جارود بن معلی

از ویکی شیعه
جارود بن معلی
مشخصات فردی
لقبجارود
نسب/قبیلهعبدالقیس
خویشاوندانمنذر عبداللّه بن جارود عبدی
مشخصات دینی
زمان اسلام آوردنسال نهم یا دهم
نقش‌های برجستهصحابه


بِشر بن عَمرو بن حَنَش بن مُعَلّی عَبدی، مشهور به جارود بن مُعَلّی، از صحابه پیامبر و بزرگ قبیله عبدالقیس است. جارود در جاهلیت مسیحی بود، در سال نهم یا دهم اسلام آورد. او پس از پیامبر(ص) قبیله‌اش را از ارتداد بازداشت. رجالیان جارود را ستوده‌اند.

منذر کارگزار حضرت علی(ع) در اصطخر فرزند او بود. حضرت علی(ع) در نامه‌ای خطاب به منذر، از جارود، به نیکی یاد کرد. همچنین عبدالله، فرزند دیگر جارود بر حجاج بن یوسف ثقفی شورید.

لقب

بِشر بن عَمروبن حَنَش بن مُعَلّی عَبدی از صحابه پیامبر بود. جارود، را لقب وی دانسته‌اند[۱] و درباره سبب این لقب‌گذاری گفته‌اند که در سرزمینی که قبیلة عبدالقیس در آن زندگی می‌کردند، نوعی بیماری پدید آمد که شترها را از بین می‌برد. جارود با چند شتری که برایش باقی مانده بود، نزد دایی‌های خود رفت. بیماری به شترهای آنان نیز سرایت کرد و شترها از میان رفتند، از این رو وی را جارود (محروم کننده) لقب دادند.[۲]

برخی منابع متأخرتر، سبب این لقب‌گذاری را آن دانسته‌اند که جارود در روزگار جاهلیت به قبیلة بکر بن وائل حمله کرد و بر آنان پیروز شد و خلع سلاحشان کرد.[۳]

نیای بزرگ جارود را علاء[۴] و نُعمان[۵] خوانده‌اند، اما ابن حِبّان[۶] معلّی را درست دانسته است. در پاره‌ای روایات[۷] نام جارود را مُطرّف نوشته‌اند.‌ انتساب جارود به نیای بزرگ وی معلّی[۸]، یا حذف بِشر از نام وی[۹] و هم ضبط نام نیای اعلای وی به صورت علاء یا یعلی در بعضی نُسخ[۱۰]، برخی مؤلفان را به این اشتباه‌انداخته است که جارود بن عمرو بن حَنَش بن یعلی عبدی و جارود بن مُعلّی دو شخص بوده‌اند.[۱۱]

کُنیة جارود بن معلّی را، به اختلاف، ابومُنذِر[۱۲]، ابوعَتّاب[۱۳]، ابوغیاث[۱۴] و ابوالحَکَم[۱۵] ذکر کرده‌اند. نسبت وی به عبدی نیز به سبب انتساب او به نیای اعلایش عبدالقیس، از سران قبایل عدنانی، است[۱۶] مادر جارود بن معلّی، دَرْمَکه/دریمکه دختر رُوَیم بن یزید، از بنی شیبان بود[۱۷]

جاهلیت

جارود بن معلّی در روزگار جاهلیت از اَشراف و بر دین مسیحیت بود[۱۸] برخی روایات تعریض آمیز، جارود را کافری ایرانی دانسته‌اند که از جزیرة ابن کاوان به ساحل دریا آمد و خود را به عبدالقیس منتسب ساخت و چندی بعد خواهرش به ازدواج یکی از بزرگان فارس، مُکَعْبِر، در آمد.[۱۹]

به روایت محمد بن اسحاق، جارود بن معلّی به تفسیر و تأویل کتب، معرفت داشت و به سیرت و سخنان ایرانیان آگاه بود. وی فلسفه و طب می‌دانست و زیرک، ادیب، خوش سیما و توانگر بود.[۲۰]

اسلام

بر اساس پاره‌ای روایات[۲۱]، جارود بن معلّی با افرادی همچون سَلَمة بن عیاض اسدی، که در جاهلیت بر کیش حنیفیت بود، ارتباط داشت و به اتفاق وی نزد پیامبر اکرم رسید و پیامبر آنان را از سؤالاتی که در ذهن داشتند، خبر داد و آنان ایمان آوردند.

نخستین دیدار جارود بن معلّی را با پیامبر اسلام، برخی منابع در سال نهم یا سَنَة الوُفود[۲۲] و برخی دیگر در سال دهم پس از هجرت[۲۳] نوشته‌اند. جارود بن معلّی با هیئتی از قبیلة عبدالقیس از بحرین به مدینه رفت و به حضور پیامبر اکرم رسید. پیامبر وی را به اسلام دعوت کرد و در پاسخ جارود که از پیامبر خواست در مقابل وانهادن مسیحیت و گرویدن به اسلام، ضامن دین او گردد، فرمود من ضمانت می‌کنم که خداوند تو را به بهتر از آن راهنمایی کرده است. پیامبر همچنین به وی توصیه کرد برای رفتن به سرزمین خویش، شترهای سرگردان و بی‌صاحب بین راه را سوار نشود. جارود و هیئت همراه وی مسلمان شدند. پیامبر وی را گرامی داشت و او را سرور قومش کرد. جارود، پس از آشنایی با تعالیم اسلامی، نزد قوم خود بازگشت و آنان را به اسلام دعوت کرد، که همگی پذیرفتند.[۲۴]

صحابه

در منابع از جارود بن معلّی در شمار صحابه یاد شده است و گفته‌اند که وی تا بازپسین دم حیات اعتقادی نیکو و استوار به اسلام داشت[۲۵] پاره‌ای اشعار باقی مانده از وی، مؤید این مطلب است.[۲۶]

پس از پیامبر

جارود دوره جنگ‌های رِدَّه را درک کرد. پس از درگذشت پیامبر(ص) که بسیاری از قبایل، از اسلام رو گرداندند و به کیش اول خویش بازگشتند گروهی از مردم بحرین، از جمله قبیلة ربیعه، نیز در سال یازدهم به رهبری غَرور (مَعرور) مُنذِربن نُعمان بن منذر از اسلام برگشتند اما جارود با جدّیت مسلمان ماند و عبدالقیس را از ارتداد نگاه داشت.[۲۷]

در جنگ‌هایی که میان قبیلة عبدالقیس از یک سو و قبیلة بکر بن وائل به سالاری حُطَم بن ضُبَیعه (بزرگ تیرة بنی قَیس بن ثَعْلَبه) در گرفت، عبدالقیس شکست خوردند و به دژ جُواثا (در سرزمین هَجَر) رفتند. بکربن وائل این دژ را سخت محاصره کردند. عبدالقیس از خلیفه یاری خواستند و او علاء بن عبداللّه حَضرَمی را به عنوان والی به بحرین فرستاد، جارود به دستور علاء، همراه عبدالقیس نزدیک اردوگاه حطم پیاده شد. علاء نیز با لشکر خویش مجاور هجر مستقر گردید. پس از یک ماه جنگ، لشکر علاء پیروز شد، مرتدان شکست خوردند و حطم (سالار مشرکان) کشته و منذربن نعمان اسیر شد.[۲۸]

درگذشت

آنچه مسلّم است این است که جارود بن معلّی در زمان خلافت عمر (۱۳۲۳)، هنگام فتح فارس، در این سرزمین درگذشته است[۲۹]، اما روایات درباره تاریخ این رویداد متفاوت است.

  • بر اساس روایت سیف بن عمر، در سال ۱۷ مسلمانان از بحرین به فارس حمله کردند. علاء بن حضرمی لشکر مسلمانان را بدون اذن عمر، از دریا گذراند. آنان تا اصطخر پیش رفتند. مردم فارس به سرکردگی هیربد راه را بر آنان بستند و میان مسلمانان و کشتی‌های‌شان حایل شدند. در جایی به نام طاووس، جنگی سخت در گرفت و جارود بن معلّی، که فرماندهی بخشی از لشکر مسلمانان را به عهده داشت، رجزهایی خواند و جنگید تا کشته شد.[۳۰]
  • بنا بر پاره‌ای روایات، جارود بن معلّی چندی پس از جنگ‌های ردّه و تأسیس شهر بصره در سال ۱۷، در آن شهر سکنا گزید[۳۱] روایتی دیگر نیز نشان می‌دهد که جارود چند سال پس از آن در قید حیات بوده است. گفته می‌شود در سال ۲۰ جارود بن معلّی از بحرین به مدینه آمد و نزد عمر بر ضد قُدامة بن مَظعون، والی بحرین، شهادت به شرب خمر داد. از این رو، عمر قدامه را از ولایت عزل کرد و او را حد زد[۳۲] افزون بر این، به گزارش ابن سعد[۳۳]، حَکم بن ابی العاص، که گویا زیردست برادرش عثمان بن ابی العاص بوده است[۳۴]، جارود را به جنگ شهریگ (سهرک)، از شاهزادگان ساسانی، فرستاد. جارود در سال ۲۰ در نبرد عَقَبة الطّین (جایی در فارس) کشته شد و از آن پس آنجا را عقبة الجارود نامیدند.
  • گزارش ابن سعد را با اندکی تفاوت، منابع متأخرتر تکرار کرده‌اند، با این ملاحظه که تاریخ رویداد را سال ۲۱ دانسته‌اند[۳۵]
  • بر پایه دسته‌ای دیگر از روایات، که نخستین فتح شهر اصطخر را در سال ۲۳ نوشته‌اند، در این سال شهریگ شورش کرد و لشکری از فارسیان گرد آورد. لشکریان مسلمان به فرماندهی عثمان بن ابی العاص (یا برادرش حَکَم) با لشکر فارس روبرو شدند. در هنگامه نبرد، لشکر جارود بن معلّی که فرماندهی میمنة سپاه اسلامی را برعهده داشت، از هم گسیخت اما به زودی سپاه اسلام پیروز گشت و شهریگ و پسرش در جنگی سخت کشته شدند.[۳۶]

وثاقت

بزرگان و علمای رجال، شخصیت جارود بن معلّی را ستوده‌اند. امام(ع)، ضمن نامه‌ای به پسر وی مُنذِر، جارود را فردی صالح خوانده[۳۷] و ابن حِبّان[۳۸] از وی در شمار ثقات صحابه یاد کرده است. جارود احادیثی از پیامبر(ص) روایت کرده است[۳۹] ابومسلم جذمی از راویان اوست[۴۰] ترمذی، دارمی و احمد بن حنبل روایاتی را از جارود بن معلّی در ابواب فقهی نقل کرده‌اند.[۴۱] اما روایت راویانی همچون ابن سیرین (متوفی ۱۱۰) را از جارود باید مُرسَل یا از کسی غیر جارود بن معلّی عبدی دانست[۴۲] شایستگی جارود بن معلّی نزد عمر چنان بود که وی گفت اگر از رسول خدا نشنیده بودم که خلافت جز در قریش نخواهد بود، خلافت را پس از خود به جارود بن بشر بن معلّی وا می‌نهادم.[۴۳]

خاندان

خاندان جارود از اشراف و بزرگان بصره به شمار می‌رفتند.[۴۴] فرزندش منذر، در جنگ جمل ریاست قبیله عبدالقیس را در سپاه امام علی(ع) برعهده داشت.[۴۵] امام علی، او را به فرمانداری اصطخر منصوب کرد[۴۶] اما پس از مدتی، او را برکنار کرد.[۴۷] بعدها ابن زیاد او را به حکومت ثَغر هند فرستاد.[۴۸]

عبداللّه بن جارود نیز از سوی سلیمان بن عبدالملک اموی (حکومت: ۹۶-۹۹) مدتی حاکم بصره شد[۴۹] عبداللّه بن جارود سپس بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی (والی عراق) شورید و در جنگ رُستَقُباد مغلوب او گردید و به‌دار آویخته شد.[۵۰]

پانویس

  1. رجوع کنید به ابن حِبّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۷۰؛ سمعانی، ج۴، ص۱۳۵
  2. رجوع کنید به ابن سعد، ج۵، ص۴۰۷۴۰۸؛ ابن قتیبه، ص۳۳۸؛ ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۴
  3. رجوع کنید به ابن اثیر، سدالغابة، ج۱، ص۳۸۳؛ ذهبی، حوادث و وفیات ۱۱۴۰ق، ص۲۳۹
  4. رجوع کنید به بخاری، ج۲، جزء۱، قسم۲، ص۲۳۶؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۳۴
  5. رجوع کنید به خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۶۱، ۱۸۵
  6. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۹
  7. رجوع کنید به ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۱
  8. رجوع کنید به ابن حِبّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۷۰
  9. مثلاً جارود بن عمروبن... رجوع کنید به ابن هشام، ج۴، ص۲۲۱
  10. مثلاً طوسی، ص۳۴
  11. رجوع کنید به طوسی،ص۳۴؛ قس تُستری، ج۲، ص۵۵۲ -۵۵۴
  12. رجوع کنید به ابن سعد، ج۷، قسم۱، ص۶۱
  13. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۶۱، ۱۸۵
  14. بخاری، ج۲، جزء۱، قسم۲، ص۲۳۶
  15. ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۱
  16. سمعانی، ج۴، ص۱۳۵
  17. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۶۱، ۱۸۵؛ ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۵۶؛ قس ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۴؛ رمله دختر رویم
  18. ابن سعد، ج ۵، ص۴۰۸؛ ابن عساکر، ج ۶۰، ص۲۸۳ ۲۸۵
  19. رجوع کنید به طبری، ج ۶، ص۱۵۴
  20. رجوع کنید به ابن کثیر، ج ۱، ص۱۴۴
  21. رجوع کنید به شمس شامی، ج ۶، ص۳۰۳۳۰۴
  22. رجوع کنید به ابن هشام، ج۴، ص۲۲۱؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، قسم۱، ص۶۵
  23. رجوع کنید به طبری، ج۳، ص۱۳۶؛ ذهبی، حوادث و وفیات ۱۱۴۰، ص۲۳۹
  24. ابن هشام، ج ۴، ص۲۲۱؛ طبری، ج ۳، ص۱۳۶؛ یعقوبی، ج ۲، ص۷۹؛ ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۲۹-۴۳۱
  25. رجوع کنید به طبری، ج ۳، ص۱۳۶؛ ابن ابی حاتم، ج ۲، ص۵۲۵
  26. رجوع کنید بهصفدی، ج ۱۱، ص۳۵۳۶؛ ابن کثیر، ج۱، ص۱۴۴.
  27. واقدی، ص۲۲۴، ۲۳۰؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۰۸؛ طبری، ج۳، ص۳۰۱-۳۰۳
  28. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، قسم۱، ص۹۷۹۸؛ طبری، ج۳، ص۳۰۴۳۱۰، هر دو ضمن حوادث سال ۱۱؛ قس ذهبی، حوادث و وفیات ۱۱۴۰، ص۷۳۷۴، ضمن حوادث سال ۱۲؛ نیز رجوع کنید به واقدی، ص۲۳۱۲۵۱؛ بلاذری، ص۸۳۸۴
  29. رجوع کنید به بخاری، ج۲، جزء۱، قسم۲، ص۲۳۶
  30. طبری، ج۴، ص۷۹۸۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۳۸-۵۳۹
  31. رجوع کنید به ابن سعد، ج۷، قسم۱، ص۶۱؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۷۴، ۱۸۵
  32. رجوع کنید به ابن سعد، ج۵، ص۴۰۸و۴۰۹؛ نیز رجوع کنید به ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۶۹
  33. ابن سعد، ج۵، ص۴۰۹
  34. رجوع کنید به خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، قسم۱، ص۱۲۳، ۱۳۴
  35. رجوع کنید به خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، قسم۱، ص۱۴۵؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۶۱، ۱۸۵؛ ابن عساکر، ج۵۶، ص۵۰۰؛ ابن اثیر،الکامل، ج۳، ص۲۱؛ ذهبی، حوادث و وفیات ۱۱۴۰، ص۲۳۹و۲۴۰: در سال ۲۱ در روز فتح نهاوند به فرماندهی سردار عرب، نعمان بن مُقَرِّن
  36. رجوع کنید به طبری، ج۴، ص۱۷۶-۱۷۷؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۰۴۱
  37. رجوع کنید به نهج البلاغة، نامة ۷۱
  38. ابن حبان،الثقات، ج۳، ص۵۹
  39. رجوع کنید به ذهبی، حوادث و وفیات ۱۱۴۰، ص۲۳۹
  40. رجوع کنید به ابونعیم، ج۳، ص۸۶و۸۷؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۳۸۳
  41. رجوع کنید به ونسینک، ج۸، فهارس، ص۴۴
  42. رجوع کنید به بخاری، ج۲، جزء۱، قسم۲، ص۲۳۶؛ ابن حجرعسقلانی، ج۲، ص۵۴؛ قس ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۳۸۳۳۸۴
  43. ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۵۶، به نقل از مَعمَربن مثنّی ابوعبیده، کتاب التاج
  44. رجوع کنید به ابن سعد، ج۷، قسم۱، ص۶۱؛ ابن حزم، ص۲۹۶
  45. مفید، ص۳۲۱؛ ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۳
  46. ابن سعد، ج۵، ص۴۰۹؛ ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۱، ۲۸۴
  47. رجوع کنید به نهج البلاغة، نامه ۷۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۴؛ ابن ابی‌الحدید، ج۱۸، ص۵۴
  48. ابن سعد، ج۵، ص۴۰۹؛ قس بخاری، ج۲، جزء۱، قسم۲، ص۲۳۶؛ ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۸۵
  49. ابن عساکر، ج۲۷، ص۲۳۷-۲۳۸
  50. ابن قتیبه، ص۳۳۸-۳۳۹؛ برای دیگر اعقاب جارود رجوع کنید به ابن سعد، ج۵، ص۴۰۹، ج۷، قسم۱، ص۶۱؛ ابن حزم، ص۲۹۶

