کشتار شیعیان هزاره به‌دستور عبدالرحمن

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از قتل عام شیعیان هزاره)

کشتار شیعیان هَزاره به‌دستور عبدالرحمن نتیجه تهاجم چندباره عبدالرحمن خان، (حکومت:۱۲۵۹-۱۲۸۰ش) حاکم سُنی و پشتون کابل، به هزارستان، ناحیه مرکزی افغانستان و سرزمین خودمختار قوم شیعه هزاره بین سال‌های ۱۲۶۰ تا ۱۲۷۲ش بود. انگیزه او از این کشتار، اختلاف تاریخی قومی و مذهبی بین افغان‌ها (پشتون) و هزاره‌ها و تصرف هزارستان گفته شده و برخی هدف او را کم‌کردن تعداد و تمرکز جمعیت هزاره‌ها دانسته‌اند.
عبدالرحمن که با حمایت انگلیسی‌ها به حکومت کابل رسیده بود، پس از تصرف مناطق اطراف هزاره‌ها، با تطمیع یا تهدید افراد قدرتمند هزاره (میرها) و سرکوبی مقاومت‌های پراکنده، در ۱۲۷۰ش/۱۳۰۹ق بر مناطق آنان، تسلط اولیه یافت. سپس فرماندهان و سربازان او برای خلع سلاح و گرفتن مالیات‌های سنگین، شروع به آزار، دستگیری، شکنجه و کشتن هزاره‌ها و همچنین تعرض به دختران و زنان هزاره و فشار مذهبی نمودند. در بهار ۱۲۷۱ و ۱۲۷۲ش/۱۸۹۳م هزاره‌ها دست به قیام و مقاومت مسلحانه زدند که هر دو بار پس از پیروزی اولیه، شکست خوردند. سیاست عبدالرحمن برای شکست هزاره‌ها، شامل تفرقه بین میران هزاره، تحریک سنی‌ها علیه شیعیان، و استفاده از خشونت شدید شامل کشتار جمعی، اسارت، بردگی و مصادره اموال و زمین بود.
پس از این حملات، ساختار اجتماعی و اقتصادی هزاره‌ها و استقلال داخلی آنان نابود شد، تعداد قابل توجهی به شهرها و کشورهای همسایه فرار کردند، مراسم مذهبی شیعیان ممنوع گردید و آنان مجبور به یادگیری و انجام احکام مذهب حنفی شدند. عبدالرحمن در پاسخ به نامه‌های اعتراضی ناصرالدین شاه قاجار و میرزای شیرازی، اقدامات خود را علیه هزاره‌ها، امر داخلی و جزیی و در جهت تنبیه هزاره‌های فریب خورده اعلام کرد.

حکومت عبدالرحمن

عبدالرحمن (۱۲۲۲ـ۱۲۸۰ش)

عبدالرحمن‌ خان (حکومت:۱۲۵۹ـ۱۲۸۰ش) با حمایت انگلیسی‌ها حاکم کابل شد. پیش از او، رقیب و پسرعمویش، محمدیعقوب، فرزند شیرعلی‌خان، پس از پدرش، کمتر از یک‌سال حکومت کرد (اسفند ۱۲۵۷تا مهر ۱۲۵۸ش) و با شکست از نیروهای انگلیس و اشغال کابل و قندهار، استعفا کرد و به هند رفت.[۱][یادداشت ۱] عبدالرحمن با خروج محمدیعقوب، با اجازه روس‌ها از سمرقند، محل تبعیدش، به کندوز آمد.[۲][یادداشت ۲] او در توافق با فرمانده بریتانیایی، قول داد دوست انگلیس باشد، خروج امن نیروهایشان را تضمین کند و اختیار روابط خارجی امارتش را به آنان دهد. در مقابل، انگلیسی‌ها علاوه بر حکومت کابل و ترکستان (بلخ، کندوز، جوزجان و فاریاب)، وعده خروج سریع سربازان خود، عدم دخالت آنان در امور داخلی و دادن اسلحه و کمک نقدی را به عبدالرحمن دادند.[۳]
بیشتر مورخان اهل افغانستان، عبدالرحمن را دارای شخصیت سخت‌گیر و خشن و خوی استبدادی دانسته‌اند.[۴][۵] عبدالرحمن خان، در چند سال اول حکومت خود که به مبارزه با طوایف افغان (پشتون) رقیب و تثبیت حکومت خود مشغول بود، نسبت به شیعیان غیر هزاره، سیاست مسالمت‌جویانه اتخاذ کرد و محرم ۱۳۰۷ق (۱۲۶۴ش) در مراسم یکی از تکیه‌های کابل شرکت کرد و مبلغی را کمک نمود.[۶]

اقدامات

عبدالرحمن و انگلیسی‌ها
  • تشکیل اردوی (ارتش) منظم.[۷]
  • افزایش مقدار و نوع مالیات‌ها.[۸]
  • ایجاد گروه جاسوسی و خبرچینی.[۹]
  • تصرف قندهار و هرات (۱۲۶۱ش)،[۱۰] تُرکستان (۱۲۶۷ش)،[۱۱] هزارستان (۱۲۷۱ش) و کافرستان (بعدا نورستان) (۱۲۷۲ش)
  • سرکوب قبایل پشتون رقیب: شِنواری‌ها (۱۲۶۱ش/۱۸۸۲م) (شرق کابل و جلال‌آباد) و غَلجایی‌ها (۱۲۶۵و۱۲۶۶ش/۱۸۸۶و۱۸۸۷م) (غزنی، زابل و قندهار)[۱۲]
  • تعیین مرزهای متصرفات (افغانستان فعلی) با همسایگان: آسیای میانه تحت تصرف روس (۱۲۶۴ش)، هند تحت حکومت بریتانیا (مرز دیورند، ۱۲۷۲ش)، ایران قاجاری (ناصرالدین شاه) و چین (تنگه واخان).[۱۳]

هزاره‌ها

هزاره از اقوام بزرگ افغانستان است که زبان آنان فارسی با گویش هزارگی و مذهب اکثریت‌شان شیعه امامیه است. هزاره‌ها در هنگام شروع امارت عبدالرحمن، در سرزمین اصلی خود، هزاره‌ستان نیمه مستقل بودند. افراد قدرتمند آنان، میرها در مناطق نزدیک کابل، قندهار، هرات و مزار شریف، تابع امیر کابل بودند و به او مالیات و سرباز می‌دادند. اما همه آنان در امور داخلی خود مستقل بودند و تشکیلات اداری حکومتی در هزارستان وجود نداشت.[۱۴] به‌گفته تیمور خانوف، نویسنده «تاریخ ملی هزاره»، بیشتر میران هزاره بخصوص بهسود و جاغوری و دای‌زنگی، خود را متحد عبدالرحمن می‌شمردند و گمان می‌کردند که روابط با امیر جدید نیز به همان شکل سابق خواهد بود.[۱۵]

شروع تهاجم

این جنگ (با هزاره‌ها) بیشتر از جنگ‌های دیگر، باعث افزایش شوکت، قدرت، امنیت و سلامت سلطنت من شده است.
اهالی آنجا حالا آرام و با امنیت و رعایای مطیع هستند و تمام تشویش و بیم شورش به انجام رسیده است. اکنون احدی پیدا نمی‌شود که مردم را به شورش تحریک نماید، چرا که همچو شخصی وجود ندارد.

عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۸۷ و ۲۹۳

قبایل هزاره از ابتدا تا ۱۲۷۳ش، در مناطق مختلف هزارستان، مورد تهاجم نیروهای عبدالرحمن قرار گرفتند و دست به دفاع و جنگ‌های متعدد زدند که در ۱۲۷۱و۱۲۷۲ش مقاومت هزاره‌ها به کشتار و آوارگی و کاهش شدید جمعیت آنان منجر شد.[۱۶]
بین سال‌های ۱۲۶۱ تا ۱۲۶۹ هزاره‌های قبیله شَیخ‌علی و قبایل کوچکتر، واقع در شمال غرب کابل و شرق بامیان، چندبار مورد تهاجم نیروهای عبدالرحمن و قتل به‌دستور وی قرار گرفت. در نهایت، بخش بزرگی از آنان به مناطق همسایه و دورتر کوچانده شدند و مناطق آنان به پشتون‌های کوچ‌رو داده شد. اعتراض و قیام آنان به‌خاطر مالیات‌های سنگین و اذیت و آزار پیوسته ماموران حکومتی و اقوام دیگر و نیز به بازداشت افراد بانفوذشان به‌دستور عبدالرحمن بود.[۱۷] همچنین این افراد مجبور بودند در هنگام عبور سربازان امیر کابل، تدارکات آنان را تهیه کنند.[۱۸]
عبدالرحمن هم‌زمان با سرکوب هزاره‌های شیخ‌علی، در پاییز ۱۲۶۵ش به میران هزاره بامیان، دای‌کُندی، غزنی ، اُرزگان و غور نامه فرستاد و از آنان درخواست بیعت و اطاعت نمود.[۱۹] برخی از میران درخواست او را نپذیرفتند.[۲۰] عبدالرحمن تلاش کرد با جذب میران دیگر، از آنان برای سرکوب این هزاره‌ها استفاده کند.[۲۱][یادداشت ۳] عبدالرحمن در تابستان ۱۲۶۹ش، پسرعمویش عبدالقدوس را والی هزاره‌ها و مستقر بامیان کرد و دستور داد با زبان یا شمشیر، آنان را به اطاعت وادارد.[۲۲]

