شاه عباس اول (حکومت ۹۹۶ – ۱۰۳۸ ق / ۱۵۸۸ - ۱۶۲۹ میلادی) پنجمین پادشاه صفویان بود که بیش از چهل سال در ایران حکومت کرد و نقش فراوانی در قدرتگیری مجدد دولت صفویه داشت.
اطلاعات شخصی | |
---|---|
نام | عباس میرزا |
لقب | شاه عباس اول |
پدر | شاه محمد خدابنده |
فرزندان | محمد میرزا، اسماعیل میرزا، محمدباقر، امام قلی میرزا |
دین | اسلام (شیعه) |
محل دفن | امامزاده حبیب بن موسی کاشان |
حکومت | |
سمت | شاه صفوی |
سلسله | صفویان |
آغاز حکومت | ۹۹۶ قمری |
پایان حکومت | ۱۰۳۸ قمری |
اقدامات مهم | تشکیل سپاه دائمی، متمرکز کردن حکومت، گسترش و حمایت از مذهب شیعه |
پیش از | شاه صفی |
پس از | شاه محمد خدابنده |
شاهان | |
---|---|
عنوان | دورهٔ سلطنت |
شاه اسماعیل اول | ۹۰۷- ۹۳۰ |
شاه طهماسب اول | ۹۳۰- ۹۸۴ |
شاه اسماعیل دوم | ۹۸۴- ۹۸۵ |
شاه محمد خدابنده | ۹۸۵- ۹۹۶ |
شاه عباس اول | ۹۹۶- ۱۰۳۸ |
شاه صفی | ۱۰۳۸- ۱۰۵۲ |
شاه عباس دوم | ۱۰۵۲- ۱۰۷۷ |
شاه سلیمان | ۱۰۷۷- ۱۱۰۵ |
شاه سلطان حسین | ۱۱۰۵- ۱۱۳۵ |
چهرههای سرشناس همعصر | |
مقدس اردبیلی • میرداماد • میرفندرسکی • محمدتقی مجلسی • محمدباقر مجلسی • محقق کرکی • شیخ بهائی • شیخ حر عاملی • سید نعمتالله جزایری • ملاصدرا | |
مهم | |
جنگ چالدران • صلح آماسیه • معاهده زهاب • حمله افغانها | |
شاه عباس با شکست دادن دو قدرت بزرگ ازبک و عثمانی اقتدار فراوانی به دولت صفوی در عصر خود داد و ایران را بسیار قدرتمند ساخت. گسترش مذهب تشیع و حمایت از آن در ایران، تشکیل سپاه جدید، تغییر در مناصب مهم حکومتی و برخی اقدامات عمرانی بهخصوص در شهر اصفهان، از مهمترین اقدامات وی است.
زندگینامه
عباس میرزا در رمضان سال ۹۷۸ق در هرات به دنیا آمد. پدرش محمدشاه خدابنده از شاهان صفوی، او را از کودکی حاکم هرات، یکی از مهمترین شهرهای ایران کرد و به دلیل کمی سن، یک قزلباش، سرپرست او در حکومت هرات بود.
در سال ۹۹۶ق، پس از حدود ۱۲ سال اغتشاش و ناآرامی که پس از وفات شاه طهماسب سراسر کشور را فراگرفت، محمدشاه خدابنده توسط قزلباشان عزل شد و شاه عباس در هجده سالگی به تخت پادشاهی نشست.[۱]
در دوازده سالی که شاه اسماعیل دوم (حدود یک سال) و محمدشاه خدابنده حاکم ایران بودند، سران قزلباش (بدنه اصلی سپاهیان صفوی) اطاعت محض خود از پادشاه صفوی را از دست داده بودند و به همین دلیل، ازبکان حملات خود را به خراسان گسترش دادند. هرات محاصره شد و امپراتوری عثمانی بسیاری از نقاط مهم غربی ایران از جمله تبریز را گرفته بود.[۲]
شاه عباس ابتدا پدرش محمد شاه خدابنده - شاه مخلوع- را به همراه برادرش ابوطالب میرزا، در قلعه ورامین محبوس کرد.[۳] پس از آن، قدرت قزلباشان را محدود کرد؛ برخی سران قزلباش مانند مهدیقلیخان حاکم شیراز[۴] و مرشدقلیخان، وکیل دیوان عالی را به قتل رساند. مرشدقلیخان، نقش مهمی در پادشاه شدن شاه عباس داشت و در امر حکومت دخالت میکرد.[۵] شاه عباس، وزیرش میرزا محمد را هم به قتل رساند[۶] و برخی شورشهای داخلی مانند شورش گیلان را سرکوب کرد و به تدریج همه را مطیع خود ساخت.
