تفسیر به رأی

مقاله قابل قبول
پیوند کم
رده ناقص
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ناقص
نارسا
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از تفسیر به رای)

تفسیر به رأی روشی نکوهیده در فهم و تبیین قرآن کریم، از موضوعاتی است که دانشمندان از زوایای گوناگون در علوم مختلف اسلامی به آن توجه کرده‌اند؛ در علوم قرآنی و تفسیرپژوهی، مفسران از دیرباز پدیده تفسیر به رأی را از آفت‌های دانش تفسیر و فهم صحیح قرآن شمرده‌اند.

در منابع حدیثی و تفسیری فریقین، روایات فراوانی در نکوهش تفسیر به رأی آمده و بر این مبنا، این شیوه تفسیری که در واقع تحمیل بر قرآن و تطبیق قرآن بر رأی مفسر است نه تفسیر در نظر بیشتر مفسران، ناپسند و غیر معتبر شمرده شده است.

معرفی

در علوم قرآنی

تفسیر به رأی به مثابه روشی نکوهیده در فهم و تبیین قرآن کریم از موضوعاتی است که دانشمندان از زوایای گوناگون در علوم مختلف اسلامی به آن توجه کرده‌اند؛ در علوم قرآنی و تفسیرپژوهی مفسران از دیرباز پدیده تفسیر به رأی را از آفت‌های دانش تفسیر و فهم صحیح قرآن شمرده‌اند. مسائل مختلفی از علوم قرآنی نیز با مسئله تفسیر به رأی پیوند دارند؛ از جمله تفسیر و تأویل قرآن، روش‌ها و شرایط و آداب تفسیر، محکم و متشابه و ظهر و بطن قرآن. در مبحث تفسیر و تأویل، تفسیر به رأی از آن جهت مطرح است که اصولاً حدّ و مرز معقول و مقبول تفسیر و تأویل و تفاوت این دو چیست و عمل به رأی در کدام یک متصوّر است.

در تفسیر

در بحث ملاک اعتبار روش‌ها و گرایش‌های مختلف تفسیری نیز، بحث از تفسیر به رأی مناسب بلکه ضروری است.

در مسئله شرایط و آداب مفسّر نیز باید به ضرورت احتراز از تفسیر به رأی اشاره شود. در بحث مربوط به مصادر و منابع تفسیر نیز، آنجا که قول صحابی از مصادر معرفی می‌شود، جای این گفت‌وگو هست که آیا صحابیان به تفسیر به رأی مبتلا نشده‌اند و آیا مذمّت تفسیر به رأی که در روایات نبوی آمده، شامل حال آنان نشده است؟ این بحث با مسئله کلامی مربوط به عدالت صحابه نیز ارتباط نزدیکی دارد؛ همچنین تفسیر به رأی در باب فهم و تفسیر متشابهات و بطون آیات، اهمیت ویژه‌ای دارد.

در اصول فقه

این مسئله در دانش اصول فقه با بحث اجتهاد و مصادر فقهی و تشریعی مرتبط است و اصولیان به مناسبت بحث از میزان اعتبار اجتهاد و رأی و قیاس و استحسان در مسیر استنباط احکام شرعی، از تفسیر به رأی نیز بحث می‌کنند. مبحث اصولی حجیت ظواهر قرآن نیز با تفسیر به رأی مرتبط است و معمولا اخباریان مخالفان حجیت ظواهر قرآن شمرده می‌شوند و مستند آنان نیز بعضاً همین روایات نهی از تفسیر به رأی بوده است.[۱]

در مباحث جدید کلامی

در مباحث جدید کلامی نیز آنجا که بر اساس مبانی فلسفی در فهم متون و قواعد آن (هرمنوتیک) و مکانیسم معرفت دینی به مثابه یکی از معرفت‌های بشری، از نقش اساسی پیش دانش‌ها و انتظارات در فهم متن کتاب الهی و شناخت معارف دین سخن گفته می‌شود، مسئله تفسیر به رأی و مذموم بودن آن اهمیت می‌یابد.

نکته مهم در بررسی تفسیر به رأی این است که برخلاف آنچه از مفاد روایات اسلامی به دست می‌آید، در مصطلح بسیاری از عالمان اسلامی این موضوع دچار تحلیل‌ها و تبیین هایی بیگانه از مفاد روایی آن شده است که تقسیم تفسیر به رأی به دو قسم ممدوح و مذموم از این قبیل است.

پیشینه

سیر کلی در تاریخ تفسیر به رأی را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول می‌توان گزارش کرد:

در عصر نزول

تفسیر به رأی همزاد فهم و تفسیر است و فهم و تفسیر قرآن از آغاز نزول آن مطرح بوده است، بنابراین آغاز طبیعی آن را می‌توان همان عصر نزول دانست. به لحاظ تاریخی مسئله تفسیر به رأی را در عصر نزول محدودتر از دوران‌های بعدی مشاهده می‌کنیم که عوامل آن عبارتند از: حضور شخص پیامبر صلی الله علیه وآله که محور و میزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامی بودند و ارتباط نزدیک مردم با ایشان با توجه به محدودیت جامعه آن روز، وجود قراینِ مربوط به نزول آیات، وحدت مذهبی و عدم شکل گیری فرقه‌ها و تعصبات فرقه‌ای و مذهبی گوناگون، محدودیت نیازها و پرسش‌های عمومی و اکتفای بیشتر مردم به فهم کلی آیات قرآن.

شواهد تفسیر به رأی در عصر نزول

شواهدی چند بروز تفسیر به رأی را در برخی از ابعاد آن در عصر نزول، ثابت می‌کنند:

  • روایات نهی از تفسیر به رأی، عمدتاً از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده‌اند که این امر نشانه نگرانی آن حضرت از ابتلای برخی به تفسیر به رأی است.
  • شواهدی تاریخی از وجود تفاسیر نادرست توسط برخی از معاصران پیامبر حکایت دارند، چنان که نگرش بی‌اساس عایشه در فهم آیه وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَىٰ رَ‌بِّهِمْ رَ‌اجِعُونَ[مؤمنون–۶۰] که آن را به معنای اراده ارتکاب گناهان گرفته بود، [۲] می‌تواند نمونه‌ای از تفسیر به رأی باشد، گرچه با تبیین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، اشتباه او آشکار شد.
  • از آنجا که در عصر نزول، مدار تفسیر را بیانات و احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تشکیل می‌داد، نمونه‌ای از تفسیر به رأی را می‌توان، روایاتِ دروغین یا نادرستی دانست که در عصر ایشان مطرح شده بود، چنان که به فرموده حضرت علی علیه‌السلام، در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایاتی دروغین منتشر شد تا آنکه ایشان در خطبه‌ای فرمودند:‌ای مردم! دروغگویان در حدیث من فراوان شده‌اند، پس آن کس که به عمد بر من دروغ بندد جایگاهش را در آتش فراهم کند،[۳] بنابراین اجمالا می‌توان نشانه‌ها و زمینه‌های بروز تفسیر به رأی را در همان عصر نزول جست‌وجو کرد.

پس از عصر نزول

پس از عصر نزول، فقدان هریک از موانع چهارگانه تفسیر به رأی (حضور پیامبر صلی الله علیه وآله، وجود قراین، وحدت مذهبی و محدودیت نیازها)، موجب شیوع تدریجی این پدیده شد. برخی محققان پیدایش آن را به همین عصر و به طور خاص اواخر عهد صحابه و اوایل عهد تابعان رسانده‌اند،[۴] چنان که برخی نیز نهی از تفسیر به رأی را در روایات اهل بیت ناظر به رأی و قیاس در مذاهب اهل تسنن دانسته‌اند.[۵]

می‌توان گفت پس از عصر نزول از یک سو با رحلت پیامبر اکرم و بی‌مهری جامعه اسلامی به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله که به کتاب الهی و اسرار آن آگاهی داشتند، مرجعی محوری و مورد اتفاق برای حل شبهات و پرسش‌های قرآنی مطرح نبود و طبعاً راه تفسیر به رأی باز شد. از سوی دیگر، فاصله زمانی مردم از عصر نزول و ناآشنایی با قراین و فضای نزول آیات، امکان تفسیر انحرافی و ناپسند را فراهم می‌ساخت. از سوی سوم، اختلافات مذهبی و تعصّبات فرقه‌ای که پس از پیامبر پدید آمد، زمینه بیشتری برای تفسیر به رأی ایجاد کرد که در پی آن، اصحاب هر فرقه در پی توجیه آرا و عقاید خود با آیات قرآن و سازگار کردن آن دو با یکدیگر برآمدند و نهایتاً، مواجهه جامعه اسلامی با افکار و ایده‌های گوناگون، اوضاع تازه و احساس نیازهای نوظهور و ناتوانی از حل آن‌ها راه تفسیر به رأی را هموار ساخت.

عامل اخیر، در طول تاریخ اندیشه اسلامی، باعث بروز جنبه‌های مختلفی از تفسیر به رأی شده است که در عصر اخیر، انحرافی‌ترین و در عین حال فریبنده‌ترین شیوه در تفسیر و فهم قرآن پیشنهاد و توصیه شده است؛ برخی نظریه پردازان با تأثر از مبانی فلسفی و کلامی جدید در باب زبان دین و قواعد فهم متون (هرمنوتیک) و یأس کامل از نیل به تفسیر صحیح از راه‌های مقدس دینی و در عین حال، وجود پرسش‌های فراوان عصری، پیشنهاد می‌کنند که مفسّران، علوم و اندیشه‌های بیرون دینی را پیشاپیش اتخاذ کنند و از زاویه بینش‌ها و انتظارات و طرز تلقی‌های حاصل شده، دین و قرآن را بفهمند. صاحبان این رویکرد، همه فهم‌ها و تفاسیر محصول این روش را معتبر می‌شمارند و صرفاً فهم غیر روشمند و سطحی قرآن را تفسیر به رأی و نکوهیده می‌دانند.[۶]

بر اثر عوامل فوق، تفسیر به رأی در حوزه‌های فکری خاصی رخ نمود که هر یک به گونه‌ای قرآن را دستاویز گرایش‌های فکری خود کرد. در رأس این جریانات می‌توان از پیدایش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنیه یاد کرد. وجه مشترک این جریانات، تأویل ناپسند و بی‌اساس آیات متشابه است.[۷]

