اسامة بن زید

مقاله متوسط
کپی‌کاری از منابع خوب
جانبدارانه
شناسه ارزیابی نشده
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از اسامه بن زید)
اسامة بن زید
مشخصات فردی
زادروزحدود سال چهارم بعثت
نسب/قبیلهقبیله بنی کلب
خویشاوندانزید بن حارثه
مشخصات دینی
حضور در جنگ‌هاسریه بشیر بن سعد به فدک • سریه غالب بن عبدالله لیثی • غزوه حنینفتح مکه
هجرت بهمدینه
نقش‌های برجستهفرماندهی سپاه مسلمانان به شام • امتناع از بیعت با امام علی(ع) • کناره‌گیری از جنگ جمل
دیگر فعالیت‌هاروایت حدیث از پیامبر(ص)


اُسامة بن زید از صحابه پیامبر(ص) که در بعضی از غزوات و سریه‌ها حضور داشت. پدرش زید بن حارثه، آزاد شدۀ رسول خدا(ص) و از نخستین مسلمانان بود و به همین سبب زید و فرزندش اسامه را از موالی پیامبر(ص) می‌خوانده‌اند.

پیامبر(ص) در اواخر عمر خویش، اسامه را که در آغاز جوانی بود، به فرماندهی لشکری برای حرکت به سوی شام و مقابله با رومیان منصوب کرد ولی به دلیل نافرمانی برخی از بزرگان صحابه این لشکر در زمان حیات پیامبر حرکت نکرد.

در زمان حکومت حضرت علی(ع)، اسامه جزو چند تن از صحابه بود که از بیعت با امام سرباز زدند.

تبارنامه

وی از تیره بنی کلب قضاعه بود[۱] و پدرش زید بن حارثه، آزاد شدۀ رسول خدا(ص) و از نخستین مسلمانان بود و به همین سبب زید و فرزندش اسامه را از موالی پیامبر(ص) می‌خوانده‌اند.[۲] ‌ام ایمن مادر اسامه نیز کنیز و آزاد شدۀ پیامبر(ص) بود.[۳]

از آنجا که سن اسامه را به هنگام وفات پیامبر(ص) ۱۹ سال ذکر کرده‌اند، او می‌بایست در حدود سال چهارم بعثت به دنیا آمده باشد.[۴] کنیه اسامه را ابویزید و ابوخارجه آورده‌اند که ابویزید احتمالا تصحیف ابوزید است.[۵]

در عصر پیامبر(ص)

اسامه و پدر و مادرش در واقعه هجرت، به مدینه رفتند.[۶] گویا در جنگ بدر[۷] و نیز چنان‌که بیشتر روایات نشان می‌دهد در جنگ احد[۸] به سبب خردسالی از جمله کسانی بود که پیامبر(ص) اجازه شرکت در پیکار به آنان نداد، اما در سریه بشیر بن سعد به فدک در شعبان ۷ قمری[۹] و نیز در سریه غالب بن عبدالله لیثی در صفر سال ۸ قمری شرکت داشت[۱۰] و از جمله کسانی بود که در تنگنای غزوه حنین از پیامبر(ص) جدا نشدند.[۱۱]

در روایات مروبط به حادثه افک، ماجرای اتهام به عایشه، آمده است که پیامبر(ص) درباره این اتهام با علی(ع) و اسامه مشورت کرد.[۱۲] اما چنانکه همان روایات نشان می‌دهند این ماجرا پس از غزوه مریسیع در رمضان سال ۵ قمری روی داده[۱۳] و اسامه در آن هنگام خردسال‌تر از آن بوده است که پیامبر(ص) در چنین امر مهمی با او مشورت کند.

انتصاب به فرماندهی لشکر

از جمله مهم‌ترین قضایای مربوط به اسامه، تعیین او به فرماندهی سپاه اسلام است. پیامبر(ص) چندی پس از بازگشت از حجة الوداع، سپاهی از مهاجران و انصار، که بزرگان صحابه نیز در آن قرار داشتند، تشکیل داد تا جهت مقابله با سپاه روم به سرزمین بَلقاء (در اردن فعلی) بروند. پیامبر اسامه را که در آن زمان جوانی حدوداً ۲۰ ساله بود را به فرماندهی سپاه تعیین کرد. واقدی نیز تأیید می‌کند و می‌گوید: «هیچ‌کس از مهاجرین اولیه نمانْد، مگر این‌که به این جنگ فراخوانده شد».[۱۴] برخی از مدارک تاریخی نیز فراخوانده‌شدگان به این سپاه را افراد سرشناسی از مهاجرین و انصار ذکر کرده‌اند؛ از جمله أبوبکر،[۱۵] عمر بن خطاب،[۱۶] عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده جراح، و سعد بن ابی‌وقاص.[۱۷]

اسامه در منطقه جُرف نزدیکی مدینه اردو زد، اما این انتصاب با مخالفت برخی از صحابه مواجه شد. آنان از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود ناخشنود بودند. فرمان پیامبر به حرکت لشکر مصادف بود با بیماری پیامبر که منجر به فوت آن حضرت شد. اما در این میان برخی از اصحاب از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود آشکارا ناخشنود بودند و در فرستادن نیرو به محل اردو، آنچنان درنگ شد که رسول خدا(ص) با حال بیماری به منبر رفت و بر این امر تاکید فرمود.[۱۸] به روایت واقدی[۱۹] پس از حدود چهارده روز از فرمان دستور هنوز سپاه حرکت نکرده بود، ظاهرا بیماری پیامبر، بهانه عدم اطاعت اصحاب از فرمان بوده است. یکی از کسانی که از رسول خدا(ص) اجازه خواست حرکت سپاه تا بهبودی ایشان به تأخیر بیفتد، ام ایمن، مادر اسامه، بود که رسول خدا با درخواستش مخالفت می‌کنند.[۲۰] علی رغم تأکید‌های پیامبر بر حرکت سپاه اسامه،[۲۱] فراخوانده‌شدگان به سپاه تا زمان وفات پیامبر(ص) به نبرد نمی‌روند. پس از آنکه ابوبکر به خلافت انتخاب می‌شود، سپاه اسامه برای نبرد حرکت می‌کند.

محبت پیامبر(ص) به اسامه

روایات فراوانی نشان از علاقه و محبت بسیار پیامبر(ص) نسبت به اسامه دارد. چنانکه گفته‌اند حتی در فتح مکه زمانی که پیامبر(ص) به درون کعبه رفت، اسامه نیز با آن حضرت بود.[۲۲] در برخی مجامع حدیثی نیز بابی به عنوان مناقب اسامه گشوده شده است.[۲۳] اما به نظر می‌رسد که اینگونه روایات در برابر روایات حاکی از علاقه شدید پیامبر به اهل بیت(ع) یعنی علی(ع) و امامان حسن(ع) و حسین(ع) قرار داده شده است.[۲۴]

روایت حدیث از پیامبر(ص)

اسامه از راویان حدیث پیامبر(ص) بود و از پدرش زید نیز احادیثی نقل کرده است.[۲۵] همچنین کسانی چون ابو عثمان نهدی، عروة بن زبیر و برخی دیگر از تابعین از اسامه حدیث روایت کرده‌اند.[۲۶]

در مآخذ حدیثی به کتابی با نام مسند اسامه اشاره شده که آن را محمد بن عبدالله بَغوی، از عالمان اهل سنت قرن سوم هجری، تهیه کرده و ابن ندیم نیز در کتاب فهرست خود به آن اشاره کرده است.[۲۷]

دوران خلفای سه‌گانه

دوران خلیفه اول

زمانی که ابوبکر خلیفه شد، اسامه را به همان ماموریتی فرستاد که پیامبر(ص) او را مأمور کرده بود. تنها از اسامه خواست تا عمر را برای دستیاری خلیفه وانهد و بنابر همین روایت، خود در حالی که پیاده راه می‌سپرد، اسامه را همراهی کرد.[۲۸] اسامه به ناحیه بَلقاء در شام لشکر کشید و بر قریه اُبنی هجوم برد و توانست پیروزی‌هایی را به دست آورد و بنا بر برخی روایات، قاتل پدر خود را بکشد و پس از ۴۰ یا ۶۰ روز به مدینه بازگشت. خبر پیروزی او از سوی مردم مدینه که از ارتداد قبایل عرب بیمناک بودند با خوشحالی و سرور بسیار تلقی شد.[۲۹] پس از آن یک بار ابوبکر چون خود به پیکار ذی القصه برای جنگ با مرتدان از مدینه بیرون شد، اسامه را به جای خود گماشت.[۳۰]

به روایت نه چندان مشهوری، اسامه همچنین در لشکر خالد بن ولید در سرکوب مسیلمه کذاب فرمانده جناح چپ سپاه بود.[۳۱]

از پاره‌ای مآخذ چنین برمی‌آید که اسامه در آغاز موافقتی با خلافت ابوبکر نداشته است و این موضوع در نامه‌ای که گفته‌اند ابوبکر پس از دست یافتن به خلافت برای او از مدینه نوشت و نیز در پاسخ درشت اسامه به وی کاملاً نمایان است.[۳۲] اما توجه به برخی مضامین آن نامه که رنگ و بوی مناظرات کلامی در باره قضیه سقیفه در آن دیده می‌شود و نیز رفتارهای دیگر اسامه در همسویی با خلافت، جعلی بودن آن نامه، محتمل دانسته شده است. حتی به روایتی، اسامه پس از وفات پیامبر(ص) در انتظار دریافت دستور از ابوبکر بود.[۳۳]

دوران خلیفه دوم

در روزگار خلافت عمر، درباره اسامه آگاهی چندانی در دست نیست، جز اینکه به استناد روایاتی عمر در تقسیم عطایا به او سهمی بیشتر از دیگران و حتی فرزند خود عبدالله اختصاص داد و سبب این کار را علاقه و دوستی بسیار پیامبر(ص) به اسامه ذکر کرد.[۳۴]

دوران خلیفه سوم

در خلافت عثمان، اسامه در زمره اصحابی بود که خلیفه به هر یک از آنان قطعه زمینی بخشید.[۳۵] آنگاه که مسلمانان بر عثمان و والیان او شوریدند اسامه از سوی وی ماموریت یافت تا به بصره رود و از مسائل و مشکلات آن شهر آگاهی یابد.[۳۶]

گفته‌اند چون شورشیان کار را بر عثمان سخت گرفتند، اسامه پیش‌بینی قتل عثمان را کرد و از علی(ع) خواست تا برای دور ماندن از تهمت قتل عثمان از مدینه برود.[۳۷]

دوران حکومت امام علی(ع)

زمانی که علی(ع) خلیفه شد، اسامه مانند برخی از صحابه چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و دیگران بود که از بیعت با امام سرباز زدند[۳۸] و امام علی(ع) در خطبه‌ای از این تخلف وی به تلخی یاد کرد.[۳۹] اگر چه عمار بن یاسر اصرار بر بیعت گرفتن از آنان داشت ولی امام آنها را به حال خود رها کرد.[۴۰]

کناره‌گیری از جنگ جمل

بنابر گزارش‌های تاریخی هنگامی که امیرالمومنین(ع) عزم پیکار جمل کرد، اسامه که سوگند یاد کرده بود با هیچ گوینده «لااله الاالله» نبرد نکند، از جنگ کناره گرفت.[۴۱] و حتی گفته‌اند که امام را از شتاب در آغاز کردن جنگ برحذر می‌داشت.[۴۲] با این همه بنابر چند روایت، اسامه خود را مطیع و دوست‌دار امیرالمومنین نشان می‌داد و تنها از شرکت در جنگ امتناع می‌جست.[۴۳]

درگذشت

درباره تاریخ دقیق مرگ اسامه اختلاف است. برخی آن را در آخرین سال‌های خلافت معاویه (۵۸ یا ۵۹ ق) دانسته‌اند.[۴۴] اما از آنجا که گفته‌اند به هنگام مرگ ۶۰ ساله بوده[۴۵] و حدود سال چهارم بعثت زاده شده است می‌بایست در حدود سال ۵۱ قمری درگذشته باشد. ابن عبدالبر[۴۶] سال ۵۴ را درست‌تر دانسته است.[۴۷] در روایت بسیار نادری هم مرگ او پس از قتل عثمان آورده شده که با اخبار تاریخی دیگر تناقض دارد.[۴۸]

از امام باقر(ع) روایت شده که امام حسن مجتبی(ع)، اسامه را کفن کرد.[۴۹]

بحث‌های کلامی

جیش اسامه

جیش اسامه در مآخذ کلامی نخستین مورد استناد و بحث بوده است. محور بحث در این موضوع خاص، شامل بررسی حضور ابوبکر، عمر و دیگر اصحاب بزرگ در سپاهی است که حضرت رسول(ص) بر فرماندهی اسامه و عزیمت هرچه سریع‌تر آن تاکید بسیار فرموده بود، و همین موجب شد تا گروه‌های گوناگون ضمن بحث در این باب، به شخصیت اسامه نیز اشاره کنند؛ مثلا جاحظ که از معتزله بود فرماندهی او را دلیلی بر برتری و فضل او دانسته[۵۰] و به ویژه بر هم‌سویی او با خلفای پس از پیامبر(ص) تاکید کرده است،[۵۱] همچنین در بحث از صحت امامت مفضول با وجود فاضل به فرماندهی اسامه و موضوع جیش او اشاره شده است.[۵۲] این موضوع گذشته از اختصاص بابی خاص به آن، حتی موضوع رساله مستقلی از یکی از علمای امامیه در سده ۱۱ قمری به عنوان محمد بن حسن شیروانی (د۱۰۹۸ق) با عنوان جیش اسامه قرار گرفته است.[۵۳]

امتناع از بیعت با علی(ع)

درباره سرباز زدن اسامه از بیعت حضرت علی(ع) و سپس کناره‌گیری او از حوادث این دوران، برخی اسامه را با چند تن دیگر از صحابه جزء فرقه‌ای خاص محسوب کرده‌اند.[۵۴] اهل حدیث، اسامه و دیگر صحابه‌ای را که از فتنه دوری جستند، ستایش می‌کنند.[۵۵] اما علمای امامیه و برخی از معتزله این رفتار اسامه و دیگر اصحاب را به شدت مورد انتقاد قرار داده‌اند.[۵۶] با این همه در پاره‌ای مآخذ حدیثی، از امامان چنین نقل شده که اسامه بعدها از نظر خود بازگشت و از این رو درباره او جز به نیکویی نباید سخن گفت و حتی بنابر همین مآخذ امیرالمومنین، بهانه او را برای همراهی نکردن با خود پذیرفت و به عامل خود در مدینه نوشت که برای اسامه عطایایی در نظر گیرد.[۵۷]

اسامه و امام حسین(ع)

هنگامی‌که اسامه بیمار بود، امام حسین(ع) به عیادت وی رفت، اسامه گفت: «واغمّاه»، امام علت ناراحتی وی را جویا شد، اسامه علت ناراحتی را قرض شصت هزار درهمی عنوان کرد. امام فرمود: قرض تو را من می‌دهم، امام(ع) قبل از وفات اسامه قرض وی را ادا کرد.[۵۸]

اسامه در کتب رجالی شیعه

اگر چه اسامه ابتدا با حضرت علی(ع) بیعت نکرد. ولی بازگشت وی از نظر اول، دلیل توثیقش از سوی علمای رجالی شیعه می‌باشد.

ابن داوود بعد از مذمت، از او مدح کرده است، و می‌آورد که امام باقر(ع) فرمود: همانا اسامه به سوی علی(ع) بازگشت، پس درباره او به جز خوبی و خیر نگویید.[۵۹] علامه حلی در خلاصة الاقوال می‌گوید: اسامه به سوی علی(ع) برگشته و نهی شده که غیر از نیکی درباره او بگوئیم، ولی نقل حدیث از طریق او را ضعیف دانسته و گفته نزد من اولی و بهتر توقف کردن درباره روایات اسامه است.[۶۰]

شوشتری در قاموس الرجال نیز وی را ثقه دانسته و می‌گوید: خبری هست که بیانگر بازگشت اسامه به سوی علی(ع) است و این که نباید چیزی غیر از نیکی درباره او گفت و این برای حسن عاقبت او کافی است.[۶۱]

پانویس

  1. ابن قتیبة، المعارف، ۱۳۷۵ق، ص۱۴۴؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۷۵؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۴۵۹.
  2. رجوع کنید به: ابن حبیب، المحبر، ۱۳۶۱ق، ص۱۲۸؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۶۹.
  3. رجوع کنید به: ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۴، ص۶۱.
  4. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۲۵.
  5. رجوع کنید به: بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ج۲، ص۲۰؛ بلاذری، انساب، مکتبة المثنی، ج۵، ص۷۷؛ همچنین نگاه کنید به: ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ۱۳۷۹ق، ص۱۱؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۱۸۱.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۱، ص۲۳۸.
  7. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۸۸.
  8. رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۲۱۶؛ ابن هشام، السیرة النبویة،‌ دار المعرفة، ج۲، ص۶۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۵۹ق، ج۱، ص۳۱۶.
  9. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۷۲۳ به بعد.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۲، ص۱۲۶.
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۲، ص۱۵۱؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۷۴.
  12. رجوع کنید به: زهری، المغازی النبویة، ۱۴۰۱ق، ص۱۱۹، واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة،‌ دار المعرفة، ج۲، ص۳۰۱؛ بخاری، صحیح، ۱۳۱۴ق، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۷؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۶۱۵.
  13. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۴۰۴.
  14. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶ق، ج۳، ص۱۱۱۸.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۲، ص۱۴۶؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۱۰، ص۱۳۹؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۵۹ق، ج۱، ص۱۶۹ و ۲۰۸.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۲، ص۱۴۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۵۹ق، ج۱، ص۱۶۹ و ۲۰۸؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶ق، ج۳، ص۱۱۱۸؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۶.
  17. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۵۵؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶ق، ج۳، ص۱۱۱۸؛ إبن سعد، طبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۲، ص۱۴۶.
  18. رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة،‌ دار المعرفة، ج۲، ص۶۵۰.
  19. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۸ به بعد.
  20. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶ق، ج۳، ص۱۱۱۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۵۶.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۴، ص۴۵.
  22. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۸۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۴، ص۶۴؛ احمد بن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۲۱۰.
  23. رجوع کنید به: ترمذی، سنن، ۱۴۰۱ق، ج۵، ص۶۷۸-۶۷۷؛ ابن ابی الشیبة، المصنف، ۱۴۰۳ق، ج۱۲، ص۱۳۸ به بعد.
  24. رجوع کنید به: طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۱۲۱؛ ابن عبد البر، الإستیعاب، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۷۶؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۴۹۸.
  25. رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۱۳۵و۲۱۴؛ ابن أبی عاصم، الأحاد والمثانی، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۰۱-۱۹۹.
  26. رجوع کنید به: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۴۹۷و۵۰۷؛ مزّی، تهذیب الکمال، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۳۴۰-۳۳۸.
  27. رجوع کنید به: احمد بن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۱۹۹ به بعد؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۱۲۲ به بعد.
  28. رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۲۲-۱۱۲۱؛ یعقوبی، التاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۳ به نقل از سیف بن عمر.
  29. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۱، ص۱۹۱؛ یعقوبی، التاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۷.
  30. رجوع کنید به: طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۱.
  31. رجوع کنید به: ابن أعثم کوفی، الفتوح، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۳۲-۳۱.
  32. رجوع کنید به: سُدآبادی، المقنع فی الإمامة، ۱۴۱۴ق، ص۱۴۲-۱۴۳؛ ابن طاووس، الیقین فی امرة امیرالمؤمنین، ۱۳۶۹ق، ص۹۵.
  33. زهری، المغازی النبویة، ۱۴۰۱ق، ص۱۷۴.
  34. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ج۳، ص۵۵۱؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۷۶؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۱۸۲.
  35. رجوع کنید به: بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۳۳۵.
  36. طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۳۴۱، به نقل از سیف بن عمر.
  37. رجوع کنید به: بلاذری، أنساب الأشراف، مکتبة المثنی، ج۵، ص۷۷؛ ابن أعثم الکوفی، الفتوح، ۱۳۸۹ق، ج۲، ص۲۲۷.
  38. رجوع کنید به: طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۳۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۹۷۰م، ج۳، ص۲۰۴؛ همچنین ببینید: ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۳، ص۳۱.
  39. شیخ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴.
  40. ابن أعثم الکوفی، الفتوح، ۱۳۸۹ق، ج۲، ص۲۵۶.
  41. رجوع کنید به: بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۲۰۸؛ دینوری، ص۱۴۳؛ شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۹۶-۹۵.
  42. شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۲۴۰.
  43. رجوع کنید به: بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۲۰۸؛ شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۹۵.
  44. ابن سعد، الطبقات الکبری،‌ دار صادر، ج۴، ص۷۲؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۱۸۲؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۷۵و۷۷؛ ابن اثیر، أسد الغابة، ۱۲۸۵ق، ج۱، ص۶۶.
  45. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۳۴۲ق، ج۳، ص۵۹۶.
  46. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۳۴۲ق، ج۳، ص۵۹۶.
  47. رجوع کنید به: ابن أثیر، أسد الغابة، ۱۲۸۵ق، ج۱، ص۶۶.
  48. رجوع کنید به: ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ۱۳۷۹ق، ص۱۱؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۱۸۲.
  49. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ۱۴۲۷ق، ج۱، ص۱۶۴.
  50. جاحظ، العثمانیة، ۱۳۷۴ق، ص۱۴۷-۱۴۶.
  51. جاحظ، العثمانیة، ۱۳۷۴ق، ص۱۶۸-۱۶۷.
  52. رجوع کنید به: ناشی اکبر، مسائل الإمامة، ۱۹۷۱ق، ص۵۱.
  53. رجوع کنید به: آقابزرگ طهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۳۰۴.
  54. رجوع کنید به: ناشی اکبر، مسائل الإمامة، ۱۹۷۱ق، ص۱۶؛ نوبختی، فرق الشیعة، ۱۹۳۱ق، ص۵.
  55. رجوع کنید به: خیاط، الإنتصار، ۱۳۴۴ق، ص۱۴۳ که نظر اهل حدیث را آورده؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۷۷ نقل قولی از وکیع؛ نیز رجوع کنید به: ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ۱۳۲۲ق، ج۲، ص۱۷۸.
  56. رجوع کنید به: اسکافی، المعیار والموازنة، ۱۴۰۲ق، ص۳۵-۳۴و۲۲و۲۱؛ شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ۵۱و۹۴و۹۷.
  57. برقی، رجال، ۱۳۴۲ش، ص۵۱-۵۰.
  58. ابن شهرآشوب مازندرانی، المناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۶۵.
  59. ابن داود حلی، رجال ابن داود، ۱۳۸۳ق، ص۵۰-۵۱.
  60. علامه حلی، خلاصة الأقوال، ۱۳۸۱ش، ص۷۳.
  61. شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۷۲۰.

منابع

  • آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  • ابن ابی الشیبة، عبدالله، المصنف، به کوشش مختار احمد ندوی، بمبئی، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  • ابن ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
  • ابن اثیر، علی، أسد الغابة، قاهرة، ۱۲۸۵ق.
  • ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، ج۱، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م، ج۲، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۹م.
  • ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، قاهرة، ۱۳۲۲ق.
  • ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الأمصار، به کوشش م.فلایش هامر، قاهرة، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
  • ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
  • ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  • ابن داود حلی، رجال ابن داود، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ق.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت،‌ دار صادر.
  • ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الأثر، تحقیق ابراهیم محمد رمضان، بیروت،‌ دار القلم، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳ق.
  • ابن شاذان، فضل، ایضاح، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۱ش.
  • ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب(ع)، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
  • ابن طاووس، علی، الیقین فی امرة امیرالمومنین(ع)، نجف، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
  • ابن عبد البر، یوسف، الإستیعاب، به کوشش محمد بجاوی، قاهرة، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
  • ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحیها من واردیها وأهلها، تحقیق علی شیری، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵ق.
  • ابن قتیبة، عبدالله، المعارف، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهرة، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
  • ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تصحیح ابراهیم ابیاری و مصطفی سقا و عبدالحفیظ شبلی، بیروت،‌ دار المعرفة.
  • ابوالقاسم کوفی، علی، الاستغاثة، نجف، ۱۳۸۶ق.
  • ابونعیم اصفهانی، احمد، معرفة الصحابة، به کوشش محمد راضی بن حاج عثمان، ریاض، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
  • احمد بن حنبل، مسند، قاهرة، ۱۳۱۳ق.
  • اسکافی، محمد، المعیار و الموازنة، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۱م.
  • بخاری، اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف العثمانیة، بی‌تا.
  • بخاری، اسماعیل، صحیح، بولاق، ۱۳۱۴ق.
  • برقی، احمد، رجال، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۴۲ش.
  • بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱، به کوشش محمد حمید الله، قاهرة، ۱۹۵۹م، ج۲، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م، ج۴ (۱)، به کوشش ماکس شلوسینگر، بیت المقدس، ۱۹۷۱م، ج۵، بغداد، مکتبة المثنی.
  • بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاح الدین منجد، قاهرة، ۱۹۵۶م.
  • ترمذی، محمد، سنن، به کوشش ابراهیم عطه عرض، استانبول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
  • جاحظ، عمرو، العثمانیة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م.
  • حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۲ق.
  • خیاط، عبدالرحیم، الإنتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م.
  • دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهرة، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
  • ذهبی، احمد، سیر أعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنووط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • زهری، محمد، المغازی النبویة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
  • سُدآبادی، عبیدالله، المقنع فی الامامة، به کوشش شاکر شبع، قم، ۱۴۱۴ق.
  • سید مرتضی، علی، الشافی فی الامامة، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران، ۱۴۱۰ق.
  • شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۰ق.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ الفمید، ۱۴۱۳ق.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد، الجمل، به کوشش علی میرشریفی، قم، ۱۴۱۳ق.
  • طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، بغداد، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، ترتیب خلاصة الأقوال فی معرفة علم الرجال، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیة، ۱۳۸۱ش/۱۴۲۳ق.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، قم،‌ دار الذخائر، ۱۴۱۱ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، إختیار معرفة الرجال، به تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۲۷ق.
  • مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م.
  • ناشی اکبر، عبدالله، مسائل الامامة، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م.
  • نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، ۱۹۳۱م.
  • واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
  • یعقوبی، احمد، التاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.


پیوند به بیرون