جنگها
هجوم ازبکان به خراسان
ازبکان در عصر شاه عباس به خراسان حمله کردند و قتل و غارت وسیعی در مشهد به راه انداختند. هر کس از مردان را که میدیدند، به قتل میرساندند و زنان را به اسیری به ماوراء النهر میبردند. مردم زیادی به حرم امام رضا(ع) پناه بردند. عبدالمومن خان ازبک، فرمانده ازبکان، وارد حرم شد و همه را به قتل رساند. اموال و کتابخانه حرم مطهر به تاراج رفت و فقط برخی از مردم توانستند مخفی شده و جان خود را نجات دهند. پس از سه روز قتل و غارت، کسانی که زنده مانده بودند در روز چهارم اجازه یافتند که یا اموالشان را به ازبکان بدهند و یا زن و فرزندانشان را.[۷]
جنازه شاه طهماسب که در حرم امام رضا(ع) دفن شده بود، توسط ازبکان از قبر بیرون آورده شد و این رخداد، به تحقیر خاندان صفوی انجامید. پس از آن، ازبکان اطلاع یافتند که قبر شاه طهماسب در مکان دیگری است و فردی به نام دوستم بهادر مامور شد تا استخوانهای شاه طهماسب را به بخارا ببرد. در میانه راه، یکی از علاقمندان خاندان صفوی، دوستم بهادر را تطمیع کرد و او را به بازگرداندن استخوانهای شاه طهماسب راضی ساخت.[۸] شاه عباس اول پس از آن اعلام کرد که جسدی که پیش از این مورد اهانت قرار گرفته، از آنِ شاه طهماسب نبوده. به همین سبب مردم بسیاری به دیدن جسد شاه طهماسب شتافتند.[۹] سپس، استخوانهای مذکور به عتبات عالیات فرستاده شد تا در محلی نامعلوم دفن شود.[۱۰]
ازبکان در سال ۱۰۰۵ق از راه کویر عازم یزد شدند و علیقلیخان قورچی ترکش، حاکم یزد، توانست آنها را شکست دهد.[۱۱]
خبر هجوم ازبکان و گرفتن دیگر نقاط خراسان، به گونهای وحشتناک بود که شاه از قزوین به تهران رفت و در حرم شاه عبدالعظیم در ری اقامت گزید تا زمانی که خبر بازگشت عبدالمومن خان به ماوراء النهر را شنید و به قزوین بازگشت.[۱۲]
پس از پایان هرج و مرج داخلی، شاه عباس به فکر خراسان افتاد و لشکری به هرات فرستاد که مهمترین شهر خراسان بود. شاه عباس که برای بیرون راندن عثمانیها به غرب رفته بود، سریعا بازگشت و ازبکان را که از هرات خارج شده بودند و همواره سیاست تخریب و فرار داشتند، به دام انداخت و در جنگی سخت در سال ۱۰۰۷ق بر آنان پیروز شد.[۱۳] شاه پس از تحمیل قراردادی با ازبکان بازگشت.[۱۴] شاه عباس اول، فرهاد خان را که فرمانده کل سپاه بود و در جنگ ابتدایی با ازبکان شکست خورده بود، اعدام کرد. این اقدام شاه صفوی، قزلباشان را کاملا مطیع ساخت و مانع از هر گونه تمرد احتمالی در آینده شد.[۱۵]
نبرد با عثمانیها
در سال ۹۹۹ق، شاه عباس اراضی وسیعی از سرزمین ایران را به موجب قراداد صلح استانبول واگذار کرد تا ناچار نباشد در دو جبهه بجنگد. همچنین شاه عباس متعهد شد که به لعن خلفای سهگانه (ابوبکر، عمر و عثمان) پایان دهد.[۱۶] پس از این قرارداد که در سال سوم پادشاهی او امضا شد، شاه عباس تا دوازده سال در غرب ایران با مشکلی مواجه نشد. برخی معتقدند که این قرارداد تحمیلی، کمک بسیار خوبی به محکم کردن پایههای حکومت شاه عباس کرد.[۱۷]
در سال ۱۰۱۰ق، شاه عباس پس از ایجاد آرامش داخلی و بیرون راندن همسایه شرقی از کشور، متوجه غرب شد. گرچه حکومت صفوی در مقایسه با عثمانی، امکانات کمتری داشت، اما شاه عباس اول با تشکیل سپاه دائمی از قزلباشان و غلامان و تاجیکها، توانست قدرت نظامی ایران را افزایش دهد. کارت رایت درباره سربازان شاه مینویسد:
