حدیث عنوان بصری
حدیث عنوان بصری | |
---|---|
اطلاعات روایت | |
موضوع | بندگی خدا و توصیههایی برای بندگی |
صادره از | امام صادق(ع) |
راوی اصلی | عنوان بصری |
راویان | احمد فراهانی، شهید اول، شیخ بهائی |
اعتبار سند | اختلافی |
منابع شیعه | مشکاة الانوار |
منابع سنی | ندارد |
احادیث مشهور | |
حدیث سلسلةالذهب • حدیث ثقلین • حدیث کساء • مقبوله عمر بن حنظلة • حدیث قرب نوافل • حدیث معراج • حدیث ولایت • حدیث وصایت • حدیث جنود عقل و جهل • حدیث شجره |
حدیث عُِنوان بَصْری روایتی منسوب به امام صادق(ع) است که فردی بهنام عنوان بصری، از شاگردان مالک بن انس، آن را در مدینه نقل کرده است. موضوع این حدیث، پرسش و پاسخ درباره حقیقت عبادت و توصیههایی برای آن است. قدمت نقل این روایت به کتاب مشکاة الانوار (قرن ششم قمری) میرسد. درباره راوی اول و دوم این حدیث اطلاعاتی وجود ندارد و گروهی از عالمان شیعه آن را بیاعتبار دانستهاند. سید علی قاضی طباطبایی به شاگردانش خواندن و عمل به این حدیث را توصیه میکرده است. چند شرح و ترجمه نیز از این روایت انتشار یافته است.
جایگاه
حدیث عنوان بصری از گفتارهای مشهور درباره سیر و سلوک و عرفان است، با عنوان «برنامهای برای خودسازی» توصیف شده،[۱] و چند شرح برای آن نوشته شده است.[۲]
موضوع
حدیث عنوان بصری از یک پرسش و یک درخواست توصیه و پاسخ آنها از سوی امام صادق(ع) تشکیل یافته است؛ سؤال درباره حقیقت بندگی خدا است که در ادامه امام ششم، نُه توصیه برای مسیر بندگی خداوند به او فرمود: سه مورد در ریاضت، سه مورد برای بردباری و سه مورد درباره علم.[۳]
بر اساس آنچه علامه مجلسی در بحارالانوار نقل کرده، فردی بهنام عُنوان یا عِنوان بصری، ساکن مدینه، در جلسات نقل حدیث مالک بن انس (۹۳ـ۱۷۹ق) از فقیهان اهلسنت شرکت میکرد. وقتی امام جعفر صادق(ع) به این شهر رفت، «عنوان» علاقهمند شد که از او نیز چیزهایی یاد بگیرد، اما پس از چند بار درخواست، حضرت صادق(ع) به او فرمود که تحتنظر حکومت است، همچنین به جهت عبادت و گفتن ذکر، فرصت پذیرش او را ندارد و بهتر است دوباره به مالک بن انس مراجعه کند. عنوان غمگین شد و در مسجدالنبی دو رکعت نماز خواند و از خدا خواست که دل امام صادق(ع) را به او متمایل کند. در مراجعه بعدی و کمی انتظار، حضرت صادق(ع) او را پذیرفت.[۴]
راویان
قدیمیترین منبع موجود این حدیث، کتاب مشکاة الانوار، نوشته علی بن حسن طبرسی (درگذشته اواخر قرن ششم) است که از راویان پیش از خود نام نبرده است.[۵] پس از او شهید ثانی (۹۱۱ـ۹۵۵ یا ۹۶۵ق) در کتاب منیة المرید به این حدیث اشاره کرده و چند جمله از آن را آورده است.[۶] شیخ بهائی (۹۵۳-۱۰۳۱ق) در کتاب کشکول[۷] و علامه مجلسی (۱۰۳۷-۱۱۱۰ق) در بحار الانوار متن کامل این حدیث را ذکر کردهاند.[۸]
مجلسی روایت عنوان بصری را به نقل از شیخ بهایی، و او از شهید اول (۷۳۴-۷۸۶ق) و او از فردی بهنام شیخ احمد فراهانی و وی نیز از پیرمردی ۹۴ ساله بازگو نموده که وی را عنوان بصری معرفی کرده است.[۹] نام احمد فراهانی و عنوان بصری در کتابهای رجالی و روایی نیامده و این روایت تنها گزارش موجود از آن دو است. در حدیث، کنیه بصری، ابوعبدالله آمده است.[۱۰]
دیدگاه عالمان
سید محمدحسین حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد، نقل کرده که سید علی قاضی طباطبایی به شاگردانش توصیه کرده بود حدیث عنوان بصری را بنویسند و در جیب خود بگذارند و هفتهاى يكىدوبار آن را مطالعه کنند.[۱۱] و هیچ شاگردی را بدون التزام به عمل به این حدیث قبول نمیکرد.[۱۲]
