوق و قضای عرفی معاصر است[۲] که هر گاه قاضی در استنباط از مواد قانونی یا تطبیق مبانی قانونی با موارد و مصادیق، دچار مشکل و تردید شود، به عمل و رویه اکثر محاکم مراجعه و مطابق آن عمل می‌کند.[۳]

اقسام

در تقسیم‌بندی کلی، شهرت همانند اجماع به شهرت مُحقَّق و منقول تقسیم می‌شود؛ شهرت محقَّق شهرتی است که خود فقیه آن را تحصیل کرده باشد، در مقابل شهرت منقول است که فقیه آن را تحصیل نکرده، بلکه تنها برای او نقل شده که فتوا یا روایت خاصی میان فقها یا محدِّثان شهرت دارد.[۴] در اعتبار شهرتِ منقول همانند اجماع منقول میان فقها اختلاف است؛ عده‌ای آن را حجت دانسته و عده‌ای قائل به عدم اعتبار آن هستند.[۵]

مشهورترین تقسیم‌بندی شهرت در میان کتب اصولی،‌ تقسیم‌بندی بر مبنای متعلَّق است که بر اساس آن،‌ شهرت به روایی، عملی و فتوایی تقسیم می‌شود.[۶]

شهرت روایی

از اصطلاحات علم حدیث است که به‌دلیل کاربرد آن در استنباط احکام شرعی، در علم اصول فقه نیز از آن بحث شده است.[۷] شهرت روایی به‌معنای نقل یک حدیث از سوی تعداد زیادی از محدثان (اعم از آنکه فقها بر اساس آن فتوا داده باشند یا نه) است. با این حال اگر تعداد راویان به‌حد تواتر برسد، عنوان آن تواتر روایی است، نه شهرت روایی.[۸] در حجیت شهرت روایی و قلمرو آن اختلاف‌نظر است.[۹]

شهرت عملی یا شهرت در استناد

شهرت عملی یا شهرت فتوایی، به‌معنای آن است که روایتی از جانب عده زیادی از فقها در استنباط حکم فقهی مورد استفاده قرار گرفته باشد.[۱۰] به عبارت دیگر، اگر مشهور فقها (نه اجماع فقیهان) در مقام فتوا و انتخاب رأی و نظر خویش در یکی از مسائل فقهی، یک روایت را مستند قرار داده و با تکیه بر مضمون آن فتوا دهند،[۱۱] چنین فتاوایی به‌معنای شهرت عملی آن روایت خواهد بود.[۱۲]

در حجیت شهرت عملی و کارکرد آن در استنباط احکام شرعی اختلاف‌نظر وجود دارد.[۱۳] مشهور فقها از جمله صاحب کفایة الاصول شهرت عملی را مطلقاً حجت می‌دانند.[۱۴]

شهرت فتوایی

فتوای هماهنگ گروه زیادی از فقها در یک مسئله فقهی، بدون استناد به روایت، شهرت فتوایی خوانده می‌شود؛[۱۵] مشروط به آنکه تعداد فقیهان چنان زیاد نباشد که به‌حد اجماع برسد.[۱۶] در اعتبار و حجیت شهرت فتوایی اختلاف‌نظر وجود دارد؛ عده‌ای مطلقاً آن را حجت دانسته[۱۷] و عده‌ای قائل به عدم حجیت شهرت فتوایی هستند.[۱۸] در مقابل، عالمانی چون آیت‌الله خمینی‌ و بروجردی تنها شهرت فتوایی در فقه منصوص (اصول متَلَقّات)[یادداشت ۱] را حجت می‌دانند.[۱۹]

نسبت میان اقسام مختلف شهرت

نسبت ميان شهرت عملى و شهرت روايى عموم و خصوص من وجه است؛[۲۰] یعنی ممكن است روايتى از سوی بسیاری از راویان نقل شده باشد اما فقیهان بر اساس آن فتوا نداده باشند؛ چنانكه عكس آن نيز ممكن است. با این حال گاه امکان دارد که روايتى هم شهرت روايى و هم شهرت عملى داشته باشد.[۲۱]

همچنین رابطه میان شهرت فتوایی و شهرت روایی نیز عموم و خصوص من وجه است؛ بنابراین طبق یک حالت امکان دارد که شهرت فتوایی مطابق با مضمون یک روایت باشد، اما آن روایت مشهور نباشد، و گاه ممکن است روایتی مشهور باشد اما شهرت فتوایی مطابق با مضمون آن روایت وجود نداشته باشد، و گاه نیز ممکن است روایتی همچنانکه دارای شهرت روایی است،‌ شهرت فتوایی نیز داشته باشد.[۲۲]