«و اما سربازان وی اکثرا افرادی هستند به غایت دلیر و اصیل و از هر حیث به مراتب برتر از لشکریان عثمانی. سوارهنظام عثمانی از لحاظ تجهیزات به هیچ وجه طرف قیاس با سربازان زبده ایرانی نیست... اکنون سرباز ایرانی از هر لحاظ میتواند در برابر سرباز ترک پایداری ورزد و ارتش ایران از لحاظ نفرات و توپخانه و سایر ادوات جنگی به پایهای رسیده است که قدرت دارد بر عثمانی ضربات جانکاهی وارد کند».[۱۸]
شاه پس از برقراری آرامش در تمامی کشور، در پی حمله به عثمانی برآمد. شاه عباس به بهانه رفتن به مازندران، به راه افتاد؛ ولی مسیر خود را به سمت تبریز کج کرد و با توجه به استقبال مردم، آنجا را به آسانی فتح کرد. فتح تبریز روحیه سپاه را بسیار بالا برد. سپس وارد ارمنستان شد و پس از شکست سردار عثمانی علی پاشا، آن را فتح کرد و تا بغداد پیش رفت. سرانجام نیروهای عثمانی در وان شکست خوردند و جنگ صوفیان در نزدیکی تبریز، به خروج عثمانی از خاک ایران انجامید.[۱۹] با این حال، جنگ با نیروهای عثمانی به طور پراکنده و تا زمان مرگ شاه عباس اول ادامه داشت.[۲۰]
طبق نامههای شاه عباس و اروپاییان، آنها تعهد کرده بودند که در حمله به عثمانی، شاه عباس را یاری کنند، اما این اتفاق هیچ گاه رخ نداد. نامه محرمانه پادری پل سیمون در رمضان ۱۰۱۶ق، علت این امر را روشنتر میکند:
- قدرت شاه ایران به درجهای رسیده است که وقتی دو سال قبل (۱۰۱۴ق) بر دژهای عثمانی در نزدیکی تبریز هجوم برد، سرداران ترک به قدری از او هراسان بودند که حتی یک سرباز برای مقابله با وی نفرستادند. اکنون متصرفات وی به مراتب زیادتر از سرزمینهایی است که نیاکانش از کف داده بودند... اگر این شاه نیرومند به دریای مدیترانه یا قسطنطنیه نزدیک شود، ممکن است وجودش برای کلیسای مقدس ما در حکم دومین تازیانهی خدا باشد.[یادداشت ۱]
اقدامات مهم شاه عباس
تشکیل سپاه دائمی
از مهمترین اقدامات شاه عباس، جایگزین کردن نیروهای نظامی با برخی نیروهای قزلباش متمرد بود. شاه عباس از نیروهای چرکس، گرجیان و ارامنه مسلمان شده که در زمان شاه طهماسب به عنوان غلامان شاه وارد سپاه شده بودند، استفاده کرد.[۲۱]
در زمانی که بسیاری از امرای قزلباش به دنبال کسب قدرت بیشتر بودند و تاجیکها هم جایگاه ویژهای نداشتند، شاه غلامان تازهمسلمانی را وارد سپاه کرد که گرچه مانند قزلباشان، دلبستگی و اعتقاد کاملی به خاندان صفوی و تشیع نداشتند، اما در عوض مطیع کامل شاه بودند. با قدرت گرفتن همین غلامان، آنها نیز وارد جنگ قدرت شده و در مواردی مانند توطئه شورش پسر شاه، نقشی اساسی ایفا کردند.[۲۲]
شاه توانست یک ارتش دایمی حدودا چهل هزار نفره را همیشه در اختیار داشته باشد که در جریان لشکرکشیها و جنگهای شاه، نقش اساسی داشتند.[۲۳] شاه عباس با تبدیل املاک ممالک (که در اختیار یک فرمانده بود) به املاک خالصه شاه، مشکل مخارج این ارتش را رفع کرد. این عمل در طولانی مدت، یکی از علل ضعف و حتی (به نظر برخی از مورخین) از عوامل سقوط صفویه به شمار میآید، زیرا صاحبان ولایات به ظلم به مردم روی آوردند و خصوصا در نواحی مرزی، سلسله صفویه را از نظر نظامی تضعیف کردند.[۲۴]