پیشینه آثار

درباره این موضوع جز چند تألیف و پژوهش کم حجم، اثری نگارش نیافته و بیشترین مباحث آن در منابع تفسیری، آثار علوم قرآنی، کتب روش‌های تفسیری و برخی دانشنامه‌ها آمده‌اند.[۸]

آثار اهل سنت

در میان آثار اهل سنت با توجه به اصطلاح عام آن‌ها از تفسیر به رأی که شامل تفسیر اجتهادی نیز می‌شود آثار چندی عمدتاً در گزارش و نقد تفسیر به رأی نوشته شده‌اند، مانند:

  • التفسیر بالرأی قواعده و ضوابطه واعلامه اثر زغلول؛
  • اثر المعنی النحوی فی تفسیر القرآن الکریم بالرأی از بشیرة جمیل؛
  • و چند پژوهش دانشگاهی در سطح کارشناسی ارشد با عنوان‌های التفسیر بالرأی ما له و ما علیه اثر احمد عمر عبداللّه از دانشگاه اسلامی مدینه (سال ۱۴۰۱ ق.)؛[۹]
  • التفسیر بالرأی فی القرن الثانی الهجری تألیف عبدالرحمن بن صالح الشبل از دانشگاه قاهره (سال ۱۹۸۵ م.).[۱۰]

آثار شیعی

در میان آثار شیعی نیز می‌توان از این آثار یاد کرد:

و چندین مقاله در این باره از جمله:

  • التفسیر بالرأی، تاریخه، حدوده المشروعة و رأی الشیخ الطوسی فیه به قلم سید جعفر شهیدی؛[۱۲]
  • پژوهشی در روایات نکوهشگر تفسیر به رأی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی (قدس سره) به قلم محمدتقی دیاری؛
  • نقد و بررسی استدلال اهل سنت به آیات قرآن در اثبات اجتهاد به رأی تألیف محمد ابراهیم جناتی؛
  • معنی تفسیر به رأی قرآن از دیدگاه مقدس اردبیلی (قدس سره) اثر سید محمد علی ایازی؛
  • نگاهی به مسأله تفسیر به رأی از بهاءالدین خرمشاهی؛
  • تفسیر به رأی از منظر روایات نوشته محمد اسعدی.

مسئله تفسیر به رأی در متون دینی

در منابع حدیثی و تفسیری فریقین، روایات فراوانی در نکوهش تفسیر به رأی آمده و بر این مبنا، این شیوه تفسیری ـ که در واقع تحمیل بر قرآن و تطبیق قرآن بر رأی مفسر است نه تفسیر ـ در نظر بیشتر مفسران، ناپسند و غیر معتبر شمرده شده است.

مجموع روایات از طریق شیعه، به حدود ۱۵ و از طریق عامه به ۵ می‌رسد که سه روایت به ابن عباس و یکی به جندب بن عبداللّه و روایت پنجم هم به ابوهریره یا سعد ختم می‌شود. روایات شیعی نیز گرچه فراوان‌اند، برخی از آن‌ها، مرسل و ضعیف است و چه بسا بتوان ادعا کرد که به جز سخنان امیرمؤمنان علیه‌السلام که در نهج البلاغه آمده و اعتبار و حجیت آن‌ها از راه‌های گوناگون از جمله اتقان و قوت مضمون و دیگر قراین و شواهد تاریخی و نیز اعتماد به گردآورنده آن ثابت است ـ تنها روایت معتبر از نظر سندی، حدیثی قدسی است که صدوق به سند خود از امام رضا علیه‌السلام نقل کرده و همگی راویان آن توثیق شده‌اند،[۱۳] با این حال برخی محدثان و محققان درباره روایات یاد شده، ادعای تواتر کرده‌اند.[۱۴] ظاهراً این تواتر مستندی ندارد و روایات از حد استفاضه فراتر نمی‌روند، مگر اینکه به سبب یکنواختی مضمون آن‌ها، ادعای تواتر معنوی بلکه تواتر اجمالی شود.[۱۵]

گفتنی است که با توجه به همگونی مضامین این روایات و نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام می‌توان ضعف سندی برخی روایات را از طریق صحت مضمون دیگر روایات، جبران کرد، بنابراین، اطمینان و وثوق نوعی به صدور این روایات فی الجمله از معصومان علیهم السلام حاصل است.

روایات شیعی

روایات موجود در منابع شیعی درباره مذمت تفسیر به رأی از این قرارند:

