باکو

از ویکی شیعه
باکو
(به ترکی آذربایجانی: Bakı )
اطلاعات کلی
کشورآذربایجان
جمعیت کل۲٬۰۳۹٬۷۰۰
اطلاعات تاریخی
پیشینه تشیعدر دوره صفویه مذهب رسمی
اماکن
زیارتگاهبی بی هیبتبی بی رحیمه • علی آیاغی


باکو (به ترکی آذربایجانی: Bakı)، پایتخت جمهوری آذربایجان که بیشتر جمعیت بیش از دو میلیون نفری آن را شیعیان اثناعشری تشکیل می‌دهند. باکو در گذشته قسمتی از ایران بوده و در دوران صفویه، تشیع مذهب رسمی آن بوده است. باکو در زمان فتحعلی شاه قاجار براساس قراردادهای گلستان و ترکمنچای از ایران جدا شد. نام باکو به گونه‌های مختلفی مانند باکویه، بادکویه، باکوه، باکُه و... از قرن سوم قمری به بعد در آثار اسلامی آمده است.

بی بی‌هیبت و رحیمه خاتون از زیارتگاه‌های شیعیان در این منطقه هستند.

تشیع

مردم باکو پیرو مذهب شیعه اثنا عشری‌اند و پیروان ادیان دیگر نیز در این شهر زندگی می‌کنند. از دوره صفویه و شاید اندکی پیش از آن، اهالی باکو مذهب تشیع را پذیرفته بودند؛ به طوری که در ۱۰۱۶، به نوشته منجم یزدی، «تشیع جماعت بادکو در میان شیروانیان شهرت تمام دارد».[۱]

زیارتگاه‌ها

بقعه بی‌بی هیبت
  • بی‌بی هیبت، زیارتگاهی در حدود ۶ کیلومتری جنوب غربی باکو در جمهوری آذربایجان. این زیارتگاه متعلق به یکی از دختران امام موسی کاظم(ع) به نام فاطمه صغری است. به این امامزاده پیر نیز می‌گویند. بقعه آن در زمان صفویه ساخته شده اما هنگام تسلط استالین بر این منطقه، تخریب و روی قبر آسفالت ریخته شد. پس از فروپاشی شوروی این بقعه دوباره بازسازی شد.
  • رحیمه خاتون معروف به خواهر امام رضا(ع) و دختر موسی بن جعفر(ع)
  • علی آیاغی: در آبادی بُوزُوْنا در شمال شرقی باکو و در حدود ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی نارداران، قدمگاهی منسوب به حضرت علی(ع) (علی ایاغی) وجود دارد.
  • میر محسن آقا

شیعیان نارداران

نارداران و مشدآقا از قدیم الایام محل تحصیل و تدریس طلاب علوم دینی بود. در جریان حرکت سختگیرانه دولت کمونیستی، در سال ۱۹۳۷م آسیب زیادی به این دو منطقه وارد شد و شماری از بزرگان شیعه کشته شدند. این سال به عنوان بدترین سال برای متدینان آذربایجان شناخته می‌شود. در این سال نظامیان کمونیست قرآن‌ها و کتاب‌های دینی را آتش زدند و هر کسی را که مقاومت می‌کرد، در چاه‌هایی به نام نارگین می‌انداختند و آنها را با دینامیت منفجر می‌کردند. آنان همچنین وزنه به پای روحانیان بسته و آنها را به دریا می‌انداختند. تبعید علما به سیبری از دیگر اقدامات خشونت‌بار کمونیست‌ها بر ضد متدینان بود.

در دولت کمونیستی، مسجد محله نارداران تبدیل به موزه اسکلت‌های تاریخی و انبار تجهیزات کشاورزی شد. کتیبه‌های موجود در مسجد از زمان شیخ بهائی و شاه عباس بر جای مانده است که با الفبای عربی و فارسی نگاشته شده‌اند. برخی اخبار حکایت از آن دارد که در سال ۱۹۳۷، ۵ روحانی شیعی در نارداران کشته و عده زیادی تبعید شده‌اند.[۲]

نارداران منطقه‌ای در ۲۵ کیلومتری باکو است و نخستین مقلدان امام خمینی در آذربایجان را از اهالی این منطقه دانسته‌اند.

