پرش به محتوا

یحیی بن عبدالله

از ویکی شیعه
یحیی بن عبدالله
مشخصات فردی
نام کاملیحیی بن عبدالله بن حسن مثنی
لقبصاحب دیلم
خویشاونداننفس زکیهقتیل باخمرا
محل زندگیمدینه
علت وفاتقتل به دست عاملان هارون عباسی
شهادت۱۸۰قمدینه
مشخصات دینی
از یاراناصحاب امام صادق(ع)
فعالیت‌هاقیام علیه حکومت عباسیان


یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی از بزرگان طالبیان در دوران خلافت هادی و هارون عباسی بود. او با القابی چون صاحب دیلم و علوی شناخته می‌شد و از نظر اخلاقی و مذهبی مورد تحسین عالمان زمان خود قرار گرفت. یحیی زیر نظر امام صادق(ع) تربیت یافت و از ایشان و دیگر امامان، احادیث بسیاری نقل کرده است.

او در قیام صاحب فخ شرکت کرد و پس از شکست قیام به دیلم پناه برد. یحیی در آنجا قیامی را آغاز کرد و توانست حمایت مردم و شیعیان را جلب کند، اما درنهایت با تدابیر هارون و فرماندهانش تسلیم شد. وی پس از انتقال به بغداد، ابتدا مورد احترام قرار گرفت، اما بعدها به زندان افتاد. او به کمک برامکه از زندان آزاد شد که این امر باعث خشم هارون نسبت به برمکیان گردید.

یحیی به‌دلیل جایگاهش در میان علویان و ارتباطاتش با دیلمیان، همواره سبب توجه و نگرانی هارون بود. هارون در نهایت امان‌نامه‌ای که به یحیی داده بود را نقض کرد و به یحیی سخت گرفت و سرانجام یحیی در شرایطی نامعلوم درگذشت. برخی منابع از قتل او به روش‌های مختلف سخن گفته‌اند.

اوصاف کلی

یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی از بزرگان طالبیان در زمان هادی عباسی و هارون عباسی بود.[۱] کنیه او، ابوالحسن[۲] یا ابامحمد بود.[۳] از او با القابی چون طالبی[۴] هاشمی[۵] حسنی[۶] علوی[۷] و صاحب دیلم[۸] یا صاحب جبل دیلم[۹] یاد شده است.

یحیی فردی ممتاز در میان خاندانش قلمداد شده است.[۱۰] ابوالفرج اصفهانی نویسنده مقاتل الطالبیین، او را مبرا از عیب‌هایی دانسته که برخی هاشمیان بدان مبتلا بودند.[۱۱] یحیی دارای مذهبی نیکو و شریف دانسته شده[۱۲] و از عابدان و زاهدان زمان خود بود[۱۳] گفته شده اکثر عالمان زمان یحیی از او با واژه امام یاد می‌کردند.[۱۴] شعرا در رثای یحیی اشعاری سروده‌اند.[۱۵]

بستگان سرشناس

پدر یحیی عبدالله بن حسن مثنی مشهور به عبدالله محض از نوادگان امام حسن(ع)[۱۶] و مادرش، قریبه از خاندان بنی‌اسد و یکی از تیره‌های قریش بود.[۱۷] او برادرانی به نام‌های محمد ملقب به نفس زکیه، ابراهیم[۱۸] و ادریس[۱۹] داشت. فرزندان یحیی شامل محمد، ابراهیم و صالح بودند،[۲۰] اما ابن‌سعد تنها به یک فرزند به نام محمد اشاره کرده است.[۲۱] محمد بن یحیی توسط بکار بن عبدالله زبیری از عاملان عباسی زندانی شد و درگذشت.[۲۲]

در دوره مستعین، احمد فرزند محمد بن یحیی قیامی را آغاز کرد[۲۳] که درنهایت توسط عامل ابی‌الساج در مدینه دستگیر و در زندان درگذشت.[۲۴] محمد بن جعفر بن یحیی نیز به مصر و سپس مغرب فرار کرد و در نهایت به تاهرت رسید. او در آنجا حکومتی تشکیل داد، اما درنهایت مسموم شد و درگذشت.[۲۵]