تشکیل سپاه دائمی توانست قدرت را به ایران برگرداند. شاه عباس اول، توپخانه و سلاح آتشبار جنگی وارد کرد. او همچنین با کمک برادران شرلی توانست ساخت سلاح را در اصفهان راهاندازی کند. برای نخستین بار سپاه از سه قسمت اصلی پیاده نظام، سواره نظام و توپ خانه تشکیل شد و فرماندهانشان مهمترین افراد سپاه شدند.[۲۵]
متمرکز کردن حکومت
ایران دوران شاه عباس، برخلاف دوران شاهان صفوی پیش از او که نظام ملوک الطوایفی و فئودالی بود، به ایرانی تحت نظر حکومت مرکزی تبدیل شد. این تغییر را میتوان با سیاست یکپارچگی و اطاعت مرکزی دوران ساسانیان بر پایه مذهب مقایسه کرد. برای تسریع این امر، شاه عباس در نوروز ۱۰۰۷ق با برگزاری جشن باشکوهی، پایتخت را از قزوین به اصفهان انتقال داد[۲۶] تا بتواند در مرکز ایران بهتر حکمرانی کند و در عین حالی که به ازبکان و عثمانیها نظارت داشته باشد، به داد وستد از طریق خلیج فارس اشراف بیشتری داشته باشد. البته سردی هوای قزوین، وجود عدهای از اهل تسنن در این شهر و حتی فرقه نقطویه که بنا به نقل اسکندر بیک منشی خود شاه آنها را پس از تلاش زیاد قلع و قمع کرد[۲۷] و هجوم ازبکان، در انتقال پایتخت بیتاثیر نبود.
تغییر در مناصب مهم حکومتی
پس از بروز مشکلات زیاد که خصوصا سپاهیان قزلباش عامل آن بودند، مقام مهم وکیل نفس نفیس همایونی و فرماندهی کل نیروها (امیر الامرا) کاملا حذف شد. با حذف این دو مقام مهم که در دست قزلباشان بود، واضح بود که دیگر سازمانهای اداری بر قدرتشان افزوده میشود. وزیر توانست حدود بسیاری از این وظایف را برعهده بگیرد. قوللر آقاسی یا فرمانده لشکر غلامان و تفنگچی آقاسی یا فرمانده تفنگداران بوجود آمد. قزلباشان گرچه کاملا از صحنه خارج نشدند، ولی شاه از تکیه بر آنها کاست؛[۲۸] در عین حال شاه به سرداران خود بسیار اهمیت میداد. فرهاد بیگ، الله وردیخان و فرزندش امام قلی خان و نیز قرچقای خان همگی از غلامان خاص بودند و براثر جانبازی و وفاداری به مقامات بالایی رسیدند. گرچه فرهاد بیگ به علت شکست نظامی به دستور شاه به قتل رسید، ولی سرداران دیگر آنچنان مورد توجه شاه بودند که حتی شاه خود قرچقای خان را پس از پیروزی بر عثمانیها به مرکب خویش نشاند و پیاده به دنبالش روان گشت.[۲۹]
در مجموع آنچه که توانست یکپارچگی سپاه را بدست بیاورد، مذهب تشیع و اطاعت و ارادت خاص به شاه به عنوان "مرشد کامل" بود. حکومت صفویه یک حکومت شیعه محسوب میشد که تبلیغات شیعی بسیار گسترده داشت. مردم شیعه ایران به نجف و کربلا که دردست عثمانیها بود، میرفتند؛ ولی عثمانیها در آنجا ضد صفویه تبلیغات میکردند. بعدها رفتن به عراق عرب ممنوع شد و برای تثبیت این امر حتی خود شاه پیاده به مشهد میرفت، کاروانسراهای متعددی در راه مشهد ساخت و کارهای بسیاری در این جهت انجام داد.[۳۰]
گسترش و حمایت از مذهب تشیع
دوران اولیه صفویه بیشتر تکیه بر بخش نظامی بود و شاه عباس نیز بر بخش نظامی بیشتر توجه داشت تا اداری و مذهبی. بسیاری از امور شرعی حتی در ظاهر رعایت نمیشد. مثلا دلاواله در سفرنامه خود دررابطه با مجلس شراب شاه، مطالبی نوشته است. به هر حال شرابخواری تا سال ۱۰۲۹ق علنی بود و در آن سال شاه طی حکمی، شرابخواری علنی را قدغن کرد. البته این حکم فقط یک سال دوام داشت و سال بعد منقضی شد. شاه عباس حتی به یک طبیب( میرزا قاضی الدین اردکانی شاگرد شیخ بهایی) [۳۱] دستور نگارش رسالهای در رابطه با منافع و مضرات شراب داد که این کتاب در آخرین سال عمرش به نام جام جهان نمای عباسی نگاشته شد.[۳۲]
