ولید بن مغیره

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از وليد بن مغيره مخزومي)
ولید بن مغیره
از دشمنان پیامبر(ص)
اطلاعات کلی
نام کاملولید بن مغیرة بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم
لقب/کنیهابوعبدالشمس
مذهبزندیق
نسبطایفه قریش
خویشاوندان
سرشناس
عموی ابوجهل و پدر خالد بن ولید
محل زندگیمکه
وفاتسال ۱ ق، سه ماه پس از هجرت مسلمانان
اطلاعات دیگر
پیشهتاجر
فعالیت‌هادشمنی با اسلام و پیامبر(ص)


ولید بن مُغَیرَه از مخالفان اسلام و پیامبر(ص) در مکه. او از اشراف قریش بود و نفوذ و محبوبیت زیادی در بین مشرکان داشت. ولید از قاضیان و حکام عرب قبل از اسلام نیز دانسته شده است. وی اموال و مستغلات زیادی داشت و از ثروت افسانه‌ای او گزارش‌هایی نقل شده است. او عموی ابوجهل و پدر خالد بن ولید بود.

ولید از استهزاءکنندگان و آزاردهندگان مشهور پیامبر(ص) بود و حتی گفته شده به همراه تنی چند از سران قریش، نقشه قتل پیامبر(ص) را کشید. او از مشرکان مکه خواست تا پیامبر(ص) را ساحر معرفی کنند. آیاتی درباره کفر و تکبر و همچنین خصومت ولید با پیامبر(ص) نازل شد که در آن ولید مورد سرزنش قرار گرفت.

گفته شده ولید بن مغیره به تبعیت از نصارای حیره آیین زنادقه را برگزید. وی خمر را حرام می‌دانست و اولین نفری بود که حکم به قطع دست سارق نمود که بعدها در اسلام نیز مورد تأیید قرار گرفت.

معرفی

ولید بن مغیرة بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم[۱] از دُهات عرب (زیرکان مشهور عرب)[۲] و اشراف قریش مکه در زمان جاهلیت بود.[۳] گفته شده او از کهنسال‌ترین[۴] و با نفوذترین افراد قبیله قریش بود و در بین کفار و مشرکان محبوبیت و منزلت بالایی داشت.[۵] کنیه او را ابو عبدالشمس[۶] یا ابومغیره[۷] گفته‌اند. او قاضی[۸] و از حکامِّ عربِ هم‌عصر با پیامبر اسلام(ص)[۹] دانسته شده به گونه‌ای که اعراب در اختلافات و محاکمات خود به وی مراجعه می‌کردند.[۱۰]

ولید را فردی فصیح، بلیغ و از عالمان شعر دانسته[۱۱] و به او حکیم عرب می‌گفتند و شاعران اشعار خود را برای وی می‌خواندند و هر شعری را می‌پسندید، شعر برگزیده بود.[۱۲] او از کسانی بود که تحت تأثیر فصاحت و بلاغت قرآن قرار گرفت.[۱۳]

برخی از محققان با استناد به گفتاری از حسان بن ثابت در مورد ولید، او را فردی غیر عرب و از بردگان رومی عنوان کرده و معتقدند پس از مدتی به خدمت مغیره درآمد.[۱۴] برخی منابع از زنازاده بودن او نیز سخن به میان آورده‌اند.[۱۵]

عثمان بن مظعون پس از بازگشت از حبشه با پناهنده شدن به ولید به مکه بازگشت.[۱۶] گفته شده عثمان پس از مدتی به علت شرک ولید و همچنین دیدن شکنجه مسلمانان دیگر، از ولید خواست تا او را از پناهندگی خودش خارج کند.[۱۷]

ولید بن مغیره در سال اول هجری قمری[۱۸] سه ماه پس از هجرت مسلمانان به مدینه[۱۹] در ۹۵ سالگی در مکه از دنیا رفت.[۲۰] طبق پاره‌ای از روایات گفته شده که او در مسیر حرکت خود بر روی میخ یکی از آهنگران پای گذاشت و زخمی شد و خونریزی زیاد سبب مرگ او شد.[۲۱] گفته شده او هنگام مرگ می‌گفت که من را خدای محمد(ص) به قتل رساند.[۲۲]

