حدیث مدلس
حدیث مُدَلَّس بهمعنای حدیثی است که راوی در هنگام بیان سند آن، عیب و نقصهای آن را بپوشاند. این کار به دو گونه میتواند باشد: یکی این که راوی به گونهای از فرد آغازین در سند روایتش یاد کند که دیگران بپندارند که راوی مستقیماً حدیث را از آن شخص شنیده؛ در حالی که نشنیده است. این گونه تدلیس اِسناد نام دارد.
گونهٔ دوم، تدلیس مشایخ است و در آن، تدلیسکننده، نام استادی را که واقعاً از او مستقیماً شنیده، میبرد؛ اما نام آن استاد را بهگونهای تغییر میدهد که به آسانی شناخته نشود.
عالمان اسلامی، تدلیس را بسیار نکوهش کردهاند. حدیثشناسان در این که آیا میتوان حدیث تدلیسکننده را پذیرفت یا نه، اختلافنظر دارند. در میان شیعه، شماری از عالمان بر این باورند که از میان احادیث راوی تدلیسکننده، آنهایی که روشن شود که وی در آنها تدلیس نکرده، میتواند معتبر باشد. شمار انبوهی از عالمان اهل سنت در منابعشان متهم به تدلیس شدهاند. وجود احادیث مدلس در صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم) یکی از چالشهایی بوده که همواره اهل سنت را وادار به بیان توجیههایی برای آن نموده است.
تعریف تدلیس و انواع آن
تدلیس در لغت بهمعنای پنهانکردن عیب است.[۱] به نظر ابن حجر عسقلانی (از رجالیان اهل سنت) اصطلاح تدلیس از ریشهٔ «دَلَس» به معنای آمیخته شدن تاریکی با نور است و از آنجا که در تدلیسِ اصطلاحی نیز نوعی مخفیکاری نهفته است، به آن نیز تدلیس گفته میشود.[۲] در کتابهای درایه (حدیثشناسی)، به طور جداگانه به تبیین معنای اصطلاح «تدلیس» پرداخته نشده و معمولاً هرجا سخن از «تدلیس» به میان آمده، فقط به انواع آن اشاره شده است.[۳] بعدها برخی محققان، اصطلاح تدلیس را به معنای کاری از سوی محدث یا راوی دانستهاند که با آن، عیب و ضعف سند روایت را بپوشاند[۴] یا به نحوی آن را حدیثی معتبر جلوه دهد.[۵] بسیاری از حدیثشناسان، تدلیس را به دو گونه تقسیم کردهاند:
تدلیس اِسناد
در تدلیس سند یا اِسناد، راوی در هنگام ذکر سند روایتش، نام فردی را که از او حدیث نشنیده، به گونهای ذکر میکند که گویی حدیث را مستقیماً از او شنیده است. مثلاً راویای به نام کریم، در آغاز نقل روایتش بگوید «قال سعید» (سعید گفت)، در حالی که وی مستقیماً سخن آن روایت را از سعید نشنیده است؛ اما این گونه یادکرد وی از سعید باعث میشود که دیگران بپندارند که کریم آن روایت را مستقیماً از سعید شنیده است.[۶]
در تدلیس اسناد، شخص تدلیسکننده از تعبیرهایی مانند «قال» و «عن» استفاده میکند و از کلماتی مانند «حَدَثَّنا» و «اَخْبَرَنا» پرهیز مینماید؛[۷] چرا که تعبیرهایی مانند «حَدَثَّنا» صراحت در آن دارد که از او مستقیماً شنیده است و در این صورت، این دیگر «تدلیس» نیست؛ بلکه «حدیث کذب» (دروغ) است.[۸]
تدلیس شیوخ
تدلیس شیوخ یا مشایخ به تدلیسی میگویند که در آن، تدلیسکننده نام استادش را که واقعاً از او مستقیماً شنیده است، میبرد؛ اما نام آن استاد را به طور غیر متعارفی ذکر میکند تا به آسانی شناخته نشود.[۹] مثلاً فرض کنیم یک استاد را معمولاً با نام «محمد بن سعید» میشناختهاند و کسی نیز خبر نداشته که آن استاد بزّاز بوده است. حال اگر شاگردِ این استاد، وی را با تعبیر «محمد البزّاز» نام ببرد که باعث شود هویت وی به آسانی قابل تشخیص نباشد، این تدلیس شیوخ است.