بهگفته سید محمدجواد شبیری زنجانی، از مدرسان حوزه علمیه قم، متن روایت عنوان بصری از نظر الفاظ با سخنان امامان شیعه تفاوت دارد و تناسبی با روایات اهلبیت(ع) ندارد، و به همین دلیل باید این روایت را کنار گذاشت. او گفته است که این حدیث را در هیچیک از کتب اهلسنت مشاهده نکرده است.[۱۳]
شرح و ترجمه
بیش از ۱۵ شرح و ترجمه به زبان فارسی بر این حدیث نوشته شده است.[۱۴] برخی از آنها عبارتند از:
- علمآموزی و معرفتاندوزی (شرح حدیث عنوان بصری) اثر رضا رمضانی گیلانی، تهران، انتشارات سروش، مهر ۱۳۹۱ش.[۱۵]
- حدیث عنوان بصری: دستورالعمل امام صادق علیهالسلام به رهروان صادق اثر سید محمدحسین حسینی تهرانی، نشر نهاوندی، ۱۳۹۳ش.[۱۶]
- عنوان بصری، مجموعه چهارجلدی، مشتمل بر سخنرانی های سید محمدمحسن حسینی طهرانی در شرح و تفسیر حدیث عنوان بصری، انتشارات مکتب وحی.[۱۷]
- عروج تا ملکوت: شرح روایت عنوان بصری، اثر عفیف نابلسی، ترجمه رضا عرب بافرانی و علی سالمی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۴ش.[۱۸]
- «حديث عنوان بصری، ارزیابی سندی، تحلیل انتقادی نسخهها و شرح متن» اثر کاووس روحی برندوق، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، اردیبهشت ۱۴۰۱ش.
متن و ترجمه
متن | ترجمه |
أقُولُ: وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیخِنَا الْبَهَآئِی قَدَّسَ الله رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ: قَالَ الشَّیخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکی: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیخِ أحْمَدَ الْفَرَاهَانِی رَحِمَهُ الله، عَنْ عُـِنْوَانِ الْبَصْرِی؛ وَ کانَ شَیخًا کبِیـرًا قَدْ أتَی عَلَیهِ أرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً. قَالَ: کنْتُ أخْتَلِفُ إلَی مَالِک بْنِ أنَسٍ سِنِیـنَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَیهِالسَّلاَمُ الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إلَیهِ، وَ أحْبَبْتُ أنْ أخُذَ عَنْهُ کمَا أخَذْتُ عَنْ مَالِک | میگویم: من به خطّ شیخمان، عاملی رحمتالله علیه، کلامی را بدین عبارت یافتم: شیخ شمسالدّین محمّد مکی گوید: بهخط شیخ احمد فراهانی رحمة الله علیه نقل نمودم از عنوان بصری که پیرمردی کهنسال بود و ۹۴ سال از عمرش گذشته بود. عنوان گفت: سالها بود نزد مالک بن انس رفتوآمد میکردم. هنگامی که امام جعفر صادق(ع) به مدینه وارد شد، نزد او رفتوآمد کردم و دوست داشتم همانگونه که از مالک مطالبی برگرفته بودم، از او نیز بیاموزم. |
فَقَالَ لِی یوْمًا: إنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِک لِی أوْرَادٌ فِی کلِّ سَاعَةٍ مِنْ ءَانَآءِ اللَیلِ وَ النَّهَارِ، فَلاَ تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی! وَ خُذْ عَنْ مَالِک وَ اخْتَلِفْ إلَیـهِ کمَا کنـْتُ تَخْـتـَلِفُ إلَیهِ | امام صادق روزی به من فرمود: من مردی هستم که دستگاه حکومت در پی من است و علاوه بر آن برای هر ساعت از شبانهروز اوراد و اذکاری دارم که باید بهجا آورم؛ پس مرا از ورد و ذکرم باز مدار و همانگونه که تاکنون نزد مالک آمدوشد میکردی، از این پس نیز نزد او رفتوآمد کن و علوم را از او بگیر. |
فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِک، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی: لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الاِخْتِلاَفِ إلَیهِ وَ الأخْذِ عَنْهُ. فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَی الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیتُ فِیهَا رَکعَتَینِ وَ قُلْتُ: أسْألُک یا الله یا الله! أنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ، وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أهْتَدِی بِهِ إلَی صِرَاطِک الْمُسْتَقِیمِ! وَ رَجَعْتُ إلَی دَارِی مُغْتَمًّا وَ لَمْ أخْتَلِفْ إلَی مَالِک بْنِ أنَسٍ لِمَا اُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ. فــَمَا خَرَجْــتُ مـِـنْ دَارِی إلاَّ إلَــی الصَّلَـوةِ الْمَکتُـوبَةِ. | از این سخن امام غمگین شدم و و از نزد او بیرون آمدم، در حالی که با خود میگفتم اگر در من خیری مییافت، مرا از رفتوآمد نزد خود و کسب علوم از محضر خویش نهی نمیکرد و محروم نمیساخت. آنگاه وارد مسجد رسولالله(ص) شدم و بر وی سلام کردم. فردای آن روز دوباره به مرقد پیامبر بازگشتم و دو رکعت نماز خواندم و عرض کردم: ای خدا! ای خدا! از تو میخواهم تا قلب جعفر را نسبت به من مهربان و متمایل گردانی، و از علمش به آن مقداری روزیام کنی تا با آن به سوی راه مستقیمت راه یابم. سپس با اندوه و غصه به خانهام بازگشتم و بهخاطر محبتی که از جعفر وارد قلبم شده بود، دیگر نزد مالک بن انس نرفتم و از خانه خارج نمیشدم مگر برای نماز واجب جماعت. |
حَتَّی عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا، وَ کانَ بَعْدَ مَا صَلَّیتُ الْعَـصْرَ، فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأذَنْتُ عَلَیهِ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ: مَا حَاجَتُک؟ فَقُلْتُ: السَّلاَمُ عَلَی الشَّرِیفِ، فَقَالَ: هُوَ قَآئِمٌ فِی مُصَلاَّهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ، فَمَا لَبِثْتُ إلاَّ یسِیـرًا إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ادْخُلْ عَلَی بَرَکةِ الله | تا آنکه صبرم تمام و سینهام تنگ شد، بعد نماز عصر کفش به پا کردم و لباس پوشیدم و قصد جعفر نمودم. هنگامی که به در خانه او رسیدم، اذن ورود خواستم. خادمش بیرون آمد و گفت: چه میخواهی؟ گفتم: عرض سلامی به خدمت «شریف». گفت: او در محل نمازش به نماز ایستاده است. در آستانه خانه نشستم. دیری نپایید که خادمی بیرون آمد و گفت: برکت الهی همراهت باد! وارد شو!. |
فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ. فَرَدَّ السَّلاَمَ وَ قَالَ: اجْلِسْ! غَفَرَ الله لَک! فَجَلَسْتُ، فَأطْرَقَ مَلِیا، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ، وَ قَالَ: أبُو مَنْ؟ قُلْتُ: أبُو عَبْدِالله! قَالَ: ثَبَّتَ الله کنْیتَک وَ وَفَّقَک یا أبَا عَبْدِالله! مَا مَسْألَتُک؟ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: لَوْ لَمْ یکنْ لِی مِنْ زِیارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَکانَ کثِیـرًا. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْألَتُک؟ | داخل شدم و بر جعفر سلام کردم. جواب سلام داد و گفت: بنشین! خداوند تو را بیامرزاد! نشستم. امامْ اندکی به حالت تفکر سر به زیر انداخت و سپس سر خود را بالا آورد و گفت: کیستی؟ عرض کردم: ابوعبدالله. فرمود: ای اباعبدالله! خداوند کُنیهات را ثابت و تو را موفق بدارد. خواستهات چیست؟ با خودم گفتم: اگر از دیدار وی و عرض سلام جز همین دعایی که در حق من کرد، چیزی نصیبم نشود، باز هم بهره بسیاری است. سپس جعفر سر خویش را بالا آورد و گفت: چه میخواهی؟ |
فَقُلْتُ: سَألْتُ اللَه أنْ یعْطِفَ قَلْبَک عَلَیّ، وَ یرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِک وَ أرْجُو أنَّ اللهَ تَعَالَی أجَابَنِی فِی الشَّریفِ مَا سَألْتُهُ. فَقَالَ: یا أبَا عَبْدِالله! لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَه تَبَارَک وَ تَعَالَی أنْ یهْدِیهُ. فَإنْ أرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أوَّلاً فِی نَـفْسِک حَقِیـقَةَ الْعُبُودِیـَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِـاسْتـِعْمَالِهِ، وَ اسْـتَـفْـهِمِ الله یُفْهِمْک! | گفتم: از خداوند درخواست کردم قلبت را به من مهربان کند و از علمت به من روزی فرماید، و امیدوارم خداوند متعال آنچه را در مورد «شریف» خواستهام، اجابت کرده باشد. پس گفت: ای اباعبدالله! علم تنها با آموختن به دست نمیآید. علم نوری است که در قلب هر کسی قرار میگیرد که خداوند قصد هدایتش را داشته باشد. اگر بهدنبال علم هستی، ابتدا حقیقت بندگی را در خودت ایجاد کن و علم را با به کار بردن آن طلب نما، و از خداوند توانایی فهمیدن را بخواه تا او حقایق را به تو بفهماند. |
قُلْتُ: یا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یا أبَا عَبْدِالله! قُلْتُ: یا أبَا عَبْدِالله! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیةِ؟ قَالَ: ثَلاَثَةُ أشْیآءَ: أنْ لاَ یرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ الله مِلْکا، لأنَّ الْعَبِیدَ لاَ یکونُ لَهُمْ مِلْک، یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ الله، یضَعُونَهُ حَیثُ أمَرَهُمُ الله بِهِ؛ وَ لاَ یدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیـرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ. | گفتم: ای شریف![یادداشت ۱] فرمود: بگو ای اباعبدالله! گفتم: ای اباعبدالله! حقیقت عبودیت کدام است؟ گفت: سه چیز است. [اول] اینکه بنده برای خود درباره آنچه خدا به وی سپرده، مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که برای بندگان مالکیتی وجود ندارد، بلکه همه اموال را مال خدا میپندارند و آن را در جایی قرار میدهند که خداوند امر کرده است. [دوم] اینکه بنده برای خود تدبیری نیندیشد؛ [سوم] اینکه تمام مشغولیت بنده معطوف به انجام کاری است که خداوند بلندمرتبه به او امر یا از آن نهی کرده است. |
فَإذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ الله تَعَالَی مِلْکا هَانَ عَلَیهِ الإنْفَاقُ فِیمَا أمَرَهُ الله تَعَالَی أنْ ینْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیـرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أمَرَهُ الله تَعَالَی وَ نَهَاهُ، لاَ یـتَـفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَـاةِ مَعَ النَّاسِ. | پس آنگاه که بنده در آنچه که خدا به او واگذار کرده، احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده، برای او آسان خواهد بود. همچنین اگر بنده تدبیر خود را بر مدبّر خود واگذار کند، سختیهای دنیا بر او آسان میشود و چون بنده اهتمامش در امر و نهی خداوند باشد، دیگر مجالی برای خودنمایی و فخرفروشی به مردم نخواهد داشت. |
فَإذَا أکرَمَ الله الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ، وَ لاَ یطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یطْـلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یدَعُ أیامَهُ بَاطِلاً. فَهَذَا أوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی. قَالَ الله تَبَارَک وَ تَعَالَی: «تِلْك الدَّارُ الأخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ الِلْمُـتَّـقِيـنَ»(قصص/آیه۸۳). | پس اگر خداوند به بندهای این سه چیز را عطا کند، امر دنیا و ابلیس و مردم برای او آسان میشود و برای زیادهاندوزی و فخرفروشی خواهان دنیا نخواهد بود و آنچه را در دست مردم است، برای عزت و برتری طلب نمیکند و روزهای عمر خود را به باطل نمیگذراند. این اولین درجه تقوا است؛ همچنانکه خداوند تبارک و تعالی میفرماید: آن سرای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواستار برتری و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است. |
