خلافت بنی امیه با آغاز حکومت معاویه در ۴۱ قمری آغاز شد و در ۱۳۲ قمری با شکست مروان بن محمد به پایان رسید. در این سالها ۱۴ خلیفه بر ممالک اسلامی حکم راندند. پس از معاویه بن یزید، خلافت امویان از شاخه سفیانی به شاخه مروانی انتقال یافت. امویان با نبرد در مرزهای شرقی و مرزهای روم، گستره حکومت اسلامی را وسیعتر کردند. سرکوب خوارج و شیعیان از سیاستهای مستمر امویان بود. بنی امیه بارها حرمت مقدسات اسلامی را شکستند.
بنیامیه | |
---|---|
اطلاعات حکومت | |
بنیانگذار | معاویة بن ابیسفیان |
سال تأسیس | ۴۱ ق |
مذهب | اسلام |
نوع حکومت | سلطنتی |
حوادث مهم | صلح امام حسن(ع) • واقعه عاشورا • واقعه حره |
پایتختها | دمشق |
انقراض | ۱۳۲ ق |
پیش از | بنیعباس |
افراد | |
حاکمان مشهور | یزید بن معاویه • مروان بن حکم • ولید بن عبدالملک |
کارگزاران | عمرو بن عاص سهمی • عبیدالله بن زیاد • حجاج بن یوسف ثقفی.. |
حاکمان | |
---|---|
عنوان | دورهٔ سلطنت |
معاویه بن ابی سفیان | ۴۱-۶۰ |
یزید بن معاویه | ۶۰-۶۴ |
معاویة بن یزید | ۶۴-۶۴ |
مروان بن حکم | ۶۴-۶۵ |
عبدالملک بن مروان | ۶۵-۸۶ |
ولید بن عبدالملک | ۸۶-۹۶ |
سلیمان بن عبدالملک | ۹۶-۹۹ |
عمر بن عبدالعزیز | ۹۹-۱۰۱ |
یزید بن عبدالملک | ۱۰۱-۱۰۵ |
هشام بن عبدالملک | ۱۰۵-۱۲۵ |
ولید بن یزید | ۱۲۵-۱۲۶ |
یزید بن ولید | ۱۲۶-۱۲۶ |
ابراهیم بن الولید | ۱۲۶-۱۲۷ |
مروان بن محمد | ۱۲۷-۱۳۲ |
وزرا و امرای سرشناس | |
مغیرة بن شعبه ثقفی • زیاد بن ابیه • عمرو عاص • مسلم بن عقبه مری • عبیدالله بن زیاد • حجاج بن یوسف ثقفی | |
رویدادهای مهم | |
صلح امام حسن • واقعه عاشورا • واقعه حره • آتش زدن کعبه • قیام مختار | |
واقعه عاشورا، واقعه حره، قیام زبیریان، قیام مختار، قیام زید بن علی، جنگ مرج راهط و قیام بنی عباس از وقایع مهم دوران خلافت بنی امیه است.
عمرو عاص، مغیرة بن شعبه ثقفی، زیاد بن ابیه، عبیدالله بن زیاد، مسلم بن عُقبه و حجاج بن یوسف ثقفی از وزراء و کارگزاران و امرای سرشناس امویان به شمار میآیند.
بنیامیه دشمنی دیرینه خود با بنیهاشم را پس رسیدن به حکومت با شدت بیشتر ادامه دادند. پنج امام شیعه در زمان خلافت بنی امیه بودند. لشکر امام علی (ع) با لشکر معاویه در صفین جنگیدند. پس از شهادت امام علی (ع)، امام حسن (ع) نیز قصد داشت درگیری با معاویه را ادامه دهد اما وادار به صلح و واگذار کردن حکومت به معاویه شد. با مرگ معاویه و شروع حکومت یزید، امام حسین (ع) برای قیام ضد امویان به سوی کوفه حرکت کرد اما در کربلا به دست لشکر عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید. پس از واقعه عاشورا امامان شیعه سیاست سکوت و تقیه را در برابر امویان به کار گرفتند.
قبل از حکومت
بنی امیه از شاخه های مهم قریش است. نسب ایشان به امیه بن عبدشمس بن عبدمناف میرسد. ابوسفیان در زمان ظهور اسلام، بزرگ بنی امیه بود. با نبرد بدر جدال میان بنی هاشم و بنی امیه چهره خونین گرفت. ابوسفیان پس از فتح مکه اسلام آورد. در زمان سه خلیفه نخست ، بنی امیه در جنگها شرکت کردند و در فتح برخی مناطق شام امیر سپاه بودند و بعدها امارت آنجا را بدست گرفتند. در زمان عثمان -که خود اموی بود- امویان قدرت خود را بیشتر کردند. در این زمان مروان بن حکم بر بسیاری از امور تسلط یافت. با آغاز خلافت امام علی، سرشناسان اموی ساکن در مدینه نخست به مکه رفتند و پس از چندی به بهانه خونخواهی عثمان در جنگ جمل در مقابل امام علی (ع) قرار گرفتند. آنان پس از شکست لشکر جمل، به سوی شام که معاویه در آنجا امارت داشت، راهی شدند. امام خواستار برکناری معاویه بود. با مخالفت معاویه جنگ صفین به راه افتاد. پس از امام علی، امام حسن به اجبار با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد، و به این ترتیب سلسله بنی امیه آغاز شد.
خلافت معاویه
خلافت معاویه با صلح با امام حسن (ع) در ۴۱ قمری آغاز شد. در پی خلافت معاویه، خلافت به سلطنت تبدیل شد.[۱] او و یارانش بارها از واژه «مُلک» برای حکومت خود استفاده کردند.[۲]
انتقال خلافت به دمشق
معاویه مرکز خلافت را (که ابتدا در مدینه و سپس در کوفه بود) به دمشق منتقل کرد. او به وفاداری مردم شام اطمینان داشت. معاویه از دیرباز با مردم شام منافع مشترک ایجاد کرده بود.[۳] شامیان به جز یک بار همواره بر وفاداری خود استوار بودند.[۴]
گماردن امویان بر مناطق مختلف
معاویه روابط خود با بنی امیه را در جهت حفظ منافع کلی خلافت تنظیم کرد. او مروان را به ولایت مدینه گماشت.[۵] اما بعدها روابطشان به سردی گرایید.[۶] غالب امویان در حجاز گرد آمدند.[۷]
معاویه ولایت بصره و کوفه را با توجه به ساختار شکننده قبیلهای آنها، به مغیرة بن شعبه ثقفی و عبدالله بن عامر اموی واگذاشت.[۸] همچنین معاویه برای جلب همکاری زیاد بن ابیه، او را فرزند ابوسفیان و برادر ناتنی خویش خواند.[۹] این اقدام، معاویه را در معرض توهین و استهزا قرار داد.[۱۰] ولی با انتصاب زیاد به ولایت عراق در ۴۵ قمری -که شامل بخش بزرگی از ایران نیز میشد-[۱۱] و به یاری استبداد او، ثبات اقتصادی و اداری به عراق بازگشت.[۱۲] پس از مرگ زیاد، معاویه برای شهرهای یاد شده افرادی غیر از بنی امیه را برگزید.[۱۳]
معاویه در سال نخست با رومیان پیمان صلح بست.[۱۴] اما پس از آن، فتوح هر ساله در بیشتر نقاط مجدداً شروع شد[۱۵] و دامنه آن به شمال افریقا و قسطنطنیه و قبرس و سیسیل و اقصای خراسان بزرگ و حتی مرز هند رسید.[۱۶]
تعیین جانشینی یزید
بنا به برخی روایات، معاویه از حدود ۵۰ قمری تلاشهایی را برای بیعت گرفتن برای یزید به عمل آورد و نخست از مردم شام و متحدانش بیعت گرفت.[۱۷] بیشتر رجال به جز امام حسین و چند تن از فرزندان صحابه با او بیعت کردند.[۱۸]
خلافت یزید
یزید به اشرافزادگان عرب عهد جاهلی بیشتر شباهت داشت تا به خلیفه مسلمانان.[۱۹] دوران خلافت او، بسیاری از مظاهر اسلامی مورد هجمه و حمله قرار گرفت. حادثه کربلا، واقعه حره و آتش زدن کعبه از جمله این حملهها بود.