اما رابطه شهرت فتوایی و شهرت عملی با یکدیگر تباین است؛ چرا که فتوای مشهور فقیهان در مسئله‌ای حداکثر یا مطابق با مضمون یک روایت است، یا مستند به آن است که در این صورت شهرت در حالت اول فتوایی و در حالت دوم عملی خواهد بود.[۲۳] استناد به یک روایت به این معنا است که تنها دلیل یک فتوا همان روایت است، و دلیل دیگری برای حکم مسئله وجود ندارد، اما انطباق تنها به‌معنای هماهنگی مضمون یک روایت با فتوا است، اعم از آنکه دلیل این فتوا همین روایت باشد یا دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد.[۲۴]

جایگاه و کاربرد

سه گونه کاربرد برای اقسام مختلف شهرت در کتب اصولی ذکر شده است:‌

  • ترجیح ادله متعارض:‌ برخی شهرت را تنها یکی از مرجحات باب تعارض ادله دانسته و کاربردی فراتر برای آن قائل نیستند؛ بر همین اساس شهرت در مبحث تعادل و تراجیح در کتب اصول فقه مورد بحث قرار گرفته است.[۲۵]
  • تشخیص حجت از غیر آن:‌[۲۶] برخی از مدافعان حجیت شهرت، فارغ از آنکه شهرت را یکی از مرجحات باب تعارض بدانند یا نه، با شیوه‌های ذیل، از آن جهت حجیت‌بخشی به یک روایت استفاده می‌کنند.[۲۷]
  1. جبران ضعف سند روایت و تقویت آن: فقیهان روایاتی را که در نهایت ضعف باشد، به‌وسیله شهرتِ همراه آن حجت دانسته و ضعف آن را به‌وسیله همان شهرت جبران می‌کنند. همچنین به روایاتی که از نظر سندی دارای قوت بوده، اما شهرتی همچون شهرت عملی همراه آن نباشد، اعتنا نکرده و نبود فتاوایی منطبق یا مستند به آن روایت را کم‌کننده قوت آن روایت می‌دانند.[۲۸]
  2. جبران دلالت روایت:‌ گاه در معنای یک روایت، چندین احتمال به ذهن خطور می‌کند که ترجیحی برای انتخاب هر یک از میان دیگر معانی وجود ندارد. در این هنگام فقها با تکیه بر شهرت،‌ معنایی موافق با آن را انتخاب کرده و روایت را به همان معنا تفسیر می‌‌کنند.[۲۹]
  3. دست برداشتن از معنای ظاهر: گاه فقها به‌دلیل وجود تعداد زیادی از فتاوا که مخالف فهم ظاهری از روایت است، معنایی آشکار از روایت را کنار گذاشته و به فهم مشهور از آن اعتماد می‌کنند. در همین راستا، سید احمد خوانساری، از فقیهان و مراجع تقلید شیعه، درباره حديث غَرر ابتدا تفسير غرر به حظر را مورد مناقشه قرار داده، سپس مى نويسد: «الاّ اَن يتمسك بفهم الاصحاب»، مگر آنکه به فهم اصحاب تمسک کنیم.[۳۰] یا در مورد دیگری می‌نویسد: «ولو لا فهم الاصحاب أمكن تنزيل الخبر علي….» (اگر فهم اصحاب نمى‌بود، حديث را مى‌توانستيم به‌معنای … بگيريم.[۳۱]
  • شهرت به‌عنوان ظن خاص: قائلان به این قول، شهرت را جدای از ادله آن فی‌نفسه دارای ارزشی همانند اجماع می‌دانند. آنها شهرت را از آن جهت که می‌تواند کشف‌کننده قول و رأی معصوم(ع) و اماره‌ای از امارات ظنی معتبر باشد، مهم می‌دانند.[۳۲] این کاربرد از شهرت تنها در شهرت فتوایی جریان دارد و از آن در بخش حجج و امارات در کتب اصول فقه بحث می‌شود.[۳۳]