قُلْتُ: یا أبَا عَبْدِالله! أوْصِنِی! قَالَ: أوْصِیک بِتِسْعَةِ أشْیآءَ، فَإنَّهَا وَصِیتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إلَی الله تَعَالَی، وَ الله أسْألُ أنْ یوَفِّقَک لاِسْتِعْمَالِهِ. ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی رِیاضَةِ النَّفْسِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا، وَ إیاک وَ التَّهَاوُنَ بِهَا! قَالَ عُـِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ. | گفتم: یا اباعبدالله! به من توصیهای بگو. امام فرمود: تو را به ۹ چیز سفارش میکنم که این موارد توصیه من به مریدان طی طریق بندگی حضرت حق است و از خداوند میخواهم تو را در بهکار بستن آنها موفق دارد. سه مورد از آنها در ریاضت نفس است، سه مورد در حلم است و سه مورد در علم و دانش؛ پس آنها را حفظ کن و از اینکه درباره آنها سستی نمایی بر حذر باش. عنوان گفت: قلبم را برای این توصیهها خالی کردم. |
فَقَالَ: أمَّا اللَوَاتِی فِی الرِّیاضَه: فَإیاک أنْ تَأکلَ مَا لاَ تَشْتَهِیهِ، فَإنَّهُ یورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ؛ وَ لاَ تَأکلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أکلْتَ فَکُلْ حَلاَلاً وَ سَمِّ اللَه وَ اذْکرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ ءَالِهِ: مَا مَلأ ءَادَمیٌّ وِعَآءًا شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ؛ فَإنْ کانَ وَ لاَ بُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَـْسِهِ. | جعفر گفت: اما آنهایی که در مورد ریاضت است؛ [نخست] بر حذر باش از اینکه چیزی را بخوری که به آن میل نداری؛ چرا که حماقت بهدنبال دارد؛ [دوم] جز هنگام گرسنگی نخور. [سوم] هنگامی که میخوری، از حلال بخور و نام خدا را ببر و حدیث رسول خدا را به یاد آر که فرمود: «انسان ظرفی بدتر از شکم خود را پر نکرده است. پس اگر نیاز به خوردن پیدا کردی، یکسوم شکم خود را برای غذا، یکسوم برای نوشیدنی و یکسوم را برای تنفس نگاهدار.» |
وَ أمَّا اللَوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَک: إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا، فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً! وَ مَنْ شَتَمَک فَقُلْ لَهُ: إنْ کنْتَ صَادِقًا فِیمَا تَقُولُ فَأسْألُ الله أنْ یغْفِرَ لِی؛ وَ أنْ کنْتَ کاذِبًا فِیمَا تَقُولُ فَالله أسْألُ أنْ یغْفِرَ لَک، وَ مَنْ وَعَدَک بِالْخَنَی فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الرَّعَآءِ. | مواردی که در زمینه بردباری است: [نخست] اگر کسی به تو گفت: اگر یکی بگویی، ده تا خواهی شنید؛ بگو: اگر ده تا بگویی یکی هم نخواهی شنید. [دوم] به کسی که تو را ناسزا گفت، بگو: اگر حرفت درست باشد، از خدا میخواهم مرا ببخشد و اگر حرفت نادرست باشد، از خدا میخواهم تو را ببخشاید. [سوم] اگر کسی تو را به دشنام دادن تهدید کرد او را به خیرخواهی و مراعات وعده بده. |
