اسناد

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از سند روایت)

اِسْناد، اصطلاحی در علوم حدیث به معنای شمارش سلسله‌وار راویان یک حدیث است، بدین‌صورت که وقتی حدیثی از پیامبر (ص) یا دیگر بزرگان دین نقل شود، اشخاصی که این سخن را نقل کرده‌اند، یک به یک نام برده می‌شوند تا به صاحب سخن برسد. به زنجیره تشکیل شده از راویان تا صاحب سخن، «سلسلۀ اسناد» اطلاق می‌گردد.

بررسی لغوی

از نظر لغوی، مصدر «اِفعال» از ریشة ثلاثی «س‌ ن‌ د»، به مفهوم متعدی «تکیه‌‌دادن‌ چیزی بر چیزی»[۱][۲] و نیز مفهوم لازم «بالا رفتن»[۳][۴] به کار رفته است، اما در انتقال این واژه از اصل لغوی به کاربرد اصطلاحی، گویا مفهوم اخیرِ لازم را به صورت متعدی «بالا بردن» (رفع) دگرگون ساخته‌اند.[۵]

بررسی اصطلاحی

دو اصطلاح اسناد (جمع آن اَسانید) و سند (جمع آن اَسناد) گاه در گفتار محدثان به جای یکدیگر به کار می‌رود[۶][۷]، اما با نگاهی باریک‎بینانه می‌توان وجوه امتیاز دقیقی میان آن دو تشخیص داد: اِسناد با دارا بودن مفهوم مصدری، هم در آثار لغویان و هم نزد محدثان بالا بردن و رسانیدن سخن به گویندهٔ آن دانسته شده است[۸][۹][۱۰][۱۱]، درحالی‌که سند به مفهوم «مایُستَنَد به» عبارت از طریقی است به گویندهٔ سخن که پیش از متن حدیث قرار می‌گیرد.[۱۲] حدیثی را که از اسناد متصل تا پیامبر(ص) برخوردار باشد، «مُسنَد» و محدّثِ اهل اسناد را «مُسنِد» خوانند.

علم الاسناد

اصطلاح «علم‌ الاسناد» نیز گاه به عنوان تعبیری معادل با «علم‌ اصول‌ الحدیث‌» که در آن از احوال حدیث از حیث صحت نقل و چگونگی انتقال آن بحث می‌شود، به‌کاررفته رفته است.[۱۳]

اختصاص به مسلمانان

نزد محدثان این نظریه همواره شهرت داشته است که شیوه‌ای نظیر اِسناد نزد دیگر امت‌ها شناخته نبوده، و ظهور اسناد در حدیث مسلمین، از الطاف خاص خداوند به امت پیامبر(ص) بوده است[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷] نیز چنین گفتاری نزد متقدمان تداول داشته که خداوند این امت را به ۳ چیز: اسناد، انساب و اِعراب از دیگر امت‌ها ممتاز گردانیده است و هم به گفته مَطَر وراق از تابعین، مقصود در آیه ۴ سوره احقاف«اَو اَثارَةٍ مِن‌ْ عِلْم» نیز چیزی جز اسناد احادیث نبوده است.[۱۸][۱۹]

بررسی تاریخی

از نظر پیشینه، هوروویتس شیوهٔ اسناد نزد مسلمانان را با برخی شیوه‌های روایی نزد یهودیان مقایسه کرده و امکان مایه گرفتن این روش از یهود را مطرح ساخته است. با این حال، او اشاره دارد که به رغم برخی شباهت‌ها در ریشه، حرکت‌های تکمیلی نزد مسلمانان به‌اندازه‌ای بوده که بعدها از سوی یهودیان تقلید شده است.[۲۰] در منابع اسلامی نیز از وجود شیوه‌هایی مشابه، البته با کاربردی بسیار محدود، در منابع یهودی و مسیحی سخن رفته است.[۲۱]