خطیب بغدادی انگیزههای تدلیس شیوخ را این گونه برشمرده است:
- ثقه نبودنِ شیخ
- متأخر بودن وفاتش[یادداشت ۱]
- کوچکتر و کمسنتر بودن شیخ از شاگردش
- فراوان بودن احادیثی که شاگرد از این شیخ شنیده و بیمیلی شاگرد نسبت به علنی شدن فراوانی روایاتش از این استاد[۱۰]
حکم تدلیس و تأثیر آن در اعتبار حدیث
به طور کلی، تدلیس در نگاه عالمان مسلمان، کاری نادرست و مذموم دانسته شده است تا جایی که برخی از ایشان، تدلیس را برادرِ دروغ دانستهاند.[۱۱] اما در میان دو گونهٔ تدلیس، گونهٔ اول یعنی تدلیس اِسناد، بسیار زشت شمرده شده،[۱۲] تا جایی که بر سر پذیرش روایت کسی که چنین تدلیسی کرده، اختلاف نظر است تا جایی که برخی هیچ روایتی از تدلیسکننده را نپذیرفتهاند؛ حتی در مواردی که تدلیس نکرده باشد.[۱۳] اما دربارۀ تدلیس مشایخ، تصریح شده است که قُبح کمتری نسبت به تدلیس اسناد دارد و معمولاً کمتر مذمت شده[۱۴] و برخی از عالمان نیز تصریح نمودهاند که تدلیس مشایخ آسیبی به اعتبار حدیث نمیزند[۱۵]؛ البته به جز در جایی که هویت راویان ضعیف را تبدیل به راویان ثقه نماید و یا به شکل دیگری، سندی بسیار ضعیف را به صورت صحیح جلوه دهد.[۱۶]
خطیب بغدادی (از عالمان اهل سنت در قرن پنجم) دربارهٔ راویای که اهل تدلیس کردن در روایت است، معتقد بود روایات وی تنها در حالتی پذیرفته میشود که به شنیدنش از استادش تصریح نماید (از تعبیرهایی مانند«حدثنا» استفاده کند) و از تعبیرهایی مانند «قال» که در آنها احتمال میرود که وی تدلیس کرده باشد، استفاده نکرده باشد.[۱۷]
شماری از عالمان امامیه بر نظر خطیب بغدادی در این زمینه صحه گذاشتهاند.[۱۸] بهگفته سید هاشم معروف حسنی، شیعیان اتفاق نظر داشتهاند که تدلیس باعث ضعف و بیاعتبار شدن حدیث میشود؛ هر چند راوی آن حدیث از صحابه و طبقهٔ اول تابعان باشد.[۱۹]
تدلیس در صحیحین
وجود احادیث مُدَلَّس (دارای تدلیس در سند آنها) در صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم) و توجیه آوردن عالمان متأخر اهل سنت برای آن، همواره از چالشهای مهم دربارهٔ پدیدهٔ تدلیس بوده است.[۲۰]
برخی پژوهشگران با مطالعهٔ اسناد صحیحین به این نتیجه رسیدهاند که وجود تدلیس در سندهای روایات این دو کتاب، نشان از آن دارد که ادعای اجماع بر صحت روایات صحیحین، ادعای درستی نیست و اساساً در میان متقدمان اهل سنت مطرح نبوده و از قرن هفتم به بعد پدید آمده است.[۲۱]
همچنین شمار فراوانی از محدثان و عالمان مشهور اهل سنت، در منابع ایشان متهم تدلیس شدهاند، همچون ابوهریره، عبدالله بن عمر، ابواسحاق سبیعی، اعمش، قتاده، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه.[۲۲] بلکه ابن عبد البر اندلسی (از عالمان مشهور اهل سنت، درگذشتهٔ ۴۶۳ق) بر این باور است که به استثنای دو نفر، هیچ کس از عالمان را نمیتوان یافت که به نوعی گرفتار تدلیس نشده باشند.[۲۳]
نگاشتهها و پژوهشها دربارهٔ تدلیس
ابن حجر عسقلانی (درگذشتۀ ۸۵۲ق) گزارش میدهد نخستین کسانی که نام تدلیسکنندگان را در کتابی گردآوردهاند، حسین بن علی کرابیسی (درگذشتهٔ ۲۴۵ق)، نسائی (درگذشتۀ ۳۰۳ق) و دارقطنی (درگذشتۀ ۳۸۵ق) بودند.[۲۴] برخی محققان، کتابهای دیگری نیز دربارهٔ تدلیس نام بردهاند؛ مانند تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس نگاشتهٔ ابن حجر عسقلانی و التبیین لاسماء المُدَلِّسین نگاشتهٔ برهانالدین حلبی (درگذشتهٔ ۸۴۱ق).[۲۵] در میان پژوهشهای معاصر نیز، میتوان به رسالهٔ دکتری با عنوان علل تدلیس در حدیث اثر پرویز رستگار جزی اشاره کرد. مقالههای متعددی نیز دربارهٔ پدیدهٔ تدلیس و تحلیل آن از جهتهای گوناگون نگاشته شده است، همچون:
- «سیر تاریخی اصطلاح تدلیس در حدیث» نوشتهٔ مجید معارف و سید مهدی لطفی
- «بررسی روایات مدلسان در صحیحین»، نوشتهٔ سید حسن متهجد عسکری و سید شفیع هاشمی.
- «واکاوی انگیزۀ سیاسی تدلیس در حدیث» نوشتهٔ اکرم حیدری و پرویز رستگار.
- مدخل «تدلیس» به قلم مرتضی کریمینیا در دانشنامهٔ جهان اسلام.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به: خلیل بن احمد، العین، ۱۴۰۹ق، ج۷، ص۲۲۸.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، نزهة النظر، ۱۴۲۱ق، ص۸۵.
- ↑ حیدری و رستگار، «واکاوی انگیزۀ سیاسی تدلیس در حدیث»، ص۲۹۳.
- ↑ نگاه کنید به: کریمینیا، «تدلیس»، ج۶، ص۷۴۵؛ صافی، الزبد فی مصطلح الحدیث، ۱۴۴۲ق، ص۳۰.
- ↑ نگاه کنید به: عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، ۱۴۳۱ق، ج۶، ص۲.
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به: ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح، ۱۴۰۶ق، ص۷۳؛ نووی، التقریب و التیسیر، ۱۴۰۵ق، ص۳۹.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۷، ص۲۲۷؛ ابنصلاح، مقدمة ابن الصلاح، ۱۴۰۶ش، ص۷۳؛ ذهبی، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، ۱۴۱۲ق، ص۴۷؛ ابنحجر عسقلانی، تعریف اهل التقدیس، ۱۴۰۳ق، ص۱۳.
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به: ابن دقیق عید، الاقتراح، دار الکتب العلمیة، ص۲۰.
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به: ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح، ۱۴۰۶ق، ص۷۴؛ نووی، التقریب و التیسیر، ۱۴۰۵ق، ص۳۹.
- ↑ خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایة، المکتبة العلمیة، ص۳۶۵. برای آگاهی از انگیزههای تدلیس در نگاه دیگر عالمان، نگاه کنید به: ابن عبد البر، التمهید، ۱۴۳۹ق، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن عدی جرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به:ابوحفص قزوینی، مشیخة القزوینی، ۱۴۲۶ق، ص۱۰۲.
- ↑ نگاه کنید به: ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح، ۱۴۰۶ق، ص۷۶؛ نووی، التقریب و التیسیر، ۱۴۰۵ق، ص۳۹؛ ابن کثیر، الباعث الحثیث، دار الکتب العلمیة، ص۵۴.
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به: ذهبی، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، ۱۴۱۲ق، ص۴۸، ۴۹
- ↑ ابوحفص قزوینی، مشیخة القزوینی، ۱۴۲۶ق، ص۱۰۲.
- ↑ برای نمونه، نگاه کنید به: عافی خراسانی و شهیدی، «روش کشف تدلیس و انگیزههای آن در مناسبات روایی اسلامی؛ نمونه: روایتگری دارقطنی از جعابی»، ص۱۰۶.
- ↑ خطیب بغدادی، الکفایة، المکتبة العلمیة، ص۳۶۲.
- ↑ نگاه کنید به: شهید ثانی، الرعایة، ۱۴۰۸ق، ص۱۴۵؛ مامقانی، مقباس الهدایة، ۱۴۱۱ق، ص۳۸۱؛ مرعی، منتهی المقال، ۱۴۱۷ق، ص۷۵.
- ↑ حسنی، الموضوعات فی الآثار و الاخبار، ۱۴۰۷ق، ص۶۱ و ۶۵.
- ↑ نگاه کنید به: کریمینیا، «تدلیس»، ج۶، ص۷۴۶. برای آگاهی از برخی توجیهها در این زمینه، نگاه کنید به: ابن حجر عسقلانی، النکت علی کتاب ابن الصلاح، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ۱۹۸۴م، ص۱۷۸.
- ↑ متهجد عسکری و هاشمی، «بررسی روایات مدلسان در صحیحین»، ص۵۵.
- ↑ کعبی بلخی، قبول الأخبار ومعرفة الرجال، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۴۰۲. همچنین بنگرید: نسائی، ذکر المدلسین، ۱۴۲۳ق، ص۱۲۱-۱۲۴؛ معافی بن زکریا، الجلیس الصالح الکافی، ۱۴۲۶ق، ص۳۹۳.
- ↑ ابن عبد البر، التمهید، ۱۴۳۹ق، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، تعریف اهل التقدیس، ص۱۴.
- ↑ نگاه کنید به: کریمینیا، «تدلیس»، ج۶، ص۷۴۵.
یادداشت
- ↑ به گونهای که غیر از شاگردی که تدلیس میکرد، شماری دیگر از راویان که بسیار جوانتر از آن شاگرد بودند نیز، در حلقهٔ درس و شاگرد همان استاد بودهاند و به همین خاطر، آن شاگردی که اهل تدلیس بوده، تمایل نداشته که به صراحت از آن استاد نام ببرد تا در کنار همشاگردانی شمرده شود که بسیار کمسنتر از او بودهاند. نگاه کنید به: خطیب بغدادی، الکفایة، المکتبة العلمیة، ص۳۶۵.
منابع
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، النکت علی کتاب ابن الصلاح، تحقیق ربیع بن هادی عمیر المدخلی، مدینه منوره، عمادة البحث العلمی بالجامعة الاسلامیة، ۱۴۰۴ق،
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس/ طبقات المدلسین، تحقیق عاصم القریوتی، عمان، مکتبة المنار، ۱۴۰۳ق.
- ابن دقیق عید، محمد بن علی، الاقتراح فی بیان الاصطلاح، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیتا.
- ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
- ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، مقدمة ابن الصلاح، تحقیق نور الدین عتر، دمشق و بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۶ق.
- ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله، التمهید، تحقیق بشار عواد معروف و دیگران، لندن، مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامی، ۱۴۳۹ق.
- ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، الباعث الحثیث الی اختصار علوم الحدیث، تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیتا.
- ابوحفص قزوینی، عمر بن علی، مشیخة القزوینی، تحقیق عامر حسن صبری، بیروت، دار البشائر الإسلامیة، ۱۴۲۶ق.
- المعافی بن زکریا، الجلیس الصالح الکافی و الأنیس الناصح الشافی، تحقیق عبد الکریم سامی الجندی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۶ق.
- حسنی، هاشم معروف، الموضوعات فی الآثار و الاخبار، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۷ق.
- حیدری، اکرم و پرویز رستگار، «واکاوی انگیزۀ سیاسی تدلیس در حدیث»، در مجله حدیثپژوهی، شمارۀ ۲۶، پاییز و زمستان ۱۴۰۰ش.
- خلیل بن احمد، العین، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- ذهبی، محمد بن احمد، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، تحقیق عبدالفتاح ابوغدة، حلب، مکتبة المطبوعات الإسلامیة، ۱۴۱۲ق.
- رستگار جزی، پرویز، علل تدلیس در حدیث، رسالهٔ دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۸۱ش.
- شهید ثانی، زین الدین بن علی، الرعایه فی علم الدرایه، تحقیق عبدالحسین محمد علی بقال، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۸ق.
- صافی، فضل الرحمن عبد العلیم، الزبد فی مصطلح الحدیث، عمان اردن، دار عمار للنشر و التوزیع، ۱۴۴۲ق.
- عافی خراسانی، محمد و روح الله شهیدی، «روش کشف تدلیس و انگیزههای آن در مناسبات روایی اسلامی؛ نمونه: روایتگری دارقطنی از جعابی»، در مجله مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شماره ۶۹، بهار و تابستان ۱۴۰۰ش.
- عثیمین، محمد بن صالح، فتاوی نور علی الدرب، در نرمافزار المکتبة الشاملة، ۱۴۳۱ق.
- کریمینیا، مرتضی، «تدلیس»، دانشنامه جهان اسلام، ج۶، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- کعبی بلخی، عبدالله بن احمد، قبول الأخبار و معرفة الرجال، تحقیق ابو عمرو الحسینی بن عمر بن عبد الرحیم، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۱ق.
- مامقانی، عبدالله و محمدرضا مامقانی، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، قم، مؤسسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ۱۴۱۱ق.
- متهجد عسکری، سید حسن و سید شفعی هاشمی، «بررسی روایات مدلسان در صحیحین»، در مجله صراط، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۹۹ش.
- مرعی، حسین عبدالله، منتهی المقال، بیروت، مؤسسة العروة الوثقی، ۱۴۱۷ق.
- معارف، مجید و سید مهدی لطفی، «سیر تاریخی اصطلاح تدلیس در حدیث»، در مجله پژوهش دینی، شماره۱۲، زمستان ۱۳۸۴ش.
- نسائی، احمد بن شعیب، ذکر المدلسین، تحقیق الشریف حاتم بن عارف العونی، مکه مکرمه، دار عالم الفوائد، ۱۴۲۳ق.
- نووی، یحیی بن شرف، التقریب و التیسیر، تحقیق محمد عثمان الخشت، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق.