پرش به محتوا

خلافت بنی‌امیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>Hasaninasab
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Hasaninasab
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:


===تعیین جانشینی یزید===
===تعیین جانشینی یزید===
بنا به برخی روایات، معاویه از حدود [[سال ۵۰ هجری قمری|۵۰ قمری]] تلاش هایی را برای بیعت گرفتن برای یزید به عمل آورد و نخست از مردم شام و متحدانش بیعت گرفت. <ref>خلیفه، ج ۱، ص۲۵۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۱، ۳۲۲</ref> و بیشتر رجال به جز [[امام حسین]] و چند تن از فرزندان [[صحابه]] با او بیعت کردند.<ref> یعقوبی، ج ۲، ص۲۷۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۳</ref>
بنا به برخی روایات، معاویه از حدود [[سال ۵۰ هجری قمری|۵۰ قمری]] تلاش‌هایی را برای بیعت گرفتن برای یزید به عمل آورد و نخست از مردم شام و متحدانش بیعت گرفت. <ref>خلیفه، ج ۱، ص۲۵۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۱، ۳۲۲</ref> و بیشتر رجال به جز [[امام حسین]] و چند تن از فرزندان [[صحابه]] با او بیعت کردند.<ref> یعقوبی، ج ۲، ص۲۷۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۳</ref>


==خلافت یزید==
==خلافت یزید==
{{اصلی|یزید بن معاویه}}
{{اصلی|یزید بن معاویه}}
یزید به اشراف زادگان عرب عهد جاهلی بیشتر شباهت داشت تا به خلیفه مسلمانان.<ref> مثلاً نک: بلاذری، جمل، ج ۵، ص۲۹۹؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۰ </ref> دوران خلافت او، بسیاری از مظاهر اسلامی مورد هجمه و حمله قرار گرفت. حادثه [[کربلا]]، [[واقعه حره]] و آتش زدن کعبه از جمله این حمله‌ها بود.
یزید به اشراف‌زادگان عرب عهد جاهلی بیشتر شباهت داشت تا به خلیفه مسلمانان.<ref> مثلاً نک: بلاذری، جمل، ج ۵، ص۲۹۹؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۰ </ref> دوران خلافت او، بسیاری از مظاهر اسلامی مورد هجمه و حمله قرار گرفت. حادثه [[کربلا]]، [[واقعه حره]] و آتش زدن [[کعبه]] از جمله این حمله‌ها بود.
 
===وقایع زمان یزید===
===وقایع زمان یزید===
====حادثه کربلا====
====حادثه کربلا====
خط ۳۸: خط ۳۹:
====واقعه حره====
====واقعه حره====
{{اصلی|واقعه حره}}
{{اصلی|واقعه حره}}
در ۶۲ق گروهی از اشراف مدینه با یزید دیدار کردند. <ref>طبری، تاریخ، ج ۵، ص۴۷۹</ref> پس از بازگشت آنها مردم را به قیام علیه یزید برانگیختند. والی شهر را اخراج کردند. امویان مدینه را محاصره کردند<ref>. خلیفه، ج ۱، ص۲۸۹-۲۹۲؛ ابن سعد، ۵، ص۳۸؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۲-۴۸۶</ref> [[عبدالله بن زبیر]] با استفاده از حادثه کربلا نیز مردم مکه را بر ضد یزید همراه خود کرد.<ref> طبری، همان، ج ۵، ص۴۷۴</ref>
در [[سال ۶۲ هجری قمری|۶۲ قمری]] گروهی از اشراف [[مدینه]] با یزید دیدار کردند<ref>طبری، تاریخ، ج ۵، ص۴۷۹</ref> و پس از بازگشت آنها، مردم را به قیام علیه یزید برانگیختند؛ والی شهر را اخراج کردند. پس از این ماجرا امویان، مدینه را محاصره کردند<ref>. خلیفه، ج ۱، ص۲۸۹-۲۹۲؛ ابن سعد، ۵، ص۳۸؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۲-۴۸۶</ref> [[عبدالله بن زبیر]] با استفاده از حادثه کربلا نیز مردم [[مکه]] را بر ضد یزید همراه خود کرد.<ref> طبری، همان، ج ۵، ص۴۷۴</ref>


یزید، لشکر [[مسلم بن عقبه مری]] را راهی حجاز کرد.<ref> همان، ج ۵، ص۴۸۴</ref> مسلم و لشکریان مدینه را غارت کردند.
یزید، لشکر [[مسلم بن عقبه مری]] را راهی حجاز کرد.<ref> طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۴</ref> مسلم و لشکریان مدینه را غارت کردند.


سپاه مسلم بن عقبه، پس از مرگ وی، برای دفع ابن زبیر به سوی مکه رفت. شهر را محاصره کردند و با تیرهای آتشین کعبه را به آتش کشیدند. <ref>همان، ج ۵، ص۴۹۶-۴۹۹</ref>
سپاه مسلم بن عقبه، پس از مرگ وی، برای دفع ابن زبیر به سوی مکه رفت. شهر را محاصره کردند و با تیرهای آتشین کعبه را به آتش کشیدند. <ref>همان، ج ۵، ص۴۹۶-۴۹۹</ref>


هنگامی که مکه در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیع الاول ۶۴ق/۶۸۳م رسید.<ref> خلیفه، ج ۱، ص۳۲۰؛طبری۷ همان، ج ۵، ص۴۹۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۱</ref>
هنگامی که مکه در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیع الاول [[سال ۶۴ هجری قمری|۶۴ قمری]]/۶۸۳م رسید.<ref> خلیفه، ج ۱، ص۳۲۰؛طبری۷ همان، ج ۵، ص۴۹۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۱</ref>


===آشفتگی‌ها پس از یزید===
===آشفتگی‌ها پس از یزید===
پس از مرگ یزید حجاز و عراق و شام دستخوش آشفتگیهایی بود. در حجاز و عراق هواداران عبدالله بن زیبر با او بیعت کردند.<ref> همو، ج ۳، ص۲۸۲</ref>
پس از مرگ یزید [[حجاز]] و [[عراق]] و شام دستخوش آشفتگی‌هایی بود. در حجاز و عراق، هواداران عبدالله بن زیبر با او بیعت کردند.<ref> همو، ج ۳، ص۲۸۲</ref>
مردم دمشق به طور موقت با [[ضحاک بن قیس]] بیعت کردند.<ref> طبری، همان، ج ۵، ص۵۴۰</ref> در بصره در اتفاقی مشبه مردم با عبیدالله بن زیاد بیعت کردند<ref> همان، ج ۵، ص۵۰۴ </ref>اما پس از مدتی مردم کوفه و بصره، بر ضد والیان خود قیام کردند. <ref>همان، ج ۵، ص۵۰۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۳-۲۸۴ </ref>در پاره‌ای از نقاط مانند [[قنسرین]] و [[حمص]] و [[فلسطین]] مردم با ابن زبیر بیعت کرده بودند.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۱</ref>


ضحاک بن قیس از بیم تقویت جایگاه [[حسان بن مالک کلبی]] که ابتدا به [[خالد بن یزید]] و بعدها به مروان بن حکم تمایل داشت، به سوی ابن زبیر کشانده شد. <ref>خماش، الشام، ص۱۶۱</ref> حسان والی وقت فلسطین و دایی یزید <ref>بلاذری، همان، ج ۵، ص۲۹۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۲۹،۶۱۰</ref> به [[اردن]] رفت و قبایل بسیاری را که دل با بنی امیه داشتند، گرد آورد.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۹</ref> مروان و سران اموی که از حجاز اخراج شده بودند به حسان پیوستند. <ref>طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۱، ۵۳۵</ref> حسان نخست به نفع خالد بن یزید -که بعدها به امور علمی روی آورد- فعالیت کرد.<ref> بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۸۵، ۲۸۲</ref> برخی روایات می‌گویند که مروان نخست می‌خواست با ابن زبیر بیعت کند و برای امویان امان بگیرد<ref> بلاذری، همان، ج۶، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج ۲۴، ص۲۹۴</ref> ولی از سوی عبیدالله بن زیاد به او پیشنهاد خلافت شد و دیگران استقبال کردند. <ref>ابن سعد، ج ۵، ص۴۰؛ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۳، ۲۷۲، ۲۸۰؛ نیز نک: ولهاوزن، ۱۴۶</ref>
مردم دمشق به طور موقت با [[ضحاک بن قیس]] بیعت کردند.<ref> طبری، همان، ج ۵، ص۵۴۰</ref> در بصره در اتفاقی مشابه، مردم با عبیدالله بن زیاد بیعت کردند<ref> همان، ج ۵، ص۵۰۴ </ref>اما پس از مدتی مردم کوفه و بصره، بر ضد والیان خود قیام کردند. <ref>همان، ج ۵، ص۵۰۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۳-۲۸۴ </ref>در پاره‌ای از نقاط مانند [[قنسرین]] و [[حمص]] و [[فلسطین]] مردم با ابن زبیر بیعت کرده بودند.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۱</ref>
 
ضحاک بن قیس از بیم تقویت جایگاه [[حسان بن مالک کلبی]] که ابتدا به [[خالد بن یزید]] و بعدها به مروان بن حکم تمایل داشت، به سوی ابن زبیر کشانده شد. <ref>خماش، الشام، ص۱۶۱</ref> حسان والی وقت فلسطین و دایی یزید<ref>بلاذری، همان، ج ۵، ص۲۹۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۲۹،۶۱۰</ref> به [[اردن]] رفت و قبایل بسیاری را که دل با بنی امیه داشتند، گرد آورد.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۹</ref> مروان و سران اموی که از حجاز اخراج شده بودند به حسان پیوستند. <ref>طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۱، ۵۳۵</ref> حسان نخست به نفع خالد بن یزید -که بعدها به امور علمی روی آورد- فعالیت کرد.<ref> بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۸۵، ۲۸۲</ref> برخی روایات می‌گویند که مروان نخست می‌خواست با ابن زبیر بیعت کند و برای امویان امان بگیرد<ref> بلاذری، همان، ج۶، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج ۲۴، ص۲۹۴</ref> ولی از سوی عبیدالله بن زیاد به او پیشنهاد خلافت شد و دیگران استقبال کردند. <ref>ابن سعد، ج ۵، ص۴۰؛ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۳، ۲۷۲، ۲۸۰؛ نیز نک: ولهاوزن، ۱۴۶</ref>


===معاویه بن یزید و انتقال خلافت به مروانیان===
===معاویه بن یزید و انتقال خلافت به مروانیان===
در این زمان موضوع انتقال خلافت از شاخه سفیانی بنی امبه به شاخه مروانی مطرح می‌شود.
در این زمان موضوع انتقال خلافت از شاخه سفیانی بنی امبه به شاخه مروانی مطرح می‌شود.


گفته شده است که یزید پیش از مرگ با مشورت حسان بن مالک کلبی، فرزندش معاویه که حدود 20 سال داشت را جانشین خود کرد. معاویه دوم پس از مرگ یزید به منبر رفت و با انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد و پایان خلافت «آل سفیان» را اعلام کرد. او پس از مدتی درگذشت. <ref>بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۷۹؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۱؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۰</ref>
گفته شده است که یزید پیش از مرگ با مشورت حسان بن مالک کلبی، فرزندش معاویه که حدود ۲۰ سال داشت را جانشین خود کرد. معاویه دوم پس از مرگ یزید به منبر رفت و با انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد و پایان خلافت «آل سفیان» را اعلام کرد. او پس از مدتی درگذشت.<ref>بلاذری، جمل، ج ۵، ص۳۷۹؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۱؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۰</ref>
داستان معاویه دوم مبهم است و با تردیدهایی روبرو است. سخنان منسوب به او خصوصاً اعلام پایان خلافت آل سفیان، به مشروعیت مروان بن حکم که از آل سفیان نبود، کمک می‌کرد. مروان سعی کرده است با جعل اخبار معاویه دوم، تصویری زاهدانه از او نشان دهد و خروج خلافت از آل سفیان را مشروع جلوه دهد.<ref> مثلاً نک: بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۷۹-۳۸۳</ref>
داستان معاویه دوم مبهم است و با تردیدهایی روبرو است. سخنان منسوب به او خصوصاً اعلام پایان خلافت آل سفیان، به مشروعیت مروان بن حکم که از آل سفیان نبود، کمک می‌کرد. مروان سعی کرده است با جعل اخبار معاویه دوم، تصویری زاهدانه از او نشان دهد و خروج خلافت از آل سفیان را مشروع جلوه دهد.<ref> مثلاً نک: بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۷۹-۳۸۳</ref>


==خلافت مروان==
==خلافت مروان==
در [[ذیقعده]] ۶۴ق/۶۸۴م در جابیه با مروان بن حکم بیعت شد. <ref>خلیفه، ج ۱، ص۳۱۸، ۳۲۶؛ ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۴</ref> برتری سنی او نسبت به خالد بن یزید در خلافت تأثیر داشت.<ref> همانجا، نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۷۸</ref> در بیعت با مروان، جانشینی او نیز بحث شد. حاضران در جابیه با خالد بن یزید پس از مروان با [[عمرو بن سعید بن عاص]] پس از او بیعت کردند. <ref>همان، ج ۶، ص۲۶۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۶؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۵</ref> مروان در همان ایام با ام خالد همسر یزید ازدواج کرد. <ref>ابن سعد، ص۴۰۵؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۹۵</ref> مروان توانست خلافت را به خاندان خویش منتقل کند. وی در ۶۵ق برای پسرش عبدالملک و پس از او، عبدالعزیز بیعت گرفت. <ref>همان، ج ۶، ص۲۷۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۶۱۰؛ مسعودی، همانجا،</ref> و خالد بن یزید را از خلافت محروم کرد و از تحقیر او خودداری نمی‌کرد. <ref>بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰ </ref>
در [[ذیقعده]] ۶۴ق/۶۸۴م در جابیه با مروان بن حکم بیعت شد. <ref>خلیفه، ج ۱، ص۳۱۸، ۳۲۶؛ ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۴</ref> برتری سنی او نسبت به خالد بن یزید در خلافت تأثیر داشت.<ref> همانجا، نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۷۸</ref> در بیعت با مروان، جانشینی او نیز بحث شد. حاضران در جابیه با خالد بن یزید پس از مروان و با [[عمرو بن سعید بن عاص]] پس از او بیعت کردند. <ref>همان، ج ۶، ص۲۶۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۶؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۵</ref> مروان در همان ایام با ام خالد همسر یزید ازدواج کرد. <ref>ابن سعد، ص۴۰۵؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۹۵</ref> مروان توانست خلافت را به خاندان خویش منتقل کند. وی در ۶۵ق برای پسرش عبدالملک و پس از او، عبدالعزیز بیعت گرفت. <ref>همان، ج ۶، ص۲۷۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۶۱۰؛ مسعودی، همانجا،</ref> و خالد بن یزید را از خلافت محروم کرد و از تحقیر او خودداری نمی‌کرد. <ref>بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰ </ref>
بنا به مجموعه‌ای از روایات؛ ام خالد از شدت خشم مروان را در [[رمضان]] ۶۵ از میان برد.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰، ۲۹۷-۳۰۰؛ طبری، همان، ج ۵، ص۶۱۰-۶۱۱؛ نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۲-۴۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۹</ref>
 