دلیل اعتبار فهم مشهور

بررسی حجیتِ شهرت، معتبر دانستن آن،‌ و نیز استفاده از آن برای استنباط احکام شرعی نیازمند آن است که دلیل معتبر بودن فهم مشهور فقیهان از روایات برای کسی که می‌خواهد شهرت را مستند فتوای خود قرار دهد روشن باشد.[۳۴] بر همین اساس گفته شده که چهار رویکرد را می‌توان درباره فهم فقیهان از یک روایت اتخاذ نمود:[۳۵]

  1. فهم آنان از روايت همانند فهم ما در چارچوب‌هاى فكرى-اجتهادى شكل گرفته است.
  2. فرایند اجتهاد در برداشت‌هاى آنان دخالت نداشته، بلكه برداشت‌های‌شان را سينه به سينه از پيشينيان به ارث مى‌برده‌اند.
  3. آنان براى فهم خاص از يك روايت دليلى در اختيار داشته‌اند كه به ما نرسيده است.
  4. نمى‌توان به يكى از موارد فوق به‌تنهايى حكم كرد، زيرا در برخى موارد فهم و برداشت آنان اجتهادى و در مواردی برآمده از میراث فقهی يا متكى بر دليل بوده است.

درباره چهار رویکرد فوق گفته شده است که اتكا به فهم مشهور فقیهان در حالت نخست درست نیست، چرا که تنها می‌توان به آن دسته از فتواهایی استناد نمود که فارغ از برداشت شخصی مجتهد شكل گرفته باشد، تا بتوان از آن در فرایند استنباط احکام بهره گرفت.[۳۶] در همین حال، در رویکرد دوم و سوم، به‌دلیل عدم استناد به برداشت و فهم شخصی از روایات، شهرت قابل اتکا خواهد بود.[۳۷]در رویکرد چهارم نیز هر مورد را باید با اتکا به قراین و نشانه‌های مرتبط با آن بررسی نمود؛ چرا که گاه قرینه‌ای مرتبط با اجتهادی بودن یافت می‌شود، گاه روشن می‌شود که فهم مشهور متکی به میراث فقهی است و گاه مستند به دلیل است.[۳۸]

پانویس

  1. محقق داماد، مباحثی از اصول فقه، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۱۴۵و۱۴۶.
  2. محقق داماد، مباحثی از اصول فقه، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۱۴۸.
  3. محقق داماد، مباحثی از اصول فقه، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۱۴۸.
  4. جمعی از محققین، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۵۳۲.
  5. «درس خارج اصول آیت‌الله مظاهری»،‌ سایت مدرسه فقاهت.
  6. «بحث شهرت در علم اصول،‌ درس خارج استاد مصطفوی،‌ ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ش»، مدرسه فقاهت.
  7. مظفر، أصول الفقه، دفتر تبلیغات اسلامی، ج۲، ص۱۴۵.
  8. جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۵۲۹.
  9. جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۵۲۸.
  10. جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۵۲۹.
  11. جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۵۲۹.
  12. قلی‌زاده، واژه‌شناسی اصطلاحات اصول فقه، ص۱۳۰؛ ولایی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ۱۳۸۷ش، ص۲۰۴.
  13. جمعی از محققین، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۵۲۹.
  14. خراسانی، کفایة الاصول، ج۱۷ ص۳۸۱.
  15. جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۵۳۰.
  16. ولایی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص۲۰.
  17. محقق داماد، مباحثی از اصول فقه، ج۲، ص۱۴۷.
  18. ولایی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ۱۳۸۷ش، ج۱، ص۲۰۴.
  19. خمینی، انوار الهدایة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج۱، ص۲۶۱؛ ولایی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ۱۳۸۷ش، ص۲۰۵.
  20. بروجردی،‌ نهاية الأفكار، مؤسسة النشر الإسلامی، ج۵، ص۲۰۵.
  21. بروجردی،‌ نهاية الأفكار، مؤسسة النشر الإسلامی، ج۵، ص۲۰۵.
  22. بروجردی،‌ نهاية الأفكار، مؤسسة النشر الإسلامی، ج۵، ص۲۰۵.
  23. بروجردی،‌ نهاية الأفكار، مؤسسة النشر الإسلامی، ج۵، ص۲۰۵.
  24. «شهرت فتوایی، جلسه ۴۳ درس خارج اصول علی بهبهانی»، سایت معارف الهیه؛ بروجردی،‌ نهاية الأفكار، مؤسسة النشر الإسلامی، ج۵، ص۲۰۵.
  25. شیخ انصاری، فرائد الاصول، مجمع الفکر ألإسلامی ج۴، ص۵۹.
  26. خمینی، التعادل والترجیح، ۱۳۷۵ش، ص۱۶۸-۱۷۵.
  27. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، فصلنامه فقه و علوم وابسته، شماره ۱۹، ۱۳۷۸ش، ص۴.
  28. خمینی، التعادل والترجیح، ۱۳۷۵ش، ص۱۶۸-۱۷۵.
  29. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، فصلنامه فقه و علوم وابسته، شماره ۱۹، ۱۳۷۸ش،‌ ص۴.
  30. خوانساری، جامع المدارک، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۲۹.
  31. خوانساری، جامع المدارک، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۲۶۵.
  32. خمینی، تحریرات فی الأصول، تهران، ج۶، ص۳۸۳؛ جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۴۰۳؛ «شهرت فتوایی، جلسه ۴۳ درس خارج اصول علی بهبهانی»، سایت معارف الهیه؛ «شیوه‌های دستیابی به «سنّت» در اجتهاد و استباط فقهی؟»، پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله مکارم شیرازی.
  33. خمینی، تحریرات فی الأصول، تهران، ج۶، ص۳۸۳؛ جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ۱۳۸۸ش، ص۴۰۳؛ شیخ انصاری، فرائد الاصول، مجمع الفکر الإسلامی، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲.
  34. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، ص۴.
  35. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، ص۴.
  36. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، ص۴.
  37. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، ص۴.
  38. مبلغی،‌ «خوانساری و قواعد بهره‌گیری از فقه سلف»، ص۴.