دورهٔ صحابه

در مطالعه تاریخچهٔ «اسناد» به شکل اسلامی آن، برخی به عنوان شاهدی بر ریشه‌دار بودن آن در عصر صحابه، روایاتی چون پرسش‌های خلیفه عمر از صحابه در خصوص اینکه حدیثی را که نقل می‌کنند، چه هنگام و از که شنیده‌اند، یا روایاتی مشابه از حضرت علی(ع) را مورد استفاده قرار داده‌اند که بر گونه‌ای از کند و کاو اسنادی دلالت دارد[۲۲]. به هر تقدیر، قرائنی در دست است که نشان می‌دهد که در نیمهٔ دوم سدهٔ ۱ق نه تنها شیوهٔ اسناد، بلکه دقیقاً همین اصطلاح در آن روزگار رواج داشته است. «اسناد یک‌ گفتار یا کردار به‌ پیامبر(ص‌)»، تعبیری است که بارها در عبارات نقل شده از تابعین چون ابوسلمه، نضر بن انس و مطلب بن عبدالله بن حنطب به کار رفته است.[۲۳][۲۴]

تدوین احادیث

در اواخر سدهٔ ۱ق، لزوم ذکر اسناد به هنگام روایت به شدت احساس می‌شد. به گفته ابن سیرین (د ۱۱۰ق)، پیش‌تر از اسانید پرسیده نمی‌شد و با ظهور فتنه گران نیاز به ذکر اسانید به عنوان عاملی بازدارنده از رواج احادیث ساختگی احساس گردید[۲۵][۲۶][۲۷] در همین دوره، زُهری کسانی چون اسحاق بن ابیفروه را به سبب بازگو نکردن «اسناد»هایی که به زبان آوردن آن‌ها می‌توانست اعتبار حدیث را مخدوش سازد، به سختی مورد عتاب قرار داده است[۲۸][۲۹] با این همه وجود انبوهی از احادیث بدون اسناد (اصطلاحاً مرسل) از تابعین نامدار چون ابن سیرین، زهری، سعید بن مسیب، حسن بصری، شعبی و ابراهیم نخعی در آثار گردآورندگان حدیث، به روشنی حکایت از آن دارد که در آن روزگار روایت بی‌اسناد از پیامبر(ص)، شاید در مورد آنان که به قوت اسانیدشان شهره بودند، چندان هم نکوهیده نبوده است. یکی از عواملی که به تصریح زهری، موجب روا داشتن تسامح در یادکرد اسانید بود، همانا شهرت و مقبولیت مضمون آن نزد اهل دانش بود.[۳۰]

لزوم ذکر سند

در سدهٔ ۲ ق، با پا گرفتن حرکت تدوین و پدید آمدن نخستین مجامع حدیثی، به عنوان بازتابی قابل انتظار، ارزش اسناد بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و اعتبار روایات خالی از اِسناد به نقد گرفته شد. سفیان ثوری (م۱۶۱ق) اسناد را برای مؤمنان همچون سلاحی می‌شمرد[۳۱] و ابن مبارک (م۱۸۱ق) در گفتاری که از او شهرت یافته، اسناد را از «دین» دانسته و در صورت فقدان آن راه را بر حدیث پردازان باز می‌دیده است[۳۲][۳۳][۳۴] در اواخر همان سده، عالمانی چون یحیی بن سعید قطان و در رأس همه محمد بن ادریس شافعی با جدیت ارزش استنادی احادیث مرسل را مورد تردید قرار دادند و به جزدایره‌ای محدود از احادیث بی‌اسناد، مراسیل از اعتبار ساقط دانستند.[۳۵][۳۶][۳۷]

سلسلۀ سند

همزمان با تدوین حدیث و نقد احادیث بی‌اسناد، گونه‌ای دیگر از نقد سندی نیز به شدت از سوی محدثان مورد توجه قرار داشت. در حقیقت اسناد به خودی خود اعتباری برای روایت تحصیل نمی‌کرد و تنها ارزش آن از آنجا بود که نقادان حدیث را قادر ساخت تا راویان گرفته در سلسلهٔ اسناد را مورد بررسی رجالی قرار داده، اعتبار سند را بیازمایند. سخن از نقد رجالی، یا به اصطلاح «جرح‌ و تعدیلِ» آنان به‌اندازهٔ خود اسناد پیشینه دارد، اما گفتوگوهای جزئی‌تر، چون سخن از رده‌بندی احادیث از حیث اعتبار اسانید آنها به صحیح، حسن ضعیف، یا سخن از انواع خلل در اسانید روایات، با قدری تأخیر به میان آمده است.[نیازمند منبع]