بنا به مجموعه‌ای از روایات، ام خالد از شدت خشم مروان را در [[رمضان]] ۶۵ از میان برد.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰، ۲۹۷-۳۰۰؛ طبری، همان، ج ۵، ص۶۱۰-۶۱۱؛ نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۲-۴۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۹</ref>
 
===نبرد با ضحاک بن قیس===
===نبرد با ضحاک بن قیس===
ضحاک پیش از بیعت با مروان، قصد همکاری با بنی امیه را داشت، اما به ابن زبیر پیوست.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴</ref> در جنگ بزرگ و خونینی در مرج راهط، سپاهیان مروان طی چند روز سپاهیان ضحاک را به سختی شکست دادند و ضحاک کشته شد.<ref> خلیفه، همانجا، ابن سعد، ج ۵، ص۴۲، بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۹۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴</ref> در ایام جنگ دمشق به دست مروان افتاد <ref>همان، ج ۵، ص۵۳۷</ref> سپس شهرهای دیگر شام و فلسطین به مروان پیوستند و مروان با لشکرکشی، مصر را به قلمرو خود افزود.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۷۹؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۴۰؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۸</ref>
ضحاک پیش از بیعت با مروان، قصد همکاری با بنی امیه را داشت، اما به ابن زبیر پیوست.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴</ref> در جنگ بزرگ و خونینی در مرج راهط، سپاهیان مروان طی چند روز سپاهیان ضحاک را به سختی شکست دادند و ضحاک کشته شد.<ref> خلیفه، همانجا، ابن سعد، ج ۵، ص۴۲، بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۹۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴</ref> در ایام جنگ دمشق به دست مروان افتاد <ref>همان، ج ۵، ص۵۳۷</ref> سپس شهرهای دیگر شام و فلسطین به مروان پیوستند و مروان با لشکرکشی، مصر را به قلمرو خود افزود.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۷۹؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۴۰؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۸</ref>
===نبرد با ابن زبیر===
===نبرد با ابن زبیر===
سراسر خلافت کوتاه مدت مروان به مقابله با ابن زبیر گذشت. مروان نخست هجوم [[مصعب بن زبیر|مصعب]] به فلسطین را دفع کرد و سپس از آنجا لشکری را به حجاز روانه کرد و توانست مدینه را اشغال کند؛ اما بعداً از سپاه فرستاده ابن زبیر شکست خورد.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۶-۲۹۷</ref>
سراسر خلافت کوتاه مدت مروان به مقابله با ابن زبیر گذشت. مروان نخست هجوم [[مصعب بن زبیر]] به فلسطین را دفع کرد و سپس از آنجا لشکری را به حجاز روانه کرد و توانست مدینه را اشغال کند؛ اما بعداً از سپاه فرستاده ابن زبیر شکست خورد.<ref> بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۶-۲۹۷</ref>
[[پرونده:قلمرو خلافت اموی.png|350px|بندانگشتی|قلمرو خلافت اموی]]
[[پرونده:قلمرو خلافت اموی.png|350px|بندانگشتی|قلمرو خلافت اموی]]


==خلافت عبدالملک==
==خلافت عبدالملک==
عبدالملک بنیانگذار نوین خلافت اموی در شاخه اموی بود. او پیش از رسیدن به خلافت به زهد و عبادت شهرت داشت. <ref>بلاذری، جمل، ج ۷، ص۱۹۴، ۲۰۳، ۲۰۴</ref> عبدالملک کمترین انتقاد را بر نمی‌تافت و در رعایت نظم مالی سختگیر بود. <ref>همان، ج ۷، ص۲۰۶</ref> عبدالملک سیاست پیشین سرکوب [[خوارج]] به ویژه شاخه ازارقه و فتوح را با جدیت پی گرفت. در این دوره نقل دیوان از فارسی به عربی به وسیله یک ایرانی انجام گرفت و در حدود سال ۷۵ق سکه ضرب کردند.
عبدالملک بنیانگذار نوین خلافت اموی در شاخه مروانی بود. او پیش از خلیفه‌شدن، به زهد و عبادت شهرت داشت. <ref>بلاذری، جمل، ج ۷، ص۱۹۴، ۲۰۳، ۲۰۴</ref> عبدالملک کمترین انتقاد را بر نمی‌تافت و در رعایت نظم مالی سختگیر بود. <ref>همان، ج ۷، ص۲۰۶</ref> عبدالملک سیاست پیشین سرکوب [[خوارج]] به ویژه شاخه [[ازارقه]] و کشورگشایی‌ها را با جدیت پی گرفت. در این دوره نقل دیوان از فارسی به عربی به وسیله یک ایرانی انجام گرفت و در حدود سال ۷۵ق سکه ضرب کردند.


او با شکست دادن مصعب در عراق و ابن زبیر در حجاز بساط زبیریان را برچید. حجاج را به ولایت مدینه و سپس عراق و ایران برگزید.
او با شکست دادن [[مصعب بن زبیر]] در [[عراق]] و [[عبدالله بن زبیر]] در حجاز بساط زبیریان را برچید و [[حجاج بن یوسف ثقفی]] را به ولایت [[مدینه]] و سپس عراق و ایران برگزید.


او می‌خواست جانشینی را از برادرش عبدالعزیز به فرزندانش منتقل کند، اما از این کار منصرف شد. عبدالعزیز در ۸۵ق مرد و ولایتعهدی به ولید و سپس سلیمان و بعد از او مروان بن عبدالملک رسید.<ref> بلاذری، همان، ج۸، ص۱۲۳؛ طبری، همان، ج ۸، ص۴۱۶-۴۱۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۷۷؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۳۴-۳۳۵</ref> عبدالملک در ۸۶ق درگذشت.
او می‌خواست جانشینی را از برادرش عبدالعزیز به فرزندانش منتقل کند، اما از این کار منصرف شد. عبدالعزیز در ۸۵ق مرد و ولایتعهدی به ولید و سپس سلیمان و بعد از او مروان بن عبدالملک رسید.<ref> بلاذری، همان، ج۸، ص۱۲۳؛ طبری، همان، ج ۸، ص۴۱۶-۴۱۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۷۷؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۳۴-۳۳۵</ref> عبدالملک در ۸۶ق درگذشت.
خط ۷۸: خط ۸۲:
ابن زبیر به مکه رفت و گمان کرد کسی در حرم یارای جنگ با او نخواهد بود. عبدالملک، [[حجاج بن یوسف ثقفی]] را راهی نبرد با او کرد. <ref>همان، ج ۷، ص۱۱۵۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۷۴</ref> حجاج پس از سرکوب عوامل ابن زبیر در [[طائف]] <ref>همان، ج ۶، ص۱۷۴-۱۷۵</ref>، با کسب اختیارات بیشتر برای تعرض به مکه، چندین ماه شهر را در محاصره گرفت که بر اثر آن قحطی شد و [[کعبه]] آماج تیرهای آتشین واقع گردید<ref> بلاذری، همان، ج ۷، ص۱۲۰-۱۲۱، ۱۲۸؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۸۷؛ نیز نک: یعقوبی، ج ۳، ص۳۱۸</ref> و سرانجام ابن زبیر در ۷۳ق از پای درآمد. <ref>همانجاها</ref>
ابن زبیر به مکه رفت و گمان کرد کسی در حرم یارای جنگ با او نخواهد بود. عبدالملک، [[حجاج بن یوسف ثقفی]] را راهی نبرد با او کرد. <ref>همان، ج ۷، ص۱۱۵۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۷۴</ref> حجاج پس از سرکوب عوامل ابن زبیر در [[طائف]] <ref>همان، ج ۶، ص۱۷۴-۱۷۵</ref>، با کسب اختیارات بیشتر برای تعرض به مکه، چندین ماه شهر را در محاصره گرفت که بر اثر آن قحطی شد و [[کعبه]] آماج تیرهای آتشین واقع گردید<ref> بلاذری، همان، ج ۷، ص۱۲۰-۱۲۱، ۱۲۸؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۸۷؛ نیز نک: یعقوبی، ج ۳، ص۳۱۸</ref> و سرانجام ابن زبیر در ۷۳ق از پای درآمد. <ref>همانجاها</ref>


عبدالملک سپس به نبرد با رومیان پرداخت و به سختی شکستشان داد.<ref> طبری، همان، ج ۶، ص۱۹۴؛ برای تفصی، نک: فرج، ۴۹-۵۱؛ ولهاوزن، ص۱۷۶-۱۷۷</ref> او مانند دوره معاویه تقریباً هرساله درگیریهای با رومیان داشت. <ref>طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲، ۳۱۸</ref>
عبدالملک سپس به نبرد با رومیان پرداخت و به سختی شکستشان داد.<ref> طبری، همان، ج ۶، ص۱۹۴؛ برای تفصی، نک: فرج، ۴۹-۵۱؛ ولهاوزن، ص۱۷۶-۱۷۷</ref> او مانند دوره معاویه تقریباً هرساله درگیری‌های با رومیان داشت. <ref>طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲، ۳۱۸</ref>


===حجاج===
===حجاج===
عبدالملک ولایت مدینه را به حجاج سپرد و برادرش بشر را به ولایت عراق برگزید. پس از مرگ بشر در ۷۴ق نخست ولایت عراق و سپس در ۷۸ق همه قلمرو ایران تا شرق را به حجاج سپرد.<ref> طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲</ref> او شریک سرسپرده خلیفه محسوب می‌شد. او با خشونتی کم نظیر، سرزمین‌های تحت ولایت خود را آرام کرد و در برخی امور اقتصادی و اداری، اصلاحاتی اساسی به عمل آورد.<ref> عمد، ص۳۶۷، ۴۴۳، ۴۵۴</ref>
عبدالملک ولایت مدینه را به حجاج سپرد و برادرش بشر را به ولایت عراق برگزید. پس از مرگ بشر در ۷۴ق نخست ولایت عراق و سپس در ۷۸ق همه قلمرو ایران تا شرق را به حجاج سپرد.<ref> طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲</ref> او شریک سرسپرده خلیفه محسوب می‌شد. او با خشونتی کم نظیر، سرزمین‌های تحت ولایت خود را آرام کرد و در برخی امور اقتصادی و اداری، اصلاحاتی اساسی به عمل آورد.<ref> عمد، ص۳۶۷، ۴۴۳، ۴۵۴</ref>
حجاج خلیفه را از پیامبر بالاتر می‌دانست.<ref> بلاذری، همان، ج ۱۳، ص۳۸۱؛ مسعودی، ج ۳، ص۳۵۵</ref> و خروج از اطاعت خلیفه را با کفر و بی‌دینی یکسان می‌شمرد. <ref>مسعودی، ج ۳، ص۳۳۷، ۳۵۱</ref>
حجاج خلیفه را از پیامبر بالاتر می‌دانست.<ref> بلاذری، همان، ج ۱۳، ص۳۸۱؛ مسعودی، ج ۳، ص۳۵۵</ref> و خروج از اطاعت خلیفه را با کفر و بی‌دینی یکسان می‌شمرد. <ref>مسعودی، ج ۳، ص۳۳۷، ۳۵۱</ref>
حجاج سیاست سرکوب شیعه و خوارج را با شدت دنبال کرد.<ref> کشی، ص۷۵؛ شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ در خصوص دستور او برای دشنام به علی، نک: کشی، ص۱۰۱</ref> بسیاری از علما و تابعین را به حبس کشاند.<ref> بلاذری، همان، ج ۱۴، ص۳۸۴-۳۸۶</ref>
 
استبداد و خشونت حجاج، قیامهایی را در پی داشت. از همه مهمتر جنبش عبدالرحمن بن اشعث بود که از سجستان آغاز شد و طبقه قاریان در آن فعال بودند.<ref> خلیفه، ج۱، ص۳۶۵، ۳۷۱</ref> این قیام حتی حکومت بنی امیه را به خطر افکند و عبدالملک به عزل حجاج راضی شده بود.<ref> طبری، همان، - ۶، ص۲۴۷</ref> پس از ۳ سال جنگ، ابن اشعث در ۸۲ق شکست خورد.
حجاج سیاست سرکوب [[شیعه]] و [[خوارج]] را با شدت دنبال کرد.<ref> کشی، ص۷۵؛ شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ در خصوص دستور او برای دشنام به علی، نک: کشی، ص۱۰۱</ref> بسیاری از علما و تابعین را به حبس کشاند.<ref> بلاذری، همان، ج ۱۴، ص۳۸۴-۳۸۶</ref>
استبداد و خشونت حجاج، قیام‌هایی را در پی داشت. از همه مهمتر جنبش عبدالرحمن بن اشعث بود که از سجستان آغاز شد و طبقه قاریان در آن فعال بودند.<ref> خلیفه، ج۱، ص۳۶۵، ۳۷۱</ref> این قیام حتی حکومت بنی امیه را به خطر افکند و عبدالملک به عزل حجاج راضی شده بود.<ref> طبری، همان، - ۶، ص۲۴۷</ref> پس از ۳ سال جنگ، ابن اشعث در ۸۲ق شکست خورد.


==خلافت ولید بن عبدالملک==
==خلافت ولید بن عبدالملک==
خط ۹۸: خط ۱۰۴:
عمر والیان عراق و خراسان را تغییر داد. به عنوان خلیفه اقدامات سیاسی چشمگیری نداشت و برخی اقدامات پیشین را ادامه داد. خلافتش به سبب اصلاحات و ایجاد تحول در برخی اصول خاص با خلافت پیشین تفاوت داشت. او بیش از آنکه خلیفه باشد، عالم و فقیه بود و فهرست شیوخ و راویان او در حدیث نشان از تربیت مذهبی و جایگاه او در میان عالمان و محدثان دارد. <ref>ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶؛ ذهبی، ج۵، ۱۱۴ </ref>
عمر والیان عراق و خراسان را تغییر داد. به عنوان خلیفه اقدامات سیاسی چشمگیری نداشت و برخی اقدامات پیشین را ادامه داد. خلافتش به سبب اصلاحات و ایجاد تحول در برخی اصول خاص با خلافت پیشین تفاوت داشت. او بیش از آنکه خلیفه باشد، عالم و فقیه بود و فهرست شیوخ و راویان او در حدیث نشان از تربیت مذهبی و جایگاه او در میان عالمان و محدثان دارد. <ref>ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶؛ ذهبی، ج۵، ۱۱۴ </ref>


او فدک را به علویان بازگرداند<ref> یعقوبی، ج ۲، ص۳۶۶؛ ذهبی، ج ۵، ص۱۲۸؛ نیز نک: مسعودی، ج۴، ص۱۸</ref> و از ناسزاگویی به علی (ع) جلوگیری کرد.<ref> همو، ج ۴ف ص۱۷؛ ذهبی، ج۵، ص۱۴۷</ref> ولی ناسزاگویی به معاویه و حجاج را نیز خوش نمی‌داشت. <ref>بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۸۴</ref> اموال ناحق بنی امیه را به بیت المال برگرداند. <ref>همان، ج ۸، ص۱۳۰؛ دینوری، ص۳۳۱</ref> خوارج را به گفت و گو فراخواند و دستور داد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده‌اند، با آنان مدارا شود<ref>. بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۱۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۵</ref>
او [[فدک]] را به علویان بازگرداند<ref> یعقوبی، ج ۲، ص۳۶۶؛ ذهبی، ج ۵، ص۱۲۸؛ نیز نک: مسعودی، ج۴، ص۱۸</ref> و از ناسزاگویی به علی (ع) جلوگیری کرد.<ref> همو، ج ۴ف ص۱۷؛ ذهبی، ج۵، ص۱۴۷</ref> ولی ناسزاگویی به معاویه و حجاج را نیز خوش نمی‌داشت. <ref>بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۸۴</ref> اموال ناحق بنی امیه را به بیت المال برگرداند. <ref>همان، ج ۸، ص۱۳۰؛ دینوری، ص۳۳۱</ref> خوارج را به گفت و گو فراخواند و دستور داد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده‌اند، با آنان مدارا شود<ref>. بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۱۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۵</ref>
دستور داد از ایرانیان مسلمان جزیه برداشته شود،<ref> طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۹ </ref>و روابط مسلمانان و غیرمسلمان به ویژه از جهت اقتصادی تا حد ممکن اصلاح شود<ref>. برای تفصیل نک: ولهاوزن، ص۲۱۷؛ برای آگاهی از برخی سیاستهای مالی او، نک: همشری، ص۵۴۶</ref>
 
دستور داد از [[ایرانیان]] مسلمان [[جزیه]] برداشته شود،<ref> طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۹ </ref>و روابط مسلمانان و غیرمسلمان به ویژه از جهت اقتصادی تا حد ممکن اصلاح شود<ref>. برای تفصیل نک: ولهاوزن، ص۲۱۷؛ برای آگاهی از برخی سیاست‌های مالی او، نک: همشری، ص۵۴۶</ref>


بخش بزرگی از اخبار عمر بن عبدالعزیز به نقل نامه‌ها و سخنان حکمت آمیز و رفتارهای زاهدانه او اختصاص یافته است. <ref>بلاذری، جمل، ص۱۳۰؛ طبری، تاریخ، ج ۶، ص۵۶۷؛ برای مجموعه‌ای از اخبار او،نک: ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶</ref> داستانهایی با زمینه صوفیانه در کرامات وی نقل کرده‌اند<ref> همو، ج۵، ص۱۴۲</ref> و در باب مناقب و سیره او تألیفاتی شده‌اند<ref>. نک: ابن جوزی، فهرست آثار، نیز ابن عبدالحکم، شمـ ۲، بخش آثار </ref>از وی نشانه‌ای در رد یا تردید در اصل مشروعیت بنی امیه دیده نشده است. <ref>ولهاوزن، ص۲۵۰</ref>
بخش بزرگی از اخبار عمر بن عبدالعزیز به نقل نامه‌ها و سخنان حکمت آمیز و رفتارهای زاهدانه او اختصاص یافته است. <ref>بلاذری، جمل، ص۱۳۰؛ طبری، تاریخ، ج ۶، ص۵۶۷؛ برای مجموعه‌ای از اخبار او،نک: ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶</ref> داستانهایی با زمینه صوفیانه در کرامات وی نقل کرده‌اند<ref> همو، ج۵، ص۱۴۲</ref> و در باب مناقب و سیره او تألیفاتی شده‌اند<ref>. نک: ابن جوزی، فهرست آثار، نیز ابن عبدالحکم، شمـ ۲، بخش آثار </ref>از وی نشانه‌ای در رد یا تردید در اصل مشروعیت بنی امیه دیده نشده است. <ref>ولهاوزن، ص۲۵۰</ref>
خط ۱۰۶: خط ۱۱۳:


==خلافت یزید بن عبدالملک==
==خلافت یزید بن عبدالملک==
یزید دوم راه خلاف سیاستهای عمر بن عبدالعزیز در پیش گرفت. اصلاحات مالی را لغو کرد.<ref> بلاذری، همان، ج۸، ص۲۴۴؛ نیز نک: ولهاوزن، ص۲۹۵</ref> و والی مدینه را عزل کرد.<ref> بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۵؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۷۲؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۷۴ </ref>
یزید دوم راه خلاف سیاست‌های عمر بن عبدالعزیز در پیش گرفت. اصلاحات مالی را لغو کرد.<ref> بلاذری، همان، ج۸، ص۲۴۴؛ نیز نک: ولهاوزن، ص۲۹۵</ref> و والی مدینه را عزل کرد.<ref> بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۵؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۷۲؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۷۴ </ref>
 
بزرگترین اتفاق عهد یزید بن عبدالملک، قیام یزید بن مهلب در عراق بود که با همراهی قبایل ازد و ربیعه انجام شد. وی خوزستان و فارس و کرمان را تسخیر کرد. اما در ۱۰۲ق، مسلمة بن عبدالملک قیام را سرکوب کرد.<ref> برای تفصیل نک: بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۷۹؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، همان، ج۶، ص۵۹۰ </ref>
بزرگترین اتفاق عهد یزید بن عبدالملک، قیام یزید بن مهلب در عراق بود که با همراهی قبایل ازد و ربیعه انجام شد. وی خوزستان و فارس و کرمان را تسخیر کرد. اما در ۱۰۲ق، مسلمة بن عبدالملک قیام را سرکوب کرد.<ref> برای تفصیل نک: بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۷۹؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، همان، ج۶، ص۵۹۰ </ref>


یزید مسلمه برادر خود را به حکومت عراق گماشت،<ref> طبری، همان، ج۶، ص۶۰۴</ref> ولی بعد او را عزل کرد و عمر ابن هبیره فزاری را به جای وی نهاد <ref>بلاذری، همان، ج ۹، ص۳۱؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۴۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۶۱۵</ref> سرکوب آل مهلب که یمانی شمرده میشد و انتصاب ابن هبیره از قیسیها اعلام جنگ با قبایل پرنفوذ یمانی عراق بود.<ref> ولهاوزن، ص۲۵۸-۲۵۹</ref>
یزید، مسلمه برادر خود را به حکومت عراق گماشت،<ref> طبری، همان، ج۶، ص۶۰۴</ref> ولی بعد او را عزل کرد و عمر بن هبیره فزاری را به جای وی نهاد <ref>بلاذری، همان، ج ۹، ص۳۱؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۴۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۶۱۵</ref> سرکوب آل مهلب که یمانی شمرده میشد و انتصاب ابن هبیره از قیسیها اعلام جنگ با قبایل پرنفوذ یمانی عراق بود.<ref> ولهاوزن، ص۲۵۸-۲۵۹</ref>
سیاست سرکوب خوارج را ادامه داد<ref>. بلاذری، همان، ج ۸، ۳۵۳؛ طبری، همان، ج۶، ۵۷۵</ref> در مرزهای روم و خراسان همچنان به نبرد می‌پرداخت.<ref> همان، ج ۷، ص۲۴۴ </ref>
سیاست سرکوب خوارج را ادامه داد<ref>. بلاذری، همان، ج ۸، ۳۵۳؛ طبری، همان، ج۶، ۵۷۵</ref> در مرزهای روم و خراسان همچنان به نبرد می‌پرداخت.<ref> همان، ج ۷، ص۲۴۴ </ref>
داستان دلدادگی او با دو کنیز آوازه خوان، حبابه و سلامه در مآخذ آمده است<ref>. مثلاً نک: همان، ج ۸، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ، ج ۷، ص۲۲؛ مسعودی، ج ۴، ص۳۰؛ نیز نک: ابوالفرج، الاغانی، ج ۱۵، ۱۲۴</ref> سرانجام اندکی پس از مرگ یکی از آن دو کنیزک، در شعبان ۱۰۵ق بر اثر غصه از میان رفت.<ref> بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۳؛ طبری، همان، ج ۷، ص۲۱</ref>
داستان دلدادگی او با دو کنیز آوازه خوان، حبابه و سلامه در مآخذ آمده است<ref>. مثلاً نک: همان، ج ۸، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ، ج ۷، ص۲۲؛ مسعودی، ج ۴، ص۳۰؛ نیز نک: ابوالفرج، الاغانی، ج ۱۵، ۱۲۴</ref> سرانجام اندکی پس از مرگ یکی از آن دو کنیزک، در شعبان ۱۰۵ق بر اثر غصه از میان رفت.<ref> بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۳؛ طبری، همان، ج ۷، ص۲۱</ref>


خط ۱۲۵: خط ۱۳۴:
پس از هشام بنا بر وصیت یزید بن عبدالملک، خلافت به ولید بن یزید رسید.<ref> بلاذری، همان، ج ۸، ص۳۷۰؛ ابن عساکر، ج ۷۴، ص۲۳ </ref>ولید دوم از همان عهد هشام بی‌بند و بار بود و حتی هشام می‌خواست جانشینی را از او به پسرش مسلمه منتقل کند.<ref> طبری، همان، ج ۷، ص۲۰۹</ref> به همین سبب، رابطه ولید و هشام تیره بود و ولید هنگام مرگ هشام در دمشق حاضر نشد. <ref>طبری، ج ۷، ص۲۱۱</ref>
پس از هشام بنا بر وصیت یزید بن عبدالملک، خلافت به ولید بن یزید رسید.<ref> بلاذری، همان، ج ۸، ص۳۷۰؛ ابن عساکر، ج ۷۴، ص۲۳ </ref>ولید دوم از همان عهد هشام بی‌بند و بار بود و حتی هشام می‌خواست جانشینی را از او به پسرش مسلمه منتقل کند.<ref> طبری، همان، ج ۷، ص۲۰۹</ref> به همین سبب، رابطه ولید و هشام تیره بود و ولید هنگام مرگ هشام در دمشق حاضر نشد. <ref>طبری، ج ۷، ص۲۱۱</ref>


با خلافت ولید دوم، خلافت بنی امیه به سمت سقوط رفت. او آشکارا در فسق و فجور فرورفته بود.<ref> برای اخبار او در زمینه، نک: ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۱</ref> داستانهای شگفتی از دربار او به ویژه در هتک حرمت کعبه نقل شده است.<ref> مثلاً نک: طبری، همان، ج۷، ص۲۰۹؛ ابوالفرج، همان، ج۷، ص۴۷؛ ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۱</ref>
با خلافت ولید دوم، خلافت بنی امیه به سمت سقوط رفت. او آشکارا در فسق و فجور فرورفته بود.<ref> برای اخبار او در زمینه، نک: ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۱</ref> داستانهای شگفتی از دربار او به ویژه در هتک حرمت کعبه نقل شده است.<ref> مثلاً نک: طبری، همان، ج۷، ص۲۰۹؛ ابوالفرج، همان، ج۷، ص۴۷؛ ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۱</ref> ولید اموالی را که هشام گرد آورده بود، میان شامیان تقسیم کرد. <ref>طبری، همان، ج۷، ص۲۱۷ </ref>
ولید اموالی را که هشام گرد آورده بود، میان شامیان تقسیم کرد. <ref>طبری، همان، ج۷، ص۲۱۷ </ref>


ولید دو فرزند خردسالش را به جانشینی گمارد. یوسف بن محمد ثقفی را بر مکه و مدینه گماشت، و عمر بن یزید برادرش را به قبرس فرستاد. پس از رسیدن به خلافت، بیش از گذشته به شکار و تفریح می‌پرداخت. <ref>بلاذری، همان، ج۹، ص۱۶۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۱</ref> برخی از امویان و برخی سپاهیان یمانی، به اعتراض پرداختند.<ref> همان، ج۷، ص۲۳۱</ref>
ولید دو فرزند خردسالش را به جانشینی گمارد. یوسف بن محمد ثقفی را بر مکه و مدینه گماشت، و عمر بن یزید برادرش را به قبرس فرستاد. پس از رسیدن به خلافت، بیش از گذشته به شکار و تفریح می‌پرداخت. <ref>بلاذری، همان، ج۹، ص۱۶۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۱</ref> برخی از امویان و برخی سپاهیان یمانی، به اعتراض پرداختند.<ref> همان، ج۷، ص۲۳۱</ref>
===شورش یزید بن ولید===
===شورش یزید بن ولید===
یزید بن ولید بن عبدالملک به دشمنی با ولید پرداخت. او افرادی را به قتل خلیفه می‌انگیخت. <ref>همان، ج ۷، ص۲۳۲؛ درباره یزید، نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۰</ref> یمانیهای ناراضی نیز یزید بن ولید را به خلافت برمی انگیختند.<ref> همان، ج۹، ص۱۶۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۷</ref> از آن سو، عباس بن ولید و مروان بن محمد یزید را از مخالفت بر حذر داشتند. <ref>بلاذری، جمل، ج ۹، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۲۳۷؛ نیز نک: ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۲</ref> با این همه، یزید پنهانی سخت مشغول فعالیت بود و از دمشقیان برای خود به خلافت بیعت گرفت.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۱؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۹</ref> و در حرکتی غافلگیرانه توانستند بر دمشق مسلط شوند.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۰</ref> خلیفه در این زمان برای درمان به تدمر در اردن رفته بود و کسی را برای مقابله با یزید فرستاد، اما قاصد با یزید بیعت کرد.<ref> بلاذری، مان، ج ۹، ص۱۷۹،۱۷۵،۱۸۲،۱۸۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۳</ref> یزید سپاهی را به جنگ ولید فرستاد و او را به کتاب و سنت و حتی شورا دعوت کرد. <ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۴</ref> ولید در جابیه موضع گرفت و در جنگ شکست خورد و تنها به قصری پناه برد و در هجوم مردانی به پناهگاهش در جمادی الآخر ۱۲۶ به قتل رسید و سرش را نزد یزید فرستادند. <ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۵،۲۵۲،۲۷۰</ref>
یزید بن ولید بن عبدالملک به دشمنی با ولید پرداخت. او افرادی را به قتل خلیفه می‌انگیخت. <ref>همان، ج ۷، ص۲۳۲؛ درباره یزید، نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۰</ref> یمانی‌های ناراضی نیز یزید بن ولید را به خلافت برمی انگیختند.<ref> همان، ج۹، ص۱۶۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۷</ref> از آن سو، عباس بن ولید و مروان بن محمد یزید را از مخالفت بر حذر داشتند. <ref>بلاذری، جمل، ج ۹، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۲۳۷؛ نیز نک: ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۲</ref> با این همه، یزید پنهانی سخت مشغول فعالیت بود و از دمشقیان برای خود به خلافت بیعت گرفت.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۱؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۹</ref> و در حرکتی غافلگیرانه توانستند بر دمشق مسلط شوند.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۰</ref> خلیفه در این زمان برای درمان به تدمر در اردن رفته بود و کسی را برای مقابله با یزید فرستاد، اما قاصد با یزید بیعت کرد.<ref> بلاذری، مان، ج ۹، ص۱۷۹،۱۷۵،۱۸۲،۱۸۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۳</ref> یزید سپاهی را به جنگ ولید فرستاد و او را به کتاب و سنت و حتی شورا دعوت کرد. <ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۴</ref> ولید در جابیه موضع گرفت و در جنگ شکست خورد و تنها به قصری پناه برد و در هجوم مردانی به پناهگاهش در جمادی الآخر ۱۲۶ به قتل رسید و سرش را نزد یزید فرستادند. <ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۵،۲۵۲،۲۷۰</ref>