تسلط اولیه

از دو نفر هزاره خواسته شد به حضرت علی ناسزا بگویند، وقتی خودداری کردند، جلو یک گله سگ گرسنه انداخته شدند. فرهادخان، یک فرمانده عبدالرحمن، چهار نفر را به اسب بست و آنقدر دواند تا تکه تکه شدند. او ۶ هزاره را کشت و اجسادشان را از درخت آویزان کرد. یک سنگ داغ و سرخ داخل لباس یک مرد انداخته شد، در حالی‌که دست‌ها و پاهایش بسته بود.

ارزگانی، المختصر المنقول، چاپ فروردین، ص۱۳۱.

عبدالرحمن تا بهار ۱۲۷۱ش تمام مناطق هزاره‌ها را بدون مقاومت گسترده، تحت تسلط درآورد. سربازان او هر نوع جریمه‌ای را بر مردم تحمیل کرده یا افراد را به بهانه خلع سلاح و مالیات، دستگیر و شکنجه می‌کردند. فرماندهان با رهبران مذهبی هزاره بدرفتاری کرده و میرها و موسفیدان آنان را شکنجه نموده یا به زندان انداختند. عبدالقدوس دستور یافت تمام سیدها، ملاها و میرهای مناطق تسلیم یا تسخیرشده را جمع‌آوری کرده و به کابل بفرستد.[۲۳] عبدالقدوس سپس مالیات‌های جدید و سنگینی بر هزاره‌ها وضع کرد و افرادی که پرداخت نمی‌کردند، کشته می‌شدند. او تدارکات تمام قشون و همراهانش را از مردم جبرا می‌گرفت.[۲۴] چند گزارش نیز از آزار و حتی تجاوز فرماندهان و سربازان عبدالرحمن به دختران و زنان هزاره برای او در کابل ارسال شد.[۲۵]

قیام، تکفیر و کشتار

آتش حرب به‌شدت شعله‌ور گشته، طناب جنگ دراز گردیده تا که حضرت والا به فتوای علمای ملت و فضلای سریر پایه سلطنت، اشتهار کفر طوایف مذکوره هزاره را صادر فرمود، از تمامت افغانستان و ترکستان، لشکر گسیل داشته، از بن برداشتنِ بنیادِ هزاره را همت گماشت.

فیض محمد کاتب، سراج‌التواریخ، ۱۳۹۰ش، ج۳، بخش ۱، ص۶۱۸.

به‌تدریج نارضایتی هزاره‌ها منجر به قیام شد و هزاره‌های کابل و بعضی مقامات ناراضی حکومت به آن پیوستند. میران هزاره در اوایل خرداد ۱۲۷۱ش رسما اعلام جنگ علیه عبدالرحمن کردند.[۲۶] عبدالرحمن ابتدا نیروی کمکی کوچکی برای عبدالقدوس فرستاد که همگی شکست خوردند. عبدالرحمن سپس از رهبران مذهبی خواست که هزاره‌ها را کافر و خارج از دین بخواند و علیه آنان فتوای جهاد بدهند. او در اعلامیه خود، زنان، فرزندان و همه دارایی هزاره‌ها را پاداش مجاهدان اعلام کرد.[۲۷] حدود سی تا چهل هزار سرباز پیاده، ده هزار سواره و نزدیک به ۱۰۰هزار نیروی داوطلب آماده شدند. در تمام شهرها وضعیت اضطراری اعلام شد و حکومت بریتانیا پیشنهاد کمک برای ارسال مستشار نظامی داد.[۲۸] در اواسط تابستان، هزاره‌ها شکست خوردند[۲۹] و دوباره سربازان حکومت کابل بر آنان مسلط شدند. در آخرین روزهای زمستان ۱۲۷۱ش به‌دنبال ادامه رفتار نیروهای عبدالرحمن، هزاره‌ها دوباره قیام کردند.[۳۰] نبرد سپاه عبدالرحمن با هزاره‌ها تا اواخر تابستان ۱۲۷۲ش ادامه یافت و سپس با شروع سرما و شکست هزاره‌ها تمام شد.[۳۱] در کابل، به‌دستور امیر، تعدادی از رهبران هزاره، از کوه پرت شدند.[۳۲]

داستان چهل دختران هزاره

یوسف ریاضی هروی، وقایع‌نگار شیعه هراتی در زمان عبدالرحمن، در کتاب عین‌الوقایع خود نوشته که در قیام دوم هزاره‌ها (۱۲۷۲ش)، پس از اینکه سربازان افغان، در منطقه ارزگان، هزاره‌ها را شکست داده و به تعقیب و کشتار مرد و زن و کودک آنان پرداختند، در روستای «سنگ‌ده»، زنان و دختران هزاره به‌رهبری شیرین بیگ، معروف به شیرین هزاره که راه فرار نداشتند، برای دوری از تعرض سربازان، خود را از کوه به زیر انداختند.[۳۳]

به چشم پر از اشک و مژگان تَر
وداعی نمودند با یک دگر
زِ غیرت از آن کوه گردون سریر
فگندند خود را یکایک به زیر
بر آن سنگ خارا و ریگ درشت
یکی بر سر افتاد و دیگر به پشت
به هر سنگ یک قطعه‌ای چون بلور
جدا شد ز اعضای آن خیلِ حور
بدادند جان و ندادند دست
که ناید به ناموس آنها شکست


نتایج

محمدحسن کاکر، پژوهشگر پشتون تاریخ معاصر افغانستان، درباره نتایج جنگ عبدالرحمن و هزاره‌ها نوشته است:

  1. رهبران سیاسی و مذهبی هزاره راهی زندان‌ها و کشتارگاه‌ها شدند.
  2. دارایی‌ها و مراتع هزاره مصادره شد و در میان افغان‌‌های دُرانی و غَلزایی توزیع شد.
  3. هزاره‌ها مورد بدرفتاری مذهبی قرار گرفتند و مجبور به پیروی از مذهب سنی شدند و ملایان سنی در سراسر هزاره‌جات مستقر شدند.
  4. اسرای هزاره در بازارهای آزاد فروخته می‌شد و خزانه پادشاهی سهم خود را از این تجارت دریافت می‌کرد.[۳۴]

به گفته فیض محمد، کاتب دربار، هر روز صدها سر بریده هزاره به بامیان و کابل فرستاده می‌شد.[۳۵] از سرهای شکست خورده، منارها برپا شد. ارزگان، مرکز اصلی مقاومت هزاره‌ها، تسخیر و کاملا خراب شد.[۳۶][۳۷][۳۸] نماینده انگلیس در کابل گزارش کرد از تابستان ۱۲۷۱ تا تابستان ۱۲۷۳ش، حدود ۹هزار نفر هزاره به‌شکل کنیز یا غلام، در بازار کابل خریدوفروش شدند، در حالی‌که در سایر شهرها نیز این‌کار انجام می‌شد.[۳۹] برای نمونه در گزارش مربوط به جمعیت هزاره‌ها در منطقه بِهسود ـ که آسیب کمتری دیده بود ـ نوشته شده: از بیست هزار خانوار، سیزده هزار و ششصد خانوار فراری، اسیر، کشته یا غارت شده‌اند. در گزارش مقام حکومتی در یَک‌اَولنگ، در شمال منطقه درگیری، نیز آمده: هزار خانوار فرار کرده، دو هزار و صد نفر کشته شده و هفتصد خانوار بر جای مانده‌اند.[۴۰]