یادداشت

  1. اصول اوّلیه یا اصول متلقّات، شیوه‌ای از ارائه مسائل فقهی در قالب الفاظ و متن روایات است. این اصول در کتاب‌هایی همانند: ۱. مقنع از شیخ صدوق، ۲. هدایه از شیخ صدوق، ۳. مقنعه از شیخ مفید، ۴. کافی از ابوالصلاح حلبی، ۵. نهایه از شیخ طوسی، ۶. مراسم از سلّار، و ۷. مهذّب از ابن‌براج مذکور است.(ولایی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ۱۳۸۷ش، ج۱، ص: ۲۰۵)

منابع

  • بروجردی نجفی، محمدتقی، نهاية الأفكار: تقریرات درس آقا ضیاء عراقی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، بی‌تا.
  • بروجردی، سید حسین، نهایة الاصول، تهران، تفکر، ۱۴۱۵ق.
  • جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایه فی توضیح الکفایه، قم، موسسه دارالکتاب، بی‌تا.
  • جمعی از محققان، فرهنگ‌نامه اصول فقه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم - پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸ش.
  • جناتی، محمدابراهیم، ادوار فقه و کیفیت بیان آن، تهران، کیهان، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
  • خمینی، روح‌اللّه، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، بی‌تا.
  • خمینی، سید مصطفی، تحریرات فی الأصول‌، تهران، مؤسسة تنظیم ونشر تراث الإمام الخمینی، بی‌تا.
  • خوانساری، سید احمد، جامع المدارك في شرح المختصر النافع، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۴۰۵ق.
  • سبحانی، جعفر، (مقرر: الجلالی المازندرانی، السید محمود)، المحصول فی علم الأُصول، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • عبداللطیف عبدالله، عزیز برزنجی، التعارض و الترجیح بین الادلة الشرعیة، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا.
  • فقیهی صدر، محمد، «نارسائی شهرت روایی در عرصه فقه و حدیث»، دفتر مطالعات اسلامی فقه و اصول، سال ۴۵، شماره ۹۳، ۱۳۹۲ش.
  • قلی‌زاده، احمد، «واژه‌شناسی اصطلاحات اصول فقه»، تهران، بنیاد پژوهشهای علمی-فرهنگی نور الاصفیاء، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • مبلغی،‌ احمد، «خوانسارى و قواعد بهره‌گيرى از فقه سلف»، فصلنامه فقه و علوم وابسته،‌ دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم، شماره ۱۹، ۱۳۷۸ش.
  • محقق داماد، سید مصطفی، مباحثی از اصول فقه، تهران، اندیشه‌های نو در علوم اسلامی، ۱۳۷۲ش، چاپ هفتم.
  • مظفر، محمدرضا، أصول الفقه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، بی‌تا.
  • ولایی، عیسی‌، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول‌، تهران، نشرنی، چاپ ششم، ۱۳۸۷ش.