عزاداری محرم در امامزاده رحیمه خاتون در نارداران

گورستان قدیمی نارداران که صدها سال قدمت دارد، به «مزار شهدا» معروف است. می‌گویند هنوز استخوان‌ها و جمجمه‌هایی از آن‌ها بیرون می‌آید که میخ‌هایی بزرگ بر پیشانی آن‌ها کوبیده شده و از پشت سرشان بیرون آمده بود! جای میخ‌ها به شکل سوراخی در پیشانی و پشت جمجمه‌ها مانده است. مردم می‌گویند صاحبان این جمجه‌ها از شیعیان علی ‌بن ‌ابی‌طالب(ع) بودند که در زمان حَجّاج بن یوسف (اواخر قرن اول هجری) یا در حکومت‌های دیگر گرفتار و به این شکل کشته شده‌اند.[۳]

علمای شیعی

مساجد شیعی

  • مسجد حضرت زهرا(س): در سال ۱۳۸۹ش همزمان با برگزاری مراسم فاطمیه در مسجد حضرت زهرا(س)ی باکو، دادگاه عالی این کشور حکم تخریب این مسجد را صادر کرد. در پی اعتراضات مردمی و واکنش مراجع تقلید، با دستور علی اف، رئیس جمهور آذربایجان، ادامه ساخت آن از سر گرفته شد.
  • مسجد کربلایی عبدالله
  • مشهدی داداش
  • مسجد حاج جواد
  • مسجد سلطان علی
  • مسجد تازه پیر
  • مسجد ترک‌های منطقه چوخور
  • مسجد اژدربیگ
  • مسجد جامع ایچری شهر[۶]

نام‌ها

ریشه نام باکو به درستی روشن نشده است. نخستین بار در ۴۴۸ م، در دوره یزدگرد دوّم، پریسکوس نام آن را «باکو» ضبط کرده است[۷] در ۳۳۲، مسعودی آن را «باکُه»[۸]، در ۳۴۱، ابودُلَف خزرجی «باکویه»[۹]، و در ۳۷۲ صاحب حدود العالم «باکو» آورده است.[۱۰] در قرن چهارم، جغرافیدانان مسلمان، مانند اصطخری[۱۱] و مقدسی[۱۲] آن را «باکوه» و در ۶۰۵ بکران «باکویه» و «باکُه»[۱۳]، و در ۷۲۱، ابوالفداء «باکوی» ضبط کرده است.[۱۴] در ۷۴۰، برای نخستین بار، حمداللّه مستوفی، باکویه را ولایت ضبط کرده است.[۱۵]

از دوره صفویه به بعد، ظاهرا چون در باکو بادهای سختی می‌وزیده است، آن را «بادکوبه» و «بادکویه» هم گفته‌اند[۱۶]. به نظر کسروی، باکو در اصل «باکوان» بوده واز دو جزء «باک» یا «بغ» [از واژه اوستایی باگا] به معنی خدا و پسوند «وان» به معنی جای ترکیب شده است[۱۷]. امروزه اهالی باکو شهر خود را «باکی» می‌خوانند.

بنابر افسانه‌ای دیگر، تاریخ این شهر به زمان اسکندر مقدونی (حکومت: ۳۲۳۳۳۶ق م) می‌رسد.[۱۸] نام باکو در دوره ساسانیان، در زمان پادشاهی یزدگرد دوّم، در تاریخ آمده است. مارکوارت به نقل از پریسکوس، در ۴۴۸، در حمله هونها به ایران از چشمه‌های نفت باکو یاد کرده است.[۱۹]

تاریخ سیاسی دوره اسلامی

دوران صفویه

شاه اسماعیل اول در ۹۰۶، یورش خود را به باکو آغاز کرد. او حین محاصره، نماینده خود را برای مذاکره با غازی بیک و زوجه وی، دختر شروانشاه، که بر باکو فرمان می‌راندند فرستاد، ولی نماینده وی را به قتل رساندند. شاه اسماعیل پس از آن فرمان حمله را صادر کرد و خود چند سنگ به خندق انداخت. به دنبال وی، سپاهیان خندق را با سنگ پر کردند. پس از تنگ شدن محاصره، رؤسا و اعیان شهر قرآن به دست و با فریاد الامان تسلیم شدند، و خلفابیک، یکی از فرماندهان شاه اسماعیل، وارد شهر شد.[۲۰]