پیامد‌ها

محدوده هزارستان پیش از تهاجم عبدالرحمن
منطقه هزارستان پس از تهاجم عبدالرحمن

قیام ۱۲۷۱و۱۲۷۲ش و سرکوب آنها، تغییرات عمیق و اساسی در جامعه هزاره و نیز افغانستان در پی‌داشت. کشتار، بردگی، برقراری مالیات‌های سنگین و تخریب عمومی در حد تهدید بقای هزاره‌ها دامنه پیدا کرد[۴۱] [۴۲][۴۳] و چند قبیله شامل زاوْلی، سلطان احمد و اَجرستانی (حَجرستانی) از بین رفتند.[۴۴] پس از ۱۳۷۲ش، دیگر نشانه‌ای از استقلال داخلی هزاره‌جات وجود نداشت. هر منطقه را چند ارباب، نماینده محلی حکومت، با همکاری حاکمان افغان (پشتون) اداره می‌کرد.[۴۵]
نماز جماعت شیعیان و عزاداری امام حسین ممنوع گشت[۴۶] و عبدالرحمن دستور داد برای هر صد خانوار هزاره، یک مسجد ساخته شود و اصول اسلامی مطابق طریقه سنی حنفی به آنان یاد داده شود، شیعیان (هزاره و غیر هزاره) هر روز در مساجد نزد ملایان سنی حاضر شوند و نماز را مطابق مذهب حنفی بخوانند.[۴۷] بسیاری از تکیه‌های شیعیان غیرهزاره در کابل، قندهار و هرات و شهرهای کوچک به ملایان سنی واگذار شد و چند عالم شیعه کشته شدند.[۴۸]
عبدالرحمن ۱۶ نوع مالیات بر هزاره‌ها وضع کرد و ناتوانی در پرداخت جرایم و مالیات‌ها، برخی از مردان را مجبور به فروش زن یا فرزندشان کرد.[۴۹]
با غصب زمین‌های کشاورزی و تبدیل آنان به چراگاه برای کوچی‌های پشتون، کشاورزی و دامپروری هزاره‌ها رو به نابودی رفت. [۵۰]همچنین از شروع اولین اذیت و آزارها هزاره‌ها، کوچ آنان به مناطق دور و نزدیک و کشورهای همسایه آغاز گشت. ده‌ها هزار از آنان به هند (و پاکستان فعلی)، ایران و آسیای میانه رفتند.[۵۱]

انگیزه‌ها و اهداف

درباره انگیزه‌ها و اهداف تهاجم به هزاره‌ها سه نظریه کلی وجود دارد:

  1. اختلاف تاریخی قومی. سیدعسکر موسوی، پژوهشگر افغانستانی و نویسنده کتاب هزاره‌های افغانستان، و میرصدیق فرهنگ، نویسنده کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر، اختلافات قومی ریشه‌دار را عامل اصلی تهاجم عبدالرحمن و قیام‌های هزاره‌ها دانسته‌اند. آنان منشأ این کشاکش را به زمان امارت احمد ابدالی بر قندهار(حکومت:۱۱۲۶-۱۱۵۱ش) و تلاش افغانان (پشتون‌ها) آنجا برای تسلط بر اقوام دیگر ربط داده‌اند.[۵۲][۵۳] آنان کاهش تعداد و تمرکز جمعیت هزاره‌ها را از طریق کشتن و آوارگی، مهم‌ترین هدف عبدالرحمن دانسته‌اند.[۵۴][۵۵] در خاطرات عبدالرحمن آمده: قرن‌های بسیار، هزاره‌ها سبب وحشت حاکمان افغانستان بودند و از سیصد سال پیش، هیچ سلطانی حتی بابُر تیموری و نادر افشار نتوانسته بود هزاره‌ها را مطیع و آرام کند و قرن‌ها مطلق العنان بودند.[۵۶] او گفته تصمیم تصرف هزارستان را زمانی گرفته که تعدادی از میران هزاره بخصوص هزاره ارزگان، در پاسخ به نامه سرکردگانش به آنان برای بیعت با عبدالرحمن، قوم خود را دارای دولت مستقل و همسایه کابل معرفی کرده بودند.[۵۷]
  2. اختلاف مذهبی. عبدالرحمان پس از تصرف مناطق هزاره‌ها، در خاطراتش ادعا کرده: هزاره‌ها تماما شیعه هستند و بقیه اهالی افغانستان را که سنی بودند، کافر می‌خواندند.[۵۸] او ذکر کرده میران هزاره اُرُزگان در پاسخ به نامه سرکردگان افغان نوشته بودند: اگر شما به امیر جسمانی خود (عبدالرحمن) پشت‌گرمی دارید، ما به رهبر روحانی خود، صاحب ذوالفقار مغرورتریم.[۵۹] کُرزُن، نماینده پارلمان انگلیس که پس از سرکوب هزاره‌ها به دیدار عبدالرحمن رفته بود، نقل کرده که عبدالرحمن به‌وی اعتراض کرده بوده چرا حاکم هندوستان، نماینده سیاسی خود را در افغانستان از میان شیعیان انتخاب می‌کند در صورتی که شیعه‌ها بدترین جانوران خزنده روی زمین هستند.[۶۰]
  3. تمرکزگرایی عبدالرحمن و مخالفت میران هزاره. عبدالرحمن در خاطرات خود ادعا کرده هزاره‌ها همیشه امنیت مناطق اطراف خود را تهدید می‌کردند[۶۱] و او بیم از شورش همگانی داشته و نیز تصور می‌کرده انگلیس و روس از موقعیت استفاده کنند و به کابل حمله آورند، بنابر این تلاش کرده سریع‌تر هزاره‌ها را سرکوب کند.[۶۲]

