بجلیه
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
بَجَلیه، نام فرقهای شیعی مذهب که بیش از دو قرن در محدوده جغرافیایی کشور مغرب کنونی وجود داشته است.
خاستگاه
به گزارش ابن حوقل (درگذشت بعد از ۳۶۷ق) در منتهیالیه قلمرو سرزمینهای اسلامی در مغرب زمین که به کرانههای اقیانوس اطلس ختم میشد، در منطقهای به نام سوس دور (السوس الاقصی) گروهی از شیعیان موسوی - کسانی که امامت موسی بن جعفر (ع) را پذیرفته بودند- میزیستند که از شخصی به نام علی بن ورصند [۱] پیروی میکردند.[۲]
بسیار محتمل است که این گروه همان باشد که طبق گزارشهای مؤلفان پس از ابن حوقل، از شخصی به نام ابن ورصند بجلی پیروی میکردند و به بجلیه معروف بودند؛ با این تفاوت آشکار که آنان از نظر ابن حوقل و دیگرانی که از او نقل کردهاند [۳] ، جریان امامت را به موسیبن جعفر (ع) میرساندهاند.[۴]
دیدگاه ابن حزم
از نظر ابن حزم[۵] که گویا نخستین بار او آنان را بدین نام خوانده است، بجلیه فرقهای منشعب از کیسانیه بودهاند که امامت را در فرزندان امام حسن (ع) منحصر میدانستهاند. البته ابو عبید بکری نیز با ارائه گزارشی که تردید وی در انتهای آن نمایان است،[۶] به گونهای به تکرار قول ابن حزم پرداخته است.
پارهای دیگر از منابع، درباره این فرقه، تنها به اطلاق عنوان «رافضی» اکتفا کردهاند.[۷]
گفتنی است که نظر ابنحوقل در حدود یک قرن پیش از دیگران ابراز شده، و مستند به دیدهها و شنیدههای خود اوست، به ویژه آنکه از گفته وی به روشنی برمیآید که او پس از اواخر دهه ۳۰ از قرن چهارم هجری قمری[۸] بار دوم به آن دیار سفر کرده، و به بازبینی و تأیید گزارش قبلی خویش پرداخته است. این نکتهای است که نقل نخست وی را تأکید میکند و بر استحکام آن میافزاید.
جغرافیای سکونت
در آن روزگار، سوس منطقهای پر آب و حاصلخیز بود که در آنجا محصولات بسیار به عمل میآمد و به دیگر نقاط روانه میشد. همین امر باعث شده بود که ساکنان شهرهای متعدد آن خطه، همواره در رفاه زندگی کنند.[۹] در حوزهای که مرکز سوس را تشکیل میداد، دو شهر تارودنت (رودانه) و تویوین وجود داشت که ساکنان شهر اول مذهب مالکی، و اهالی شهر دوم[۱۰] تشیع موسوی داشتهاند.[۱۱]
تاثیر طبیعت منطقه بر دینداری
مردم آن منطقه بیشتر به توسعه امر زراعت و داد و ستد اهتمام داشتهاند و بیشتر مردمی اقتصاد مدار بودهاند، تا دین مدار. در اینباره، این نکته را که مرکز منطقه ثروتمندی چون سوس، تنها یک مسجد داشته است؛[۱۲] میتوان مدنظر قرار داد.
افزون بر آنچه گذشت، باید گفت که اصولاً خصیصه رفاه مادی و برخورداری از مواهب، نه تنها به طور طبیعی با روحیه جنگاوری چندان سازگاری ندارد، بلکه خود نوعی انگیزه همزیستی و تمایل به آبادانی و توسعه نیز هست. درک این واقعیت میتواند گره از این نکته بگشاید که چگونه سوسنشینان، قبیله به قبیله و شهر به شهر، هر یک مذهب و آیینی برای خود برگزیده بودند، چندان که بجز تشیع و تسنن رسمی، میتوان از تمایلات اعتزالی و خارجی نیز در آنجا نشانههایی یافت.[۱۳]
از اینرو، میتوان دریافت که چرا میان بجلیان و همسایگان مالکی آنان، که از قضا پرخاشگر وصف شدهاند، نوعی مدارا در رفتار دیده میشده است؛ تا آنجا که در مسجد جامع شهر ۱۰ مرتبه نماز بر پا میداشتهاند و هر گروه نمازهای پنجگانه خود را به نوبت میخواندهاند.[۱۴]
عمیق نبودن اعتقادات
بجلیان همچون دیگر ساکنان منطقه سوس دور، مردمی اُمی بودند که به دور از دغدغههای دینی و تمایلات سیاسی، شادمانه از خاک حاصلخیز و طبیعت غنی سرزمین خویش بهره وافی میبردند و نیز از عیش و عشرت و بادهگساری پرهیز نمیکردند.[۱۵]
آنان اهل دانش و فرزانگی نبودند، تا دفاع از عقیدهای را وجهه نظر خود قرار دهند یا به رد و نقض عقیدهای دیگر بپردازند. شاید به همین سبب است که منابع موجود از ارائه عقاید کلامی آنان و بحث درباره آن، عاجز ماندهاند.
اهتمام ابن ورصند همان قدر بود که این مردم را به لباس تشیع درآورد تا ولایت امامی را بر گردن گیرند؛ و شاید که مقصود او جز این هم چیزی نبود.[۱۶]
رمز دوام این مذهب در این نقطه هم همین بود که فراگیری پارهای آداب دینی، مستلزم ایجاد تغییر و تحول در الگوی زندگی این مردم نبود. اینان نیز نسل اندر نسل، چیزی بر آن نیفزودند و چیزی بیشتر نخواستند[۱۷] گویی که میپنداشتند دنیا تا ابد چنین تواند بود و بر همین منوال خواهد گردید.[۱۸]
آموزهها و اعتقادات
وصف ابو عبید بکری[۱۹]از بغض دینی آنان نسبت به صحابیان پیامبر (ص)، چندان مقرون به صحت نیست، زیرا این موضوع، پیش از هر چیز، حق تعامل با همسایگان مالکی مذهب را از آنان سلب میکرد.
با این همه، پارهای گزارشها، از آنچه میتوان به حوزه احکام عملی آنان مربوط دانست، در دست هست. این احکام عملی چندان اندک و ابتدایی هستند که تنها میتوانند رنگ و بویی از گونهای گرایش شیعی را بنمایانند، و بهطور عمده در افزودن یکی دو عبارت در اذان[۲۰] خلاصه میشوند؛ بسا که همین اصرار بر افزودن آن دو جمله، بیشترین گرانیگاه تمایل شیعی آنان را شکل میداده است، تا آنجا که نمازهای خود را در مسجد، با اذان و اقامه مستقل شروع کنند.[۲۱]
بدینسان، به نظر میرسد که ابن حزم[۲۲] در حکم به اینکه نماز آنان غیر از نماز مسلمانان (یعنی اهل سنت) است، قدری راه افراط پیموده است. ابوعبید بکری نیز که ادعا کرده بود که ابنورصند محرمات را بر پیروان خویش حلال کرده است،[۲۳] تنها به بیان یک مورد بسنده میکند که چیزی جز حکم دادن به حلیت ربا، آن هم از طریق داخل دانستن آن در مصادیق عنوان بیع محلل نیست.
اما بیش از این معلوم نیست که آیا محافظهکاری ابو عبید بکری مانع بوده است که از ذکر سایر مصادیق تحلیل حرام، برای مثال در روابط زن و مرد، خودداری ورزد، یا نه؛ هر چند که اصولاً میتوان پنداشت که ابوعبید بکری خود به آنچه در این مجال آورده، اشراف کافی و نیز بر صحت استناد آن، اطمینان کامل نداشته است.
اطلاعات مندرج در منابع موجود درباره عقاید بجلیان، از این حد فراتر نمیرود و این گزارشها اصولاً چندان کمکی در زمینه شناخت پایهگذار این فرقه و ماهیت آموزههای او ارائه نمیکنند.
ابنورصند به عنوان یک مرشد اخلاق
منابع دست اول، ضمن اتفاق نسبی بر اینکه نام پدر یا یکی از اجداد او «ورصند» بوده است، در نام خود او هیچ اشتراک نظری ندارند و از وی به صورتهای «علی»، «حسن بن علی» ، «محمد» ، «عبدالله» و «علی بن عبدالله» یاد کردهاند.[۲۴]
اما این نکته که قاضی نعمان مغربی (د ۳۶۳ق/ ۹۷۴م) در یکی از آثار خویش دو بار از ابن ورصند نام برده، خود بر پیچیدگی مسأله افزوده است؛ زیرا او هربار به گونهای از او یاد کرده است: یک بار «ابوالحسین علی بن فرصند» و بار دیگر «ابوالحسن علی بن الحسین بن ورصند بجلی»، آن هم در احادیثی که اسناد آنها یا مقطوع است و یا مجهول[۲۵] به گونهای که میتوان گفت این موضوع بر دانستههای قطعی ما چیزی نمیافزاید.
در هر صورت نامی از برخی کتابهای منسوب به ابن ورصند و نیز اشارهای به این احتمال که او احادیثی را که گردآورده، در عراق سماع کرده باشد، به میان آمده است.[۲۶]
ابن ورصند خود اهل نَفطه از توابع قفصه و قسطیلیه (واقع در کشور تونس کنونی) بوده که به سوس آمده، و به تعبیر ابن حزم به گمراه کردن مردم پرداخته است [۲۷]نفطه شهری است که از دیرباز، دستکم از نیمه قرن ۲ق/۸م به تشیع معروف بوده است[۲۸] اینکه ابن ورصند خود از نژاد بربر افریقا بوده، و نسبت «بجلی» او (منسوب به قبیله عربی بَجیله) صورت ولایی داشته است، کاملاً محتمل مینماید.[۲۹]
ابنورصند اگر پیش از ابوعبدالله شیعی (د ۲۹۸ق/۹۱۱م)[۳۰] و یا مقارن با مهدی فاطمی (د ۳۲۳ق/۹۳۵م)،[۳۱] به آن سامان آمده باشد، تاریخ ورود وی را میتوان پیش از ۲۸۶ق/۸۹۹م و یا در حوالی سال ۲۹۶ق/۹۰۹م دانست.[۳۲]
فقدان حاکمیت
بجلیه فاقد هرگونه قدرت سیاسی و نظام حکومتی و اداری ویژه خویش بودهاند؛ و بر این موضوع، کلمه «قبیل» در گزارش ابوعبید بکری [۳۳]به نیکی گواهی میدهد. این نکته البته از عدم انسجام آموزههای ابن ورصند و فقدان تبیین یک نظام اداری در افکار عمومی مردم آن نقطه - که جز به گذران زندگی به چیزی دیگر نمیاندیشیدند - نیز حکایت دارد.
بجلیان همواره تابعیت والیان ادریسی منطقه را، احتمالاً حتی در زمان خود ابن ورصند، میپذیرفتند و از میان خود رهبر یا امامی نداشتهاند. همین امر باعث شده است تا برخی از صاحبنظران، به تبع پارهای مصادر قدیم[۳۴] بپندارند که اینان هم شیعه حسنی بودهاند.[۳۵]
از سوی دیگر، این مسأله میتوانسته است برای حکام ادریسی منطقه، به ویژه پس از آنکه قلمرو تحت تصرف ادریس دوم (۱۷۷-۲۱۳ق/۷۹۳- ۸۲۸م) در میان فرزندان وی تقسیم شد، حائز اهمیت باشد؛ زیرا هر یک خود را از جلب حمایت بجلیان بهعنوان یک قبیله متحد و ثروتمند شیعی ناگزیر میدیده است تا بتواند بخش کوچک تحت تصرف خویش را در قبال دیگر مدعیان محافظت کند. گزارش ابن حوقل حاکی است که بجلیان، از توجه عبدالله بن ادریس بن ادریس بن عبیدالله بن ادریس، بسیار برخوردار بودند و در رفاه و ارزانی میزیستند (۱/۱۰۳-۱۰۴).
عاقبت بجلیان
بجلیه سرانجام در هجوم مرابطون که در ربیعالاخر ۴۴۸ق/ژوئیه ۱۰۵۶م به قصد تصرف سوس صورت گرفت، از هم پراکندند[۳۶] هرچند مسلم نیست که بر اثر این حادثه کاملاً از میان رفته باشند.[۳۷]
منابع مطالعاتی
درباره بجلیه دو تحقیق مستقل در دست است:
- «نکاتی درباره تشیع غیر اسماعیلی در مغرب» نوشته ویلفرد مادلونگ
- «الشیعه البجلیه فی المغرب الاقصی» به قلم وداد قاضی.