==خلافت یزید بن ولید==
==خلافت یزید بن ولید==
یزید بن ولید را به سبب کاهش بخششها یزید ناقص می‌نامیدند. <ref>بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۶۱،۲۹۹</ref> در زمان وی بر پریشانی اوضاع و اختلافات میان امویان افزوده شد. تلاش او برای سامان دادن این اوضاع به جایی نرسید. در حمص به تحریک مروان بن عبدالله و ابومحمد سفیانی شورش شد و خواستار بیعت با فرزندان ولید دوم شدند.<ref> همان، ج ۷، ص۲۶۲؛ بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۳</ref> فلسطینیان نیز از بیعت سر باز زدند.<ref> طبری، همان، ج۷، ص۲۶۶</ref> مروان بن محمد حکمران ارمنیه بخش مهمی از تحریکات را بر عهده داشت. <ref>بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۸۱</ref> اما با وعده یزید مبنی بر ولایت جزیره و موصل و آذربایجان و ارمنیه با او بیعت کرد.<ref> همان، ج ۷، ص۲۹۸؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۲۲۰</ref> با این حال یزید تنها بر دمشق فرمان می‌راند. <ref>همان، ج ۹، ص۱۹۶</ref>
یزید بن ولید را به سبب کاهش بخشش‌ها، یزید ناقص می‌نامیدند. <ref>بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۶۱،۲۹۹</ref> در زمان وی بر پریشانی اوضاع و اختلافات میان امویان افزوده شد. تلاش او برای سامان دادن این اوضاع به جایی نرسید. در حمص به تحریک مروان بن عبدالله و ابومحمد سفیانی شورش شد و خواستار بیعت با فرزندان ولید دوم شدند.<ref> همان، ج ۷، ص۲۶۲؛ بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۳</ref> فلسطینیان نیز از بیعت سر باز زدند.<ref> طبری، همان، ج۷، ص۲۶۶</ref> مروان بن محمد حکمران ارمنیه بخش مهمی از تحریکات را بر عهده داشت. <ref>بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۸۱</ref> اما با وعده یزید مبنی بر ولایت جزیره و موصل و آذربایجان و ارمنیه با او بیعت کرد.<ref> همان، ج ۷، ص۲۹۸؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۲۲۰</ref> با این حال یزید تنها بر دمشق فرمان می‌راند. <ref>همان، ج ۹، ص۱۹۶</ref>


گفته‌اند او برادرش ابراهیم بن ولید و پس از او حجاج بن عبدالملک را به جانشینی برگزید اما در صحت این خبر تردید است. دوره حکومت او بیشت از ۶ ماه نپایید و در روزهای پایانی ۱۲۶ق از دنیا رفت. <ref>بلاذری، جمل، ج۸، ص۲۲۷؛ ج۹، ص۱۹۷، ۲۹۸؛ طبری، همانجا </ref>
گفته‌اند او برادرش ابراهیم بن ولید و پس از او حجاج بن عبدالملک را به جانشینی برگزید اما در صحت این خبر تردید است. دوره حکومت او بیشت از ۶ ماه نپایید و در روزهای پایانی ۱۲۶ق از دنیا رفت. <ref>بلاذری، جمل، ج۸، ص۲۲۷؛ ج۹، ص۱۹۷، ۲۹۸؛ طبری، همانجا </ref>
خط ۱۴۱: خط ۱۵۰:
==خلافت مروان بن محمد==
==خلافت مروان بن محمد==
پس از ورود مروان به دمشق مردم با او و اندکی بعد با دو فرزندش بیعت کردند.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۰، ۲۰۱، ۲۱۷</ref> مروان کوشید خود را به مروان بن حکم شبیه کند.<ref>همان، ج۹، ص۲۲۴</ref> دوران او یکسره به جنگ و نزاع گذشت. سراسر جهان اسلام آشوب و اغتشاش بود. در حمص مردم شورش کردند و مروان خود شورش را خاموش کرد،<ref> همان، ج۹، ص۲۲۷؛ طبری، همان، ج۷، ص۳۱۲</ref> و بلافاصله در دمشق با مشکلاتی مواجه شد.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۲۳۰</ref>
پس از ورود مروان به دمشق مردم با او و اندکی بعد با دو فرزندش بیعت کردند.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۰، ۲۰۱، ۲۱۷</ref> مروان کوشید خود را به مروان بن حکم شبیه کند.<ref>همان، ج۹، ص۲۲۴</ref> دوران او یکسره به جنگ و نزاع گذشت. سراسر جهان اسلام آشوب و اغتشاش بود. در حمص مردم شورش کردند و مروان خود شورش را خاموش کرد،<ref> همان، ج۹، ص۲۲۷؛ طبری، همان، ج۷، ص۳۱۲</ref> و بلافاصله در دمشق با مشکلاتی مواجه شد.<ref> بلاذری، همان، ج۹، ص۲۳۰</ref>
===قیامها و آشفتگی ها===
===قیام‌ها و آشفتگی‌ها===
*در عراق با سر باززدن عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز از بیعت، میان یمانیها و مضریها نزاع در گرفت.<ref> همان، ج۸، ص۲۲۹ </ref>
*در عراق با سر باززدن عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز از بیعت، میان یمانی‌ها و مضری‌ها نزاع در گرفت.<ref> همان، ج۸، ص۲۲۹ </ref>
*در پی آن، نخست عبدالله بن معاویه از علویان در کوفه ادعای خلافت کرد، اما از عبدالله بن عمر شکست خورد و به ناحیه جبال در ایران رفت و در آنجا سیطره یافت.<ref> طبری، همان، ج۷، ص۳۰۲</ref>
*در پی آن، نخست عبدالله بن معاویه از علویان در کوفه ادعای خلافت کرد، اما از عبدالله بن عمر شکست خورد و به ناحیه جبال در ایران رفت و در آنجا سیطره یافت.<ref> طبری، همان، ج۷، ص۳۰۲</ref>
*پس از آن ضحاک بن قیس شیبانی از خوارج، کوفه را در اختیار گرفت.<ref> همان، ج۷، ص۳۱۶</ref> مروان، یزید بن عمر ابن هبیره را به جنگ با او گسیل داشت.<ref> همان، ج۷، ص۳۲۹</ref> ابن هبیره کوفه را تسخیر و خوارج را سرکوب کرد.<ref> همان، ج۷، ص۳۲۹</ref> ضحاک در ۱۲۸ق، در کفرتوثا کشته شد.<ref> همان، ج۷، ص۳۲۹، ۳۴۵</ref>
*پس از آن ضحاک بن قیس شیبانی از خوارج، کوفه را در اختیار گرفت.<ref> همان، ج۷، ص۳۱۶</ref> مروان، یزید بن عمر ابن هبیره را به جنگ با او گسیل داشت.<ref> همان، ج۷، ص۳۲۹</ref> ابن هبیره کوفه را تسخیر و خوارج را سرکوب کرد.<ref> همان، ج۷، ص۳۲۹</ref> ضحاک در ۱۲۸ق، در کفرتوثا کشته شد.<ref> همان، ج۷، ص۳۲۹، ۳۴۵</ref>
خط ۱۴۹: خط ۱۵۸:
*قیام بنی عباس
*قیام بنی عباس
===قیام بنی عباس===
===قیام بنی عباس===
اگر چه مروان در سرکوب شورشهای دیگر موفق بود، اما جریان نیرومندی آرام آرام شکل گرفت و توانست امویان را به زیر بکشد. این شبکه کانون مبارزه را به خراسان کشاند.<ref> مثلاً نک: اخبار، ص۱۹۷</ref> با ورود ابومسلم به خراسان، دعوت ضد اموی به مرحله نوی رسد. او با استفاده از نزاعهای قبیله‌ای میان یمانیها و قیسی‌ها دعوت را جلو برد. حاکم مضری خراسان از مروان و ابن هبیره کمک خواست، اما آن دو گرفتار دشواریهای دیگر بودند.<ref> طبری، همان، ج۷، ص۳۶۹</ref>
اگر چه مروان در سرکوب شورش‌های دیگر موفق بود، اما جریان نیرومندی آرام آرام شکل گرفت و توانست امویان را به زیر بکشد. این شبکه کانون مبارزه را به خراسان کشاند.<ref> مثلاً نک: اخبار، ص۱۹۷</ref> با ورود ابومسلم به خراسان، دعوت ضد اموی به مرحله نوی رسد. او با استفاده از نزاعهای قبیله‌ای میان یمانیها و قیسی‌ها دعوت را جلو برد. حاکم مضری خراسان از مروان و ابن هبیره کمک خواست، اما آن دو گرفتار دشواریهای دیگر بودند.<ref> طبری، همان، ج۷، ص۳۶۹</ref>


ابومسلم در جمادی الاول ۱۳۰ توانست مرو تختگاه خراسان را فتح کند و قحطبه بن شبیب طایی را به شهرهای دیگر گسیل کرد.<ref> اخبار، ص۳۲۱</ref> قحطبه طوس و جرجان و قومس<ref> همان، ص۳۲۳</ref> در رجب ۱۳۱ق لشکر ابن ضباره فرستاده مروان را در حوالی اصفهان شکست داد. با فتح نهاوند در ذیقعده ۱۳۱ق به سوی عراق رو نهاد. پس از آنکه ابن هبیره برای مقابله با سپاه خراسان از کوفه بیرون رفت شهر به راهبری داعی بزرگ خراسان، ابوسلمه خلال به دست هواداران دعوت افتاد و سپاه خراسان در ۱۰ محرم ۱۳۲ق وارد کوفه شد. اندکی بعد، شماری از اعضای خاندان عباسی وارد کوفه شدند و سرانجام با ابوالعباس سفاح در ربیع الاول ۱۳۲ق به خلافت بیعت شد.
ابومسلم در جمادی الاول ۱۳۰ توانست مرو تختگاه خراسان را فتح کند و قحطبه بن شبیب طایی را به شهرهای دیگر گسیل کرد.<ref> اخبار، ص۳۲۱</ref> قحطبه طوس و جرجان و قومس<ref> همان، ص۳۲۳</ref> در رجب ۱۳۱ق لشکر ابن ضباره فرستاده مروان را در حوالی اصفهان شکست داد. با فتح نهاوند در ذیقعده ۱۳۱ق به سوی عراق رو نهاد. پس از آنکه ابن هبیره برای مقابله با سپاه خراسان از کوفه بیرون رفت شهر به راهبری داعی بزرگ خراسان، ابوسلمه خلال به دست هواداران دعوت افتاد و سپاه خراسان در ۱۰ محرم ۱۳۲ق وارد کوفه شد. اندکی بعد، شماری از اعضای خاندان عباسی وارد کوفه شدند و سرانجام با ابوالعباس سفاح در ربیع الاول ۱۳۲ق به خلافت بیعت شد.
خط ۱۵۹: خط ۱۶۸:


==پانویس==
==پانویس==
<div class="reflist4" style="height: 220px; overflow: auto; padding: 3px" >
{{پانویس2}}
{{ستون-شروع|۲}}
<references />
{{پایان}}
</div>


==منابع==
==منابع==
{{ستون-شروع|۲}}
{{منابع}}
* ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، ۱۴۰۷ق
* ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، ۱۴۰۷ق
* ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق
* ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق
خط ۲۰۸: خط ۲۱۳:
* طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق
* طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق
* طبری، تاریخ
* طبری، تاریخ
* همو، تفسیر
* طبری، تفسیر
* عباس، احسان، العلاقات التجاریة بین مکة و الشام حتی بدایات الفتح الاسلامی، الابحاث، ۱۹۹۰م، س۳۸
* عباس، احسان، العلاقات التجاریة بین مکة و الشام حتی بدایات الفتح الاسلامی، الابحاث، ۱۹۹۰م، س۳۸
* عبدالله بن احمد، مسائل احمد، به کوشش فضل الرحمان دین محمد، دهلی، ۱۹۸۸م
* عبدالله بن احمد، مسائل احمد، به کوشش فضل الرحمان دین محمد، دهلی، ۱۹۸۸م

نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۳:۴۶

بنی امیه
حاکمان
عنوان دورهٔ سلطنت
معاویه بن ابی سفیان ۴۱-۶۰
یزید بن معاویه ۶۰-۶۴
معاویة بن یزید ۶۴-۶۴
مروان بن حکم ۶۴-۶۵
عبدالملک بن مروان ۶۵-۸۶
ولید بن عبدالملک ۸۶-۹۶
سلیمان بن عبدالملک ۹۶-۹۹
عمر بن عبدالعزیز ۹۹-۱۰۱
یزید بن عبدالملک ۱۰۱-۱۰۵
هشام بن عبدالملک ۱۰۵-۱۲۵
ولید بن یزید ۱۲۵-۱۲۶
یزید بن ولید ۱۲۶-۱۲۶
ابراهیم بن الولید ۱۲۶-۱۲۷
مروان بن محمد ۱۲۷-۱۳۲
وزرا و امرای سرشناس
مغیرة بن شعبه ثقفیزیاد بن ابیهعمرو عاصمسلم بن عقبه مریعبیدالله بن زیاد حجاج بن یوسف ثقفی
رویدادهای مهم
صلح امام حسنواقعه عاشوراواقعه حرهآتش زدن کعبهقیام مختار

سلسله بنی امیه با آغاز حکومت معاویه در ۴۱ قمری آغاز شد و در ۱۳۲ قمری با شکست مروان بن محمد به پایان رسید. در این سال‌ها ۱۴ خلیفه بر ممالک اسلامی حکم راندند. پس از معاویه بن یزید، خلافت امویان از شاخه سفیانی به شاخه مروانی انتقال یافت. امویان با نبرد در مرزهای شرقی و مرزهای روم، گستره حکومت اسلامی را هر روز وسیع‌تر می‌کردند. سرکوب خوارج و شیعیان از سیاست‎های مستمر امویان بود. بنی امیه بارها حرمت مقدسات اسلامی را شکستند.

واقعه عاشورا، واقعه حره، قیام زبیریان، قیام مختار، قیام زید بن علی، ضحاک بن قیس و قیام بنی عباس از وقایع مهم دوران خلافت بنی امیه است.

عمرو عاص، مغیرة بن شعبه ثقفی، زیاد بن ابیه، عبیدالله بن زیاد، مسلم بن عقبه مری و حجاج بن یوسف ثقفی از وزراء و کارگزاران و امرای سرشناس امویان به شمار می‌آیند.

بنی‎امیه دشمنی دیرینه خود با بنی‎هاشم را ادامه دادند. پنج امام شیعه در زمان خلافت بنی امیه بودند. پس از واقعه عاشورا امامان شیعه سیاست سکوت و تقیه را در برابر امویان به کار گرفتند.

بنی امیه قبل از حکومت

بنی امیه از شاخه های مهم قریش است. نسب ایشان به امیه بن عبدشمس بن عبدمناف می‌رسد. ابوسفیان در زمان ظهور اسلام، بزرگ بنی امیه بود. با نبرد بدر جدال میان بنی هاشم و بنی امیه چهره خونین گرفت. ابوسفیان پس از فتح مکه اسلام آورد. در زمان سه خلیفه نخست ، بنی امیه در جنگ‌ها شرکت کردند و در فتح برخی مناطق شام امیر سپاه بودند و بعدها امارت آنجا را بدست گرفتند. در زمان عثمان، امویان قدرت خود را بیشتر کردند. در این زمان مروان بن حکم بر بسیاری از امور تسلط یافت. با آغاز خلافت امام علی، سرشناسان اموی ساکن در مدینه نخست به مکه گریختند و پس از چندی جنگ جمل را به بهانه خونخواهی عثمان به راه انداختند و پس از شکست به سوی شام که معاویه در آنجا امارت داشت، راهی شدند. امام خواستار برکناری معاویه بود. با مخالفت معاویه جنگ صفین به راه افتاد. پس از امام علی، امام حسن در صلحی خلافت را به معاویه واگذار میکند و سلسله بنی امیه آغاز میشود.

خلافت معاویه

خلافت معاویه با صلح با امام حسن (ع) در ۴۱ قمری آغاز شد. در پی خلافت معاویه، مفهوم خلافت به سلطنت تبدیل شد.[۱] او و یارانش بارها از واژه «مُلک» درباره او استفاده کردند. [۲] گفته شده است: عمر بن خطاب او را «کسرای عرب» دانسته است. [۳]

انتقال خلافت به دمشق

معاویه برای «ملک داری» مرکز خلافت را (که ابتدا در مدینه و سپس در کوفه بود) به دمشق منتقل کرد. او به وفاداری مردم شام اطمینان داشت. معاویه از دیرباز با مردم شام منافع مشترک ایجاد کرده بود.[۴] شامیان به جز یک بار همواره بر وفاداری خود استوار بودند. [۵]

گماردن امویان بر مناطق مختلف

معاویه با عبرت گرفتن از سرنوشت عثمان، روابط خود با بنی امیه را در جهت حفظ منافع کلی خلافت تنظیم کرد. او مروان را به ولایت مدینه گماشت. [۶] اما بعدها روابطشان به سردی گرایید.[۷] غالب امویان در حجاز گرد آمدند. [۸]

معاویه ولایت بصره و کوفه را با توجه به ساختار شکننده قبیله‌ای آنها، به مغیرة بن شعبه ثقفی و عبدالله بن عامر اموی واگذاشت.[۹] همچنین معاویه برای جلب همکاری زیاد بن ابیه، او را فرزند ابوسفیان و برادر ناتنی خویش خواند.[۱۰] این اقدام، معاویه را در معرض توهین و استهزا قرار داد. [۱۱] ولی با انتصاب زیاد به ولایت عراق در ۴۵ قمری -که شامل بخش بزرگی از ایران نیز می‌شد-[۱۲] و به یاری استبداد او، ثبات اقتصادی و اداری به عراق بازگشت. [۱۳] پس از مرگ زیاد، معاویه برای شهرهای یاد شده افرادی غیر از بنی امیه را برگزید.[۱۴]

معاویه در سال نخست با رومیان پیمان صلح بست.[۱۵] اما پس از آن، فتوح هر ساله در بیشتر نقاط مجدداً شروع شد[۱۶] و دامنه آن به شمال افریقا و قسطنطنیه و قبرس و سیسیل و اقصای خراسان بزرگ و حتی مرز هند رسید.[۱۷]

تعیین جانشینی یزید

بنا به برخی روایات، معاویه از حدود ۵۰ قمری تلاش‌هایی را برای بیعت گرفتن برای یزید به عمل آورد و نخست از مردم شام و متحدانش بیعت گرفت. [۱۸] و بیشتر رجال به جز امام حسین و چند تن از فرزندان صحابه با او بیعت کردند.[۱۹]

خلافت یزید

یزید به اشراف‌زادگان عرب عهد جاهلی بیشتر شباهت داشت تا به خلیفه مسلمانان.[۲۰] دوران خلافت او، بسیاری از مظاهر اسلامی مورد هجمه و حمله قرار گرفت. حادثه کربلا، واقعه حره و آتش زدن کعبه از جمله این حمله‌ها بود.

وقایع زمان یزید

حادثه کربلا

او در اواایل خلافت در ۶۱ قمری به بهانه گرفتن بیعت از امام حسین(ع) به دست عبیدالله بن زیاد عامل خود بر عراق فاجعه کربلا را پدید آورد.[۲۱] و اگر کوشید که خود را مبرا یا پشیمان نشان دهد [۲۲] اما اشاره‌اش در باب انتقام از غزوه بدر، خشنودی او را نشان می‌داد.

امامان شیعه و خلفا
امامان شیعه و خلفا
امامان
(دوره امامت)
خلفای هم‌عصر
امام علی(ع)
(۱۱ - ۴۰ق)
ابوبکر (۱۱ - ۱۳)
عمر بن خطاب (۱۳ - ۲۵)
عثمان بن عفان (۲۵ - ۳۵)
امام علی(ع) (۳۵ - ۴۰)
امام حسن(ع)
(۴۰ - ۵۰ق)
• امام حسن(ع) (۴۰ - ۴۱)
معاویه (۴۱ - ۵۰)
امام حسین(ع)
(۵۰ - ۶۱ق)
• معاویه (۵۰ - ۶۰)
یزید (۶۰ - ۶۱)
امام سجاد(ع)
(۶۱ - ۹۵ق)
• یزید (۶۱ - ۶۴)
معاویة بن یزید (۶۴)
مروان بن حکم (۶۴ - ۶۵)
عبدالملک بن مروان (۶۵ - ۸۶)
ولید بن عبدالملک (۸۶ - ۹۵)
امام باقر(ع)
(۹۵ - ۱۱۴ق)
• ولید بن عبدالملک (۹۵ - ۹۶)
سلیمان (۹۶ - ۹۹)
عمر بن عبدالعزیز (۹۹ - ۱۰۱)
یزید بن عبدالملک (۱۰۱ - ۱۰۵)
هشام (۱۰۵ - ۱۱۴)
امام صادق(ع)
(۱۱۴ - ۱۴۸ق)
هشام (۱۱۴ - ۱۲۵)
ولید بن یزید (۱۲۵ - ۱۲۶)
ابراهیم بن ولید (۱۲۶ - ۱۲۷)
مروان بن محمد (۱۲۷ - ۱۳۲)
ابوالعباس سفاح (۱۳۲ - ۱۳۶)
منصور دوانیقی (۱۳۶ - ۱۴۸)
امام کاظم(ع)
(۱۴۸ - ۱۸۳ق)
• منصور دوانیقی (۱۴۸ - ۱۵۸)
مهدی عباسی (۱۵۸ - ۱۶۹)
هادی عباسی (۱۶۹ - ۱۷۰)
هارون عباسی (۱۷۰ - ۱۸۳)
امام رضا(ع)
( ۱۸۳ - ۲۰۳ق)
• هارون (۱۸۳- ۱۹۳)
امین عباسی (۱۹۳ - ۱۹۸)
مأمون عباسی (۱۹۸ - ۲۰۳)
امام جواد(ع)
(۲۰۳ - ۲۲۰ق)
مأمون عباسی (۲۰۳ - ۲۱۸)
معتصم عباسی (۲۱۸ - ۲۲۰)
امام هادی(ع)
(۲۲۰ - ۲۵۴ق)
معتصم عباسی (۲۲۰ - ۲۲۷)
واثق عباسی (۲۲۷ - ۲۳۲)
متوکل عباسی (۲۳۲ - ۲۴۷)
منتصر عباسی (۲۴۷ - ۲۴۸)
مستعین عباسی (۲۴۸ - ۲۵۲)
معتز عباسی (۲۵۲ - ۲۵۴)
امام عسکری(ع)
(۲۵۵ - ۲۶۰ق)
• معتز عباسی (۲۵۵)
مهتدی عباسی (۲۵۵ - ۲۵۶)
مُعتمَد عباسی (۲۵۶ - ۲۶۰)
امام زمان(عج)
(۲۶۰ق -۳۲۹ق)
پایان غیبت صغرا
•معتمد (۲۶۰ - ۲۷۸)
مُعتضِد عباسی (۲۷۸ - ۲۸۹)
مکتفی (۲۸۹ - ۲۹۵)
مقتدر (۲۹۵ - ۳۲۰)
قاهر (۳۲۰ - ۳۲۲)
راضی (۳۲۲ - ۳۲۹)

واقعه حره

در ۶۲ قمری گروهی از اشراف مدینه با یزید دیدار کردند[۲۳] و پس از بازگشت آنها، مردم را به قیام علیه یزید برانگیختند؛ والی شهر را اخراج کردند. پس از این ماجرا امویان، مدینه را محاصره کردند[۲۴] عبدالله بن زبیر با استفاده از حادثه کربلا نیز مردم مکه را بر ضد یزید همراه خود کرد.[۲۵]

یزید، لشکر مسلم بن عقبه مری را راهی حجاز کرد.[۲۶] مسلم و لشکریان مدینه را غارت کردند.

سپاه مسلم بن عقبه، پس از مرگ وی، برای دفع ابن زبیر به سوی مکه رفت. شهر را محاصره کردند و با تیرهای آتشین کعبه را به آتش کشیدند. [۲۷]

هنگامی که مکه در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیع الاول ۶۴ قمری/۶۸۳م رسید.[۲۸]

آشفتگی‌ها پس از یزید

پس از مرگ یزید حجاز و عراق و شام دستخوش آشفتگی‌هایی بود. در حجاز و عراق، هواداران عبدالله بن زیبر با او بیعت کردند.[۲۹]

مردم دمشق به طور موقت با ضحاک بن قیس بیعت کردند.[۳۰] در بصره در اتفاقی مشابه، مردم با عبیدالله بن زیاد بیعت کردند[۳۱]اما پس از مدتی مردم کوفه و بصره، بر ضد والیان خود قیام کردند. [۳۲]در پاره‌ای از نقاط مانند قنسرین و حمص و فلسطین مردم با ابن زبیر بیعت کرده بودند.[۳۳]

ضحاک بن قیس از بیم تقویت جایگاه حسان بن مالک کلبی که ابتدا به خالد بن یزید و بعدها به مروان بن حکم تمایل داشت، به سوی ابن زبیر کشانده شد. [۳۴] حسان والی وقت فلسطین و دایی یزید[۳۵] به اردن رفت و قبایل بسیاری را که دل با بنی امیه داشتند، گرد آورد.[۳۶] مروان و سران اموی که از حجاز اخراج شده بودند به حسان پیوستند. [۳۷] حسان نخست به نفع خالد بن یزید -که بعدها به امور علمی روی آورد- فعالیت کرد.[۳۸] برخی روایات می‌گویند که مروان نخست می‌خواست با ابن زبیر بیعت کند و برای امویان امان بگیرد[۳۹] ولی از سوی عبیدالله بن زیاد به او پیشنهاد خلافت شد و دیگران استقبال کردند. [۴۰]

معاویه بن یزید و انتقال خلافت به مروانیان

در این زمان موضوع انتقال خلافت از شاخه سفیانی بنی امبه به شاخه مروانی مطرح می‌شود.

گفته شده است که یزید پیش از مرگ با مشورت حسان بن مالک کلبی، فرزندش معاویه که حدود ۲۰ سال داشت را جانشین خود کرد. معاویه دوم پس از مرگ یزید به منبر رفت و با انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد و پایان خلافت «آل سفیان» را اعلام کرد. او پس از مدتی درگذشت.[۴۱] داستان معاویه دوم مبهم است و با تردیدهایی روبرو است. سخنان منسوب به او خصوصاً اعلام پایان خلافت آل سفیان، به مشروعیت مروان بن حکم که از آل سفیان نبود، کمک می‌کرد. مروان سعی کرده است با جعل اخبار معاویه دوم، تصویری زاهدانه از او نشان دهد و خروج خلافت از آل سفیان را مشروع جلوه دهد.[۴۲]

خلافت مروان

در ذیقعده ۶۴ق/۶۸۴م در جابیه با مروان بن حکم بیعت شد. [۴۳] برتری سنی او نسبت به خالد بن یزید در خلافت تأثیر داشت.[۴۴] در بیعت با مروان، جانشینی او نیز بحث شد. حاضران در جابیه با خالد بن یزید پس از مروان و با عمرو بن سعید بن عاص پس از او بیعت کردند. [۴۵] مروان در همان ایام با ام خالد همسر یزید ازدواج کرد. [۴۶] مروان توانست خلافت را به خاندان خویش منتقل کند. وی در ۶۵ق برای پسرش عبدالملک و پس از او، عبدالعزیز بیعت گرفت. [۴۷] و خالد بن یزید را از خلافت محروم کرد و از تحقیر او خودداری نمی‌کرد. [۴۸]

بنا به مجموعه‌ای از روایات، ام خالد از شدت خشم مروان را در رمضان ۶۵ از میان برد.[۴۹]

نبرد با ضحاک بن قیس

ضحاک پیش از بیعت با مروان، قصد همکاری با بنی امیه را داشت، اما به ابن زبیر پیوست.[۵۰] در جنگ بزرگ و خونینی در مرج راهط، سپاهیان مروان طی چند روز سپاهیان ضحاک را به سختی شکست دادند و ضحاک کشته شد.[۵۱] در ایام جنگ دمشق به دست مروان افتاد [۵۲] سپس شهرهای دیگر شام و فلسطین به مروان پیوستند و مروان با لشکرکشی، مصر را به قلمرو خود افزود.[۵۳]

نبرد با ابن زبیر

سراسر خلافت کوتاه مدت مروان به مقابله با ابن زبیر گذشت. مروان نخست هجوم مصعب بن زبیر به فلسطین را دفع کرد و سپس از آنجا لشکری را به حجاز روانه کرد و توانست مدینه را اشغال کند؛ اما بعداً از سپاه فرستاده ابن زبیر شکست خورد.[۵۴]

قلمرو خلافت اموی

خلافت عبدالملک

عبدالملک بنیانگذار نوین خلافت اموی در شاخه مروانی بود. او پیش از خلیفه‌شدن، به زهد و عبادت شهرت داشت. [۵۵] عبدالملک کمترین انتقاد را بر نمی‌تافت و در رعایت نظم مالی سختگیر بود. [۵۶] عبدالملک سیاست پیشین سرکوب خوارج به ویژه شاخه ازارقه و کشورگشایی‌ها را با جدیت پی گرفت. در این دوره نقل دیوان از فارسی به عربی به وسیله یک ایرانی انجام گرفت و در حدود سال ۷۵ق سکه ضرب کردند.

او با شکست دادن مصعب بن زبیر در عراق و عبدالله بن زبیر در حجاز بساط زبیریان را برچید و حجاج بن یوسف ثقفی را به ولایت مدینه و سپس عراق و ایران برگزید.

او می‌خواست جانشینی را از برادرش عبدالعزیز به فرزندانش منتقل کند، اما از این کار منصرف شد. عبدالعزیز در ۸۵ق مرد و ولایتعهدی به ولید و سپس سلیمان و بعد از او مروان بن عبدالملک رسید.[۵۷] عبدالملک در ۸۶ق درگذشت.

شکست مصعب در عراق

عبدالملک با مشکلات بسیاری روبرو بود که بزرگترین آن ابن زبیر و دوگانگی خلافت بود. او نخست به عراق پرداخت که زیر نظر مصعب بن زبیر بود. درگیری مصعب با شیعیان و خوارج مجال جنگ با امویان را به وی نمی‌داد. در این مدت عبدالملک با رومیان قرارداد ترک مخاصمه بسته بود و آماده نبرد با مصعب بود.[۵۸] عمرو بن سعید بن عاص با استفاده از غیبت عبدالملک، بر او شورید. عبدالملک به دمشق بازگشت و شورش او را سرکوب کرد.[۵۹] و باز رو به عراق نهاد. جنگ با اتباع زبیر به دلیل زمستان به درازا کشید. [۶۰] در جنگ دیرجاثلیق، مصعب بن زبیر در ۷۱ یا ۷۲ق شکست خورد و کشته شد. [۶۱]

شکست ابن زبیر در حجاز

ابن زبیر به مکه رفت و گمان کرد کسی در حرم یارای جنگ با او نخواهد بود. عبدالملک، حجاج بن یوسف ثقفی را راهی نبرد با او کرد. [۶۲] حجاج پس از سرکوب عوامل ابن زبیر در طائف [۶۳]، با کسب اختیارات بیشتر برای تعرض به مکه، چندین ماه شهر را در محاصره گرفت که بر اثر آن قحطی شد و کعبه آماج تیرهای آتشین واقع گردید[۶۴] و سرانجام ابن زبیر در ۷۳ق از پای درآمد. [۶۵]

عبدالملک سپس به نبرد با رومیان پرداخت و به سختی شکستشان داد.[۶۶] او مانند دوره معاویه تقریباً هرساله درگیری‌های با رومیان داشت. [۶۷]

حجاج

عبدالملک ولایت مدینه را به حجاج سپرد و برادرش بشر را به ولایت عراق برگزید. پس از مرگ بشر در ۷۴ق نخست ولایت عراق و سپس در ۷۸ق همه قلمرو ایران تا شرق را به حجاج سپرد.[۶۸] او شریک سرسپرده خلیفه محسوب می‌شد. او با خشونتی کم نظیر، سرزمین‌های تحت ولایت خود را آرام کرد و در برخی امور اقتصادی و اداری، اصلاحاتی اساسی به عمل آورد.[۶۹]

حجاج خلیفه را از پیامبر بالاتر می‌دانست.[۷۰] و خروج از اطاعت خلیفه را با کفر و بی‌دینی یکسان می‌شمرد. [۷۱]

حجاج سیاست سرکوب شیعه و خوارج را با شدت دنبال کرد.[۷۲] بسیاری از علما و تابعین را به حبس کشاند.[۷۳] استبداد و خشونت حجاج، قیام‌هایی را در پی داشت. از همه مهمتر جنبش عبدالرحمن بن اشعث بود که از سجستان آغاز شد و طبقه قاریان در آن فعال بودند.[۷۴] این قیام حتی حکومت بنی امیه را به خطر افکند و عبدالملک به عزل حجاج راضی شده بود.[۷۵] پس از ۳ سال جنگ، ابن اشعث در ۸۲ق شکست خورد.

خلافت ولید بن عبدالملک

ولید پس از عبدالملک به خلافت رسید. بخش بزرگی از خلافتش به فتوحات گذشت. قتیبة بن مسلم باهلی در خراسان و مسلمة بن عبدالملک در نواحی روم به بسط قلمرو خلافت اشتغال داشتند. [۷۶] ولید به ساخت و ساز و تجدید عمارت توجه داشت.[۷۷] حجاج همچنان از جایگاه پیشین برخوردار بود[۷۸] و در شوال ۹۵ق مرد.[۷۹] ولید در جمادی الآخر ۹۶ مرد.

خلافت سلیمان بن عبدالملک

سلیمان که پیشتر والی فلسطین بود،[۸۰] پس از ولید به خلافت رسید.[۸۱] سلیمان برخی والیان را تغییر داد. یزید بن مهلب را بر عراق گماشت. [۸۲] جرجان و طبرستان را فتح کرد. مسلمة بن عبدالملک در ۹۷ق قسطنطنیه را محاصره کرد. [۸۳] پس از مرگ مروان بن عبدالملک، سلیمان فرزندش ایوب را به ولایت عهدی برگزید.[۸۴] اما ایوب در ۹۸ق مرد. گمان می‌شد که داوود دیگر پسر سلیمان جانشین شود، اما خلیفه در روزهای پایانی زندگی، عمر بن عبدالعزیز را به جانشینی برگزید[۸۵]

خلافت عمر بن عبدالعزیز

عمر بن عبدالعزیز در عهد ولید، والی مدینه بود و با سعایت حجاج در ۹۳ق عزل شد. [۸۶] مادرش از نوادگان عمر بن خطاب بود.[۸۷] پس از اعلام خلافت، برخی امویان مانند هشام بن عبدالملک خشمگین شدند.[۸۸]

عمر والیان عراق و خراسان را تغییر داد. به عنوان خلیفه اقدامات سیاسی چشمگیری نداشت و برخی اقدامات پیشین را ادامه داد. خلافتش به سبب اصلاحات و ایجاد تحول در برخی اصول خاص با خلافت پیشین تفاوت داشت. او بیش از آنکه خلیفه باشد، عالم و فقیه بود و فهرست شیوخ و راویان او در حدیث نشان از تربیت مذهبی و جایگاه او در میان عالمان و محدثان دارد. [۸۹]

او فدک را به علویان بازگرداند[۹۰] و از ناسزاگویی به علی (ع) جلوگیری کرد.[۹۱] ولی ناسزاگویی به معاویه و حجاج را نیز خوش نمی‌داشت. [۹۲] اموال ناحق بنی امیه را به بیت المال برگرداند. [۹۳] خوارج را به گفت و گو فراخواند و دستور داد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده‌اند، با آنان مدارا شود[۹۴]

دستور داد از ایرانیان مسلمان جزیه برداشته شود،[۹۵]و روابط مسلمانان و غیرمسلمان به ویژه از جهت اقتصادی تا حد ممکن اصلاح شود[۹۶]

بخش بزرگی از اخبار عمر بن عبدالعزیز به نقل نامه‌ها و سخنان حکمت آمیز و رفتارهای زاهدانه او اختصاص یافته است. [۹۷] داستانهایی با زمینه صوفیانه در کرامات وی نقل کرده‌اند[۹۸] و در باب مناقب و سیره او تألیفاتی شده‌اند[۹۹]از وی نشانه‌ای در رد یا تردید در اصل مشروعیت بنی امیه دیده نشده است. [۱۰۰]

عمر بن عبدالعزیز در رجب ۱۰۱ درگذشت.[۱۰۱] برخی روایات از مرگ وی بر اثر زهر خوردن خبر می‌دهند. [۱۰۲] گفته‌اند عمر بن عبدالعزیز از خلافت یزید بن عبدالملک ناراضی بوده،[۱۰۳] و محتمل است بدین خاطر به قتل رسیده باشد.[۱۰۴]

خلافت یزید بن عبدالملک

یزید دوم راه خلاف سیاست‌های عمر بن عبدالعزیز در پیش گرفت. اصلاحات مالی را لغو کرد.[۱۰۵] و والی مدینه را عزل کرد.[۱۰۶]

بزرگترین اتفاق عهد یزید بن عبدالملک، قیام یزید بن مهلب در عراق بود که با همراهی قبایل ازد و ربیعه انجام شد. وی خوزستان و فارس و کرمان را تسخیر کرد. اما در ۱۰۲ق، مسلمة بن عبدالملک قیام را سرکوب کرد.[۱۰۷]

یزید، مسلمه برادر خود را به حکومت عراق گماشت،[۱۰۸] ولی بعد او را عزل کرد و عمر بن هبیره فزاری را به جای وی نهاد [۱۰۹] سرکوب آل مهلب که یمانی شمرده میشد و انتصاب ابن هبیره از قیسیها اعلام جنگ با قبایل پرنفوذ یمانی عراق بود.[۱۱۰] سیاست سرکوب خوارج را ادامه داد[۱۱۱] در مرزهای روم و خراسان همچنان به نبرد می‌پرداخت.[۱۱۲]

داستان دلدادگی او با دو کنیز آوازه خوان، حبابه و سلامه در مآخذ آمده است[۱۱۳] سرانجام اندکی پس از مرگ یکی از آن دو کنیزک، در شعبان ۱۰۵ق بر اثر غصه از میان رفت.[۱۱۴]

خلافت هشام بن عبدالملک

هشام بن عبدالملک بنا به توافق قبلی پس از یزید دوم به خلافت رسید.[۱۱۵] او ۲۰ سال خلافت کرد و سعی کرد پایه‌های خلافت بنی امیه را استوار کند. در اقتصاد و نظم دیوانی کوششهایی کرد. حتی بعدها منصور عباسی از او ستایش کردند.[۱۱۶] مرحله نوی از فتوحات در ناحیه روم را آغاز کرد و نظامیان را از عرصه‌های سیاسی دور نگه داشت. [۱۱۷] در خراسان بزرگ و شروان فتوحات گسترده‌ای داشت. [۱۱۸]

هشام روش خلافت بنی امیه در عزل و نصب والیان را در پیش گرفت. هدف کلی از آن ایجاد توازن میان قبایل یمانی و قیسی بود. والیان عراق بیشتر از «مکتب حجاج» گزینش می‌شدند. هشام بن هبیره را از عراق عزل کرد و خالد بن عبدالله قسری از یمانیها را به ولایت آنجا برگماشت. [۱۱۹] خالد در ۱۵ سال حکوت بر عراق خوارج را سرکوب کرد. [۱۲۰] خیزش مغیرة بن سعید عجلی از غلات شیعه در کوفه را در هم شکست. [۱۲۱] خالد به سبب گردآوری ثروت و به بهانه بی‌احترامی به خلیفه عزل شد و در ۱۲۰ق به حبس افتاد.[۱۲۲]

یوسف بن عمر ثقفی، عامل یمن جای خالد را در ولایت عراق گرفت. او به خاطر ترس از بروز فتنه پنهانی وارد عراق شد.[۱۲۳] قیام زید بن علی را در کوفه با شدت هر چه تمامتر سرکوب کرد. [۱۲۴]

هشام در ربیع الآخر ۱۲۵ق مرد.[۱۲۵]

خلافت ولید بن یزید

پس از هشام بنا بر وصیت یزید بن عبدالملک، خلافت به ولید بن یزید رسید.[۱۲۶]ولید دوم از همان عهد هشام بی‌بند و بار بود و حتی هشام می‌خواست جانشینی را از او به پسرش مسلمه منتقل کند.[۱۲۷] به همین سبب، رابطه ولید و هشام تیره بود و ولید هنگام مرگ هشام در دمشق حاضر نشد. [۱۲۸]

با خلافت ولید دوم، خلافت بنی امیه به سمت سقوط رفت. او آشکارا در فسق و فجور فرورفته بود.[۱۲۹] داستانهای شگفتی از دربار او به ویژه در هتک حرمت کعبه نقل شده است.[۱۳۰] ولید اموالی را که هشام گرد آورده بود، میان شامیان تقسیم کرد. [۱۳۱]

ولید دو فرزند خردسالش را به جانشینی گمارد. یوسف بن محمد ثقفی را بر مکه و مدینه گماشت، و عمر بن یزید برادرش را به قبرس فرستاد. پس از رسیدن به خلافت، بیش از گذشته به شکار و تفریح می‌پرداخت. [۱۳۲] برخی از امویان و برخی سپاهیان یمانی، به اعتراض پرداختند.[۱۳۳]

شورش یزید بن ولید

یزید بن ولید بن عبدالملک به دشمنی با ولید پرداخت. او افرادی را به قتل خلیفه می‌انگیخت. [۱۳۴] یمانی‌های ناراضی نیز یزید بن ولید را به خلافت برمی انگیختند.[۱۳۵] از آن سو، عباس بن ولید و مروان بن محمد یزید را از مخالفت بر حذر داشتند. [۱۳۶] با این همه، یزید پنهانی سخت مشغول فعالیت بود و از دمشقیان برای خود به خلافت بیعت گرفت.[۱۳۷] و در حرکتی غافلگیرانه توانستند بر دمشق مسلط شوند.[۱۳۸] خلیفه در این زمان برای درمان به تدمر در اردن رفته بود و کسی را برای مقابله با یزید فرستاد، اما قاصد با یزید بیعت کرد.[۱۳۹] یزید سپاهی را به جنگ ولید فرستاد و او را به کتاب و سنت و حتی شورا دعوت کرد. [۱۴۰] ولید در جابیه موضع گرفت و در جنگ شکست خورد و تنها به قصری پناه برد و در هجوم مردانی به پناهگاهش در جمادی الآخر ۱۲۶ به قتل رسید و سرش را نزد یزید فرستادند. [۱۴۱]

خلافت یزید بن ولید

یزید بن ولید را به سبب کاهش بخشش‌ها، یزید ناقص می‌نامیدند. [۱۴۲] در زمان وی بر پریشانی اوضاع و اختلافات میان امویان افزوده شد. تلاش او برای سامان دادن این اوضاع به جایی نرسید. در حمص به تحریک مروان بن عبدالله و ابومحمد سفیانی شورش شد و خواستار بیعت با فرزندان ولید دوم شدند.[۱۴۳] فلسطینیان نیز از بیعت سر باز زدند.[۱۴۴] مروان بن محمد حکمران ارمنیه بخش مهمی از تحریکات را بر عهده داشت. [۱۴۵] اما با وعده یزید مبنی بر ولایت جزیره و موصل و آذربایجان و ارمنیه با او بیعت کرد.[۱۴۶] با این حال یزید تنها بر دمشق فرمان می‌راند. [۱۴۷]

گفته‌اند او برادرش ابراهیم بن ولید و پس از او حجاج بن عبدالملک را به جانشینی برگزید اما در صحت این خبر تردید است. دوره حکومت او بیشت از ۶ ماه نپایید و در روزهای پایانی ۱۲۶ق از دنیا رفت. [۱۴۸]

آشفتگی‌ها پس از یزید بن ولید

معلوم نیست ابراهیم بن ولید خلیفه بود یا نه.[۱۴۹] زیرا پس از مرگ یزید حکم بن ضبعان در فلسطین مردم را به بیعت با سلیمان بن هشام بن عبدالملک فراخواند.[۱۵۰] در حمص اوضاع همچنان آشفته بود. [۱۵۱] و ابراهیم سلیمان بن هشام را به مقابله با حمصیان فرستاد و شهر را محاصره کرد.[۱۵۲] از دیگر سو مروان بن محمد به سوی شام حرکت کرد.[۱۵۳] در قنسرین، قیسیها گرد او آمدند و رو به سوی حمص نهاد. در عین الجَر دو سپاه بهم رسیدند. تلاش مروان برای صلح به جایی نرسید. در جنگ خونین سپاه سلیمان شکست خورد و او به دمشق گریخت. [۱۵۴] مروان در صفر ۱۲۷ق به دمشق وارد شد و ابراهیم گریخت. [۱۵۵]

خلافت مروان بن محمد

پس از ورود مروان به دمشق مردم با او و اندکی بعد با دو فرزندش بیعت کردند.[۱۵۶] مروان کوشید خود را به مروان بن حکم شبیه کند.[۱۵۷] دوران او یکسره به جنگ و نزاع گذشت. سراسر جهان اسلام آشوب و اغتشاش بود. در حمص مردم شورش کردند و مروان خود شورش را خاموش کرد،[۱۵۸] و بلافاصله در دمشق با مشکلاتی مواجه شد.[۱۵۹]

قیام‌ها و آشفتگی‌ها

  • در عراق با سر باززدن عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز از بیعت، میان یمانی‌ها و مضری‌ها نزاع در گرفت.[۱۶۰]
  • در پی آن، نخست عبدالله بن معاویه از علویان در کوفه ادعای خلافت کرد، اما از عبدالله بن عمر شکست خورد و به ناحیه جبال در ایران رفت و در آنجا سیطره یافت.[۱۶۱]
  • پس از آن ضحاک بن قیس شیبانی از خوارج، کوفه را در اختیار گرفت.[۱۶۲] مروان، یزید بن عمر ابن هبیره را به جنگ با او گسیل داشت.[۱۶۳] ابن هبیره کوفه را تسخیر و خوارج را سرکوب کرد.[۱۶۴] ضحاک در ۱۲۸ق، در کفرتوثا کشته شد.[۱۶۵]
  • در حجاز، ابوحمزه مختار بن عوف از خوارج مردم را بر ضد مروان تشویق میکرد و با اتحاد با عبدالله بن یحیی اباضی مشهور به طالب الحق در حج ۱۲۹ق مکه و مدینه و طائف را به چنگ آورد.[۱۶۶] ابوحمزه از سپاه مروان شکست خورد[۱۶۷]و در رجب ۱۳۰ق در مکه کشته شد.
  • عبدالله بن معاویه که بر فارس و اصفهان و ری غلبه یافته بود و گروههای گوناگونی گرد او بودند، از سپاه ابن هبیره شکست خورد و گریخت.[۱۶۸]
  • قیام بنی عباس

قیام بنی عباس

اگر چه مروان در سرکوب شورش‌های دیگر موفق بود، اما جریان نیرومندی آرام آرام شکل گرفت و توانست امویان را به زیر بکشد. این شبکه کانون مبارزه را به خراسان کشاند.[۱۶۹] با ورود ابومسلم به خراسان، دعوت ضد اموی به مرحله نوی رسد. او با استفاده از نزاعهای قبیله‌ای میان یمانیها و قیسی‌ها دعوت را جلو برد. حاکم مضری خراسان از مروان و ابن هبیره کمک خواست، اما آن دو گرفتار دشواریهای دیگر بودند.[۱۷۰]

ابومسلم در جمادی الاول ۱۳۰ توانست مرو تختگاه خراسان را فتح کند و قحطبه بن شبیب طایی را به شهرهای دیگر گسیل کرد.[۱۷۱] قحطبه طوس و جرجان و قومس[۱۷۲] در رجب ۱۳۱ق لشکر ابن ضباره فرستاده مروان را در حوالی اصفهان شکست داد. با فتح نهاوند در ذیقعده ۱۳۱ق به سوی عراق رو نهاد. پس از آنکه ابن هبیره برای مقابله با سپاه خراسان از کوفه بیرون رفت شهر به راهبری داعی بزرگ خراسان، ابوسلمه خلال به دست هواداران دعوت افتاد و سپاه خراسان در ۱۰ محرم ۱۳۲ق وارد کوفه شد. اندکی بعد، شماری از اعضای خاندان عباسی وارد کوفه شدند و سرانجام با ابوالعباس سفاح در ربیع الاول ۱۳۲ق به خلافت بیعت شد.

از دیگر سو، شاخه‌ای از سپاه خراسان به فرماندهی ابوعون، پس از شکست عامل مروان در شهر زور، در ناحیه موصل موضع گرفت.[۱۷۳] مروان در این زمان در حران بود. نخست به رأس العین و سپس به موصل رفت و در کنار دجله برای دفاع خندق زد.[۱۷۴] ابوالعباس سفاح برادرش عبدالله بن علی را به یاری ابوعون فرستاد.[۱۷۵] سپاه عباسیان در نخستین نبرد نتوانست مروان را شکست دهد.[۱۷۶] اما در نبرد رودزاب مروان به سختی شکست خورد وبه حران عقب نشست.[۱۷۷]

پس از آن، مروان همیشه در حال فرار بود و به سبب تعقیب عبدالله بن علی، از حران به قنسرین و حمص و دمشق گریخت. [۱۷۸] با فتح دمشق به رغم مقاومت مردم؛ در رمضان ۱۳۲ کار خلافت اموی یکسره شد.[۱۷۹] در دمشق عبدالله بن علی فرمان داد تا گور خلفای اموی چون معاویه و یزید را بشکافند و بر بقایای جنازه هشام بن عبدالملک تازیانه زنند. [۱۸۰] مروان سپس به فلسطین گریخت. عبدالله بن علی اگرچه به او دست نیافت، اما در کنار رود ابوفطرس حدود ۱۰۰ تن از امویان به دستور او کشته شدند.[۱۸۱] عبدالله در ذیقعده۱۳۲ق با دستور سفاح سپاه را به برادرش صالح سپرد.[۱۸۲] مروان در این زمان به مصر گریخت و از نیل گذشت.[۱۸۳] سرانجام در بوبصیر در ذیحجه ۱۳۲ق به قتل رسید و سرش را برای خلیفه عباسی فرستادند.[۱۸۴]

پانویس

الگوی پانویس غیرفعال شده است. لطفا از الگوی پانوشت استفاده شود

منابع

  • ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، ۱۴۰۷ق
  • ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق
  • ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه،
  • ابن حبیب، محمد، المنمق، بیروت، ۱۴۰۵ق
  • ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۵م
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر
  • ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاویف قاهره، ۱۹۶۰م
  • ابن عبدالحکم، عبدالله، سیرة عمر بن عبدالعزیز، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، ۱۳۵۹ق
  • ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق
  • ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، دارالکتب المصریه
  • همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۹م
  • ابن کثیر، تفسیر، بیروت، ۱۴۰۱ق
  • ابن منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر، به کوشش ابراهیم صالح و دیگران، دمشق، ۱۴۰۹ق
  • ابن هشام، عبدالملک، التیجان، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۷ق
  • همو، سیرة النبی، به کوشش محمد محی الدین عبدالحمید، قاهره، المکتبة التجاریة
  • ابوعمور دانی، عثمان، السنن الواردة فی الفتن، به کوشش رضاء الله مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۶ق
  • ابوالفررج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ۷، ۱۵، دارالکتب المصریه، ج۲۰، بیروت، ۱۳۹۰ق
  • همو، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد سقر، قاهره، ۱۳۶۸ق
  • ابویعلی موصلی، احمد، مسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق
  • احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق
  • اخبار الدولة العباسیة به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت۱۹۷۱ق
  • ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، ۱۳۸۷ق
  • ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، ۱۹۸۲ق
  • بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق
  • همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۳۶ق
  • بیضاوی، عمر، تفسیر، به کوشش عبدالقادر حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق
  • حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق
  • خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۹۴۹م
  • خلال، احمد، السنة، به کوشش عطیه زهرانی، ریاض، ۱۴۱۰ق
  • خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۷م
  • خماش، نجده، الادارة فی المصر الاموی، دمشق، ۱۴۰۰ق
  • همو، الشام فی صدر الاسلام، دمشق، ۱۹۸۷م
  • دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۵۹م
  • ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنووط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق
  • زبیر بن بکار، الاخبار الموفقیات، به کوشش سامی مکی عانی، بغداد، ۱۹۷۲م
  • زریاب، عباس، سیره رسول الله، تهران، ۱۳۷۰ش
  • سدوسی، مورج، حذف من نسب قریش، بیروت، ۱۳۹۶ق
  • شیخ طوسی، محمد، مصباح المتهجد، بیروت، ۱۴۱۱ق
  • شیخ مفید، محمد، الارشاد، قم، ۱۴۱۳ق
  • طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق
  • طبری، تاریخ
  • طبری، تفسیر
  • عباس، احسان، العلاقات التجاریة بین مکة و الشام حتی بدایات الفتح الاسلامی، الابحاث، ۱۹۹۰م، س۳۸
  • عبدالله بن احمد، مسائل احمد، به کوشش فضل الرحمان دین محمد، دهلی، ۱۹۸۸م
  • عطوان، حسین، الشوری فی العصر الاموی، بیروت، ۱۴۱۰ق
  • علامه حلی، حسن، کشف الیقین، به کوشش حسین درگاهی، تهران، ۱۴۱۱ق
  • علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد/بیروت، ۱۹۶۸م
  • عمد، احسان صدقی، الحجاج بن یوسف الثقفی، بیروت، ۱۹۷۳م
  • عودات، احمد عبدالله، الحیاة الاقتصادیة فی العراق فی عهد الخلیفه هشام بن عبدالملک، المؤرخ العربی، ۱۴۰۹ق، س ۱۳، شمـ ۳۴
  • فرج، دسام عبدالعزیز، العلاقات بین الامبراطوریة البیزنطیة و الدولة الامویة، اسکندریه، ۱۹۸۱م
  • قرآن کریم
  • قلقشندی، احمد، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، کویت، ۱۹۸۵م
  • کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش
  • کلبی، هشام، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق
  • مبرد، محمد، الکامل، به کوشش زکی مبارک، قاهره، ۱۳۵۵ق
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق
  • محقق کرکی، علی، تعیین المخالفین لامیرالمؤمنین، رسائل، به کوشش محمد حسون، قم، ۱۴۰۹ق
  • محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران (پیوستها)، تهران، ۱۳۷۹ش
  • مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۶م
  • معمر بن راشد، الجامع، همراه المصنف عبدالرزاق صنعانی، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق
  • مقریزی، احمد، النزاع و التخاصم فیما بین امیة و بنی هاشم، به کوشش محمود عرنوس، قاهره، ۱۹۳۷م
  • مونس حسین، تاریخ قریش، جده، ۱۴۰۸ق
  • نعیم بن حماد، الفتن، به کوشش سمیر امین زهیری، قاهره، ۱۴۱۲ق
  • ولهاوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ترجمه یوسف عش، دمشق، ۱۳۷۶ق
  • همشری، مصطفی، النظام الاقتصادی فی الاسلام، ریاض، ۱۴۰۵ق
  • یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۹۶۹م
  1. برای تحلیلی از این موضوع، نک: خماش، الادارة ..۲۹-۳۰
  2. بلاذری، همان، ج۵، ص۲۸،۳۱،۵۴،۲۳۲-۲۳۳؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۲۸،۳۳۶؛یعقوبی، ج۲، ص۲۷۶
  3. بلاذری، همان، ج۵، ص۱۵۵؛ نیز نک: طبری، همان، ج ۵، ص۳۳۰
  4. ولهاوزن، ص۱۰۸
  5. برای تفصیل، نک: خماش، الشام...، ۱۵۷
  6. طبری، تاریخ، ج ۵، ص۱۷۲
  7. طبری، تاریخ، ج ۵، ص۲۳۱؛ برای مطالب مربوط به دوبار عزل مروان از حکومت مدینه، نک: طبری، ج۵، ص۲۳۲،۳۰۸؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۲۴۵،۲۶۵،۲۶۹؛ ابن سعد، ج ۵، ص۳۸؛ مسعودی، ج۳،ص ۲۱۵
  8. طبری، ج ۵، ص۴۸۳؛ برای موضوع استقرار امویان در شام در ادوار بعدی، نک: خماش، همان، ۱۰۶-۱۰۹
  9. طبری، همان، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱،۲۱۲-۲۱۴؛ برای آگاهی از سیاست معاویه در انتخاب مأموران خلافت، نک: خماش، همان، ص۱۰۳
  10. بلاذری، جمل، ج ۵، ص۲۰۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۲۱۴-۲۱۵
  11. ولهاوزن، ص۱۰۰-۱۰۱
  12. طبری، همان، ج۵، ص۱۷؛ برای تفصیل نک: خماش، الادارة، ص۶۳
  13. برای نمونه اصلاحات او، نک: یعقوبی، ج ۲، ص۲۷۹؛ نیز نک: خماش، همان، ص۱۲۱-۱۲۳
  14. طبری، همان، ج ۵، ص۲۹۲
  15. خلیفه، ج ۱، ص۲۳۶؛ یعقوبی، ج ۲، ص۲۵۷
  16. خلیفه، ج ۱، ص۲۳۷
  17. مثلاً نک: بلاذری، فتوح، ۱۵۲،۲۳۵؛ یعقوبی، ج ۲، ۲۷۸،۲۷۲؛ طبری، همان، ج ۵، ص۱۶۲-۳۲۱؛ برای فهرستی از فتوحات در این عهد، نک: یعقوبی، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶؛ نیز نک: خماش، الشام، ص۲۰۰؛ فرج، ص۸۸
  18. خلیفه، ج ۱، ص۲۵۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۱، ۳۲۲
  19. یعقوبی، ج ۲، ص۲۷۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۰۳
  20. مثلاً نک: بلاذری، جمل، ج ۵، ص۲۹۹؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۰
  21. همان، ج ۵، ص۴۰۰-۴۷۷
  22. همان، ج ۵، ص۴۵۹
  23. طبری، تاریخ، ج ۵، ص۴۷۹
  24. . خلیفه، ج ۱، ص۲۸۹-۲۹۲؛ ابن سعد، ۵، ص۳۸؛ طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۲-۴۸۶
  25. طبری، همان، ج ۵، ص۴۷۴
  26. طبری، همان، ج ۵، ص۴۸۴
  27. همان، ج ۵، ص۴۹۶-۴۹۹
  28. خلیفه، ج ۱، ص۳۲۰؛طبری۷ همان، ج ۵، ص۴۹۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۱
  29. همو، ج ۳، ص۲۸۲
  30. طبری، همان، ج ۵، ص۵۴۰
  31. همان، ج ۵، ص۵۰۴
  32. همان، ج ۵، ص۵۰۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۳-۲۸۴
  33. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۱
  34. خماش، الشام، ص۱۶۱
  35. بلاذری، همان، ج ۵، ص۲۹۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۳۲۹،۶۱۰
  36. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۵۹
  37. طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۱، ۵۳۵
  38. بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۸۵، ۲۸۲
  39. بلاذری، همان، ج۶، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج ۲۴، ص۲۹۴
  40. ابن سعد، ج ۵، ص۴۰؛ بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۳، ۲۷۲، ۲۸۰؛ نیز نک: ولهاوزن، ۱۴۶
  41. بلاذری، جمل، ج ۵، ص۳۷۹؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۱؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۰
  42. مثلاً نک: بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۷۹-۳۸۳
  43. خلیفه، ج ۱، ص۳۱۸، ۳۲۶؛ ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۴
  44. همانجا، نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۱؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۷۸
  45. همان، ج ۶، ص۲۶۷؛ طبری، همان، ج ۵، ص۵۳۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۶؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۵
  46. ابن سعد، ص۴۰۵؛ بلاذری، جمل، ج ۶، ص۲۹۵
  47. همان، ج ۶، ص۲۷۸؛ طبری، تاریخ، ج ۵، ص۶۱۰؛ مسعودی، همانجا،
  48. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰
  49. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۰، ۲۹۷-۳۰۰؛ طبری، همان، ج ۵، ص۶۱۰-۶۱۱؛ نیز نک: ابن سعد، ج ۵، ص۴۲-۴۳؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۹
  50. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۶۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴
  51. خلیفه، همانجا، ابن سعد، ج ۵، ص۴۲، بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۹۶؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۳۴
  52. همان، ج ۵، ص۵۳۷
  53. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۷۹؛طبری، تاریخ، ج ۵، ص۵۴۰؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۲۹؛ مسعودی، ج ۳، ص۲۸۸
  54. بلاذری، همان، ج ۶، ص۲۸۶-۲۹۷
  55. بلاذری، جمل، ج ۷، ص۱۹۴، ۲۰۳، ۲۰۴
  56. همان، ج ۷، ص۲۰۶
  57. بلاذری، همان، ج۸، ص۱۲۳؛ طبری، همان، ج ۸، ص۴۱۶-۴۱۷؛ نیز نک: خلیفه، ج ۱، ص۳۷۷؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۳۴-۳۳۵
  58. طبری همان، ج ۶، ص۱۲۷، ۱۵۰ در ۶۹-۷۰
  59. بلاذری، جمل، ج ۶، ص۵۸؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۴۰
  60. همان، ج ۶، ص۱۵۱
  61. همان، ج۶، ص۱۵۹-۱۶۰؛ یعقوبی، ج ۲، ۲ ۳۱۷
  62. همان، ج ۷، ص۱۱۵۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۷۴
  63. همان، ج ۶، ص۱۷۴-۱۷۵
  64. بلاذری، همان، ج ۷، ص۱۲۰-۱۲۱، ۱۲۸؛ طبری، همان، ج ۶، ص۱۸۷؛ نیز نک: یعقوبی، ج ۳، ص۳۱۸
  65. همانجاها
  66. طبری، همان، ج ۶، ص۱۹۴؛ برای تفصی، نک: فرج، ۴۹-۵۱؛ ولهاوزن، ص۱۷۶-۱۷۷
  67. طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲، ۳۱۸
  68. طبری، همان، ج ۶، ص۲۰۲
  69. عمد، ص۳۶۷، ۴۴۳، ۴۵۴
  70. بلاذری، همان، ج ۱۳، ص۳۸۱؛ مسعودی، ج ۳، ص۳۵۵
  71. مسعودی، ج ۳، ص۳۳۷، ۳۵۱
  72. کشی، ص۷۵؛ شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ در خصوص دستور او برای دشنام به علی، نک: کشی، ص۱۰۱
  73. بلاذری، همان، ج ۱۴، ص۳۸۴-۳۸۶
  74. خلیفه، ج۱، ص۳۶۵، ۳۷۱
  75. طبری، همان، - ۶، ص۲۴۷
  76. طبری، همان، ج ۶، ص۴۲۴-۴۶۹
  77. بلاذری، همان، ج ۸، ص۷۱؛ طبری، همان، ج ۶، ص۴۹۶؛ نیز نک: حلیفه، ج۱، ص۳۹۷؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۳۹
  78. بلاذری، ج ۸، ص۱۱۳
  79. طبری، همان، ج ۶، ۴۹۸-۴۹۹
  80. بلاذری، همان، ج۸، ص۹۹
  81. طبری، همان، ج ۶، ص۵۰۵
  82. بلاذری، همان، ج۸، ص۱۱۳ د ۹۸ق
  83. طبری، ج۶، ص۵۳۰
  84. همان، ج ۶، ص۵۳۱
  85. . بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۰۲، ۱۲۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۰؛ نیز نک: ذهبی، ج ۵، ص۱۲۳-۱۲۴
  86. بلاذری، همان، ج ۸، ص۷۶
  87. بلاذری، جمل، ج ۸، ص۱۲۵
  88. همان، ج ۶، ص۵۵۰-۵۵۱
  89. ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶؛ ذهبی، ج۵، ۱۱۴
  90. یعقوبی، ج ۲، ص۳۶۶؛ ذهبی، ج ۵، ص۱۲۸؛ نیز نک: مسعودی، ج۴، ص۱۸
  91. همو، ج ۴ف ص۱۷؛ ذهبی، ج۵، ص۱۴۷
  92. بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۸۴
  93. همان، ج ۸، ص۱۳۰؛ دینوری، ص۳۳۱
  94. . بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۱۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۵
  95. طبری، همان، ج ۶، ص۵۵۹
  96. . برای تفصیل نک: ولهاوزن، ص۲۱۷؛ برای آگاهی از برخی سیاست‌های مالی او، نک: همشری، ص۵۴۶
  97. بلاذری، جمل، ص۱۳۰؛ طبری، تاریخ، ج ۶، ص۵۶۷؛ برای مجموعه‌ای از اخبار او،نک: ابن عساکر، ج ۴۵، ص۱۲۶
  98. همو، ج۵، ص۱۴۲
  99. . نک: ابن جوزی، فهرست آثار، نیز ابن عبدالحکم، شمـ ۲، بخش آثار
  100. ولهاوزن، ص۲۵۰
  101. بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۲۶؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۶۵؛ نیز نک: ابن عساکر، ج۴۵، ص۲۶۴
  102. نک: یعقوبی، ج ۲، ص۳۷۰؛ ابن عبدالحکم، ص۱۰۲
  103. بلاذری، همانجا
  104. یعقوبی همانجا
  105. بلاذری، همان، ج۸، ص۲۴۴؛ نیز نک: ولهاوزن، ص۲۹۵
  106. بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۵؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۷۲؛ طبری، همان، ج ۶، ص۵۷۴
  107. برای تفصیل نک: بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۷۹؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، همان، ج۶، ص۵۹۰
  108. طبری، همان، ج۶، ص۶۰۴
  109. بلاذری، همان، ج ۹، ص۳۱؛ یعقوبی، ج ۲، ص۳۴۷؛ طبری، همان، ج ۶، ص۶۱۵
  110. ولهاوزن، ص۲۵۸-۲۵۹
  111. . بلاذری، همان، ج ۸، ۳۵۳؛ طبری، همان، ج۶، ۵۷۵
  112. همان، ج ۷، ص۲۴۴
  113. . مثلاً نک: همان، ج ۸، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ، ج ۷، ص۲۲؛ مسعودی، ج ۴، ص۳۰؛ نیز نک: ابوالفرج، الاغانی، ج ۱۵، ۱۲۴
  114. بلاذری، همان، ج ۸، ص۲۴۳؛ طبری، همان، ج ۷، ص۲۱
  115. بلاذری، همان، ج ۸، ص۳۷۰؛ طبری، همان، ج ۷، ص۲۵؛ مسعودی، ج ۴، ص۴۱
  116. بلاذری، همان، ج ۸، ص۱۱۵، ۳۷۸، ۳۷۹، ۳۹۱؛ طبریف همان، ج ۷، ص۲۰۳؛ برای آگاهی از اوضاع اقتصادی عراق در عهد او، نک: عودات، ص۲۱۸؛ ولهاوزن، ص۲۶۳
  117. طبری، همان، ذیل سالهای ۱۰۷ تا ۱۲۴ ق
  118. همان، ج ۷، ص۵۴، ۱۱۳
  119. طبری، همان، ج ۷، ص۲۶
  120. بلاذری، همان، ج۹، ص۷۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۱۲۸
  121. بلاذری، همان، ج ۹، ص۷۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۱۲۸
  122. طبری، همان، ج ۷، ص۱۴۲؛ درباره خالد، نک: ولهاوزین، ۲۶۳-۲۶۶
  123. طبری، همان، ج ۷، ص۱۴۷ در ۱۲۱-۱۲۲
  124. بلاذری، جمل، ج۳، ص۴۲۷؛ ج۸، ص۴۲۲؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۶۰؛ مسعودی، ج۴، ص۴۲؛ ابوالفرج، مقاتل...، ص۱۲۷
  125. بلاذری، همان، ج۸، ص۳۶؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۰۰
  126. بلاذری، همان، ج ۸، ص۳۷۰؛ ابن عساکر، ج ۷۴، ص۲۳
  127. طبری، همان، ج ۷، ص۲۰۹
  128. طبری، ج ۷، ص۲۱۱
  129. برای اخبار او در زمینه، نک: ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۱
  130. مثلاً نک: طبری، همان، ج۷، ص۲۰۹؛ ابوالفرج، همان، ج۷، ص۴۷؛ ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۱
  131. طبری، همان، ج۷، ص۲۱۷
  132. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۶۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۱
  133. همان، ج۷، ص۲۳۱
  134. همان، ج ۷، ص۲۳۲؛ درباره یزید، نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۰
  135. همان، ج۹، ص۱۶۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۷
  136. بلاذری، جمل، ج ۹، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۲۳۷؛ نیز نک: ابن منظور، ج۲۶، ص۳۷۲
  137. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۱؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۳۹
  138. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۰
  139. بلاذری، مان، ج ۹، ص۱۷۹،۱۷۵،۱۸۲،۱۸۵؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۳
  140. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۰؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۴
  141. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۷۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۴۵،۲۵۲،۲۷۰
  142. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۸۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۶۱،۲۹۹
  143. همان، ج ۷، ص۲۶۲؛ بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۳
  144. طبری، همان، ج۷، ص۲۶۶
  145. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۹؛ طبری، همان، ج۷، ص۲۸۱
  146. همان، ج ۷، ص۲۹۸؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج۹، ص۲۲۰
  147. همان، ج ۹، ص۱۹۶
  148. بلاذری، جمل، ج۸، ص۲۲۷؛ ج۹، ص۱۹۷، ۲۹۸؛ طبری، همانجا
  149. نک: بلاذری، همان، ج ۹، ص۱۹۹ف ۲۰۴؛ قس: طبری، تایخ، ج۷، ص۲۹۹
  150. بلاذری، همان، ج۹، ص۱۹۶
  151. همان، ج۹، ص۲۰۳
  152. طبری، همان، ج۷، ص۳۰۰
  153. همان، ج۷، ص۳۰۰
  154. همان، ج ۷، ص۳۰۱؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج ۹، ص۲۰۰
  155. بلاذری، همان، ج۸، ص۲۲۷، ج۹، ۲۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۳۰۲
  156. بلاذری، همان، ج۹، ص۲۰۰، ۲۰۱، ۲۱۷
  157. همان، ج۹، ص۲۲۴
  158. همان، ج۹، ص۲۲۷؛ طبری، همان، ج۷، ص۳۱۲
  159. بلاذری، همان، ج۹، ص۲۳۰
  160. همان، ج۸، ص۲۲۹
  161. طبری، همان، ج۷، ص۳۰۲
  162. همان، ج۷، ص۳۱۶
  163. همان، ج۷، ص۳۲۹
  164. همان، ج۷، ص۳۲۹
  165. همان، ج۷، ص۳۲۹، ۳۴۵
  166. طبری، همان، ج۷، ص۳۷۴، ۳۹۳؛ نیز نک: خلیفه، ج۲، ۵۸۳؛ ابوالفرج، الاغانی، ج۲۰، ص۹۹
  167. طبری، تاریخ، ج۷، ص۳۹۸
  168. طبری، همان، ج ۷، ص۳۷۱-۳۷۴
  169. مثلاً نک: اخبار، ص۱۹۷
  170. طبری، همان، ج۷، ص۳۶۹
  171. اخبار، ص۳۲۱
  172. همان، ص۳۲۳
  173. طبری، تاریخ، ج۷، ص۴۳۲
  174. همانجا
  175. بلاذری، جمل، ج۴، ص۱۴۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۴۱۳؛ طبری، همانجا
  176. همان، ج۷، ص۴۳۲؛ ابن اعثم، ج۴، ص۳۶۱؛ ازدی، ص۱۲۷
  177. بلاذری، همان، ج۴، ص۱۴۳، ج۹، ص۳۱۸؛ طبری، همان، ج۷، ص۴۳۳
  178. همان، ج۷، ص۴۳۷
  179. بلاذری، همان، ج۴، ۱۴۳؛ طبری، همان، ج۷، ۴۴۰؛ فتوح، ۱۲۶؛ مسعودی، ج۴، ص۸۶
  180. ابن سعد، ج۵، ص۳۲۶؛ بلاذری، جمل، ج۴، ص۱۴۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۶
  181. بلاذری، همان، ج۹، ص۳۳۱؛ طبری، همان، ج۷، ص۴۴۳؛ مسعودی، ج۴، ص۸۷
  182. طبری، همان، ج۷، ص۴۳۹
  183. همان، ج۷، ص۴۴۰
  184. بلاذری، همان، ج۹، ص۳۲۲؛ طبری، همان، ج۷، ص۴۴۲