واکنش شیعیان ایران

پس از ورود اولین آوارگان شیعیان هراتی و سپس هزاره به مشهد در پاییز ۱۲۷۱ش، اخبار سرکوب آنان در این شهر و سپس تهران و نجف پیچید.[۶۳] اسماعیل ترشیزی، محمدتقی بجنوردی و سید زین‌العابدین سبزواری (رئیس الطلاب) عالمان مقیم مشهد، از این پناهندگان دستگیری کردند و تاجری به‌نام میرزا حبیب‌الله، کمک مالی نمود.[۶۴]

نامه‌نگاری

محمدتقی بجنوردی و والی خراسان، نامه‌ای به ناصرالدین شاه قاجار نوشتند و نگرانی و ترس شیعیان هراتی و هزاره مقیم مشهد را گزارش دادند. این دو از تهدید نمایندگان عبدالرحمن در مشهد، توسط این شیعیان نیز خبر دادند.[۶۵] والی خراسان، نامه‌ای نیز به عبدالرحمن فرستاد. ناصرالدین به وزیرش، امین‌السطان دستور داد با حاکم بریتانیایی هند نامه بنویسد که از عبدالرحمن، توضیح بخواهد[۶۶] و ویس‌رای، حاکم هندوستان نامه‌ای به عبدالرحمن فرستاد.[۶۷] اندکی بعد، محمدحسن آشتیانی، روحانی مقیم تهران، از طرف سید محمدحسن شیرازی، فقیه مقیم نجف، نامه‌ای به ناصرالدین داد. شیرازی از طریق ملا کاظم دُرافشانی (بعدها آخوند خراسانی) از این واقعه باخبر شده بود. او هم‌چنین نامه‌ای به ویکتوریا، ملکه انگلیس ارسال کرد.[۶۸] امین‌السلطان هم چندی بعد در جواب درخواست‌های علمای مشهد و سبزوار و میرزای آشتیانی به آنان گفت آنچه از دست و قلم و زبان وی برمی‌آید انجام داده ولی انگلیسی‌ها پاسخی نداده‌اند.[۶۹]
ماه بعد، ناصرالدین، پیامی به ملکه انگلیس فرستاد که تعدادی از هزاره‌ها در راه آمدن به تهران هستند تا حمایت وی را به‌دست ‌آورند ولی حاکم هندوستان، در جواب به او و ملکه، عدم تمایل خود را برای دخالت اعلام کرد.[۷۰]

