قطب‌شاهیان

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از قطب شاهی)
قطب‌شاهیان
قُطب‌ شاهیان
بنای چهار منار در حیدرآباد از آثار به جای مانده قطب‌ شاهیان
بنای چهار منار در حیدرآباد از آثار به جای مانده قطب‌ شاهیان
اطلاعات حکومت
بنیانگذارسلطان قلی قطب شاه
سال تأسیس۹۱۸ق
گستره جغرافیاییدکن هندوستان (گلکنده و حیدرآباد)
مذهبتشیع
نوع حکومتمحلی
اقدامات مهمگسترش مذهب تشیع، بنای شهر حیدر آباد، ساخت بناهای مذهبی
پایتخت‌هادکن، حیدر آباد
انقراض۱۰۹۸ق
علت انقراضتوسط بابریان
افراد
حاکمان مشهورسلطان قلی قطب شاه، سلطان جمشید قطب شاه، سلطان ابراهیم قطب شاه، محمدقلی قطب شاه، پسرابراهیم، سلطان عبداللّه قطب شاه، سلطان ابوالحسن قطب شاه
شخصیت‌های مهممیر محمد مؤمن استرآبادی


قُطْب‌ْشاهیان، سلسله‌ای از حاکمان شیعه در دکن هندوستان، مشهور به حکام تلنگ. نسب این سلسله به ترکمانان قراقوینلو می‌رسد و از ۹۱۸ق تا ۱۰۹۸ق در مشرق دکن (گلکنده و حیدرآباد) فرمانروایی کردند. سلطان قلی قطب شاه، محمدقلی قطب شاه، سلطان جمشید قطب شاه و عبداللّه قطب شاه از جمله سلاطین این حکومت‌اند. در ۹۹۹ق، قطب شاه با کمک میر محمد مؤمن استرآبادی، شهر حیدرآباد را بناکرد و آن را دومین پایتخت قطب شاهیان قرارداد. قطب شاهیان از آغاز با صفویان مناسبات دوستانه و با حکومت بابریان و حکومت‌های محلی هند روابطی خصمانه‌ای داشتند.

بیشتر حاکمان این سلسله، از جمله سلطان قلی در گسترش مذهب تشیع در قلمروشان تلاش می‌کردند و خطبه به نام دوازده امام می‌خواندند. میرمحمد مؤمن هنگام ساخت حیدرآباد، به بناهای مذهبی توجه کرد. از جمله عاشورخانه، که برای برگزاری مراسم عزاداری شهادت امام حسین(ع) ایجاد کرد، و بنای داد، که برای انجام دادن مراسم مخصوص به اهل بیت، مراسم ایام ولادت یا شهادت، احداث شده بود.

نسب

این سلسله از ۹۱۸ تا ۱۰۹۸ق در مشرق دکن (گلکنده و حیدرآباد) فرمانروایی کردند. نسب پادشاهان آن از طایفۀ بهارلو از ترکمانان قراقوینلو بودند.[۱]

سلطان قلی قطب شاه

اوزون حسن پس از آنکه بر قراقویونلوها غلبه کرد، (در سال ۸۷۴) به تعقیب شاهزادگان این خاندان پرداخت و بسیاری از آنان را کشت.[۲] در زمان یعقوب آق قونیلو (پسر اوزون حسن)، سلطان قلی، مؤسس قطب شاهیان، از بیم کشته شدن، در بیست سالگی عازم هند شد. وی به دربار محمد سوم بهمنی راه یافت.[۳] سلطان قلی در ۹۱۸ اعلام استقلال کرد و پایه‌های حکومت قطب شاهیان را استوار ساخت.

سلطان جمشید قطب شاه

سلطان جمشید قطب شاه فرزند سلطان قلی قطب شاه، با توطئه‌ای پدرش را به قتل رساند و برادر بزرگترش را که ولیعهد بود، کور کرد و خود در ۹۴۰ به سلطنت رسید.[۴] برادر دیگرش، ابراهیم، به حاکم بیدَر پناهنده شد. دوران حکومت جمشید بیشتر به جنگ با ابراهیم عادل شاه و برهان نظام شاه سپری شد.

سلطان سبحان

پس از جمشید، (متوفی سال ۹۵۷) فرزند شش ماهه‌اش، سبحان، به حکومت رسید و مادرش نیابت سلطنت را برعهده گرفت.[۵]


سلطان ابراهیم قطب شاه

سلطان ابراهیم قطب شاه برادرِ جمشید قطب شاه در دوران حکومت جمشید در بیدَر و ویجانِگَر به عنوان پناهنده به سر می‌برد، پس از مرگ وی، در ۹۵۷ به گلکنده بازگشت و به حکومت رسید.[۶] او به تأمین امنیت داخلی و اصلاح دستگاه دیوانی پرداخت و توانست پادشاهی‌اش را، به رغم آشفتگی‌ها و ناآرامی‌های سیاسی در دکن، استوار سازد.

ابراهیم قطب شاه در طول حکومتش، دو دوره جنگ با عادلشاهیان و نظامشاهیان داشت: دورۀ اول از ۹۶۵ تا ۹۷۲ و دورۀ دوم از ۹۷۲ تا ۹۸۹ه‍.ق.[۷]

محمدقلی قطب شاه، پسرابراهیم

بنای چهار منار در حیدرآباد که به دستور محمد قلی ساخته شد

در زمان او جنگ بی‌حاصل با حاکمان دکن ادامه یافت. ابراهیم عادلشاه دوم در ۹۹۵ق با خواهر محمدقلی قطب شاه، ازدواج کرد که این سبب صلح آمیز شدن مناسبات میان دو حکومت شد.[۸] ازاین پس، آنان به تقویت نظام اداری داخلی و تجدید حیات سازمان فرهنگی کشور پرداختند. ورود میر محمد مؤمن استرآبادی و محمد بن خاتون در ۹۸۹ به دکن و همکاری او با حکومت قطب شاهیان، عامل مهمی در پیشبرد این اهداف بود.[۹]

بناء حیدر آباد

در ۹۹۹ه‍.ق، قطب شاه با کمک میر محمد مؤمن استرآبادی، به سبب انبوهی جمعیت و کمبود آب و دلایل دیگر، شهر حیدرآباد را بناکرد و آن را دومین پایتخت قطب شاهیان قرارداد.[۱۰]وی در آغاز، شهر را به نام همرش بهاگ متی، "بهاگ نگر" نامید، اما پس از مرگ وی، شهر را به احترام لقب امام علی(ع) حیدر آباد نامید.[۱۱] در اواخر حکومت او، درگیری امرای دکنی و آفاقی و همچنین توطئه خدابنده برای به حکومت رسیدن، تا حدودی آرامش حکومت قطب شاهیان را مختل کرد اما اقدامات به موقع میر محمد مؤمن استرآبادی، آرامش را به قلمرو آنان بازگرداند.[۱۲]

خراج گذار بابریان

در ۱۰۲۶ق دامنۀ فتوحات لشکر مغول به فرماندهی شاه شجاع در دکن به قلمرو قطب شاهیان نیز رسید، میرمکی و جادوری به نمایندگی از جهانگیر بابری به حیدرآباد رفتند و قطب شاه را مخیر ساختند که یا خراج بپردازد یا آمادۀ جنگ شود. سلطان محمد قطب شاه پرداخت خراج را پذیرفت.[۱۳]

سلطان محمد قطب شاه

پس از مرگ سلطان محمدقلی در ۱۰۲۰ق، سلطان محمد به کمک محمد مؤمن استرآبادی به حکومت رسید. در ۱۰۲۶ق، نمایندگان جهانگیر بابری به حیدرآباد رفتند و سلطان محمد را مخیر ساختند که یا خراج بدهد یا آماده جنگ شود و سلطان محمد پرداخت خراج را پذیرفت. با این حال، قطب شاهیان هنوز به صورت مستقل حکومت می‌کردند و مجبور نبودند به نام پادشاهان بابری خطبه بخوانند.[۱۴] در اواخر حکومت سلطان محمد، (۱۰۳۴ق) میر محمد مؤمن استرآبادی، «‌پیشوا‌» ی (مقام پس از سلطان) حکومت او، درگذشت. سلطان محمد پس از او پیشوایی انتخاب نکرد و شخصآ به ادارۀ امور پرداخت.[۱۵]