از ثروتمندان مکه

ولید بن مغیره مخزومی از ثروتمندان مکه بود.[۲۳] گفته شده او در ابتدا قصاب[۲۴] یا آهنگری[۲۵] ماهر[۲۶] بود؛ اما به مرور زمان از تاجران توانمند بنی‌مغیره شد و اموال فراوانی به دست آورد به گونه‌ای که گفته شده او صاحب ده بَرده بود که هرکدام از آنها مسئولیت تجارت بخشی از اموال او را به عهده داشتند و حتی او را از صاحبان قِنطار (پوست گاو نر پر از طلا) در آن زمان معرفی کرده‌اند.[۲۷] در برخی گزارش‌ها از اموال و مستغلات فراوان او که در بین مکه و طائف قرار داشت سخن به میان آمده است و حتی گفته شده ثروت او بالغ بر هزاران دینار بود و غلامان و کنیزان زیادی مأمور حمل ثروت او بودند.[۲۸]

ثروت زیاد او به‌اندازه‌ای بود که به او عِدل قریش گفته شده است؛[۲۹] زیرا او به تنهایی هزینه یک سال پوشش خانه خدا را که همه قریشیان می‌توانستند با هم تهیه کنند، پرداخت می‌کرد؛ از همین رو او را هم سنگ تمام قریش نامیدند.[۳۰]

عقیده و اقدامات او در جاهلیت

گفته شده او از زنادقه بود[۳۱] و به تبعیت از نصارای حیره، آیین زندقه را برگزید.[۳۲] در ارتباط با عقاید ولید گفته شده او قبل از اسلام به همراه افرادی چون ابوذر غفاری، ورقة بن نوفل و حاتم طایی، خمر را حرام می‌دانست[۳۳] و حتی گفته شده او اولین نفری بود که خمر را حرام کرد[۳۴] و فرزند خود را به خاطر شراب‌خواری تنبیه نمود.[۳۵]

ولید را اولین نفری دانسته‌اند که حکم به قطع دست سارق داد که بعدها توسط اسلام نیز تأیید شد؛[۳۶] چنان‌که اولین نفری بود که هنگام ورود به کعبه کفش‌هایش را درآورد که بعدها مسلمانان نیز چنین کردند.[۳۷] گفته شده او اولین نفری بود که حکم به قَسامه کرد و مورد تأیید اسلام قرار گرفت.[۳۸] نام او به عنوان اولین نفری دانسته شده که برای تجدید بنای کعبه اقدام به تخریب بخشی از آن کرد؛ درحالی‌که کسی جرئت این کار را نداشت.[۳۹]

دشمنی با اسلام و پیامبر(ص)

ولید بن مغیره در پیری اسلام را درک کرد؛ اما به‌همراه سران و ثروتمندان قریش[۴۰] با اسلام و پیامبر(ص) به مخالفت و دشمنی پرداخت.[۴۱] او را از استهزاءکنندگان پیامبر(ص) دانسته[۴۲] و حتی او را در کنار عاص بن وائل سهمی، اسود بن عبد یغوث بن وهب زهری، اسود بن مطلب بن أسد و حارث بن حنظلة،[۴۳] یا حارث بن طَلَاطِلَه خُزاعی[۴۴] از پنج نفر استهزاءکنندگان مشهور پیامبر(ص) قلمداد کرده‌اند. گفته شده در کیفیت تمسخر آنها اختلاف‌نظر وجود دارد؛ اما در اینکه آنها از قدرت، شوکت و ریاست در میان قوم خود برخوردار بودند، اختلافی نیست و برای همین بود که پیامبر(ص) را مورد آزار قرار می‌دادند.[۴۵] ولید و همفکرانش، از کودکان و غلامان خود می‌خواستند تا با ریختن شکنبه و سرگین شتر بر سر پیامبر(ص)، او را مورد آزار و اذیت قرار داده و به او صدمه برسانند.[۴۶] ولید معتقد بود که تسلیم شدن در برابر پیامبر(ص) که ثروت و نفرات کمتری دارد، ذلت است.[۴۷] برخی منابع به تصمیم و اقدام ولید به همراه تنی چند از مشرکان از جمله ابوجهل برای به قتل رساندن پیامبر(ص) سخن به میان آورده‌اند که در این امر ناکام ماندند.[۴۸] گفته شده او مورد نفرین پیامبر(ص) قرار گرفت.[۴۹]

