مَروان بن حَکَم بن اَبی العاص بن اُمیِّه (۲-۶۵ق)، چهارمین خلیفه اموی و سرسلسله شاخه مروانیان بود. مروان در کودکی به همراه پدرش حکم بن ابیالعاص، به دستور پیامبراکرم(ص) به طائف تبعید شد و توسط خلیفه سوم، عثمان بن عفان، به مدینه بازگشت و در دستگاه خلافت مشغول به کار شد.
اطلاعات شخصی | |
---|---|
نام | مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیه |
لقب | خیط باطل |
پدر | حکم بن ابیالعاص |
فرزندان | عبدالملک |
حکومت | |
سمت | چهارمین خلیفه اموی و سرسلسله شاخه مروانیان |
سلسله | اموی |
آغاز حکومت | سال ۶۴ قمری |
پایان حکومت | سال ۶۵ قمری |
پیش از | عبدالملک بن مروان |
پس از | معاویة بن یزید |
مروان در جنگ جمل و صفین به بهانه خونخواهی از عثمان، در مقابل امام علی(ع) جنگید. در خلافت معاویه(۴۱ـ۶۰ق) او به حکومت مدینه منصوب شد. مروان از دفن پیکر امام حسن(ع) کنار جدش، پیامبر(ص) ممانعت کرد. او همچنین مجادلهای با امام حسین(ع) به جهت بیعت نکردن با یزید داشت.
مروان با کنارهگیری معاویه بن یزید از حکومت، به خلافت رسید و پس از حدود ده ماه، در سال ۶۵ قمری توسط همسرش مسموم شد و در ۶۴ سالگی درگذشت. پس از او پسرش عبدالملک(حکومت:۶۵ ـ ۸۶ق) به خلافت رسید.
زندگی
حاکمان | |
---|---|
عنوان | دورهٔ سلطنت |
معاویه بن ابی سفیان | ۴۱-۶۰ |
یزید بن معاویه | ۶۰-۶۴ |
معاویة بن یزید | ۶۴-۶۴ |
مروان بن حکم | ۶۴-۶۵ |
عبدالملک بن مروان | ۶۵-۸۶ |
ولید بن عبدالملک | ۸۶-۹۶ |
سلیمان بن عبدالملک | ۹۶-۹۹ |
عمر بن عبدالعزیز | ۹۹-۱۰۱ |
یزید بن عبدالملک | ۱۰۱-۱۰۵ |
هشام بن عبدالملک | ۱۰۵-۱۲۵ |
ولید بن یزید | ۱۲۵-۱۲۶ |
یزید بن ولید | ۱۲۶-۱۲۶ |
ابراهیم بن الولید | ۱۲۶-۱۲۷ |
مروان بن محمد | ۱۲۷-۱۳۲ |
وزرا و امرای سرشناس | |
مغیرة بن شعبه ثقفی • زیاد بن ابیه • عمرو عاص • مسلم بن عقبه مری • عبیدالله بن زیاد • حجاج بن یوسف ثقفی | |
رویدادهای مهم | |
صلح امام حسن • واقعه عاشورا • واقعه حره • آتش زدن کعبه • قیام مختار | |
مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیه بن عبدشمس بن عبدمناف در سال دوم هجرت به دنیا آمد. کنیه مروان، ابوعبدالملک بود [۱] و به این علت که قدی بلند ولی بدنی ناموزون( درازی قامت ، آشفتگی خلقت) داشت، به خَیْط باطل نیز معروف بود. نقش انگشترش «العزة لله» بود.[۲] وی اولین نفر از فرزندان حکم بن ابی العاص بود که به خلافت رسید و بنیمروان به وی منسوباند.[۳]
مروان پس از وفات یزید، با ام خالد بنت هاشم بن عتبه بن ربیعه (همسر یزید و مادر خالد بن یزید) ازدواج کرده بود تا ام خالد بچهای برایش بزاید.[۴] روزی در جمع، خطاب به خالد بن یزید ناسزایی به مادرش داد؛ این مطلب موجب نارضایتی خالد شد و به مادرش شکایت برد و ام خالد در جواب وی را به سکوت فراخواند و وعده داد که دیگر از مروان سخنان نامطلوب نمیشنود. در پی این ماجرا ام خالد، مروان را در ۶۵ق مسموم کرد و کشت.[۵] بنابر برخی گزارشهای تاریخی ام خالد، وی را هنگام خواب، با بالشی خفه کرد[۶] و بنابر نقلی دیگر نیز ابتلا به بیماری طاعون موجب مرگ مروان گردید.[۷]
اتفاقات و اقدامات
از تبعید به طائف تا شورش مردم علیه عثمان
پدرِ مروان، حکم بن ابی العاص بن امیه به جهت افشای اسرار پیامبر(ص) نزد بزرگان قریش توسط پیامبر از مدینه اخراج، و لعنت شد[۸] [یادداشت ۱] و به همین جهت نزد علمای اهل سنت از صحابه شمرده نشده است.[۹] برخی محل ولادت مروان را طائف ذکر کردهاند. مروان به همراه پدرش در شهر طائف ساکن شد و در زمان ابوبکر و عمر نیز در تبعید باقی ماند.[۱۰]
پس از به خلافت رسیدن عثمان، وی همراه پدرش به مدینه بازگشت[۱۱] و کاتب و از خاصّان حکومت عثمان قرار گرفت[۱۲] و داماد او نیز گردید.[۱۳] نقل است که امام علی(ع) به وی گفته است: وای بر تو و وای بر امت محمد(ص) از دست تو زمانی که به قدرت برسید.[۱۴][یادداشت ۲]
منابع تاریخی اقدامات وی را از عوامل اصلی شورش علیه عثمان و کشته شدن وی ذکر کردهاند.[۱۶]
مقابله با امام علی (ع)
پس از به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) در سال ۳۵ هجری قمری، مروان بن حکم با امام بیعت کرد، با این حال از مدینه به سوی مکه رفت و به عایشه ملحق شد.[۱۷] وی از کسانی بود که طلحه و زبیر را برای شورش و تشکیل حکومت، ترغیب کرد و از آن دو میخواست که مردم را به بیعت خود وادار سازند؛[۱۸] در جنگ جمل نیز در سپاه طلحه و زبیر بود[۱۹] و طلب خون عثمان کرد.[۲۰] برخی منابع تاریخی او را قاتل طلحه در حین جنگ جمل دانسته و علت آن را انتقام از قاتل عثمان عنوان کردهاند. البته بنابر نظر برخی مورخین علت کشتن طلحه توسط مروان، قصد کناره گیری او از جنگ بوده است.[۲۱]