در ۹۱۵، شاه اسماعیل اوّل برای فرونشاندن شورش شیخ شاه والی شروان که در قلعه بیغَرْد پناه گرفته بود به شروان لشکر کشید. کوتوال حصار باکو با تحف و هدایا به پیش او شتافت. سپس شاه اسماعیل از باکو به شابران رفت[۲۱]. به نوشته بدلیسی، در زمان سلطنت شاه طهماسب اول (۹۳۰۹۸۴) باکو به عشیره روزکی که به شیروان کوچانده شده بودند سپرده شد.[۲۲]

لشکرکشی عثمانی

در زمان شاه محمد خدابنده صفوی (حک : ۹۸۵۹۹۶) قشون عثمانی ولایت شیروان از جمله قلاع شماخی و باکو را تسخیر کردند.[۲۳]

در ۱۰۱۵، شاه عباس اول به ولایت شروان لشکر کشید و دست عثمانی‌ها را از شروان کوتاه کرد، و دربند، شماخی و باکو را به ایران بازگرداند.[۲۴]

از دوره صفویه و شاید اندکی پیش از آن، اهالی باکو مذهب تشیع را پذیرفته بودند؛ به طوری که در ۱۰۱۶، به نوشته منجم یزدی، «تشیع جماعت بادکو در میان شیروانیان شهرت تمام دارد».[۲۵]

در ۱۱۳۵، در زمان شاه طهماسب دوم، پطر کبیر باکو را اشغال کرد[۲۶]. در ۱۱۴۴، دربند و باکو در تصرف روس‌ها بود[۲۷]. در ۱۱۴۷، نادر دربند و بادکوبه را به ایران بازگرداند و قشون روس را از آن مناطق بیرون راند[۲۸]. در همان زمان، محدوده سیاسی آذربایجان گسترش یافت و باکو و ایالت شروان و حتی گرجستان تابع آن شد. به نوشته استرآبادی، نادر «سپهسالاری و اختیار کل ممالک آذربایجان را به ظهیرالدوله ابراهیم خان برادر خود داد.[۲۹] در ۱۱۷۵ یا ۱۱۷۶، رود ارس از لحاظ سیاسی حد طبیعی و تاریخی آذربایجان شمرده نمی‌شد بلکه در میانه آن جریان داشت و بادکوبه که در آن سوی رود قرار گرفته بود به ولایت آن طرف آب مشهور بود.[۳۰]

جدایی از ایران

در ۱۲۰۱، شیخ علیخان، بیگلربیگی باکو، به یاری مصطفی قلی‌خان طالش و فتحعلی‌خان حاکم قُبه، به گیلان یورش بردند[۳۱]. در ۱۲۱۰، لشکریان روس بار دیگر به ایران حمله‌ور شدند. آقامحمّدخان قاجار پس از شکست از روس‌ها شهرهای دربند، گنجه، باکو، قُبه و قسمتی از دشت مغان را از دست داد. در ۱۲۱۱، بر اثر مرگ کاترین امپراتور روس، سپاهیان روس از ولایات ایران عقب نشستند[۳۲].

در ۱۲۲۰، در زمان فتحعلی شاه بار دیگر روس‌ها به باکو یورش بردند. پس از شکست ناوگان روسیه در حمله به باکو، سیسیانف (ایشْپُخْدُرْ) فرمانده روسی با نیرویی مشتمل بر ۱۶۰۰ سرباز و ۱۰ عراده توپ به نزدیکی خان‌نشین باکو رسید. در همان سال، سپاهیان عباس میرزا در نزدیک باکو شکست سختی به روس‌ها وارد آوردند و سیسیانف بر اثر توطئه حسینقلی خان، حاکم باکو، به هنگام مذاکره مقتول و سرش به تهران فرستاده شد[۳۳]. به دنبال آن در ۱۲۲۱، به تحریک روس‌ها، شورشی در شهر باکو درگرفت و حسینقلی خان با اهل و عیال شهر را ترک کرد و فرمانده روس، بُوان کُف (بولغاکوف) وارد باکو شد[۳۴].

روس‌ها پس از تصرف شروان و باکو، در ۱۲۲۸ وارد لنکران شدند[۳۵] و شهرهای آن سوی رود ارس را تسخیر کردند و باز آتش جنگ بین ایران و روس روشن شد. به هنگام جنگ‌های ایران و روس، بر اثر اشغال ولایات دربند و قُبه و گنجه و شروان و غیر آنها (از جمله باکو) و بی‌احترامی به مساجد و شعایر اسلامی، مردم آن ولایات به سید محمد معروف به مجاهد(متوفی ۱۲۴۲) شکایت بردند و به تقاضای فتحعلی شاه، سید محمد امر به جهاد بر ضد سلطان روس کرد[۳۶]، امّا جهاد اثری نداشت و فتحعلی شاه به عهدنامه گلستان تن در داد که به موجب فصل سوم آن، ولایات قره باغ و گنجه و خان‌نشین‌های شکی، شروان، قبه، دربند، باکویه، قسمتی از طالش، همه داغستان و گرجستان و تعداد دیگری از شهرها (در ایران معروف به ۱۷ شهر قفقاز)، از ایران جدا شد[۳۷]. پس از آن نیز جنگ‌های سختی در قفقاز و آذربایجان بین سپاهیان ایران و روس درگرفت. سرانجام در ۱۲۴۳ طبق عهدنامه ترکمانچای مناسبات سیاسی و تجاری جدیدی بین ایران و روسیه برقرار و عهدنامه گلستان کمابیش تثبیت شد.[۳۸]

پس از جدایی از ایران

در ۱۲۹۰، ناصر الدین شاه در بازگشت از سفر فرنگستان، مدتی در باکو اقامت گزید[۳۹]. در ۱۳۰۶، در دوره ناصرالدّین شاه ایالت باکو از ایالات ماوراء قفقاز روسیه محسوب می‌شد[۴۰] و اهالی آن پیرو مذهب تشیع بودند. باکو از دیدگاه زردشتی‌ها ارض مقدس شمرده می‌شد و تعدادی زردشتی در آنجا به سر می‌بردند[۴۱]. در ۱۳۳۵/۱۹۱۷، بر اثر انقلاب روسیه و فروپاشی حکومت تزاری و آغاز جنگ‌های داخلی در شوّال ۱۳۳۶، قشون انگلیس که در ایران مستقر بود به فرماندهی ژنرال دنسترویل، با هدف تصرّف باکو پس از گذشتن از گیلان که زیر نفوذ میرزا کوچک خان قرار داشت، از طریق بندر انزلی وارد باکو شد[۴۲]. پس از آن، نیروی عثمانی، به فرماندهی نوری پاشا، به باکو حمله کردند و انگلیسی‌ها را از آنجا عقب راندند[۴۳]. سپس حزب مساوات، نخستین دولت مساوات «پان ترکیستی» را در ایالت باکو، قره باغ، گنجه و قسمتی از ایالت شروان برقرار کرد و نام جمهوری آذربایجان بر آن نهاد[۴۴] و باکو مرکز آن تعیین شد. در همان سال، با پایان گرفتن جنگ جهانی اول و تسلیم شدن دولت عثمانی، بار دیگر گروه‌هایی از ارتش بریتانیا به فرماندهی ژنرال تامسون از راه انزلی وارد باکو شدند و نیروهای عثمانی عقب نشستند. همزمان با آن، مسکو به اشغال باکو به دست ارتش انگلیس اعتراض کرد، و در ۱۹۲۰م/۱۳۳۸ق، ارتش سرخ از راه هشترخان وارد باکو شد و دولت مساوات سقوط کرد[۴۵]، ولی نام آذربایجان همچنان بر قسمتی از ایالات قفقاز از جمله قره باغ، شیروان، باکو و گنجه به جا ماند.

پانویس

  1. منجم یزدی، ص۳۲۵
  2. اطلس شیعه، ص۶۴۳-۶۴۴
  3. پورتال نشریات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم
  4. اطلس شیعه، ص۶۴۳-۶۴۴
  5. اطلس شیعه، ص۶۴۱
  6. داوری، شیعیان جمهوری آذربایجان، ص۲۶۴
  7. مارکوارت، ص۹۶۹۷
  8. ۱۹۶۵ مسعودی، ۱۹۷۹، ج۱، ص۲۲۲
  9. ابودُلَف خزرجی، ص۵۳
  10. صاحب حدود، ص۵۰
  11. اصطخری، ص۱۸۷
  12. مقدسی، ص۵۱
  13. مقدسی، ص۸۵، ۱۰۰
  14. ابوالفداء، ص۴۴۸
  15. حمدالله مستوفی، ص۲۸۶
  16. اسکندر منشی، ج۱، ص۳۶؛ جهانگشای خاقان، ص۱۲۱
  17. کسروی، ص۸۴۸۷
  18. باکیخانوف، ص۲۹
  19. مارکوارت، ص۹۶۹۷
  20. جهانگشای خاقان، ص۱۲۱۱۲۷؛ محمودبن خواند میر، ص۱۰۹۱۱۳؛ روملو، ص۶۶ ۶۸؛ قمی، ج۱، ص۶۵۶۷)
  21. جهانگشای خاقان، ص۳۰۶۳۰۷؛ روملو، ص۱۴۳؛ قمی، ج ۱، ص۹۷
  22. بدلیسی، ص۵۸۰
  23. اسکندر منشی، ج ۱، ص۲۳۲، ۲۳۴۲۳۵).
  24. اسکندر منشی، ج ۲، ص۷۳۳۷۳۴
  25. منجم یزدی، ص۳۲۵
  26. لاکهارت، ص۲۰۷۲۰۹، ۲۸۲۲۸۴
  27. استرآبادی، ص۱۷۸۱۸۲؛ فلور، ص۹۷
  28. استرآبادی، ص۲۴۶۲۴۷
  29. استرآبادی، ص۲۷۳
  30. غفاری کاشانی، ص۲۱۹۲۲۰؛ موسوی اصفهانی، ص۹۶۱۱۰
  31. ج۳، ص۱۴۰۰۱۴۰۲
  32. اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۱۴۳۲۱۴۳۴؛ مک لین، ص۳۵۳۶
  33. سپهر، ج۱، ص۱۳۲، ۱۴۱۱۴۳؛ هدایت، ۱۳۳۹ش، ج۹، ص۴۱۴۴۱۵؛ مک لین، ص۳۹، ۴۳
  34. سپهر، ج۱، ص۱۴۷، ۱۵۵؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳۱۳۶۷ش، ج۳، ص۱۴۸۳؛ باکیخانوف، ص۱۹۰
  35. اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳۱۳۶۷ش، ج۳، ص۱۵۰۸
  36. تنکابنی، ص۱۲۸۱۲۹؛ مدرّس، ج ۳، ص۴۰۱
  37. اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳۱۳۶۷ش، ج۳، ص۱۵۱۰، ۱۵۱۲
  38. شیروانی، ۱۳۴۸ش، ص۱۵۳
  39. ناصرالدّین قاجار، ص۲۴۹۲۵۰
  40. سامی، ذیل «باکو»
  41. سامی، ذیل «باکو»
  42. الیس، ص۳۲۳۳؛ مابرلی، ص۴۳۲، ۵۲۱ ۵۲۲
  43. رایت، ص۲۷۳۲۷۴؛ رضا، ص۲۱۴
  44. الیس، ص۸۱۸۲؛ رضا ۲۱۴۲۱۵
  45. الیس، ص۱۲۳۱۲۴؛ رضا، ص۲۱۵

منابع

  • آثارالاسلام التاریخیة فی الاتحاد السوفییتی = ابنیه و آثار تاریخی اسلام در اتحاد شوروی، تاشکند، بی‌تا.
  • اسماعیل بن علی ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۴۹ش.
  • مسعربن مهلهل ابودلف خزرجی، الرسالة الثانیة، ترجمة بطرس بولغاکوف و انس خالدوف، مسکو۱۹۶۰.
  • محمد مهدی بن محمد نصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۴۱ش.
  • اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عبّاسی، تهران ۱۳۵۰ش.
  • برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران : سیاست، حکومت و فرهنگ دوره ایلخانان، ترجمة محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ش
  • ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷
  • محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳۱۳۶۷ش
  • همو، سفرنامه صنیع الدوله : از تفلیس به تهران، چاپ محمد گلبن، تهران ۱۳۵۶ش
  • همو، مرآة البلدان، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷۱۳۶۸.
  • چارلز هوارد الیس، دخالت نظامی بریتانیا در شمال خراسان ۱۹۱۹ ۱۹۱۸، ترجمة کاوة بیات، تهران ۱۳۷۲ش.
  • عباسقلی آقا باکیخانوف، گلستان ارم، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو ۱۹۷۰؛
  • شرف الدّین بن شمس الدّین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ش.
  • احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ عبداللّه انیس طبّاع و عمر انیس طبّاع، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
  • محمدبن سلیمان تنکابنی، کتاب قصص العلماء، تهران، بی‌تا.
  • جهانگشای خاقان: تاریخ شاه اسماعیل، چاپ اللّه دتا مضطر، اسلام آباد ۱۳۶۴ش ؛
  • حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ش ؛
  • حمداللّه بن ابی بکرحمداللّه مستوفی، کتاب نزهة القلوب، چاپ گی لسترنج، ۱۳۶۲ش ؛
  • احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹۱۳۴۱ش ؛
  • دنیس رایت، نقش انگلیس در ایران، ترجمة فرامرز فرامرزی، تهران ۱۳۶۱ش ؛
  • عنایت اللّه رضا، آذربایجان واران (آلبانیای قفقاز)، تهران ۱۳۶۰ش ؛
  • حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۵۷ش ؛
  • ادوارد ریترفون زامباور، نسب نامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام، ترجمه و تحشیه محمد جواد مشکور، تهران ۱۳۵۶ش.
  • شمس الدّین سامی، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶/ ۱۸۸۹۱۳۱۶/۱۸۹۸؛
  • محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴۱۳۴۵ش ؛
  • شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶ش ؛
  • زین العابدین بن اسکندر شیروانی، حدائق السّیاحة، تهران ۱۳۴۸ش ؛
  • ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران ۱۳۶۹ش ؛
  • ویلم فلور، حکومت نادرشاه (به روایت منابع هلندی)، ترجمة ابوالقاسم سری، تهران ۱۳۶۸ش ؛
  • احمدبن حسین قمی، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۹۱۳۶۳ش ؛
  • احمد کسروی، «باکو»، ارمغان، سال ۱۳،ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۱۱)؛
  • لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمة مصطفی قلی عماد، تهران ۱۳۶۴ش،
  • محمودبن خواند میر، ایران در روزگار شاه اسماعیل وشاه طهماسب صفوی، چاپ غلامرضاطباطبائی، تهران ۱۳۷۰ش ؛ محمدعلی مدرس، ریحانة الادب، تهران ۱۳۶۹ش ؛
  • علی بن حسین مسعودی، کتاب التنبیه و الاشراف، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷؛
  • همو، مروج الذهب و معادن الجواهر، چاپ شارل پلاّ، بیروت ۱۹۶۵۱۹۷۹؛
  • محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷؛
  • فیتس روی مک لین، شیخ شامل داغستانی، ترجمه و تلخیص کاوه بیات، تهران ۱۳۷۰ش ؛
  • احمدبن لطف اللّه منجم باشی، فصول من تاریخ الباب و شروان، چاپ مینورسکی، کمبریج ۱۹۵۸.
  • جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، چاپ سیف اللّه وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش.
  • محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخی گیتی گشا، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۶۳ش.
  • محمدبن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، تهران ۱۳۳۸۱۳۳۹ش.
  • ناصرالدین قاجار، شاه ایران، سفرنامه ناصرالدین شاه، تهران ۱۳۶۲ش.
  • رضاقلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج۸۱۰، تهران ۱۳۳۹ش.

پیوند به بیرون