ارتباط یحیی با اهلبیت

یحیی زیر نظر امام صادق(ع) تربیت یافت.[۲۶] او امام صادق(ع) را با عنوان "حبیبی" خطاب می‌کرد[۲۷] و بیشترین روایت‌ها را از ایشان نقل کرده است.[۲۸] یحیی مدعی بود که امام صادق(ع) به او، امام کاظم(ع) و ام‌ولد وصیت کرده‌اند و وصی حقیقی مشخص نیست.[۲۹] یحیی پس از وفات امام صادق(ع)، مسئولیت اموال و فرزندان کوچک امام را برعهده گرفت.[۳۰]

یحیی در نامه‌ای به امام کاظم(ع) از تقوا سخن گفته و اشاره کرد که او و پدرش دعوت به سوی الرضا من آل محمد را نپذیرفته‌اند. امام در پاسخ، نسب خود را به امام صادق(ع) و امام علی(ع) یادآوری کرده و بر خشوع و اطاعت خداوند تأکید نمود. او یحیی را به تقوای الهی دعوت کرد و ادعای مخالفت با حکومت را رد نمود. امام با پرسیدن سوالات پیچیده از یحیی، برتری علمی خود را نشان داده و او را به نیکی و اطاعت از خلیفه توصیه کرد. این نامه به هارون رسید و امام از تهمت‌ها مبرا شد.[۳۱]

روای حدیث

یحیی راوی حدیث بود[۳۲] و روایات فراوانی را از امام صادق(ع)‌ نقل کرده است[۳۳] او روایات با واسطه از امام سجاد(ع)[۳۴] و امام باقر(ع)[۳۵] نقل کرده است. وی از پدرش عبدالله محض و برادرش نفس زکیه و ابان بن تغلب نیز روایت نقل کرده است[۳۶] افرادی چون مخول بن إبراهیم، بکار بن زیاد، یحیی بن مساور، عمرو بن حماد[۳۷] و محمد بن سلیمان بن عبدالله نوفلی[۳۸] از او روایت نقل کرده‌اند. او در مجلس مالک بن انس شرکت می‌کرد و مورد احترام او قرار می‌گرفت.[۳۹]

روایات فقهی،[۴۰] روایت ردالشمس[۴۱] و خطبه رسول خدا(ص)[۴۲] در مورد اهمیت صدقه[۴۳] یا احادیثی در زمینه اهمیت امام شناسی[۴۴] سرنوشت بد پیمان‌شکنی[۴۵] در مذمت کوفیان در عدم همراهی اهل‌بیت(ع)[۴۶] و جایگاه اهل‌بیت و شیعیان در بهشت[۴۷] از جمله روایات نقل شده از اوست. سوال یحیی از امام کاظم(ع)‌، پیرامون گمان عده‌ای که برای امام علم غیب قائلند و نفی کردن این موضوع از سوی امام در منابع بازتاب داشته است.[۴۸]

یحیی گزارشی از لحظات پایانی عمر خلیفه دوم ارائه داد. در این گزارش، عمر درباره سه اقدام خود در دوران خلافتش ابراز پشیمانی کرد: غصب خلافت توسط خود و ابوبکر، جانشینی ابوبکر و تقسیم ناعادلانه بیت‌المال.[۴۹] گفته شده یحیی بن عبدالله از خلفای اول و دوم اظهار برائت می‌کرد.[۵۰]

شرکت یحیی در قیام صاحب فخ

یحیی بن عبدالله به همراه برادرش ادریس در قیام صاحب فخ شرکت کرد.[۵۱] سختگیری حاکم مدینه بر آل ابی‌طالب و اجبار آنها بر اعلام حضور روزانه،[۵۲] موجب درگیری لفظی بین یحیی و حسین بن علی با حاکم مدینه شد.[۵۳] حسین بن علی و یحیی بن عبدالله ضامن یکی از طالبیان به نام حسن بن محمد بودند[۵۴] و غیبت حسن بن محمد باعث فشار مضاعف بر علویان شد.[۵۵] در اثنای قیام، خالد بربری توسط یحیی[۵۶] و ادریس کشته شد[۵۷] و یحیی در اثنای تصرف مدینه مجروح گردید.[۵۸]

حسین بن علی و یحیی بن عبدالله مدعی بودند که قیام با مشورت اهل‌بیت(ع)، از جمله امام کاظم(ع)، انجام شده و امام آنها را مأمور به خروج ساخته‌اند.[۵۹] امام کاظم(ع) در قیام صاحب فخ شرکت نکرد و از حسین خواست تا او را از شرکت در قیام معاف کند.[۶۰] امام کاظم(ع) پیش‌بینی کرد که حسین صاحب فخ شهید خواهد شد و به دورویی و بی‌وفایی یاران او اشاره کرد.[۶۱] در نهایت، یحیی در واقعه فخ متواری شد و از معرکه نجات یافت.[۶۲]

مهاجرت مخفیانه به دیلم

یحیی پس از شرکت در قیام صاحب فخ، به‌دنبال مکانی امن به شهرهای مختلف پناه برد.[۶۳] او ابتدا به یمن، سپس مصر و مغرب رفت و پس از مدتی به‌طور مخفیانه به عراق، ری، خراسان و ماوراء‌النهر سفر کرد.[۶۴] هارون تلاش کرد تا یحیی را دستگیر کند.[۶۵] یحیی تصمیم گرفت به خاقان حاکم ترکستان پناه ببرد[۶۶] و با ۱۷۰ نفر از یارانش[۶۷] به مدت ۳۰ ماه نزد او اقامت گزید.[۶۸] خاقان به‌دلیل احترام به اصول اسلامی یحیی و نواده پیامبر بودن او، درخواست‌های هارون مبنی بر تسلیم کردن او را رد کرد.[۶۹] پس از ترکستان، یحیی به خراسان،[۷۰] جبال،[۷۱] طبرستان و دیلم رفت و با توجه به سابقه همکاری این منطقه با علویان امیدوار بود بتواند اعتماد دیلمیان را جلب کند.[۷۲]

قیام یحیی

یحیی در سال ۱۷۵ق دعوت خود را در دیلم اعلام کرد[۷۳] و در سال ۱۷۶ق قیام نمود[۷۴] و دیلم را به تصرف درآورد.[۷۵] اعتقاد مردم به استحقاق یحیی برای امامت، باعث شد که بیعت گسترده‌ای با او صورت گیرد.[۷۶] با گذشت زمان، یاران یحیی در دیلم افزایش یافتند[۷۷] و حکومت او قدرت بیشتری پیدا کرد.[۷۸] این تحولات موجب شد که مردم[۷۹] به ویژه شیعیان[۸۰] از نقاط مختلف به دیلم مهاجرت کنند. یحیی در دیلم ادعای خلافت کرد[۸۱] و برای جنگ با حکومت مرکزی آماده‌سازی‌های لازم را انجام داد[۸۲] و توانست سپاهیان زیادی جمع‌آوری کند.[۸۳]

یحیی پس از مدتی به طبرستان رفت و پادشاه طبرستانب با نام «جستان» از او حمایت کرد.[۸۴] به فرمان هارون، لشکری بزرگ به فرماندهی فضل بن یحیی برمکی به منطقه اعزام شد.[۸۵] فضل با مکاتبات متعدد[۸۶] و پرداخت یک میلیون درهم به فرمانروای دیلم، شرایط خروج یحیی را تسهیل نمود.[۸۷] یحیی از فضل و هارون‌الرشید درخواست امان کرد که پذیرفته شد[۸۸] و پادشاه دیلم نیز یحیی را به شرط امان تسلیم نمود.[۸۹] هارون امان‌نامه‌ای به خط خود نوشت[۹۰] و بزرگان عباسی[۹۱] و بنی‌هاشم[۹۲] آن را امضا کردند. یحیی علت این تصمیم را ناتوانی در مقاومت به‌دلیل کمبود یاران در برابر سپاه پرتعداد فضل عنوان کرد.[۹۳]