در منابع مختلف به داستان‌هایی از دشمنی ولید بن مغیره با پیامبر(ص) اشاره شده است؛ از جمله آنکه او علی‌رغم عدم اعتقاد به ساحر یا دیوانه بودن پیامبر(ص)، از مشرکان مکه خواست تا برای جلوگیری از پیشرفت اسلام در میان مردم و حجاج مناطق دیگر او را فردی ساحر معرفی کنند.[۵۰] گفته شده با تمام دشمنی ولید با پیامبر اسلام(ص)، او پس از شنیدن آیاتی از قرآن، تحت تأثیر فصاحت و بلاغت آن قرار گرفت و گفت: به خدا قسم این سخن، شیرینی خاصی دارد و زیبائی مخصوصی از آن می‌درخشد. درختی است که شاخه آن پرمیوه و تنه آن پربرکت است. این سخنی است که بشر نمی‌تواند آن را به زبان آورد.[۵۱]

آیات در مورد او

درباره خصومت ولید بن مغیره با پیامبر(ص) و اسلام، آیاتی نازل شده که او را به خاطر کفر و تکبرش مورد سرزنش قرار داده است.[۵۲] گفته شده هیچ‌کس به‌اندازه او مورد سرزنش آیات قرآن قرار نگرفته است.[۵۳] برخی از آیات عبارتند از:

  • آیات ۱۰ تا ۲۶ سوره مُدَّثِّر، اشاره به فزونی مال، فرزندان، حرص و طمع در جمع‌آوری ثروت و همچنین اعتقادش به جادو بودن قرآن و نسبت دادن آن به گفتار و سخن بشر دارد. خداوند او را دشمن آیات قرآن معرفی کرده و جایگاه او را جهنم معرفی می‌کند.[۵۴] به باور برخی مفسران، ملقب شدن او به وحید به علت نامگذاری او در آیه ۱۱ سوره مدثر (ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا) بدین نام بوده است.[۵۵] گفته‌ شده ولید بعد از نزول این آیات قبل از مرگش پیوسته مال و فرزندانش از بین رفتند.[۵۶]
  • آیات ۹۴ تا ۹۶ سوره حِجْر که در واکنش به تمسخر او و برخی دیگر از مشرکان نازل گردید.[۵۷] گفته شده پس از نزول این آیات، تمامی استهزاءکنندگان از جمله ولید بن مغیره به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفتند.[۵۸]
  • آیات ۳۱ و ۳۲ سوره زُخْرُف در رد عقیده اشخاصی چون ولید نازل شد که معتقد بودند قرآن باید به یکی از بزرگان مکه یا طائف نازل می‌شد. گفته شده منظور مشرکان از مردان بزرگ دو قریه، ولید بن مغیره از مکه و عروة بن مسعود ثقفی یا حبیب بن عمر ثقفی از طائف بودند[۵۹] و علت اینکه کفار این حرف را زدند این بود که این دو مرد از ثروتمندان بزرگ قومشان بودند و گمان می‌کردند کسی سزاوار نبوت است که دارای عظمت مادی و ثروت و قدرت باشد.[۶۰]
  • آیه ۱۰ سوره انعام که در مذمت تمسخرکنندگان پیامبر(ص) نازل شد. گفته شده روزی پیامبر(ص) از کنار ولید بن مغیره، اُمَیه بن خَلَف و ابوجهل عبور کرد و مورد تمسخر آنان قرار گرفت که این امر سبب ناراحتی شدید پیامبر(ص) شد. خداوند با نزول این آیه، پیامبرش را دلگرم نمود.[۶۱]
  • سوره کافرون زمانی‌که ولید به همراه تنی چند از سران مشرکان به پیامبر(ص) پیشنهاد سازش دادند و گفتند مدتی (سالی) تو بر دین ما باش و بت‌ها و خدایان ما را بپرست و مدتی (سالی) ما به دین تو درمی‌آییم و خدای تو را می‌پرستیم، پیامبر(ص) قاطعانه پیشنهاد آنان را رد کرد و این سوره نازل شد.[۶۲]
  • آیه ۹ سوره یس زمانی نازل شد که ولید به همراه تنی چند از مشرکان تصمیم به قتل پیامبر گرفتند؛ اما زمانی که به سمت صدای پیامبر می‌رفتند، او را نمی‌دیدند.[۶۳]

آیه ۱۱ سوره قلم،[۶۴] آیه ۱۵ سوره اسراء[۶۵] و آیه ۱۲۴ سوره انعام،[۶۶] از جمله آیات دیگری است که برخی مفسران شأن نزول آنها را در مورد ولید بن مغیره دانسته‌اند.