وقایع زمان یزید
حادثه کربلا
یزید بن معاویه در اوایل خلافت در ۶۱ قمری برای بیعت گرفتن از امام حسین(ع)، به دست عبیدالله بن زیاد عامل خود بر عراق فاجعه کربلا را پدید آورد.[۲۰] او گرچه کوشید خود را مبرا یا پشیمان نشان دهد[۲۱] اما اشارهاش به انتقام از غزوه بدر، خشنودی او را نشان میداد.
واقعه حره
در ۶۲ قمری گروهی از اشراف مدینه با یزید دیدار کردند[۲۲] و پس از بازگشت آنها، مردم را به قیام علیه یزید برانگیختند و والی شهر را اخراج کردند. پس از این ماجرا امویان، مدینه را محاصره کردند[۲۳] عبدالله بن زبیر با استفاده از حادثه کربلا نیز مردم مکه را بر ضد یزید همراه خود کرد.[۲۴]
یزید، لشکر مسلم بن عقبه مری را راهی حجاز کرد.[۲۵] لشکر شام به دستور یزید مدینه را غارت کردند.
پس از سرکوب مدینه لشکر شام برای دفع ابن زبیر به سوی مکه رفت. شهر را محاصره کردند و با تیرهای آتشین کعبه را به آتش کشیدند.[۲۶] هنگامی که مکه در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیع الاول ۶۴ قمری/۶۸۳م رسید.[۲۷]
معاویه بن یزید و انتقال خلافت به مروانیان
گفته شده یزید پیش از مرگ با مشورت حسان بن مالک کلبی، فرزندش معاویه که حدود ۲۰ سال داشت را جانشین خود کرد. معاویه دوم پس از مرگ یزید به منبر رفت و با انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد و پایان خلافت «آل سفیان» را اعلام کرد. او پس از مدتی درگذشت.[۲۸]
داستان معاویه دوم مبهم است و با تردیدهایی روبرو است. سخنان منسوب به او خصوصاً اعلام پایان خلافت آل سفیان، به مشروعیت مروان بن حکم که از آل سفیان نبود، کمک میکرد. ممکن است مروان تلاش کرده باشد که با جعل اخبار معاویه دوم، تصویری زاهدانه از او نشان داده و خروج خلافت از آل سفیان را مشروع جلوه دهد.[۲۹]
پس از مرگ معاویه دوم حجاز و عراق و شام دستخوش آشفتگیهایی بود. در حجاز و عراق، هواداران عبدالله بن زبیر با او بیعت کردند.[۳۰]
مردم دمشق به طور موقت با ضحاک بن قیس بیعت کردند.[۳۱] در بصره در اتفاقی مشابه، مردم با عبیدالله بن زیاد بیعت کردند[۳۲]اما پس از مدتی مردم کوفه و بصره، بر ضد والیان خود قیام کردند.[۳۳]در پارهای از نقاط مانند قنسرین و حمص و فلسطین مردم با ابن زبیر بیعت کرده بودند.[۳۴]
ضحاک بن قیس از بیم تقویت جایگاه حسان بن مالک کلبی که ابتدا به خالد بن یزید و بعدها به مروان بن حکم تمایل داشت، به سوی ابن زبیر کشانده شد.[۳۵] حسان والی وقت فلسطین و دایی یزید[۳۶] به اردن رفت و قبایل بسیاری را که دل با بنی امیه داشتند، گرد آورد.[۳۷] مروان و سران اموی که از حجاز اخراج شده بودند به حسان پیوستند.[۳۸] حسان نخست به نفع خالد بن یزید -که بعدها به امور علمی روی آورد- فعالیت کرد.[۳۹] براساس برخی نقلها مروان نخست میخواست با ابن زبیر بیعت کند و برای امویان امان بگیرد[۴۰] ولی از سوی عبیدالله بن زیاد به او پیشنهاد خلافت شد و دیگران استقبال کردند.[۴۱]
خلافت مروان
در ذیقعده ۶۴ق/۶۸۴م در جابیه با مروان بن حکم بیعت شد.[۴۲] برتری سنی او نسبت به خالد بن یزید در خلافت تأثیر داشت.[۴۳] در بیعت با مروان، در مورد جانشینی او نیز بحث شد. حاضران در جابیه با خالد بن یزید پس از مروان و با عمرو بن سعید بن عاص پس از او بیعت کردند.[۴۴] مروان در همان ایام با ام خالد همسر یزید ازدواج کرد.[۴۵] مروان توانست خلافت را به خاندان خویش منتقل کند. وی در ۶۵ق برای پسرش عبدالملک و پس از او، عبدالعزیز بیعت گرفت.[۴۶] و خالد بن یزید را از خلافت محروم کرد و از تحقیر او خودداری نمیکرد.[۴۷]
بنا به مجموعهای از روایات، ام خالد از شدت خشم مروان را در رمضان ۶۵ از میان برد.[۴۸]
نبرد با ضحاک بن قیس
ضحاک پیش از بیعت با مروان، قصد همکاری با بنی امیه را داشت، اما به ابن زبیر پیوست.[۴۹] در جنگ بزرگ و خونینی در مرج راهط، سپاهیان مروان طی چند روز سپاهیان ضحاک را به سختی شکست دادند و ضحاک کشته شد.[۵۰] در ایام جنگ دمشق به دست مروان افتاد[۵۱] سپس شهرهای دیگر شام و فلسطین به مروان پیوستند و مروان با لشکرکشی، مصر را به قلمرو خود افزود.[۵۲]
نبرد با عبدالله بن زبیر
سراسر خلافت کوتاه مدت مروان به مقابله با عبدالله بن زبیر گذشت. مروان نخست هجوم مصعب بن زبیر به فلسطین را دفع کرد و سپس از آنجا لشکری را به حجاز روانه کرد و توانست مدینه را اشغال کند؛ اما بعداً از سپاه فرستاده ابن زبیر شکست خورد.[۵۳]
خلافت عبدالملک
عبدالملک بنیانگذار نوین خلافت اموی در شاخه مروانی بود. او پیش از خلیفه شدن، به زهد و عبادت شهرت داشت، اما پس از رسیدن به خلافت تغییر رویه داد.[۵۴] عبدالملک کمترین انتقاد را بر نمیتافت و در رعایت نظم مالی سختگیر بود.[۵۵] عبدالملک سیاست پیشین سرکوب خوارج به ویژه شاخه ازارقه و کشورگشاییها را با جدیت پی گرفت. در این دوره نقل دیوان از فارسی به عربی به وسیله یک ایرانی انجام گرفت و در حدود سال ۷۵ق سکه ضرب شد.
او با شکست دادن مصعب بن زبیر در عراق و عبدالله بن زبیر در حجاز، بساط زبیریان را برچید و حجاج بن یوسف ثقفی را به ولایت مدینه و سپس عراق و ایران برگزید.
او میخواست جانشینی را از برادرش عبدالعزیز به فرزندانش منتقل کند، اما از این کار منصرف شد. عبدالعزیز در ۸۵ق مرد و ولایتعهدی به ولید و سپس سلیمان و بعد از او مروان بن عبدالملک رسید.[۵۶] عبدالملک در ۸۶ق درگذشت.
شکست مصعب در عراق
عبدالملک با مشکلات بسیاری روبرو بود که بزرگترین آن ابن زبیر و دوگانگی خلافت بود. او نخست به عراق پرداخت که زیر نظر مصعب بن زبیر بود. درگیری مصعب با شیعیان و خوارج مجال جنگ با امویان را به وی نمیداد. در این مدت عبدالملک با رومیان قرارداد ترک مخاصمه بسته بود و آماده نبرد با مصعب بود.[۵۷] عمرو بن سعید بن عاص با استفاده از غیبت عبدالملک، بر او شورید. عبدالملک به دمشق بازگشت و شورش او را سرکوب کرد.[۵۸] و باز رو به عراق نهاد. جنگ با اتباع زبیر به دلیل زمستان به درازا کشید.[۵۹] در جنگ دیر جاثلیق، مصعب بن زبیر در ۷۱ یا ۷۲ق شکست خورد و کشته شد.[۶۰]
شکست عبدالله بن زبیر در حجاز
ابن زبیر در مکه حکومت میکرد. عبدالملک، حجاج بن یوسف ثقفی را راهی نبرد با او کرد.[۶۱] حجاج پس از سرکوب عوامل ابن زبیر در طائف[۶۲]، با کسب اختیارات بیشتر برای تعرض به مکه، چندین ماه شهر را در محاصره گرفت که بر اثر آن قحطی شد و کعبه آماج تیرهای آتشین واقع گردید[۶۳] و سرانجام ابن زبیر در ۷۳ق از پای درآمد.[۶۴]
عبدالملک سپس به نبرد با رومیان پرداخت و به سختی شکستشان داد.[۶۵] او مانند دوره معاویه تقریباً هر ساله درگیریهایی با رومیان داشت.[۶۶]
حجاج بن یوسف
عبدالملک ولایت مدینه را به حجاج سپرد و برادرش بشر را به ولایت عراق برگزید. پس از مرگ بشر در ۷۴ق نخست ولایت عراق و سپس در ۷۸ق همه قلمرو ایران تا شرق را به حجاج سپرد.[۶۷] او شریک سرسپرده خلیفه محسوب میشد. او با خشونتی کم نظیر، سرزمینهای تحت ولایت خود را آرام کرد و در برخی امور اقتصادی و اداری، اصلاحاتی اساسی به عمل آورد.[۶۸]
حجاج خلیفه را از پیامبر بالاتر میدانست.[۶۹] و خروج از اطاعت خلیفه را با کفر و بیدینی یکسان میشمرد.[۷۰]
حجاج سیاست سرکوب شیعه و خوارج را با شدت دنبال کرد.[۷۱] بسیاری از علما و تابعین را به حبس کشاند.[۷۲] استبداد و خشونت حجاج، قیامهایی را در پی داشت. از همه مهمتر جنبش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بود که از سجستان آغاز شد و طبقه قاریان در آن فعال بودند.[۷۳] این قیام حتی حکومت بنی امیه را به خطر افکند و عبدالملک به عزل حجاج راضی شده بود.[۷۴] پس از ۳ سال جنگ، عبدالرحمن بن اشعث در ۸۲ق شکست خورد.
خلافت ولید بن عبدالملک
ولید پس از عبدالملک به خلافت رسید. بخش بزرگی از خلافتش به فتوحات گذشت. قتیبة بن مسلم باهلی در خراسان و مسلمة بن عبدالملک در نواحی روم به بسط قلمرو خلافت اشتغال داشتند.[۷۵] ولید به ساخت و ساز و تجدید عمارت توجه داشت.[۷۶] حجاج همچنان از جایگاه پیشین برخوردار بود[۷۷] و در شوال ۹۵ق مرد.[۷۸] ولید در جمادی الآخر ۹۶ مرد.
خلافت سلیمان بن عبدالملک
سلیمان که پیشتر والی فلسطین بود،[۷۹] پس از ولید به خلافت رسید.[۸۰] سلیمان برخی والیان را تغییر داد. یزید بن مهلب را بر عراق گماشت.[۸۱] جرجان و طبرستان را فتح کرد. مسلمة بن عبدالملک در ۹۷ق قسطنطنیه را محاصره کرد.[۸۲]
پس از مرگ مروان بن عبدالملک، سلیمان فرزندش ایوب را به ولایت عهدی برگزید.[۸۳] اما ایوب در ۹۸ق مرد. گمان میشد که داوود دیگر پسر سلیمان جانشین شود، اما خلیفه در روزهای پایانی زندگی، عمر بن عبدالعزیز را به جانشینی برگزید[۸۴]
خلافت عمر بن عبدالعزیز
عمر بن عبدالعزیز در عهد ولید، والی مدینه بود و با سعایت حجاج در ۹۳ق عزل شد.[۸۵] مادرش از نوادگان عمر بن خطاب بود.[۸۶] پس از اعلام خلافت، برخی امویان مانند هشام بن عبدالملک خشمگین شدند.[۸۷]
عمر والیان عراق و خراسان را تغییر داد. او به عنوان خلیفه اقدامات سیاسی چشمگیری نداشت و برخی اقدامات پیشین را ادامه داد. خلافت عمر بن عبدالعزیز به سبب اصلاحات و ایجاد تحول در برخی اصول خاص با خلافت پیشین تفاوت داشت. او بیش از آنکه خلیفه باشد، عالم و فقیه بود و فهرست شیوخ و راویان او در حدیث نشان از تربیت مذهبی و جایگاه او در میان عالمان و محدثان دارد.[۸۸]
او فدک را به علویان بازگرداند[۸۹] و از ناسزاگویی به علی (ع) جلوگیری کرد.[۹۰] ولی ناسزاگویی به معاویه و حجاج را نیز خوش نمیداشت.[۹۱] اموال ناحق بنی امیه را به بیت المال برگرداند.[۹۲] خوارج را به گفت و گو فراخواند و دستور داد تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاند، با آنان مدارا شود[۹۳]
دستور داد از ایرانیان مسلمان جزیه برداشته شود،[۹۴]و روابط مسلمانان و غیرمسلمان به ویژه از جهت اقتصادی تا حد ممکن اصلاح شود[۹۵]
بخش بزرگی از اخبار عمر بن عبدالعزیز به نقل نامهها و سخنان حکمت آمیز و رفتارهای زاهدانه او اختصاص یافته است.[۹۶] داستانهایی با زمینه صوفیانه در کرامات وی نقل کردهاند[۹۷] و در باب مناقب و سیره او تألیفاتی شده است.[۹۸] اما از وی نشانهای در رد یا تردید در اصل مشروعیت بنی امیه دیده نشده است.[۹۹]
عمر بن عبدالعزیز در رجب ۱۰۱ درگذشت.[۱۰۰] برخی روایات از مرگ وی بر اثر زهر خوردن خبر میدهند.[۱۰۱] گفتهاند عمر بن عبدالعزیز از خلافت یزید بن عبدالملک ناراضی بوده،[۱۰۲] و محتمل است بدین خاطر به قتل رسیده باشد.[۱۰۳]
خلافت یزید بن عبدالملک
یزید دوم راه خلاف سیاستهای عمر بن عبدالعزیز در پیش گرفت. اصلاحات مالی را لغو کرد.[۱۰۴] و والی مدینه را عزل کرد.[۱۰۵]
بزرگترین اتفاق عهد یزید بن عبدالملک، قیام یزید بن مهلب در عراق بود که با همراهی قبایل ازد و ربیعه انجام شد. وی خوزستان و فارس و کرمان را تسخیر کرد. اما در ۱۰۲ق، مسلمة بن عبدالملک قیام را سرکوب کرد.[۱۰۶]
یزید، مسلمه برادر خود را به حکومت عراق گماشت،[۱۰۷] ولی بعد او را عزل کرد و عمر بن هبیره فزاری را به جای وی نهاد[۱۰۸] سرکوب آل مهلب که یمانی شمرده میشد و انتصاب ابن هبیره از قیسیها اعلام جنگ با قبایل پرنفوذ یمانی عراق بود.[۱۰۹]
یزید سیاست سرکوب خوارج را ادامه داد[۱۱۰] در مرزهای روم و خراسان همچنان به نبرد میپرداخت.[۱۱۱]
داستان دلدادگی او با دو کنیز آوازه خوان، حبابه و سلامه در مآخذ آمده است[۱۱۲] سرانجام اندکی پس از مرگ یکی از آن دو کنیزک، در شعبان ۱۰۵ق بر اثر غصه از میان رفت.[۱۱۳]
خلافت هشام بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک بنا به توافق قبلی پس از یزید دوم به خلافت رسید.[۱۱۴] او ۲۰ سال خلافت کرد و سعی کرد پایههای خلافت بنی امیه را استوار کند. در اقتصاد و نظم دیوانی کوششهایی کرد. حتی بعدها منصور عباسی از او ستایش کرد.[۱۱۵] مرحله نوی از فتوحات در ناحیه روم را آغاز کرد و نظامیان را از عرصههای سیاسی دور نگه داشت.[۱۱۶] در خراسان بزرگ و شروان فتوحات گستردهای داشت.[۱۱۷]
هشام روش خلافت بنی امیه در عزل و نصب والیان را در پیش گرفت. هدف کلی از آن ایجاد توازن میان قبایل یمانی و قیسی بود. والیان عراق بیشتر از «مکتب حجاج» گزینش میشدند. هشام بن هبیره را از عراق عزل کرد و خالد بن عبدالله قسری از یمانیها را به ولایت آنجا برگماشت.[۱۱۸] خالد در ۱۵ سال حکومت بر عراق خوارج را سرکوب کرد.[۱۱۹] خیزش مغیرة بن سعید عجلی از غلات شیعه در کوفه را در هم شکست.[۱۲۰] خالد به سبب گردآوری ثروت و به بهانه بیاحترامی به خلیفه عزل شد و در ۱۲۰ق به حبس افتاد.[۱۲۱]
یوسف بن عمر ثقفی، عامل یمن جای خالد را در ولایت عراق گرفت. او به خاطر ترس از بروز فتنه پنهانی وارد عراق شد.[۱۲۲] قیام زید بن علی را در کوفه با شدت هر چه تمامتر سرکوب کرد.[۱۲۳]
هشام در ربیع الآخر سال ۱۲۵ق مرد.[۱۲۴]
خلافت ولید بن یزید
پس از هشام بنا بر وصیت یزید بن عبدالملک، خلافت به ولید بن یزید رسید.[۱۲۵]ولید دوم از همان عهد هشام بیبندوبار بود و حتی هشام میخواست جانشینی را از او به پسرش مسلمه منتقل کند.[۱۲۶] به همین سبب، رابطه ولید و هشام تیره بود و ولید هنگام مرگ هشام در دمشق حاضر نشد.[۱۲۷]
با خلافت ولید دوم، خلافت بنی امیه به سمت سقوط رفت. او آشکارا در فسق و فجور فرورفته بود.[۱۲۸] داستانهای شگفتی از دربار او به ویژه در هتک حرمت کعبه نقل شده است.[۱۲۹] ولید اموالی را که هشام گرد آورده بود، میان شامیان تقسیم کرد.[۱۳۰]
ولید دو فرزند خردسالش را به جانشینی گمارد. یوسف بن محمد ثقفی را بر مکه و مدینه گماشت، و عمر بن یزید برادرش را به قبرس فرستاد. پس از رسیدن به خلافت، بیش از گذشته به شکار و تفریح میپرداخت.[۱۳۱] برخی از امویان و برخی سپاهیان یمانی، به او اعتراض کردند.[۱۳۲]
شورش یزید بن ولید
یزید بن ولید بن عبدالملک به دشمنی با ولید پرداخت. او افرادی را به قتل خلیفه میانگیخت.[۱۳۳] یمانیهای ناراضی نیز یزید بن ولید را به خلافت برمی انگیختند.[۱۳۴] از آن سو، عباس بن ولید و مروان بن محمد یزید را از مخالفت بر حذر داشتند.[۱۳۵] با این همه، یزید پنهانی سخت مشغول فعالیت بود و از دمشقیان برای خود به خلافت بیعت گرفت.[۱۳۶] و در حرکتی غافلگیرانه توانستند بر دمشق مسلط شوند.[۱۳۷] خلیفه در این زمان برای درمان به تَدمُر در اردن رفته بود و کسی را برای مقابله با یزید فرستاد، اما قاصد با یزید بیعت کرد.[۱۳۸] یزید سپاهی را به جنگ ولید فرستاد و او را به کتاب و سنت و حتی شورا دعوت کرد.[۱۳۹] ولید در جابیه موضع گرفت و در جنگ شکست خورد و تنها به قصری پناه برد و در هجوم مردانی به پناهگاهش در جمادی الآخر ۱۲۶ به قتل رسید و سرش را نزد یزید فرستادند.[۱۴۰]
خلافت یزید بن ولید
یزید بن ولید را به سبب کاهش بخششها، یزید ناقص مینامیدند.[۱۴۱] در زمان وی بر پریشانی اوضاع و اختلافات میان امویان افزوده شد. تلاش او برای سامان دادن این اوضاع به جایی نرسید. در حمص به تحریک مروان بن عبدالله و ابومحمد سفیانی شورش شد و خواستار بیعت با فرزندان ولید دوم شدند.[۱۴۲] فلسطینیان نیز از بیعت سر باز زدند.[۱۴۳] مروان بن محمد حکمران ارمنیه بخش مهمی از تحریکات را بر عهده داشت.[۱۴۴] اما با وعده یزید مبنی بر ولایت جزیره و موصل و آذربایجان و ارمنیه با او بیعت کرد.[۱۴۵] با این حال یزید تنها بر دمشق فرمان میراند.[۱۴۶]
گفتهاند او برادرش ابراهیم بن ولید و پس از او حجاج بن عبدالملک را به جانشینی برگزید اما در صحت این خبر تردید است. دوره حکومت او بیشت از ۶ ماه نپایید و در روزهای پایانی ۱۲۶ق از دنیا رفت.[۱۴۷]
آشفتگیها پس از یزید بن ولید
معلوم نیست ابراهیم بن ولید خلیفه بود یا نه.[۱۴۸] زیرا پس از مرگ یزید حکم بن ضبعان در فلسطین مردم را به بیعت با سلیمان بن هشام بن عبدالملک فراخواند.[۱۴۹] در حمص اوضاع همچنان آشفته بود.[۱۵۰] و ابراهیم سلیمان بن هشام را به مقابله با حمصیان فرستاد و شهر را محاصره کرد.[۱۵۱] از دیگر سو مروان بن محمد به سوی شام حرکت کرد.[۱۵۲] در قنسرین، قیسیها گرد او آمدند و رو به سوی حمص نهاد. در عین الجَر دو سپاه به هم رسیدند. تلاش مروان برای صلح به جایی نرسید. در جنگ خونین سپاه سلیمان شکست خورد و او به دمشق گریخت.[۱۵۳] مروان در صفر ۱۲۷ق به دمشق وارد شد و ابراهیم گریخت.[۱۵۴]
خلافت مروان بن محمد
پس از ورود مروان به دمشق مردم با او و اندکی بعد با دو فرزندش بیعت کردند.[۱۵۵] مروان کوشید خود را به مروان بن حکم شبیه کند.[۱۵۶] دوران او یکسره به جنگ و نزاع گذشت. سراسر جهان اسلام آشوب و اغتشاش بود. در حمص مردم شورش کردند و مروان خود شورش را خاموش کرد،[۱۵۷] و بلافاصله در دمشق با مشکلاتی مواجه شد.[۱۵۸]
قیامها و آشفتگیها
در عراق با سرباززدن عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز از بیعت، میان یمانیها و مضریها نزاع در گرفت.[۱۵۹] در پی آن، نخست عبدالله بن معاویه از علویان در کوفه ادعای خلافت کرد، اما از عبدالله بن عمر شکست خورد و به ناحیه جبال در ایران رفت و در آنجا سیطره یافت.[۱۶۰] پس از آن ضحاک بن قیس شیبانی از خوارج، کوفه را در اختیار گرفت.[۱۶۱] مروان، یزید بن عمر ابن هبیره را به جنگ با او گسیل داشت.[۱۶۲] ابن هبیره کوفه را تسخیر و خوارج را سرکوب کرد.[۱۶۳] ضحاک در ۱۲۸ق، در کفرتوثا کشته شد.[۱۶۴] در حجاز، ابوحمزه مختار بن عوف از خوارج مردم را بر ضد مروان تشویق میکرد و با اتحاد با عبدالله بن یحیی اباضی مشهور به طالب الحق در حج ۱۲۹ق مکه و مدینه و طائف را به چنگ آورد.[۱۶۵] ابوحمزه از سپاه مروان شکست خورد[۱۶۶] و در رجب ۱۳۰ق در مکه کشته شد. عبدالله بن معاویه که بر فارس و اصفهان و ری غلبه یافته بود و گروههای گوناگونی گرد او بودند، از سپاه ابن هبیره شکست خورد و گریخت.[۱۶۷]
قیام بنی عباس
اگر چه مروان در سرکوب شورشهای دیگر موفق بود، اما جریان نیرومندی آرام آرام شکل گرفت و توانست امویان را به زیر بکشد. این شبکه کانون مبارزه را به خراسان کشاند.[۱۶۸] با ورود ابومسلم به خراسان، دعوت ضد اموی به مرحله نوی رسید. او با استفاده از نزاعهای قبیلهای میان یمانیها و قیسیها دعوت را جلو برد. حاکم مضری خراسان از مروان و ابن هبیره کمک خواست، اما آن دو گرفتار دشواریهای دیگر بودند.[۱۶۹]
ابومسلم در جمادی الاول ۱۳۰ توانست مرو تختگاه خراسان را فتح کند و قحطبه بن شبیب طایی را به شهرهای دیگر گسیل کرد.[۱۷۰] قحطبه در رجب ۱۳۱ق لشکر ابن ضباره فرستاده مروان را در حوالی اصفهان شکست داد.[۱۷۱] با فتح نهاوند در ذیقعده ۱۳۱ق به سوی عراق رو نهاد. پس از آنکه ابن هبیره برای مقابله با سپاه خراسان از کوفه بیرون رفت شهر به راهبری داعی بزرگ عباسی، ابوسلمه خلال، به دست هواداران دعوت افتاد و سپاه خراسان در ۱۰ محرم ۱۳۲ق وارد کوفه شد. اندکی بعد، شماری از اعضای خاندان عباسی وارد کوفه شدند و سرانجام با ابوالعباس سفاح در ربیع الاول ۱۳۲ق به خلافت بیعت شد.
از دیگر سو، شاخهای از سپاه خراسان به فرماندهی ابوعون، پس از شکست عامل مروان در شهر زور، در ناحیه موصل موضع گرفت.[۱۷۲] مروان در این زمان در حران بود. نخست به رأس العین و سپس به موصل رفت و در کنار دجله برای دفاع خندق زد.[۱۷۳] ابوالعباس سفاح برادرش عبدالله بن علی را به یاری ابوعون فرستاد.[۱۷۴] سپاه عباسیان در نخستین نبرد نتوانست مروان را شکست دهد.[۱۷۵] اما در نبرد رودزاب مروان به سختی شکست خورد و به حران عقب نشست.[۱۷۶]
پس از آن، مروان همیشه در حال فرار بود و به سبب تعقیب عبدالله بن علی، از حران به قنسرین و حمص و دمشق گریخت.[۱۷۷] با فتح دمشق به رغم مقاومت مردم؛ در رمضان ۱۳۲ کار خلافت اموی یکسره شد.[۱۷۸] در دمشق عبدالله بن علی فرمان داد تا گور خلفای اموی چون معاویه و یزید را بشکافند و بر بقایای جنازه هشام بن عبدالملک تازیانه زنند.[۱۷۹]
مروان سپس به فلسطین گریخت. عبدالله بن علی اگرچه به او دست نیافت، اما در کنار رود ابوفطرس حدود ۱۰۰ تن از امویان به دستور او کشته شدند.[۱۸۰] عبدالله در ذیقعده۱۳۲ق با دستور سفاح سپاه را به برادرش صالح سپرد.[۱۸۱] مروان در این زمان به مصر گریخت و از نیل گذشت.[۱۸۲] سرانجام در بوبصیر در ذیحجه ۱۳۲ق به قتل رسید و سرش را برای خلیفه عباسی فرستادند.[۱۸۳]
به گفته رسول جعفریان، تاریخپژوه معاصر، عامل عمده زوال خلافت بنیامیه، پیروزی عباسیان در خراسان بود.[۱۸۴]
در اندلس
در سال ۱۳۲ هجری قمری، حکومت بنیامیه از بین رفت و بنیعباس قدرت اول جهان اسلام شد. با این حال شخصی به نام عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک معروف به «عبدالرحمن الداخل» نجات پیدا کرد و بعد از مدتی به سمت اندلس رفته و در آنجا حکومت جدیدی را تاسیس کرد.[۱۸۵] در سال سیصد شخصی ملقب به الناصر لدین الله که از نسل عبدالرحمن الداخل و حاکم اندلس بود، به جهت ضعیف شدن حکومت بغداد، ادعای خلافت اسلامی کرده و خود را امیر المومنین نامید.[۱۸۶] این طایفه قرنها بر اندلس و شمال افریقا حکومت کرد.[۱۸۷]
پانویس
- ↑ برای تحلیلی از این موضوع، نک: خماش، الادارة ..۲۹-۳۰
- ↑ بلاذری، همان، ج۵، ص۲۸،۳۱،۵۴،۲۳۲-۲۳۳؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۲۸،۳۳۶؛یعقوبی، ج۲، ص۲۷۶
- ↑ ولهاوزن، ص۱۰۸
- ↑ برای تفصیل، نک: خماش، الشام...، ۱۵۷
- ↑ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۱۷۲
- ↑ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۲۳۱؛ برای مطالب مربوط به دو بار عزل مروان از حکومت مدینه، نک: طبری، ج۵، ص۲۳۲،۳۰۸؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۲۴۵،۲۶۵،۲۶۹؛ ابن سعد، ج ۵، ص۳۸؛ مسعودی، ج۳،ص ۲۱۵
- ↑ طبری، ج ۵، ص۴۸۳؛ برای موضوع استقرار امویان در شام در ادوار بعدی، نک: خماش، همان، ۱۰۶-۱۰۹
- ↑ طبری، همان، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱،۲۱۲-۲۱۴؛ برای آگاهی از سیاست معاویه در انتخاب مأموران خلافت، نک: خماش، همان، ص۱۰۳
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۵، ص۲۰۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۲۱۴-۲۱۵
- ↑ ولهاوزن، ص۱۰۰-۱۰۱
- ↑ طبری، همان، ج۵، ص۱۷؛ برای تفصیل نک: خماش، الادارة، ص۶۳
- ↑ برای نمونه اصلاحات او، نک: یعقوبی، ج ۲، ص۲۷۹؛ نیز نک: خماش، همان، ص۱۲۱-۱۲۳
- ↑ طبری، همان، ج ۵، ص۲۹۲
- ↑ خلیفه، ج ۱، ص۲۳۶؛ یعقوبی، ج ۲، ص۲۵۷
- ↑ خلیفه، ج ۱، ص۲۳۷
- ↑ مثلاً نک: بلاذری، فتوح، ۱۵۲،۲۳۵؛ یعقوبی، ج ۲، ۲۷۸،۲۷۲؛ طبری، همان، ج ۵، ص۱۶۲-۳۲۱؛ برای فهرستی از فتوحات در این عهد، نک: یعقوبی، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶؛ نیز نک: خماش، الشام، ص۲۰۰؛ فرج، ص۸۸
- ↑ خلیفه، ج ۱، ص۲۵۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۱، ۳۲۲
- ↑ یعقوبی، ج ۲، ص۲۷۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۳
- ↑ مثلاً نک: بلاذری، جمل، ج ۵، ص۲۹۹؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۰
- ↑ همان، ج ۵، ص۴۰۰-۴۷۷
- ↑ همان، ج ۵، ص۴۵۹
- ↑ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۴۷۹
- ↑ . خلیفه، ج ۱، ص۲۸۹-۲۹۲؛ ابن سعد، ۵، ص۳۸؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۲-۴۸۶
- ↑ طبری، همان، ج ۵، ص۴۷۴
- ↑ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۴
- ↑ همان، ج ۵، ص۴۹۶-۴۹۹
- ↑ خلیفه، ج ۱، ص۳۲۰؛طبری۷ همان، ج ۵، ص۴۹۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۱
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۵، ص۳۷۹؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۱؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۰
- ↑ مثلاً نک: بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۷۹-۳۸۳
- ↑ همو، ج ۳، ص۲۸۲
- ↑ طبری، همان، ج ۵، ص۵۴۰
- ↑ همان، ج ۵، ص۵۰۴
- ↑ همان، ج ۵، ص۵۰۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۳-۲۸۴
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۱
- ↑ خماش، الشام، ص۱۶۱
- ↑ بلاذری، همان، ج ۵، ص۲۹۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۲۹،۶۱۰
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۹
- ↑ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۱، ۵۳۵
- ↑ بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۸۵، ۲۸۲
- ↑ بلاذری، همان، ج۶، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج ۲۴، ص۲۹۴
- ↑ ابن سعد، ج ۵، ص۴۰؛ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۳، ۲۷۲، ۲۸۰؛ نیز نک: ولهاوزن، ۱۴۶
- ↑ خلیفه، ج ۱، ص۳۱۸، ۳۲۶؛ ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۴
- ↑ همانجا، نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۷۸
- ↑ همان، ج ۶، ص۲۶۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۶؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۵
- ↑ ابن سعد، ص۴۰۵؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۹۵
- ↑ همان، ج ۶، ص۲۷۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۶۱۰؛ مسعودی، همانجا،
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰، ۲۹۷-۳۰۰؛ طبری، همان، ج ۵، ص۶۱۰-۶۱۱؛ نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۲-۴۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۹
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴
- ↑ خلیفه، همانجا، ابن سعد، ج ۵، ص۴۲، بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۹۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴
- ↑ همان، ج ۵، ص۵۳۷
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۷۹؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۴۰؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۸
- ↑ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۶-۲۹۷
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۷، ص۱۹۴، ۲۰۳، ۲۰۴
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۷، ص۲۰۶
- ↑ بلاذری، جمل، ج۸، ص۱۲۳؛ طبری، تاریخ طبری، ج ۸، ص۴۱۶-۴۱۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۷۷؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۳۴-۳۳۵
- ↑ طبری همان، ج ۶، ص۱۲۷، ۱۵۰ در ۶۹-۷۰
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۵۸؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۴۰
- ↑ همان، ج ۶، ص۱۵۱
- ↑ همان، ج۶، ص۱۵۹-۱۶۰؛ یعقوبی، ج ۲، ۲ ۳۱۷
- ↑ همان، ج ۷، ص۱۱۵۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۷۴
- ↑ همان، ج ۶، ص۱۷۴-۱۷۵
- ↑ بلاذری، همان، ج ۷، ص۱۲۰-۱۲۱، ۱۲۸؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۸۷؛ نیز نک: یعقوبی، ج ۳، ص۳۱۸
- ↑ همانجاها
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ص۱۹۴؛ برای تفصی، نک: فرج، ۴۹-۵۱؛ ولهاوزن، ص۱۷۶-۱۷۷
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲، ۳۱۸
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲
- ↑ عمد، ص۳۶۷، ۴۴۳، ۴۵۴
- ↑ بلاذری، همان، ج ۱۳، ص۳۸۱؛ مسعودی، ج ۳، ص۳۵۵
- ↑ مسعودی، ج ۳، ص۳۳۷، ۳۵۱
- ↑ کشی، ص۷۵؛ شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ در خصوص دستور او برای دشنام به علی، نک: کشی، ص۱۰۱
- ↑ بلاذری، همان، ج ۱۴، ص۳۸۴-۳۸۶
- ↑ خلیفه، ج۱، ص۳۶۵، ۳۷۱
- ↑ طبری، همان، - ۶، ص۲۴۷
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ص۴۲۴-۴۶۹
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۷۱؛ طبری، همان، ج ۶، ص۴۹۶؛ نیز نک: حلیفه، ج۱، ص۳۹۷؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۳۹
- ↑ بلاذری، ج ۸، ص۱۱۳
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ۴۹۸-۴۹۹
- ↑ بلاذری، همان، ج۸، ص۹۹
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ص۵۰۵
- ↑ بلاذری، همان، ج۸، ص۱۱۳ د ۹۸ق
- ↑ طبری، ج۶، ص۵۳۰
- ↑ همان، ج ۶، ص۵۳۱
- ↑ . بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۰۲، ۱۲۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۰؛ نیز نک: ذهبی، ج ۵، ص۱۲۳-۱۲۴
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۷۶
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۸، ص۱۲۵
- ↑ همان، ج ۶، ص۵۵۰-۵۵۱
- ↑ ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶؛ ذهبی، ج۵، ۱۱۴
- ↑ یعقوبی، ج ۲، ص۳۶۶؛ ذهبی، ج ۵، ص۱۲۸؛ نیز نک: مسعودی، ج۴، ص۱۸
- ↑ همو، ج ۴ف ص۱۷؛ ذهبی، ج۵، ص۱۴۷
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۸۴
- ↑ همان، ج ۸، ص۱۳۰؛ دینوری، ص۳۳۱
- ↑ . بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۱۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۵
- ↑ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۹
- ↑ . برای تفصیل نک: ولهاوزن، ص۲۱۷؛ برای آگاهی از برخی سیاستهای مالی او، نک: همشری، ص۵۴۶
- ↑ بلاذری، جمل، ص۱۳۰؛ طبری، تاریخ، ج ۶، ص۵۶۷؛ برای مجموعهای از اخبار او،نک: ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶
- ↑ همو، ج۵، ص۱۴۲
- ↑ نک: ابن جوزی، فهرست آثار، نیز ابن عبدالحکم، شمـ ۲، بخش آثار
- ↑ ولهاوزن، ص۲۵۰
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۲۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۶۵؛ نیز نک: ابن عساکر، ج۴۵، ص۲۶۴
- ↑ نک: یعقوبی، ج ۲، ص۳۷۰؛ ابن عبدالحکم، ص۱۰۲
- ↑ بلاذری، همانجا
- ↑ یعقوبی همانجا
- ↑ بلاذری، همان، ج۸، ص۲۴۴؛ نیز نک: ولهاوزن، ص۲۹۵
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۵؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۷۲؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۷۴
- ↑ برای تفصیل نک: بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۷۹؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، همان، ج۶، ص۵۹۰
- ↑ طبری، همان، ج۶، ص۶۰۴
- ↑ بلاذری، همان، ج ۹، ص۳۱؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۴۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۶۱۵
- ↑ ولهاوزن، ص۲۵۸-۲۵۹
- ↑ . بلاذری، همان، ج ۸، ۳۵۳؛ طبری، همان، ج۶، ۵۷۵
- ↑ همان، ج ۷، ص۲۴۴
- ↑ . مثلاً نک: همان، ج ۸، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ، ج ۷، ص۲۲؛ مسعودی، ج ۴، ص۳۰؛ نیز نک: ابوالفرج، الاغانی، ج ۱۵، ۱۲۴
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۳؛ طبری، همان، ج ۷، ص۲۱
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۳۷۰؛ طبری، همان، ج ۷، ص۲۵؛ مسعودی، ج ۴، ص۴۱
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۱۵، ۳۷۸، ۳۷۹، ۳۹۱؛ طبریف همان، ج ۷، ص۲۰۳؛ برای آگاهی از اوضاع اقتصادی عراق در عهد او، نک: عودات، ص۲۱۸؛ ولهاوزن، ص۲۶۳
- ↑ طبری، همان، ذیل سالهای ۱۰۷ تا ۱۲۴ ق
- ↑ همان، ج ۷، ص۵۴، ۱۱۳
- ↑ طبری، همان، ج ۷، ص۲۶
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۷۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۱۲۸
- ↑ بلاذری، همان، ج ۹، ص۷۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۱۲۸
- ↑ طبری، همان، ج ۷، ص۱۴۲؛ درباره خالد، نک: ولهاوزین، ۲۶۳-۲۶۶
- ↑ طبری، همان، ج ۷، ص۱۴۷ در ۱۲۱-۱۲۲
- ↑ بلاذری، جمل، ج۳، ص۴۲۷؛ ج۸، ص۴۲۲؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۶۰؛ مسعودی، ج۴، ص۴۲؛ ابوالفرج، مقاتل...، ص۱۲۷
- ↑ بلاذری، همان، ج۸، ص۳۶؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۰۰
- ↑ بلاذری، همان، ج ۸، ص۳۷۰؛ ابن عساکر، ج ۷۴، ص۲۳
- ↑ طبری، همان، ج ۷، ص۲۰۹
- ↑ طبری، ج ۷، ص۲۱۱
- ↑ برای اخبار او در زمینه، نک: ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۱
- ↑ مثلاً نک: طبری، همان، ج۷، ص۲۰۹؛ ابوالفرج، همان، ج۷، ص۴۷؛ ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۱
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۲۱۷
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۶۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۱
- ↑ همان، ج۷، ص۲۳۱
- ↑ همان، ج ۷، ص۲۳۲؛ درباره یزید، نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۰
- ↑ همان، ج۹، ص۱۶۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۷
- ↑ بلاذری، جمل، ج ۹، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۲۳۷؛ نیز نک: ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۲
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۱؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۹
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۰
- ↑ بلاذری، مان، ج ۹، ص۱۷۹،۱۷۵،۱۸۲،۱۸۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۳
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۴
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۵،۲۵۲،۲۷۰
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۶۱،۲۹۹
- ↑ همان، ج ۷، ص۲۶۲؛ بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۳
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۲۶۶
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۸۱
- ↑ همان، ج ۷، ص۲۹۸؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۲۲۰
- ↑ همان، ج ۹، ص۱۹۶
- ↑ بلاذری، جمل، ج۸، ص۲۲۷؛ ج۹، ص۱۹۷، ۲۹۸؛ طبری، همانجا
- ↑ نک: بلاذری، همان، ج ۹، ص۱۹۹ف ۲۰۴؛ قس: طبری، تایخ، ج۷، ص۲۹۹
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۶
- ↑ همان، ج۹، ص۲۰۳
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۳۰۰
- ↑ همان، ج۷، ص۳۰۰
- ↑ همان، ج ۷، ص۳۰۱؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج ۹، ص۲۰۰
- ↑ بلاذری، همان، ج۸، ص۲۲۷، ج۹، ۲۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۳۰۲
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۰، ۲۰۱، ۲۱۷
- ↑ همان، ج۹، ص۲۲۴
- ↑ همان، ج۹، ص۲۲۷؛ طبری، همان، ج۷، ص۳۱۲
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۲۳۰
- ↑ همان، ج۸، ص۲۲۹
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۳۰۲
- ↑ همان، ج۷، ص۳۱۶
- ↑ همان، ج۷، ص۳۲۹
- ↑ همان، ج۷، ص۳۲۹
- ↑ همان، ج۷، ص۳۲۹، ۳۴۵
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۳۷۴، ۳۹۳؛ نیز نک: خلیفه، ج۲، ۵۸۳؛ ابوالفرج، الاغانی، ج۲۰، ص۹۹
- ↑ طبری، تاریخ، ج۷، ص۳۹۸
- ↑ طبری، همان، ج ۷، ص۳۷۱-۳۷۴
- ↑ مثلاً نک: اخبار، ص۱۹۷
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۳۶۹
- ↑ اخبار، ص۳۲۱
- ↑ همان، ص۳۲۳
- ↑ طبری، تاریخ، ج۷، ص۴۳۲
- ↑ همانجا
- ↑ بلاذری، جمل، ج۴، ص۱۴۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۴۱۳؛ طبری، همانجا
- ↑ همان، ج۷، ص۴۳۲؛ ابن اعثم، ج۴، ص۳۶۱؛ ازدی، ص۱۲۷
- ↑ بلاذری، همان، ج۴، ص۱۴۳، ج۹، ص۳۱۸؛ طبری، همان، ج۷، ص۴۳۳
- ↑ همان، ج۷، ص۴۳۷
- ↑ بلاذری، همان، ج۴، ۱۴۳؛ طبری، همان، ج۷، ۴۴۰؛ فتوح، ۱۲۶؛ مسعودی، ج۴، ص۸۶
- ↑ ابن سعد، ج۵، ص۳۲۶؛ بلاذری، جمل، ج۴، ص۱۴۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۶
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۳۳۱؛ طبری، همان، ج۷، ص۴۴۳؛ مسعودی، ج۴، ص۸۷
- ↑ طبری، همان، ج۷، ص۴۳۹
- ↑ همان، ج۷، ص۴۴۰
- ↑ بلاذری، همان، ج۹، ص۳۲۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۴۴۲
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۹۴ش، ص۷۷۶.
- ↑ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۵۴- ۱۵۵.
- ↑ تاريخ الإسلام، ج۲۵، ص۲۳۷
- ↑ سعیدیان، عبدالرحمان الداخل و تاسیس سلسله اموی اندلس، مجله مسکویه، ص۹۶.
منابع
- ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، ۱۴۰۷ق
- ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق
- ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه،
- ابن حبیب، محمد، المنمق، بیروت، ۱۴۰۵ق
- ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۵م
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر
- ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاویف قاهره، ۱۹۶۰م
- ابن عبدالحکم، عبدالله، سیرة عمر بن عبدالعزیز، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، ۱۳۵۹ق
- ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق
- ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، دارالکتب المصریه
- همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۹م
- ابن کثیر، تفسیر، بیروت، ۱۴۰۱ق
- ابن منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر، به کوشش ابراهیم صالح و دیگران، دمشق، ۱۴۰۹ق
- ابن هشام، عبدالملک، التیجان، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۷ق
- همو، سیرة النبی، به کوشش محمد محی الدین عبدالحمید، قاهره، المکتبة التجاریة
- ابوعمور دانی، عثمان، السنن الواردة فی الفتن، به کوشش رضاء الله مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۶ق
- ابوالفررج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ۷، ۱۵، دارالکتب المصریه، ج۲۰، بیروت، ۱۳۹۰ق
- همو، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد سقر، قاهره، ۱۳۶۸ق
- ابویعلی موصلی، احمد، مسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق
- احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق
- اخبار الدولة العباسیة به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت۱۹۷۱ق
- ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، ۱۳۸۷ق
- ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، ۱۹۸۲ق
- بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق
- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۳۶ق
- بیضاوی، عمر، تفسیر، به کوشش عبدالقادر حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق
- جعفریان، رسول، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان(۱۱-۱۳۲ق)، قم، دلیل ما، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۴ش.
- حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق
- خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۹۴۹م
- خلال، احمد، السنة، به کوشش عطیه زهرانی، ریاض، ۱۴۱۰ق
- خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۷م
- خماش، نجده، الادارة فی المصر الاموی، دمشق، ۱۴۰۰ق
- همو، الشام فی صدر الاسلام، دمشق، ۱۹۸۷م
- دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۵۹م
- ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنووط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق
- زبیر بن بکار، الاخبار الموفقیات، به کوشش سامی مکی عانی، بغداد، ۱۹۷۲م
- زریاب، عباس، سیره رسول الله، تهران، ۱۳۷۰ش
- سدوسی، مورج، حذف من نسب قریش، بیروت، ۱۳۹۶ق
- شیخ طوسی، محمد، مصباح المتهجد، بیروت، ۱۴۱۱ق
- شیخ مفید، محمد، الارشاد، قم، ۱۴۱۳ق
- طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق
- طبری، تاریخ
- طبری، تفسیر
- عباس، احسان، العلاقات التجاریة بین مکة و الشام حتی بدایات الفتح الاسلامی، الابحاث، ۱۹۹۰م، س۳۸
- عبدالله بن احمد، مسائل احمد، به کوشش فضل الرحمان دین محمد، دهلی، ۱۹۸۸م
- عطوان، حسین، الشوری فی العصر الاموی، بیروت، ۱۴۱۰ق
- علامه حلی، حسن، کشف الیقین، به کوشش حسین درگاهی، تهران، ۱۴۱۱ق
- علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد/بیروت، ۱۹۶۸م
- عمد، احسان صدقی، الحجاج بن یوسف الثقفی، بیروت، ۱۹۷۳م
- عودات، احمد عبدالله، الحیاة الاقتصادیة فی العراق فی عهد الخلیفه هشام بن عبدالملک، المؤرخ العربی، ۱۴۰۹ق، س ۱۳، شمـ ۳۴
- فرج، دسام عبدالعزیز، العلاقات بین الامبراطوریة البیزنطیة و الدولة الامویة، اسکندریه، ۱۹۸۱م
- قرآن کریم
- قلقشندی، احمد، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، کویت، ۱۹۸۵م
- کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش
- کلبی، هشام، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق
- مبرد، محمد، الکامل، به کوشش زکی مبارک، قاهره، ۱۳۵۵ق
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق
- محقق کرکی، علی، تعیین المخالفین لامیرالمؤمنین، رسائل، به کوشش محمد حسون، قم، ۱۴۰۹ق
- محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران (پیوستها)، تهران، ۱۳۷۹ش
- مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۶م
- معمر بن راشد، الجامع، همراه المصنف عبدالرزاق صنعانی، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق
- مقریزی، احمد، النزاع و التخاصم فیما بین امیة و بنی هاشم، به کوشش محمود عرنوس، قاهره، ۱۹۳۷م
- مونس حسین، تاریخ قریش، جده، ۱۴۰۸ق
- نعیم بن حماد، الفتن، به کوشش سمیر امین زهیری، قاهره، ۱۴۱۲ق
- ولهاوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ترجمه یوسف عش، دمشق، ۱۳۷۶ق
- همشری، مصطفی، النظام الاقتصادی فی الاسلام، ریاض، ۱۴۰۵ق
- یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۹۶۹م