انتقال یحیی به بغداد

یحیی به همراه فضل وارد بغداد شد[۹۴] و به دستور هارون مورد استقبال باشکوهی قرار گرفت.[۹۵] هارون برای جلب رضایت حداکثری یحیی، اموال و مقرری‌های فراوانی به او اعطا کرد.[۹۶] از جمله این هدایا، دویست هزار دینار بود.[۹۷] یحیی در خانه یحیی بن خالد برمکی اقامت گزید.[۹۸] یحیی پنج ماه[۹۹] یا هفت ماه نزد هارون اقامت داشت و گفته شده همیشه مورد تکریم قرار می‌گرفت.[۱۰۰]

مناظره با زبیری

هارون در عین پذیرایی از یحیی، افراد متعددی را دعوت کرد تا با یحیی به مناظره بپردازند.[۱۰۱] مورخان به مناظره یحیی با عبدالله بن مصعب زبیری در حضور هارون اشاره کرده‌اند. مناظره بین یحیی و زبیری به دلیل اتهامات زبیری به یحیی آغاز شد.[۱۰۲] زبیری ادعا کرد که یحیی او را به بیعت علیه خلیفه دعوت کرده است. یحیی با اشاره به اشعار زبیری در مدح نفس زکیه و درخواست قسم از او، زبیری را به چالش کشید.[۱۰۳] زبیری با اضطراب سوگند خورد[۱۰۴] و بلافاصله پس از آن دچار بیماری شد[۱۰۵] و در همان روز[۱۰۶] یا سه روز بعد درگذشت.[۱۰۷] هرچند از قتل او توسط همسرش نیز سخن به میان آمده است.[۱۰۸] گفته‌شده پس از مرگ زبیری، قبر او به طور عجیب فرو رفت و بویی مشمئزکننده از آن برخاست.[۱۰۹] ابو فراس بن حمدان در زمینه ماجرای زبیری شعری سروده و به مدح فرزندان حضرت زهرا(س) پرداخته است.[۱۱۰]

نقض امان‌نامه توسط هارون

هارون الرشید پس از مدتی، یحیی را به زندان انداخت و در مورد امان‌نامه‌ای که به او داده شده بود، از عالمان استفتاء کرد.[۱۱۱] مجلسی با حضور یحیی، محمد بن حسن فقیه و ابوالبختری قاضی تشکیل شد تا درباره این امان‌نامه گفتگو کنند.[۱۱۲] محمد بن حسن فقیه صحت امان‌نامه را تأیید کرد؛[۱۱۳] اما ابوالبختری قاضی که قاضی‌القضات بود، امان‌نامه را باطل اعلام کرد و به آن بی‌احترامی نمود.[۱۱۴] دلیل ابطال امان‌نامه این بود که یحیی به وحدت مسلمانان آسیب رسانده و مرتکب خونریزی شده است.[۱۱۵] هارون از ابوالبختری خواست تا خود امان‌نامه را پاره کند و او نیز چنین کرد.[۱۱۶] محمد بن حسن قاضی به‌دلیل عدم همراهی با هارون در این موضوع، برای مدتی از کار منع شد.[۱۱۷] در نهایت، به ابوالبختری به خاطر نقض امان‌نامه، یک میلیون و ششصد هزار درهم اعطا شد.[۱۱۸] گزارش داستان نقض امان‌نامه به صورت مفصل در تعدادی منابع بازتاب داشته است.[۱۱۹]

سرنوشت یحیی

یحیی در حدود سال ۱۸۰ق درگذشت.[۱۲۰] درباره سرنوشت و نحوه وفات او میان مورخان اختلاف‌نظر وجود دارد.[۱۲۱]