اعتبار سند

اعتبار سندی یک حدیث می‌توانست بر عمل به آن یا ردّ آن در استدلالات فقهی اثری مستقیم گذارد، چنانکه در عباراتی منقول از احمد بن حنبل چنین آمده است که اگر سخن از حلال حرام، باید با اسانید سخت‌گیرانه برخورد کرد و اگر سخن از ترغیب و ترهیب به میان آید، شاید بتوان که در اسانید تساهل رواداشت.[۳۸]

اسناد عالی و نازل

برخی از مباحث درباره اسناد، چون بحث از عالی یا نازل بودن آن، اگر چه نزد محدثان ارزش فنی خاصی برخوردار بود، اما عملاً در اعتبار سندی تأثیری نمی‌گذارد. ارائهٔ اسنادی که با کم‌ترین واسطه‌ها و با کوتاه‌ترین سلسلهٔ اسناد به پیامبر(ص) ختم گردد و در اصطلاح «اسناد عالی» خوانده می‌شود، در واقع نشان می‌دهد که چگونه محدث با تحمل رنج سفر و درک محضر مشایخ پرشمار و شیوخ کهن‌سال، راه خود را برای اسناد حدیث به پیامبر(ص) کوتاه کرده است؛ حال آنکه برای محدثی در همان عصر، ارائه اسنادی پر واسطه با سلسله‌ای بلند که اصطلاحاً «اسناد نازل» خوانده می‌شود، نشانی از ضعف او در فن حدیث بود.[نیازمند منبع]

تفاوت متن و سند

هر حدیث ضبط شده در آثار روایی، معمولاً از یک بخش آغازین «سند» و در دنباله آن «متن» حدیث تشکیل شده است.[نیازمند منبع]

جدایی بین دو اسناد

گاه چنین اتفاق می‌افتد که محدث به هنگام ضبط یک حدیث با متن واحد، بیش از یک اسناد ارائه می‌کند؛ در چنین مواردی گاه علامت «ح» (حیلوله) که نشانگر جدایی بین دو اسناد است، قرار می‌گیرد. از قدیم‌ترین موارد کاربرد این نشانه جداسازی، کتاب پر شهرت‌ِ صحیح مسلم است[۳۹].

اسناد معلق

آنجا که احادیثی با سند همسان در کتابی کنار هم آورده شده باشند، گاه با اتکا به سند نخستین سند مشترک یا بخش مشترک سندها حذف می‌گردد و به اصطلاح اسناد حدیث‌های بعدی به اسناد نخستین «تعلیق» می‌شوند. چنین احادیث را حدیث معلق گویند.[نیازمند منبع]

تأخر سند

اگرچه عموماً سند بر متن حدیث مقدم می‌گردد، ولی گاه تأخیر سند پس از متن نیز مورد گفت و گو بوده است[۴۰]

اسناد در احادیث شیعه

نزد امامیه، ذکر اسانید تا پیامبر(ص) از سوی ائمه(ع) چندان معمول نبوده و غالباً روایت آنان از پیامبر(ص) یا حضرت علی(ع) با حذف سلسلهٔ اسناد صورت گرفته است، اما گاه برخی از امامان(ع) به صراحت بیان داشته‌اند که آنچه از حدیث بر زبان می‌آورند، روایت پدر از نیاکان تا علی(ع) و او از پیامبر(ص) است[۴۱][۴۲] به هر تقدیر در منابع امامیه گاه در تداوم اسناد ائمه(ع) تا پیامبر(ص)، سلسلهٔ اسناد تا خداوند نیز مذکور می‌گردد؛ دراین‌باره گاه به اسناد پیامبر(ص) از طریق جبرئیل‌(ع) به خداوند[۴۳][۴۴] و گاه از طریق جبرئیل با واسطه چند تن‌ دیگر از فرشتگان[۴۵] اشاره شده است.