پانویس
- ↑ نک: مادلونگ،ص ۹۱ ، حاشیه ۴: ورسند
- ↑ ابن حوقل ج۱ص۹۱
- ↑ مثلاً نک: ادریسی،ج ۱ص۲۲۸؛ یاقوت،ج ۱ص۳۲۰
- ↑ برای موسویه، نک: نوبختی،ص ۶۷ -۶۹؛ سعد،ص ۹۱-۹۳؛ بغدادی،ص ۳۹-۴۰؛ شهرستانی،ج ۱ص۱۴۹-۱۵۰
- ↑ ابن حزم ج۵ص۴۱
- ↑ بکری ص۸۵۳
- ↑ ابن ابی زرع،ص ۱۲۹؛ سلاوی، ج۲ص۱۴
- ↑ ابن حوقل ج ۱ص۸۳، ۱۰۴
- ↑ ابن حوقل،ج ۱ص۹۱، ۱۰۳؛ ادریسی،ج ۱ص۲۲۷- ۲۲۹؛ ابن عبدالمنعم،ص ۳۲۹-۳۳۰
- ↑ که همان قبیله بنی لماس بودهاند، نک: ابوعبید،ص ۸۵۲
- ↑ ادریسی،ج ۱ص۲۲۷- ۲۲۹
- ↑ ابن حوقل،ج ۱ص۹۱، ۱۰۳
- ↑ ابن حوقل،ج ۱ص۹۱، ۱۰۳
- ↑ نک: ابن حوقل،ج ۱ص۹۱-۹۲
- ↑ نک: ادریسی،ج ۱ص۲۲۸
- ↑ نک: دنباله مقاله
- ↑ ابن ابی زرع،ص ۱۲۹
- ↑ نک: ابن حزم،ج ۵ص۴۱
- ↑ بکری ص ۸۵۲
- ↑ بکری ص ۸۵۲ - ۸۵۳
- ↑ ابن حوقل،ج ۱ص۹۱-۹۲
- ↑ ابن حزم،ج ۵ص۴۱
- ↑ بکری ص ۸۵۲
- ↑ ر.ک:ابن حوقل،ج ۱ص۹۱؛ ابن حزم،ج ۵ص۴۱
- ↑ نک: مادلونگ، ۹۰ -۸۷
- ↑ همو، ۹۱
- ↑ همانجا
- ↑ قاضی نعمان، ۵۴ - ۵۸؛ نیز نک: مادلونگ، ۹۲ ؛ قاضی، ۱۷۳
- ↑ نک: همو، ۱۷۱-۱۷۲
- ↑ ابوعبید، همانجا
- ↑ ابن ابی زرع، همانجا
- ↑ نیز نک: مادلونگ، ۸۹ ؛ قاضی، ۱۷۸
- ↑ همانجا
- ↑ مثلاً نک: ابن حزم، همانجا؛ ابوعبید، ۸۵۳
- ↑ نک: مادلونگ، ۹۶؛ قس: قاضی، ۱۷۵ بب
- ↑ ابن ابی زرع، ۱۲۹؛ سلاوی، ۲/۱۳-۱۴
- ↑ نک: مادلونگ، ص ۸۸-۹۰
منابع
- ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، ۱۹۷۲م.
- ابن حزم، علی، الفصل، بهکوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، ریاض، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- ابنحوقل، محمد، صوره الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۸م.
- ابن عبدالمنعم حمیری، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۰م.
- ابوعبید بکری، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، ۱۹۹۲م.
- ادریسی، محمد، نزهه المشتاق، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
- بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
- سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش.
- سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م.
- شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، مکتبه الانجلو المصریه.
- قاضی، وداد، «الشیعه البجلیه فی المغرب الاقصی»، اشغال المؤتمر الاول لتاریخ المغرب العربی و حضارته، تونس، ۱۹۷۹م.
- قاضی نعمان، افتتاح الدعوه، به کوشش وداد قاضی، بیروت، ۱۹۷۰م.
- نجار، عبدالمجید، المهدی بن تومرت، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- نوبختی، حسن، فرق الشیعه، به کوشش ریتر، استانبول، ۱۹۳۱م.
- یاقوت، بلدان.
- , W., X Some Notes on Non - Ism ? q / l / Shiism in the Maghrib n , SI, 1976, vol. XLIV.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
- دانشنامه جهان اسلام