پاسخ عبدالرحمن

عبدالرحمن در پاسخ نامه والی خراسان نوشت، دولت او حق دارد رعایای شیعه خود را تنبیه و مجازات کند و دولت ایران وظیفه دارد از نمایندگان افغانستان در قبال تهدید اراذل حمایت کند، همان‌طور که اگر حاکم ایران، رعایای سُنی گناهکار خود را مجازات کرد، دولت او از نمایندگان ایرانی در کابل حمایت خواهد کرد.[۷۱] هم‌چنین او نامه حاکم بریتانیایی هند را اینطور جواب داد که شیعیان افغانستان به‌خصوص هزاره‌ها توسط چند مجتهد شیعه مقیم مشهد و نیز روس‌ها فریب خورده و تحریک شده بودند و او به تناسب گناه‌شان، دستور کشتن، زندان و تبعید رعایای خود را داده است.[۷۲] عبدالرحمن در پاییز ۱۲۷۲ش قرآن خطی بزرگی را به سیدهاشم هراتی، از شیعیان هرات داد تا به حرم امام رضا(ع) هدیه کند. این نسخه اکنون در موزه حرم قرار دارد.[۷۳]

پانویس

  1. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۰.
  2. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۴۶.
  3. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۵۰.
  4. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۸۱ـ۲۸۵.
  5. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ۱۳۹۳ش، ص ۶۴۹تا ۶۵۳.
  6. ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۱۷۵.
  7. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ۱۳۶۷ش، ص۶۴۴و۶۴۵.
  8. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ۱۳۶۷ش، ص۶۴۴و۶۴۵.
  9. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۸۴.
  10. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۶۰؛ ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۱۵۶.
  11. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۶۰؛ فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۶۰.
  12. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۶۰.
  13. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۷۲ـ۲۷۸.
  14. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ۱۳۷۲ش، ص۱۷۰و۱۷۱.
  15. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ۱۳۷۲ش، ص۱۷۵.
  16. تیمورخانف، تاریخ ملی هزاره‌ها، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۷تا۱۲۱؛ پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۵و۳۱۶
  17. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸.
  18. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸تا۳۲۰؛ کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، قسمت اول، ص۲۱.
  19. کاتب، سراج التواریخ، ج۳،
  20. دولت آبادی، هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت، ۱۳۸۵ش، ص۶۷و۶۸.
  21. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۰.
  22. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۴۸۰.
  23. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۵۵۲.
  24. ارزگانی، مختصر المنقول، چاو فروردین، ص۱۳۴.
  25. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۷ش، ۱۶۸.
  26. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش دوم، ص۱۷۵.
  27. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ۱۳۷۲ش، ص۱۴۳.
  28. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ۱۳۷۲ش، ص۱۴۳.
  29. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۶ش، ص۱۷۰.
  30. پولادی، هزاره‌ها، ص۳۸۴و۳۸۵.
  31. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۸۹.
  32. ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۲۲۹.
  33. ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص ۲۲۹و۲۳۰.
  34. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۸۹و۳۹۰.
  35. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش دوم، ص۲۳۳.
  36. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش دوم، ص۲۱۰.
  37. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۷ش، ص۱۷۸ـ۱۸۴.
  38. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۸۷و۳۸۸.
  39. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص۲۶۸و۲۶۹.
  40. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۷ش، ص۱۸۴و۱۸۵.
  41. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش دوم، ص۲۱۰
  42. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۸۷و۳۸۸.
  43. تیمور خانف، تاریخ ملی هزاره، ۱۳۷۲ش، ص۲۵۱.
  44. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۷ش، ص۱۷۸ـ۱۸۴.
  45. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۷ش، ص۱۷۹و۱۸۰.
  46. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش دوم، ص۲۱۰.
  47. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۹۶.
  48. بهمنی قاجار، جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان، ۱۳۹۲ش، ص۲۵و۲۶.
  49. کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش دوم، ص۲۱۰.
  50. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۷ش، ص۱۸۲و۱۸۴.
  51. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۶ش، ص۱۷۵.
  52. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۶ش، ص۱۶۱ـ۱۶۴
  53. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص۳۹۹ـ۴۰۴.
  54. موسوی، هزاره‌های افغانستان، ۱۳۸۶ش، ص۱۸۴.
  55. فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص۳۹۹ـ۴۰۴.
  56. عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۸۷ـ۲۹۰.
  57. عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۹۰.
  58. عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۸۷ـ۲۹۰.
  59. عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۸۷ـ۲۹۰.
  60. محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج۵، ص۴۳۴.
  61. عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۸۷.
  62. عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، ۱۳۶۹ش، ص۲۸۷.
  63. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۹۷و۳۹۸.
  64. ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۲۲۶و۲۲۷.
  65. بهمنی قاجار، ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، ۱۳۸۶ش، ص۴۲۷و۴۲۸.
  66. بهمنی قاجار، ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، ۱۳۸۶ش، ص۴۲۷و۴۲۸.
  67. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۹۷و۳۹۸.
  68. مدنی بجستانی، «میرزای شیرازی»، ۱۳۸۵ش، ص۳۸۸.
  69. بهمنی قاجار، ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، ۱۳۸۶ش، ص۴۳۵و۴۳۶.
  70. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۹۷و۳۹۸.
  71. بهمنی قاجار، ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، ۱۳۸۶ش، ص۴۲۷و۴۲۸.
  72. پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۹۷و۳۹۸.
  73. ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۲۳۰.