بنای صفویه بر پایه مذهب تشیع بسته شده بود و تاجیکها و ترکانی که به شاهان اولیه صفوی کمک کردند، برپایه حمایت آنها از مذهب تشیع بود و در عوض صفویه بیشترین خدمت را به گسترش و تبلیغ این مذهب در ایران انجام دادند. آیت الله خامنه ای درباره صفویه میگوید:
به هرحال، اساس و پایه صفویه بر مذهب تشیع بنا شده بود و رقیب اصلی آنها امپراتوری عثمانی سنی مذهب که مرزهای گستردهاش تا اروپا را شامل میشد، بر همین مبنا و بخاطر اینکه به نوعی خود را خلیفه مسلمانان میدانست، طبعا با شیعیان دشمنی جدی داشتند که همواره به همین بهانه به ایران هجوم میآوردند و این دشمنی به حدی بود که رسالههایی در رد شیعیان و حتی مجوز قتل آنها در عثمانی به نگارش درآمد و اجر و ثواب قتل یک مسلمان شیعه ایرانی را بیشتر از کشتن هفتاد نفر از کفار به شمار میآوردند. در یک نمونه از آن ذکر شده: «فمن قتل واحدا من هذه الطائفه الملعونه المشرکه فکانه قتل و غزا سبعین نفرا من اهل دار الحرب؛ هر کسی که یک نفر از این طایفه ملعون مشرک را بکشد، مانند این است که هفتاد نفر از اهل جنگ را کشته باشد.»[۳۴]
این جریان باعث دادن مجوز قتل و غارت بسیاری از مردم ایران شد و به تبع آن شاه عباس میبایست از این بابت که مهمترین مشکل او به شمار میآمد و آن جنگ با عثمانی بود، مقابله کند.
ارتباط با علماء و دانشمندان دینی
شاه عباس با متمرکز ساختن قدرت از مداخله علما در امور سیاسی ممانعت به عمل آورد و هیچ گونه مداخله ای را که قدرت مطلقه اش را با چالش مواجه کند، نمی پذیرفت. علما نیز شرایط جدید را پذیرفته و علاوه بر همکاری عملی با شاه، به تایید مشروعیت حکومت او مبادرت ورزیدند و این روند تقریبا تا پایان دوره شاه عباس دوم تداوم یافت و این شاه نیز هم چون جدش کوشید با قدرت مطلق حکومت کرده و در عین حال علما را در خدمت خود و حکومت صفوی نگه دارد و از آنها در نیل به اهداف سیاسی بهره مند گردد. [۳۵][یادداشت ۲] در همین راستا شاه عباس مانند اکثر شاهان صفوی به علمای دین احترام میگذاشت. مناصب شیخ الاسلام، صدر، قاضی و ملاباشی از جمله مناصبی بود که علما توسط صفویه به آن منصوب میشدند.[۳۶] علما نیز مردم را به دادن خراج، شرکت در جنگ و کمک به دولت در مواقع ضرورت تشویق میکردند، مانند رساله محقق کرکی در رابطه با حلیت اخذ خراج[۳۷] و کتب و رسالات زیادی در این باره. البته با بررسی کتب و رسالات چاپ شده از علمای مشهور دوران صفویه، میبینیم که نگارش این کتابها در دوران شاه عباس نسبت به دورانهای دیگر صفویه، خصوصا اواخر صفویه بسیار کمتر است و شاه عباس چندان به شیخ الاسلام و صدر توجهی نداشت تا اینکه شیخ بهایی آمد و منصب شیخ الاسلامی را بالا برد. پس از او نیز میرداماد مرجع صدور فتوا به شمار میآمد.[۳۸] شاه عباس مناصب مذهبی را بسیار پایین برد و نظارت و تعیین آن نیز با خودش بود. او حتی منصب قضاوت را خود تعیین میکرد. مثلا در فرمانی که خود جهت تعیین قاضی و پیشنمازی گیلان صادر کرد، نوشت: «... (قاضی محمد) به درگاه جهان پناه آمده، التماس حکم تاکید در این بابت نموده...»[۳۹] که نشان از تعیین و وابستگی شدید قاضی نسبت به شاه دارد.
اقدامات عمرانی
با توجه به جاری بودن رود زیبا و پرآب زاینده رود، شاه به آباد کردن اصفهان پرداخت و عمارات مختلفی مانند نقش جهان و میدان شاه را ساخت و برای مسیرش به شکارگاه، خیابان زیبای چهارباغ که از چهار باغ کهن و زیبا میگذشت را بنا کرد. الله وردی خان، غلامی که به حکومت فارس رسیده بود، با پول شخصیاش پلی زیبا بر روی زاینده رود ساخت که دوسوی امتداد چهارباغ را به هم متصل میکرد که به سی و سه پل مشهور شد.[۴۰] اصفهان به قدری به عظمت و شکوه رسید که ویلفرد بلانت دربارهاش میگوید: «اصفهان یاد بود شاه عباس است: ساختمان میخواهی تماشا کنی بیا اینجا».[۴۱]
سپردن شاهزادگان به حرمسرا
گرچه شاه عباس توانست ایران را نجات دهد و از دست مشکلات داخلی و خارجی برهاند و نظم و نظامی بوجود بیاورد که جانشینان نالایقش تا یک قرن بعد به راحتی به حکومت ادامه دهند، ولی برخی از کارهایش که بنا به مصالح آن زمان مقطعی و مجبور به اجرای آن شد، از جمله عوامل سقوط صفویان به شمار میآید:
«اگر یکصد پسر میداشتم حاضر بودم همه را بکشم تامگر بدون حریف فقط یک روز سلطنت کنم»[۴۲]
شاه عباس خود با کنار گذاشتن پدرش محمدشاه خدابنده و زندانی کردن او و برادرش به حکومت رسید. گرچه این کار در ابتدا توسط برخی از سران قزلباش رخ داد و شاه عباس گویا در این امر دخیل نبود، ولی وقتی که کاملا قدرت را بدست گرفت نیز به شکل رقیب به محمد خدابنده مینگریست و همواره مراقبشان بود.
شاهزادگان و فرزندان پسر شاه عباس، تحت سرپرستی امیر قزلباش در شهرهای مهم ایران به نوعی حکومت میکردند و شرایط شاهی را به نوعی سرمشق میکردند. شاه هنگام تولد فرزندانش جشن عمومی اعلام میکرد، وقتی در سال ۱۰۰۶ق محمد میرزا، فرزند شاه بدنیا آمد، شاه آنچنان خوشحال شد که چند روز نقاره شادیانه به نوازش درآوردند و مدتی در میدان سعادت آباد چوگان بازی به راه بود.[۴۳]
شاه به ظاهر به فرزندانش علاقه زیادی داشت تا اینکه قیم پسر دومش، حسن در سال ۹۹۷ق در مشهد شورش کرد. بااینکه این شورش سرکوب شد ولی خاطره کودتا علیه پدرش برای شاه عباس تداعی شد. محمد میرزا و اسماعیل میرزا - سومین و چهارمین فرزندان شاه – در خردسالی از دنیا رفتند ولی شرایط برای سه پسر دیگر شاه به گونۀ دیگری رقم خورد: وقتی در سال ۱۰۲۳ق سران چَرکَس مورد سوءظن همین جریان برای پسر ارشدش (محمد باقر) قرار گرفتند، به زودی همه از تیغ گذرانده شده وعلاوه برآن نیز محمد باقر به ظاهر بیگناه که خود جریان شورش امیران را به شاه رسانده بود، در سال ۱۰۲۴ق به قتل رسید. شش سال بعد سومین پسر شاه، که همنام محمد خدابنده بود، نیز در هنگام بیماری شدید پدر، زودهنگام از قزلباشان درخواست حمایت کرد که سرنوشت او نیز گرفتن چشمانش بود. در سال ۱۰۳۶ق تنها دوسال مانده به فوت شاه، پنجمین پسر شاه - امام قلی میرزا- در حالیکه بیش از بیست و دوسال از عمرش نمیگذشت،[۴۴] نیز سرنوشت مشابهی یافت. دیگر شاه پسری که شرایط پادشاهی داشته باشد، دراختیار نداشت و فرزندان شاهزادگان نیز به خاطر عدم شورش احتمالی در دربار و با ناز و عشوه بزرگ شدند تا فکر شورش نیز به ذهنشان خطور نکند.[۴۵] بدین ترتیب شاهزادگان کنونی و شاهان آتی اکثرا افرادی بودند که در دربار و بدون داشتن درک صحیحی از حکمرانی رشد کردند و نگه داری شاهزادگان پس از آن نیز به همین شیوه ادامه یافت تا آنکه شاهانی برروی کار آمدند که نه تنها نشانی از شاهان بزرگ صفوی نداشتند بلکه اکثرا به دنبال کارهای بیهوده و لهو و لعب بودند.