مروان در جنگ جمل، به همراه عایشه، عمرو بن عثمان، موسی بن طلحه و عمرو بن سعید بن ابی العاص اسیر شد؛ ولی علی(ع) آنها را عفو کرد.[۲۲] البته بنابر برخی منابع، مروان پس از فرار اطرافیانش در اواخر جنگ، به طرف شام متواری شد.[۲۳]بر اساس برخی گزارشها پس از اسارت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را شفیع قرار داد و على (ع) از بند اسارت آزادش نمود. حسنین به پدرشان گفتند: يا امير المؤمنين، مروان با تو بيعت مىكند. على (ع) در پاسخ آن دو چنين فرمود: مگر بعد از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازى نيست. دست او در بیوفايى دست یهودى را ماند. اگر دستِ بيعت به من دهد، فریب كند و در نهان بیعت خویش بشكند. بدانيد كه او در آينده به امارت خواهد رسيد، ولى مدت امارتش به همان كوتاهى است كه سگى با زبان بينى خود را بليسد. او پدر چهار فرمانرواست. زودا، كه امت اسلامى از او و فرزندانش (عبدالملک، عبدالعزیز، بشر، محمد) روزى خونين را بينند. [۲۴]
مروان در جنگ صفین نیز در صف سپاهیان اموی، مقابل امام علی(ع) قرار گرفت.[۲۵] در این جنگ معاویه، از مروان خواست که در برابر مالک اشتر قرار گیرد و با وی بجنگد؛ اما مروان از این امر طفره رفت و عذر آورد.[۲۶] بنابر قولی، پس از جنگ صفین، امام به وی امان داد و مروان با علی(ع) بیعت کرد و به مدینه بازگشت و در آنجا ساکن شد.[۲۷]
حکومت مدینه
در سال ۴۱ قمری و پس از به خلافت رسیدن معاویه، مروان به حکومت مدینه منصوب شد.[۲۸] پس از مدتی، معاویه مکه و طائف را نیز به محدوده حکومت مروان اضافه کرد.[۲۹] پس از مدتی معاویه وی را عزل و سعید بن ابی العاص را به حکومت این مناطق منصوب کرد. برخی علت این برکناری را، امتناع مروان از گرفتن بیعت برای یزید پسر معاویه بیان داشتهاند.[۳۰] وی در همین دوران نیز به مخالفت و اقدام علیه ائمه ادامه داد؛ از جمله آنکه در خطبههای نماز جمعه، امیرمومنان(ع)[۳۱] و گاهی کل اهل بیت(ع)[۳۲] را لعن میکرد و در تشییع امام حسن(ع)، مانع دفن پیکر وی در کنار قبر پیامبر(ص) شد[۳۳]
مروان در سال ۵۴ هجری مجددا به حکومت مدینه منصوب و پس از آن مجددا عزل شد و ولید بن عتبه به جای وی بر حکومت مدینه منصوب شد.[۳۴] پس از به خلافت رسیدن یزید، سعی فراوانی در گرفتن بیعت از امام حسین(ع) داشت؛ تا جایی که از او مجادلهای با ولید بن عتبه حاکم مدینه برای گرفتن بیعت فوری از امام حسین و یا قتل امام روایت شده است.[۳۵]
پس از شورش مردم مدینه علیه یزید موسوم به واقعه حَرّه، وی و دیگر امویان از مدینه اخراج شدند و در پی آن از عبدالله بن عمر درخواست کرد که از خانوادهاش مراقبت کند؛ اما ابن عمر از این کار سر باز زد و مروان این درخواست را به امام سجاد(ع) ابراز نمود و امام(ع) درخواست وی را پذیرفت و بر آن همت گمارد.[۳۶] مروان پس از آن به شام رفت و تا زمان مرگ معاویة بن یزید بن معاویه در شام باقی ماند.[۳۷] بنابر برخی گزارشهای تاریخی، واقعه حره پس از اخراج مروان و دیگر امویان و درخواست کمک آنها از یزید و در پی آن ارسال سپاه از جانب وی به مدینه، واقع شد.[۳۸]
خلافت
پس از کنارهگیری معاویه بن یزید بن معاویه از خلافت، امویان با مروان به عنوان خلیفه بیعت کردند.[۳۹] مروان برای تثبیت حکومت، ابتدا به جابیه (در شمال حوران) رفت و مردم را به سوی خود خواند، در سال ۶۴ قمری مردم اردن با وی بیعت کردند. سپس وی به شام آمد. در شام، ضحاک بن قیس فهری مردم را به بیعت با عبدالله بن زبیر فرامیخواند و همین امر به درگیری و جنگ وی با مروان بن حکم انجامید که در طی آن ضحاک شکست خورده و کشته شد.[۴۰]
مروان در جهت گسترش سلطه خود به سمت مصر لشکر کشید و مردم آنجا را که در صدد بیعت با عبدالله بن زبیر بودند، مطیع خود نمود و پسرش عبدالملک را به حکومت آنجا گمارد. سپس به شام بازگشت و پس از مدت کوتاهی وفات یافت.[۴۱] از جمله اقدامات مروان، ضرب سکههای دینار شامی بود که بر روی آن آیه «قل هو الله احد» حک شده بود.[۴۲] خلافت مروان ۹ یا ۱۰ ماه دوام داشت. وی در ابتدای ماه رمضان سال ۶۵، در سن ۶۴ سالگی وفات یافت.[۴۳] وی پیش از مرگ، پسرش عبدالملک را ولیعهد خود قرار داده بود و پسر دیگرش عبدالعزیز را به عنوان ولیعهد دوم منصوب کرده بود؛ پس از مرگ مروان، عبدالملک به خلافت رسید و مردم شام با وی بیعت کردند.[۴۴]
پانویس
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ زرکلی، الاعلام، ۱۹۸۰م، ج۷، ص۲۰۷؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸؛ ابن الأثیر الجزری، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۹.
- ↑ السمعانی، الأنساب، ۱۴۰۱ق، ج۱۲، ص۲۰۵
- ↑ المقدسی، البدءوالتاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۶، ص۵۷
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۱؛ ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۴۹.
- ↑ ابن العمرانی، الإنباء، ۱۴۲۱ق، ص۴۹
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ ابن الأثیر الجزری، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۸
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۷
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۵۹، ۳۶۰
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۰
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۳۷۹
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸
- ↑ http://thaqalain.ir/wp-content/uploads/2016/05/WTSG-010-ThaqalainSite.pdf
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۷۳
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۷۸، ۷۹
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۸
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۹۷
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه ۷۳.
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۳۲
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۲۴
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸؛ ابن الأثیر الجزری، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۹
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۹۷ و ۱۹۸
- ↑ ابن سعد، خامسه۱، ۱۴۱۴ق، ص۳۹۹-۴۰۰.
- ↑ ابن سعد، خامسه۱، ۱۴۱۴ق، ص۴۰۳.
- ↑ ابن سعد، خامسة۱، ۱۴۱۴ق، ص۳۴۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۶۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲۷
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳۰، ۲۳۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۳.
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۹
- ↑ ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۳
یادداشت
- ↑ پیامبر(ص) از او با عنوان «الوزغة اللعین» یاد کرده است و در روایت دیگر فرمود: لعنت خدا بر او و بر هر که از صُلب او خارج مىشود مگر مؤمنان (از آنها) که آنها کم هستند، اینها صاحبان مکر و خدعه هستند، دنیا به آنها داده مىشود ولى در آخرت بهره اى ندارند. حاکم در مستدرک این روایت را صحیح دانسته است.البلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۱۴؛ امینی، الغدیر، ج۸، ص۲۴۵.
- ↑ ويلك وويل أمة مُحَمَّد منك، ومن بنيك إذا ساءت درعك![۱۵]
منابع
- ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الأولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
- الدینوری، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
- ابن الأثیر الجزری، علی بن محمد، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
- الزرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، الطبعة الثامنة، ۱۹۸۹م.
- السمعانی، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، حیدر آباد، الطبعة الاولی، ۱۴۰۱ق.
- ابن قتیبة الدینوری، عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰ق.
- ابن العمرانی، محمد بن علی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، تحقیق قاسم السامرائی، القاهرة، دار الآفاق العربیة، ط الأولی، ۱۴۲۱/۲۰۰۱.
- ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت،دار الکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
- ابن سعد، الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة۱، تحقیق محمد بن صامل السلمى، الطائف ، مكتبة الصدیق، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمعیة المستشرقین الألمانیة، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م.
- المقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.