زندانی و کشته شدن

یعقوبی معتقد است یحیی پس از ورود به بغداد توسط هارون به زندان افتاد.[۱۲۲] برخی بر این باورند که یحیی پس از تسلیم، به دستور هارون کشته شد.[۱۲۳] گفته می‌شود که این اقدام هارون پس از سعایت زبیری و واکنش یحیی رخ داده است.[۱۲۴] همچنین نقل شده که یحیی پس از دستگیری به مدینه فرستاده شد و در آنجا به زندان افتاد.[۱۲۵] مسرور سیاف[۱۲۶] یا مسرور کبیر[۱۲۷] و یا سندی بن شاهک[۱۲۸] مأمور حبس یحیی بودند. عده‌ای معتقدند او در حبس هارون،[۱۲۹] درحالی‌که در یک چاه زندانی شده بود،[۱۳۰] به شکل فجیعی کشته شد.[۱۳۱] علت مرگ او گرسنگی و تشنگی در حبس اعلام شده است.[۱۳۲] بااین‌حال، روایت‌هایی از مسموم شدن،[۱۳۳] خفه کردن در شب،[۱۳۴] انداختن او جلوی درندگان[۱۳۵] یا ساختن دیوار بر روی بدن او[۱۳۶] نیز مطرح شده است. عده‌ای نیز مرگ او را در زندان به علت بیماری عنوان کرده‌اند.[۱۳۷]

علت زندانی شدن

به گفته ابوالفرج اصفهانی، هارون الرشید با وجود احترام گذاشتن به یحیی و بخشیدن اموال به او، همیشه به دنبال فرصتی بود تا علیه او و پیروانش اقدام کند.[۱۳۸] مورخان دلایلی را برای دلیل زندانی شدن یحیی توسط هارون ذکر کرده‌اند که برخی از آنها عبارتند از:

  • هارون از جایگاه یحیی هراس داشت[۱۳۹] و از اینکه یحیی ممکن است حادثه‌ای ایجاد کند، نگران بود.[۱۴۰]
  • یحیی به دلیل دریافت نامه‌هایی از دیلم[۱۴۱] و ارتباط مخفیانه با دیلمیان متهم و زندانی شد.[۱۴۲]
  • رسیدن اخباری به هارون مبنی بر اینکه یحیی پس از سکونت در بغداد، به‌صورت مخفیانه مردم را به‌سوی خود دعوت می‌کرد.[۱۴۳] هارون یحیی را فراخواند و نامه‌هایی را که از او سعایت شده بود، به او نشان داد.[۱۴۴]
  • گروهی از حجازیان، از جمله عبدالله بن مصعب زبیری، ابوالبختری و برخی از بنی‌زهره و بنی‌مخزوم، توافق کردند که علیه یحیی شهادت دهند و او را متهم به‌دعوت مجدد افراد به سوی خود کنند. این اتهامات باعث شد که امان‌نامه یحیی بی‌اعتبار شود و او زندانی گردد.[۱۴۵]
  • پاسخ او به سوال هارون در مورد نزدیک‌ترین فرد به پیامبر(ص). وی پس از طفره رفتن‌های بسیار، به خواستگاری فرضی رسول خدا اشاره کرد و به هارون پاسخ داد. این امر در جلسه‌ای با حضور فقها منجر به نقض امان‌نامه او شد.[۱۴۶]

آزادی و مسمومیت

برخی مورخان معتقدند که یحیی چندین بار زندانی شد، اما در نهایت آزاد گردید.[۱۴۷] به گمان برخی آزادی او پس از مناظره با زبیری صورت گرفت[۱۴۸] و حتی هزار دینار به او اعطا گردید.[۱۴۹] گفته می‌شود که هارون به‌دلیل ترس از متهم شدن به قتل یحیی،[۱۵۰] از زندانی کردن او خودداری کرد و مردم را شاهد گرفت که یحیی دچار بیماری خاصی نیست تا بعدها به مسمومیت او متهم نشود.[۱۵۱] یحیی پس از آزادی، با اجازه هارون به مدینه بازگشت.[۱۵۲] یحیی بدهی صاحب فخ[۱۵۳] که ۲۰۰ هزار دینار بود را از دریافتی که از هارون داشت، پرداخت کرد.[۱۵۴] او پس از بازگشت به مدینه، به سفر حج رفت.[۱۵۵] به باور برخی وفات یحیی یک ماه پس از نقض امان‌نامه و خارج از زندان رخ داد.[۱۵۶]