بستگان سرشناس

ولید بن مغیره از سران بلند پایه بنی‌مغیره[۶۷] و عموی ابوجهل بود.[۶۸] گفته شده که او هفت پسر داشت؛ هر چند از ۱۰ یا ۱۳ پسر نیز سخن به میان آمده است.[۶۹] ولید، خالد، عماره، هشام، عاص، قیس و عبدشمس از جمله فرزندان او بودند.[۷۰] پسرانش همیشه به همراه او بوده و به تجارت مشغول بودند.[۷۱] تعدادی از آنان چون ولید[۷۲] خالد، هشام و عماره به آیین اسلام گرویدند.[۷۳] برخی خالد را که از سرداران فتوحات بود،[۷۴] مشهور‌ترین فرزند ولید دانسته‌اند.[۷۵] فرزندش ولید از جمله کسانی بود که به همراه پیامبر اسلام(ص) به مدینه مهاجرت کرد؛[۷۶] اما فرزند دیگرش اباقیس از کشته شدگان به دست امام علی(ع)[۷۷] در جنگ بدر بود.[۷۸] دخترش فاطمه نیز از شرکت‌کنندگان در جنگ احد علیه مسلمانان بود.[۷۹]

پانویس

  1. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲؛ ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ج۱، ص۱۳۲.
  2. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴.
  3. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲؛ علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷، ص۱۰۷.
  4. ابن‌هشام، السیرة النبویة، بیروت، ج‌۱، ص۲۷۰؛ قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴.
  5. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۳.
  6. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۳؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲.
  7. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۳.
  8. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۴.
  9. ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ج۱، ص۱۳۲؛ یعقوبی، تاریخ‌ یعقوبی، بیروت، ج‌۱، ص۲۵۸.
  10. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷، ص۱۰۷، ج۱۰، ص۲۷۵.
  11. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۱۶، ص۳۹۸.
  12. طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۴۱.
  13. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۱۶، ص۳۹۸.
  14. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۸، ص۱۸۶.
  15. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  16. ابن‌اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق،‌ ج۳، ص۴۹۴.
  17. ابن‌اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق،‌ ج۳، ص۴۹۴.
  18. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۲، ص۳۹۸.
  19. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲.
  20. بلاذری، أنساب ‏الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج‏۱، ص۱۳۴.
  21. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۸۰؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج‌۱۹، ص۱۶۵.
  22. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۶ق، ج‌۳، ص۳۹۰.
  23. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷، ص۱۱۴.
  24. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷ ص۱۲۵.
  25. ابن‌قتیبه، المعارف، ۱۹۹۲م، ص۵۷۵.
  26. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۸، ص۱۸۶.
  27. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴.
  28. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  29. ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ج۱، ص۱۳۲.
  30. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۳؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲.
  31. ابن‌حبیب، المنمق، ۱۴۰۵ق، ص۳۸۹؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲.
  32. ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ج۱، ص۱۶۱.
  33. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۸، ص۲۶۲.
  34. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۸، ص۲۶۱.
  35. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲.
  36. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۱۱، ص۲۲۵.
  37. ابن‌قتیبه، المعارف، ۱۹۹۲م، ص۵۵۱.
  38. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۸، ص۲۶۱.
  39. ابن‌سعد، الطبقات‌ الکبری، ۱۴۱۰ق، ج‌۱، ص۱۱۶؛ بیهقی، دلائل‌ النبوة، ۱۴۰۵ق، ج‌۲، ص۵۹؛ صالحی شامی، سبل‌ الهدی، ۱۴۱۴ق، ج‌۲، ص۱۷۰؛ یعقوبی، تاریخ‌ یعقوبی، بیروت، ج‌۲، ص۱۹.
  40. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷، ص۱۰۷.
  41. ابن‌هشام، السیرة النبویة، بیروت، ج‌۱، ص۲۷۱؛ ابن‌سعد، الطبقات‌ الکبری، ۱۴۱۰ق، ج‌۱، ص۱۵۷.
  42. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۳؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج‌۱۹، ص۱۶۵.
  43. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج‌۱۲، ص۱۹۸.
  44. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۸۰؛ زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج‌۲، ص۵۹۱.
  45. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج‌۱۹، ص۱۶۵.
  46. آیتی، تاريخ پيامبر اسلام(ص)، ۱۳۷۸ش، ص۱۱۲-۱۱۳.
  47. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷، ص۱۰۷.
  48. بیهقی، دلائل‌ النبوة، ۱۴۰۵ق، ج‌۲، ص۱۹۷.
  49. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۸۰.
  50. برای نمونه نگاه کنید به: ابن‌سیدالناس، عیون‌ الأثر، ۱۴۱۴ق، ج‌۱، ص۱۱۹؛ قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴.
  51. برای نمونه نگاه کنید به: بیهقی، دلائل‌ النبوة، ۱۴۰۵ق، ج‌۲، ص۱۹۹؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج‌۱۲، ص۳۵۰.
  52. علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۳۹۱ش، ج۷، ص۱۰۷.
  53. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۰۲.
  54. ابن‌هشام، السیرة النبویة، بیروت، ج‌۱، ص۲۷۱؛ قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۰۱؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج‌۲۰، ص۸۵؛ بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج‌۵، ص۲۶۰.
  55. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  56. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  57. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۳۸۰،‌ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۲، ص۱۹۸.
  58. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۶ق، ج‌۳، ص۳۹۰؛ آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۵ق، ج‌۷، ص۳۲۸؛ مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج‌۴، ص۴۹۱.
  59. بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج‌۵، ص۹۰.
  60. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۹، ص۷۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج‌۲۱، ص۴۹.
  61. سیوطی، الدر المنثور، ۱۴۰۴ق، ج‌۳، ص۵.
  62. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۳۶۴ش، ج‌۲۰، ص۲۲۵؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج‌۳۰، ص۲۱۴؛ شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج‌۱۰، ص۴۲۰.
  63. سیوطی، الدر المنثور، ۱۴۰۴ق، ج‌۳، ص۲۵۸.
  64. کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ۱۳۳۶ش، ج۹، ص۳۷۵.
  65. ابن‌عاشور، تفسیر التحریر و التنویر، ۱۴۲۰ق، ج۱۴، ص۴۰.
  66. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۴، ص۵۵۹.
  67. ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ج۱، ص۱۲۲.
  68. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج‌۲، ص۳۹۴.
  69. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  70. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  71. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  72. ابن‌سعد، الطبقات‌ الکبری، ۱۴۱۰ق، ج‌۴، ص۹۸.
  73. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۱۰، ص۵۸۵.
  74. برای نمونه نگاه کنید به: بلاذری، فتوح‌ البلدان، ۱۹۸۸م، ص۶۸، ۹۴، ۱۱۳.
  75. ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ج۱، ص۱۰۸؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۸، ص۱۲۲.
  76. ابن‌سعد، الطبقات‌ الکبری، ۱۴۱۰ق، ج‌۴، ص۹۸.
  77. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۲۰۴.
  78. ابن‌سیدالناس، عیون‌ الأثر، ۱۴۱۴ق، ج‌۱، ص۳۰۷.
  79. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج‌۱، ص۳۱۳؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۱، ص۲۰۳؛ ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۲، ص۱۴۹.