اسناد در احادیث شیعه و کتب اربعه ایشان

ذکر اسانید در آثار حدیث امامیه عموماً و در کتب اربعه دیده می‌شود، اما گاه اسانید مشترک حذف گردیده، به بخش مختص به اسانید در پایان کتاب موکول شده است. این شیوه در من لا یحضره الفقیه‌ ابن بابویه و در کتاب تهذیب تألیف شیخ طوسی، از کتب اربعهٔ امامیه دیده می‌شود.[نیازمند منبع]

قرب الاسناد

علاوه بر اعتبار استنادی حدیث، نزد محدثان امامیه عنایت ویژه‌ای به دستیابی و گردآوری احادیث برخوردار از اسناد عالی دیده می‌شد و همین امر برخی از آنان را به تألیف کتب با اسانید کوتاه تا ائمه(ع) با عنوان مشترک «قُرب‌ الاسناد» واداشته است؛ از آن جمله است: قرب الاسناد عبدالله بن جعفر حمیری[۴۶] و آثاری با همین نام از محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین[۴۷]، علی بن ابراهیم قمی[۴۸][۴۹][۵۰]، ابوالحسین ابن معمر کوفی[۵۱][۵۲]، علی بن حسین ابن بابویه قمی[۵۳][۵۴][۵۵]، محمد بن جعفر ابن بطة قمی[۵۶] و ابوالفرج محمد بن ابی عمران قزوینی[۵۷]

اصل و اجازه

اسانید امامیه به مؤلفان کتب متقدمان مذهب مسمی به «اصول»، در فهرست‌هایی ثبت گردید که از مهم‌ترین آن‌ها دو کتاب الفهرست طوسی و رجال نجاشی برجای مانده است. اسانید مربوط به دوره‌های بعد را می‌توان علاوه بر منابع پراکنده، به طور گسترده‌ای از «اجازات» به دست آورد.[نیازمند منبع]

رویکرد فِرَق

در میان فرق مُحَکَّمه، اشاراتی در منابع دیده می‌شود که از کم اعتنایی آنان به اسناد و ضبط احادیث مسند حکایت دارد[۵۸][۵۹]، اما در میان اباضیه به اسانید از آغاز دوره تدوین جوامع حدیثی به چشم می‌خورد. از نمونه‌های کهن اباضی در گردآوری احادیث مشتمل بر اسانید، می‌توان کتاب الجامع الصحیح ربیع بن حبیب بصری (نیمه دوم سدهٔ ۲ق)[۶۰] و المدونة الکبری از ابوغانم خراسانی (د ح ۲۰۰ق)[۶۱] را یاد کرد.

اسناد در علوم دیگر

اسناد به معنی ارائه دادن سیر انتقال یک سلسله از تعالیم در خلال نسل‌ها، نه تنها در حدیث، بلکه به طور عام در همه علوم نقلی کمابیش تداول داشته است.[نیازمند منبع]

علم قرائت

در علم قرائت ذکر اسانید به شیوه‌ای مشابه با علم حدیث دیده می‌شود. در کتب این علم، معمولاً اسانید مؤلفان به قراء در بخشی از کتاب، و اسانید قراء به پیامبر(ص) نیز در بخشی مورد بررسی قرار می‌گیرند.[۶۲][۶۳][۶۴]

تاریخ و قصص

سلسله‌های اسناد، مشابه با حدیث در کتب مشتمل بر اخبار تاریخی و قصص، چون تاریخ طبری‌، مغازی واقدی و صدها متن دیگر، و نیز در آثار ادبی در روایت شعر و لغت و غیر آن قابل مشاهده است.[نیازمند منبع]

علوم اسلامی

در شاخه‌هایی از علوم اسلامی همچون کلام‌ و فقه‌ که در نگاه نخستین درایی به نظر می‌رسند، اما در اساس تعالیم خود به گونه‌ای بر منابع نقلی استوارند، نیز سلسله‌های مشابهی دیده می‌شوند. در این علوم برخلاف موارد پیشین، سلسله‌های اسناد نه انتقال یک رشته از گفتار، بلکه انتقال میراث و تعالیم یک مکتب را از بنیان‌گذاران به نسل‌های پسین تبیین می‌کند، درحالی‌که عملاً در هر نسلی امکان نوآوری‌ها و ابراز نظریه‌های جدید وجود داشته است. چنین سلسله‌هایی گاه از بنیان‌گذار مکتب تا پیامبر(ص) نیز ادامه می‌یافته‌اند[۶۵][۶۶][۶۷].

اسناد تشریفی

آشکار است که سلسله‌های اسانید در بسیاری از موارد که نه طریق روایت یک گفتار، بلکه طریق انتقال تعالیم یک مکتب یا انتقال تألیفی مهم را می‌نمایانده‌اند، عملاً جنبه‌ای تشریفی داشته‌اند؛ اما حتی در زمینهٔ علم حدیث نیز در سده‌های متأخر اسناد بیشتر جنبهٔ تشریفی داشته و عملاً گزارش شنیده‌هایی از مشایخ. در طی قرون، ثمرهٔ این‌گونه اسناد تشریفی، ایجاد یک رابطهٔ روحانی و نمادین با پیامبر(ص) و بزرگان دین و موجه ساختن تعالیم مکتبی معین بوده است. در نظام سنتی آموزش اسلامی، این‌گونه نگریسته می‌شد که وجود چنین سلسله‌های متصل ضامن پیوستگی مکاتب با ریشه و خاستگاه خود و به قول شوکانی[۶۸] «راهی‌ برای‌ حفظ این‌ شریعت‌ آسمانی‌ بوده‌اند». در پژوهش‌های معاصر، این‌گونه سلسله‌های اسناد می‌تواند در طبقه‌بندی مکتب‌ها و بررسی‌های تاریخی دربارهٔ آن‌ها بسیار سودمند افتد.

پانویس

  1. ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۲، ص۳۶۶.
  2. جوهری، صحاح اللغة، ج۲، ص۴۸۹.
  3. نک: زمخشری، اساس البلاغة، ص۲۲۱.
  4. ابن اثیر، النهایة، ج ۲، ص۴۰۸.
  5. برای توضیح، نک: کوچ ییگیت، ص۱۷۰.
  6. نک: ابن جماعه، المنهل الروی، ص۳۰.
  7. طیبی، الخلاصة، ص۳۴.
  8. رفع الحدیث الی قائله: ابن درید، جمهرة اللغة، ج۲، ص۲۶۶.
  9. جوهری، صحاح اللغة، ج۲، ص۴۸۹.
  10. ابن جماعه، المنهل الروی، ص۳۰.
  11. شهید ثانی، الدرایة، ص۵.
  12. نک: عاملی، وصول الاخیار، ص۹۰.
  13. نک: تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۲۷.
  14. مثلاً نک: خطیب، شرف اصحاب الحدیث، ص۴۰.
  15. ابن جماعه، المنهل الروی، صص۳۴، ۶۹.
  16. سیوطی، تدریب الراوی، ج ۲، ص۱۴۵.
  17. عاملی، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، ص۱۴۵.
  18. نک: خطیب، شرف اصحاب الحدیث، صص ۳۹-۴۰.
  19. سیوطی، تدریب الراوی، ج ۲، ص۱۴۵.
  20. نک: هوروویتس، صص۴۴-۴۷.
  21. نک: کوچ ییگیت، ص۱۷۱.
  22. نک: کوچ ییگیت، صص۱۷۱-۱۷۲.
  23. مثلاً نک: احمد بن حنبل، مسند، ج۱، صص۲۱۹، ۲۴۱، ج۲، ص۸.
  24. نسایی، سنن، ج۲، ص۳۵.
  25. نک: مسلم، صحیح، ج۱، ص۱۵.
  26. ترمذی، سنن، ج۵، ص۷۴۰.
  27. دارمی، سنن، ج۱، ص۱۱۲.
  28. نک: حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۶.
  29. ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۳۶۵.
  30. نک: صنعانی، المصنف، ج۱، ص۳۳۲.
  31. خطیب، شرف اصحاب الحدیث، ص۴۲.
  32. مسلم، صحیح، ج۱، ص۱۵.
  33. ترمذی، سنن، ج۵، ص۷۴۰.
  34. خطیب، شرف اصحاب الحدیث، صص۴۱-۴۲.
  35. نک: شافعی، الرسالة، ص۴۶۱ به بعد.
  36. ابن‌ابی‌حاتم، المراسیل، صص۱۳ به بعد.
  37. همچنین برای پژوهش‌هایی درباره تاریخچهٔ اسناد در اعصار نخستین اسلامی، نک: هوروویتس، ۴۴ -۳۹؛ سزگین، اهمیة الاسناد فی العلوم العربیة و الاسلامیة، صص۱۳۱- ۱۴۵.
  38. نک: ابن تیمیه، علم الحدیث، ص۱۵۱.
  39. برای روش‌های جایگزین به ویژه نزد امامیه، نک: عاملی، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، ص۲۰۰.
  40. نک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۲، ص۱۰۹.
  41. مثلاً نک: مفید، الامالی، ص۴۲.
  42. نیز برای پژوهش در مورد اصطلاح تکرارشوندهٔ «اسند عنه» در رجال طوسی، نک: حسینی، المصطلح الرجالی اسند عنه، ص۹۸ -۱۵۴.
  43. مثلاً ابن بابویه، التوحید، ص۲۵.
  44. مفید، الامالی، ص۴۲.
  45. مثلاً نک: الاختصاص، ص۴۵.
  46. چاپ تهران، ۱۳۶۹ق.
  47. نجاشی، رجال، ص۳۳۴.
  48. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۷.
  49. طوسی، الفهرست، ص۱۱۵.
  50. نجاشی، رجال، ص۲۶۰.
  51. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۸.
  52. طوسی، الفهرست، ص۲۲۰
  53. نجاشی، رجال، ص۲۶۱.
  54. طوسی، رجال، ص۱۱۹.
  55. برای موارد نقل از آن در آثار متأخر، نک: آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۱۷، صص۶۹ -۷۰.
  56. نجاشی، رجال، ص۳۷۳.
  57. نجاشی، رجال، ص۳۹۷.
  58. مثلاً نک: مفید، الجمل، ص۳۸.
  59. نیز پاکتچی، تحلیلی بر داده‌های آثار شیخ مفید درباره خوارج، ص۱۳۸-۱۴۰.
  60. چاپ قاهره، به کوشش عبدالله بن حمید سالمی، ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م و چاپ‌های دیگر.
  61. چاپ بیروت، ۱۹۷۴م.
  62. مثلاً نک: ابن مجاهد، السبعة فی القراءات، صص۵۳ -۱۰۱.
  63. ابوعمرودانی، التیسیر، ص۱۷-۱۶.
  64. ابن جزری، النشر، ج۱، صص۵۸ -۱۹۲.
  65. برای نمونه‌ها، نک: عثمان، مقدمه بر شرح الاصول الخمسة قاضی عبدالجبار، ص۲۴، به نقل از فرزادی: سلسله اسناد کلام معتزلی.
  66. ترمسی، کفایة المستفید، صص۳۲-۳۳: کلام اشعری و کلام ماتریدی.
  67. نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱(۱)، صص۱۸- ۱۹: فقه شافعی.
  68. شوکانی، اتحاف الاکابر، ص۲.