یادداشت

  1. انگلیسی‌ها که ضربات سنگینی از افغان‌ها خورده بودند و تصمیم داشتند آنجا را ترک کنند، برای انتقام یا پیشگیری از حملات افغان‌ها تصمیم گرفتند، سه ناحیه کابل و ترکستان، ناحیه قندهار و ناحیه هرات به‌صورت مستقل و جدا از هم بمانند. آنان اراده کرده بودند کابل و ترکستان را به عبدالرحمن بدهند و قندهار بخاطر همسایگی هند، دست خودشان باشد و کنترل هرات را با حفظ نظارت خودشان، به ایران بدهند. از طرف دیگر انگلستان تصمیم گرفته بود هیچ یک از فرزندان یا برادران محمدیعقوب را در سلطنت کابل نپذیرد.
  2. عبدالرحمن چندسال پیش از عمویش، شیرعلی‌ شکست خورده بود و در سمرقند و بخارا تحت سلطه روس‌ها پناهنده بود.(فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۴۶.)
  3. عبدالرحمن در بهار ۱۲۶۸ش به حاکمان غزنی و قندهار و دیگر اطراف هزاره‌جات، دستور داد هرکدام، دو نفر را مامور کنند وارد هزاره‌جات شده و تمام راه‌ها و موانع نفوذ آنجا را ببینند و در مزار شریف، به او گزارش دهند.(کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۴۰۲.) این ماموران از بین قزلباش‌ها و سیدهای شیعه انتخاب شدند تا شک کسی برانگیخته نشود.(پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۶)

منابع

  • ارزگانی، محمدافضل، المختصر المنقول فی تاریخ هزاره و مغول، قم، چاپ فروردین، بی‌تا.
  • بهمنی قاجار، محمدعلی، «جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان»، تهران، مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، ۱۳۹۲ش.
  • پولادی، حسن، هزاره‌ها، ترجمه:علی عالمی کرمانی، تهران، انتشارات عرفان، ۱۳۹۰ش.
  • تیمور خانوف، ل، تاریخ ملی هزاره، ترجمۀ عزیز طغیان، به کوشش عزیزالله رحیمی، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۷۲ش.
  • دولت‌ابادی، بصیراحمد، هزاره‌ها از قتل‌عام تا احیای هویت، قم، ابتکار دانش، ۱۳۸۵ش.
  • ریاضی هروی، محمدیوسف، عین‌الوقایع (بخش افغانستان)، تهران، بنیاد محمود افشار، ۱۳۶۹ش.
  • عبدالرحمن، سفرنامه و خاطرات، بازگردان از ترجمه انگلیسی: غلام‌مرتضی قندهاری، تهران، بنیاد محمود افشار، ۱۳۶۹ش.
  • غبار، میر غلام‌محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج۱و۲، کابل، انتشارات میوند، ۱۳۹۳ش.
  • فرهنگ، میرصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، پیشاور، نشر احسان‌الله مایار، ۱۳۶۷ش.
  • کاتب، فیض‌محمد، سراج التواریخ، ویرایش محمدسرور مولایی، کابل، انتشارات امیری، ۱۳۹۰ش.
  • مدنی بجستانی، سیدمحمود، «میرزای شیرازی: احیاگر قدرت فتوا»، در گلشن ابرار(ج۱)، قم، نشر معروف، ۱۳۸۵ش.
  • موسوی، سیدعسکر، هزاره‌های افغانستان، ترجمه عزیز طغیان، قم، اشک یاس، ۱۳۸۶ش.