پسران دخترهای شاه عباس نیز عاقبتی بهتر از پسران شاه و داییهایشان نداشتند و اکثر نوههای دختری شاه نیز توسط پسر داییشان شاه صفی، شاه بعدی و نوه شاه عباس کور شدند و حتی امام قلی میرزا نیز که پس از مرگ شاه عباس، مشخص شد کمی بینایی دارد، به طور کامل کور شد تا دیگر فکر حکومت به چشمانش رسوخ نکند.[۴۶]
تبدیل املاک ممالیک به املاک خالصه (شاه)
پادشاهان ایران زمین از دیر باز برای دادن پاداش و یا حقوق به فرماندهان سپاهیانشان به جای پول و طلا، املاک وسیعی را در اختیارشان میدادند و در برخی موارد حتی این برای فرزندانشان به ارث میرسید. املاک وسیع و حاصلخیزی بدین ترتیب بدست امرا و یا کسانی میافتاد که بعد از انجام دادن خدمت به وجود آنان نیازی نبود و یا دیگر حتی از دنیا رفته بودند. ولی ورثه از این املاک حاصلخیز استفاده میکردند. مثلا خود شاه عباس در اوایل حکومتش، لاریجان را به تیول حکام قزلباش قرار داده بود.[۴۷] شاه عباس پس از چند سال متوجه این موضوع شد و به همین منظور برای در اختیار گرفتن این املاک، طرح تبدیل املاک ممالیک (که به تیول[یادداشت ۳] به امرا داده میشد) را به املاکی که در اختیار شخص شاه باشد، آغاز کرد. این طرح هوشمندانه باعث شد که شاه عواید بسیار زیادی را حاصل کند و بتواند حتی مخارج سپاه دائمیاش را از همین اراضی بپردازد و به نوعی خود شخصا وارد قضیه شد و دیگر سپاهیان به جای اتکا به فرماندهانشان که از آنان حقوق میگرفتند و به نوعی جیره خوار فرماندهشان میشدند، مستقیما حقوق بگیر حکومت شدند و خود باعث از بین رفتن بسیاری از شورشهایی شد که در سراسر ایران رخ میداد.
به هر حال شاه عباس با تکیه بر تلاش و همت بیوقفه خود و استفاده از امکانات وسیعی که در اختیار داشت، توانست آرامش و شکوه را به ایران بازگرداند به گونهای که حتی در دوران آخرین شاه صفویه، هیچیک از قدرتهای آن زمان جرات حمله به کشوری را نداشتند که شاه آن به یک تلنگر بسیار کوچک مانند حمله چند افغان برای سقوط به آن وابسته بود.
وفات
شاه عباس در شب پنجشنبه ۴ جمادیالاول سال ۱۰۳۸ قمری پس از حدود ۴۲ سال حکومت در مازندران در ۶۰ سالگی از دنیا رفت.[۴۸] جسد وی را از مازندران منتقل کردند. نوه و جانشینش شاه صفی جسد وی را در ۲۳ جمادی الثانی در امامزاده حبیب بن موسی شهر کاشان به خاک سپرد.[۴۹]
پانویس
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۳۷۹.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۳۷۹.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص۶۸.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۴؛ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص۶۷.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۴۰۱.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۴۰۴.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۴۱۳.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۲۹۶.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۲۹۷.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۱۳۷؛ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص۱۰۸-۱۰۹.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۱۳۶.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۴۱۴.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص۱۲۲.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۸۲.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص ۱۲۴.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص ۸۴.