منابع

  • قرآن مجید؛
  • آقابزرگ، الذریعة؛
  • ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، المراسیل، به کوشش احمد عصام کاتب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
  • ابن اثیر، مبارک، النهایة، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
  • ابن بابویه، محمد، التوحید، به کوشش هاشم حسینی تهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م؛
  • ابن تیمیه، احمد، علم الحدیث، به کوشش موسی محمد علی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛
  • ابن جزری، محمد، النشر، به کوشش علی محمد ضباع، قاهره، کتابخانۀ مصطفی محمد؛
  • ابن جماعه، محمد، المنهل الروی، به کوشش محی‌الدین عبدالرحمان رمضان، دمشق، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م؛
  • ابن درید، محمد، مهرة اللغة حیدرآباد دکن، ۱۳۴۵ق؛
  • ابن مجاهد، احمد، لسبعة فی القراءات به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۷۲م؛
  • ابن ندیم، لفهرست؛
  • ابوعمرو دانی، عثمان، لتیسیر به کوشش اوتو پرتسل، استانبول، ۱۹۳۰م؛
  • ابونعیم اصفهانی، احمد، لیة الاولیاء قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
  • احمد بن حنبل، سند قاهره، ۱۳۱۳ق؛
  • لاختصاص منسوب به شیخ مفید، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، جماعة المدرسین؛
  • ازهری، محمد، هذیب اللغة به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۶۶م؛
  • پاکتچی، احمد، «حليلى‌ بر داده‌هاي‌ آثار شيخ‌ مفيد دربارۀ خوارج‌، مقالات فارسی کنگرۀ جهانی هزارۀ شیخ مفید، قم، ۱۳۷۲ش؛
  • ترمذی، محمد، نن به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م؛
  • ترمسی، محمد محفوظ، فایة المستفید به کوشش محمد یاسین فادانی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م؛
  • تهانوی، محمداعلی، شاف اصطلاحات الفنون، کلکته، ۱۸۶۲م؛
  • جوهری، اسماعیل، حاح اللغة به کوشش احمد عبدالغفور عطار، قاهره، ۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۶م؛
  • حاکم نیشابوری، محمد، عرفة علوم الحدیث حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م؛
  • حسینی، محمدرضا، «لمصطلح‌ الرجالى‌ اسند عنه‌، تراثنا، قم، ۱۴۰۶ق، شماره ۳؛
  • خطیب بغدادی، احمد، رف اصحاب الحدیث به کوشش محمد سعید خطیب اوغلی، آنکارا، ۱۹۷۱م؛
  • دارمی، عبدالله، نن، دمشق، ۱۳۴۹ق؛
  • زمخشری، محمود، ساس البلاغة به کوشش عبدالرحیم محمود، بیروت، دارالمعرفه؛
  • سزگین، فؤاد، «همية الاسناد فى‌ العلوم‌ العربية و الاسلامية، محاضرات فی تاریخ العلوم الاسلامیة، فرانکفورت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛
  • سیوطی، دریب الراوی، به کوشش احمد عمر هاشم، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛
  • شافعی، محمد، لرسالة به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م؛
  • شوکانی، محمد، «تحاف‌ الاكابر، رسائل خمسة اسانید، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م؛
  • شهید ثانی، زین الدین، لدرایة تهران، ۱۴۰۴ق؛
  • صنعانی، عبدالرزاق، لمصنف به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛
  • طوسی، محمد، لفهرست نجف، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م؛
  • طیبی، حسین، لخلاصة به کوشش صبحی سامرایی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛
  • عاملی، حسین، صول الاخیار الی اصول الاخبار قم، ۱۴۰۱ق؛
  • عثمان، عبدالکریم، قدمه بر شرح الاصول الخمسة قاضی عبدالجبار قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م؛
  • مسلم بن حجاج، حیح به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م؛
  • مفید، محمد، لامالی، به کوشش استاد ولی و غفاری، قم، ۱۴۰۳ق؛
  • مفید، لجمل نجف، ۱۳۶۸ق؛
  • نجاشی، احمد، جال به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق؛
  • نسایی، احمد، نن قاهره، ۱۳۴۸ق؛
  • نووی، یحیی، هذیب الاسماء و اللغات قاهره، ۱۳۴۶ق/ ۱۹۲۷م؛
  • Horovitz, J., X Alter und Ursprung des Isn ? d n , Der Islam, 1918, vol. VIII; Ko 5 yigit , T., Hadis o st o lahlar o , , Ankara, 1985.
  • Vajda, G., La transmission du savoir en Islam, London, 1983.

پیوند به بیرون