طبری مورخ قرن سوم هجری و ابن مسکویه گفته‌اند که در یکی از بازجویی‌ها، هارون، ادعای یحیی درباره مسمومیت را تمسخر کرد و یحیی زبان خود را که کاملاً تیره شده بود نشان داد. او به‌خاطر قرابت نسبی و خویشاوندی با رسول خدا(ص) درخواست عفو کرد و هارون با کلام یحیی نرم شد.[۱۵۷] در بازجویی دیگری، یحیی به بازجویی‌ها پاسخ نداد و چهره‌اش زرد بود و زبانش کاملاً تیره شده بود و یحیی بلافاصله پس از اتمام مجلس درگذشت. هارون از اینکه متهم به مسموم کردن یحیی شده، عصبی گردید.[۱۵۸]

آزادسازی یحیی توسط برامکه و پیامد آن

به باور برخی مورخان برامکه خدمت فراوانی به یحیی کردند.[۱۵۹] یحیی در ابتدا نزد فضل بن یحیی زندانی بود و سپس توسط او آزاد شد.[۱۶۰] فضل همیشه با یحیی مهربان بود و همین مسئله سبب عصبانیت هارون شد که با وساطت ام‌محمد دختر هارون ختم به خیر شد.[۱۶۱] یکی از دلایل تغییر نظر هارون نسبت به برامکه، آزادسازی یحیی توسط فضل بن یحیی قلمداد شده است.[۱۶۲]

گزارشی نیز از حبس یحیی نزد جعفر بن یحیی و آزادسازی او به دست جعفر وجود دارد. این موضوع توسط فضل بن ربیع نزد هارون گزارش شد[۱۶۳] و جعفر پس از انکار اولیه به این مسئله اعتراف کرد که باعث ایجاد کینه در هارون شد.[۱۶۴] به همین دلیل بعدها جعفر به قتل رسید.[۱۶۵] و یحیی پس از آزادی، دوباره به زندان بازگردانده شد.[۱۶۶] دلیل آزادسازی یحیی توسط جعفر، درخواست آزادی به علت ارتباطش با آل‌پیامبر عنوان شده است. جعفر علاوه بر آزادی، او را به مکانی امن منتقل کرد.[۱۶۷] ابن‌خلدون آزادسازی یحیی بدون اجازه هارون را به‌دلیل روحیه برتری‌طلبی و استبداد جعفر عنوان کرده است.[۱۶۸]

اثری در مورد یحیی

علی بن ابراهیم، از نوادگان امام سجاد(ع) که از افراد مورد اعتماد دانسته شده، کتاب‌هایی درباره واقعه فخ و همچنین اخبار یحیی بن عبدالله بن حسن نوشته است که ابوالفرج در کتاب مقاتل از آن‌ها نقل کرده است.[۱۶۹]