سلطان عبداللّه قطب شاه

با به حکومت رسیدن سلطان عبداللّه قطب شاه، زوال حکومت قطب شاهیان آغاز شد. شاه محمد، پیشوای حکومت وی، بی‌کفایت بود و دخالتهای خانم آغا (مادر سلطان عبداللّه) در حکومت نیز موجب نابسامانیهایی شد. همچنین، دسته بندیهای سیاسی امرای درباری برای کسب قدرت و سیاستهای توسعه طلبانه بابریان در این دوره، از عوامل تشدیدکننده نابسامانی‌ها بود.[۱۶]

تابعیت بابریان

در ۱۰۴۵ق، نمایندگان شاه جهان به دربار سلطان عبداللّه رفتند و از او خواستند تابع شاه جهان باشد. سلطان عبداللّه نیز در خطبه، نام خلفا (ابوبکر، عمر، عثمان) را جانشین نام دوازده امام علیهم السلام و نام پادشاه بابری را جانشین نام شاه صفوی کرد و خراج گزار شاه جهان شد.[۱۷] ازاین پس، قطب شاهیان تابع بابریان شدند.

در پایان سلطنت عبداللّه، میان او و محمدسعید اردستانی، که «‌میرجمله‌» (مقام پس از پیشوا) بود، اختلاف افتاد و محمدسعید به بابریان پناهنده شد. در ۱۰۶۶ق، جنگی میان قطب شاهیان و بابریان رخ داد که به شکست قطب شاهیان انجامید.[۱۸]

سلطان ابوالحسن قطب شاه

پس از مرگ سلطان عبداللّه در ۱۰۸۳ق، نابسامانی‌های دربار تشدید شد. پس از به وزارت رسیدن مادِناپِندِت، از امرای هندوی دربار قطب شاهی، ابوالحسن قطب شاه آلت دست او گردید و مادناپندت به تقویت آیین خود پرداخت،[۱۹] که سبب بی‌اعتمادی بسیاری از بزرگان دربار به شاه شد. گروهی از آنان به لشکر بابری پیوستند و در آنجا مناصبی به دست آوردند، از جمله خلیل اللّه خان و عبدالسلام خان.[۲۰]

انقراض

اورنگ زیب در سال ۱۰۹۸ق، در پی سیاست‌های توسعه طلبانۀ بابریان، گلکنده و حیدرآباد را تصرف کرد که در نتیجه، ابوالحسن قطب شاه اسیر و سلسلۀ قطب شاهی منقرض شد.[۲۱]

فهرست سلاطین قطب شاهی

محمد قلی قطب شاه ۱۵۸۰ - ۱۶۱۱م پنجمین سلطان قطب‌شاهی

سلاطین این سلسله عبارتند از:[۲۲] [۲۳]

سلاطین قطب شاهی
نام سلطان حکومت
۱ سلطان قلی قطب الملک ۱۵۱۸ - ۱۵۴۳
۲ جمشید قلی قطب شاه ۱۵۴۳ - ۱۵۵۰
۳ سبحان قلی قطب شاه ۱۵۵۰
۴ ابراهیم قطب شاه ۱۵۵۰ - ۱۵۸۰
۵ محمد قلی قطب شاه ۱۵۸۰ - ۱۶۱۱
۶ محمد قطب شاه ۱۶۱۱ - ۱۶۲۵
۷ عبداﷲ قطب شاه ۱۶۲۵ - ۱۶۷۲
۸ ابوالحسن قطب شاه ۱۶۷۲ - ۱۶۸۷

مناسبات خارجی

در آغاز، قطب شاهیان که با دو حکومت هندو مذهبِ اوریسا و ویجانگر همسایه بودند، قصد تصرف قلمرو آنان را داشتند. به علاوه، قطب شاهیان برای حفظ تعادل قوا در منطقه، در معاهدات سیاسی و نظامی حکام محلی دکن شرکت داشتند که همین اتحادها سبب انقراض هندوهای ویجانگر در ۹۷۲ شد.[۲۴] از سوی دیگر، سیاست بابریان برای تصرف دکن به درگیری شاهان دکن پایان داد و آنان در برابر بابریان مقاومت کردند، اما سرانجام، همۀ این حکومتها ضمیمۀ قلمرو بابریان شدند.[۲۵] قطب شاهیان از آغاز با صفویان مناسبات دوستانه داشتند. عوامل سیاسی، مذهبی، فرهنگی و نژادی در توسعه و دوام این مناسبات تأثیر داشت و در خطبه‌ها نام شاهان صفوی ذکر می‌شد. اولین فرستادۀ صفویان به گلکنده، قبابیک قورچی بود که در ۹۷۱ از سوی شاه طهماسب به دربار ابراهیم قطب شاه رفت.[۲۶] ابن خاتون در ۱۰۲۵ق از سوی سلطان محمد قطب شاه به دربار شاه عباس رفت.[۲۷]

اگرچه مناسبات این دو حکومت بیشتر جنبۀ سیاسی داشت، هرگز پیامد سیاسی مثبتی به همراه نداشت. برای نمونه، وقتی در ۱۰۶۴ق شاه جهان به قلمرو قطب شاهیان حمله کرد، شاه عباس دوم در جواب درخواست کمک قطب شاه، به اظهار همدردی بسنده کرد.[۲۸]

نظام اداری

در رأس حکومت قطب شاهیان، سلطان قرار داشت که قدرت در خانوادۀ او موروثی بود. بزرگان و صاحب منصبان دربار نیز در جلوس پادشاه جدید دخالت داشتند.[۲۹] پس از سلطان، مهم‌ترین مقام اداری و نظامی پیشوا بود که تمام امور قضایی، مذهبی، فرهنگی و سیاسی را در قلمرو حکومت قطب شاهیان رهبری می‌کرد. مشهورترین پیشوای حکومت قطب شاهیان، میرمحمد مؤمن استرآبادی بود که از ایران به دکن مهاجرت کرده بود.

در حکومت قطب شاهیان، میرجمله در جایگاه سوم قرار داشت. مسئولیت نظام اداری حکومت برعهدۀ میرجمله بود. تا زمانی که پیشوا بود، میرجمله زیرنظر او فعالیت می‌کرد، اما وقتی پیشوایی انتخاب نمی‌شد، میرجمله مستقلاً تمام مسئولیتهای پیشوا را نیز برعهده داشت. مصطفی خان اردستانی، شاه میرطباطبایی و محمدامین شهرستانی از اشخاص برجسته‌ای بودند که زمانی این منصب را برعهده داشتند.

منصب اداری پایین‌تر حکومت قطب شاهیان، دبیری بود. دبیر نگارش نامه‌های سلطان را برعهده داشت و مسئول دیوان رسائل بود. این مناصب و عناوین ابداع دستگاه اداری و نظامی حکومت قطب شاهیان نبود، بلکه تقلیدی از نظام اداری بهمنیان و ادامۀ آن بود.[۳۰] در دربار قطب شاهیان، دو گروه با یکدیگر در رقابت بودند: گروه غریبه، آفاقی یا خارجی، و گروه دکنی، که عمدتآ سنّی مذهب و مشتمل بر مسلمانان جنوب هند، هندوهای بومی و مزدوران حبشی بودند.[۳۱]

حیات دینی

سلطان قلی پس از اعلام استقلال، به پیروی از شاه اسماعیل اول صفوی، مذهب شیعه را در قلمروش رسمیت بخشید و خطبه به نام دوازده امام علیهم السلام خواند. در این دوره، برای نمونه، برکتیبۀ مسجد نزدیک دروازۀ قلعۀ نظامی گلکنده به تاریخ ۹۲۷، شعار «‌لااله الااللّه، محمد رسول اللّه، علیآ ولی اللّه‌» و بر روی سنگ قبر سلطان قلی، صلوات و درود بر چهارده معصوم علیهم السلام حک شده است.[۳۲]

در دورۀ ابراهیم قطب شاه، نمایش نعل[۳۳] ــ که به عقیدۀ شیعیان دکن متعلق به کلاه خود امام حسین علیه‌السلام بود و از بیجاپور به گلکنده آورده شده بودــ جزء لاینفک مراسم عزاداری بود.[۳۴]

ورود میر محمد مؤمن استرآبادی در ۹۸۹ به گلکنده، به تقویت مذهب تشیع در این منطقه انجامید. میرمحمد مؤمن هنگام ساخت حیدرآباد، به بناهای مذهبی توجه کرد. از جمله عاشورخانه، که در ۱۰۰۱ق برای برگزاری مراسم عزاداری شهادت امام حسین ایجاد کرد، و بنای داد که برای انجام دادن مراسم مخصوص به اهل بیت(ع)، مراسم ایام ولادت یا شهادت، احداث شده بود. این بنا هفت طبقه داشت و طبقۀ هفتم آن را الهی محل و بقیه را، به ترتیب، به نام پیامبر(ص) و ائمه نامگذاری کرده بودند. استرآبادی همچنین قبرستانی به نام دایره بنا کرد و مقداری از خاک کربلا را، برای تبرک، با خاک این قبرستان مخلوط کرد.[۳۵]

تحت تأثیر میرمؤمن استرآبادی، در این دوره مراسم مذهبی اهل تشیع، به ویژه در ایام محرّم، با شور خاصی برگزار می‌شد. هزینه‌های این مراسم را هر سال دربار می‌پرداخت و در پایان محرّم، مبلغی را، به نام زرِ عاشوری، به فقرا و مساکین می‌دادند. افزون برآن، سلطان هر سال مبلغی برای خدام بیت اللّه الحرام و مدینه و نجف و کربلا و مشهد می‌فرستاد.[۳۶] همچنین، جشن‌های میلاد پیامبر(ص)، عید مبعث، ولادت حضرت علی(ع)، عید فطر، عید غدیر و عید قربان با هزینۀ دربار برگزار می‌شد.[۳۷] با حملۀ شاه جهان در ۱۰۴۶ق به حیدرآباد، قدرت سیاسی قطب شاهیان و نفوذ تشیع در حکومت ایشان کاهش یافت و آنان مجبور شدند نام ائمه را از خطبه حذف و نام خلفا را ذکر کنند.[۳۸]

با جلوس ابوالحسن قطب شاه، سیاست مذهبی قطب شاهیان تغییر یافت و با وزارت مادنا پندت و افزایش نفوذ او در حکومت، نیروهای دکنی قدرت را در حیدرآباد به دست گرفتند. اگرچه مذهب رسمی قطب شاهیان شیعه بود، اما تساهل و تسامح پادشاهان قطب شاهی با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، همچون هندوها و اهل سنّت، به حدی بود که آنان توانستند به مناصب بالای حکومتی دست یابند.[۳۹]

فرهنگ و ادبیات

در دورۀ قطب شاهیان، حضور گستردۀ ایرانیان و فارسی زبانان و نیز فرهنگ هندی و سنّت‌های هندوهای بومی، همراه با تسامح سلاطین قطب شاهی، موجب شد تا فرهنگی تازه و مرکب از عناصر اسلامی، ایرانی و هندی به وجود آید. تثبیت قدرت قطب شاهیان در دورۀ سلطنت ابراهیم قطب شاه، زمینه ساز اعتلای فرهنگی در این منطقه شد. سلطان ابراهیم علاقۀ فراوانی به علوم، به ویژه تاریخ، و شعر داشت. ازاین رو، علما و شعرا از مناطق گوناگون در دربارش حضور می‌یافتند.[۴۰]

دوران حکومت سلطان محمدقلی و سلطان محمد قطب شاه دورۀ طلایی رشد و شکوفایی فرهنگی، به ویژه در شهر حیدرآباد، بود. از شاهان این سلسله، جمشید و محمدقلی و محمد قطب شاه در سرودن شعر فارسی دستی داشتند.[۴۱] علاوه بر این، گسترش مناسبات سیاسی و فرهنگی با ایران، که درنتیجۀ آن بسیاری از علما و دانشمندان آن به این منطقه روی آوردند، به پیشرفت فرهنگی و ادبی دکن در این دوره کمک مؤثری کرد.[۴۲]

کتابهایی چون ریاض الصنایع قطب شاهی، تألیف الفتی ساوجی در علم عروض؛ مجمع الامثال، از محمدعلی حبله رودی، مشتمل برمثلهای ایرانی؛ هدیه قطب شاهی، تألیف محمدعلی کربلایی، که کشف الآیات قرآن بود؛ از منابع مهمی است که در دوره حاکمیت قطب شاهیان تدوین شده است.

اقتصاد و تجارت

در زمان ابراهیم قطب شاه، با سختگیری‌های او، امنیت برقرار شد که رشد بازرگانی را در منطقه به همراه آورد.[۴۳] مهم‌ترین محصول تجاری قطب شاهیان الماس بود که معادن آن در گلکنده به وفور یافت می‌شد. حکام دوران پایانی حکومت قطب شاهی، به جای مقاومت و دفاع در برابر دشمنان قدرتمند، از منابع ثروت خود به آنان باج و خراج می‌دادند.[۴۴] میرمحمدسعید اردستانی با تجارت الماس گلکنده و بستن قراردادهای بازرگانی با شرکتهای اروپایی، ثروت خود را افزایش داد.[۴۵]

معماری

قطب شاهیان از ابتدا به معماری توجه کردند. سلطان قلی نخست به استحکام قلعۀ گلکنده پرداخت و در آن مسجدجامع، قصر سلطنتی و دیگر ساختمان های اداری بنا کرد.[۴۶] مهم‌ترین اثر به جای مانده از دورۀ قطب شاهیان، شهر حیدرآباد است که به دستور محمدقلی قطب شاه و زیر نظر میر محمد مؤمن استرآبادی، به عنوان دومین پایتخت حکومت قطب شاهیان، بنا شد. سلطان محمدقلی برای این شهر بناهایی در نظر گرفته بود، از جمله چهار بازار مسقف، چهارده هزار مغازه، عمارت دولت خانۀ شاهی، چهارمنار، عاشورخانه، مسجد و قصرهای سلطنتی.[۴۷]

حضور بسیاری از هنرمندان ایرانی در این دوره در هند، باعث شد که معماری ایرانی رواج یابد و در ترکیب با معماری هندی، سبکی جدید به نام سبک قطب شاهی به وجود آید. اکثر بناها و عماراتی که در این دوره ساخته شده‌اند، دارای کتیبه هایی به زبان فارسی و به خط نسخ و طغری، و برخی به خط نستعلیق‌اند که استادانی چون لطف اللّه حسینی تبریزی و تقی الدین محمدصالح بحرانی آنها را نوشته‌اند.[۴۸]

پانویس

  1. تاریخ فرشته، ج۲، ص۱۶۷
  2. تاریخ قطبشاهی، مقالۀ اول، گ پشت
  3. تاریخ فرشته، ج۲، ص۱۶۷؛ صاعدی، ص۳۱۹؛ خان زمان خان، ص۸؛ میرعالم، ص۱۰ـ۱۱
  4. تاریخ قطبشاهی، مقالۀ دوم، گ۷۰رو؛ منشی قادرخان، ص۱۸۶
  5. رجوع کنید به فرشته، ج۲، ص۱۶۹؛ خان زمان خان، ص۱۰ـ۱۱؛ تاریخ قطبشاهی، مقالۀ دوم، گ رو
  6. تاریخ قطبشاهی، مقالۀ دوم، گ رو؛ خافی خان، ج۳، ص۳۷۷ـ۳۷۹؛ خان زمان خان، ص۳
  7. فرشته، ج۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱؛ خان زمان خان، ص۱۴
  8. رجوع کنید به فرشته، ج۲، ص۱۷۲ـ۱۷۳
  9. رجوع کنید به فرشته، ج۲، ص۱۷۴؛ بسطامی، ص۲۰۹
  10. رجوع کنید به فرشته، ج۲، ص۱۷۳
  11. خضری، تشیع در تاریخ، ص۴۱۷
  12. رجوع کنید به فرشته، ج۲، ص۱۷۳
  13. لنبولاهوری، ج۱، ص۱۰۷؛ جهانگیر گورکانی، ص۱۸۹
  14. لنبولاهوری، ج۱، ص۱۰۷؛ جهانگیر گورکانی، ص۱۸۹
  15. صاعدی، ص۳۳؛ بسطامی، ص۲۰۹
  16. صاعدی، ص۳۳ـ۳۴، ۱۶۸ـ۱۶۹
  17. لاهوری، ج۲، ص۳۱ـ۳۲؛ لنبولاهوری، ج۲، ص۱۴۹ـ۱۵۰، ۱۵۷ـ۱۵۸
  18. رازی، ص۲۰؛ برنیر، ص۱۹۴ـ۱۹۵
  19. خافی خان، ج۳، ص۴۱۰ـ۴۱۱
  20. میرعالم، ص۳۷۶ـ۳۷۷؛ یوسف حسین خان، ص۱۲۶
  21. میرعالم، ص۳۷۶ـ۳۷۷؛ خان زمان خان، ص۵۰، ۵۲
  22. فرهنگ دهخدا - قطب شاهیان
  23. ویکی پدیای انگلیسی - (Qutb Shahi dynasty)
  24. فرشته، ج۲، ص۱۷۱؛ خان زمان خان، ص۱۳
  25. رجوع کنید به صاعدی، ص۲۸۳ـ۲۹۰
  26. خورشاه بن قباد الحسینی، ص۱۱۵
  27. بسطامی، مقدمۀ انصاری، صبیست و چهار
  28. ریاض الاسلام، ص۱۸۳ـ۱۸۴
  29. رجوع کنید به تاریخ قطب شاهی، خاتمۀ گ رو رجوع کنید به خافی خان، ج۳، ص۴۰۸
  30. رجوع کنید به صاعدی، ص۳۳، ۷۷؛ خافی خان، ج۳، ص۳۹۵
  31. فرشته، ج۲، ص۱۷۳؛ خافی خان، ج۳، ص۴۱۷ـ۴۲۰
  32. فرشته، ج۲، ص۱۶۸؛ اطهر رضوی، ج۱، ص۴۶۷
  33. تکه آهنی شبیه نعل اسب که روی کلاه خود نصب می‌شد
  34. خان زمان خان، ص۱۶ـ۱۷
  35. تاریخ قطب شاهی، مقالۀ چهارم، گ رو؛ کرمی، ص۱۵۴ـ۱۵۵
  36. خان زمان خان، ص۲۴؛ تاریخ قطبشاهی، مقالۀ چهارم، گ رو
  37. صاعدی، ص۵۷
  38. صاعدی، ص۱۶۸ـ۱۷۵
  39. رجوع کنید به خافی خان، ج۳، ص۴۱۱ـ۴۱۲
  40. فرشته، ج۲، ص۱۷۰
  41. رجوع کنید به بسطامی، ص۹۲ـ۱۰۴
  42. اطهر رضوی، ج۱، ص۴۷۲ـ۴۷۳
  43. رجوع کنید به فرشته، ج۲، ص۱۷۲؛ اسپهانی، ص۳۱۹
  44. اسپهانی، ص۳۲۰ـ۳۲۱؛ ریاض الاسلام، ص۱۸۳
  45. فدایی اسپهانی، ج۱، ص۳۱۸ـ۳۲۱
  46. رجوع کنید به میرعالم، ص۳۱؛ خان زمان خان، ص۱۰
  47. فرشته، ج۲، ص۱۷۳؛ خان زمان خان، ص۲۰ـ۲۱
  48. کرمی، ص۷۰

منابع

  • بسطامی، علی بن طیفور، حدائق السلاطین فی کلام الموافقین، به کوشش شریف النساء انصاری، حیدرآباد، بی‌تا.
  • الحسینی، خورشاه ابن قباد، تاریخ ایلچی نظامشاه، تهران، چاپ محمدرضا نصیری، کوئیچی هانه دا، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • خانزمان خان، غلامحسین خان،، تاریخ آصف جاهیان گلزار آصفیه، اسلام آباد، چاپ محمدمهدی توسلی، ۱۳۷۷ش.
  • خضری، احمد رضا، تشیع در تاریخ، قم، نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
  • رازی، عاقل خان، واقعات عالم گیری، دهلی، چاپ بهادر مولوی حاجی ظفر حسن او بیـای، ۱۹۴۵م.
  • رضوی، عباس اطهر، شیعه در هند، ترجمۀ مرکز مطالعات و تحقیات اسلامی، قم، ۱۳۷۶ش.
  • ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند در دورۀ صفویه و افشاریه، ترجمۀ محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، تهران، ۱۳۷۳ش.
  • صاعدی، احمدبن عبداللّه، میرزا نظام حدیقة السلاطین، حیدرآباد دکن، چاپ سیدعلی اصغر بلگرامی، ۱۹۶۱م.
  • فدایی اسپهانی، نصراللّه خان، داستان ترکتازان هند، تهران، ۱۳۴۱ش.
  • کرمی، مجتبی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • لاهوری، عبدالحمید، پادشاه نامه، در احوال ابوالمظفر شهاب الدین محمدشاه جهان بادشاه، کلکته، چاپ مولوی کبیرالدین احمد و مولوی عبدالرحیم، ۱۸۶۸م.
  • لاهوری، محمدصالح لنبو، عمل صالح موسوم به شاه جهان نامه، لاهور، چاپ غلام یزدانی، ۱۹۶۷م.
  • محمدهاشم خان، مخاطب به خافی خان نظام الملکی، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن؛ گجرات و خاندیش، کلکته، چاپ سر ولزلی هیگ، ۱۹۲۵م.
  • میرابوالقاسم رضی الدین ابن نورالدین، مخاطب به میرعالم، حدیقه العالم، حیدرآباد دکن، چاپ سید عبداللطیف شیرازی، ۱۳۰۹ق.
  • ناشناس، تاریخ قطب شاهی به خط نظام ابن عبداللّه شیرازی، نسخۀ خطی شمارۀ ۳۸۸۵، کتابخانۀ ملی ملک.
  • نورالدین محمد جهانگیر گورکانی، جهانگیرنامه، توزک جهانگیری، تهران، چاپ محمدهاشم، ۱۳۵۹ش.
  • تاریخ فرشته، چاپ سنگی، بی‌جا، ۱۳۰۱.
  • Francois Brnier, Travels in the Mogul Empire, London 1983.
  • Yusuf Husain Khan, Selected Documents of Aurangzeb’s Reign 1965-1706, Hydarabad-Deccan1958.

پیوند به بیرون

  • منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام
  • کشمکش‌هاى‌ سیاسى‌ ـ نظامى‌ قطب‌ شاهیان‌ با حکومت‌هاى‌ هندو و مسلمان‌ دکن‌، فصلنامه / تاریخ درآینه پژوهش، شماره ۱۳، باشگاه اندیشه
  • نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن شهر خراسانی، پایگاه خلیج فارس