عبدالله بن قیس (درگذشت۵۲ق) مشهور به ابوموسی اشعری که یکی از صحابه پیامبر(ص) بود. شهرت ابوموسی در منابع تاریخی عمدتاً به خاطر نقش وی در امر حکمیت پس از جنگ صفین است که به نمایندگی از طرف امام علی(ع) برای حکمیت انتخاب شد. امام، از انتخاب او راضی نبود، ولی با اصرار و اجبار برخی از لشکریانش به این کار مجبور شد. سرانجام ابوموسی از عمرو عاص (نماینده معاویه در حکمیت) فریب خورد.

ابوموسی اشعری
مشخصات فردی
نام کاملعبدالله بن قیس
محل زندگییمنمدینهکوفه
نسب/قبیلهطایفه اشعر از قبایل یمنی
خویشاوندانابوالحسن اشعری
درگذشتذیحجه سال ۴۴ قمری(اختلافی)
مدفنکوفه یا مکه
مشخصات دینی
دلیل شهرتحکمیت در جنگ صفین و فریب خوردن از عمرو عاص
نقش‌های برجستهامتناع از بیعت با امام علی(ع)
دیگر فعالیت‌هاروایت احادیث پیامبر(ص)

نسب

اصل او از طایفه اشعر از قبایل یمنی است که خود بخشی از قبیله قحطان به شمار می‌رفت.[۱] مادرش ظبیه که عدنانی بود بعدها اسلام آورد و در مدینه از دنیا رفت.[۲]

در عصر پیامبر(ص)

تاریخ مسلمان شدن

دربارۀ تاریخ مسلمان شدن ابوموسی مطالب و نقل‌های ضد و نقیضی وجود دارد.

  • بر اساس پاره‌ای از روایات، او به مکه رفت و با سعید بن عاص بن امیه هم‌پیمان (حلیف) شد و اسلام آورد، و در هجرت دوم مسلمانان به حبشه با آنان کوچ کرد.[۳] اما ابن سعد[۴] تصریح دارد که وی هرگز حلیف نبوده و پس از پذیرش اسلام به یمن بازگشته است. و این که موسی بن عقبه، ابن اسحاق و ابو مشعر، سه تن از کهن‌ترین سیره نویسان، او را در شمار مهاجران به حبشه نیاورده‌اند، این نظر را تایید می‌کند.[۵]
  • نیز احمد بن حنبل[۶] از قول نوه ابوموسی آورده است که او و قومش سه روز پس از فتح خیبر بر پیامبر(ص) وارد شدند و با آنکه در جنگ شرکت نداشتند از غنایم بهره گرفتند.
  • گزارش دیگری حاکی است که ابوموسی در سال ۷ قمری با گروهی افزون بر ۵۰ تن از شهر زبید یمن از راه دریا حرکت کرد. بر اثر طوفان، آنها درست در زمانی که جعفر بن ابی طالب و یارانش آهنگ بازگشت از حبشه داشتند، به سوی حبشه کشیده شدند.[۷] پس همزمان با مطیع شدن یهودیان خیبر، همگی نزد پیامبر(ص) رسیدند و گویا همین مصادفه سبب شد تا او را در زمره مهاجران بدانند.[۸]

مسئولیت‌ها

ابوموسی یک بار جانشین فرمانده سپاهی شد که پیامبر(ص) در شوال سال ۸ قمری برای سرکوب دوباره قبایل هوازن فرستاد. و پس از شهادت فرمانده، ابوموسی نبرد را تا پیروزی رهبری کرد.[۹] در همین سال او و معاذ بن جبل از سوی پیامبر(ص) مامور تعلیم قرآن و احکام به مکیان شدند.[۱۰] ابوموسی در ۱۰ قمری پیش از حجة الوداع از سوی پیامبر(ص) والی بخشی از یمن شد.[۱۱]

در عصر خلفا

در عصر خلیفه اول

ابوموسی تا دوران خلافت ابوبکر بر امارت بخشی از یمن باقی ماند و با فتنه مرتدان آن نواحی درگیر شد.[۱۲]

در عصر خلیفه دوم

ابوموسی بیشتر در دوران خلافت عمر در صحنه سیاست ظاهر شد. پس از آنکه عمر در سال ۱۷ قمری مغیرة بن شعبه را از بصره فراخواند، ابوموسی را به حکمرانی آنجا گماشت، وی که چهارمین عامل عمر بر بصره بود به جز وقفه‌ای کوتاه افزون بر ۱۲ سال در آنجا حکم راند.[۱۳]

امارت ابوموسی بر بصره با وقفه‌ای کوتاه که عمر او را به جای عمار یاسر به کوفه فرستاد و سپس به بصره بازگرداند همراه بود.[۱۴] وی از جانب عمر قضای بصره را بر عهده داشت و در بررسی متون به راهنماییهای قضایی خلیفه برمی‌خوریم که خطاب به او نوشته شده‌اند.[۱۵]

ابوموسی در طول سالیانی دراز با لشکرکشیهای بسیار و محاصره طولانی در گشودن شهرهای خوزستان، فارس و نیز بلاد جزیره شرکت داشت. و فتح شهرهای متعدد با قلاع مستحکم در خوزستان‌گاه مستلزم چندین نوبت جنگ و گریز و در مواردی تسخیر مجدد بود.

در عصر خلیفه سوم

ابوموسی اشعری در سالهای نخست خلافت عثمان هم بر استانداری بصره باقی ماند، امری که عمر در وصیت خویش به مدت ۴ سال[۱۶] یا به روایتی یک سال[۱۷] برای او خواستار شده بود. این نکته حاکی از اعتماد بسیار خلیفه به اوست. عثمان امارت و قضای بصره را نیز بر وظایف ابوموسی افزود.[۱۸] استمرار امارت او بر بصره تا ۶ سال پس از مرگ عمر به درستی نزدیک‌تر می‌نماید چون همگان عزل او را به سبب شکایت مردم بصره در ۲۹ قمری می‌دانند[۱۹] ابوموسی پس از معزول شدن تفقد مالی خلیفه را نپذیرفت و در کوفه ساکن شد[۲۰] پس از ۵ سال کوفیان در ۳۴ قمری به رهبری یزید بن قیس و مالک اشتر نخعی بر سعید بن عاص شوریدند و او را از کوفه راندند و ابوموسی را به امارت برگزیدند. به روایت سیف[۲۱] از آنجا که شورشیان به دنبال خلع عثمان بودند ابوموسی به دفاع از عثمان پرداخت و قبول امارت را مشروط به بیعت مجدد کوفیان کرد و خلیفه از حمایت او چنان شاد شد که گفت سال‌ها او را بر امارت خواهد گماشت، و بدین سان ابوموسی بار دیگر بر کرسی حکومت کوفه نشست و تا قتل عثمان در این سمت باقی ماند.[۲۲]

در عصر حضرت علی(ع)

هنگامی که علی(ع) به خلافت برگزیده شد ابوموسی در نامه‌ای بیعت مردم کوفه را اعلام کرد.[۲۳] علی(ع) در حالی که تمام کارگزاران عثمان را معزول کرده بود به درخواست مالک اشتر و بر خلاف میل درونی او را بر امارت ابقا کرد.[۲۴] با این همه حوادث بعدی نشان داد که بیعت ابوموسی چندان هم از روی رغبت صورت نگرفت، چنانکه بعدها در جریان ستیزه جوییهای طلحه و زبیر در حالی که هنوز والی کوفه بود سخنی بدین مضمون گفت که حکومت از آن کسی است که فرمان دهد و غلبه کند.[۲۵]

در جنگ جمل

هنگامی که علی(ع) به قصد مقابله با فتنه طلحه و زبیر رهسپار بصره شد در توقفگاه ذی قار در نزدیکی کوفه، محمد بن جعفر و محمد بن ابی بکر را به کوفه فرستاد تا مردم را برای ختم غائله، تجهیز و ترغیب کنند. ابوموسی در کار بسیج نیرو با این گفته «‌راه آخرت در گرو خانه نشینی است و جنگ دنیا خواهی است و هنوز بیعت عثمان بر گردن ماست و تا کشندگان او مجازات نشده‌اند با کسی نخواهیم جنگید‌» طفره رفت و حتی پیک علی(ع) را به زندان و قتل تهدید کرد.[۲۶] و آنگاه که علی(ع) دومین بار عبدالله بن عباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد ابوموسی با استناد به حدیثی که خود از پیامبر(ص) روایت می‌کرد اوضاع را به فتنه‌ای تشبیه کرد که می‌باید مردمان تا روشن شدن حقیقت چون پیکره‌های بی‌جان بر جای بمانند.[۲۷] علی(ع) این بار فرمان عزل وی را به فرزندش حسن(ع) داد و او را به همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد. ابوموسی دوباره با ایراد خطبه‌ای کوفیان را از مداخله در آنچه وی آن را نزاعی بین قریش نامید ـ که خود باید به اصلاح آن بپردازند ـ بر حذر داشت، اما سرانجام پس از آنکه حسن بن علی فرمان عزل را به وی ابلاغ کرد مالک اشتر او را از قصر حکومتی بیرون راند و مانع غارت اموال او، به وسیله مردم شد.[۲۸] از یک روایت چنین برمی‌آید که ابوموسی مدتی متواری بود اما بعدها ـ شاید بعد از جنگ جمل علی(ع) وی را امان داده بود.[۲۹]

نامه امام علی(ع)

سید رضی در نهج البلاغه نامه‌ای را از امیرالمومنین(ع) خطاب به ابوموسی در جریان بسیج مردم برای جنگ جمل نقل کرده است.[۳۰]‌‌ حضرت در این نامه ضمن توبیخ شدید ابوموسی به دلیل سنگ اندازی در مسیر اجتماع مردم برای جهاد، از وی دعوت می‌کند تا به همراه مردم کوفه به سمت امام بیاید و دستور امام را اطاعت کند و در غیر این صورت او را از مقام حکومت کوفه عزل می‌کند.[۳۱]

در جنگ صفین

علت شهرت خاص ابوموسی در منابع تاریخی نقش سیاسی مهمی است که در امر حکمیت پس از جنگ صفین ایفا کرد و خواه ناخواه از عوامل موثر انتقال خلافت به بنی امیه شد. هنگامی که با خدعه عمروعاص و کوته فکری و دسته بندی‌های فرماندهان سپاه عراق سر انجام نبرد به حکمیت کشد، ابوموسی از جانب فرماندهانی از سپاه عراق، چون اشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدکی ـ که همه آنها یمانی بودند ـ به رغم ناخوشنودی و هشدار امیرالمومنین علی(ع) به عنوان حکم برگزیده شد.

علت گزینش ابوموسی به عنوان حَکَم

روشن است که علت گزینش ابوموسی را باید نخست یمانی بودن و سپس کناره گیری او از جنگ دانست: وی که در جنگ در عُرض ـ بین تدمُر و رصافه در شام ـ به سر می‌برد، همگان را از هرگونه مداخله در آنچه خود فتنه می‌خواند بر حذر می‌داشت و جنگ با اهل قبله را جایز نمی‌شمرد، اما چون یکی از غلامانش خبر آورد که مردم صلح کردند گفت «‌سپاس خدا را که چنین شد ». آنگاه غلام افزود مردم تو را حکم قرار دادند، او پذیرفت و به اردوگاه علی(ع) آمد.[۳۲] علی در خطبه‌ای به این رفتار متناقض وی اشاره کرده است.[۳۳]

جریان حکمیت:

ابوموسی و عمرو عاص می‌بایست در دومة الجندل در نزدیکی دمشق گرد آیند و حداکثر تا یک سال بر وفق مقتضای کتاب و سنت رسول خدا(ص) اعلام نظر کنند و امنیت هر دو می‌باید پس از اعلام رای برای همیشه از جانب طرفین تضمین شود. ابوموسی و عمروعاص روزهای متوالی به گفتگو پرداختند. ابوموسی سرانجام پیشنهاد خلع علی(ع) و معاویه و انتخاب عبدالله بن عمر به خلافت را مطرح کرد، که با موافقت عمروعاص روبه رو شد ولی چون هنگام اعلام رای رسید، عمروعاص با این حیله که ابوموسی دارای سبقت در اسلام است وی را فریفت و در سخن گفتن مقدم داشت. ابوموسی بنابر قرار قبلی سخن گفت ولی عمروعاص خلع علی(ع) را تثبیت کرد و معاویه را به خلافت برگزید. ابوموسی که خود را فریب خورده یافت عمرو را دشنام داد و او نیز ابوموسی را ناسزا گفت و سرانجام ابوموسی راه مکه در پیش گرفت و به خانه خدا پناه برد.[۳۴]

ابوموسی چنانچه از نقش او در حکمیت برمی‌آید مردی سست رای، کوته فکر و به دور از زیرکی بود. امام علی(ع) نیز او را به اجبار لشکریان به حکمیت پذیرفت و گرنه به گفته ابن عباس، ابوموسی واجد فضیلتی انحصاری نبود که بر دیگران مقدم شود.[۳۵]

در عصر معاویه

واپسین گزارش از زندگی ابوموسی به ۴۰ قمری باز می‌گردد که بسر بن ارطاة از جانب معاویه مأمور بیعت گرفتن از کسانی شد که نتیجه حکمیت را نپذیرفته بودند، ابوموسی در مکه به سبب حکمی که به معاویه داده بود هراسان شد اما بسر به وی امان داد.[۳۶] و او بعدها با معاویه به خلافت بیعت کرد و در شام نزد او رفت و آمد می‌کرد اما معاویه چندان اعتنایی به او نداشت.[۳۷]

درگذشت

تاریخ وفات ابوموسی را ۴۲، ۴۴، ۵۰، ۵۲، ۵۳، قمری آورده‌اند.[۳۸] ذهبی[۳۹] مرگ او را در ذیحجه سال ۴۴ قمری به واقعیت نزدیک‌تر می‌داند. او به هنگام وفات ۶۳ سال داشت.[۴۰] در محل مرگ و مدفن ابوموسی (کوفه یا مکه) نیز اختلاف شده است.[۴۱] گرچه منابع کهن‌تر آن را در کوفه که در آنجا منزل داشته است می‌دانند.[۴۲]

خاندان اشعری

پسرش ابو بُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است.[۴۳] مهم‌ترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری متکلم مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد.[۴۴]

خصوصیات

درباره شخصیت ابوموسی در مآخذ تاریخی و حدیثی اهل سنت و امامیه آراء متفاوتی آمده است.

  • بنا به پاره‌ای از روایات در حق او و قومش آیه‌ای ستایش آمیز نازل شده است.[۴۵] همچنین او را یکی از ۶ نفری برشمرده‌اند که از عالم‌ترین یاران رسول خدا(ص) بودند.[۴۶] و هم از این رو در دوران خلافت عمر بن خطاب از کسانی شمرده می‌شده که از آنان فقه اخذ می‌کرده‌اند.[۴۷]
  • اما در مقابل علمای امامیه تعابیر تندی از پیامبر(ص) و معصومان درباره او به کار برده و از جمله کسانی شمرده‌اند که علی پس از حکمیت او را در قنوت نماز خویش لعن کرده است.[۴۸]
  • گفته‌اند که ابوموسی آوازی خوش داشته و قرآن را با لحنی دلکش می‌خوانده است.[۴۹]

از راویان حدیث

ابوموسی همچنین در موضوعات بسیاری از پیامبر(ص) حدیث روایت کرده است.[۵۰] ذهبی[۵۱] نیز ابوموسی را از محدثان خوانده و او را از معدود کسانی دانسته که قرآن را بر پیامبر(ص) قرائت کرده است.[۵۲] از ابوموسی کسان بسیاری روایت کرده‌اند که از آن میان می‌توان به انس بن مالک، ابوسعید خدری، ابوامامه باهلی، بریده اسلمی، عبدالرحمان بن نافع، سعید بن مسیب، زید بن وهب و دیگران اشاره کرد.[۵۳]

پانویس

  1. ر.ک: ابن سعد،طبقات الکبری، دارصادر، ج۴، ص۱۰۵؛ خلیفه بن خیاط، الطبقات، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۴۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۳۸۰ق، ج۴، ص۱۷۶
  2. ابن سعد،طبقات الکبری، دارصادر، ج۴، ص۱۰۵
  3. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۵؛ ابن هشام،السیرة النبویه، ج۱، ص۳۴۷؛ بلاذری، انساب الاشراف،۱۴۱۷ق، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۲۰۱
  4. ابن سعد، طبقات الکبری، الناشر :دار صادر - بيروت، ج۴، ص۱۰۵
  5. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۰۱؛ ابن ابی الحدید، ناشر مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ج۱۳، ص۳۱۴
  6. احمد بن حنبل، ج۴، ص۴۰۶ـ۴۰۵
  7. ابن عماد، ج۵۴ـ۵۳
  8. ابن سعد، طبقات الکبری، دارصادر، ج۴، ص۱۰۶؛ ابن عبدالبر،الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۶
  9. واقدی، ج۳، ص۹۱۶ـ۹۱۵؛ ابن حبیب، ص۱۲۴؛ ابن سعد، ج۲، ص۱۵۲ـ۱۵۱؛ طبری، ج۳، ص۸۰ـ۷۹
  10. ر.ک: واقدی، ج۳، ص۹۵۹
  11. ابن حبیب، ص۱۲۶؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۹۷؛ طبری، ج۳، ص۲۲۸
  12. ر.ک: طبری، ج۳، ص۳۱۸؛ ذهبی، تاریخ، ص۱۶
  13. خلیفه، تاریخ، ج۱، ص۱۲۶؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۶؛ طبری، ج۴، ص۵۰، ۷۱ـ۶۹
  14. طبری، ج۴، ص۱۶۱، ۱۶۴ـ۱۶۳
  15. ابویوسف، ص۱۱۷، ۱۳۵؛ جاحظ، ص۲۳۷؛ ابن قتیبه، عیون، ج۱، ص۱۱، ۶۶، ج۳، ص۸۸
  16. ابن سعد، ج۵، ص۴۵؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۳۹۱
  17. ابن سعد، ج۴، ص۱۰۹
  18. خلیفه، تاریخ، ج۱، ص۱۹۶؛ وکیع، ج۱، ص۲۸۳
  19. خلیفه، تاریخ، ج۱، ص۱۶۷؛ طبری، ج۴، ص۲۶۴ـ۲۶۵
  20. ابن سعد، ج۵، ص۴۵
  21. طبری، ج۴، ص۳۳۲ـ۳۳۱، ۳۳۶
  22. ر.ک: ابن سعد، ج۵، ص۳۵ـ۳۴؛ خلیفه، تاریخ، ج۱، ص۱۸۰؛ بلاذری، انساب، ج۴، ص۵۳۶ـ۵۳۵
  23. طبری، ج۴، ص۴۴۳
  24. یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹؛ طبری، ج۴، ص۴۹۹
  25. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۲، ص۲۱۳
  26. طبری، ج۴، ص۴۸۲ـ۴۸۱؛ مفید، ۲۴۳ـ۲۴۲؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۹ـ۸
  27. طبری، ج۴، ص۴۸۲ـ۴۸۱
  28. بلاذری، انساب، ج۲، ص۲۳۱ـ۲۳۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۱؛ دینوری، ص۱۴۵؛ طبری، ج۴، ص۴۸۷ـ۴۸۶، ۴۹۹ ـ ۵۰۰؛ مفید ص۲۵۳ـ۲۴۳
  29. ر.ک: ابن اعثم، ج۴، ص۲
  30. نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، نامه ۶۳، ص۴۵۳.
  31. مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمومنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۱۱، ص۲۵۱.
  32. نصر بن مزاحم، ص۵۰۰
  33. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸
  34. برای تفصیل نصر بن مزاحم، ۵۰۷ـ۴۹۹، ۵۳۳ به بعد؛ بلاذری، انساب، ج۲، ص۳۳۶ـ۳۴۳، ۳۵۱ـ۳۴۳؛ طبری ج۵ ص۵۴ـ۵۳، ۶۷ به بعد؛ دینوری ۱۹۳ـ۱۹۲، ۲۰۱ـ۱۹۹؛ یعقوبی ج۲ ص۱۸۹
  35. مسعودی، ج۲، ص۳۹۵
  36. طبری، ج۵، ص۱۳۹
  37. بلاذری، انساب، ج۴، ص۴۳، ۴۸ـ۴۷؛ طبری، ج۵، ص۳۳۲
  38. ابن سعد، ج۴، ص۱۱۶؛ خلیفه، الطبقات، ج۱، ص۱۵۶؛ طبری، ج۵، ص۲۴۰
  39. سیر، ج۲، ص۳۹۸
  40. ابن حبان، ج۳، ص۲۲۲؛ حاکم، ج۳، ص۴۶۴
  41. خلیفه، الطبقات، ج۱، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ ابو اسحاق، ص۲۵
  42. بلاذری، انساب، ج۴، ص۲۸۰
  43. ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹
  44. ر.ک سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶
  45. ابن سعد، ج۴، ص۱۰۷
  46. بخاری، التاریخ، ۳ (۱) /۲۲؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۳۸۹ـ۳۸۸
  47. یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱
  48. ر.ک: ابن بابویه، الخصال، ص۴۸۵، ۴۹۹؛ عیون، ج۲، ص۱۲۶؛ الایضاح ص۶۴ـ۶۱
  49. ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۱۰۹ـ۱۰۷؛ ابو زرعه، ج۱، ص۲۳۱؛ حاکم، ج۳، ص۴۶۶؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۳۸۲، ۳۹۲ـ۳۹۱، ۳۹۸
  50. ر.ک: احمد بن حنبل، ج۴، ص۴۱۹ـ۳۹۱
  51. ذهبی، المعین، ص۲۴
  52. ر.ک: سیر، ج۲، ص۳۸۱
  53. ابن ابی حاتم، ۲ (۲) ص۱۳۸؛ ذهبی، المعین، ص۲۴

منابع

* ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲، ق/ ۱۹۵۳م.
  • ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
  • ابن اعثم کوفی، احمد، فتوح، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
  • ابن بابویه، محمد، الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۴۰۳ق/۱۳۶۲ش.
  • ابن بابویه، عیون اخبارالرضا(ع)، نجف ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م
  • ابن حبان، محمد، ثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۷ق/۱۹۴۲م.
  • ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
  • ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
  • ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
  • ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، ۱۹۴۰ق/۱۹۵۳م.
  • ابن عماد، عبدالحی، شدرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق.
  • ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
  • ابن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
  • ابن هاشم، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
  • ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، طبقات الفقهاء، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۰م.
  • ابوزرعه دمشقی، عبدالرحمان، تاریخ، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
  • ابویوسف، یعقوب، الخراج، بیروت، دارالمعرفة.
  • احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
  • الایضاح، منسوب به ابن شاذان، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۰ش.
  • بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م.
  • بخاری، محمد، صحیح، بولاق، ۱۳۱۵ق.
  • بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م، ج۲، به کوشش محمد باقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۳م، ج۴ (۱)، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م.
  • بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۹۷۸م.
  • جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطری، بیروت، ۱۹۶۸م.
  • حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، ۱۳۹۸ق.
  • خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
  • خلیفه بن خیاط، طبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶م.
  • دینوری، احمد، اخبارالطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
  • ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای ۱۱ـ ۴۰ ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
  • ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنووط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۶.
  • ذهبی، محمد، المعین فی طبقات المحدثین، به کوشش همام عبدالرحیم سعید، اردن، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
  • زیاب خویی، عباس، بزم آورد، تهران، ۱۳۶۸ش.
  • سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
  • سید‌‌‌ رضی، محمد بن‌حسین، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مركز البحوث الاسلاميه، ۱۳۷۴ش.
  • طبری، تاریخ.
  • قدامه بن جعفر، الخراج و صناعة اکتابة، به کوشش جلال الدین تهرانی، تهران، ۱۳۱۳ش.
  • مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
  • مفید، محمد، الجمل، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۸۹۹م.
  • مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمومنین(ع)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ش.
  • نصربن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق.
  • واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
  • وکیع، محمد، اخبارالقضاة، بیروت، ۱۹۵۰م.
  • یعقوبی، احمد، تاریخ، نجف، ۱۳۵۸ق.

پیوند به بیرون