- ↑ طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ۱۳۸۰ش، ص۳۷۲.
- ↑ جان کارت رایت، سفرنامه، ج ۱، ص ۷۳۹.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۸۳.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۲۲۰.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۷۶.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص ۸۷ و ۸۹.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص ۱۰۴.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص ۷۷.
- ↑ طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ۱۳۸۰ش، ص۳۷۱-۳۷۳.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص۱۱۶.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ج۲، ص۷۴۴-۷۵۰.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۸۹.
- ↑ طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ۱۳۸۰ش، ص۳۷۶ به نقل از سفرنامه آدام اولئاریوس، کتاب ششم، ج۱، ص۲۶۴.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۸۲.
- ↑ آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۳۰۱.
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین، ۱۳۷۹ش، ص۳۸۱ و ۳۸۲.
- ↑ روزنامه همشهری،ش ۹۹۸، پنج شنبه ۳۱ خرداد۱۳۷۵.
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین، ۱۳۷۹ش، ص۸۷.
- ↑ منصوربخت، قباد، «جایگاه علما در دستگاه قدرت دوره صفویه» در پایگاه مجلات تخصصی نور،بهار ۱۳۸۹، شماره ۶۴. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/60560/139/text
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین، ۱۳۷۹ش، ص۱۹۳.
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین، ۱۳۷۹ش، ص۱۶۵.
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین، ۱۳۷۹ش، ص۲۱۶-۲۱۷.
- ↑ جعفریان، صفویه در عرصه دین، ۱۳۷۹ش، ص۲۰۹.
- ↑ لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ۱۳۷۵ش، ص۱۱۵-۱۱۶.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۱۵۱ به نقل از کتاب Isfahan: pearl of pershia
- ↑ طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ۱۳۸۰ش، ص۳۶۴ به نقل از کتاب کشیشان کرملی، ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۱۳۸.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۱۵۳.
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ۱۳۸۵ش، ص۹۱ و ۹۲.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ص۸.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۱۳۹.
- ↑ قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ۱۳۸۳ش، ص۲۲۰.
- ↑ اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ۱۳۱۷ش، ص۹.
یادداشت
- ↑ مورخان غربی، به آتیلا، سلطان قوم هون که به روم حمله کرد، لقب تازیانه خدا دادند. طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ۱۳۸۰ش، ص ۳۷۴ و ۳۷۵.
- ↑ نمونه ای از روابط شاه عباس با علماء در نامه تبادل شده میان او و مقدس اردبیلی در باره مجازات نکردن شخصی گناهکار منعکس است. (بانى ملک عاریت ، عباس ! بدان که چه این مرد اول ظالم بود اکنون مظلوم مى نماید چنانچه از تقصیر او بگذرى شاید که حق – سبحانه و تعالى – از پاره اى از تقصیرات تو بگذرد. بنده شاه ولایت :احمد اردبیلى) شاه عباس بدون تاخیر فرمان مقدس اردبیلى را اجرا کرد و پاسخى بدین گونه نوشت : (به عرض مى رساند عباس خدماتى که فرموده بودید به جان منت داشته ، به تقدیم رسانید که این محب را از دعاى خیر فراموش نکنید. کتبه کلب آستانه على : عباس. http://www.imamalinet.net/fa/Book/View/45377/136937/
- ↑ واگذاری زمین و ملک به کسی از طرف پادشاه که آن شخص از طریق مالیات آن ملک برای خود درآمدی فراهم میآورد.
منابع
- اسکندربیک، ترکمان منشی و محمد یوسف مورخ، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، به تصحیح سهیلی خوانساری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۱۷ش.
- جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۹ش.
- روزنامه همشهری، ش ۹۹۸، پنج شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۷۵ش.
- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۵ش.
- طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران: از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰ش.
- قزوینی، میرزا محمد طاهر وحید، تاریخ جهان آرای عباسی، مقدمه و تعلیقات سعید میر محمد صادق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
- لوئی بلان، لوسین، زندگی شاه عباس، ترجمه دکتر ولی الله شادان، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۷۵ش.
پیوند به بیرون