پانویس

  1. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  2. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  3. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۵۰.
  4. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  5. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۶، ص ۴۳۹، ج۱۲، ص۴۵۵.
  6. گردیزی، زین الأخبار، ۱۳۶۳ش، ص۱۶۰؛ مجهول، مجمل التواریخ، تهران، ص۳۴۴.
  7. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۸۰؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  8. صفار، بصائر الدرجات، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۲؛ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۹۸؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۰.
  9. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸۶.
  10. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  11. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  12. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  13. مستوفی قزوینی، تاریخ‌ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۷۹۰.
  14. مستوفی قزوینی، تاریخ‌ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۷۹۰.
  15. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۵ – ۴۰۶؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۴.
  16. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۹۸.
  17. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸۶، ۴۴۲؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  18. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۲، ص۴۵۵؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۴، ص۱۱۸۷؛ مستوفی قزوینی، تاریخ‌ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۳۰۴.
  19. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸۶.
  20. ابن‌حزم، جمهره أنساب‌العرب، ۱۴۰۳ق، ص۴۶.
  21. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۲.
  22. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۱۱-۴۱۲.
  23. ابن‌حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۴۶.
  24. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۵۲۶.
  25. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۳، ص۳۴۳.
  26. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۹.
  27. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۹.
  28. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  29. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸- ۳۸۹.
  30. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  31. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۶۸–۳۶۸.
  32. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  33. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۲۹–۳۳۰.
  34. علل الشرائع، ج۱، ص۴۵
  35. شیخ طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ق، ص۳۰۸، ۶۵۵-۶۵۶.
  36. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۳۰.
  37. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۸.
  38. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۵۳، ص۱۲۶؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۳۰.
  39. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۹.
  40. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، صج۶، ص۱۲۷ – ۱۲۸؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۷۴.
  41. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۵، ص۳۰.
  42. ص
  43. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۳۵–۳۶.
  44. نعمانی، الغیبه، ۱۳۹۷ق، ص۱۲۷.
  45. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۳۷–۳۳۸.
  46. صفار، بصائر الدرجات، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۲؛ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۹۸؛ شیخ مفید، الامالی، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۲-۱۲۳.
  47. طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ق، ص۳۰۸، ۶۵۵-۶۵۶
  48. کشی، إختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۴ق، ص۲۹۸؛ شیخ مفید، الامالی، ۱۴۱۳ق، ص۲۳.
  49. شیخ صدوق، خصال، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۱۷۰.
  50. ابوالصلاح الحلبی، تقریب المعارف، ۱۴۰۴ق، ص۲۵۲.
  51. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۴، ص۱۱۸۷.
  52. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۲.
  53. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۳ - ۳۷۴
  54. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۱۹۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۲؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۰، ص۳۴.
  55. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۳ - ۳۷۴.
  56. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۶ – ۳۷۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۰۱.
  57. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۱۹۴، ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۰.
  58. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۰، ص۳۵.
  59. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۸۳.
  60. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۵ - ۳۷۶.
  61. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۷۶.
  62. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۲؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  63. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۰.
  64. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  65. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۲.
  66. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷؛ عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۹.
  67. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  68. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷؛ عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۹.
  69. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷؛ عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۹.
  70. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۰۸.
  71. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۳، ص۱۳۶.
  72. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۴؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۳۰.
  73. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  74. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۲؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷؛ اعرجی، مناهل الضرب، ۱۴۱۹ق، ص۳۰۹.
  75. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۴، ص۱۱۸۶.
  76. ابن‌طقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۱۹۳.
  77. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۳؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷.
  78. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۲؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۶.
  79. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۲؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۳.
  80. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  81. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  82. ابن‌حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۳۰.
  83. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۴، ص۱۱۸۷.
  84. مستوفی قزوینی، تاریخ‌ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۳۰۴–۳۰۵، ۷۹۰.
  85. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷؛ عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۹.
  86. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۲.
  87. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۳؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۶؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۳.
  88. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  89. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۳، ص۱۳۶.
  90. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۳.
  91. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۳؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۶-۱۷
  92. ابن‌طقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۱۹۳.
  93. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۴؛ ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۵۰۸-۵۰۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۳.
  94. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۳ – ۳۹۴؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۳.
  95. گردیزی، زین الأخبار، ۱۳۶۳ش، ص۱۶۱.
  96. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۳؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۷؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۷۳.
  97. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۴.
  98. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۳؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۷.
  99. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۴، ص۱۱۸۸؛ مستوفی قزوینی، تاریخ‌ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۳۰۵.
  100. گردیزی، زین الأخبار، ۱۳۶۳ش، ص۱۶۱.
  101. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۵؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۴۷.
  102. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  103. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۶ – ۴۰۰؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۴۸-۳۵۱.
  104. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۶؛ ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۵۱۱ - ۵۱۲.
  105. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۶؛ ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۵۱۱-۵۱۲.
  106. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  107. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۹؛ ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷.
  108. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۶ - ۲۴۷؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷-۱۶۸.
  109. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۳، ص۲۴۱–۲۴۲؛ ابن‌عنبة، عمدة الطالب، ۱۴۱۷ق، ص۱۳۷-۱۳۸؛ اعرجی، مناهل الضرب، ۱۴۱۹ق، ص۳۰۶-۳۰۷.
  110. ابن‌طقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۱۹۴.
  111. ابن‌طقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۱۹۳.
  112. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۷.
  113. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۷؛ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷.
  114. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۷؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۷.
  115. عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۸۰.
  116. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۱؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۲.
  117. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۱؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۲.
  118. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۱؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۲.
  119. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۱؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۱-۳۵۲.
  120. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۲.
  121. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۵، ۴۰۱
  122. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۰۸.
  123. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۳، ص۳۴۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بورسعید، ج۶، ص۱۰۰.
  124. ابن‌طقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۱۹۳-۱۹۴.
  125. ابن‌حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۳۰.
  126. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  127. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۵؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۴۷، ۳۵۱.
  128. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۳، ص۱۳۶.
  129. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۰۸؛ ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۸.
  130. ابن‌حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۳۰.
  131. ابن‌طقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۱۹۵.
  132. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۰۸؛‌ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۲.
  133. محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۳.
  134. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۳.
  135. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۳.
  136. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۳، ص۳۴۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بورسعید، ج۶، ص ۱۰۰.
  137. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  138. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۴.
  139. ابن‌حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۳۰.
  140. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۲، ص۴۵۶.
  141. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ش، ج۴، ص۱۱۸۸.
  142. گردیزی، زین الأخبار، ۱۳۶۳ش، ص۱۶۱.
  143. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  144. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۵ – ۳۹۶؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۴۷-۳۴۸.
  145. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۵؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۴۷.
  146. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷-۴۳۸؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۴۷-۳۴۸.
  147. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۱۲.
  148. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۳، ص۳۴۲؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۸.
  149. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۳، ص۳۴۲.
  150. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷.
  151. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۷؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۷-۱۸.
  152. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۲؛ عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۸۰.
  153. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷؛ عامری حرضی، غربال الزمان، ۱۴۰۵ق، ص۱۸۰.
  154. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۴.
  155. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۳۷.
  156. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۷؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۸.
  157. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۴۴ – ۲۴۵؛ ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۵۰۹-۵۱۰.
  158. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۰۳؛ محلی، الحدائق الوردیه، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۳.
  159. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۶۷.
  160. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۳۹۵؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  161. ابن‌حیون، شرح الأخبار، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۳۰.
  162. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  163. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۱۸۹؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۸۰.
  164. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۲۸۹؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۲۷-۱۲۸.
  165. ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۲۷-۱۲۸؛ ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۳۹۲.
  166. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۵۴.
  167. ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۹، ص۱۲۷-۱۲۸؛ الکامل، ج۶، ص۱۷۵ - ۱۷۶.
  168. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۸۰.
  169. نجاشی، رجال النجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۲۶۲-۲۶۳.

منابع

  • ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت،‌ دار بیروت، ۱۳۸۵ق.
  • ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۲ق.
  • ابن‌حزم، علی بن احمد بن سعید، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۳ق.
  • ابن‌حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
  • ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و...، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
  • ابن‌طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، ۱۴۱۸ق.
  • ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • ابن‌عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، دمشق،‌ دار ابن‌کثیر، ۱۴۰۶ق.
  • ابن‌عنبة، احمد بن علی، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، قم، مؤسسة أنصاریان، ۱۴۱۷ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
  • ابن‌مسکویه الرازی، ابو علی، تجارب الأمم،، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • ابوالصلاح الحلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، قم، الهادی، ۱۴۰۴ق.
  • ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
  • اعرجی، جعفر بن محمد، مناهل الضرب فی أنساب العرب، قم، کتابخانه عمومی آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۱۹ق.
  • بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  • ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت،‌ دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
  • زرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، قم، کتاب‌فروشی داوری، ۱۳۸۵ش.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ع)، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
  • عامری حرضی، یحیی بن ابی‌بکر، غربال الزمان فی وفیات الأعیان، دمشق، دارالخیر، ۱۴۰۵ق.
  • کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، قم، موسسة آل البیت(ع) لإحیاء التراث، ۱۴۰۴ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • گردانیده منسوب به بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
  • گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳ش.
  • مجهول، مجمل التواریخ و القصص، تهران، کلاله خاور، بی‌تا.
  • محلی، حمید بن احمد، الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیة، صنعا، مکتبة بدر، ۱۴۲۳ق.
  • مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی‌بکر، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
  • مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • مفید، محمد بن محمد، الأمالی، قم، کنگره شیخ، ۱۴۱۳ق.
  • مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  • مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۰ق.
  • نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، چاپ ششم، ۱۳۶۵ش.
  • نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، نشر صدوق، ۱۳۹۷ق.
  • یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.