  • شیخ صدوق به سند خود از امام رضا علیه‌السلام به نقل از پدرانشان از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می‌کند که خداوند می‌فرماید: آن که کلام مرا به رأی خود تفسیر کند به من ایمان نیاورده است....[۱۶] سند این روایت صحیح است و همه راویانش توثیق شده‌اند.
  • به نقل صدوق از رسول خدا صلی الله علیه وآله هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند به خداوند دروغ بسته است.[۱۷]
  • نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می‌کند که از سه چیز از جمله تأویل ناروای قرآن بر امت خود اظهار نگرانی می‌کند.[۱۸]
  • بر پایه روایتی دیگر، بیشترین نگرانی آن حضرت معنا کردن نابجای قرآن است.[۱۹]
  • امام علی علیه‌السلام در پاسخ شخصی که مدّعی وجود تناقض در قرآن بود او را از تفسیر قرآن به رأی خود برحذر داشت، چرا که بسا آیه‌ای در ظاهر به کلام بشری شباهت داشته باشد؛ ولی معنا و مقصود آن با کلام بشر شباهت نداشته باشد.[۲۰]
  • بر پایه نقلی، امام صادق علیه‌السلام فرمودند: اهل بصره در نامه‌ای به امام حسین علیه‌السلام معنای «‌صمد‌» را خواستند و امام در پاسخ با استناد به حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله آنان را از جدال بدون علم و آگاهی درباره قرآن برحذر داشتند.[۲۱]
  • به نقل کلینی قتادة بن دعامه به محضر امام باقر علیه‌السلام وارد شد. امام علیه‌السلام فرمود:‌ای قتاده!... به من گزارش شده که تو قرآن را تفسیر می‌کنی. گفت: آری. حضرت در ضمن سخنان خود فرمود: وای بر تو! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کرده‌ای که خود و دیگران را هلاک کرده‌ای....[۲۲]
  • از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند حتی اگر به نتیجه درستی نیز برسد مأجور نیست.[۲۳]
  • امام صادق علیه‌السلام در سخنی دیگر، تفسیر به رأی آیات کتاب خدا را کفر می‌شمرد.[۲۴]
  • از امام رضا علیه‌السلام نیز نقل شده که آن حضرت علی بن محمدبن الجهم را از تأویل کتاب خدا با رأی خود برحذر داشت، چرا که تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند.[۲۵]

روایات اهل تسنن

در منابع اهل سنت نیز روایاتی به طرق مختلف از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده‌اند:

  • کسی که به رأی خود یا به آنچه علم و آگاهی ندارد در قرآن سخن گوید در آتش منزل گزیند.[۲۶]
  • یا جایگاه خود را در آتش قرار دهد.[۲۷]
  • هر فرد با وضو که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، وضویش را اعاده کند.[۲۸]
  • کسی که در کتاب خداوند به رأی خود سخنی بگوید و به نتیجه درستی هم برسد، خطاکار است.[۲۹]

بر پایه این روایات می‌توان برخی از آیات قرآنی را نیز در شمار نصوص نکوهش کننده تفسیر به رأی دانست مانند :

  • آیه ۱۶۹ بقره و آیه ۳۶ اسراء که انسان را از پیروی آنچه بدان علم ندارد نهی کرده است؛
  • آیه ۷ صفّ که کسانی را که بر خدا افترا می‌بندند ظالم‌ترین افراد معرفی کرده است؛
  • آیه ۶۸ انعام که رسول و مردم را به رویگردانی از یاوه گویان درباره آیات خدا امر می‌کند: واِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یخوضونَ فی ءَایـتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّی یخوضوا فی حَدیث غَیرِه[انعام–۶۸]. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام آمده است که مراد از «‌یخوضونَ فی ءَایـتِنا‌» کلام درباره خدا و جدال در قرآن است و شامل افسانه سازان و داستان سرایان هم می‌شود.[۳۰]

وجوه تفسیر به رأی در دیدگاه عالمان اسلامی

آرای عالمان اسلامی را در تقسیمی کلی می‌توان در دو دسته گزارش کرد که از دو جبهه رویاروی در شرح احادیث تفسیر به رأی حکایت دارند:

  • آرایی که تفسیر به رأی را در برابر تفسیر روایی شمرده‌اند؛ سیوطی از ماوردی نقل می‌کند که برخی از اهل تورع بر پایه ظاهر احادیث تفسیر به رأی، هرگونه اجتهاد در فهم معانی قرآن را، هرچند با شواهدی همراه باشد و با نصّ صریحی معارض نباشد، ممنوع شمرده‌اند.[۳۱] شیخ طوسی نیز هرچند خود به تفسیر اجتهادی در صورت فقدان روایت، قائل است، اما ظاهر اولیه روایات مزبور را همان می‌داند که تفسیر قرآن جز بر اساس نقل صحیحی از پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام روا نیست که بر اساس همین معنای ظاهری، گروهی از تابعان و فقیهان مدینه مانند سعید بن مسیب، عبید سلمانی، نافع، محمد بن قاسم و سالم بن عبداللّه از سخن گفتن درباره قرآن بر اساس رأی و نظر خود کراهت داشتند.[۳۲] این رأی مورد توجه اخباریان شیعه نیز قرار گرفت و بر اساس آن استنباط احکام از ظواهر غیر صریح قرآنی را جز به مدد روایات روا ندانسته[۳۳] یا اساساً تفسیر هر آیه‌ای را جز با روایت ممنوع شمرده‌اند.[۳۴]
بنابراین نظریه، تفسیر به رأی مطلق تفسیر اجتهادی را در برمی‌گیرد و در برابر تفسیر به مأثور (تفسیر نقلی) قرار دارد.
  • دومین دسته از آرای عالمان اسلامی که در نقد رأی نخست شکل گرفته، حاکی از تبیین هایی از معنای تفسیر به رأی‌اند که می‌توانند اطلاق نکوهیدگی و حرمت تفسیر غیر روایی را به چالش کشند.

در اینجا گزارشی از این آراء بیان می‌شود:

  1. طبری (م. ۳۱۰ق) با توجه به اخبار وارده، تأویل آن دسته از آیات قرآنی را که بدون اسناد به بیان رسول خدا صلی الله علیه وآله یا راهنمایی آن حضرت نمی‌توان شناخت، ناروا شمرده، آن را مصداق تفسیر به رأی تلقی کرده است. سخن چنین کسی توأم با یقین و علم قطعی نیست، بلکه بر گمان و حدس مبتنی است و از این رو بر اساس کلام الهی (اعراف/۳۳) حرام شمرده شده است.[۳۵]
  2. ابن انباری (م. ۳۲۸ق) بر این باور بوده است که مراد از روایت ابن عباس[۳۶] کسی است که درباره قرآن چیزی بگوید که می‌داند حق غیر از آن است و نیز مراد از «‌رأی‌» را در روایت جندب[۳۷] آرای شخصی دانسته است، بنابراین، کسی که درباره آیات قرآن نظری مطابق میل خود بدهد، بدون آنکه آن را از ائمه پیشین گرفته باشد، حتی اگر به نتیجه درستی برسد، به خطا رفته است.[۳۸]
  3. راغب اصفهانی (م. ۵۰۲ق) بر این باور است که تفسیر کسی که علوم ده گانه (لغت، اشتقاق، نحو، قرائات، اخبار، سنن، اصول فقه، فقه، کلام و موهبت) را بشناسد، از جرگه تفسیر به رأی خارج می‌شود.[۳۹]
  4. به گفته ابن عطیه (م. ۵۴۶ق) کسی که بدون توجه به نظر دانشمندان و به کارگیری قواعد علمی نظیر نحو و لغت و اصول، قرآن را تفسیر کند، آن را به رأی خود تفسیر کرده است.[۴۰]
  5. قرطبی (م. ۶۷۱ق) پس از برشمردن آرای گوناگون و ارزیابی آن‌ها، تفسیر به رأی را در دو مصداق منحصر دانسته است:
    • شخص، قرآن را بر طبق میل و عقیده خود تفسیر کند.
    • مفسر بدون آگاهی از احادیث مربوط به غرایب قرآن و دیگر دانش‌های مورد نیاز به تفسیر قرآن بپردازد.[۴۱]
  6. سیوطی (م. ۹۱۱ق) از ابن النقیب بلخی (م. ۶۹۸ق) ۵ قول را درباره تفسیر به رأی یادآور می‌شود:
    • تفسیر بدون آگاهی از دانش هایی که تفسیر با آن‌ها رواست؛
    • تفسیر آیات متشابه که جز خداوند کسی تفسیر آن‌ها را نمی‌داند؛
    • تفسیری که برای اثبات مذاهب فاسده به کار رود؛
    • تفسیر مراد الهی به نحو قطع و بدون دلیل؛
    • تفسیر با استحسان و هوای نفس.[۴۲]
  7. ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ق) در مقام بیان مفهوم تفسیر به رأی و روا بودن تفسیر غیر مأثور در پاسخ به شبهه‌ای که از روایات ناهی از تفسیر به رأی ناشی می‌شود، یکی از ۵ وجه را احتمال می‌دهد:
    • مراد از «‌رأی »، هر گونه سخنی باشد که بدون توجه به ادله و قواعد زبان عربی و مقاصد شریعت گفته شده باشد.
    • مفسر بدون تدبر شایسته در قرآن و بدون احاطه علمی به همه جوانب آیه، بر اساس رأی خود به تفسیر بپردازد.
    • بر اساس گرایش‌های فرقه‌ای و مذهبی، قرآن را مطابق رأی و عقیده خود تأویل کند.
    • قرآن را به گونه‌ای تفسیر کند که مقتضای الفاظ قرآنی و در حد مدلول استعمالی است، به گمان این که مراد واقعی و جدّی همان است.
    • مراد توجه دادن مفسر به این مطلب مهم است که در تدبر و تأویل قرآن کریم اهل احتیاط و دقت و تقوا باشد و هرگز شتابزده اقدام نکند.[۴۳]
    • از دانشمندان شیعه، شیخ مفید (م. ۴۱۳ق) تفسیر و تأویل کتاب الهی (قرآن) را بر اساس عقاید شخصیت‌ها و هواهای نفسانی و نیز بدون علم، ناروا شمرده و دیگران را از پیامدهای سوء آن برحذر داشته است.[۴۴]
    • فیض کاشانی (م. ۱۰۹۱ق) در تبیین روایات یاد شده، دو معنا را یادآور شده[۴۵] که احتمالا بیان وی برگرفته از سخن غزالی باشد.
    • برخی از صاحب نظران معاصر، ضمن تصویر اعمال رأی در قرآن به سه شکل (اخذ به ظهور عرفی و اجتهاد نوعی که برای عموم قابل برداشت است، اخذ به برداشت شخصی مفسر به نحو احتمال، اخذ به برداشت شخصی به نحو قطع) گفته‌اند که مسلماً اخبار شامل قسم نخست نمی‌شود، زیرا لازم آن، تعطیل کتاب الهی است. قسم دوم نیز مشمول تفسیر به رأی ممنوع نیست، زیرا اثری بر چنین رأی و نظری مترتب نیست، زیرا صرف احتمال و برداشت ذهنی است، پس قدر متیقن از مفاد روایت، قسم سوم است که قول به غیر علم به شمار می‌رود.[۴۶]
    • برخی دیگر، در معنای تفسیر به رأی ممنوع، سه احتمال را متصور دانسته‌اند:
      • مراد، تفسیر بر اساس رأی و ذوق شخصی (ظهور شخصی) مفسر باشد در مقابل ظهور عرفی؛
      • مراد از نهی از تفسیر به رأی در لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رویارویی با پدیده‌ای است که در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله به صورت محدود در قلمرو تفسیر قرآن پدیدار شد و سپس در جامعه اسلامی گسترش یافت، چنان که برخی از مسلمانان صدر اسلام با اثر پذیری از عقاید و اندیشه‌های پیروان آیین‌های پیشین نظیر یهودیت، مسیحیت و آیین بودا، تلاش کرده‌اند تا آرای باطل خود را بر کلام الهی تحمیل کنند؛
      • معنایی است که با مفهوم «‌رأی‌» در مکتب خلفا و اصحاب رأی در فقه اسلامی هماهنگ است. از اواسط قرن دوم هجری، مکتب فقهی بزرگی با نام مکتب رأی و اجتهاد شکل گرفت که ابوحنیفه (درگذشت ۱۵۰ق) رهبری آن را بر عهده داشت. فتاوای فقهی ابوحنیفه و پیروان او، اصولا مبتنی بر اجتهاد و رأی شخصی و قیاس و استحسان بوده است تا آنجا که وی تنها شمار اندکی از احادیث را صحیح شمرده است.[۴۷] از همین رو ائمه اطهارعلیهم السلام، این تفکر را انحراف از مسیر فهم قرآن و سنت دانسته، به شدت نکوهش کرده و مردود شمرده‌اند. شاید بتوان گفت مذمت از تفسیر به رأی در روایات معصومان علیهم السلام، به همین مکتب نظر دارد.[۴۸]
    • از برخی سخنان امام خمینی نیز چنین برمی‌آید که ایشان افزون بر پذیرش مفهوم متعارف تفسیر به رأی در میان مفسران و قرآن پژوهان پیشین و معاصر، محتمل بلکه مظنون می‌دانند که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و با تعبد و انقیاد باید از خازنان وحی و مهابط فرشتگان الهی اخذ کرد، چنان که اکثر روایات شریف در این باب در برابر فقهای عامه وارد شده‌اند.[۴۹]
    • علامه طباطبایی افزون بر اقوال یاد شده از سوی سیوطی[۵۰] در تفسیر به رأی، آرای دیگری را نیز نقل کرده و شمار آن‌ها را به ۱۰ قول رسانده است. گرچه به گفته وی، برخی از آن‌ها را می‌توان به برخی دیگر ارجاع داد، با دقت در کلمات ایشان، می‌توان نتیجه گرفت که وی هر روشی را برای فهم و تفسیر قرآن، بدون استمداد از خود قرآن کریم، مصداق تفسیر به رأی و مذموم دانسته‌اند. او نهی در روایات را، نهی از مطلق رأی و اجتهاد نمی‌داند، بلکه به قرینه اضافه «‌رأی‌» به ضمیر (برأیه)، مراد از آن را نهی از رأی شخصی مفسر، مستقل از توجه به قراین و شواهد قرآنی تلقی کرده است؛ بدین معنا که مفسر، اسباب عادی در فهم کلام عربی را در تفسیر قرآن، معیار قرار دهد. در کلام عادی مردم، هر بخشی به طور جداگانه و بریده از بخش های دیگر قابل پذیرش است، چنان که در شهادت و اقرار و جز آنها پذیرفته می‌شود؛ اما بیان قرآنی، مجموعه‌ای پیوسته است که بخشی از آن مفسر بخشی دیگر است، از این رو بدون مراجعه به همه آیات هماهنگ با مضمون یک آیه و تدبر در آن‌ها نمی‌توان یک آیه را با به کارگیری قواعد عرف زبان عربی درک کرد، بنابراین تفسیر به رأیی که از آن نهی شده ناظر به طریق کشف است نه مکشوف.[۵۱] یعنی تفسیر به رأی حتی اگر به نتیجه درستی نیز برسد باز ممنوع و منهی است، زیرا بر روشی نادرستی مبتنی است.

در واقع، بیان علامه درباره معنای تفسیر به رأی، بر مبنای تفسیری ایشان متکی است که در جای خود آن را تبیین کرده است. ایشان اشاره دارد که به جز تفاصیل اموری مانند احکام و قصص و معاد، که شناخت آن جز با رجوع به بیان نبوی ممکن نیست، فهم درست مفاد کلام الهی تنها از رهگذر تدبّر در قرآن و شواهد موجود در آن و ملاحظه‌شان و مقام متکلّم آن میسّر است و تکیه بر قواعد عرفی در فهم تعابیر و کلمات، یا تکیه بر فرضیات علمی و فلسفی در فهم وتفسیر قرآن صحیح نیست، چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام نیز برای فهم آیات از همان شواهد قرآنی بهره می‌گرفتند؛ نه از ادله و حجت‌های نظری و عقلی و فرضیات علمی.[۵۲]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۱۴۱۷ق، ص۲۸۱-۲۸۲.
  2. سیوطی، الإتقان، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۵۲۳.
  3. کلینی،‌ الکافی، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۶۲؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰.
  4. طوسی، الذکری الألفیه، ۱۳۹۱ق، ج۲، ص۷۱۵.
  5. حکیم، علوم القرآن، ۱۴۱۷ق، ص۲۳۵؛ خمینی، آداب الصلاه، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۰.
  6. سروش، صراط‌های مستقیم، ۱۳۸۷ش، ص۲ - ۳.
  7. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۴۱ - ۴۲.
  8. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۷۵ - ۷۸؛ حکیم، علوم القرآن، ۱۴۱۷ق، ص۲۳۲ - ۳۴۲؛ علوم القرآن عند المفسرین، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۲۴۹ - ۳۰۳.
  9. ر.ک: رسالة القرآن، ۱۴۱۲ق، ش ۸، ص۲۰۴؛ کتابنامه بزرگ قرآن، ج۵، ص۱۹۲۰
  10. ر.ک: رسالة القرآن، ۱۴۱۲ق، ش ۸، ص۲۰۴؛ کتابنامه بزرگ قرآن، ج۵، ص۱۹۲۰
  11. ر.ک: چکیده پایان نامه‌های علوم قرآنی، ج۱، ص۱۱۹
  12. طوسی، الذکری الالفیه، ۱۳۹۱ق، ج۲، ص۷۰۱ - ۷۲۰.
  13. صدوق، التوحید، جامعه مدرسین، ص۶۸.
  14. ر.ک: حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۲ق، ج۲۷، ص۴۵؛ خوئی، البیان، ۱۴۰۱ق، ص۲۶۹؛ عمید زنجانی، مبانی و روش‌های تفسیر قرآن، ۱۳۷۳ش، ص۲۴۹.
  15. ر.ک: حکیم، علوم القرآن، ۱۴۱۷ق، ص۲۳۳.
  16. صدوق، التوحید، جامعه مدرسین، ص۶۸.
  17. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۲ق، ج۲۷، ص۱۹۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۳۶، ص۲۲۷.
  18. صدوق، الخصال، ۱۴۱۶ق، ص۱۶۴.
  19. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۹۲، ص۱۱۲.
  20. صدوق، التوحید، جامعه مدرسین، ص۲۶۴ - ۲۶۵.
  21. صدوق، التوحید، جامعه مدرسین، ص۹۰ - ۹۱.
  22. کلینی،‌ الکافی، ۱۳۷۵ش، ج۸، ص۳۱۱.
  23. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۷
  24. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۲ق، ج۲۷، ص۶۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۸۹، ص۱۱۱.
  25. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۲ق، ج۲۷، ص۱۸۷؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۱۷۱؛ برای نمونه‌های بعدی نک: تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۷ - ۱۸؛ شهید ثانی، منیة المرید، ۱۴۰۹ق، ص۳۶۹؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۲ق، ج۲۷، ص۲۰۲ - ۲۰۳؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  26. جامع البیان، ج۱، ص۵۴
  27. مسند احمد، ج۱، ص۲۳۳، ۲۶۹، ۳۲۳، ۳۲۷
  28. کنزالعمال، ج۲، ص۶۲۱
  29. همان، ص۱۶؛ برای نمونه‌های دیگر نک: سنن الترمذی، ج۴، ص۲۶۸ - ۲۶۹
  30. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۲۶۰.
  31. سیوطی، الاتقان، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۷۵.
  32. التبیان، ج۱، ص۴
  33. الفواید المدنیه، ص۱۰۴
  34. البرهان، ج۱، ص۷ - ۸
  35. ر.ک: جامع البیان، ج۱، ص۵۸ - ۶۰؛ التأویل، ص۹۴
  36. سنن ترمذی، ج۴، ص۲۶۸
  37. سنن ترمذی، ج۴، ص۲۶۸
  38. تفسیر قرطبی، ج۱، ص۳۲
  39. مقدمه جامع التفاسیر، ص۹۶
  40. المحرر الوجیز، ج۱، ص۴۱ - ۴۲
  41. ر.ک: تفسیر قرطبی، ج۱، ص۳۱ - ۳۴
  42. سیوطی، الاتقان، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۸۲.
  43. ر.ک: التحریر و التنویر، ج۱، ص۳۰ - ۳۷؛ علوم القرآن عند المفسرین، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۲۷۹ - ۲۸۰.
  44. ر.ک: تفسیر القرآن المجید، ص۲۱ - ۲۲
  45. ر.ک: الصافی، ج۱، ص۳۳ - ۳۴
  46. ر.ک: مواهب الرحمن، ج۵، ص۵۵ - ۶۰
  47. ر.ک: اضواء علی السنة المحمدیه، ص۵۰، ۲۶۵، ۳۷۰
  48. حکیم، علوم القرآن، ۱۴۱۷ق، ص۲۳۳ - ۲۳۶.
  49. خمینی، آداب الصلاه، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۰.
  50. ر.ک: سیوطی، الاتقان، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۸۲.
  51. نک: طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۸۴ ـ ۸۵.
  52. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۱۲ - ۱۴.

منابع

  • ابن خالد البرقی (م. ۲۷۴ق)، المحاسن، به کوشش حسینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۲۶ش؛
  • ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ق)، تفسیر التحریر والتنویر، تونس، الدار التونسیة، ۱۹۹۷م؛
  • ابن عطیة الاندلسی (م. ۵۴۶ق)، المحرر الوجیز، به کوشش المجلس العلمی بفاس، ۱۴۱۱ق؛
  • ابن منظور (م. ۷۱۱ق)، لسان العرب، قم، الادب الحوزه، ۱۴۰۵ق؛
  • احمدبن حنبل (م. ۲۴۱ق)، مسند احمد، بیروت، دارصادر؛
  • خمینی، سید روح‌الله، آداب الصلوه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸ش.
  • همو، تفسیر سوره حمد، تهران، نشر آثار الامام، ۱۳۷۵ش؛
  • البحرانی (م. ۱۱۰۷ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، البعثة، ۱۴۱۵ق؛
  • الترمذی (م. ۲۷۹ق)، سنن الترمذی، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۲ق؛
  • جعفر نکونام، چکیده پایان نامه‌های علوم قرآنی، رایزن، ۱۳۷۸ش؛
  • جواد علی کسار، فهم القرآن (دراسة علی ضوء المدرسة السلوکیه)، تهران، العروج، ۱۴۲۴ق؛
  • حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۱۲ق.
  • خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، أنوارالهدی، ۱۴۰۱ق.
  • طوسی، محمد بن حسن، الذکری الالفیة مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۹۱ق.
  • الراغب (م. ۴۲۵ق)، مفردات، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ق؛
  • همو، مقدمة جامع التفاسیر، به کوشش احمد حسن، کویت، دارالدعوة، ۱۴۰۵ق؛
  • رسالة القرآن (فصلیة تعنی بالشئون القرآنیه)، قم، دارالقرآن الکریم، ۱۴۱۲ق.
  • الزمخشری (م. ۵۳۸ق)، الکشاف، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛
  • سید عبدالاعلی السبزواری، مواهب الرحمن، دفتر آیة الله سبزواری، ۱۴۱۴ق؛
  • سید عبدالحسین شرف الدین (م. ۱۳۷۷ق)، النص والاجتهاد، به کوشش ابومجتبی، سیدالشهداء، ۱۴۰۴ق؛ صبحی صالح، نهج البلاغه، تهران، دارالاسوة، ۱۴۱۵ق؛
  • سید محمد علی ایازی، تفسیر القرآن المجید (المستخرج من تراث الشیخ المفید)، قم، بوستان کتاب، ۱۴۲۴ق؛
  • سیوطی، عبدالرحمان بن ابوبکر، الاتقان، به کوشش سعید، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ق.
  • شهید ثانی، زی‍ن‌ال‍دی‍ن‌ب‍ن‌ ع‍ل‍ی‌، منیة المرید، به کوشش المختاری، بی‌جا، الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ق.
  • صادق لاریجانی، معرفت دینی، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۰ش؛
  • صدوق، محمد بن علی، التوحید، به کوشش حسینی تهرانی، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا.
  • صدوق، محمد بن علی، الخصال، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق.
  • همو، ثواب الاعمال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش؛
  • صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیه‌السلام)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۴ق.
  • همو، کمال الدین، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق؛
  • الصفار (م. ۲۹۰ق)، بصائرالدرجات، به کوشش کوچه باغی، تهران، اعلمی، ۱۴۰۴ق؛
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
  • الطبرسی (م. ۵۴۸ق)، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق؛
  • الطبری (م. ۳۱۰ ق)، جامع البیان، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق؛
  • الطوسی (م. ۴۶۰ق)، التبیان، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • سروش، عبدالکریم، صراط‌های مستقیم، تهران، طلوع آزادی، ۱۳۸۷ش.
  • سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۳ش.
  • العسکری (م. ۱۳۸۶ش)، معالم المدرستین، بیروت، النعمان، ۱۴۱۰ق؛
  • علوم القرآن عند المفسرین، مرکز الثقافة والمعارف القرآنیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
  • عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روشهای تفسیر قرآن، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۳ش.
  • العیاشی (م. ۳۲۰ق)، تفسیر العیاشی، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛
  • فیض القدیر، المناوی (م. ۱۰۳۱ق)، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق؛
  • الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ق)، تفسیر الصافی، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق؛
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ش.
  • کتاب نقد (فصلنامه)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛
  • کتابنامه بزرگ قرآن کریم، محمد حسن بکائی، قبله، ۱۳۷۶ش؛
  • المتقی الهندی (م. ۹۷۵ق)، کنزالعمال، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۳ق؛
  • مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • محمد امین استرآبادی (م. ۱۱۱۹ق)، الفوائد المدنیه، به کوشش رحمتی، النشر الاسلامی، ۱۴۲۴ق؛
  • حکیم، محمد باقر، علوم القرآن، تهران، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۷ق.
  • آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، قم، آل البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۱۷ق.
  • محمود ابوریة (م. ۱۳۸۵ق)، اضواء علی السنة المحمدیه، دارالکتاب الاسلامی؛
  • معرفت (ماهنامه)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛

پیوند به بیرون