هشام بن عبدالملک

مقاله قابل قبول
کپی‌کاری از منابع خوب
استناد ناقص
جانبدارانه
شناسه ناقص
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از ششمین خلیفه مروانی)
هشام بن عبدالملک
خلافت
اطلاعات شخصی
نامهشام بن عبدالملک
تولد۷۲ق در مدینه
مرگ۱۲۵ق در رُصافه شام
پدرعبدالملک بن مروان
مادرعایشه یا فاطمه
دیناسلام
محل دفنرُصافه (شام)
حکومت
سمتخلیفه
سلسلهبنی‌امیهبنی‌مروان
آغاز حکومت۱۰۵ق
پایان حکومت۱۲۵ق
همزمان باامام سجاد(ع)امام باقر(ع)امام صادق(ع)
اقدامات مهمدستور قتل امام محمدباقر(ع) ● سرکوب قیام و دستور قتل زید بن علی بن الحسین(ع)


هشام بن عبدالملک (۷۲-۱۲۵ق) دهمین خلیفه اموی و از قبیله قریش که پس از مرگ یزید بن عبدالملک در سال ۱۰۵ق به خلافت رسید. گفته شده که وی دستور قتل امام محمدباقر(ع) را در سال ۱۲۴ق صادر نمود.

هشام ۱۹ سال خلافت کرد و گفته شده که در این مدت تلاش کرد با انجام اقداماتی پایه‌های خلافت بنی‌امیه را محکم کند. بنابر گزارش‌های تاریخی، جان مسلمانان و به‌خصوص شیعیان برای او هیچ ارزشی نداشت و به بهانه‌های مختلف آنها را می‌کشت.

در زمان خلافت هشام بن عبدالملک قیام‌های زیادی انجام شد که مهمترین آنها قیام زید بن علی بن الحسین(ع) بود و او در نامه‌ای به والی کوفه نوشت که زید را از کوفه اخراج کرده و او را بکشد. اتفاق مهم دیگر، پراکنده شدن مبلّغان بنی‌عباس در سرزمین‌های شرقی اسلام، و آغاز جنبش‌های شیعیان بود که پنهانی فعالیت می‌کردند. در زمان هشام، در خراسان بزرگ، فتوحات گسترده‌ای انجام شد و خوارج هم در قسمتی از سرزمین‌های اسلامی فعالیت می‌کردند.

زندگینامه

هشام بن عبدالملک در اوایل سال ۷۲ق زاده شد.[۱] ابن‌اثر محل تولد او را مدینه و مقریزی آن را دمشق ذکر کرده است.[۲]

مادرش او را هشام نامید و کنیۀ او اباولید بود و چون چشمش لوچ بود، به هشام اَحْوَل معروف شد.[۳] وی از قبیلۀ قریش، از اعراب عَدنانی و از طایفۀ بنی‌امیه بود.[۴] پدرش عبدالملک بن مروان، پنجمین خلیفۀ اموی، و مادرش عایشه یا فاطمه، دختر هاشم بن اسماعیل مخزومی بود.[۵]

هشام سیزده فرزند از همسران و کنیزان خود داشت که ده پسر و سه دختر بودند.[۶] او محمد بن مسلم بن شهاب زُهَری را به‌عنوان مربی برای فرزندانش انتخاب کرده بود.[۷]

هشام بن عبدالملک بر اثر بیماری در ۶ ربیع‌الثانی سال ۱۲۵ق در رُصافه شام از دنیا رفت. او هنگام فوت ۵۳ سال داشت و مدت حکومت او ۱۹ سال و ۷ ماه و ۲۱ روز بود.[۸]

خلافت

هشام پس از مرگ یزید بن عبدالملک در شعبان سال ۱۰۵ق، در ۳۴ سالگی به خلافت رسید.[۹] وقتی خبر خلافت به او رسید، در روستایی به نام رُصافه بود و از آنجا به دمشق رفت و در اول ماه رمضان سال ۱۰۵ق، مردم با او برای خلافت بیعت کردند.[۱۰]

گفته شده که هشام بن عبدالملک تلاش کرد بار دیگر پایه‌های خلافت بنی‌امیه را استوار کند؛ مورخان نوشته‌اند که هشام روش تقریباً ثابت خلافت بنی‌امیه را در عزل و نصب والیان در مناطقی چون عراق و خراسان در پیش گرفت که هدف کلی آن ایجاد توازن قوا میان قبایل رقیب یمانی و قیسی بود.[۱۱] هشام مدتی نسبتاً طولانی خلافت کرد و گفته شده که برای رونق اقتصادی و ایجاد انضباط دیوانی تلاش زیادی کرد، تا آنجا که بعدها منصور عباسی و برخی دیگر از عباسیان از روش هشام پیروی می‌کردند.[۱۲] گفته شده که هشام هر مردی از بنی‌مروان را که مقرری دریافت می‌کرد، به جنگ می‌فرستاد.[۱۳]

چگونگی رفتار هشام با امامان معصوم(ع)

هشام معاصر ۳ تن از امامان شیعه(ع) بوده است:

  • امام سجاد(ع)

بنابر آنچه در کتاب الاختصاص شیخ مفید آمده، هشام بن عبدالملک در دوره خلافت پدرش (۲۶-۸۶ق)، برای انجام حجّ به طواف کعبه رفت و به‌دلیل شلوغی جمعیت نتوانست استلام حجر را انجام دهد، اما در همان حال، علی بن حسین(ع) وارد مسجدالحرام شد و وقتی به‌سوی حجرالاسود رفت، مردم خود به او احترام کرده و از سر راهش کنار رفتند تا بتواند حجرالاسود را لمس کند.[۱۴] به‌گفته ابن‌شهرآشوب در کتاب مناقب آل‌ابیطالب، هشام از دیدن این منظره خیلی ناراحت شد و در پاسخ به یکی از شامیان که پرسید او کیست، با آنکه علی بن حسین را می‌شناخت، گفت «او را نمی‌شناسم».[۱۵]

گفته شده که فرزدق در همان جا حاضر بود و گفت من او را می‌شناسم و قصیده‌ای در وصف امام سجاد(ع) سرود و این کار موجب ناراحتی هشام بن عبدالملک شد و به قطع حقوق ماهیانه فرزدق و زندانی شدنش در مکانی میان مکه و مدینه، معروف به (عسفان)، انجامید.[۱۶]

  • امام باقر و امام صادق(ع)

چنانکه در کتاب دلائل الامامه آمده است، هشام بن عبدالملک در زمان خلافت خود همواره از محبوبیت امام باقر(ع) در بین مردم می‌ترسید و تلاش می‌کرد مانع گسترش نفوذ وی شود.[۱۷] بنابر نقل طبری، سخنان امام صادق(ع) درباره فضیلت و امامت اهل بیت که در ایام حج انجام شد، بدان انجامید که هشام پس از بازگشت به پایتخت خود، دمشق، به حاکم مدینه دستور داد امام باقر(ع) و فرزندش جعفر بن محمد را روانه شام کند.[۱۸]

طبری، نویسنده کتاب دلائل الامامه، گفته است که هشام چون به‌خوبی می‌دانست که اگر از راه مناظره وارد شود، هیچکدام از درباریان او توان مناظره با امام باقر(ع) را ندارند،[۱۹] تصمیم گرفت مسابقه تیراندازی ترتیب دهد تا وی را در آن مسابقه شکست بدهد، ولی در آن مسابقه نیز نتوانست به هدف خود برسد.[۲۰] گفته شده که هشام بن عبدالملک پس از شکست در آن مسابقه، امام باقر(ع) و فرزندش را در جایگاه مخصوص کنار خود جای داد، آنها را احترام کرد و به امام پنجم شیعیان گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سروری بر عرب و عجم است.[۲۱]

وضعیت شیعیان در زمان حکومت هشام

هشام در میان خلفای اموی به سیاستمداری و خشونت معروف بود و با توجه به این دو ویژگی، او را با معاویه و عبدالملک مقایسه کرده‌اند. گفته شده که او با تدبیر و تکیه بر قدرت نظامی، بسیاری از قیام‌ها و شورش‌ها را سرکوب می‌کرد و مخالفان را می‌کشت.[۲۲]

بنابر آنچه محمدجواد مغنیه، تاریخ‌نگار معاصر گفته است، هشام هیچ حرمتی برای جان مسلمانان قائل نبود و با کوچکترین بهانه‌ای آنان را می‌کشت و مخصوصاً شیعیان و پیروان اهل البیت(ع) بیشترین فشار و ضربه را از سوی او متحمل می‌شدند. بدین ترتیب هشام در نامه‌ای به کارگزاران خود فرمان داد تا بر شیعیان سخت بگیرند و آنان را تحت‌فشار قرار دهند، آنها را زندانی کنند، آثارشان را محو کنند، خون‌شان را بریزند و از حقوق بیت المال محروم‌شان کنند[۲۳]

هشام بن عبدالملک علاوه بر صدور این فرمان‌های عمومی، برای بعضی از شیعیان دستور خاص صادر می‌کرد؛ وی به فرماندار خود در کوفه دستور داد خانه کمیت بن زید اسدی، شاعر اهل‌بیت(ع) را خراب کند و زبان و دست او را به جرم ستایش خاندان پیامبر(ص) ببرّد.[۲۴] کارگزاران هشام در شهرهای مختلف نیز سختگیری‌های بسیاری به شیعیان می‌کردند، و گفته شده که یوسف بن عمر ثقفی، فرماندار عراق، به حدّی با مردم بدرفتاری می‌کرد که او را جانشین حجاج بن یوسف می‌دانستند.[۲۵]

اتفاقات مهم دوران خلافت

در دوره خلافت هشام اتفاقاتی رخ داد که مهمترین آنها عبارتند از:

  • شهادت امام محمد باقر(ع)

یکی از مهمترین اتفاقات زمان هشام، شهادت امام محمد باقر(ع) دانسته شده که در سال ۱۲۴ق صورت گرفت و شیعیان معتقدند به‌دستور هشام بن عبدالملک صورت گرفت.[۲۶]

  • فتوحات در خراسان

در زمان هشام در برخی نواحی مثل خراسان بزرگ، فتوحات به‌طور گسترده ادامه داشت و در سال ۱۰۹ق، اشرس بن عبدالله سلمی از سوی هشام به‌عنوان والی خراسان منصوب شد.[۲۷]

  • قیام حارث در خراسان

در زمان هشام، حارث بن سریج در خراسان و ماوراءالنهر قیام کرد و در آن زمان این قیام تنها قیامی بود که برای احقاق حقوق اهل ذمه بر ضد امویان شکل گرفته بود.[۲۸]

مهمترین قیام زمان خلافت هشام بن عبدالملک، قیام زید بن علی بن الحسین دانسته شده است. تاریخ‌نویسان دلایل مختلفی برای شکل‌گیری و رویدادهای این قیام بیان کرده‌اند، با این حال گفته شده است که او به‌سبب ستم بنی‌امیه قیام کرد و مردم را بر ضد بنی‌امیه به جهاد دعوت کرد.[۲۹]

  • فعالیت سیاسی و نظامی خوارج

خوارج در دوره خلافت هشام بن عبدالملک در سرزمین‌های سیستان و کرمان و جنوب خراسان حضور فعال داشتند و در سال ۱۰۷ق بر سیستان مسلط شدند و محدوده تسلط خود را تا خراسان گسترش دادند.[۳۰]

  • فعالیت داعیان بنی‌عباس

یکی دیگر از وقایع مهم زمان هشام، پراکنده شدن داعیان و مبلّغان بنی‌عباس در سرزمین‌های شرقی اسلام و آغاز جنبش‌های شیعیان بود که پنهانی فعالیت می‌کردند.[۳۱]

ویژگی‌ها

گفته شده که هشام در رفتار با مردم شام از بهترین خلفای بنی‌امیه بوده و مورخان نوشته‌اند که در میان خلفای بنی‌امیه هیچ‌کس بزرگوارتر از او نبود[۳۲] و دوراندیشی و مردانگی‌اش در میان بنی‌امیه کم‌نظیر بود، اما به علویان سخت می‌گرفت و در هر فرصتی آنان را از میان می‌برد، مانند زید و یحیی.[۳۳]

به‌گفته دینوری (۲۱۳-۲۷۶ق)، هشام به ضعفا نزدیک بود و از آنان دلجویی می‌کرد و آمادۀ شنیدن مظالم مردم بود و به آن رسیدگی می‌کرد، در میان شهر می‌گشت و از مردم می‌پرسید که آیا به آنان ستم شده است یا نه، و همچنین تعدادی از بهترین مردم را معیّن کرده بود تا کارهای کارگزاران را به او گزارش بدهند.[۳۴]

مسعودی، مورخ قرن چهارم هجری، هشام بن عبدالملک را مردی سیاستمدار و دقیق در کار دولت و مدیر در کار رعیت خوانده که کارها را شخصاً به دست داشت و هیچ نکته‌ای از کار ممالک از او پنهان نبود.[۳۵] مسعودی همچنین او را فردی عاقل و صبور، اما بسیار بخیل و مال‌اندوز توصیف می‌کند.[۳۶] به نوشتۀ جاحظ (۱۶۰-۲۵۵ق)، او درهم بر درهم اضافه می‌کرد و هیچ‌کدام از خلفای قبلی در بخل به او نمی‌رسیدند.[۳۷]

بنابر آنچه در کتاب العقد الفرید، نوشته ابن‌عبدربه آمده، هشام مجالس مباحثه‌ای تشکیل می‌داد که بعضی از محدّثان، مثل محمد بن شهاب زهری و ابوالزناد در آن شرکت می‌کردند و گاهی نیز مناظره‌های دینی برپا می‌کرد؛ مانند مناظرۀ غیلان دمشقی با میمون بن مهران.[۳۸]

پانویس

  1. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ش، ج۵، ص۱۲۳.
  2. بلاذری، انساب الاشراف، بی‌تا، ج۸ ص۳۶۷.
  3. خلیفه بن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۳۸.
  4. قلقشندی، قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان، ۱۹۸۲م، ج۱، ص۸۲.
  5. ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۹۷.
  6. زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ج۱، ص۱۶۷.
  7. ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۳۴۲.
  8. مسعودی، مروج الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۴۱.
  9. دینوری، الاخبار الطوال، ۱۹۶۰، ج۱، ص۳۳۵.
  10. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۹۷۱، ج۳، ص۱۰۶.
  11. طبری، تاریخ، بی‌تا، ج۷، ص۲۰۳.
  12. مسعودی، مروج‌الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۱۳۱.
  13. طبری، تاریخ، بی‌تا، ج۷، ص۲۰۲.
  14. مفید، الإختصاص‏، بی‌تا، ص۱۹۱.
  15. ابن‌شهرآشوب مازندرانی،‏ مناقب آل أبی طالب(ع)، بی‌تا، ج۴، ص۱۶۹.
  16. ابن‌شهرآشوب مازندرانی،‏ مناقب آل أبی طالب (ع)، بی‌تا، ج۴، ص۱۶۹.
  17. الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.
  18. الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.
  19. محمد بن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.
  20. طبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.
  21. پیشوایی، سیره پیشوایان، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۹.
  22. مغنیه، الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۴.
  23. مغنیه، الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۴.
  24. امینی، الغدیر، بی‌تا، ج۲، ص۲۰۵؛ اعیان الشیعه، السید محسن الأمین، ج۹، ص۳۴.
  25. زرکلی، الاعلام، بی‌تا، ج۸، ص۲۴۳.
  26. مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۲۰۳.
  27. مسکویه، تجارب الامم، بی‌تا، ج۳، ص۳۹.
  28. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۲۵.
  29. بلاذری، انساب الاشراف، بی‌تا، ج۲، ص۵۲۷.
  30. یعقوبی، تاریخ، بی‌تا، ج۲، ص۳۰۸.
  31. ابن‌طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه والدول الاسلامیه، بی‌تا، ج۱، ص۱۳۳.
  32. الدینوری، الامامة والسیاسة، ۱۹۶۷م، ج۲، ص۱۰۴.
  33. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بی‌تا، ج۲، ص۳۲۸.
  34. الدینوری، الامامة والسیاسة، ۱۹۶۷م، ج۲، ص۱۰۷.
  35. مسعودی، التنبیه والاشراف، بی‌تا، ج۱، ص۲۷۹.
  36. مسعودی، مروج‌الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۴۱.
  37. جاحظ، البخلاء، ۱۹۶۳م، ص۱۵.
  38. ابن‌عبّدربه، العقد الفرید، ۱۴۱۱م، ج۵، ص۱۸۸.

منابع

  • ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، بی‌تا.
  • ابن‌الجوزی، أبوالفرج، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.
  • ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • ابن‌شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی،‏ مناقب آل أبی‌طالب (ع)، النجف الأشرف، المکتبة الحیدریة، بی‌تا.
  • ابن‌طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه والدول الاسلامیه، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • ابن‌عبدربه، العقد الفرید، قم، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.
  • ابن‌کثیر، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، قم، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
  • ابن‌مسکویه، تجارب الامم وتعاقب الهمم، بی‌جا، بی‌تا، بی‌نا.
  • الأمین، السید محسن، اعیان الشیعه، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • الأمینی النجفی، عبدالحسین، الغدیر، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • البَلَاذُری، أحمد بن یحیی، أنساب الأشراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
  • الجاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • الدینوری، ابن‌قتیبة، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۰ق.
  • الزبیری، مصعب بن عبد الله، نسب قریش، القاهرة، دار المعارف، بی‌تا.
  • الزرکلی، خیرالدین، الأعلام، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۰م.
  • الطبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ق.
  • الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، لیدن، بریل، ۱۸۹۷م.
  • العصقری، خلیفة بن خیاط، تاریخ، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.
  • پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۳۹۰ش.
  • دینوری، احمد بن داود، الأخبار الطوال، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۷۳ش.
  • ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، قاهرة، دار الحدیث، ۱۴۲۷ق.
  • شیبانی جزری، علی بن محمد (ابن‌اثیر)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • قلقشندی، أحمد بن علی، قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، ۱۴۰۲ق.
  • مستوفی، أحمد بن المبارک، تاریخ إربل، عراق، دار الرشید، ۱۹۸۰م.
  • مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • مغنیه، محمدجواد، الشیعة و الحاکمون، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • مفید، محمد بن محمد، الإختصاص‏، قم،‏ المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید،‏ ۱۴۱۳ق.
  • یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.

پیوند به بیرون