وَ أمَّا اللَوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْألِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ، وَ إیاک أنْ تَسْألَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً؛ وَ إیّاک أنْ تَعْمَلَ بِرَأیک شَیئًا، وَ خُذْ بِالاِحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إلَیهِ سَبِیلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَک مِنَ الأسَدِ، وَ لاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَک لِلنَّاسِ جِسْرًا. قُمْ عَنِّی یا أبَا عَبْدِالله! فَقَدْ نَصَحْتُ لَک؛ وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی؛ فَإنِّی امْرُؤٌ ضَنِیـنٌ بِنَفْسِی وَ السَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی. | و اما مواردی که درباره علم است: [نخست آنکه] آنچه را نمیدانی از آگاهان بپرس و مبادا برای خواری و عیبجویی و آزمودن بپرسی. [دوم] بر حذر باش از اینکه به رأی خودت عمل کنی، و احتیاط کن در همه موقعیتهایی که امکان احتیاط دارد. [سوم،] و از فتوا دادن بگریز، همانطور که از شیر فرار میکنی و گردن خود را پُلی برای مردم قرار نده. [اینک] ای اباعبدالله! از پیش من برو! برایت خیرخواهی کردم و برنامه ورد و ذکرم را خراب نکن؛ چون من درباره خودم، دقیق و حساسم. و سلام بر آنکه از هدایت پیروی کند.[یادداشت ۲] |
پانویس
- ↑ «حدیث عنوان بصری: دستور العمل امام صادق علیه السلام برای خودسازی»، سایت حوزه؛ «حجت الاسلام والمسلمين عالي- حديث عنوان بصری»، سایت برنامه سمت خدا.
- ↑ احسانی، نبوی و توانا، دانشنامه علوم قرآن و حدیث، ۱۳۹۶ش، ص۱۳-۴۸.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۶.
- ↑ طبرسی، مشکاة الانوار، ۱۳۸۵ق، ص۳۲۵-۳۲۷.
- ↑ شهید ثانی، منیةالمرید، ۱۴۰۹ق، ص۱۴۸تا۱۵۰.
- ↑ شیخ بهایی، کشکول، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۲-۵
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۶.
- ↑ حسینی تهرانی، روح مجرد، ۱۳۷۳ش، ص۱۷۶.
- ↑ حسینی تهرانی، روح مجرد، ۱۳۷۳ش، ص۱۷۶.
- ↑ «تنبیهات اخبار من بلغ»، سایت تقریرات درس خارج.
- ↑ احسانی، نبوی و توانا، دانشنامه علوم قرآن و حدیث، ۱۳۹۶ش. ص۱۳ تا ۴۸.
- ↑ «علمآموزی و معرفت اندوزی (شرح حدیث عنوان بصری)»، سایت گیسوم.
- ↑ «حدیث عنوان بصری»، سایت پاتوق کتاب فردا.
- ↑ «عنوان بصری»، مکتب وحی.
- ↑ «عروج تا ملکوت: شرح روایت عنوان بصری»، سایت گیسوم.
یادداشت
منابع
- احسانی، کیوان، سید مجید نبوی و اکرم توانا، «کتابشناسی توصیفی شروح حدیث عنوان بصری»، دانشنامه علوم قرآن و حدیث، شماره ۸، پاییز و زمستان ۱۳۹۶ش. ص۱۳-۴۸.
- «تنبیهات اخبار من بلغ»، درس اصول سید محمدجواد شبیری زنجانی، سایت تقریرات درس خارج، بازدید: ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ش.
- حدیث عنوان بصری»، سایت پاتوق کتاب فردا، بازدید: ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ش.
- حسینی طهرانی، سید محمدحسین، روح مجرد (یادنامه سید هاشم حداد)، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- شیخ بهایی، بهاءالدین محمد عاملی، الکشکول(۲ جلد)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
- شهید ثانی، زینالدین بن نورالدین عاملی جبعی، منیة المرید، قم، نشر اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار، نجف، چاپ حیدریه، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
- «عروج تا ملکوت: شرح روایت عنوان بصری»، سایت گیسوم، بازدید:۱۲مرداد ۱۴۰۱ش.
- «علم آموزی و معرفت اندوزی (شرح حدیث عنوان بصری)»، سایت گیسوم، بازدید: ۱۵مرداد ۱۴۰۱ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، نشر وفاء، چاپ دوم، ١٤٠٣ق.
- نابلسی، عفیف، عروج تا ملکوت: شرح روایت عنوان بصری، ترجمه رضا عرب بافرانی و علی سالمی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۴ش.