یادداشت

منابع

  • ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵۱۳۸۷/ ۱۹۶۵-۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن ابی‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱۱۳۷۳/ ۱۹۵۲۱۹۵۳، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ عادل احمد رفاعی، بیروت ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
  • ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶ق/ ۱۹۶۵۱۹۶۶م.
  • ابن حبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳۱۴۰۳ق/۱۹۷۳۱۹۸۳م، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، چاپ مرزوق علی ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م.
  • ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
  • ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره، ۱۹۸۲م.
  • ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵-۱۴۲۱ق/۱۹۹۵ ۲۰۰۰م.
  • ابن قتیبه، کتاب المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۹م.
  • ابن کثیر، السیرة النبویة، چاپ مصطفی عبدالواحد، قاهره ۱۳۸۳۱۳۸۶ق/۱۹۶۴ ۱۹۶۶م، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الاسماء و الکنی و الانساب، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۱۱۴۰۶ق/۱۹۶۲۱۹۸۶م.
  • ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۶۳م.
  • احمدبن عبداللّه ابونعیم، معرفة الصحابة، چاپ محمد راضی بن حاج عثمان، ریاض، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
  • محمدبن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
  • خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، روایة بقی بن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۷-۱۹۶۸م.
  • خلیفة بن خیاط، کتاب الطبقات، روایة موسی بن زکریا تستری، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد، ۱۹۶۷م.
  • محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۱۴۰ق، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
  • محمدبن یوسف شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
  • طبری، تاریخ، بیروت.
  • محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم، ۱۴۱۵ق.
  • علی بن ابی طالب(ع)، نهج‌البلاغة، چاپ صبحی صالح، قاهره، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
  • محمدبن محمد مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، چاپ علی میرشریفی، قم، ۱۳۷۴ش.
  • محمدبن عمر واقدی، کتاب الرّدة، چاپ محمود عبداللّه ابوالخیر، عمان، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
  • آرنت یان ونسینک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، استانبول ۱۹۸۸م.

پیوند به بیرون