منابع

  • آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • آیتی، محمد ابراهیم، تاريخ پيامبر اسلام(ص)، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
  • ابن‌اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
  • ابن‌حبیب، محمد، المحبر، بیروت،‌ دار الآفاق الجدیدة، بی‌تا.
  • ابن‌حبیب، محمد، المنمق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
  • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت،‌ دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
  • ابن‌سیدالناس، محمد، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، بیروت،‌دار القلم، ۱۴۱۴ق.
  • ابن‌عاشور، محمدطاهر، تفسیر التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ العرب، ۱۴۲۰ق.
  • ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، قاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲م.
  • ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
  • ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل، بیروت،‌ دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق بنیاد بعثت، قم، موسسه البعثه، ۱۴۱۶ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت،‌ دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸م.
  • بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت،‌ دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
  • زرکلی، خیر الدین، الأعلام (قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین)، بیروت،‌ دار العلم للملایین، ۱۹۸۹م.
  • زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
  • سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت،‌دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل‌الهدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • طبری، محمد بن جریر بن یزید، تاریخ الطبری، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
  • طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ق.
  • علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت،‌ دار العلم للملایین مکتبة النهضة، ۱۳۹۱ق.
  • فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)،‌ بیروت،‌ دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۶۴ش.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
  • کاشانی، ملا فتح‌الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، ۱۳۳۶ش.
  • مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دارالکتاب الإسلامی، ۱۴۲۴ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش.
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق.